۵٬۱۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref> ') |
جز (جایگزینی متن - '</ref> ،' به '</ref>،') |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی (درگذشت ۷۲۸ق) در دوازدهم [[ربیع الاول]] سال ۶۶۱ق. در [[حران|حَرّان]] زاده شد.<ref>العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۳.</ref> وی را با القابی چون [[مفسر|مفسّر]]، [[رجالی]]، [[حافظ]]، [[مفتی]]، [[ادیب]] و لغتشناس<ref>العقود الدریه، ص۵۷؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۵.</ref> و آگاه از [[کلام]]، [[ملل و نحل]]، تاریخ و [[اصول فقه|اصول]]<ref>العقود الدریه، ص۷۰.</ref> در کنار اوصافی چون زاهد و شجاع<ref>العقود الدریه، ص۷۰؛ فوات الوفیات، ج۱، ص۷۴.</ref> ستودهاند. وی تندخو بود و در برابر مخالفان خود پرخاش میکرد.<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۷۰.</ref> و از قریحه شعر<ref>نک: العقود الدریه، ص۶۴-۶۹.</ref> و حافظه قوی برخوردار بود.<ref>العقود الدریه، ص۵۹.</ref> خاندان وی بیش از یک قرن<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۷.</ref> از دانشمندان دینی به شمار میآمدند.<ref>نک: تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴؛ ج۴۸، ص۱۶۱؛ ج۵۰، ص۲۵۷؛ ج۵۱، ص۱۰۴؛ العقود الدریه، ص۵۷.</ref> [[محمد بن خضر]] (درگذشت ۶۲۲ق) جدّ اعلای وی از دانشمندان حنبلی مذهب و نخستین فرد ملقب به ابن تیمیه بود که [[سبط ابن جوزی|سبط بن جوزی]] (درگذشت ۶۵۴ق) او را فردی انحصارطلب خوانده که در آن خطه مجال فعالیت به هیچ دانشوری نمیداد.<ref>وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۸۶-۳۸۷.</ref> درباره سبب نامگذاری مادر وی به تیمیه. دیدگاههایی چند وجود دارد.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴.</ref> | تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی (درگذشت ۷۲۸ق) در دوازدهم [[ربیع الاول]] سال ۶۶۱ق. در [[حران|حَرّان]] زاده شد.<ref>العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۳.</ref> وی را با القابی چون [[مفسر|مفسّر]]، [[رجالی]]، [[حافظ]]، [[مفتی]]، [[ادیب]] و لغتشناس<ref>العقود الدریه، ص۵۷؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۵.</ref> و آگاه از [[کلام]]، [[ملل و نحل]]، تاریخ و [[اصول فقه|اصول]]<ref>العقود الدریه، ص۷۰.</ref> در کنار اوصافی چون زاهد و شجاع<ref>العقود الدریه، ص۷۰؛ فوات الوفیات، ج۱، ص۷۴.</ref> ستودهاند. وی تندخو بود و در برابر مخالفان خود پرخاش میکرد.<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۷۰.</ref> و از قریحه شعر<ref>نک: العقود الدریه، ص۶۴-۶۹.</ref> و حافظه قوی برخوردار بود.<ref>العقود الدریه، ص۵۹.</ref> خاندان وی بیش از یک قرن<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۷.</ref> از دانشمندان دینی به شمار میآمدند.<ref>نک: تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴؛ ج۴۸، ص۱۶۱؛ ج۵۰، ص۲۵۷؛ ج۵۱، ص۱۰۴؛ العقود الدریه، ص۵۷.</ref> [[محمد بن خضر]] (درگذشت ۶۲۲ق) جدّ اعلای وی از دانشمندان حنبلی مذهب و نخستین فرد ملقب به ابن تیمیه بود که [[سبط ابن جوزی|سبط بن جوزی]] (درگذشت ۶۵۴ق) او را فردی انحصارطلب خوانده که در آن خطه مجال فعالیت به هیچ دانشوری نمیداد.<ref>وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۸۶-۳۸۷.</ref> درباره سبب نامگذاری مادر وی به تیمیه. دیدگاههایی چند وجود دارد.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴.</ref> | ||
===شیوه برخورد با مخالفان=== | ===شیوه برخورد با مخالفان=== | ||
ابن تیمیه گرچه گاه با شرح مقصود دشمنان و محل نزاع، برخی از اشکالات بیجای وارد بر ایشان را دفع میکند<ref>برای نمونه نک: الایمان، ص۴۵.</ref> ، دیگرگاه خود پرچمدار سوء برداشت میگردد؛ چنانکه در نقد [[محیی الدین]] (درگذشت ۶۳۸ق) اتهامهایی چون فضیلت دادن اولیا بر انبیا<ref>الفرقان، ص۸۰.</ref> ، تنقیص پیامبران و برخی مشایخ اسلامی<ref>الفرقان، ص۹۸.</ref> و عقیده عینیت وجود [[حادث]] و [[قدیم]] ([[وحدت وجود]])<ref>الفرقان، ص۹۹.</ref> را بر او وارد کرده است که با مطالعه آثارش ناوارد مینماید.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۶۰-۱۶۸.</ref> وی [[نصیر الدین طوسی]] (درگذشت ۶۷۲ق) را نیز به مواردی مانند مشاوره به [[هلاکو]] در قتل خلیفه عباسی و مسلمانان، و نیز استمداد از ساحران و مشرکان و ارتکاب محرمات متهم کرده<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۴۴۵-۴۵۱.</ref> که با استنادات تاریخی ناسازگار است.<ref>نصیرالدین الطوسی، ص۱۵-۳۶؛ دراسات فی منهاج السنه، ص۱۷-۲۰.</ref> وی کتاب مناسک حجّ المشاهد را به شیخ مفید نسبت داده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۹۳.</ref> که در شمار نگاشتههای شیخ مفید هیچ یادی از آن نشده است. | ابن تیمیه گرچه گاه با شرح مقصود دشمنان و محل نزاع، برخی از اشکالات بیجای وارد بر ایشان را دفع میکند<ref>برای نمونه نک: الایمان، ص۴۵.</ref>، دیگرگاه خود پرچمدار سوء برداشت میگردد؛ چنانکه در نقد [[محیی الدین]] (درگذشت ۶۳۸ق) اتهامهایی چون فضیلت دادن اولیا بر انبیا<ref>الفرقان، ص۸۰.</ref>، تنقیص پیامبران و برخی مشایخ اسلامی<ref>الفرقان، ص۹۸.</ref> و عقیده عینیت وجود [[حادث]] و [[قدیم]] ([[وحدت وجود]])<ref>الفرقان، ص۹۹.</ref> را بر او وارد کرده است که با مطالعه آثارش ناوارد مینماید.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۶۰-۱۶۸.</ref> وی [[نصیر الدین طوسی]] (درگذشت ۶۷۲ق) را نیز به مواردی مانند مشاوره به [[هلاکو]] در قتل خلیفه عباسی و مسلمانان، و نیز استمداد از ساحران و مشرکان و ارتکاب محرمات متهم کرده<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۴۴۵-۴۵۱.</ref> که با استنادات تاریخی ناسازگار است.<ref>نصیرالدین الطوسی، ص۱۵-۳۶؛ دراسات فی منهاج السنه، ص۱۷-۲۰.</ref> وی کتاب مناسک حجّ المشاهد را به شیخ مفید نسبت داده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۹۳.</ref> که در شمار نگاشتههای شیخ مفید هیچ یادی از آن نشده است. | ||
ابن تیمیه با استناد به روایت [[شعبی]] (درگذشت ۱۰۵ق)<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶.</ref> ، پایهگذار [[شیعه]] را [[عبدالله بن سبأ|عبدالله سبأ]] یهودی و دیگر زنادقه خوانده<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۳.</ref> و پس از غوغاگری بسیار در این زمینه، به جعلی بودن این روایت اقرار کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۸.</ref> اما دانشمندان منصف مبدأ تشیع را [[پیامبر(ص)|پیامبر]] و [[اهل بیت(ع)|اهل بیت]] خوانده<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۱۴-۲۱۵.</ref> این انتساب دروغین به ابن سبأ را دسیسهای برای خدشهدارکردن تشیع دانستهاند.<ref>مجموعه آثار طه حسین، ج۴، ص۵۱۸، «علی و بنوه».</ref> ابن تیمیه در موارد فراوان عقاید [[غلات]] را به [[امامیه]] نسبت داده، گر چه گاه نیز به نام غلات تصریح کرده است.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۴۶.</ref> اما امامیه، خود، غلات را کافر خوانده<ref>الاعتقادات، ص۹۷.</ref> ، از شخصیتهای مورد استناد وی تبرّی میجویند.<ref>رجال کشی، ص۱۹۱؛ الکافی، ج۸، ص۲۲۵.</ref> وی شیعه را به ایمان به [[سحر]] و [[فلسفه]] به عنوان جبت و طاغوت، ادای مناسک حجگونه هنگام زیارت قبور و همکاری با مشرکان در جنگ با مسلمانان، متهم کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۴۵۱-۴۵۲.</ref> در جای دیگر، در تعریف [[ناصبی]] از زبان شیعه، وی را کسی میداند که به حقانیت [[خلفای سهگانه]] معتقد باشد<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۲۵۷.</ref> ؛ چنانکه [[صحابه]] را بدترین امت پیامبر از منظر شیعه معرفی میکند.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶.</ref> اما به عقیده شیعه، ناصبی به معنای کینهورز به اهل بیت<ref>الاستبصار، ج۴، ص۸۷؛ لله و للحقیقه، ص۴۹۴؛ عقلیات اسلامیه، ج۲، ص۶۱۸.</ref> است. شیعیان صحابهای را که با اهل بیت: دشمنی نکرده باشند، شایسته صلوات<ref>صحیفه سجادیه، ص۴۲.</ref> ، بهترین انسانها و برترین خاستگاه برای رشد امّت اسلامی میدانند<ref>برای نمونه نک: اصل الشیعة و اصولها، ص۴۷-۴۸؛ بحث حول الولایه، ص۷۴-۷۵.</ref> و باور دارند که صحابه در یک درجه نبودند و حتی برخی همچون [[عبدالله بن سعد بن ابیسرح]] مرتد گشتند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۸.</ref> از این رو، [[ابن خلدون]] (درگذشت ۸۰۸ق) بدگویی از خلفای نخستین را به غلات شیعه نسبت داده که نزد شیعه و اهل سنت مطرودند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۴۷.</ref> ابن تیمیه شیعه را به قتل [[عثمان]] متهم کرده است.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳.</ref> | ابن تیمیه با استناد به روایت [[شعبی]] (درگذشت ۱۰۵ق)<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶.</ref>، پایهگذار [[شیعه]] را [[عبدالله بن سبأ|عبدالله سبأ]] یهودی و دیگر زنادقه خوانده<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۳.</ref> و پس از غوغاگری بسیار در این زمینه، به جعلی بودن این روایت اقرار کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۸.</ref> اما دانشمندان منصف مبدأ تشیع را [[پیامبر(ص)|پیامبر]] و [[اهل بیت(ع)|اهل بیت]] خوانده<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۱۴-۲۱۵.</ref> این انتساب دروغین به ابن سبأ را دسیسهای برای خدشهدارکردن تشیع دانستهاند.<ref>مجموعه آثار طه حسین، ج۴، ص۵۱۸، «علی و بنوه».</ref> ابن تیمیه در موارد فراوان عقاید [[غلات]] را به [[امامیه]] نسبت داده، گر چه گاه نیز به نام غلات تصریح کرده است.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۴۶.</ref> اما امامیه، خود، غلات را کافر خوانده<ref>الاعتقادات، ص۹۷.</ref>، از شخصیتهای مورد استناد وی تبرّی میجویند.<ref>رجال کشی، ص۱۹۱؛ الکافی، ج۸، ص۲۲۵.</ref> وی شیعه را به ایمان به [[سحر]] و [[فلسفه]] به عنوان جبت و طاغوت، ادای مناسک حجگونه هنگام زیارت قبور و همکاری با مشرکان در جنگ با مسلمانان، متهم کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۴۵۱-۴۵۲.</ref> در جای دیگر، در تعریف [[ناصبی]] از زبان شیعه، وی را کسی میداند که به حقانیت [[خلفای سهگانه]] معتقد باشد<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۲۵۷.</ref> ؛ چنانکه [[صحابه]] را بدترین امت پیامبر از منظر شیعه معرفی میکند.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶.</ref> اما به عقیده شیعه، ناصبی به معنای کینهورز به اهل بیت<ref>الاستبصار، ج۴، ص۸۷؛ لله و للحقیقه، ص۴۹۴؛ عقلیات اسلامیه، ج۲، ص۶۱۸.</ref> است. شیعیان صحابهای را که با اهل بیت: دشمنی نکرده باشند، شایسته صلوات<ref>صحیفه سجادیه، ص۴۲.</ref>، بهترین انسانها و برترین خاستگاه برای رشد امّت اسلامی میدانند<ref>برای نمونه نک: اصل الشیعة و اصولها، ص۴۷-۴۸؛ بحث حول الولایه، ص۷۴-۷۵.</ref> و باور دارند که صحابه در یک درجه نبودند و حتی برخی همچون [[عبدالله بن سعد بن ابیسرح]] مرتد گشتند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۸.</ref> از این رو، [[ابن خلدون]] (درگذشت ۸۰۸ق) بدگویی از خلفای نخستین را به غلات شیعه نسبت داده که نزد شیعه و اهل سنت مطرودند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۴۷.</ref> ابن تیمیه شیعه را به قتل [[عثمان]] متهم کرده است.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳.</ref> | ||
== شرح زادگاه== | == شرح زادگاه== | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
===اندیشهها=== | ===اندیشهها=== | ||
وی تنها منبع شریعت را [[قرآن]] دانسته و [[سنت]] را شارح آن شمرده است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۸؛ الایمان، ص۳۶.</ref> بزرگداشت نصوص شرعی در برابر حکم عقل<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۷.</ref> ، تأیید آن به اقوال گذشتگان، رعایت ترتیب میان منابع اسلامی همچون کتاب، سنت نبوی و اقوال سلف، و واگذاشتن بحث از امور غیبی را از ویژگیهای عقیده او شمردهاند.<ref>دعاوی المناوئین، ص۳۹-۵۱.</ref> گاه مباحثی جالب در [[فقه اللغه]] و بسامد معنایی واژگان نیز مطرح کرده است.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۷-۵۱.</ref> اما آشفتگی روششناختی فراوان در اندیشه او به چشم میخورد؛ به گونهای که به هیچ یک از ویژگیهای یاد شده به طور مطلق پایبند نبوده و نمونههای بسیار تخلف از قول سلف در آثار او دیده میشود. | وی تنها منبع شریعت را [[قرآن]] دانسته و [[سنت]] را شارح آن شمرده است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۸؛ الایمان، ص۳۶.</ref> بزرگداشت نصوص شرعی در برابر حکم عقل<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۷.</ref>، تأیید آن به اقوال گذشتگان، رعایت ترتیب میان منابع اسلامی همچون کتاب، سنت نبوی و اقوال سلف، و واگذاشتن بحث از امور غیبی را از ویژگیهای عقیده او شمردهاند.<ref>دعاوی المناوئین، ص۳۹-۵۱.</ref> گاه مباحثی جالب در [[فقه اللغه]] و بسامد معنایی واژگان نیز مطرح کرده است.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۷-۵۱.</ref> اما آشفتگی روششناختی فراوان در اندیشه او به چشم میخورد؛ به گونهای که به هیچ یک از ویژگیهای یاد شده به طور مطلق پایبند نبوده و نمونههای بسیار تخلف از قول سلف در آثار او دیده میشود. | ||
وی تعارض میان [[قرآن|کتاب]] و [[سنت]] و [[عقل]] را منتفی میدانست<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۳۱-۲۳۳، ۲۵۵.</ref> و [[حجیت]] عقل در [[اعتقادات|امور اعتقادی]] و [[احکام]] را رد میکرد<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۶.</ref> و با [[کلام]]، [[منطق]] و [[فلسفه]] میانه خوشی نداشت. در این زمینه، کتابهایی چون [[الرد علی الفلاسفه(کتاب)|الرد علی الفلاسفه]] و [[نقض المنطق]] را نگاشته و [[فخر رازی|رازی]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[ابن سینا]] (درگذشت ۴۲۸ق) و [[غزالی]] (درگذشت ۵۰۵ق) را با تعابیری موهن، وارثان [[مجوس]] و هند و یونان و مشرک خوانده است.<ref>العقیدة الحمویه، ص۷؛ العقود الدریه، ص۹۸.</ref> البته خود وی در عمده آثارش به ترتیب دادن مقدمات منطقی و طرح مباحث کلامی روی آورده است؛ چنانکه [[قیاس منطقی|قیاس]] را مادام که به مخالفت با نص منتهی نگردد، معتبر میداند.<ref>مجموعة الرسائل، ج۲، ص۲۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۹، ص۲۹۸-۲۹۹.</ref> | وی تعارض میان [[قرآن|کتاب]] و [[سنت]] و [[عقل]] را منتفی میدانست<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۳۱-۲۳۳، ۲۵۵.</ref> و [[حجیت]] عقل در [[اعتقادات|امور اعتقادی]] و [[احکام]] را رد میکرد<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۶.</ref> و با [[کلام]]، [[منطق]] و [[فلسفه]] میانه خوشی نداشت. در این زمینه، کتابهایی چون [[الرد علی الفلاسفه(کتاب)|الرد علی الفلاسفه]] و [[نقض المنطق]] را نگاشته و [[فخر رازی|رازی]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[ابن سینا]] (درگذشت ۴۲۸ق) و [[غزالی]] (درگذشت ۵۰۵ق) را با تعابیری موهن، وارثان [[مجوس]] و هند و یونان و مشرک خوانده است.<ref>العقیدة الحمویه، ص۷؛ العقود الدریه، ص۹۸.</ref> البته خود وی در عمده آثارش به ترتیب دادن مقدمات منطقی و طرح مباحث کلامی روی آورده است؛ چنانکه [[قیاس منطقی|قیاس]] را مادام که به مخالفت با نص منتهی نگردد، معتبر میداند.<ref>مجموعة الرسائل، ج۲، ص۲۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۹، ص۲۹۸-۲۹۹.</ref> | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
بیشتر مباحث تفسیری ابن تیمیه به آیات صفات و آیات مرتبط با ردّ صوفیه اختصاص دارد<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ج۷، ص۱۴۱.</ref> که به طور پراکنده در لابهلای کتابهایش یافت میشوند و به قلم [[عبدالرحمن عمیره]] با عنوان [[التفسیر الکبیر(کتاب)|التفسیر الکبیر]]؛ و [[محمد سید جلیند]] با عنوان [[دقائق التفسیر(کتاب)|دقائق التفسیر]] گرد آمده است. | بیشتر مباحث تفسیری ابن تیمیه به آیات صفات و آیات مرتبط با ردّ صوفیه اختصاص دارد<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ج۷، ص۱۴۱.</ref> که به طور پراکنده در لابهلای کتابهایش یافت میشوند و به قلم [[عبدالرحمن عمیره]] با عنوان [[التفسیر الکبیر(کتاب)|التفسیر الکبیر]]؛ و [[محمد سید جلیند]] با عنوان [[دقائق التفسیر(کتاب)|دقائق التفسیر]] گرد آمده است. | ||
به باور وی [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی اسلام]]، تمام [[قرآن]] را تفسیر کرد. از این رو، اختلاف اصحاب در تفسیر بسیار کم و بیشتر مربوط به اختلاف در تعابیر یا مصداقهای یک عنوان عام است.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۱-۹۵.</ref> البته گاه نیز به سبب اشتراک لفظی یک آیه بر اثر نزول مکرّر آن [[آیه]] یا اراده هر دو معنا در عرض یکدیگر، هر دو [[تفسیر]] درستاند.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۶.</ref> عقاید تشبیهی ابن تیمیه در تفسیرش نیز اثری بارز نهاده است؛ تا جایی که وجود [[متشابه]] را در قرآن انکار میکند و آن را امری کاملاً نسبی میداند. از این رو، بر این باور است که برای تفسیر آیات قرآن هیچ نیازی به ارجاع آیه متشابه به [[آیه محکم]] نیست و هر آیهای خودبسند است.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۵۲.</ref> وی در جایی دیگر اِحکام را به سه معنای اِحکام در تنزیل با امحای القائات شیاطین<ref>الاکلیل، ص۸.</ref> ، اِحکام در ابقای تنزیل با عدم [[نسخ]] آن و اِحکام معنا در برابر تفاسیر ناروا دانسته است.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰.</ref> وی [[تفسیر قرآن به قرآن]] را بهترین شیوه تفسیر و سپس تفسیر به سنت، سخنان صحابه و آنگاه تابعین را مطلوب دانسته است.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref> او بهترین تفسیر را [[جامع البیان طبری]] با اسانید ثابت و به دور از نقل بدعت یا نقل از متهمین میشمارد.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۷.</ref> تفسیر قرآن بر پایه مقتضای عربیت، بدون در نظر گرفتن قراین مرتبط با متکلم و مخاطب و سیاق آیه را نادرست میخواند.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۵.</ref> [[تفسیر به رأی]] به معنای تفسیر از روی ظنّ و گمان یا آرای شخصی بدون مراجعه به لغت و [[شرع]]، [[حرام]] است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۶.</ref> ؛ اما وی عملاً آیات را بر مقتضای رأی تشبیهی خود حمل کرده است؛ چنانکه در گزارش [[صفدی]] در ذیل آیات ۱۸۹-۱۹۰ [[سوره اعراف]] شاهد هستیم.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۲۰-۲۱.</ref> رجوع به اهل کتاب به قصد استشهاد و نه اعتقاد رواست؛ اما ابن تیمیه [[اسرائیلیات]] را به سهگونه درست، نادرست و مسکوت قسمت کرده و درگونه سوم تنها نقل آن را جایز میشمارد.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۲.</ref> تفسیر [[نزول قرآن بر هفت حرف]] به [[قرائات هفتگانه]] اشتباه است؛ اما این اختلاف ممکن است به اختلاف در معنای غیر مخل به حقانیت دعوت، منتهی شود.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۶۸-۶۹.</ref> وی در جای دیگر مدعی میشود که قرائات هفتگانه در زمان پیامبر گرامی(ص) و به تأیید ایشان بوده است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۹.</ref> و ترادف به جهت کاربست تضمین در قرآن، بسیار نادر است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۹۶.</ref> و احادیث مربوط به فضیلتهای سوره ها نیز دروغاند.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۴.</ref> | به باور وی [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی اسلام]]، تمام [[قرآن]] را تفسیر کرد. از این رو، اختلاف اصحاب در تفسیر بسیار کم و بیشتر مربوط به اختلاف در تعابیر یا مصداقهای یک عنوان عام است.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۱-۹۵.</ref> البته گاه نیز به سبب اشتراک لفظی یک آیه بر اثر نزول مکرّر آن [[آیه]] یا اراده هر دو معنا در عرض یکدیگر، هر دو [[تفسیر]] درستاند.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۶.</ref> عقاید تشبیهی ابن تیمیه در تفسیرش نیز اثری بارز نهاده است؛ تا جایی که وجود [[متشابه]] را در قرآن انکار میکند و آن را امری کاملاً نسبی میداند. از این رو، بر این باور است که برای تفسیر آیات قرآن هیچ نیازی به ارجاع آیه متشابه به [[آیه محکم]] نیست و هر آیهای خودبسند است.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۵۲.</ref> وی در جایی دیگر اِحکام را به سه معنای اِحکام در تنزیل با امحای القائات شیاطین<ref>الاکلیل، ص۸.</ref>، اِحکام در ابقای تنزیل با عدم [[نسخ]] آن و اِحکام معنا در برابر تفاسیر ناروا دانسته است.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰.</ref> وی [[تفسیر قرآن به قرآن]] را بهترین شیوه تفسیر و سپس تفسیر به سنت، سخنان صحابه و آنگاه تابعین را مطلوب دانسته است.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref> او بهترین تفسیر را [[جامع البیان طبری]] با اسانید ثابت و به دور از نقل بدعت یا نقل از متهمین میشمارد.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۷.</ref> تفسیر قرآن بر پایه مقتضای عربیت، بدون در نظر گرفتن قراین مرتبط با متکلم و مخاطب و سیاق آیه را نادرست میخواند.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۵.</ref> [[تفسیر به رأی]] به معنای تفسیر از روی ظنّ و گمان یا آرای شخصی بدون مراجعه به لغت و [[شرع]]، [[حرام]] است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۶.</ref> ؛ اما وی عملاً آیات را بر مقتضای رأی تشبیهی خود حمل کرده است؛ چنانکه در گزارش [[صفدی]] در ذیل آیات ۱۸۹-۱۹۰ [[سوره اعراف]] شاهد هستیم.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۲۰-۲۱.</ref> رجوع به اهل کتاب به قصد استشهاد و نه اعتقاد رواست؛ اما ابن تیمیه [[اسرائیلیات]] را به سهگونه درست، نادرست و مسکوت قسمت کرده و درگونه سوم تنها نقل آن را جایز میشمارد.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۲.</ref> تفسیر [[نزول قرآن بر هفت حرف]] به [[قرائات هفتگانه]] اشتباه است؛ اما این اختلاف ممکن است به اختلاف در معنای غیر مخل به حقانیت دعوت، منتهی شود.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۶۸-۶۹.</ref> وی در جای دیگر مدعی میشود که قرائات هفتگانه در زمان پیامبر گرامی(ص) و به تأیید ایشان بوده است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۹.</ref> و ترادف به جهت کاربست تضمین در قرآن، بسیار نادر است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۹۶.</ref> و احادیث مربوط به فضیلتهای سوره ها نیز دروغاند.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۴.</ref> | ||
====آرای اعتقادی==== | ====آرای اعتقادی==== | ||
ابن تیمیه در امور [[اعتقادات|اعتقادی]]، ظاهر [[قرآن|کتاب]] را [[حجیت|حجت]] دانسته، تأویل کلام بر خلاف ظاهر<ref>الصفدیه، ج۱، ص۲۹۱.</ref> یا هرگونه باطن مخالف با ظاهر را که گاه به بهانه دوری از [[تشبیه]] و [[تجسیم]] مطرح میگردد، رد میکند.<ref>الفتوی الحمویه، ص۱۰۶-۱۱۰.</ref> وی بر دیدگاه کسانی که [[اسمای الهی|اسما]] و [[صفات الهی]] را بر خلاف ظاهر درخور مخلوقات حمل میکنند، نیز میتازد و آن را مفسده انگیز میخواند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۳۵۷.</ref> این همه در حالی است که برخی او را به [[تأویل گرایی|تأویلگرایی]] در اثبات دعاوی فاسد خود متهم کردهاند.<ref>شواهد الحق، ص۲۲۷؛ السیف الصقیل، ص۱۳۲، ۱۳۶.</ref> وی با استناد به [[آیه نفر|آیه نَفْر]]، [[خبر واحد]] اعتقادی را حجت دانسته است. بر این اساس، چنانچه فارغ از طریق صدور، مفاد خبری قطعآور باشد، در فهم دین استنادپذیر خواهد بود.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۳، ص۳۸۳-۳۸۴؛ المسوده، ص۲۴۸.</ref> البته این حجیت مشروط به آن است که قرینهای دال بر صحت آن همچون وجود آن خبر در [[صحاح|کتابهای صحاح]]، یا عمل بر وفق آن وجود داشته باشد.<ref>الرد علی المنطقیین، ص۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۳، ص۳۵۱؛ ج۱۸، ص۴۸.</ref> همین اعتراض مخالفان را فراهم آورده است.<ref>الحقائق الجلیه، ص۸۷؛ رفع الاشتباه، ص۲۳۲.</ref> | ابن تیمیه در امور [[اعتقادات|اعتقادی]]، ظاهر [[قرآن|کتاب]] را [[حجیت|حجت]] دانسته، تأویل کلام بر خلاف ظاهر<ref>الصفدیه، ج۱، ص۲۹۱.</ref> یا هرگونه باطن مخالف با ظاهر را که گاه به بهانه دوری از [[تشبیه]] و [[تجسیم]] مطرح میگردد، رد میکند.<ref>الفتوی الحمویه، ص۱۰۶-۱۱۰.</ref> وی بر دیدگاه کسانی که [[اسمای الهی|اسما]] و [[صفات الهی]] را بر خلاف ظاهر درخور مخلوقات حمل میکنند، نیز میتازد و آن را مفسده انگیز میخواند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۳۵۷.</ref> این همه در حالی است که برخی او را به [[تأویل گرایی|تأویلگرایی]] در اثبات دعاوی فاسد خود متهم کردهاند.<ref>شواهد الحق، ص۲۲۷؛ السیف الصقیل، ص۱۳۲، ۱۳۶.</ref> وی با استناد به [[آیه نفر|آیه نَفْر]]، [[خبر واحد]] اعتقادی را حجت دانسته است. بر این اساس، چنانچه فارغ از طریق صدور، مفاد خبری قطعآور باشد، در فهم دین استنادپذیر خواهد بود.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۳، ص۳۸۳-۳۸۴؛ المسوده، ص۲۴۸.</ref> البته این حجیت مشروط به آن است که قرینهای دال بر صحت آن همچون وجود آن خبر در [[صحاح|کتابهای صحاح]]، یا عمل بر وفق آن وجود داشته باشد.<ref>الرد علی المنطقیین، ص۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۳، ص۳۵۱؛ ج۱۸، ص۴۸.</ref> همین اعتراض مخالفان را فراهم آورده است.<ref>الحقائق الجلیه، ص۸۷؛ رفع الاشتباه، ص۲۳۲.</ref> | ||
در تفسیر [[صفات خبری]] با دوگونه موضعگیری از ابن تیمیه روبهرو میشویم که جمع آن دو نتیجهای جز تشبیه و تجسیم به دست نمیدهد. وی از یکسو به تنزیه خداوند از صفات مخلوق اشاره میکند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۱۴؛ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۲۴.</ref> و تشبیه اوصاف خداوند به بندگان را بدعت و ضلالت میخواند و در کنار عطف توجه به مبنای ظاهرگرایانه خود با پرهیز از تأویل این صفات به عدم توان عقل بر فهم کیفیت آنها عنایت میورزد<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹.</ref> و در جای دیگر با منسوب ساختن نظریه تجسیم به برخی [[شیعه]]<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.</ref> دامن خود و [[اهل سنت]] را از این دیدگاه، پاک و پیراسته میخواند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۳۰، ۲۳۷-۲۵۲، ۲۵۸؛ منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.</ref> و باور به تمثیل<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۰۶.</ref> ، مصافحه<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۵۰۰، ۵۲۰.</ref> و تجسیم<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۵۱، ۴۵۳-۴۵۴.</ref> درباره خداوند را کفرآمیز دانسته، به عقیده «جسمانیت خداوند» اعتراض کرده، آن را مستلزم تشبیه میداند.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۱۰، ص۳۱۲.</ref> همو در جای دیگر با ارائه تفسیری متفاوت از جسمانیت از ادعای خود بر ضدّ شیعه دست کشیده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۲۴۳، ۲۵۶.</ref> اعتراض دیگر او به نو پدید بودن اصطلاح جسمانیت است. | در تفسیر [[صفات خبری]] با دوگونه موضعگیری از ابن تیمیه روبهرو میشویم که جمع آن دو نتیجهای جز تشبیه و تجسیم به دست نمیدهد. وی از یکسو به تنزیه خداوند از صفات مخلوق اشاره میکند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۱۴؛ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۲۴.</ref> و تشبیه اوصاف خداوند به بندگان را بدعت و ضلالت میخواند و در کنار عطف توجه به مبنای ظاهرگرایانه خود با پرهیز از تأویل این صفات به عدم توان عقل بر فهم کیفیت آنها عنایت میورزد<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹.</ref> و در جای دیگر با منسوب ساختن نظریه تجسیم به برخی [[شیعه]]<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.</ref> دامن خود و [[اهل سنت]] را از این دیدگاه، پاک و پیراسته میخواند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۳۰، ۲۳۷-۲۵۲، ۲۵۸؛ منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.</ref> و باور به تمثیل<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۰۶.</ref>، مصافحه<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۵۰۰، ۵۲۰.</ref> و تجسیم<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۵۱، ۴۵۳-۴۵۴.</ref> درباره خداوند را کفرآمیز دانسته، به عقیده «جسمانیت خداوند» اعتراض کرده، آن را مستلزم تشبیه میداند.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۱۰، ص۳۱۲.</ref> همو در جای دیگر با ارائه تفسیری متفاوت از جسمانیت از ادعای خود بر ضدّ شیعه دست کشیده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۲۴۳، ۲۵۶.</ref> اعتراض دیگر او به نو پدید بودن اصطلاح جسمانیت است. | ||
به باور وی، از آنجا که اسماء و صفات خداوند [[توقیفی]] هستند، نمیتوان خداوند را به [[تجسیم|جسمانیت]] متصف کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۸.</ref> از این رو، با توجیه عقیده کرامیه درباره جسمانیت خداوند و تأویل آن به موجودیت، اشکال اخیر را بر آنان متوجه میداند<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۱۳۷.</ref> و بر همین اساس از پاسخ به متحیز و جهتدار بودن خداوند دوری کرده، این الفاظ را مجمل و فارغ از آموزههای کتاب و سنت میداند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۵.</ref> این همه در حالی است که وی در نوشتارهای خود صریحاً به ایستادن بر عرش، آمدن، دست، پا<ref>صحیح الکلم، ص۴۳.</ref> ، شادی و عصبانیت و... برای خداوند اشاره دارد و روایتهای این باب را میپذیرد و بر تفسیر آنها بر پایه معنای ظاهری و عرفی آن تأکید میورزد<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹-۶۴۰.</ref> ؛ چنانکه تشبیه محال را تنها در اوصاف اختصاصی خداوند میپذیرد و تشبیه در برخی جهات را مستلزم تمثیل محال نمیشمارد.<ref>التدمریه، ص۳۹-۴۰.</ref> وی خداوند را ساکن در ما فوق [[آسمانهای هفتگانه]] بر روی [[عرش]] خود میداند. از همین رو، می توان به خدا اشاره کرد و به همین دلیل است که هنگام [[دعا]] دستها را به سمت آسمان میگیریم. یا ذیل آیات ۳۶-۳۷ [[سوره غافر]] [[فرعون]] در پی گفتار [[موسی]]، به [[هامان]] دستور ساخت کوشک بزرگی میدهد تا بدان وسیله به پیشگاه خدا برسد.<ref>العقیدة الحمویه، ص۹۴؛ شرح حدیث النزول، ص۵۹.</ref> | به باور وی، از آنجا که اسماء و صفات خداوند [[توقیفی]] هستند، نمیتوان خداوند را به [[تجسیم|جسمانیت]] متصف کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۸.</ref> از این رو، با توجیه عقیده کرامیه درباره جسمانیت خداوند و تأویل آن به موجودیت، اشکال اخیر را بر آنان متوجه میداند<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۱۳۷.</ref> و بر همین اساس از پاسخ به متحیز و جهتدار بودن خداوند دوری کرده، این الفاظ را مجمل و فارغ از آموزههای کتاب و سنت میداند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۵.</ref> این همه در حالی است که وی در نوشتارهای خود صریحاً به ایستادن بر عرش، آمدن، دست، پا<ref>صحیح الکلم، ص۴۳.</ref>، شادی و عصبانیت و... برای خداوند اشاره دارد و روایتهای این باب را میپذیرد و بر تفسیر آنها بر پایه معنای ظاهری و عرفی آن تأکید میورزد<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹-۶۴۰.</ref> ؛ چنانکه تشبیه محال را تنها در اوصاف اختصاصی خداوند میپذیرد و تشبیه در برخی جهات را مستلزم تمثیل محال نمیشمارد.<ref>التدمریه، ص۳۹-۴۰.</ref> وی خداوند را ساکن در ما فوق [[آسمانهای هفتگانه]] بر روی [[عرش]] خود میداند. از همین رو، می توان به خدا اشاره کرد و به همین دلیل است که هنگام [[دعا]] دستها را به سمت آسمان میگیریم. یا ذیل آیات ۳۶-۳۷ [[سوره غافر]] [[فرعون]] در پی گفتار [[موسی]]، به [[هامان]] دستور ساخت کوشک بزرگی میدهد تا بدان وسیله به پیشگاه خدا برسد.<ref>العقیدة الحمویه، ص۹۴؛ شرح حدیث النزول، ص۵۹.</ref> | ||
[[حصنی]] (درگذشت ۸۲۹ق)، [[ابن حجر هیتمی]] (درگذشت ۹۷۳ق) و بسیاری دیگر ابن تیمیه را به تشبیه و تجسیم وصف کردهاند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۹، ۱۲۹-۱۳۰؛ کشف النقاب، ص۱۵؛ فیض الوهاب، ج۲، ص۵۰؛ السیف الصقیل، ص۴۲.</ref> حصنی در این زمینه مینویسد: ابن تیمیه بر بالای منبر مسجد جامع اموی مسئله استواری خداوند بر عرش را به نشستن خود بر منبر تشبیه کرد و از همین رو حاضران به او اعتراض کردند.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۱.</ref> به روایت ابن بطوطه (درگذشت ۷۷۹ق) وی [[حدیث]] نزول خداوند بر آسمان دنیا را به پایین آمدن خود از [[منبر]] تشبیه کرد.<ref>رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۱۷.</ref> فارغ از گزارش ابن بطوطه به عنوان جهانگردی بیطرف، به گزارش [[ابوحیان]] (درگذشت ۷۴۵ق) نیز وی در کتاب العرش خود آورده که خداوند بر [[کرسی]] نشسته و جایی را برای نشستن پیامبرش خالی کرده است.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۷.</ref> شاهد صحت این نسبت آن است که ابن تیمیه این حدیث را [[حدیث صحیح|صحیح]] شمرده است: عرش آنگاه که خداوند بر آن جلوس فرماید، تنها به پهنای چهار انگشت فضای خالی دارد!<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶۲۸-۶۳۰.</ref> البته مفقود ماندن کتاب مورد اشاره ابوحیان بعید نیست؛ چنانکه در میان تاریخنگاران همفکر ابن تیمیه به نوعی پنهانکاری در منسوب ساختن نظریه تجسیم به وی برمیخوریم و پس از مراجعه به دیگر کتابهای تاریخی، این راز آشکار میشود.<ref>قس: تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۴۶؛ نک: الوافی بالوفیات، ج۷، ص۱۹.</ref> ابن تیمیه، خود، در جلسه دادگاهی که بدین منظور برگزار شده بود، حضور نیافت و حکومت با اعلان حمایت از وی و ضرب و شتم مخالفان، از آشکار شدن عقیده او جلوگیری کرد. موضعگیریهای علمای مذاهب و احضار مکرر وی به دادگاه و درخواست توضیح درباره عقیده او در تشبیه و تجسیم حاکی از وجود برخی گفتههای نانگاشته یا نگاشتههای نایافته از سوی وی است.<ref>ابنتیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۷-۱۱۸، ۱۲۵.</ref> | [[حصنی]] (درگذشت ۸۲۹ق)، [[ابن حجر هیتمی]] (درگذشت ۹۷۳ق) و بسیاری دیگر ابن تیمیه را به تشبیه و تجسیم وصف کردهاند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۹، ۱۲۹-۱۳۰؛ کشف النقاب، ص۱۵؛ فیض الوهاب، ج۲، ص۵۰؛ السیف الصقیل، ص۴۲.</ref> حصنی در این زمینه مینویسد: ابن تیمیه بر بالای منبر مسجد جامع اموی مسئله استواری خداوند بر عرش را به نشستن خود بر منبر تشبیه کرد و از همین رو حاضران به او اعتراض کردند.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۱.</ref> به روایت ابن بطوطه (درگذشت ۷۷۹ق) وی [[حدیث]] نزول خداوند بر آسمان دنیا را به پایین آمدن خود از [[منبر]] تشبیه کرد.<ref>رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۱۷.</ref> فارغ از گزارش ابن بطوطه به عنوان جهانگردی بیطرف، به گزارش [[ابوحیان]] (درگذشت ۷۴۵ق) نیز وی در کتاب العرش خود آورده که خداوند بر [[کرسی]] نشسته و جایی را برای نشستن پیامبرش خالی کرده است.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۷.</ref> شاهد صحت این نسبت آن است که ابن تیمیه این حدیث را [[حدیث صحیح|صحیح]] شمرده است: عرش آنگاه که خداوند بر آن جلوس فرماید، تنها به پهنای چهار انگشت فضای خالی دارد!<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶۲۸-۶۳۰.</ref> البته مفقود ماندن کتاب مورد اشاره ابوحیان بعید نیست؛ چنانکه در میان تاریخنگاران همفکر ابن تیمیه به نوعی پنهانکاری در منسوب ساختن نظریه تجسیم به وی برمیخوریم و پس از مراجعه به دیگر کتابهای تاریخی، این راز آشکار میشود.<ref>قس: تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۴۶؛ نک: الوافی بالوفیات، ج۷، ص۱۹.</ref> ابن تیمیه، خود، در جلسه دادگاهی که بدین منظور برگزار شده بود، حضور نیافت و حکومت با اعلان حمایت از وی و ضرب و شتم مخالفان، از آشکار شدن عقیده او جلوگیری کرد. موضعگیریهای علمای مذاهب و احضار مکرر وی به دادگاه و درخواست توضیح درباره عقیده او در تشبیه و تجسیم حاکی از وجود برخی گفتههای نانگاشته یا نگاشتههای نایافته از سوی وی است.<ref>ابنتیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۷-۱۱۸، ۱۲۵.</ref> | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
====آرای فقهی==== | ====آرای فقهی==== | ||
ابن تیمیه تقلید در [[اعتقادات|اصول اعتقاد]] از هر مذهبی را ممنوع میداند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۲۱۶.</ref> وی گرچه مدافع نگرش [[حنبلی]] به شمار میرود و در دفاع از باورهاشان آنان را پیروان راستین [[قرآن]] و [[سنت]] دانسته است<ref>بیان تلبیس الجهمیه، ج۳، ص۵۴۸.</ref> ، هیچ تعهدی به پذیرش کلام غیر مستند به [[حدیث نبوی]] از [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] (درگذشت ۲۴۱ق) ندارد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۹.</ref> به باور وی، عقیده حق در ابن حنبل منحصر نیست<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۸۹.</ref> و او هم فتاوای خلاف جمهور داشته است؛ از جمله: [[طلاق]] در حالت [[حیض]] واقع نمیشود؛ قضای [[نماز]] بر تارک الصلاة اگر [[توبه]] کند، مشروع نیست؛ در صورت اقامه [[بینه]] بر رؤیت هلال، [[روزه]] ادامه روز مشروع است، گر چه پیش از آن چیزی خورده شده باشد؛ حائض هنگام ضرورت میتواند [[طواف]] کند و [[فدیه|فدیهای]] بر او واجب نیست؛ حکم [[محرمیت]] با شیر در بزرگسالی نیز تحققپذیر است؛ اجاره حیوان و درخت برای استفاده از منافع آن جایز است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ابن تیمیه، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref> وی بر خلاف فقیهان [[مذاهب چهارگانه اهل سنت|مذاهب چهارگانه]]، معتقد است که مدت حیض تقدیرپذیر نیست؛ [[نماز مسافر|نماز در سفر]]، کوتاه یا بلند، شکسته است؛ جمع بین دو نماز هنگام حاجت نیز رواست؛ اگر [[بنیهاشم]] از [[خمس]] محروم گردند، میتوانند از [[زکات]] بهره گیرند؛ در صورت شک در طلوع فجر میتوان مبطلات روزه را انجام داد؛ زنان بتپرست نیز قابل ملکیت یمیناند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.</ref> | ابن تیمیه تقلید در [[اعتقادات|اصول اعتقاد]] از هر مذهبی را ممنوع میداند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۲۱۶.</ref> وی گرچه مدافع نگرش [[حنبلی]] به شمار میرود و در دفاع از باورهاشان آنان را پیروان راستین [[قرآن]] و [[سنت]] دانسته است<ref>بیان تلبیس الجهمیه، ج۳، ص۵۴۸.</ref>، هیچ تعهدی به پذیرش کلام غیر مستند به [[حدیث نبوی]] از [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] (درگذشت ۲۴۱ق) ندارد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۹.</ref> به باور وی، عقیده حق در ابن حنبل منحصر نیست<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۸۹.</ref> و او هم فتاوای خلاف جمهور داشته است؛ از جمله: [[طلاق]] در حالت [[حیض]] واقع نمیشود؛ قضای [[نماز]] بر تارک الصلاة اگر [[توبه]] کند، مشروع نیست؛ در صورت اقامه [[بینه]] بر رؤیت هلال، [[روزه]] ادامه روز مشروع است، گر چه پیش از آن چیزی خورده شده باشد؛ حائض هنگام ضرورت میتواند [[طواف]] کند و [[فدیه|فدیهای]] بر او واجب نیست؛ حکم [[محرمیت]] با شیر در بزرگسالی نیز تحققپذیر است؛ اجاره حیوان و درخت برای استفاده از منافع آن جایز است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ابن تیمیه، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref> وی بر خلاف فقیهان [[مذاهب چهارگانه اهل سنت|مذاهب چهارگانه]]، معتقد است که مدت حیض تقدیرپذیر نیست؛ [[نماز مسافر|نماز در سفر]]، کوتاه یا بلند، شکسته است؛ جمع بین دو نماز هنگام حاجت نیز رواست؛ اگر [[بنیهاشم]] از [[خمس]] محروم گردند، میتوانند از [[زکات]] بهره گیرند؛ در صورت شک در طلوع فجر میتوان مبطلات روزه را انجام داد؛ زنان بتپرست نیز قابل ملکیت یمیناند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.</ref> | ||
ابن تیمیه [[مسلمان|مسلمانان]] را از رفتن بر مزار پیامبران بازمیدارد و تنها رویکردن به قبر ایشان را هنگام سلام بر آنان میپذیرد؛ اما بر این باور است که هنگام دعا برای میت باید رو به [[قبله]] بود.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۶، ۸۸.</ref> وی بر آن است که هرگونه نماز یا دعا برای خود نزد قبر هر میتی [[بدعت]] و [[حرام]] است<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۲؛ قاعدة عظیمه، ص۵۶.</ref> ؛ نیز نشستن نزدیک قبر پیامبران و لمس کردن یا بوسیدن قبرهای آنان ممنوع است.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۷.</ref> وی با رد احادیث [[مستحب|استحباب]] زیارت قبر [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] آنها را دروغ دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۴، ص۳۵۶-۳۵۷.</ref> به عقیده وی، منظور از زیارت، همان حضور در [[مسجد النبی|مسجدالنبی]] و نماز خواندن در آنجا و سلام گفتن بر پیامبر هنگام ورود به مسجد است که به اتفاق مسلمانان جایز است.<ref>الجواب الباهر، ص۲۲.</ref> او از به کار بردن لفظ زیارت به سبب ابهام موجود در آن دوری میکند و لفظ سلام بر میت را به کار میبندد.<ref>قاعدة جلیله، ص۱۴۰-۱۴۱.</ref> | ابن تیمیه [[مسلمان|مسلمانان]] را از رفتن بر مزار پیامبران بازمیدارد و تنها رویکردن به قبر ایشان را هنگام سلام بر آنان میپذیرد؛ اما بر این باور است که هنگام دعا برای میت باید رو به [[قبله]] بود.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۶، ۸۸.</ref> وی بر آن است که هرگونه نماز یا دعا برای خود نزد قبر هر میتی [[بدعت]] و [[حرام]] است<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۲؛ قاعدة عظیمه، ص۵۶.</ref> ؛ نیز نشستن نزدیک قبر پیامبران و لمس کردن یا بوسیدن قبرهای آنان ممنوع است.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۷.</ref> وی با رد احادیث [[مستحب|استحباب]] زیارت قبر [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] آنها را دروغ دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۴، ص۳۵۶-۳۵۷.</ref> به عقیده وی، منظور از زیارت، همان حضور در [[مسجد النبی|مسجدالنبی]] و نماز خواندن در آنجا و سلام گفتن بر پیامبر هنگام ورود به مسجد است که به اتفاق مسلمانان جایز است.<ref>الجواب الباهر، ص۲۲.</ref> او از به کار بردن لفظ زیارت به سبب ابهام موجود در آن دوری میکند و لفظ سلام بر میت را به کار میبندد.<ref>قاعدة جلیله، ص۱۴۰-۱۴۱.</ref> | ||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
ابن تیمیه به پیروی از [[ابن عبدالبر]] (درگذشت ۴۶۳ق)<ref>التمهید، ج۱، ص۱۶۸.</ref> و ابنقدامه (درگذشت ۶۲۰ق)<ref>المغنی، ج۳، ص۴۴۱.</ref> هرگونه بنا بر قبور را نشانه [[شرک]] و ریشه [[بتپرستی]] خوانده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> و احترام به قبر را آیین مشرکان و کار [[اهل کتاب]] شمرده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۴.</ref> او در این زمینه به روایتهای [[حدیث متواتر|متواتر]]<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۲.</ref> و عمل [[پیامبر اسلام(ص)|پیامبر]] و [[صحابه]] استناد میکند که ساختن بنا بر قبور در زمانشان رواجی نداشت<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۹.</ref> و بدعت به شمار میرفت<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> ؛ چنانکه صحابه پیامبر بر ویرانکردن این مشاهد تأکید میورزیدند.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۸۰.</ref> وی ظهور مشاهد و روایتهای دال بر فضیلت زیارت آنها را مربوط به دوران سلطه [[قرامطه]] بر کشورهای اسلامی<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۶۷.</ref> و خراب کردن چنین مکانهایی را تکلیف هر مسلمان دانسته است.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۵.</ref> به عقیده او نماز کنار قبور، خواه به قصد [[تبرک]]<ref>الرد علی البکری، ج۱، ص۱۱۵؛ قاعدة عظیمه، ص۴۵.</ref> و خواه بدون قصد<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۴۸۸.</ref> جایز نیست. | ابن تیمیه به پیروی از [[ابن عبدالبر]] (درگذشت ۴۶۳ق)<ref>التمهید، ج۱، ص۱۶۸.</ref> و ابنقدامه (درگذشت ۶۲۰ق)<ref>المغنی، ج۳، ص۴۴۱.</ref> هرگونه بنا بر قبور را نشانه [[شرک]] و ریشه [[بتپرستی]] خوانده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> و احترام به قبر را آیین مشرکان و کار [[اهل کتاب]] شمرده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۴.</ref> او در این زمینه به روایتهای [[حدیث متواتر|متواتر]]<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۲.</ref> و عمل [[پیامبر اسلام(ص)|پیامبر]] و [[صحابه]] استناد میکند که ساختن بنا بر قبور در زمانشان رواجی نداشت<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۹.</ref> و بدعت به شمار میرفت<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> ؛ چنانکه صحابه پیامبر بر ویرانکردن این مشاهد تأکید میورزیدند.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۸۰.</ref> وی ظهور مشاهد و روایتهای دال بر فضیلت زیارت آنها را مربوط به دوران سلطه [[قرامطه]] بر کشورهای اسلامی<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۶۷.</ref> و خراب کردن چنین مکانهایی را تکلیف هر مسلمان دانسته است.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۵.</ref> به عقیده او نماز کنار قبور، خواه به قصد [[تبرک]]<ref>الرد علی البکری، ج۱، ص۱۱۵؛ قاعدة عظیمه، ص۴۵.</ref> و خواه بدون قصد<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۴۸۸.</ref> جایز نیست. | ||
برخی از مخالفان ابن تیمیه این سخنان را انکار حیات پیامبران در قبر<ref>السیف الصقیل، ص۱۶۰.</ref> ، مساوات قبور ایشان و دیگران<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۵.</ref> و انکار رسالت نبوی پس از وفات وی<ref>دفع شبه من شبه، ص۶۵، ۶۷.</ref> دانستهاند. به عقیده ایشان ادله تعظیم شعائر الهی ([[سوره حج|سوره حجّ]]، آیه ۳۲) و وجوب محبت پیامبر گرامی(ص) و [[اهل بیت(ع)|اهل بیت]] ایشان(ع) ([[سوره شوری]]، آیه ۲۳)، نیز گزارش [[قرآن]] از رواج سنت بنای [[مسجد]] بر قبور صالحان و تأیید ضمنی آن ([[سوره کهف]]، آیه ۲۱) و تصریح قرآن به اراده الهی بر بزرگداشت مادی یا معنوی خانههایی که در آن یاد خدا میشود ([[سوره نور]]، آیه ۳۶-۳۷) از ادله قرآنی مطلوبیت ساخت مشاهد بر قبور صالحاناند.<ref>نک: الوهابیة فی المیزان، ص۳۱-۴۲.</ref> نیز بقای آثار باستانی قبور پیامبران در منطقه [[حجاز]]، [[فلسطین]] و [[شامات]] به رغم دسترسی مسلمانان روزگار نزول و امکان تخریب آنها شاهدی بر جواز آن است.<ref>الوهابیة فی المیزان، ص۴۲-۴۳.</ref> ادله روایی ابن تیمیه و شاگردان مکتب وی نیز با مناقشات سندی، متنی و دلالی روبه رو شده است.<ref>الوهابیة فی المیزان، ص۴۹-۷۱، ۷۷-۹۰.</ref> | برخی از مخالفان ابن تیمیه این سخنان را انکار حیات پیامبران در قبر<ref>السیف الصقیل، ص۱۶۰.</ref>، مساوات قبور ایشان و دیگران<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۵.</ref> و انکار رسالت نبوی پس از وفات وی<ref>دفع شبه من شبه، ص۶۵، ۶۷.</ref> دانستهاند. به عقیده ایشان ادله تعظیم شعائر الهی ([[سوره حج|سوره حجّ]]، آیه ۳۲) و وجوب محبت پیامبر گرامی(ص) و [[اهل بیت(ع)|اهل بیت]] ایشان(ع) ([[سوره شوری]]، آیه ۲۳)، نیز گزارش [[قرآن]] از رواج سنت بنای [[مسجد]] بر قبور صالحان و تأیید ضمنی آن ([[سوره کهف]]، آیه ۲۱) و تصریح قرآن به اراده الهی بر بزرگداشت مادی یا معنوی خانههایی که در آن یاد خدا میشود ([[سوره نور]]، آیه ۳۶-۳۷) از ادله قرآنی مطلوبیت ساخت مشاهد بر قبور صالحاناند.<ref>نک: الوهابیة فی المیزان، ص۳۱-۴۲.</ref> نیز بقای آثار باستانی قبور پیامبران در منطقه [[حجاز]]، [[فلسطین]] و [[شامات]] به رغم دسترسی مسلمانان روزگار نزول و امکان تخریب آنها شاهدی بر جواز آن است.<ref>الوهابیة فی المیزان، ص۴۲-۴۳.</ref> ادله روایی ابن تیمیه و شاگردان مکتب وی نیز با مناقشات سندی، متنی و دلالی روبه رو شده است.<ref>الوهابیة فی المیزان، ص۴۹-۷۱، ۷۷-۹۰.</ref> | ||
به باور ابن تیمیه، [[توسل]] به معنای تبعیت از سنت رسول اکرم(ص) است.<ref>قاعدة جلیله، ص۷۹-۸۰، ۱۵۹، ۲۴۱.</ref> وی گر چه دعای مؤمنان درباره یکدیگر را پسندیده میداند، درخواست [[دعا]] از صالحان پس از مرگشان را ناخواسته خداوند میشمرد<ref>قاعدة جلیله، ص۵۸.</ref> و در جای دیگر، درخواستی را که تنها مصلحت درخواستکننده را در نظر گیرد، نامطلوب میداند.<ref>قاعدة جلیله، ص۷۱.</ref> به همین سبب، [[خلیفه نخست]] و امثال وی هیچ گاه از پیامبر گرامی پس از رحلت ایشان درخواست دعا نکردند.<ref>قاعدة جلیله، ص۶۰.</ref> وی شفاعتجویی از پیامبر در زمان وفات وی را نیز بدعتآمیز دانسته، آیات دال بر مطلوبیت درخواست استغفار از پیامبران را ویژه زمان زندگی ایشان میداند.<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۳۷۶.</ref> وی بر این باور است که تعبیر توسل به پیامبر در کلمات صحابه و دانشوران تنها در زمان حیات صالحان<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۷۷؛ الرد علی البکری، ص۱۲۶.</ref> و به معنای تمسک به دعا و شفاعت ایشان است.<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۸۰.</ref> از این رو، توسل به ذات صالحان هر چند مقامی ارجمند نزد خدا داشته باشند، مؤثر نیست<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۳۳.</ref> ؛ زیرا ذات ایشان چیزی ندارد که اقتضای اجابت دعا کند.<ref>الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۶۵؛ قاعدة جلیله، ص۲۷۵.</ref> شرک به خدا رهاورد توسل به پیامبران پس از مرگشان بوده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۸۰-۸۱.</ref> نیز درخواست دعا برای اموری چون شفای بیمار و ادای دِین و آمرزش [[گناه|گناهان]] که جز خداوند کسی قادر بر آن نیست، حرام است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۶۷.</ref> سوگند یادکردن به مخلوقات نیز حرام است.<ref>الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۷۰-۳۷۱.</ref> وی توسل به پیامبر در [[آخرت]] برای [[شفاعت]] را میپذیرد و آن را به [[اجماع]] مسلمانان نسبت میدهد.<ref>قاعدة جلیله، ص۲۴۴.</ref> برخی از منتقدان در پاسخ، مسئله توسل و زیارت را به اجماع عملی امت اسلامی نسبت داده و او را بنیانگذار تحریم این کارها دانستهاند.<ref>شفاء السقام، ص۱۵۳؛ مقالات الکوثری، ص۴۶۸؛ المذاهب الاسلامی، ص۳۲۱.</ref> به عقیده ایشان، ابن تیمیه تمام احادیث صحیح دال بر جواز توسل را به تاویل برده است.<ref>السیف الصقیل، ص۱۵۵.</ref> آنان در پاسخ به شرکآمیز بودن توسل، میان باور به استقلال در سببیت و وساطت در پیشگاه خداوند تفاوت نهاده و قسم دوم را خارج از شرک و عین توحید دانستهاند<ref>الوهابیون و البیوت المرفوعه، ص۱۵.</ref> ؛ همانگونه که توسل در حال حیات نیز شرک نیست.<ref>البراهین الجلیه، ص۳۴.</ref> بر این اساس، کمکخواهی از اولیای الهی در حال حیات و در امور جزئی ([[سوره کهف]]، [[آیه]] ۹۵) یا برای دعا و طلب مغفرت (رجوع کنید به: [[سوره نساء]] آیه ۶۴؛ [[سوره توبه]]، آیه ۱۰۳) یا انجام امور فراعادی ([[سوره اعراف]]، آیه ۱۶۰؛ [[سوره نمل]]، آیه ۳۸؛ [[سوره مائده]]، آیه ۱۱۰) و نیز پس از وفات ایشان رواست؛ زیرا با الهام از قرآن، نه مرگ به معنای معدوم شدن است و نه اتصال به عالم ارواح، محال است.<ref>التوسل، ص۱۱-۵۵.</ref> اموات مؤمنان به سان زندگان در قبر خویش قدرت درک و برآوردن نیازها را به اذن خداوند دارند.<ref>حقیقة التوسل، ص۲۶۱-۲۶۲.</ref> آیات ([[سوره مائده]]، آیه ۳۵؛ [[سوره فرقان]]، آیه ۵۷)<ref>التوسل، ص۹۹-۱۰۷.</ref> ، [[روایت|روایتها]]<ref>تحفة الزوار، ص۱۱۱؛ دفع شبه من شبه، ص۷۵؛ الجوهر المنظم، ص۱۲۴-۱۲۵؛ التوسل، ص۱۲۲-۱۷۹.</ref> و سیره مسلمانان نیز یاری خواستن از ارواح اولیای خدا را تأیید میکنند.<ref>التوسل، ص۱۱-۵۵.</ref> توسل در میان تابعینی چون [[محمد بن منکدر]] (درگذشت ۱۳۰ق)<ref>تاریخ الاسلام، ج۸، ص۲۵۶.</ref> و دانشورانی چون [[شافعی]] (درگذشت ۲۰۴ق)<ref>فضائل الخمسه، ج۲، ص۸۱.</ref> ، [[طبرانی]] (درگذشت ۳۶۰ق)، [[ابوبکر بن مقری]] (درگذشت ۳۸۱ق) و [[ابوالشیخ]] (درگذشت ۳۶۹ق) رواج داشته است.<ref>نک: التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.</ref> ابن تیمیه در اعتراض به این روایت، آن را که تنها در نقل [[قاضی عیاض]] به چشم میخورد، از جهت سندی محکوم به [[روایت ضعیف|ضعف]] و [[روایت مرسل|ارسال]] و اعراض اصحاب [[مالک بن انس|مالک]] میشمرد و از جهت متنی نیز مخالف دیدگاه سلف و منافی با دیگر آرای مالک میداند؛ زیرا به باور مالک، تنها هنگام سلام میتوان رو به قبر کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۲۲۸-۲۳۳.</ref> | به باور ابن تیمیه، [[توسل]] به معنای تبعیت از سنت رسول اکرم(ص) است.<ref>قاعدة جلیله، ص۷۹-۸۰، ۱۵۹، ۲۴۱.</ref> وی گر چه دعای مؤمنان درباره یکدیگر را پسندیده میداند، درخواست [[دعا]] از صالحان پس از مرگشان را ناخواسته خداوند میشمرد<ref>قاعدة جلیله، ص۵۸.</ref> و در جای دیگر، درخواستی را که تنها مصلحت درخواستکننده را در نظر گیرد، نامطلوب میداند.<ref>قاعدة جلیله، ص۷۱.</ref> به همین سبب، [[خلیفه نخست]] و امثال وی هیچ گاه از پیامبر گرامی پس از رحلت ایشان درخواست دعا نکردند.<ref>قاعدة جلیله، ص۶۰.</ref> وی شفاعتجویی از پیامبر در زمان وفات وی را نیز بدعتآمیز دانسته، آیات دال بر مطلوبیت درخواست استغفار از پیامبران را ویژه زمان زندگی ایشان میداند.<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۳۷۶.</ref> وی بر این باور است که تعبیر توسل به پیامبر در کلمات صحابه و دانشوران تنها در زمان حیات صالحان<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۷۷؛ الرد علی البکری، ص۱۲۶.</ref> و به معنای تمسک به دعا و شفاعت ایشان است.<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۸۰.</ref> از این رو، توسل به ذات صالحان هر چند مقامی ارجمند نزد خدا داشته باشند، مؤثر نیست<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۳۳.</ref> ؛ زیرا ذات ایشان چیزی ندارد که اقتضای اجابت دعا کند.<ref>الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۶۵؛ قاعدة جلیله، ص۲۷۵.</ref> شرک به خدا رهاورد توسل به پیامبران پس از مرگشان بوده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۸۰-۸۱.</ref> نیز درخواست دعا برای اموری چون شفای بیمار و ادای دِین و آمرزش [[گناه|گناهان]] که جز خداوند کسی قادر بر آن نیست، حرام است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۶۷.</ref> سوگند یادکردن به مخلوقات نیز حرام است.<ref>الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۷۰-۳۷۱.</ref> وی توسل به پیامبر در [[آخرت]] برای [[شفاعت]] را میپذیرد و آن را به [[اجماع]] مسلمانان نسبت میدهد.<ref>قاعدة جلیله، ص۲۴۴.</ref> برخی از منتقدان در پاسخ، مسئله توسل و زیارت را به اجماع عملی امت اسلامی نسبت داده و او را بنیانگذار تحریم این کارها دانستهاند.<ref>شفاء السقام، ص۱۵۳؛ مقالات الکوثری، ص۴۶۸؛ المذاهب الاسلامی، ص۳۲۱.</ref> به عقیده ایشان، ابن تیمیه تمام احادیث صحیح دال بر جواز توسل را به تاویل برده است.<ref>السیف الصقیل، ص۱۵۵.</ref> آنان در پاسخ به شرکآمیز بودن توسل، میان باور به استقلال در سببیت و وساطت در پیشگاه خداوند تفاوت نهاده و قسم دوم را خارج از شرک و عین توحید دانستهاند<ref>الوهابیون و البیوت المرفوعه، ص۱۵.</ref> ؛ همانگونه که توسل در حال حیات نیز شرک نیست.<ref>البراهین الجلیه، ص۳۴.</ref> بر این اساس، کمکخواهی از اولیای الهی در حال حیات و در امور جزئی ([[سوره کهف]]، [[آیه]] ۹۵) یا برای دعا و طلب مغفرت (رجوع کنید به: [[سوره نساء]] آیه ۶۴؛ [[سوره توبه]]، آیه ۱۰۳) یا انجام امور فراعادی ([[سوره اعراف]]، آیه ۱۶۰؛ [[سوره نمل]]، آیه ۳۸؛ [[سوره مائده]]، آیه ۱۱۰) و نیز پس از وفات ایشان رواست؛ زیرا با الهام از قرآن، نه مرگ به معنای معدوم شدن است و نه اتصال به عالم ارواح، محال است.<ref>التوسل، ص۱۱-۵۵.</ref> اموات مؤمنان به سان زندگان در قبر خویش قدرت درک و برآوردن نیازها را به اذن خداوند دارند.<ref>حقیقة التوسل، ص۲۶۱-۲۶۲.</ref> آیات ([[سوره مائده]]، آیه ۳۵؛ [[سوره فرقان]]، آیه ۵۷)<ref>التوسل، ص۹۹-۱۰۷.</ref>، [[روایت|روایتها]]<ref>تحفة الزوار، ص۱۱۱؛ دفع شبه من شبه، ص۷۵؛ الجوهر المنظم، ص۱۲۴-۱۲۵؛ التوسل، ص۱۲۲-۱۷۹.</ref> و سیره مسلمانان نیز یاری خواستن از ارواح اولیای خدا را تأیید میکنند.<ref>التوسل، ص۱۱-۵۵.</ref> توسل در میان تابعینی چون [[محمد بن منکدر]] (درگذشت ۱۳۰ق)<ref>تاریخ الاسلام، ج۸، ص۲۵۶.</ref> و دانشورانی چون [[شافعی]] (درگذشت ۲۰۴ق)<ref>فضائل الخمسه، ج۲، ص۸۱.</ref>، [[طبرانی]] (درگذشت ۳۶۰ق)، [[ابوبکر بن مقری]] (درگذشت ۳۸۱ق) و [[ابوالشیخ]] (درگذشت ۳۶۹ق) رواج داشته است.<ref>نک: التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.</ref> ابن تیمیه در اعتراض به این روایت، آن را که تنها در نقل [[قاضی عیاض]] به چشم میخورد، از جهت سندی محکوم به [[روایت ضعیف|ضعف]] و [[روایت مرسل|ارسال]] و اعراض اصحاب [[مالک بن انس|مالک]] میشمرد و از جهت متنی نیز مخالف دیدگاه سلف و منافی با دیگر آرای مالک میداند؛ زیرا به باور مالک، تنها هنگام سلام میتوان رو به قبر کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۲۲۸-۲۳۳.</ref> | ||
ابن تیمیه تبرک به اجزای بدن پیامبران را روا و جز آن را حرام میشمارد.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref> اما بر پایه گزارشهای فراوان تاریخی، یاران رسول خدا به آثاری چون ظرفی که وی از آن نوشیده<ref>صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱۳۴؛ ج۶، ص۲۶۷۳؛ السنن الکبری، ج۵، ص۳۴۹؛ الاصابه، ج۵، ص۲۷۶.</ref> ، جای لبان و دست مبارک وی<ref>مسند احمد، ج۳، ص۱۱۹؛ ج۶، ص۳۷۶؛ مسند الشامیین، ج۱، ص۳۶۹؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۳۲؛ الاصابه، ج۲، ص۲۰۰؛ ج۸، ص۴۲۶؛ التبرک، ص۱۲۱-۱۳۸.</ref> ، منبر<ref>الثقات، ج۴، ص۹؛ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶؛ المصنف، ج۳، ص۴۵۰؛ الشفا، ج۲، ص۱۲۷، ۲۰۰، ۶۶۴-۶۶۵.</ref> ، دینارهای اعطایی<ref>المغازی، ج۲، ص۶۸۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۳؛ مسند احمد، ج۳، ص۳۱۴؛ ج۶، ص۳۸۰؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۹۸.</ref> ، عصا<ref>المغازی، ج۲، ص۵۳۳؛ الطبقات، ج۲، ص۳۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۵۲.</ref> ، لباس<ref>مسند احمد، ج۵، ص۳۳۳؛ الطبقات، ج۱، ص۳۵۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۱.</ref> ، مکان عبور<ref>الموطأ، ج۱، ص۲۱۶،۲۹۱، «حاشیه».</ref> و قبر ایشان<ref>التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.</ref> تبرک میجستند. | ابن تیمیه تبرک به اجزای بدن پیامبران را روا و جز آن را حرام میشمارد.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref> اما بر پایه گزارشهای فراوان تاریخی، یاران رسول خدا به آثاری چون ظرفی که وی از آن نوشیده<ref>صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱۳۴؛ ج۶، ص۲۶۷۳؛ السنن الکبری، ج۵، ص۳۴۹؛ الاصابه، ج۵، ص۲۷۶.</ref>، جای لبان و دست مبارک وی<ref>مسند احمد، ج۳، ص۱۱۹؛ ج۶، ص۳۷۶؛ مسند الشامیین، ج۱، ص۳۶۹؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۳۲؛ الاصابه، ج۲، ص۲۰۰؛ ج۸، ص۴۲۶؛ التبرک، ص۱۲۱-۱۳۸.</ref>، منبر<ref>الثقات، ج۴، ص۹؛ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶؛ المصنف، ج۳، ص۴۵۰؛ الشفا، ج۲، ص۱۲۷، ۲۰۰، ۶۶۴-۶۶۵.</ref>، دینارهای اعطایی<ref>المغازی، ج۲، ص۶۸۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۳؛ مسند احمد، ج۳، ص۳۱۴؛ ج۶، ص۳۸۰؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۹۸.</ref>، عصا<ref>المغازی، ج۲، ص۵۳۳؛ الطبقات، ج۲، ص۳۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۵۲.</ref>، لباس<ref>مسند احمد، ج۵، ص۳۳۳؛ الطبقات، ج۱، ص۳۵۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۱.</ref>، مکان عبور<ref>الموطأ، ج۱، ص۲۱۶،۲۹۱، «حاشیه».</ref> و قبر ایشان<ref>التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.</ref> تبرک میجستند. | ||
====آرای تاریخی==== | ====آرای تاریخی==== | ||
ابن تیمیه در قصیدهای محبت همه صحابه را مذهب خود دانسته<ref>سؤال فی یزید بن معاویه، ص۱۹.</ref> ، بر رعایت حقوق ایشان به اتفاق اهل سنت<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۲.</ref> و اهل بهشت بودن تمام ایشان به مقتضای رضایت الهی از آنها<ref>الصارم المسلول، ص۵۷۱-۵۷۳.</ref> تأکید میورزد. وی اعتقاد به ارتداد صحابه را موجب کفر خوانده و درباره جواز [[لعن]] تردید کرده است.<ref>الصارم المسلول، ص۵۸۶؛ مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۵۸.</ref> وی خطاهای ایشان را به سبب کارهای نیکشان مغفور میداند و بر این باور است که از ایشان گناهانی بخشوده میشود که از غیر آنان بخشوده نخواهد شد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۵.</ref> به باور وی، باید از بازگوکردن اختلافهای صحابه خودداری کرد و به بیان فضیلتهای آنان و [[استغفار]] برای ایشان بسنده نمود.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۴، ۴۶۹، ۴۷۳؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> این بدان روست که برخی از اشتباههای ایشان از روی عذر صورت گرفته و برخی به سبب توبه یا انجام کار خیر بخشوده شده است و یادکرد کارهای زشت آنان موجب بغض و دشمنی به آنان میگردد.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۹.</ref> | ابن تیمیه در قصیدهای محبت همه صحابه را مذهب خود دانسته<ref>سؤال فی یزید بن معاویه، ص۱۹.</ref>، بر رعایت حقوق ایشان به اتفاق اهل سنت<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۲.</ref> و اهل بهشت بودن تمام ایشان به مقتضای رضایت الهی از آنها<ref>الصارم المسلول، ص۵۷۱-۵۷۳.</ref> تأکید میورزد. وی اعتقاد به ارتداد صحابه را موجب کفر خوانده و درباره جواز [[لعن]] تردید کرده است.<ref>الصارم المسلول، ص۵۸۶؛ مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۵۸.</ref> وی خطاهای ایشان را به سبب کارهای نیکشان مغفور میداند و بر این باور است که از ایشان گناهانی بخشوده میشود که از غیر آنان بخشوده نخواهد شد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۵.</ref> به باور وی، باید از بازگوکردن اختلافهای صحابه خودداری کرد و به بیان فضیلتهای آنان و [[استغفار]] برای ایشان بسنده نمود.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۴، ۴۶۹، ۴۷۳؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> این بدان روست که برخی از اشتباههای ایشان از روی عذر صورت گرفته و برخی به سبب توبه یا انجام کار خیر بخشوده شده است و یادکرد کارهای زشت آنان موجب بغض و دشمنی به آنان میگردد.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۹.</ref> | ||
این همه در حالی است که به عقیده برخی نویسندگان، هیچ فردی حتی صحابه از دشمنی و تکفیر ابن تیمیه در امان نمانده است.<ref>نشأة الفکر الفلسفی، ج۲، ص۱۱۶-۱۶۲؛ دفع شبه من شبه، ص۶۲، ۶۴، ۱۲۳.</ref> برخی نیز وی را به خبث نیت و برداشت غلط یا کینهورزی به صحابه متهم میدانند<ref>نک: دفع شبه من شبه، ص۹۴، ۱۰۷، ۱۲۱؛ البرهان الجلی، ص۵۶.</ref> و او را ضعیف العقل میخوانند.<ref>السیف الصقیل، ص۲۱؛ الجوهر المنظم، ص۲۸.</ref> به گزارش ایشان، ابن تیمیه [[ابوبکر]] را به عدم فهم اسلام<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> و [[عمر بن خطاب|عمر]] را به عدم اعتنا به سخنانش<ref>دفع شبه من شبه، ص۶۲.</ref> و [[عثمان بن عفان|عثمان]] را به مالدوستی<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> متهم کرده است. ابن تیمیه تحت تأثیر باورهای اموی [[دمشق]]، از ارادتمندان [[معاویه]] به شمار میرود. وی با نگارش فضائل معاویة و فی یزید و أنّه لا یسبّ نخستین بار آرزوی دیرینه شام را جامه عمل پوشاند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۷۷-۲۷۸.</ref> وی معاویه را صحابی عادل و بهترین سلطان و فردی [[فقیه]] دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۵۳، ۴۶۶، ۴۷۸؛ منهاج السنه، ج۶، ص۲۳۲، ۲۳۵.</ref> نیز به برائت [[مروان بن حکم]] از هرگونه گناهی که سبب تبعیدش گردد، تصریح کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۱۹۶.</ref> | این همه در حالی است که به عقیده برخی نویسندگان، هیچ فردی حتی صحابه از دشمنی و تکفیر ابن تیمیه در امان نمانده است.<ref>نشأة الفکر الفلسفی، ج۲، ص۱۱۶-۱۶۲؛ دفع شبه من شبه، ص۶۲، ۶۴، ۱۲۳.</ref> برخی نیز وی را به خبث نیت و برداشت غلط یا کینهورزی به صحابه متهم میدانند<ref>نک: دفع شبه من شبه، ص۹۴، ۱۰۷، ۱۲۱؛ البرهان الجلی، ص۵۶.</ref> و او را ضعیف العقل میخوانند.<ref>السیف الصقیل، ص۲۱؛ الجوهر المنظم، ص۲۸.</ref> به گزارش ایشان، ابن تیمیه [[ابوبکر]] را به عدم فهم اسلام<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> و [[عمر بن خطاب|عمر]] را به عدم اعتنا به سخنانش<ref>دفع شبه من شبه، ص۶۲.</ref> و [[عثمان بن عفان|عثمان]] را به مالدوستی<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> متهم کرده است. ابن تیمیه تحت تأثیر باورهای اموی [[دمشق]]، از ارادتمندان [[معاویه]] به شمار میرود. وی با نگارش فضائل معاویة و فی یزید و أنّه لا یسبّ نخستین بار آرزوی دیرینه شام را جامه عمل پوشاند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۷۷-۲۷۸.</ref> وی معاویه را صحابی عادل و بهترین سلطان و فردی [[فقیه]] دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۵۳، ۴۶۶، ۴۷۸؛ منهاج السنه، ج۶، ص۲۳۲، ۲۳۵.</ref> نیز به برائت [[مروان بن حکم]] از هرگونه گناهی که سبب تبعیدش گردد، تصریح کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۱۹۶.</ref> | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
ابن تیمیه رویکردی دوگانه درباره [[اهل بیت(ع)]] دارد. در جایی سبب تقدم آنان را رسوم [[جاهلیت|جاهلی]] و رابطه خویشاوندی ایشان دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۲.</ref> و در جای دیگری محبت اهل بیت را فریضه<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۷.</ref> و فراتر از محبت به سایر قبایل [[قریش]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۵۹۹-۶۰۲.</ref> دانسته و آن را فارغ از نسب، به سبب [[ایمان]] قوی ایشان خوانده است.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۳.</ref> به عقیده وی، اهل بیت از [[فیء]] بهرهمند بودهاند<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.</ref> و [[صدقه]] بر ایشان حرام است.<ref>فضل اهل البیت، ص۲۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.</ref> اجماع ایشان [[حجیت|حجت]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۳.</ref> و [[صلوات]] بر ایشان سنت<ref>فضل اهل البیت، ص۲۳.</ref> و واجب است.<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۲۴۳-۲۴۴.</ref> وی درباره شمول نسبت «آل» به همسران پیامبر، به دو روایت از [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] (درگذشت ۲۴۱ق) اشاره کرده و روایت تأییدگر را پذیرفته<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۷۶.</ref> و صله به نسب را در مقایسه با صله به صهر، اولی دانسته است.<ref>فضل اهل البیت، ص۲۱.</ref> او در جایی [[فاطمه زهرا(س)]] را سرور زنان جهان خوانده<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۳.</ref> و در جای دیگر او را به منافقان تشبیه کرده است.<ref>ابنتیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۶.</ref> نیز [[حسین بن علی(ع)]] را [[شهید]] و قاتل وی را ملعون دانسته<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۱۴۱.</ref> ؛ اما [[یزید بن معاویه|یزید]] را از مشارکت در قتل وی تبرئه کرده و او را از بشارت یافتگان به [[بهشت]] خوانده است. وی قیام امام حسین(ع) را به هدف دستیابی به خلافت به گمان همکاری اهل [[عراق]] با وی وصف کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۴۲.</ref> | ابن تیمیه رویکردی دوگانه درباره [[اهل بیت(ع)]] دارد. در جایی سبب تقدم آنان را رسوم [[جاهلیت|جاهلی]] و رابطه خویشاوندی ایشان دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۲.</ref> و در جای دیگری محبت اهل بیت را فریضه<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۷.</ref> و فراتر از محبت به سایر قبایل [[قریش]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۵۹۹-۶۰۲.</ref> دانسته و آن را فارغ از نسب، به سبب [[ایمان]] قوی ایشان خوانده است.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۳.</ref> به عقیده وی، اهل بیت از [[فیء]] بهرهمند بودهاند<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.</ref> و [[صدقه]] بر ایشان حرام است.<ref>فضل اهل البیت، ص۲۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.</ref> اجماع ایشان [[حجیت|حجت]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۳.</ref> و [[صلوات]] بر ایشان سنت<ref>فضل اهل البیت، ص۲۳.</ref> و واجب است.<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۲۴۳-۲۴۴.</ref> وی درباره شمول نسبت «آل» به همسران پیامبر، به دو روایت از [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] (درگذشت ۲۴۱ق) اشاره کرده و روایت تأییدگر را پذیرفته<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۷۶.</ref> و صله به نسب را در مقایسه با صله به صهر، اولی دانسته است.<ref>فضل اهل البیت، ص۲۱.</ref> او در جایی [[فاطمه زهرا(س)]] را سرور زنان جهان خوانده<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۳.</ref> و در جای دیگر او را به منافقان تشبیه کرده است.<ref>ابنتیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۶.</ref> نیز [[حسین بن علی(ع)]] را [[شهید]] و قاتل وی را ملعون دانسته<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۱۴۱.</ref> ؛ اما [[یزید بن معاویه|یزید]] را از مشارکت در قتل وی تبرئه کرده و او را از بشارت یافتگان به [[بهشت]] خوانده است. وی قیام امام حسین(ع) را به هدف دستیابی به خلافت به گمان همکاری اهل [[عراق]] با وی وصف کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۴۲.</ref> | ||
او دیگر [[ائمه شیعه]] را گاه به عنوان فقیه، تابعی و عابد ستوده است.<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۵؛ ج۴، ص۵۰، ۵۲؛ ج۵، ص۱۶۲-۱۶۳؛ ج۷، ص۵۳۴.</ref> امام علی(ع) را چهارمین صحابی در فضیلت و خلافت<ref>منهاج السنه، ج۶، ص۳۳۰؛ الوصیة الکبری، ص۴۱.</ref> ، محبوب خداوند<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۲۱۸.</ref> و زاهد<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۴۸۹.</ref> خوانده و دعوتگر به جنگ با وی را [[دوزخ|دوزخی]] شمرده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۷.</ref> با این حال، در جریان نبرد وی و معاویه، هر دو را بر حق نسبی دانسته است، گر چه علی(ع) به حق نزدیکتر بود.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۳، ۴۳۸-۴۳۹، ۴۶۶؛ الجواب الصحیح، ج۶، ص۱۱۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۸.</ref> وی بسیاری از فضیلتهای علی(ع) را رد کرده یا آن را در حد فضیلتهای سایر صحابه تلقی کرده است. به عقیده وی، علی(ع) پیش از اسلام همچون خلفای سهگانه [[بتپرست]] بوده و اسلام وی نیز به سبب خردسالی پذیرفته نیست.<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۲۸۵-۲۸۶؛ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۸.</ref> او علم باطن آن امام را انکار کرده<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۵.</ref> و جانشینی وی در مدینه هنگام [[جنگ تبوک]] را به سان جانشینی ابن ام مکتوم و دیگران در سایر جنگها دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۱-۲۷۲.</ref> و ربط ایمان به حبّ علی و نفاق به بغض وی را نیز به سان ربط این دو به حبّ و بغض انصار شمرده<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۳۷۱.</ref> و شجاعتش را همسان دیگران<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۴۵۳.</ref> خوانده است. وی تنقیصهایی را که از جانب شیعه بر سه خلیفه نخست وارد شده، درباره علی(ع) نیز وارد میداند.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۵۳؛ ج۸، ص۹۱.</ref> | او دیگر [[ائمه شیعه]] را گاه به عنوان فقیه، تابعی و عابد ستوده است.<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۵؛ ج۴، ص۵۰، ۵۲؛ ج۵، ص۱۶۲-۱۶۳؛ ج۷، ص۵۳۴.</ref> امام علی(ع) را چهارمین صحابی در فضیلت و خلافت<ref>منهاج السنه، ج۶، ص۳۳۰؛ الوصیة الکبری، ص۴۱.</ref>، محبوب خداوند<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۲۱۸.</ref> و زاهد<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۴۸۹.</ref> خوانده و دعوتگر به جنگ با وی را [[دوزخ|دوزخی]] شمرده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۷.</ref> با این حال، در جریان نبرد وی و معاویه، هر دو را بر حق نسبی دانسته است، گر چه علی(ع) به حق نزدیکتر بود.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۳، ۴۳۸-۴۳۹، ۴۶۶؛ الجواب الصحیح، ج۶، ص۱۱۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۸.</ref> وی بسیاری از فضیلتهای علی(ع) را رد کرده یا آن را در حد فضیلتهای سایر صحابه تلقی کرده است. به عقیده وی، علی(ع) پیش از اسلام همچون خلفای سهگانه [[بتپرست]] بوده و اسلام وی نیز به سبب خردسالی پذیرفته نیست.<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۲۸۵-۲۸۶؛ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۸.</ref> او علم باطن آن امام را انکار کرده<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۵.</ref> و جانشینی وی در مدینه هنگام [[جنگ تبوک]] را به سان جانشینی ابن ام مکتوم و دیگران در سایر جنگها دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۱-۲۷۲.</ref> و ربط ایمان به حبّ علی و نفاق به بغض وی را نیز به سان ربط این دو به حبّ و بغض انصار شمرده<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۳۷۱.</ref> و شجاعتش را همسان دیگران<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۴۵۳.</ref> خوانده است. وی تنقیصهایی را که از جانب شیعه بر سه خلیفه نخست وارد شده، درباره علی(ع) نیز وارد میداند.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۵۳؛ ج۸، ص۹۱.</ref> | ||
به تصریح او، مجموع [[حدیث صحیح|احادیث صحیح]] در فضل [[علی(ع)]] افزون بر ۱۰ حدیث است<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۴۲۱.</ref> ؛ ولی بر پایه برخی گزارشها، وی هیچ حدیثی را در مناقب علی(ع) صحیح نمیداند.<ref>ابن تیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۵.</ref> به عنوان نمونه، احادیث [[حدیث سد الابواب|سدّ الاَبواب]]<ref>منهاج السنه، ج۵، ص۳۵.</ref> ، [[حدیث منزلت|منزلت]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۲۶.</ref> ، [[حدیث معیت علی(ع) و حق|معیت علی(ع) و حق]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۳۸.</ref> ، [[حدیث مؤاخات|مؤاخات]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۳-۳۳.</ref> ، [[حدیث مدینة العلم|مدینة العلم]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۱۰.</ref> ، [[حدیث ولایت علی بر تمام مومنان|ولایت علی بر تمام مومنان]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۹۱.</ref> ، [[رد الشمس]]<ref>الجواب الصحیح، ج۶، ص۳۴۲-۳۴۳.</ref> ، حدیث معروف [[حدیث غدیر|غدیر]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۱۹.</ref> ، و [[تصدق خاتم|صدقه دادن انگشتری در مسجد]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۲، ص۳۰-۳۲؛ ج۴، ص۴۱۸.</ref> از این دستاند.<ref>الغدیر، ج۳، ص۱۵۶-۲۱۶.</ref> برخی این رویکرد را برابر با شیوه منصفانه او در بازگوکردن واقعیات به دور از غلو شمرده<ref>دعاوی المناوئین، ص۵۴۹.</ref> یا پیامد اشتباههای علمی وی به خاطر تکیه بر حافظه در نقل و نقد احادیث دانستهاند.<ref>لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.</ref> اما گروهی آن را بر پایه شیوه خاص مناظرات وی در برابر مخالفان، بدون پایبندی به مفاد کلام خود، شمردهاند.<ref>شیخ الاسلام لم یکن ناصبیاً، ص۴۸.</ref> برخی نیز با الهام از مناقشات بیامان وی در انکار احادیث صحیح در فضیلتهای علی(ع) آن را حاکی از نوعی بغض پنهانی به ایشان دانستهاند.<ref>فتح الملک العلی، ص۷۳؛ المقالات السنیه، ص۲۰۰، ۲۰۸.</ref> بسیاری از نویسندگان، روایتهای یاد شده را بررسی کرده و از طرق مختلف صحت آن را به اثبات رساندهاند.<ref>دلائل الصدق، ج۶، ص۵-۲۸۲؛ محاضرات فی الاعتقادات، ج۱، ص۳۵-۹۱.</ref> | به تصریح او، مجموع [[حدیث صحیح|احادیث صحیح]] در فضل [[علی(ع)]] افزون بر ۱۰ حدیث است<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۴۲۱.</ref> ؛ ولی بر پایه برخی گزارشها، وی هیچ حدیثی را در مناقب علی(ع) صحیح نمیداند.<ref>ابن تیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۵.</ref> به عنوان نمونه، احادیث [[حدیث سد الابواب|سدّ الاَبواب]]<ref>منهاج السنه، ج۵، ص۳۵.</ref>، [[حدیث منزلت|منزلت]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۲۶.</ref>، [[حدیث معیت علی(ع) و حق|معیت علی(ع) و حق]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۳۸.</ref>، [[حدیث مؤاخات|مؤاخات]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۳-۳۳.</ref>، [[حدیث مدینة العلم|مدینة العلم]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۱۰.</ref>، [[حدیث ولایت علی بر تمام مومنان|ولایت علی بر تمام مومنان]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۹۱.</ref>، [[رد الشمس]]<ref>الجواب الصحیح، ج۶، ص۳۴۲-۳۴۳.</ref>، حدیث معروف [[حدیث غدیر|غدیر]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۱۹.</ref>، و [[تصدق خاتم|صدقه دادن انگشتری در مسجد]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۲، ص۳۰-۳۲؛ ج۴، ص۴۱۸.</ref> از این دستاند.<ref>الغدیر، ج۳، ص۱۵۶-۲۱۶.</ref> برخی این رویکرد را برابر با شیوه منصفانه او در بازگوکردن واقعیات به دور از غلو شمرده<ref>دعاوی المناوئین، ص۵۴۹.</ref> یا پیامد اشتباههای علمی وی به خاطر تکیه بر حافظه در نقل و نقد احادیث دانستهاند.<ref>لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.</ref> اما گروهی آن را بر پایه شیوه خاص مناظرات وی در برابر مخالفان، بدون پایبندی به مفاد کلام خود، شمردهاند.<ref>شیخ الاسلام لم یکن ناصبیاً، ص۴۸.</ref> برخی نیز با الهام از مناقشات بیامان وی در انکار احادیث صحیح در فضیلتهای علی(ع) آن را حاکی از نوعی بغض پنهانی به ایشان دانستهاند.<ref>فتح الملک العلی، ص۷۳؛ المقالات السنیه، ص۲۰۰، ۲۰۸.</ref> بسیاری از نویسندگان، روایتهای یاد شده را بررسی کرده و از طرق مختلف صحت آن را به اثبات رساندهاند.<ref>دلائل الصدق، ج۶، ص۵-۲۸۲؛ محاضرات فی الاعتقادات، ج۱، ص۳۵-۹۱.</ref> | ||
ابن تیمیه در عرصه نظریهپردازی سیاسی، دیدگاهی دوسویه درباره ارتباط دیانت و سیاست برگزیده است. از یک سو، در تحلیلی جامعهشناختی، نگاه بدبینانه به سیاست را مولود روش بد حاکمان خوانده و با تخطئه جدا انگاری دیانت و سیاست و مغضوب خواندن دنیاگرایان دین ستیز و گمراه دانستن دینمداران دنیاگریز، راه میانه را در برگزیدن کتاب و شمشیر دانسته<ref>السیاسة الشرعیه، ص۱۴۱.</ref> و از سوی دیگر، به حرمت خروج بر حاکم فاسد فتوا داده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۱.</ref> و خود را مرد دین و نه دولت خوانده است.<ref>الحسنة و السیئه، ص۳.</ref> | ابن تیمیه در عرصه نظریهپردازی سیاسی، دیدگاهی دوسویه درباره ارتباط دیانت و سیاست برگزیده است. از یک سو، در تحلیلی جامعهشناختی، نگاه بدبینانه به سیاست را مولود روش بد حاکمان خوانده و با تخطئه جدا انگاری دیانت و سیاست و مغضوب خواندن دنیاگرایان دین ستیز و گمراه دانستن دینمداران دنیاگریز، راه میانه را در برگزیدن کتاب و شمشیر دانسته<ref>السیاسة الشرعیه، ص۱۴۱.</ref> و از سوی دیگر، به حرمت خروج بر حاکم فاسد فتوا داده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۱.</ref> و خود را مرد دین و نه دولت خوانده است.<ref>الحسنة و السیئه، ص۳.</ref> | ||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۶: | ||
اختلافهای داخلی در امت اسلامی از جمله نزاع سخت میان [[شافعی|شافعیان]] و [[حنفی|حنفیان]] که گاه به کشتار یکدیگر و آتش زدن [[مسجد|مساجد]] میانجامید<ref>شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۳۷-۲۳۸.</ref> و نیز اختلافهای سیاسی میان حاکمان مسلمان در کشورهای اسلامی، بهترین فرصت را برای سلطه مغول و [[صلیبیان]] بر امت اسلامی فراهم آورد.<ref>نک: النجوم الزاهره، ج۷، ص۳۶۳ به بعد.</ref> در این اوضاع، ابن تیمیه به جای توجه به این ضعفها و تلاش برای یکپارچه ساختن نیروی مسلمانان در برابر حمله همه جانبه مغولان و صلیبیان که در آخرین گام به [[شام]] و [[فلسطین]] رسیده بودند، همواره به این اختلافهای درونی دامن میزد.<ref>نک: البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۹۹-۴۱۸؛ ج۱۴، ص۲۶۱-۲۶۳.</ref> | اختلافهای داخلی در امت اسلامی از جمله نزاع سخت میان [[شافعی|شافعیان]] و [[حنفی|حنفیان]] که گاه به کشتار یکدیگر و آتش زدن [[مسجد|مساجد]] میانجامید<ref>شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۳۷-۲۳۸.</ref> و نیز اختلافهای سیاسی میان حاکمان مسلمان در کشورهای اسلامی، بهترین فرصت را برای سلطه مغول و [[صلیبیان]] بر امت اسلامی فراهم آورد.<ref>نک: النجوم الزاهره، ج۷، ص۳۶۳ به بعد.</ref> در این اوضاع، ابن تیمیه به جای توجه به این ضعفها و تلاش برای یکپارچه ساختن نیروی مسلمانان در برابر حمله همه جانبه مغولان و صلیبیان که در آخرین گام به [[شام]] و [[فلسطین]] رسیده بودند، همواره به این اختلافهای درونی دامن میزد.<ref>نک: البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۹۹-۴۱۸؛ ج۱۴، ص۲۶۱-۲۶۳.</ref> | ||
بهرهمندی گهگاهی ابن تیمیه از حمایت حکومتها، و نیز عقاید خاص مخالف با دیدگاههای متعارف، هجمه به دیدگاهها یا [[مقدسات]] دیگران، به کار بردن کلمات رکیک در [[مناظره|مناظرات]]<ref>شفاء السقام، ص۱۳۲؛ التوسل، ص۱۸۱؛ برائة الاشعریین، ص۲۵۴.</ref> به رغم اعتراف به [[حرمت]] دشنام مسلمان<ref>رفع الملام، ص۶۵.</ref> ، اقامه [[حد|حدود]] و قتل افراد بر پایه تشخیص خود<ref>مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۰.</ref> و چه بسا حسدورزی رقیبان<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹، ۳۷.</ref> موجب بروز کشمکشهایی میان وی و دانشوران زمانش شد. وی به سال ۶۹۸ق. در پی اعتراض دانشمندان [[شافعی]] و [[حنفی]] به عقیده وی در باب [[تجسیم]]، به دادگاه فراخوانده شد؛ ولی از حضور در آن خودداری کرد و امیر [[سیف الدین جاعان]] (درگذشت ۶۹۹ق) به حمایت از وی برخاست و با ضرب و جرح برخی از مخالفان ابن تیمیه، غائله را پایان داد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴.</ref> او در سال ۷۰۱ق. جعلی بودن نامه [[یهودی|یهودیانی]] را اثبات کرد که مدعی بودند پیامبر با آن نامه یهود [[خیبر]] را از پرداخت [[جزیه]] معاف کرده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹.</ref> وی در سال ۷۰۴ق. سنگی را که بدان تبرک میجستند، خراب کرد<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۱۵؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۹.</ref> و در سال بعد با برخی از فرقههای [[صوفیه]] درافتاد و درباره احوال و مسلک آنان کتابی نگاشت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۶.</ref> در همین سال، به دعوت بَیبَرَس سلطان مصر، مجلس مناظرهای میان [[ابن مخلوف]] (درگذشت ۷۰۹ق) قاضی مالکی و [[نصر منبِجی|نصر مَنبِجی]] بر سر کتاب [[العقائد الواسطیه(کتاب)|العقائد الواسطیه]] صورت گرفت. علت اصلی این فراخوان، انتقادهای ابن تیمیه به [[محیی الدین عربی]] (درگذشت ۶۳۸ق) و منبجی پیرو وی بود. در همین زمان [[جمال الدین مزی]] (درگذشت ۷۴۲ق) که به سبب تدریس فصلی از کتاب [[افعال العباد بخاری(کتاب)|افعال العباد بخاری]] در ردّ بر [[جهمیه]] مورد خشم [[فقیه|فقیهان]] زمان قرار گرفته بود، به رغم تلاشهای ابن تیمیه و به فتوای [[ابن صصری]] (درگذشت ۷۲۳ق) قاضی شافعیان به زندان افتاد. پس از کشمکشهایی ابن تیمیه همراه ابن صصری برای محاکمه به مصر فراخوانده شد. [[ابن مخلوف]] قاضی دادگاه با برشمردن پارهای از عقاید ابن تیمیه در زمینه جسمانیت و نزول خداوند از وی توضیح خواست. او از توضیح خودداری کرد و از این رو، به موجب حکم دادگاه به زندان رفت. ابن صصری پس از استعفای خود دیگر بار به عنوان قاضی شام منصوب شد و به فعالیت بر ضدّ عقاید ابن تیمیه در آن خطه پرداخت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۷-۳۸.</ref> | بهرهمندی گهگاهی ابن تیمیه از حمایت حکومتها، و نیز عقاید خاص مخالف با دیدگاههای متعارف، هجمه به دیدگاهها یا [[مقدسات]] دیگران، به کار بردن کلمات رکیک در [[مناظره|مناظرات]]<ref>شفاء السقام، ص۱۳۲؛ التوسل، ص۱۸۱؛ برائة الاشعریین، ص۲۵۴.</ref> به رغم اعتراف به [[حرمت]] دشنام مسلمان<ref>رفع الملام، ص۶۵.</ref>، اقامه [[حد|حدود]] و قتل افراد بر پایه تشخیص خود<ref>مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۰.</ref> و چه بسا حسدورزی رقیبان<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹، ۳۷.</ref> موجب بروز کشمکشهایی میان وی و دانشوران زمانش شد. وی به سال ۶۹۸ق. در پی اعتراض دانشمندان [[شافعی]] و [[حنفی]] به عقیده وی در باب [[تجسیم]]، به دادگاه فراخوانده شد؛ ولی از حضور در آن خودداری کرد و امیر [[سیف الدین جاعان]] (درگذشت ۶۹۹ق) به حمایت از وی برخاست و با ضرب و جرح برخی از مخالفان ابن تیمیه، غائله را پایان داد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴.</ref> او در سال ۷۰۱ق. جعلی بودن نامه [[یهودی|یهودیانی]] را اثبات کرد که مدعی بودند پیامبر با آن نامه یهود [[خیبر]] را از پرداخت [[جزیه]] معاف کرده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹.</ref> وی در سال ۷۰۴ق. سنگی را که بدان تبرک میجستند، خراب کرد<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۱۵؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۹.</ref> و در سال بعد با برخی از فرقههای [[صوفیه]] درافتاد و درباره احوال و مسلک آنان کتابی نگاشت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۶.</ref> در همین سال، به دعوت بَیبَرَس سلطان مصر، مجلس مناظرهای میان [[ابن مخلوف]] (درگذشت ۷۰۹ق) قاضی مالکی و [[نصر منبِجی|نصر مَنبِجی]] بر سر کتاب [[العقائد الواسطیه(کتاب)|العقائد الواسطیه]] صورت گرفت. علت اصلی این فراخوان، انتقادهای ابن تیمیه به [[محیی الدین عربی]] (درگذشت ۶۳۸ق) و منبجی پیرو وی بود. در همین زمان [[جمال الدین مزی]] (درگذشت ۷۴۲ق) که به سبب تدریس فصلی از کتاب [[افعال العباد بخاری(کتاب)|افعال العباد بخاری]] در ردّ بر [[جهمیه]] مورد خشم [[فقیه|فقیهان]] زمان قرار گرفته بود، به رغم تلاشهای ابن تیمیه و به فتوای [[ابن صصری]] (درگذشت ۷۲۳ق) قاضی شافعیان به زندان افتاد. پس از کشمکشهایی ابن تیمیه همراه ابن صصری برای محاکمه به مصر فراخوانده شد. [[ابن مخلوف]] قاضی دادگاه با برشمردن پارهای از عقاید ابن تیمیه در زمینه جسمانیت و نزول خداوند از وی توضیح خواست. او از توضیح خودداری کرد و از این رو، به موجب حکم دادگاه به زندان رفت. ابن صصری پس از استعفای خود دیگر بار به عنوان قاضی شام منصوب شد و به فعالیت بر ضدّ عقاید ابن تیمیه در آن خطه پرداخت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۷-۳۸.</ref> | ||
[[پرونده:قبر ابن تیمیه.jpg|بندانگشتی|مقبره ابن تیمیه در دمشق]] | [[پرونده:قبر ابن تیمیه.jpg|بندانگشتی|مقبره ابن تیمیه در دمشق]] |
ویرایش