پرش به محتوا

آستان مقدس امام علی(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۰: خط ۷۰:
* [[عبدالله بن سنان]] حکایت کرده است که عمر بن یزید، نزد من آمد و گفت: «سوار شو». با او سوار شدم و حرکت کردیم تا به منزل حفص کنّاسی رسیدیم و او را به بیرون خواندیم. او نیز با ما سوار شد و هر سه حرکت کردیم تا به غَری رسیدیم و سپس به قبری رسیدیم. عمر بن یزید به ما گفت: «فرود آیید! این قبر امیرمؤمنان(ع) است». به او گفتیم: «از کجا دانستی؟» گفت: «زمانی که امام صادق(ع) در حیره بود، چند بار با ایشان به اینجا آمدم و به من خبر داد که اینجا قبر امیرمؤمنان(ع) است». <ref>کامل الزیارات، ص٣١؛ ترجمه کامل الزیارات، ص٩5-٩6.</ref>
* [[عبدالله بن سنان]] حکایت کرده است که عمر بن یزید، نزد من آمد و گفت: «سوار شو». با او سوار شدم و حرکت کردیم تا به منزل حفص کنّاسی رسیدیم و او را به بیرون خواندیم. او نیز با ما سوار شد و هر سه حرکت کردیم تا به غَری رسیدیم و سپس به قبری رسیدیم. عمر بن یزید به ما گفت: «فرود آیید! این قبر امیرمؤمنان(ع) است». به او گفتیم: «از کجا دانستی؟» گفت: «زمانی که امام صادق(ع) در حیره بود، چند بار با ایشان به اینجا آمدم و به من خبر داد که اینجا قبر امیرمؤمنان(ع) است». <ref>کامل الزیارات، ص٣١؛ ترجمه کامل الزیارات، ص٩5-٩6.</ref>


===چگونگی آشکار شدن===
===آشکار شدن محل قبر امام(ع)===
 
ماجرای آشکار شدن مکان دفن امام علی(ع)، بنابر روایاتی از زبان عبدالله بن حازم (از نزدیکان‌ هارون الرشید) به این شکل روایت شده است:
علمای شیعه، درباره چگونگی آشکار شدن محل قبر امیرمؤمنان(ع) در زمان‌ هارون‌الرشید، از عبدالله بن حازم (از نزدیکان‌ هارون الرشید)، چنین نقل کرده‌اند که او گفت:
 
روزی همراه‌ هارون برای شکار از [[کوفه]] خارج شدیم. به ناحیه غَری و ثویه رسیدیم. در آن محل، آهوانی را دیدیم. بازها و سگ‌های شکاری را به سوی آنها فرستادیم. آهوان پا به فرار گذاشتند و خود را به تپه‌ای که در آنجا بود، رساندند و بالای آن تپه ایستادند. بازها و سگ‌های شکاری از تپه بالا نرفتند و برگشتند. آهوان از آن تپه پایین آمدند. بازها و سگ‌های شکاری آنها را تعقیب کردند. آهوان دوباره به آن تپه پناه بردند و بازها و سگ‌ها دوباره برگشتند.
روزی همراه‌ هارون برای شکار از [[کوفه]] خارج شدیم. به ناحیه غَری و ثویه رسیدیم. در آن محل، آهوانی را دیدیم. بازها و سگ‌های شکاری را به سوی آنها فرستادیم. آهوان پا به فرار گذاشتند و خود را به تپه‌ای که در آنجا بود، رساندند و بالای آن تپه ایستادند. بازها و سگ‌های شکاری از تپه بالا نرفتند و برگشتند. آهوان از آن تپه پایین آمدند. بازها و سگ‌های شکاری آنها را تعقیب کردند. آهوان دوباره به آن تپه پناه بردند و بازها و سگ‌ها دوباره برگشتند.
این حادثه، بار سوم نیز تکرار شد.‌ هارون گفت بروید و هرکس را پیدا کردید، نزد من بیاورید. آنها پیرمردی از بنی‌اسد را پیدا کردند و نزد‌ هارون آوردند.‌ هارون از او پرسید: «این تپه چیست؟» پیرمرد گفت: «اگر به من امان دهی، تو را باخبر می‌سازم». ‌هارون گفت: «برای تو نزد خدا عهد و پیمان می‌بندم که آزار و اذیتی به تو نرسانم. پیرمرد پاسخ داد: پدرم از پدرانشان نقل کرده‌اند که آنها می‌گفتند: این تپه، قبر علی بن ابی‌طالب(ع) است که خداوند آنجا را حرم قرار داد و هرکس به آنجا پناه ببرد، در امان است.‌ هارون از اسبش پیاده شد و آب خواست و [[وضو]] گرفت و کنار آن تپه، [[نماز]] خواند و دعا و گریه و زاری کرد. سپس از آنجا رفتند. بعد از این قضیه،‌ هارون دستور داد تا گنبدی روی قبر شریف امیرمؤمنان(ع) بنا کردند.<ref>فرحة الغَری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی(ع)، ص٢66-٢6٧.</ref>
این حادثه، بار سوم نیز تکرار شد.‌ هارون گفت بروید و هرکس را پیدا کردید، نزد من بیاورید. آنها پیرمردی از بنی‌اسد را پیدا کردند و نزد‌ هارون آوردند.‌ هارون از او پرسید: «این تپه چیست؟» پیرمرد گفت: «اگر به من امان دهی، تو را باخبر می‌سازم». ‌هارون گفت: «برای تو نزد خدا عهد و پیمان می‌بندم که آزار و اذیتی به تو نرسانم. پیرمرد پاسخ داد: پدرم از پدرانشان نقل کرده‌اند که آنها می‌گفتند: این تپه، قبر علی بن ابی‌طالب(ع) است که خداوند آنجا را حرم قرار داد و هرکس به آنجا پناه ببرد، در امان است.‌ هارون از اسبش پیاده شد و آب خواست و [[وضو]] گرفت و کنار آن تپه، [[نماز]] خواند و دعا و گریه و زاری کرد. سپس از آنجا رفتند. بعد از این قضیه،‌ هارون دستور داد تا گنبدی روی قبر شریف امیرمؤمنان(ع) بنا کردند.<ref>فرحة الغَری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی(ع)، ص٢66-٢6٧.</ref>
 
این داستان، با اختلاف در برخی جزئیات، در منابع دیگری نیز آمده است.<ref>الارشاد، الشیخ المفید، ج١، ص٢6-٢٧؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ج٢، ص٣٨6؛ حیاة الحیوان الکبری، محمد بن موسی الدمیری، ج4، ص54، ذیل ماده «فهد» به نقل از ابن خَلَّکان.</ref>
این داستان، با اختلاف در برخی جزئیات، در منابع دیگری نیز آمده است؛ از جمله: الارشاد، شیخ المفید؛ ارشاد القلوب، دیلمی؛ حیاة الحیوان الکبری، محمد بن موسی الدمیری، ذیل ماده «فهد» به نقل از ابن خَلَّکان.<ref>الارشاد، الشیخ المفید، ج١، ص٢6-٢٧؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ج٢، ص٣٨6؛ حیاة الحیوان الکبری، محمد بن موسی الدمیری، ج4، ص54، ذیل ماده «فهد» به نقل از ابن خَلَّکان.</ref>


==قبر آدم و نوح==
==قبر آدم و نوح==