۵٬۱۱۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - '</ref>' به '</ref> ') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
==اطلاعات شناسنامهای== | ==اطلاعات شناسنامهای== | ||
===نام، کنیه=== | ===نام، کنیه=== | ||
عبدالعُزّی بن عبدالمطّلب بن هاشم، از تیره بنیهاشم قبیله [[قریش]] به شمار میرود.<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۲۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴.</ref> کنیه اصلی او ابوعتبه است.<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۲۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴؛ قس: تفسیر قمی، ج۲، ص۴۴۸.</ref> برخی فرزندی به نام لهب برای او برشمرده و از این رو، کنیهاش را ابولهب دانستهاند.<ref>الخصائص الکبری، ج۱، ص۲۴۱.</ref> لهب به معنای آتش<ref>الصحاح، ج۱، ص۲۲۱؛ معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۲۱۳، «لهب».</ref>، بلندی شعلههای آتش<ref>معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۲۱۳.</ref>، شعلههای آتش بیدود و مانند آن آمده است.<ref>العین، ج۴، ص۵۴، «لهب».</ref> برخی گفتهاند چون جایگاه او دوزخ است، خداوند به او کنیه ابولهب داد.<ref>الکشاف، ج۴، ص۲۹۶.</ref> در واقع، به سبب گلگونی<ref>المنمق، ص۴۲۳؛ تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۲۳۷.</ref> و زیبایی چهرهاش<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۲۵؛ الثقات، ج۲، ص۱۳۶.</ref> پدرش او را ابولهب خواند<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ اسد الغابه، ج۱، ص۳۲؛ قس: تفسیر قمی، ج۲، ص۴۴۸.</ref> و سپس وی به همین کنیه شهرت یافت. در [[قرآن]] نیز از او با این کنیه یاد شده است. (<small>سوره مسد، آیه۱</small>) بعضی دلیل پرهیز قرآن از ذکر نام اصلی وی را چنین دانستهاند که قرآن هرگز واژه عبد را به غیر خدا اضافه نمیکند.<ref>احکام القرآن، ج۳، ص۶۴۷؛ المیزان، ج۲۰، ص۳۸۴.</ref> | عبدالعُزّی بن عبدالمطّلب بن هاشم، از تیره بنیهاشم قبیله [[قریش]] به شمار میرود.<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۲۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴.</ref> کنیه اصلی او ابوعتبه است.<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۲۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴؛ قس: تفسیر قمی، ج۲، ص۴۴۸.</ref> برخی فرزندی به نام لهب برای او برشمرده و از این رو، کنیهاش را ابولهب دانستهاند.<ref>الخصائص الکبری، ج۱، ص۲۴۱.</ref> لهب به معنای آتش<ref>الصحاح، ج۱، ص۲۲۱؛ معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۲۱۳، «لهب».</ref> ، بلندی شعلههای آتش<ref>معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۲۱۳.</ref> ، شعلههای آتش بیدود و مانند آن آمده است.<ref>العین، ج۴، ص۵۴، «لهب».</ref> برخی گفتهاند چون جایگاه او دوزخ است، خداوند به او کنیه ابولهب داد.<ref>الکشاف، ج۴، ص۲۹۶.</ref> در واقع، به سبب گلگونی<ref>المنمق، ص۴۲۳؛ تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۲۳۷.</ref> و زیبایی چهرهاش<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۲۵؛ الثقات، ج۲، ص۱۳۶.</ref> پدرش او را ابولهب خواند<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ اسد الغابه، ج۱، ص۳۲؛ قس: تفسیر قمی، ج۲، ص۴۴۸.</ref> و سپس وی به همین کنیه شهرت یافت. در [[قرآن]] نیز از او با این کنیه یاد شده است. (<small>سوره مسد، آیه۱</small>) بعضی دلیل پرهیز قرآن از ذکر نام اصلی وی را چنین دانستهاند که قرآن هرگز واژه عبد را به غیر خدا اضافه نمیکند.<ref>احکام القرآن، ج۳، ص۶۴۷؛ المیزان، ج۲۰، ص۳۸۴.</ref> | ||
===تولد و وفات، خانواده=== | ===تولد و وفات، خانواده=== | ||
هیچ منبعی به زمان تولد ابولهب اشاره نکرده است. برخی سن وی را هنگام مرگ در سال دوم ق. ۷۰ سال گفتهاند.<ref>سر السلسلة العلویه، ص۳.</ref> در این صورت، وی حدود ۱۵ سال پیش از [[عام الفیل]] زاده شده است. اما شواهدی این سخن را رد میکنند. در میان فرزندان عبدالمطلب، ابولهب پس از ابوطالب و پیش از حمزه، عباس و عبدالله زاده شده است. با توجه به تولد ابوطالب ۳۵ سال پیش از عام الفیل<ref>الاصابه، ج۷، ص۱۹۶.</ref> و ۲۵ ساله بودن عبدالله هنگام وفات در عام الفیل<ref>التنبیه و الاشراف، ص۱۹۶.</ref> میتوان گفت ابولهب میان سالهای ۳۵ تا ۲۵ پیش از عام الفیل زاده شده است. | هیچ منبعی به زمان تولد ابولهب اشاره نکرده است. برخی سن وی را هنگام مرگ در سال دوم ق. ۷۰ سال گفتهاند.<ref>سر السلسلة العلویه، ص۳.</ref> در این صورت، وی حدود ۱۵ سال پیش از [[عام الفیل]] زاده شده است. اما شواهدی این سخن را رد میکنند. در میان فرزندان عبدالمطلب، ابولهب پس از ابوطالب و پیش از حمزه، عباس و عبدالله زاده شده است. با توجه به تولد ابوطالب ۳۵ سال پیش از عام الفیل<ref>الاصابه، ج۷، ص۱۹۶.</ref> و ۲۵ ساله بودن عبدالله هنگام وفات در عام الفیل<ref>التنبیه و الاشراف، ص۱۹۶.</ref> میتوان گفت ابولهب میان سالهای ۳۵ تا ۲۵ پیش از عام الفیل زاده شده است. | ||
پدرش عبدالمطلب رئیس [[بنیهاشم]] و بزرگ قریش بود و مادرش [[لُبنی بنت هاجر بن عبدمناف بن ضاطر]] از قبیله [[خزاعه|خُزاعه]] بود که پیش از قریش بر [[مکه]] ریاست داشت.<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۱۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱.</ref> همسرش [[عوراء ام جمیل بنت حرب بن امیه|عوراء]]<ref>تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۲۳۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷.</ref> اُم جمیل بنت حرب بن اُمیه، خواهر [[ابوسفیان]]<ref>المعارف، ص۱۳۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۷۲.</ref> بود که در قرآن {<small>حمالة الحطب</small>} خوانده شده است. (<small>سوره مسد، آیه۴</small>) وی اشعاری نیز در هجو [[پیامبر اسلام(ص)|پیامبر]] دارد.<ref>مسند الحمیدی، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۴.</ref> جز وی همسری دیگر برای ابولهب یاد نشده و همه فرزندان ابولهب را از او دانستهاند. | پدرش عبدالمطلب رئیس [[بنیهاشم]] و بزرگ قریش بود و مادرش [[لُبنی بنت هاجر بن عبدمناف بن ضاطر]] از قبیله [[خزاعه|خُزاعه]] بود که پیش از قریش بر [[مکه]] ریاست داشت.<ref>الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۱۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱.</ref> همسرش [[عوراء ام جمیل بنت حرب بن امیه|عوراء]]<ref>تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۲۳۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷.</ref> اُم جمیل بنت حرب بن اُمیه، خواهر [[ابوسفیان]]<ref>المعارف، ص۱۳۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۷۲.</ref> بود که در قرآن {<small>حمالة الحطب</small>} خوانده شده است. (<small>سوره مسد، آیه۴</small>) وی اشعاری نیز در هجو [[پیامبر اسلام(ص)|پیامبر]] دارد.<ref>مسند الحمیدی، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۴.</ref> جز وی همسری دیگر برای ابولهب یاد نشده و همه فرزندان ابولهب را از او دانستهاند. | ||
====نوع وفات==== | ====نوع وفات==== | ||
خداوند وی را گرفتار بیماری «عدسه» کرد و او اینگونه هلاک شد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۷۳-۷۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۰؛ سر السلسلة العلویه، ص۳؛ المناقب، ج۱، ص۶۶.</ref> برخی مرگ او را در روزی دانستهاند که خبر شکست [[جنگ بدر|بدر]] به وی رسید.<ref>التنبیه و الاشراف، ص۲۰۶، ۲۲۲.</ref> برخی نیز هفت روز بعد از بدر را روز وفاتش دانستهاند. | خداوند وی را گرفتار بیماری «عدسه» کرد و او اینگونه هلاک شد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۷۳-۷۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۰؛ سر السلسلة العلویه، ص۳؛ المناقب، ج۱، ص۶۶.</ref> برخی مرگ او را در روزی دانستهاند که خبر شکست [[جنگ بدر|بدر]] به وی رسید.<ref>التنبیه و الاشراف، ص۲۰۶، ۲۲۲.</ref> برخی نیز هفت روز بعد از بدر را روز وفاتش دانستهاند. | ||
دو پسرش دو یا سه شب جسدش را به سبب ترس از مسری بودن بیماریاش بر زمین رها کردند و به خاک نسپردند تا لاشهاش در خانه بدبوی شد. سرانجام مردی از قریش به آنان گفت: شرم نمیکنید که جسد پدرتان در خانه بدبوی شده و او را به خاک نمیسپارید؟ گفتند: از سرایت این بیماری میترسیم. گفت: حرکت کنید و ما هم با شما هستیم. آنگاه از دور مقداری آب بر پیکر وی ریختند و بدون دست زدن به آن، در منطقه بالای مکه کنار دیواری نهادند و چندان بر آن سنگ ریختند که زیر سنگها پوشیده شد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۷۳-۷۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۰.</ref> بر پایه گزارشی، پس از آن که سه روز جسد وی بر زمین ماند، حمالانی را اجیر کردند و او را به خارج مکه بردند و گوری کندند و جسدش را در آن افکندند.<ref>سیرت رسول الله، ج۲، ص۵۸۸.</ref> [[ابن بطوطه]] بعدها قبر او و همسرش را در بیرون مکه و میان دو کوه دیده است که تلی از سنگ بر روی آن جمع شده و رسم بر آن بوده که هر کس از آنجا میگذشته، به سوی آن قبرها سنگ میافکنده است.<ref>رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۸۲.</ref> [[ابن جبیر]] نیز از قبر آن دو در سمت چپ راهی گزارش میدهد که به سوی [[باب العمره]] میرود.<ref>رحلة ابن جبیر، ص۷۹.</ref> | دو پسرش دو یا سه شب جسدش را به سبب ترس از مسری بودن بیماریاش بر زمین رها کردند و به خاک نسپردند تا لاشهاش در خانه بدبوی شد. سرانجام مردی از قریش به آنان گفت: شرم نمیکنید که جسد پدرتان در خانه بدبوی شده و او را به خاک نمیسپارید؟ گفتند: از سرایت این بیماری میترسیم. گفت: حرکت کنید و ما هم با شما هستیم. آنگاه از دور مقداری آب بر پیکر وی ریختند و بدون دست زدن به آن، در منطقه بالای مکه کنار دیواری نهادند و چندان بر آن سنگ ریختند که زیر سنگها پوشیده شد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۷۳-۷۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۰.</ref> بر پایه گزارشی، پس از آن که سه روز جسد وی بر زمین ماند، حمالانی را اجیر کردند و او را به خارج مکه بردند و گوری کندند و جسدش را در آن افکندند.<ref>سیرت رسول الله، ج۲، ص۵۸۸.</ref> [[ابن بطوطه]] بعدها قبر او و همسرش را در بیرون مکه و میان دو کوه دیده است که تلی از سنگ بر روی آن جمع شده و رسم بر آن بوده که هر کس از آنجا میگذشته، به سوی آن قبرها سنگ میافکنده است.<ref>رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۸۲.</ref> [[ابن جبیر]] نیز از قبر آن دو در سمت چپ راهی گزارش میدهد که به سوی [[باب العمره]] میرود.<ref>رحلة ابن جبیر، ص۷۹.</ref> | ||
===فرزندان=== | ===فرزندان=== | ||
ابولهب و اُمجمیل دارای سه پسر به نامهای '''عُتبه'''، '''عُتَیبه''' و '''مُعَتِّب'''<ref>الاشتقاق، ص۶۸.</ref> و یک دختر به نام '''دُرّه'''<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲؛ الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.</ref> یا سبیعه<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.</ref> بودند. دره گاهی شعر میسرود.<ref>بلاغات النساء، ص۲۰۵.</ref> وی بعدها اسلام آورد و به [[مدینة النبی|مدینه]] مهاجرت و با [[حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب]]<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۵؛ الوافی بالوفیات، ج۱۴، ص۸؛ الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.</ref> ازدواج کرد و فرزندانی برای وی آورد. پس از وی نیز به ازدواج [[دحیة بن خلیفه کلبی]] درآمد.<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.</ref> برخی گفتهاند: [[زید بن حارثه]] وی را به همسری گرفت.<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۲۸.</ref> شاید این پیش از ازدواجش با حارث بن نوفل بوده باشد. برخی نیز وی را همسر [[صفوان بن اسد]] از [[بنیاسید]] میدانند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲.</ref> | ابولهب و اُمجمیل دارای سه پسر به نامهای '''عُتبه'''، '''عُتَیبه''' و '''مُعَتِّب'''<ref>الاشتقاق، ص۶۸.</ref> و یک دختر به نام '''دُرّه'''<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲؛ الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.</ref> یا سبیعه<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.</ref> بودند. دره گاهی شعر میسرود.<ref>بلاغات النساء، ص۲۰۵.</ref> وی بعدها اسلام آورد و به [[مدینة النبی|مدینه]] مهاجرت و با [[حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب]]<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۵؛ الوافی بالوفیات، ج۱۴، ص۸؛ الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.</ref> ازدواج کرد و فرزندانی برای وی آورد. پس از وی نیز به ازدواج [[دحیة بن خلیفه کلبی]] درآمد.<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.</ref> برخی گفتهاند: [[زید بن حارثه]] وی را به همسری گرفت.<ref>الاصابه، ج۸، ص۱۲۸.</ref> شاید این پیش از ازدواجش با حارث بن نوفل بوده باشد. برخی نیز وی را همسر [[صفوان بن اسد]] از [[بنیاسید]] میدانند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲.</ref> | ||
عتبه و عتیبه در جاهلیت به ترتیب با [[رقیه دختر پیامبر(ص)|رقیه]] و [[امکلثوم دختر پیامبر(ص)|امکلثوم]] دختران پیامبر ازدواج کرده بودند که پس از نزول وحی از آنان جدا شدند.<ref>المعارف، ص۱۴۲؛ الذریة الطاهره، ص۸۰-۸۴.</ref> ابولهب مُعَتب و عتبه هنگام [[فتح مکه]] اسلام آوردند و معتب در [[جنگ حنین]] در رکاب پیامبر [[شهید]] شد.<ref>المعارف، ص۱۲۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰.</ref> عتیبه که نفرین شده پیامبر بود، هنگام سفر تجاری به [[شام]]، با چنگال شیری از پای درآمد.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۴؛ تصحیفات المحدثین، ج۲، ص۷۰۸.</ref> نسل ابولهب از طریق عُتبه و مُعتب ادامه یافت<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰.</ref> که شماری از آنان در منابع تاریخی و حدیثی یاد شدهاند؛ از جمله [[فضل بن عباس بن عتبه]] که مادرش [[آمنه بنت عباس بن عبدالمطلب]] و شاعری معروف بود. حمزه و حسن فرزندان [[عتبة بن ابراهیم بن أبیخداش بن عتبه]] از اطرافیان [[هارون الرشید]] بودند. حسن بن علی بن عبدالله بن... بن عتبه متصدی بازار مکه در زمان [[المطیع عباسی]] و جد وی عبدالله از قاریان مکه و یکی از روات [[بزِی|البَزِّی]] از [[ابن کثیر]] بود. محمد بن احمد بن حسن بن... بن عتبه [[امام جماعت|امامت نماز]] را در مکه به عهده داشت. [[قاسم بن عباس بن معمر بن معتب بن ابیلهب]] که از او حدیث نقل شده، از سوی [[محمد نفس زکیه]] هنگام قیامش در مدینه، به ولایت [[یمن]] گمارده شد.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲.</ref> | عتبه و عتیبه در جاهلیت به ترتیب با [[رقیه دختر پیامبر(ص)|رقیه]] و [[امکلثوم دختر پیامبر(ص)|امکلثوم]] دختران پیامبر ازدواج کرده بودند که پس از نزول وحی از آنان جدا شدند.<ref>المعارف، ص۱۴۲؛ الذریة الطاهره، ص۸۰-۸۴.</ref> ابولهب مُعَتب و عتبه هنگام [[فتح مکه]] اسلام آوردند و معتب در [[جنگ حنین]] در رکاب پیامبر [[شهید]] شد.<ref>المعارف، ص۱۲۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰.</ref> عتیبه که نفرین شده پیامبر بود، هنگام سفر تجاری به [[شام]]، با چنگال شیری از پای درآمد.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۴؛ تصحیفات المحدثین، ج۲، ص۷۰۸.</ref> نسل ابولهب از طریق عُتبه و مُعتب ادامه یافت<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰.</ref> که شماری از آنان در منابع تاریخی و حدیثی یاد شدهاند؛ از جمله [[فضل بن عباس بن عتبه]] که مادرش [[آمنه بنت عباس بن عبدالمطلب]] و شاعری معروف بود. حمزه و حسن فرزندان [[عتبة بن ابراهیم بن أبیخداش بن عتبه]] از اطرافیان [[هارون الرشید]] بودند. حسن بن علی بن عبدالله بن... بن عتبه متصدی بازار مکه در زمان [[المطیع عباسی]] و جد وی عبدالله از قاریان مکه و یکی از روات [[بزِی|البَزِّی]] از [[ابن کثیر]] بود. محمد بن احمد بن حسن بن... بن عتبه [[امام جماعت|امامت نماز]] را در مکه به عهده داشت. [[قاسم بن عباس بن معمر بن معتب بن ابیلهب]] که از او حدیث نقل شده، از سوی [[محمد نفس زکیه]] هنگام قیامش در مدینه، به ولایت [[یمن]] گمارده شد.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲.</ref> | ||
==ابولهب و حرم مکی== | ==ابولهب و حرم مکی== | ||
ابولهب از مدعیان ریاست [[بنیهاشم]] و مناصب آنان در مکه بود. گویند: پس از [[عبدالمطلب]] فرزندش [[زبیر بن عبدالمطلب|زبیر]]، برادر تنی ابوطالب و عبدالله، ریاست بنیهاشم را به دست گرفت و منصب [[سقایت]] و [[رفادت]] را عهدهدار شد. این روند تا زمان وفاتش یعنی۳۰ و چند سال پس از عام الفیل ادامه داشت.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۶۳، ۹۶؛ ج۲، ص۲۸۶.</ref> با مرگ زبیر، ریاست بنیهاشم رسماً به [[ابوطالب بن عبدالمطلب|ابوطالب]] رسید؛ اما وی در اواخر عمر بر اثر فقر و دیونی که به [[عباس بن عبدالمطلب|عباس]] داشت، دو منصب سقایت و رفادت را به او واگذاشت.<ref>انساب الاشراف، ج۶، ص۲۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹.</ref> | ابولهب از مدعیان ریاست [[بنیهاشم]] و مناصب آنان در مکه بود. گویند: پس از [[عبدالمطلب]] فرزندش [[زبیر بن عبدالمطلب|زبیر]]، برادر تنی ابوطالب و عبدالله، ریاست بنیهاشم را به دست گرفت و منصب [[سقایت]] و [[رفادت]] را عهدهدار شد. این روند تا زمان وفاتش یعنی۳۰ و چند سال پس از عام الفیل ادامه داشت.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۶۳، ۹۶؛ ج۲، ص۲۸۶.</ref> با مرگ زبیر، ریاست بنیهاشم رسماً به [[ابوطالب بن عبدالمطلب|ابوطالب]] رسید؛ اما وی در اواخر عمر بر اثر فقر و دیونی که به [[عباس بن عبدالمطلب|عباس]] داشت، دو منصب سقایت و رفادت را به او واگذاشت.<ref>انساب الاشراف، ج۶، ص۲۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹.</ref> | ||
با توجه به آیه ۲ سوره مسد ابولهب ثروتی اندوخته بود و قدرت پرداخت دیون ابوطالب را داشت. وی همانند عباس از ثروتمندان [[بنیهاشم]] و بازرگانان بنام [[قریش]] بود که به سفرهای تجاری [[شام]] میرفت. بر پایه گزارشی، در سفری که فرزندش در نواحی شام دریده شد، وی نیز حضور داشت.<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۷۱؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۳۹.</ref> پس میتوان دریافت که دور ماندن وی از مناصب مکه، جنبه اقتصادی نداشته و به دلیلهای دیگر از جمله برخی ویژگیهای اخلاقی او و دستبردش به [[کعبه]] بوده است. | با توجه به آیه ۲ سوره مسد ابولهب ثروتی اندوخته بود و قدرت پرداخت دیون ابوطالب را داشت. وی همانند عباس از ثروتمندان [[بنیهاشم]] و بازرگانان بنام [[قریش]] بود که به سفرهای تجاری [[شام]] میرفت. بر پایه گزارشی، در سفری که فرزندش در نواحی شام دریده شد، وی نیز حضور داشت.<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۷۱؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۳۹.</ref> پس میتوان دریافت که دور ماندن وی از مناصب مکه، جنبه اقتصادی نداشته و به دلیلهای دیگر از جمله برخی ویژگیهای اخلاقی او و دستبردش به [[کعبه]] بوده است. | ||
==بتپرستی، سرقت و زناکاری== | ==بتپرستی، سرقت و زناکاری== | ||
ابولهب مانند دیگر مشرکان قریش در روزگار جاهلیت بت میپرستید. وی به بت [[بت عزی|عُزّیٰ]] ارادت بیشتر داشت. بت عُزیٰ از دو بت دیگر، [[بت لات|لات]] و [[بت منات|منات]]، جدیدتر بود و پس از آن دو مورد پرستش قرار گرفت و نزد قریش به بزرگترینِ بتها تبدیل شد که به زیارتش رفته، برایش قربانی میکردند.<ref>الاصنام، ص۱۶-۱۸.</ref> دلبستگی او به این بت شگفتآور بود. [[ابواُحیحه]]، سعید بن العاص بن امیة بن عبدالشمس بن عبدمناف، متولی بت عزی، چون به حال احتضار افتاد، از بیم آن که این بت پس از وی پرستیده نشود، میگریست. ابولهب وی را دلداری داد و سوگند یاد کرد که عُزّیٰ تا آن روز به سبب وی پرستیده نشده و بر اثر مرگ او نیز پرستش آن ترک نخواهد شد. ابواُحیحه از دلبستگی ابولهب به پرستش عُزّیٰ به شگفت آمد و وی را جانشینی مطمئن برای خود دانست.<ref>الاصنام، ص۲۳.</ref> گویند ابولهب از آن پس میگفت: اگر عُزّیٰ پیروز گردد، با خدمتی که به او کردهام، در امان هستم و اگر محمد پیروز شود که نمیشود برادرزاده من است.<ref>تاریخ دمشق، ج۱۶، ص۲۳۳.</ref> | ابولهب مانند دیگر مشرکان قریش در روزگار جاهلیت بت میپرستید. وی به بت [[بت عزی|عُزّیٰ]] ارادت بیشتر داشت. بت عُزیٰ از دو بت دیگر، [[بت لات|لات]] و [[بت منات|منات]]، جدیدتر بود و پس از آن دو مورد پرستش قرار گرفت و نزد قریش به بزرگترینِ بتها تبدیل شد که به زیارتش رفته، برایش قربانی میکردند.<ref>الاصنام، ص۱۶-۱۸.</ref> دلبستگی او به این بت شگفتآور بود. [[ابواُحیحه]]، سعید بن العاص بن امیة بن عبدالشمس بن عبدمناف، متولی بت عزی، چون به حال احتضار افتاد، از بیم آن که این بت پس از وی پرستیده نشود، میگریست. ابولهب وی را دلداری داد و سوگند یاد کرد که عُزّیٰ تا آن روز به سبب وی پرستیده نشده و بر اثر مرگ او نیز پرستش آن ترک نخواهد شد. ابواُحیحه از دلبستگی ابولهب به پرستش عُزّیٰ به شگفت آمد و وی را جانشینی مطمئن برای خود دانست.<ref>الاصنام، ص۲۳.</ref> گویند ابولهب از آن پس میگفت: اگر عُزّیٰ پیروز گردد، با خدمتی که به او کردهام، در امان هستم و اگر محمد پیروز شود که نمیشود برادرزاده من است.<ref>تاریخ دمشق، ج۱۶، ص۲۳۳.</ref> | ||
اندکی پیش از [[بعثت]] پیامبر، ابولهب به سرقت [[گنجینه کعبه|گنجینه]] و [[دو غزال کعبه]] متهم شد. این دو غزال زرین را [[قبیله جرهم]] دفن کرده بودند و عبدالمطلب هنگام حفر [[زمزم]]، آنها را یافت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۳۹.</ref> شخصی به نام [[قیس بن عدی]] از [[بنیسهم]]<ref>المنمق، ص۶۰؛ الاشتقاق، ص۱۲۱.</ref>، گروهی از جوانان قریش از جمله ابولهب را که به خانهاش برای شرابخواری و آوازخوانی رفتوآمد داشتند، به سرقت غزال کعبه تحریک کرد.<ref>الاشتقاق، ص۱۲۱.</ref> برخی خود ابولهب را تحریکگر دانستهاند؛ زیرا وی خود را از این دو غزال که به پدرش تعلق داشت، دارای سهم میدانست.<ref>المنمق، ص۶۰-۶۱.</ref> زبیر و ابوطالب، برادران بزرگتر ابولهب، برآشفتند و سوگند یاد کردند که اگر به سارق دست یابند، دست او را قطع خواهند کرد. آن دو پس از دستیابی به سارقان دستشان را قطع کردند و چون خواستند دست ابولهب را قطع کنند، داییهای وی که از قبیله خزاعه بودند، به حمایت از وی برخاستند و با قدرت و نفوذشان او را از این مجازات رهانیدند.<ref>السیر و المغازی، ج۲، ص۸۳؛ المنمق، ص۶۲، ۶۹؛ الکامل، ج۲، ص۴۴.</ref> | اندکی پیش از [[بعثت]] پیامبر، ابولهب به سرقت [[گنجینه کعبه|گنجینه]] و [[دو غزال کعبه]] متهم شد. این دو غزال زرین را [[قبیله جرهم]] دفن کرده بودند و عبدالمطلب هنگام حفر [[زمزم]]، آنها را یافت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۳۹.</ref> شخصی به نام [[قیس بن عدی]] از [[بنیسهم]]<ref>المنمق، ص۶۰؛ الاشتقاق، ص۱۲۱.</ref> ، گروهی از جوانان قریش از جمله ابولهب را که به خانهاش برای شرابخواری و آوازخوانی رفتوآمد داشتند، به سرقت غزال کعبه تحریک کرد.<ref>الاشتقاق، ص۱۲۱.</ref> برخی خود ابولهب را تحریکگر دانستهاند؛ زیرا وی خود را از این دو غزال که به پدرش تعلق داشت، دارای سهم میدانست.<ref>المنمق، ص۶۰-۶۱.</ref> زبیر و ابوطالب، برادران بزرگتر ابولهب، برآشفتند و سوگند یاد کردند که اگر به سارق دست یابند، دست او را قطع خواهند کرد. آن دو پس از دستیابی به سارقان دستشان را قطع کردند و چون خواستند دست ابولهب را قطع کنند، داییهای وی که از قبیله خزاعه بودند، به حمایت از وی برخاستند و با قدرت و نفوذشان او را از این مجازات رهانیدند.<ref>السیر و المغازی، ج۲، ص۸۳؛ المنمق، ص۶۲، ۶۹؛ الکامل، ج۲، ص۴۴.</ref> | ||
آوردهاند که ابولهب در دوران جاهلیت به زناکاری شهرت داشت. وی همراه [[عاص بن وائل]]، [[امیة بن خلف]]، [[ابوسفیان بن حرب]] و... در یک زمان با [[نابغه]]، مادر [[عمرو بن عاص]] که همراه دخترانش به مکه آمده بود، درآمیخت و آنگاه عمرو زاده شد. همه اینان بر سر انتساب عمرو به خود به ستیز برخاستند. نابغه از آن رو که عاص بن وائل به دخترانش بیشتر بخشش میکرد، عمرو را به او نسبت داد.<ref>السیرة الحلبیه، ج۱، ص۷۰.</ref> | آوردهاند که ابولهب در دوران جاهلیت به زناکاری شهرت داشت. وی همراه [[عاص بن وائل]]، [[امیة بن خلف]]، [[ابوسفیان بن حرب]] و... در یک زمان با [[نابغه]]، مادر [[عمرو بن عاص]] که همراه دخترانش به مکه آمده بود، درآمیخت و آنگاه عمرو زاده شد. همه اینان بر سر انتساب عمرو به خود به ستیز برخاستند. نابغه از آن رو که عاص بن وائل به دخترانش بیشتر بخشش میکرد، عمرو را به او نسبت داد.<ref>السیرة الحلبیه، ج۱، ص۷۰.</ref> | ||
==ابولهب و پیامبر(ص)== | ==ابولهب و پیامبر(ص)== | ||
===پیش از بعثت=== | ===پیش از بعثت=== | ||
در گزارشی آمده که چون [[ثویبه]] ولادت پیامبر را به مولای خود ابولهب بشارت داد، وی به پاس این خبر خوش او را آزاد کرد و ثویبه پیامبر را شیر داد.<ref>المصنف، ج۷، ص۴۷۷؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۳۲.</ref> آوردهاند که پس از مرگ ابولهب، وی را درخواب دیدند و از حالش پرسیدند. گفت: پس از شما راحتی نیافتم، جز این که از انگشتم به سبب آزاد کردن ثویبه مینوشم.<ref>المصنف، ج۷، ص۴۷۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص(ص)؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۳۲.</ref> اما این ماجرا پذیرفتنی نیست؛ زیرا آزادی ثویبه بیش از ۵۰ سالِ بعد، پس از [[هجرت پیامبر|هجرت]] رخ داده است.<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۰۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۸؛ الاصابه، ج۸، ص۶۰.</ref> حتی به سبب آن که وی پیامبر را شیر داده بود، [[خدیجه(س)|خدیجه]] قصد داشت او را از ابولهب خریده، آزاد کند؛ ولی ابولهب از فروش وی خودداری کرد.<ref>الاستیعاب، ج۱، ص۲۸؛ الکامل، ج۱، ص۴۵۹؛ الاصابه، ج۸، ص۶۰.</ref> | در گزارشی آمده که چون [[ثویبه]] ولادت پیامبر را به مولای خود ابولهب بشارت داد، وی به پاس این خبر خوش او را آزاد کرد و ثویبه پیامبر را شیر داد.<ref>المصنف، ج۷، ص۴۷۷؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۳۲.</ref> آوردهاند که پس از مرگ ابولهب، وی را درخواب دیدند و از حالش پرسیدند. گفت: پس از شما راحتی نیافتم، جز این که از انگشتم به سبب آزاد کردن ثویبه مینوشم.<ref>المصنف، ج۷، ص۴۷۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص(ص)؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۳۲.</ref> اما این ماجرا پذیرفتنی نیست؛ زیرا آزادی ثویبه بیش از ۵۰ سالِ بعد، پس از [[هجرت پیامبر|هجرت]] رخ داده است.<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۰۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۸؛ الاصابه، ج۸، ص۶۰.</ref> حتی به سبب آن که وی پیامبر را شیر داده بود، [[خدیجه(س)|خدیجه]] قصد داشت او را از ابولهب خریده، آزاد کند؛ ولی ابولهب از فروش وی خودداری کرد.<ref>الاستیعاب، ج۱، ص۲۸؛ الکامل، ج۱، ص۴۵۹؛ الاصابه، ج۸، ص۶۰.</ref> | ||
[[عبدالمطلب]] تختی را که از [[عبدمناف]] ارث برده بود، کنار [[بیت الحرام]] نصب کرده، بر آن مینشست و بزرگان و فرزندانش پیرامونش جمع میشدند. کسی جز عبدالمطلب جرئت نشستن بر این تخت را نداشت. یک روز که بزرگان پیرامون آن تخت گرد آمده بودند، محمد خردسال آمد و بر آن نشست. ابولهب معترض شد و کوشید با خشونت او را پایین آورد. اما عبدالمطلب بر سرش فریاد زد و او را از این کار بازداشت و وی شرمنده بر جای خود نشست.<ref>الفضائل، ص۴۴-۴۵.</ref> | [[عبدالمطلب]] تختی را که از [[عبدمناف]] ارث برده بود، کنار [[بیت الحرام]] نصب کرده، بر آن مینشست و بزرگان و فرزندانش پیرامونش جمع میشدند. کسی جز عبدالمطلب جرئت نشستن بر این تخت را نداشت. یک روز که بزرگان پیرامون آن تخت گرد آمده بودند، محمد خردسال آمد و بر آن نشست. ابولهب معترض شد و کوشید با خشونت او را پایین آورد. اما عبدالمطلب بر سرش فریاد زد و او را از این کار بازداشت و وی شرمنده بر جای خود نشست.<ref>الفضائل، ص۴۴-۴۵.</ref> | ||
هنگام احتضار عبدالمطلب، ابولهب برای سرپرستی فرزند عبدالله داوطلب شد. اما عبدالمطلب به او گفت: شرّ خود را از محمد بازدار! سپس سرپرستی وی را به ابوطالب سپرد<ref>مناقب، ج۱، ص۳۴.</ref> که به نزدیکی و محبت بیشتر میان محمد و او انجامید. روزی در ستیز میان ابولهب و ابوطالب، ابولهب او را بر زمین زد و بر سینهاش نشست. محمد جوان به ابوطالب کمک کرد تا بر ابولهب فائق آید. ابولهب به وی اعتراض کرد: من و او هر دو عموی تو هستیم. چرا به او کمک کردی؟<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> برخی همین رخداد را باعث دشمنی ابولهب با پیامبر میدانند؛ اما این دیدگاه اختلافهای اساسی این دو را در حد درگیریهای شخصی فرومیکاهد. در این زمینه، نباید [[بنی امیه|اموی]] بودن همسر وی اُمجمیل را با توجه به رقابتهای دیرین بنیامیه و [[بنیهاشم]]، از نظر دور داشت. | هنگام احتضار عبدالمطلب، ابولهب برای سرپرستی فرزند عبدالله داوطلب شد. اما عبدالمطلب به او گفت: شرّ خود را از محمد بازدار! سپس سرپرستی وی را به ابوطالب سپرد<ref>مناقب، ج۱، ص۳۴.</ref> که به نزدیکی و محبت بیشتر میان محمد و او انجامید. روزی در ستیز میان ابولهب و ابوطالب، ابولهب او را بر زمین زد و بر سینهاش نشست. محمد جوان به ابوطالب کمک کرد تا بر ابولهب فائق آید. ابولهب به وی اعتراض کرد: من و او هر دو عموی تو هستیم. چرا به او کمک کردی؟<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> برخی همین رخداد را باعث دشمنی ابولهب با پیامبر میدانند؛ اما این دیدگاه اختلافهای اساسی این دو را در حد درگیریهای شخصی فرومیکاهد. در این زمینه، نباید [[بنی امیه|اموی]] بودن همسر وی اُمجمیل را با توجه به رقابتهای دیرین بنیامیه و [[بنیهاشم]]، از نظر دور داشت. | ||
با این همه، رفتار ابولهب با پیامبر پیش از بعثت مثبت بوده است. آنچه میان آن دو رخ داده، از قبیل اتفاقاتی است که میان هر عمو و برادرزادهای درآن روزگار میتوانست رخ دهد. شاهد این ادعا، ازدواج پسران ابولهب، عتبه و عتیبه، با دختران رسول خدا(ص) است. این ازدواجها تنها در صورتی ممکن بود که روابط نسبتاً خوبی میان آنان برقرار باشد. اما پس از آشکار شدن دعوت پیامبر(ص)، روابط ابولهب با او سخت رو به تیرگی نهاد و وی به یکی از سرسختترین دشمنان پیامبر بدل گشت. | با این همه، رفتار ابولهب با پیامبر پیش از بعثت مثبت بوده است. آنچه میان آن دو رخ داده، از قبیل اتفاقاتی است که میان هر عمو و برادرزادهای درآن روزگار میتوانست رخ دهد. شاهد این ادعا، ازدواج پسران ابولهب، عتبه و عتیبه، با دختران رسول خدا(ص) است. این ازدواجها تنها در صورتی ممکن بود که روابط نسبتاً خوبی میان آنان برقرار باشد. اما پس از آشکار شدن دعوت پیامبر(ص)، روابط ابولهب با او سخت رو به تیرگی نهاد و وی به یکی از سرسختترین دشمنان پیامبر بدل گشت. | ||
===پس از بعثت=== | ===پس از بعثت=== | ||
با گذشت سه سال از بعثت پیامبر(ص)، در پی نزول آیه {{قلم رنگ|سبز|وَأَنذِر عَشِیرَتَک الأقرَبِینَ}} (<small>سوره شعراء، آیه۲۱۴</small>) و در روز دعوت خویشان پیامبر(ص) که عموهای ایشان، ابوطالب و ابولهب و عباس و حمزه نیز حضور داشتند، ابولهب مانع سخن گفتن پیامبر(ص) شد و گفت: محمد شما را جادو کرده است. وی مجلس را بر هم زد و خویشان پیامبر را پراکنده کرد.<ref>السیر و المغازی، ج۲، ص۱۲۷.</ref> گفتهاند برخی از زنان بنیهاشم که از حضور ابولهب در این جلسه واهمه داشتند، از پیامبر(ص) خواستند تا از دعوت وی چشمپوشی کند.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۴.</ref> | با گذشت سه سال از بعثت پیامبر(ص)، در پی نزول آیه {{قلم رنگ|سبز|وَأَنذِر عَشِیرَتَک الأقرَبِینَ}} (<small>سوره شعراء، آیه۲۱۴</small>) و در روز دعوت خویشان پیامبر(ص) که عموهای ایشان، ابوطالب و ابولهب و عباس و حمزه نیز حضور داشتند، ابولهب مانع سخن گفتن پیامبر(ص) شد و گفت: محمد شما را جادو کرده است. وی مجلس را بر هم زد و خویشان پیامبر را پراکنده کرد.<ref>السیر و المغازی، ج۲، ص۱۲۷.</ref> گفتهاند برخی از زنان بنیهاشم که از حضور ابولهب در این جلسه واهمه داشتند، از پیامبر(ص) خواستند تا از دعوت وی چشمپوشی کند.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۴.</ref> | ||
در جریان [[دعوت عمومی]]، پیامبر(ص) قریشیان را گرد آورد و روی سنگی نزدیک [[کوه صفا]] رفت و به ابلاغ رسالت خویش پرداخت. ابولهب برخاست و فریاد زد: زیان باد تو را! آیا ما را برای همین گرد آوردی؟ و سپس مردم را پراکنده کرد. برخی آوردهاند پیش از آن که پیامبر(ص) کنار کوه صفا سخن آغاز کند، ابولهب میخواست مجلس را بر هم زند؛ اما ابوطالب با نهیبی که به او زد، وی را از این کار بازداشت.<ref>مناقب، ج۱، ص۴۵.</ref> خداوند در پاسخ سخن ابولهب، [[سوره مسد|سوره مَسَد]] را نازل کرد<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۶؛ مناقب، ج۱، ص۴۳.</ref> و فرمود: {{قلم رنگ|سبز|بریده باد هر دو دست ابولهب و مرگ بر او باد! هرگز مال و ثروتش و آنچه فرادست آورده، به حالش سودی نبخشد. به زودی وارد آتشی شعلهور و پرلهیب شود و نیز همسرش، در حالی که هیزمکش است و طنابی از لیف خرما بر گردن دارد، همراه او خواهد بود.}} (<small>سوره مسد، آیات۱-۵</small>) در این [[آیه|آیات]]، خداوند بر خلاف روش معمول در [[قرآن]]، از ابولهب نام برده و همسرش را یاد کرده و به صراحت آن دو را اهل دوزخ خوانده و عذابی سخت را به آنان وعده داده است. نیز در سبب نزول این سوره گویند: ابولهب منکر [[قیامت]] و رستاخیز بود و عقیده داشت: محمد ما را از رخدادهای پس از مرگ میترساند؛ اما آنگاه که مرده باشیم، وعده و وعیدهای او به ما نمیرسد. سپس دو دست خویش را باز میکرد و در آن میدمید و میگفت: چیزی که آن را باد برده است، چگونه میتوان بازیافت؟ آنگاه خداوند [[سوره تبت|سوره تبّت]] را فرستاد.<ref>سیرت رسول الله، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴.</ref> در این صورت، سوره را اینگونه باید معنا کرد: هلاک و زیانکار باد دستهای ابولهب که چنین مثال آورد و منکر روز قیامت شد. وی در آتش جهنم میگدازد و نه مال به فریاد وی میرسد و نه دستاورد دنیا او را سودی دارد. | در جریان [[دعوت عمومی]]، پیامبر(ص) قریشیان را گرد آورد و روی سنگی نزدیک [[کوه صفا]] رفت و به ابلاغ رسالت خویش پرداخت. ابولهب برخاست و فریاد زد: زیان باد تو را! آیا ما را برای همین گرد آوردی؟ و سپس مردم را پراکنده کرد. برخی آوردهاند پیش از آن که پیامبر(ص) کنار کوه صفا سخن آغاز کند، ابولهب میخواست مجلس را بر هم زند؛ اما ابوطالب با نهیبی که به او زد، وی را از این کار بازداشت.<ref>مناقب، ج۱، ص۴۵.</ref> خداوند در پاسخ سخن ابولهب، [[سوره مسد|سوره مَسَد]] را نازل کرد<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۶؛ مناقب، ج۱، ص۴۳.</ref> و فرمود: {{قلم رنگ|سبز|بریده باد هر دو دست ابولهب و مرگ بر او باد! هرگز مال و ثروتش و آنچه فرادست آورده، به حالش سودی نبخشد. به زودی وارد آتشی شعلهور و پرلهیب شود و نیز همسرش، در حالی که هیزمکش است و طنابی از لیف خرما بر گردن دارد، همراه او خواهد بود.}} (<small>سوره مسد، آیات۱-۵</small>) در این [[آیه|آیات]]، خداوند بر خلاف روش معمول در [[قرآن]]، از ابولهب نام برده و همسرش را یاد کرده و به صراحت آن دو را اهل دوزخ خوانده و عذابی سخت را به آنان وعده داده است. نیز در سبب نزول این سوره گویند: ابولهب منکر [[قیامت]] و رستاخیز بود و عقیده داشت: محمد ما را از رخدادهای پس از مرگ میترساند؛ اما آنگاه که مرده باشیم، وعده و وعیدهای او به ما نمیرسد. سپس دو دست خویش را باز میکرد و در آن میدمید و میگفت: چیزی که آن را باد برده است، چگونه میتوان بازیافت؟ آنگاه خداوند [[سوره تبت|سوره تبّت]] را فرستاد.<ref>سیرت رسول الله، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴.</ref> در این صورت، سوره را اینگونه باید معنا کرد: هلاک و زیانکار باد دستهای ابولهب که چنین مثال آورد و منکر روز قیامت شد. وی در آتش جهنم میگدازد و نه مال به فریاد وی میرسد و نه دستاورد دنیا او را سودی دارد. | ||
====جدایی دختران پیامبر(ص) از پسران ابولهب==== | ====جدایی دختران پیامبر(ص) از پسران ابولهب==== | ||
از گزارشها برمیآید کهاندکی پیش از [[بعثت]]، رقیه و اُم کلثوم، دختران پیامبر، به ترتیب به عقد عتبه و عتیبه/ عتیق، پسران ابولهب، درآمدند و پس از بعثت پیامبر و پیش از آمیزش، از آنها جدا شدند.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۰-۸۴؛ المناقب، ج۱، ص۱۴۰؛ الاصابه، ج۸، ص۱۳۸، ۴۶۰-۴۶۱.</ref> البته برخی این دو را دختران پیامبر ندانستهاند.<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج۲، ص۱۲۷-۱۲۹.</ref> در چگونگی طلاق آنان، برخی گویند: هنگامی که سوره مسد نازل شد، پیامبر عتبه را فراخواند و از او خواست که رقیه را طلاق دهد. اُم جمیل نیز که چنین دید، فرزندش را تحریک کرد که همسرش را طلاق دهد.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۰.</ref> دستهای دیگر گویند: قریشیان برآن شدند تا با طلاق دختران پیامبر، ایشان به آنان مشغول شده، از انجام رسالتش بازماند. از این رو، نزد دامادهای پیامبر رفتند و درخواست خود را مطرح کردند. [[ابوالعاص بن ربیع]]، شوهر [[زینب دختر پیامبر|زینب دختر بزرگ پیامبر]]، نپذیرفت؛ اما عتبه، شوهر رقیه، به این خواسته تن داد، به این شرط که آنان دختر [[أبان بن سعید بن عاص]] یا [[سعید بن عاص]] را به همسری او درآورند.<ref>الذریة الطاهره، ص۷۱-۷۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۸۹-۱۹۰؛ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۱۱.</ref> بعضی نیز گویند: چون سوره مسد نازل شد، ابولهب فرزندانش را خواست و به آنان دستور داد تا دختران پیامبر را طلاق دهند و آنان نیز چنین کردند.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۳-۸۴؛ الوافی بالوفیات، ج۱۴، ص۹۵؛ الاصابه، ج۸، ص۴۶۱.</ref> عتیبه که از ام کلثوم جدا شده بود، نزد پیامبر آمد و گفت: به دین تو کافرم و دخترت را طلاق دادم. نه تو مرا دوست بدار و نه من تو را دوست میدارم. سپس به پیامبر حمله کرد و پیراهن ایشان را درید. پیامبر وی را چنین نفرین کرد: «'''اللهم سلط علیه کلباً من کلابک'''».<ref>تصحیفات المحدثین، ج۲، ص۷۰۸؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۳۸-۴۳۹.</ref> هنگامی که وی عازم سفر تجاری به شام بود و شب در مکانی برای استراحت ماند، شیری او را که میان دوستان و کالاها پناه گرفته بود، یافت و درید.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۴؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۳۹.</ref> | از گزارشها برمیآید کهاندکی پیش از [[بعثت]]، رقیه و اُم کلثوم، دختران پیامبر، به ترتیب به عقد عتبه و عتیبه/ عتیق، پسران ابولهب، درآمدند و پس از بعثت پیامبر و پیش از آمیزش، از آنها جدا شدند.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۰-۸۴؛ المناقب، ج۱، ص۱۴۰؛ الاصابه، ج۸، ص۱۳۸، ۴۶۰-۴۶۱.</ref> البته برخی این دو را دختران پیامبر ندانستهاند.<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج۲، ص۱۲۷-۱۲۹.</ref> در چگونگی طلاق آنان، برخی گویند: هنگامی که سوره مسد نازل شد، پیامبر عتبه را فراخواند و از او خواست که رقیه را طلاق دهد. اُم جمیل نیز که چنین دید، فرزندش را تحریک کرد که همسرش را طلاق دهد.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۰.</ref> دستهای دیگر گویند: قریشیان برآن شدند تا با طلاق دختران پیامبر، ایشان به آنان مشغول شده، از انجام رسالتش بازماند. از این رو، نزد دامادهای پیامبر رفتند و درخواست خود را مطرح کردند. [[ابوالعاص بن ربیع]]، شوهر [[زینب دختر پیامبر|زینب دختر بزرگ پیامبر]]، نپذیرفت؛ اما عتبه، شوهر رقیه، به این خواسته تن داد، به این شرط که آنان دختر [[أبان بن سعید بن عاص]] یا [[سعید بن عاص]] را به همسری او درآورند.<ref>الذریة الطاهره، ص۷۱-۷۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۸۹-۱۹۰؛ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۱۱.</ref> بعضی نیز گویند: چون سوره مسد نازل شد، ابولهب فرزندانش را خواست و به آنان دستور داد تا دختران پیامبر را طلاق دهند و آنان نیز چنین کردند.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۳-۸۴؛ الوافی بالوفیات، ج۱۴، ص۹۵؛ الاصابه، ج۸، ص۴۶۱.</ref> عتیبه که از ام کلثوم جدا شده بود، نزد پیامبر آمد و گفت: به دین تو کافرم و دخترت را طلاق دادم. نه تو مرا دوست بدار و نه من تو را دوست میدارم. سپس به پیامبر حمله کرد و پیراهن ایشان را درید. پیامبر وی را چنین نفرین کرد: «'''اللهم سلط علیه کلباً من کلابک'''».<ref>تصحیفات المحدثین، ج۲، ص۷۰۸؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۳۸-۴۳۹.</ref> هنگامی که وی عازم سفر تجاری به شام بود و شب در مکانی برای استراحت ماند، شیری او را که میان دوستان و کالاها پناه گرفته بود، یافت و درید.<ref>الذریة الطاهره، ص۸۴؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۳۹.</ref> | ||
بسیاری از منابع، نفرین پیامبر و دریده شدن به دست شیر را درباره عتبه دانستهاند و عللی برای آن برشمردهاند؛ همچون: طلاق دادن رقیه به تحریک والدینش<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۹.</ref>، سبّ و آزار پیامبر، و کافر دانستن خود در پی نزول [[سوره نجم|سوره والنجم]].<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۸؛ المناقب، ج۱، ص۷۱.</ref> اما گویا شخص نفرین شده عتیبه است<ref>تصحیفات المحدثین، ج۲، ص۷۰۸.</ref>؛ زیرا منابع تصریح دارند که عتبه همراه معتب هنگام [[فتح مکه]] [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰.</ref> و در جنگ حنین، در رکاب پیامبر جنگید و استقامت نشان داد.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰؛ المناقب، ج۱، ص۳۰۵؛ الوافی بالوفیات، ج۱، ص۸۰.</ref> سفر تجاری عتیبه به شام و دریده شدنش چند سال پیشتر رخ داد<ref>الذریة الطاهره، ص۸۴؛ الوافی بالوفیات، ج۱، ص۸۰.</ref> و فرزندی از او نماند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲.</ref> گویا اشتباه میان این دو نام بیشتر از املای دو اسم عتبه و عتیبه نشئت گرفته باشد. | بسیاری از منابع، نفرین پیامبر و دریده شدن به دست شیر را درباره عتبه دانستهاند و عللی برای آن برشمردهاند؛ همچون: طلاق دادن رقیه به تحریک والدینش<ref>الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۹.</ref> ، سبّ و آزار پیامبر، و کافر دانستن خود در پی نزول [[سوره نجم|سوره والنجم]].<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۸؛ المناقب، ج۱، ص۷۱.</ref> اما گویا شخص نفرین شده عتیبه است<ref>تصحیفات المحدثین، ج۲، ص۷۰۸.</ref> ؛ زیرا منابع تصریح دارند که عتبه همراه معتب هنگام [[فتح مکه]] [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰.</ref> و در جنگ حنین، در رکاب پیامبر جنگید و استقامت نشان داد.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰؛ المناقب، ج۱، ص۳۰۵؛ الوافی بالوفیات، ج۱، ص۸۰.</ref> سفر تجاری عتیبه به شام و دریده شدنش چند سال پیشتر رخ داد<ref>الذریة الطاهره، ص۸۴؛ الوافی بالوفیات، ج۱، ص۸۰.</ref> و فرزندی از او نماند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۷۲.</ref> گویا اشتباه میان این دو نام بیشتر از املای دو اسم عتبه و عتیبه نشئت گرفته باشد. | ||
====آزار پیامبر(ص)==== | ====آزار پیامبر(ص)==== | ||
ابولهب و همسرش اُمجمیل در مکه همسایه پیامبر بودند. ایشان بعدها از این همسایگی همواره به بدی یاد میکرد و میفرمود: در میان دو همسایه شرور و آزارگر، ابولهب و [[عقبة بن ابیمعیط]]، قرار گرفته بودم که هر روز کثافات حیوانات را بر در خانهام میریختند.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۰۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۸.</ref> روزی [[حمزة بن عبدالمطلب]]، ابولهب را در حال ریختن کثافات بر در خانه پیامبر دید و مقداری از آن را برداشت و بر سر خود او ریخت. از آن پس این آزار کمتر شد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref> وی از تهمت و افترا نیز برای آزار پیامبر بهره میبرد. بر پایه گزارشی، روزی پیامبر در [[مسجد]] بود و ابولهب سنگی را بالا برد تا به پیامبر بزند. اما دستش در هوا خشک شد و نزد ایشان به تضرع و زاری برخاست و پیمان بست که اگر او را عفو کند، دیگر ایشان را نیازارد. ولی به محض رها شدن، به ایشان گفت: تو جادوگری توانا هستی.<ref>مناقب، ج۱، ص۶۸.</ref> | ابولهب و همسرش اُمجمیل در مکه همسایه پیامبر بودند. ایشان بعدها از این همسایگی همواره به بدی یاد میکرد و میفرمود: در میان دو همسایه شرور و آزارگر، ابولهب و [[عقبة بن ابیمعیط]]، قرار گرفته بودم که هر روز کثافات حیوانات را بر در خانهام میریختند.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۰۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۸.</ref> روزی [[حمزة بن عبدالمطلب]]، ابولهب را در حال ریختن کثافات بر در خانه پیامبر دید و مقداری از آن را برداشت و بر سر خود او ریخت. از آن پس این آزار کمتر شد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref> وی از تهمت و افترا نیز برای آزار پیامبر بهره میبرد. بر پایه گزارشی، روزی پیامبر در [[مسجد]] بود و ابولهب سنگی را بالا برد تا به پیامبر بزند. اما دستش در هوا خشک شد و نزد ایشان به تضرع و زاری برخاست و پیمان بست که اگر او را عفو کند، دیگر ایشان را نیازارد. ولی به محض رها شدن، به ایشان گفت: تو جادوگری توانا هستی.<ref>مناقب، ج۱، ص۶۸.</ref> | ||
به نقل [[ابن عباس]]، [[ولید بن مغیره]] هنگام [[موسم حج]] از قریش خواست تا برای جلوگیری از گسترش اسلام در خارج مکه راهی بیابند. هر کس پیشنهادی داشت. ابولهب گفت: من میگویم او شاعر است. در پاسخ این تهمت او آیه۴۱ [[سوره حاقه|سوره حاقّه]] {{قلم رنگ|سبز|وَمَا هُوَ بِقَولِ شَاعِرٍ...}} نازل شد و پیامبر را از آن مبرا دانست.<ref>مناقب، ج۱، ص۴۵.</ref> نیز ذیل [[آیه|آیات]] ۹۴-۹۵ [[سوره حجر]] آوردهاند که ابولهب یکی از مسخره کنندگان بود که خداوند وعده داد تا پیامبر را از شر آنان نگاه دارد. | به نقل [[ابن عباس]]، [[ولید بن مغیره]] هنگام [[موسم حج]] از قریش خواست تا برای جلوگیری از گسترش اسلام در خارج مکه راهی بیابند. هر کس پیشنهادی داشت. ابولهب گفت: من میگویم او شاعر است. در پاسخ این تهمت او آیه۴۱ [[سوره حاقه|سوره حاقّه]] {{قلم رنگ|سبز|وَمَا هُوَ بِقَولِ شَاعِرٍ...}} نازل شد و پیامبر را از آن مبرا دانست.<ref>مناقب، ج۱، ص۴۵.</ref> نیز ذیل [[آیه|آیات]] ۹۴-۹۵ [[سوره حجر]] آوردهاند که ابولهب یکی از مسخره کنندگان بود که خداوند وعده داد تا پیامبر را از شر آنان نگاه دارد. | ||
پس از آشکار شدن دعوت، پیامبر در موسم حج به منزلگاههای حاجیان میرفت یا در بازارهای [[بازار عکاظ|عکاظ]]، [[بازار مجنه|مجنه]] و [[بازار ذی المجاز|ذی المجاز]] آنان را به گونههای مختلف به اسلام فرامیخواند. اما ابولهب همواره در پی آن حضرت بود و ایشان را میآزرد و با شیوههای گوناگون در ناکام گذاشتن دعوتش میکوشید.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۶؛ مسند احمد، ج۳، ص۴۹۲؛ المناقب، ج۱، ص۵۹.</ref> آوردهاند گروهی که قصد داشتند برای شنیدن سخنان پیامبر نزد وی روند، برای تحقیق از ابولهب خواستند درباره پسر برادرش با آنان سخن گوید. وی به طعنه گفت: هنوز نتوانستهایم جنون وی را درمان کنیم. پس آن گروه بازگشتند و با پیامبر ملاقات نکردند.<ref>مناقب، ج۱، ص۵۱.</ref> در موسم حج که پیامبر در پی دعوت حجگزاران به اسلام بود، ابولهب به دنبال او میرفت و میگفت: این پسر برادر من است که دروغ میگوید و جادو میکند.<ref>مناقب، ج۱، ص۵۹.</ref> | پس از آشکار شدن دعوت، پیامبر در موسم حج به منزلگاههای حاجیان میرفت یا در بازارهای [[بازار عکاظ|عکاظ]]، [[بازار مجنه|مجنه]] و [[بازار ذی المجاز|ذی المجاز]] آنان را به گونههای مختلف به اسلام فرامیخواند. اما ابولهب همواره در پی آن حضرت بود و ایشان را میآزرد و با شیوههای گوناگون در ناکام گذاشتن دعوتش میکوشید.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۶؛ مسند احمد، ج۳، ص۴۹۲؛ المناقب، ج۱، ص۵۹.</ref> آوردهاند گروهی که قصد داشتند برای شنیدن سخنان پیامبر نزد وی روند، برای تحقیق از ابولهب خواستند درباره پسر برادرش با آنان سخن گوید. وی به طعنه گفت: هنوز نتوانستهایم جنون وی را درمان کنیم. پس آن گروه بازگشتند و با پیامبر ملاقات نکردند.<ref>مناقب، ج۱، ص۵۱.</ref> در موسم حج که پیامبر در پی دعوت حجگزاران به اسلام بود، ابولهب به دنبال او میرفت و میگفت: این پسر برادر من است که دروغ میگوید و جادو میکند.<ref>مناقب، ج۱، ص۵۹.</ref> | ||
====همراهی مشرکان در محاصره اقتصادی مسلمانان==== | ====همراهی مشرکان در محاصره اقتصادی مسلمانان==== | ||
ابولهب در [[محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب ابوطالب|محاصره اقتصادی مسلمانان]] در [[شعب ابیطالب]]، با مشرکان همراه شد و تنها فرد از بنیعبدالمطلب بود که وارد شعب نشد.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۰۹.</ref> وی بازرگانان را تحریک میکرد که قیمت کالاهایشان را برای مسلمانان بسیار بالا ببرند تا توان خرید از آنان گرفته شود و در تأمین نیازمندیهایشان با مشکل روبهرو گردند.<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۳۲۸.</ref> پس از درگذشت ابوطالب، دشمنی و آزار قریش فزونی یافت. بر پایه گزارشی، هنگامی که ابولهب به ریاست بنیهاشم رسید، نزد پیامبر آمد و گفت: به همان شیوه که در زمان زندگی ابوطالب رفتار میکردی، رفتار کن. سوگند به لات! تا من زنده باشم، کسی بر تو دست نخواهد یافت. در این هنگام، [[ابن عیطله]]، پیامبر(ص) را دشنام داد و ابولهب به او حمله برد و از پیامبر دفاع کرد. چون این خبر به دیگر مشرکان رسید، آنان تحریک ابولهب پرداختند تا وی حمایتش را از پیامبر برداشت.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۱.</ref> برخی محققان به ادلهای این گزارش را رد کردهاند.<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۲۵۸-۲۵۹.</ref> در پی شروع آزار بیباکانه قریش، پیامبر(ص) همراه [[زید بن حارثه]] در اواخر [[شوال]] سال دهم بعثت به [[طائف]] رفت.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۱.</ref> | ابولهب در [[محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب ابوطالب|محاصره اقتصادی مسلمانان]] در [[شعب ابیطالب]]، با مشرکان همراه شد و تنها فرد از بنیعبدالمطلب بود که وارد شعب نشد.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۰۹.</ref> وی بازرگانان را تحریک میکرد که قیمت کالاهایشان را برای مسلمانان بسیار بالا ببرند تا توان خرید از آنان گرفته شود و در تأمین نیازمندیهایشان با مشکل روبهرو گردند.<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۳۲۸.</ref> پس از درگذشت ابوطالب، دشمنی و آزار قریش فزونی یافت. بر پایه گزارشی، هنگامی که ابولهب به ریاست بنیهاشم رسید، نزد پیامبر آمد و گفت: به همان شیوه که در زمان زندگی ابوطالب رفتار میکردی، رفتار کن. سوگند به لات! تا من زنده باشم، کسی بر تو دست نخواهد یافت. در این هنگام، [[ابن عیطله]]، پیامبر(ص) را دشنام داد و ابولهب به او حمله برد و از پیامبر دفاع کرد. چون این خبر به دیگر مشرکان رسید، آنان تحریک ابولهب پرداختند تا وی حمایتش را از پیامبر برداشت.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۱.</ref> برخی محققان به ادلهای این گزارش را رد کردهاند.<ref>الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۲۵۸-۲۵۹.</ref> در پی شروع آزار بیباکانه قریش، پیامبر(ص) همراه [[زید بن حارثه]] در اواخر [[شوال]] سال دهم بعثت به [[طائف]] رفت.<ref>الطبقات، ج۱، ص۲۱۱.</ref> | ||
====شرکت در ماجرای دارالندوة==== | ====شرکت در ماجرای دارالندوة==== | ||
ابولهب در [[ماجرای دارالندوه]] نیز حضور داشت<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰.</ref> که تصمیم به قتل پیامبر گرفتند و بر آن شدند تا مردانی از همه طوایف قریش، از جمله ابولهب، در این توطئه شرکت کنند. پس از وفات ابوطالب، نفوذ ابولهب در میان بنیهاشم افزایش یافته بود و او ریاست بنیهاشم را از آن خود میدانست. بر اثر دشمنی بارز وی با پیامبر، آن اتحاد پیشین که در میان بنیهاشم به پشتوانه و حمایت ابوطالب وجود داشت، ممکن نبود.<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۳۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۰.</ref> به نقل بسیاری از منابع، [[جبرئیل]] خبر این توطئه را به پیامبر داد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۶.</ref> [[ابن سعد]] آگاهی پیامبر را از طریق شخصی به نام [[رقیعة بن ابوصیفی]] دانسته است.<ref>الطبقات، ج۸، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref> در شب موعود ۴۰ نفر از قریشیان خانه پیامبر را محاصره کردند. آنان نخست قصد داشتند همان آغاز شب به خانه پیامبر هجوم برند. بر پایه گزارشی، ابولهب قریش را از حمله شبانه بازداشت.<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۲.</ref> او و دوستانش تا صبح منتظر خروج [[پیامبر(ص)|پیامبر]] شدند<ref>سبل الهدی، ج۳، ص۳۳۰؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۹۱.</ref>؛ اما صبحگاه فهمیدند که ایشان از خانه بیرون رفته و [[علی(ع)]] را به جای خود خوابانده است.<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۹۴.</ref> بدین ترتیب، ابولهب و دیگر نمایندگان قریش در این توطئه ناکام ماندند. | ابولهب در [[ماجرای دارالندوه]] نیز حضور داشت<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰.</ref> که تصمیم به قتل پیامبر گرفتند و بر آن شدند تا مردانی از همه طوایف قریش، از جمله ابولهب، در این توطئه شرکت کنند. پس از وفات ابوطالب، نفوذ ابولهب در میان بنیهاشم افزایش یافته بود و او ریاست بنیهاشم را از آن خود میدانست. بر اثر دشمنی بارز وی با پیامبر، آن اتحاد پیشین که در میان بنیهاشم به پشتوانه و حمایت ابوطالب وجود داشت، ممکن نبود.<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۳۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۰.</ref> به نقل بسیاری از منابع، [[جبرئیل]] خبر این توطئه را به پیامبر داد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۶.</ref> [[ابن سعد]] آگاهی پیامبر را از طریق شخصی به نام [[رقیعة بن ابوصیفی]] دانسته است.<ref>الطبقات، ج۸، ص۲۲۲-۲۲۳.</ref> در شب موعود ۴۰ نفر از قریشیان خانه پیامبر را محاصره کردند. آنان نخست قصد داشتند همان آغاز شب به خانه پیامبر هجوم برند. بر پایه گزارشی، ابولهب قریش را از حمله شبانه بازداشت.<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۲.</ref> او و دوستانش تا صبح منتظر خروج [[پیامبر(ص)|پیامبر]] شدند<ref>سبل الهدی، ج۳، ص۳۳۰؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۹۱.</ref> ؛ اما صبحگاه فهمیدند که ایشان از خانه بیرون رفته و [[علی(ع)]] را به جای خود خوابانده است.<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۹۴.</ref> بدین ترتیب، ابولهب و دیگر نمایندگان قریش در این توطئه ناکام ماندند. | ||
====شرکت نکردن در جنگ بدر==== | ====شرکت نکردن در جنگ بدر==== | ||
ابولهب در نبرد [[جنگ بدر|بدر]]، نخستین برخورد جدی مسلمانان با قریش، شرکت نداشت. گویند: هر یک از قریشیان که به بدر نرفت، کسی را به جای خود فرستاد. ولی ابولهب دشمن سرسخت رسول خدا(ص) از این کار سر باززد. بزرگان قریش به او گفتند: تو از بزرگان و سروران [[قریش]] هستی. اگر همراهی نکنی، افراد قومت آن را بهانه و دستاویز قرار داده، به جنگ نمیآیند. بنا بر این، یا خود در جنگ شرکت کن و یا کسی را به جای خویش بفرست! [[ابوجهل]] که از اسلام آوردن او بیم داشت، برای تحریک وی سوگند یاد کرد: ما تنها برای حفظ دین تو و پدرانت به خشم آمدهایم و به جنگ میرویم. گویند: ابولهب از ترس خوابِ خواهر خود، [[عاتکه]]، به این جنگ نمیرفت. عاتکه در خواب دیده بود که مردی در ابطح، کعبه و بالای کوه ابوقبیس، سه بار فریاد زد: شما تا سه روز دیگر به کشتارگاه خود میروید. سپس سنگی را از فراز کوه به زیر افکند که هر بخش از آن به یکی از خانههای قریش، جز [[بنیهاشم]] و [[بنیزهره]]، وارد شد. ابوجهل از شنیدن این خواب بسیار خشمگین بود و میگفت: [[نبوت]] در مردان بنیهاشم کم بود که زنانشان نیز ادعای آن را دارند!<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۱-۴۴۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹۵-۹۶؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۰-۲۱.</ref> ابولهب معتقد بود که خواب عاتکه حتماً محقق خواهد شد. نقل شده که او در برابر بخشش ۴۰۰۰ درهم که از [[عاص بن هشام بن مغیره]] طلب داشت و او نمیتوانست بپردازد، وی را به جای خویش به این جنگ فرستاد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹۶؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۱.</ref> گویند: وی این پول را در قمار از عاص برده بود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۷.</ref> ابولهب هر چند در نبرد بدر شرکت نکرد، سرسختانه پیگیر اخبار آن بود. خبر کشته شدن قریشیان در بدر هنگامی به وی رسید که کنار [[زمزم]] نشسته بود. او از برادر زادهاش ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب از چگونگی کارزار پرسید و چنین شنید: «چون با مسلمانان روبهرو شدیم، آنان هرگونه خواستند، ما را کشتند و اسیر کردند. سوگند میخورم که مردانی سپید چهره را میان آسمان و زمین سوار بر اسبهای ابلق دیدم که هیچ چیز یارای ایستادگی در برابرشان را نداشت. آنان فرشتگانی بودند که مسلمانان را یاری میکردند.» ابولهب سخت برآشفت و او را زیر ضرب و شتم گرفت. پس از این روز، ابولهب هفت شب بیشتر زنده نبود. | ابولهب در نبرد [[جنگ بدر|بدر]]، نخستین برخورد جدی مسلمانان با قریش، شرکت نداشت. گویند: هر یک از قریشیان که به بدر نرفت، کسی را به جای خود فرستاد. ولی ابولهب دشمن سرسخت رسول خدا(ص) از این کار سر باززد. بزرگان قریش به او گفتند: تو از بزرگان و سروران [[قریش]] هستی. اگر همراهی نکنی، افراد قومت آن را بهانه و دستاویز قرار داده، به جنگ نمیآیند. بنا بر این، یا خود در جنگ شرکت کن و یا کسی را به جای خویش بفرست! [[ابوجهل]] که از اسلام آوردن او بیم داشت، برای تحریک وی سوگند یاد کرد: ما تنها برای حفظ دین تو و پدرانت به خشم آمدهایم و به جنگ میرویم. گویند: ابولهب از ترس خوابِ خواهر خود، [[عاتکه]]، به این جنگ نمیرفت. عاتکه در خواب دیده بود که مردی در ابطح، کعبه و بالای کوه ابوقبیس، سه بار فریاد زد: شما تا سه روز دیگر به کشتارگاه خود میروید. سپس سنگی را از فراز کوه به زیر افکند که هر بخش از آن به یکی از خانههای قریش، جز [[بنیهاشم]] و [[بنیزهره]]، وارد شد. ابوجهل از شنیدن این خواب بسیار خشمگین بود و میگفت: [[نبوت]] در مردان بنیهاشم کم بود که زنانشان نیز ادعای آن را دارند!<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۱-۴۴۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹۵-۹۶؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۰-۲۱.</ref> ابولهب معتقد بود که خواب عاتکه حتماً محقق خواهد شد. نقل شده که او در برابر بخشش ۴۰۰۰ درهم که از [[عاص بن هشام بن مغیره]] طلب داشت و او نمیتوانست بپردازد، وی را به جای خویش به این جنگ فرستاد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹۶؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۱.</ref> گویند: وی این پول را در قمار از عاص برده بود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۷.</ref> ابولهب هر چند در نبرد بدر شرکت نکرد، سرسختانه پیگیر اخبار آن بود. خبر کشته شدن قریشیان در بدر هنگامی به وی رسید که کنار [[زمزم]] نشسته بود. او از برادر زادهاش ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب از چگونگی کارزار پرسید و چنین شنید: «چون با مسلمانان روبهرو شدیم، آنان هرگونه خواستند، ما را کشتند و اسیر کردند. سوگند میخورم که مردانی سپید چهره را میان آسمان و زمین سوار بر اسبهای ابلق دیدم که هیچ چیز یارای ایستادگی در برابرشان را نداشت. آنان فرشتگانی بودند که مسلمانان را یاری میکردند.» ابولهب سخت برآشفت و او را زیر ضرب و شتم گرفت. پس از این روز، ابولهب هفت شب بیشتر زنده نبود. | ||
==مطالعه بیشتر== | ==مطالعه بیشتر== |
ویرایش