پرش به محتوا

کمیل بن زیاد نخعی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ اکتبر ۲۰۱۹
اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام
(اصلاح نویسه‌های عربی، اصلاح ارقام)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|ماه=[[آبان]]|روز=[[۷]]|سال=[[۱۳۹۸]]|کاربر=Abbasahmadi1363  }}
{{در دست ویرایش|ماه=[[آبان]]|روز=[[۷]]|سال=[[۱۳۹۸]]|کاربر=Abbasahmadi1363  }}


[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
 


==تبار==
==تبار==
كميل بن زياد بن نهيك صهبانى نخعى، مكنى به «ابن عبدالله» و «ابن عبدالرحمن»<ref>ابن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمييزالصحابه، ج٨، ص ۴٠٢.</ref> بوده، شجره‌نامه او را اینگونه گفته‌اند: كميل بن زياد بن نهيك بن هيثم بن سعد بن مالك بن الحارث بن صهبان بن سعد بن مالك بن النّخع بن مذحج النخعى الصّهبانى الكوفى.<ref name=":0">تاريخ مدينۀ دمشق، ج۵٠، ص ٢۴٧.</ref> کمیل بن زیاد، از نَخَعيانى<ref name=":0" /> بود كه ساليان دراز در [[کوفه|كوفه]] اقامت داشتند.<ref>سمعانى، الانساب، ج ۵، ص ۴٧٣.</ref> آنان گروهى منشعب از قبيله «مذحج» ، از طايفه «نخع» بودند{{یادداشت|مهم‌ترين طوايف نخع عبارتند از: «صهبان» ، «جذيمه» ، «حارثه» ، «سعد بن مالك» ، «كليب» و «بنوالهيه» . از اين رو «صبهانى» منسوب به صبهان كه قبيله‌اى نخعى بودند و كميل بن زياد ، از آن قبيله است.<ref>ابن دريد، الاشتقاق، ص٢۴٢.</ref>}} كه از بزرگ‌ترين و مشهورترين طوايف [[يمن]] به شمار مى‌آمدند.{{یادداشت|سكونتگاه نخستين اين قبيله، منطقه ميان جران تا صنعا بوده است.}}<ref>صفة جزيرة العرب، تحقيق محمد بن على الاكوع؛ ص ١٧۶ - ١٧٨.</ref> [[حضرت محمد(ص)]] با اعزام مبلغانى به يمن، زمينه پذيرش عمومى [[اسلام]] را در اين منطقه فراهم آورد. به گزارش واقدى، با حضور [[امام على(ع)]] در يمن، گروهى از قبيله مذحج اسلام آوردند. پيامبر(ص) قبیله نخع را ستايش گفته و از خدا خواست در آن قبیله برکت قرار دهد.<ref>اللهمّ بارك فى النّخع!</ref><ref>نويرى، نهاية الأرب فى فنون الأدب، ج١٨، ص ١٠٩.</ref> مهم‌ترين طوايف نخع عبارتند از: صهبان، جذيمه، حارثه، سعد بن مالك، كليب و بنوالهيه. کمیل بن زیاد از قبیله از صبهان بود؛ از این روی، به صهبانی خوانده شده است.<ref>ابن دريد، الاشتقاق، ص٢۴٢.</ref>
کمیل بن زیاد بن نهیک صهبانی نخعی، مکنی به «ابن عبدالله» و «ابن عبدالرحمن»<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییزالصحابه، ج٨، ص ۴٠٢.</ref> بوده، شجره‌نامه او را اینگونه گفته‌اند: کمیل بن زیاد بن نهیک بن هیثم بن سعد بن مالک بن الحارث بن صهبان بن سعد بن مالک بن النّخع بن مذحج النخعی الصّهبانی الکوفی.<ref name=":0">تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۴٧.</ref> کمیل بن زیاد، از نَخَعیانی<ref name=":0" /> بود که سالیان دراز در [[کوفه|کوفه]] اقامت داشتند.<ref>سمعانی، الانساب، ج ۵، ص ۴٧٣.</ref> آنان گروهی منشعب از قبیله «مذحج» ، از طایفه «نخع» بودند{{یادداشت|مهم‌ترین طوایف نخع عبارتند از: «صهبان» ، «جذیمه» ، «حارثه» ، «سعد بن مالک» ، «کلیب» و «بنوالهیه» . از این رو «صبهانی» منسوب به صبهان که قبیله‌ای نخعی بودند و کمیل بن زیاد ، از آن قبیله است.<ref>ابن درید، الاشتقاق، ص٢۴٢.</ref>}} که از بزرگ‌ترین و مشهورترین طوایف [[یمن]] به شمار می‌آمدند.{{یادداشت|سکونتگاه نخستین این قبیله، منطقه میان جران تا صنعا بوده است.}}<ref>صفة جزیرة العرب، تحقیق محمد بن علی الاکوع؛ ص ١٧۶ - ١٧٨.</ref> [[حضرت محمد(ص)]] با اعزام مبلغانی به یمن، زمینه پذیرش عمومی [[اسلام]] را در این منطقه فراهم آورد. به گزارش واقدی، با حضور [[امام علی(ع)]] در یمن، گروهی از قبیله مذحج اسلام آوردند. پیامبر(ص) قبیله نخع را ستایش گفته و از خدا خواست در آن قبیله برکت قرار دهد.<ref>اللهمّ بارک فی النّخع!</ref><ref>نویری، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج١٨، ص ١٠٩.</ref> مهم‌ترین طوایف نخع عبارتند از: صهبان، جذیمه، حارثه، سعد بن مالک، کلیب و بنوالهیه. کمیل بن زیاد از قبیله از صبهان بود؛ از این روی، به صهبانی خوانده شده است.<ref>ابن درید، الاشتقاق، ص٢۴٢.</ref>






كميل بن زياد، در دوره رحلت [[حضرت محمد(ص)]] ۱۸ ساله بود؛<ref>الإصابة، ج۵، ص۴٨۶.</ref> با این همه، او را صحابی نشمرده‌اند، زیرا حضرت محمد(ص) را  درک نکرد؛ از این روی، او را از مشاهير تابعين شمرده‌اند.<ref>ابن عساكر، تاريخ مدينۀ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref>  
کمیل بن زیاد، در دوره رحلت [[حضرت محمد(ص)]] ۱۸ ساله بود؛<ref>الإصابة، ج۵، ص۴٨۶.</ref> با این همه، او را صحابی نشمرده‌اند، زیرا حضرت محمد(ص) را  درک نکرد؛ از این روی، او را از مشاهیر تابعین شمرده‌اند.<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref>


كميل در كوفه سكونت گزيد و در خاندان و قبيله خود فرمانروا بود.<ref>ابن سعد واقدى، الطبقات‌الكبرى، ج۶، ص٢١٧؛  جمال‌الدين يوسف مزى، تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.</ref> او در كنار چهره‌هايى چون اويس قرنى و ربيع بن خثيم از عبَاد آن شهر شمرده مى‌شد.{{یادداشت|و فيهم - يعنى - أهل الكوفة من العبّاد أويس القرنى، و عمرو بن عتبة بن فرقد، و يزيد بن معاوية النّخعى، و ربيع بن خثيم، و همّام بن الحارث، و معضد الشيبانى، و جندب بن عبد الله، و كميل بن زياد النخعى.}}<ref>تاريخ مدينۀ دمشق، ج۵٠، ص، ٢۵٠.</ref>
کمیل در کوفه سکونت گزید و در خاندان و قبیله خود فرمانروا بود.<ref>ابن سعد واقدی، الطبقات‌الکبری، ج۶، ص٢١٧؛  جمال‌الدین یوسف مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.</ref> او در کنار چهره‌هایی چون اویس قرنی و ربیع بن خثیم از عبَاد آن شهر شمرده می‌شد.{{یادداشت|و فیهم - یعنی - أهل الکوفة من العبّاد أویس القرنی، و عمرو بن عتبة بن فرقد، و یزید بن معاویة النّخعی، و ربیع بن خثیم، و همّام بن الحارث، و معضد الشیبانی، و جندب بن عبد الله، و کمیل بن زیاد النخعی.}}<ref>تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص، ٢۵٠.</ref>


کمیل را ثقه دانسته‌اند.<ref>جمال‌الدين يوسف مزى، تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.</ref>
کمیل را ثقه دانسته‌اند.<ref>جمال‌الدین یوسف مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.</ref>


<br />كميل در سال ٣٣ هجرى به همراه جمعى از بزرگان كوفه، مانند مالك اشتر و عمرو بن حمق در اعتراض به عثمان و والى او، به شام رفت؛ اما معاويه حضورشان را تاب نياورد و آنان را بازگرداند و آن‌گاه ايشان را به حمص تبعيد كردند.<ref>ابن جوزى، المنتظم، ج۵، ص۴٠؛ تاريخ مدينۀ دمشق، ج١١، ص ٣٠۵.</ref> كميل را از ياران يمنى{{یادداشت|فى أصحاب أميرالمؤمنين عليه‌السلام من اليمن: كميل ابن زياد النخعى.}}<ref>رجال برقى، ص ۶.</ref> و صحابى خاص اميرمؤمنان و امام حسن عليهماالسلام دانسته‌اند.<ref>رجال شيخ طوسى، ص٨٠ و ٩۵. « إنّه من خواصّهما عليهما السلام» رجال ابن‌داود، ص ١۵۶؛ ر. ك: خويى، معجم رجال الحديث، ج١۵، ص ١٣٣.</ref>
<br />کمیل در سال ۳۳ هجری به همراه جمعی از بزرگان کوفه، مانند مالک اشتر و عمرو بن حمق در اعتراض به عثمان و والی او، به شام رفت؛ اما معاویه حضورشان را تاب نیاورد و آنان را بازگرداند و آن‌گاه ایشان را به حمص تبعید کردند.<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۴٠؛ تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١١، ص ٣٠۵.</ref> کمیل را از یاران یمنی{{یادداشت|فی أصحاب أمیرالمؤمنین علیه‌السلام من الیمن: کمیل ابن زیاد النخعی.}}<ref>رجال برقی، ص ۶.</ref> و صحابی خاص امیرمؤمنان و امام حسن علیهماالسلام دانسته‌اند.<ref>رجال شیخ طوسی، ص٨٠ و ٩۵. « إنّه من خواصّهما علیهما السلام» رجال ابن‌داود، ص ١۵۶؛ ر. ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج١۵، ص ١٣٣.</ref>


=== بيعت با اميرمؤمنان عليه السلام ===
=== بیعت با امیرمؤمنان علیه السلام ===
كميل همراه با مالك اشتر، محمد بن ابى‌بكر و صعصعه، همچون جمع كثيرى از مهاجران، انصار، بنى‌هاشم و سپس ساير بزرگان شيعه با اميرالمؤمنين (ع) بيعت كرد.<ref>شيخ مفيد، الجمل، ص ١٠٨.</ref> كميل از روزهاى نخست خلافت اميرمؤمنان در صف ياران او قرار گرفت و يكى از نامورترين اصحاب ايشان بود.<ref>تهذيب الكمال، ج ٢۴، ص ٢١٨.</ref> حضور او در دوران خلافت امام، حضورى مسئولانه و همه‌جانبه، در مقاطع مختلف سياسى، نظامى و فرهنگى بود.
کمیل همراه با مالک اشتر، محمد بن ابی‌بکر و صعصعه، همچون جمع کثیری از مهاجران، انصار، بنی‌هاشم و سپس سایر بزرگان شیعه با امیرالمؤمنین (ع) بیعت کرد.<ref>شیخ مفید، الجمل، ص ١٠٨.</ref> کمیل از روزهای نخست خلافت امیرمؤمنان در صف یاران او قرار گرفت و یکی از نامورترین اصحاب ایشان بود.<ref>تهذیب الکمال، ج ٢۴، ص ٢١٨.</ref> حضور او در دوران خلافت امام، حضوری مسئولانه و همه‌جانبه، در مقاطع مختلف سیاسی، نظامی و فرهنگی بود.


كميل در ماه‌هاى نخست خلافت، در مدينه بود و هنگام جنگ‌افروزى پيمان‌شكنان كه امام همگان را به رفع اين فتنه فراخواند، كميل نخعى را نزد عبدالله بن عمر فرستاد تا همراه سپاه گردد؛ اما عبدالله پسر عمر به شام گريخت.<ref>تاريخ ابن‌خلدون (ترجمه) ، ج١، ص۵٩۵.</ref> كميل در صف ياران امام راهى عراق شد و در سه پيكار مهم جمل، صفين و نهروان شركت جست.
کمیل در ماه‌های نخست خلافت، در مدینه بود و هنگام جنگ‌افروزی پیمان‌شکنان که امام همگان را به رفع این فتنه فراخواند، کمیل نخعی را نزد عبدالله بن عمر فرستاد تا همراه سپاه گردد؛ اما عبدالله پسر عمر به شام گریخت.<ref>تاریخ ابن‌خلدون (ترجمه) ، ج١، ص۵٩۵.</ref> کمیل در صف یاران امام راهی عراق شد و در سه پیکار مهم جمل، صفین و نهروان شرکت جست.


=== مورد اعتماد امام ===
=== مورد اعتماد امام ===
موقعيت ويژه كميل نزد اميرمؤمنان (ع) به گونه‌اى بود كه او را از نزديك‌ترين ياران امام شمرده‌اند.{{یادداشت|كان خصيصا بعلىّ بن أبى‌طالب.}}<ref>نهاية الأرب فى فنون الأدب، ج٢١، ص ٢۴۶؛ ر. ك: تاريخ مدينۀ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref>{{یادداشت|آن‌گونه كه آيت‌الله خويى در پايان مى‌فرمايد: عظمت و قرب كميل نزد على (عليه السلام) از واضحاتى است كه شكّى در آنها نيست.}}<ref>معجم رجال الحديث، ج ١۵، ص ١٣٣.</ref> او يكى از ده نفرى بود كه به عنوان افراد مورد اعتماد امام به شمار مى‌آمدند.<ref>شيخ حرّ عاملى، وسايل الشيعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵؛ كاشانى، نوادر الأخبار فى ما يتعلق بأصول الدين، ١٩٣.</ref> روزى آن حضرت به كاتب خود، عبدالله بن ابى‌رافع فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ايشان را حاضر نمايد. عبدالله عرض كرد: اى اميرمؤمنان! آنان را مشخّص فرماييد. حضرتش ده نفر، از جمله كميل را نام برد.<ref>وسايل الشيعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵،</ref>
موقعیت ویژه کمیل نزد امیرمؤمنان (ع) به گونه‌ای بود که او را از نزدیک‌ترین یاران امام شمرده‌اند.{{یادداشت|کان خصیصا بعلیّ بن أبی‌طالب.}}<ref>نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج٢١، ص ٢۴۶؛ ر. ک: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref>{{یادداشت|آن‌گونه که آیت‌الله خویی در پایان می‌فرماید: عظمت و قرب کمیل نزد علی (علیه السلام) از واضحاتی است که شکّی در آنها نیست.}}<ref>معجم رجال الحدیث، ج ١۵، ص ١٣٣.</ref> او یکی از ده نفری بود که به عنوان افراد مورد اعتماد امام به شمار می‌آمدند.<ref>شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵؛ کاشانی، نوادر الأخبار فی ما یتعلق بأصول الدین، ١٩٣.</ref> روزی آن حضرت به کاتب خود، عبدالله بن ابی‌رافع فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ایشان را حاضر نماید. عبدالله عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آنان را مشخّص فرمایید. حضرتش ده نفر، از جمله کمیل را نام برد.<ref>وسایل الشیعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵،</ref>


=== امارت هيت ===
=== امارت هیت ===
كميل از سوى اميرمؤمنان (ع) به امارت هيت منصوب شد و مدتى حاكم آن منطقه بود. هيت شهرى بود در كنار رود فرات كه در ميان راه عراق و شام قرار داشت و امروزه جزو استان رُمادى عراق است.{{یادداشت|هيت شهرى است در كناره فرات، از نواحى بغداد و بالاتر از انبار كه داراى نخلستان‌هاى فراوان است. گويند كه هيت نام گرفته، چون در زمين غور است. بعضى گويند بانى او هيت نام داشت از احفاد مالك بن دعر.}}<ref>ابن خردادبه، المسالك والممالك، ص (عليه السلام)٢؛ جعرافياى حافظ ابرو، ج٢، ص ۴٩؛ حموى، معجم البلدان، ج۵، ص ۴٢١.</ref> حوادث سخت دوران امارت، فراز و نشيب‌هايى را براى او رقم زد و قبض و بسطهاى او در رويارويى با دشمن، مهر و عتاب را از سوى امام به دنبال داشت و او با كوشش تمام، بر پيروى و همخوانى با مراد خود تلاش نمود.
کمیل از سوی امیرمؤمنان (ع) به امارت هیت منصوب شد و مدتی حاکم آن منطقه بود. هیت شهری بود در کنار رود فرات که در میان راه عراق و شام قرار داشت و امروزه جزو استان رُمادی عراق است.{{یادداشت|هیت شهری است در کناره فرات، از نواحی بغداد و بالاتر از انبار که دارای نخلستان‌های فراوان است. گویند که هیت نام گرفته، چون در زمین غور است. بعضی گویند بانی او هیت نام داشت از احفاد مالک بن دعر.}}<ref>ابن خردادبه، المسالک والممالک، ص (علیه السلام)٢؛ جعرافیای حافظ ابرو، ج٢، ص ۴٩؛ حموی، معجم البلدان، ج۵، ص ۴٢١.</ref> حوادث سخت دوران امارت، فراز و نشیب‌هایی را برای او رقم زد و قبض و بسطهای او در رویارویی با دشمن، مهر و عتاب را از سوی امام به دنبال داشت و او با کوشش تمام، بر پیروی و همخوانی با مراد خود تلاش نمود.


پس از نبرد صفين، به سال ٣٨ هجرى به دستور معاويه، برخى از شهرهاى عراق هدف هجوم و غارت سپاهيان شام قرار مى‌گرفت. وقتى كميل خبر يافت كه جمعى از شاميان براى یورش به هيت راهى آن شهر شده‌اند، مردى از اصحاب خويش را با پنجاه پياده در هيت باقى گذاشت و بيرون رفت تا جلوى لشكر شام را بگيرد. چون كميل از شهر بيرون رفت، سفيان بن عوف در رسيد و هيت و اطراف آن را غارت كرد. چون اميرمؤمنان (ع) از اين بى‌تدبيرى و شكست باخبر شد، اين نامه را براى او فرستاد:
پس از نبرد صفین، به سال ۳۸ هجری به دستور معاویه، برخی از شهرهای عراق هدف هجوم و غارت سپاهیان شام قرار می‌گرفت. وقتی کمیل خبر یافت که جمعی از شامیان برای یورش به هیت راهی آن شهر شده‌اند، مردی از اصحاب خویش را با پنجاه پیاده در هیت باقی گذاشت و بیرون رفت تا جلوی لشکر شام را بگیرد. چون کمیل از شهر بیرون رفت، سفیان بن عوف در رسید و هیت و اطراف آن را غارت کرد. چون امیرمؤمنان (ع) از این بی‌تدبیری و شکست باخبر شد، این نامه را برای او فرستاد:


پس از ياد خدا و درود! سستى انسان در انجام كارهايى كه بر عهده اوست و پافشارى در كارى كه از مسؤوليّت او خارج است، نشانه ناتوانى آشكار، و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقيسا» در مقابل رها كردن پاسدارى از مرزهايى كه تو را بر آن گمارده بوديم و كسى در آن‌جا نيست تا آن‌جا را حفظ كند و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، انديشه‌اى باطل است. تو در آن‌جا پلى شده‌اى كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند. نه قدرتى دارى كه با تو نبرد كنند و نه هيبتى دارى كه از تو بترسند و بگريزند، نه مرزى را مى‌توانى حفظ كنى و نه شوكت دشمن را مى‌توانى در هم بشكنى و نه نيازهاى مردم ديارت را كفايت مى‌كنى و نه امام خود را راضى نگه مى‌دارى.<ref>نهج البلاغه، نامه ۶١.</ref>
پس از یاد خدا و درود! سستی انسان در انجام کارهایی که بر عهده اوست و پافشاری در کاری که از مسؤولیّت او خارج است، نشانه ناتوانی آشکار، و اندیشه ویرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقیسا» در مقابل رها کردن پاسداری از مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آن‌جا نیست تا آن‌جا را حفظ کند و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، اندیشه‌ای باطل است. تو در آن‌جا پلی شده‌ای که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند. نه قدرتی داری که با تو نبرد کنند و نه هیبتی داری که از تو بترسند و بگریزند، نه مرزی را می‌توانی حفظ کنی و نه شوکت دشمن را می‌توانی در هم بشکنی و نه نیازهای مردم دیارت را کفایت می‌کنی و نه امام خود را راضی نگه می‌داری.<ref>نهج البلاغه، نامه ۶١.</ref>


در يورش بعدى شاميان، كميل با تعقيب دشمن بر آنان پيروز شد و پس از بازگشت، امير المؤمنين (ع) را از چگونگى امور باخبر كرد. امام هم در نامه‌اى به كميل بن زياد چنين نوشتند:
در یورش بعدی شامیان، کمیل با تعقیب دشمن بر آنان پیروز شد و پس از بازگشت، امیر المؤمنین (ع) را از چگونگی امور باخبر کرد. امام هم در نامه‌ای به کمیل بن زیاد چنین نوشتند:


مددى كه تو مسلمانان را دادى و معونتى كه كردى و طريق فرمان‌بردارى امام و مقتداى خويش مسلوك داشتى، معلوم شد. هميشه گمان من به تو همين بوده و هر حساب كه در انتظام مهمّات از تو گرفته‌ام، لايق بوده است. خداى تعالى جزاى تو خير كناد و جماعتى كه به يارى تو آمدند و بذل جان نمودند، خدا آنها را جزاى نيكو دهاد. اين نوبت كه بى‌اجازت و استيذان من آن كار كفايت كردى، خود نيكو بود؛ امّا مى‌بايد كه بعد از اين، هر مهمّ كه پيش آيد و هر كارى كه در آن قدم خواهى نهاد، نخست مرا از كيفيّت آن خبر دهى و دستورى خواهى تا آنچه صلاح كار باشد، بازگويم و از نيك و بد آن تو را خبر دهم.<ref>ابن اعثم كوفى، الفتوح، ص٧١۶.</ref>
مددی که تو مسلمانان را دادی و معونتی که کردی و طریق فرمان‌برداری امام و مقتدای خویش مسلوک داشتی، معلوم شد. همیشه گمان من به تو همین بوده و هر حساب که در انتظام مهمّات از تو گرفته‌ام، لایق بوده است. خدای تعالی جزای تو خیر کناد و جماعتی که به یاری تو آمدند و بذل جان نمودند، خدا آنها را جزای نیکو دهاد. این نوبت که بی‌اجازت و استیذان من آن کار کفایت کردی، خود نیکو بود؛ امّا می‌باید که بعد از این، هر مهمّ که پیش آید و هر کاری که در آن قدم خواهی نهاد، نخست مرا از کیفیّت آن خبر دهی و دستوری خواهی تا آنچه صلاح کار باشد، بازگویم و از نیک و بد آن تو را خبر دهم.<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص٧١۶.</ref>


=== محرم اسرار ===
=== محرم اسرار ===
كميل را از محارم اسرار اميرمؤمنان (ع) مى‌شمارند.{{یادداشت|كميل بن زياد النخعى، من خواصّ أصحاب أميرالمؤمنين عليه‌السلام و من أصحاب سرّه.}}<ref>نراقى، شعب المقال فى درجات الرجال، ص ١١٩.</ref> اين جايگاه در گفت‌وگوى وى با امام و پرسش وى درباره حديث حقيقت{{یادداشت|حديث حقيقت، سخنى است كوتاه و منسوب به امام على(ع) كه از پى سؤال كميل بن زياد نخعى پديد آمد و «حقيقت» را به توضيح نشست.<ref>براى ديدن متن حديث ر. ك: مجلسى، روضة المتقين، ج٢، ص٨١.</ref> نفاست معنا و كوتاهى الفاظ اين حديث سبب شده تا بسيارى از دانشمندان به شرح آن بپردازند. آقابزرگ طهرانى به ده اثر از عالمانى چون علامه حلى، عزالدّين محمود كاشانى و ملّا عبدالله زنوزى اشاره مى‌كند.<ref>الذريعه، ج١٣، ص ١٩۶.</ref> كتاب «الكميليّة، شرح حديث الحقيقة» يكى از ستودنى‌ترين آثارى است كه توسط ملا عبدالرزاق كاشانى نگاشته شده است.<ref>مجموعه رسائل و مصنفات كاشانى، ص ۶٣٩.</ref>}} عنوان شده است. در آن حديث، كميل از حقيقت سؤال كرد: و امام در جواب فرمود:
کمیل را از محارم اسرار امیرمؤمنان (ع) می‌شمارند.{{یادداشت|کمیل بن زیاد النخعی، من خواصّ أصحاب أمیرالمؤمنین علیه‌السلام و من أصحاب سرّه.}}<ref>نراقی، شعب المقال فی درجات الرجال، ص ١١٩.</ref> این جایگاه در گفت‌وگوی وی با امام و پرسش وی درباره حدیث حقیقت{{یادداشت|حدیث حقیقت، سخنی است کوتاه و منسوب به امام علی(ع) که از پی سؤال کمیل بن زیاد نخعی پدید آمد و «حقیقت» را به توضیح نشست.<ref>برای دیدن متن حدیث ر. ک: مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.</ref> نفاست معنا و کوتاهی الفاظ این حدیث سبب شده تا بسیاری از دانشمندان به شرح آن بپردازند. آقابزرگ طهرانی به ده اثر از عالمانی چون علامه حلی، عزالدّین محمود کاشانی و ملّا عبدالله زنوزی اشاره می‌کند.<ref>الذریعه، ج١٣، ص ١٩۶.</ref> کتاب «الکمیلیّة، شرح حدیث الحقیقة» یکی از ستودنی‌ترین آثاری است که توسط ملا عبدالرزاق کاشانی نگاشته شده است.<ref>مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص ۶٣٩.</ref>}} عنوان شده است. در آن حدیث، کمیل از حقیقت سؤال کرد: و امام در جواب فرمود:


«ما لك و الحقيقة» ؛ تو را با حقيقت چكار است؟ كميل عرض كرد: «أو لست صاحب سرّك؟» ؛ آيا من صاحب سرّ شما نيستم؟ امام فرمودند: بلى. و به درخواست كميل جواب داد. در اين حديث امام امضا فرمودند كه كميل صاحب سرّ ايشان است.<ref>مجلسى، روضة المتقين، ج٢، ص٨١.</ref>
«ما لک و الحقیقة» ؛ تو را با حقیقت چکار است؟ کمیل عرض کرد: «أو لست صاحب سرّک؟» ؛ آیا من صاحب سرّ شما نیستم؟ امام فرمودند: بلی. و به درخواست کمیل جواب داد. در این حدیث امام امضا فرمودند که کمیل صاحب سرّ ایشان است.<ref>مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.</ref>


درباره اهميت اين جايگاه، سخن مجلسى اول قابل توجه است. او در وصف علم الهى مى‌نويسد:
درباره اهمیت این جایگاه، سخن مجلسی اول قابل توجه است. او در وصف علم الهی می‌نویسد:


ائمه معصومين عليهم السلام مى‌فرمايند كه ماييم خازنان علوم الهى، و ماييم عيبة علم الهى، يعنى مخزن علوم يا محل اسرار الهى، و شكى نيست كه اسرار علوم الهى نزد ايشان بوده است و جمعى را كه قابل بوده‌اند، در خور قابليت افاضه مى‌فرموده‌اند؛ مثل سلمان و كميل و قنبر و رشيد هجرى.<ref>محمدتقى مجلسى، لوامع صاحبقرانى، ج٨، ص ٧٠۴.</ref>
ائمه معصومین علیهم السلام می‌فرمایند که ماییم خازنان علوم الهی، و ماییم عیبة علم الهی، یعنی مخزن علوم یا محل اسرار الهی، و شکی نیست که اسرار علوم الهی نزد ایشان بوده است و جمعی را که قابل بوده‌اند، در خور قابلیت افاضه می‌فرموده‌اند؛ مثل سلمان و کمیل و قنبر و رشید هجری.<ref>محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج٨، ص ٧٠۴.</ref>


آيت‌الله حسن‌زاده آملى با استفاده از روايات، معتقد است كه كميل «خيلى ملازم آن حضرت بود» و « توانست معارف عرشى را دهان به دهان از حضرت ولىّ الله اعظم بگيرد» و سخنان گفته شده امام به او «دلالت بر كفايت آن صاحب سرّ ولى الله اعظم دارد و لياقت مصاحبتش را با آن حضرت مى‌رساند» ؛ از اين رو «چون كميل صاحب سرّ آن جناب بود، آنچه كه از كميل به ما رسيده است، همه اسرار علوم و معارف آل محمد است» . ايشان در ادامه مى‌فرمايد:
آیت‌الله حسن‌زاده آملی با استفاده از روایات، معتقد است که کمیل «خیلی ملازم آن حضرت بود» و « توانست معارف عرشی را دهان به دهان از حضرت ولیّ الله اعظم بگیرد» و سخنان گفته شده امام به او «دلالت بر کفایت آن صاحب سرّ ولی الله اعظم دارد و لیاقت مصاحبتش را با آن حضرت می‌رساند» ؛ از این رو «چون کمیل صاحب سرّ آن جناب بود، آنچه که از کمیل به ما رسیده است، همه اسرار علوم و معارف آل محمد است» . ایشان در ادامه می‌فرماید:


كسانى كه اصحاب سرّ ائمه اطهار بودند، مردم برگزيده‌اى بودند و آنان را ظرفيت و استعداد ديگر بود و شرايط ديگر را حائز بودند. هريك از آنان به
کسانی که اصحاب سرّ ائمه اطهار بودند، مردم برگزیده‌ای بودند و آنان را ظرفیت و استعداد دیگر بود و شرایط دیگر را حائز بودند. هریک از آنان به


فراخور قابليت خود حرف شنيده‌اند و به مقامى رسيده‌اند و خود آن بزرگان كه از اكابر عرفاى اسلامى‌اند، در احياى معارف اسلامى نقش بسزا داشتند.<ref>حسن حسن‌زاده آملى، مجموعه مقالات، ص ١۵٨.</ref>
فراخور قابلیت خود حرف شنیده‌اند و به مقامی رسیده‌اند و خود آن بزرگان که از اکابر عرفای اسلامی‌اند، در احیای معارف اسلامی نقش بسزا داشتند.<ref>حسن حسن‌زاده آملی، مجموعه مقالات، ص ١۵٨.</ref>


سه ماجراى ذيل، حكايت از محرم سرّ بودن كميل نخعى دارد:
سه ماجرای ذیل، حکایت از محرم سرّ بودن کمیل نخعی دارد:


==== الف) سيماى حقيقى خوارج ====
==== الف) سیمای حقیقی خوارج ====
حكايت ذيل، نشان از رمزگشايى اميرمؤمنان (ع) از سيماى واقعى اهل نهروان است. شبى على (ع) به همراه كميل از مسجد كوفه عازم منزل بودند؛ در ميان راه به در خانه مردى رسيدند كه در آن وقت از شب با صدايى زيبا و محزون اين آيات قرآن را تلاوت مى‌كرد: (أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يسْتَوِى الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ إِنَّمَا يتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ)<ref>زمر، آيه ٩.</ref>؛ آيا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مى‌ترسد و به رحمت پروردگار خود اميدوار است [باارزش‌تر است يا كسانى كه كفر نعمت مى‌ورزند؟ !] بگو آيا عالمان و جاهلان يكسانند؟ ! همانا تنها خردمندان متذكّر مى‌گردند.
حکایت ذیل، نشان از رمزگشایی امیرمؤمنان (ع) از سیمای واقعی اهل نهروان است. شبی علی (ع) به همراه کمیل از مسجد کوفه عازم منزل بودند؛ در میان راه به در خانه مردی رسیدند که در آن وقت از شب با صدایی زیبا و محزون این آیات قرآن را تلاوت می‌کرد: (أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ إِنَّمَا یتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ)<ref>زمر، آیه ٩.</ref>؛ آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می‌ترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است [باارزش‌تر است یا کسانی که کفر نعمت می‌ورزند؟ !] بگو آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟ ! همانا تنها خردمندان متذکّر می‌گردند.


صدا و حالت خوش آن مرد، بسيار كميل را تحت تأثير قرار داده بود؛ اما سخنى نمى‌گفت. در اين هنگام على (ع) رو به كميل كرد و فرمود: صداى اين مرد تو را متعجّب نسازد؛ چراكه او از اهل آتش است و من در آينده تو را آگاه خواهم نمود! كميل كه هم از علم حضرت از باطن خود و هم دوزخى بودن آن مرد، بسيار شگفت‌زده شده بود، در فكر فرو رفت و ساكت ماند. مدّت زيادى گذشت تا آن‌كه ماجراى نهروان پيش آمد و خوارج كه بسيارى از آنان حافظ قرآن بودند، به جنگ با اميرمؤمنان (ع) برخاستند و اين غائله با پيروزى حضرت خاتمه يافت. پس از پايان نبرد، كميل همراه على (ع) در ميان كشتگان خوارج قدم مى‌زدند تا آن‌كه نوك شمشير را روى سر يكى از آنها گذاشت و فرمود:
صدا و حالت خوش آن مرد، بسیار کمیل را تحت تأثیر قرار داده بود؛ اما سخنی نمی‌گفت. در این هنگام علی (ع) رو به کمیل کرد و فرمود: صدای این مرد تو را متعجّب نسازد؛ چراکه او از اهل آتش است و من در آینده تو را آگاه خواهم نمود! کمیل که هم از علم حضرت از باطن خود و هم دوزخی بودن آن مرد، بسیار شگفت‌زده شده بود، در فکر فرو رفت و ساکت ماند. مدّت زیادی گذشت تا آن‌که ماجرای نهروان پیش آمد و خوارج که بسیاری از آنان حافظ قرآن بودند، به جنگ با امیرمؤمنان (ع) برخاستند و این غائله با پیروزی حضرت خاتمه یافت. پس از پایان نبرد، کمیل همراه علی (ع) در میان کشتگان خوارج قدم می‌زدند تا آن‌که نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و فرمود:


«يا كميل، اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ ساجِداً وَ قائِماً» ؛ يعنى اين همان شخصى است كه آن شب با چنان حالتى مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسين واداشت. در اين هنگام، كميل بر قدم‌هاى حضرت افتاد و پاهاى مباركش را بوسيد و از خداوند طلب مغفرت نمود.<ref>حسن بن محمد الدّيلمى، ارشاد القلوب، ج ٢، ص ٢٢۶.</ref>
«یا کمیل، اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً» ؛ یعنی این همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت. در این هنگام، کمیل بر قدم‌های حضرت افتاد و پاهای مبارکش را بوسید و از خداوند طلب مغفرت نمود.<ref>حسن بن محمد الدّیلمی، ارشاد القلوب، ج ٢، ص ٢٢۶.</ref>


==== ب) سينه على (ع) صندوق اسرار الهى ====
==== ب) سینه علی (ع) صندوق اسرار الهی ====
كميل مى‌گويد: با على (ع) در مسجد كوفه بودم. نماز عشاء را به جاى مى‌آورديم كه حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شديم. رفتيم تا اين‌كه به بيرون شهر رسيديم. در اين مدّت، حضرت هيچ سخنى با من نگفت. چون به بيابان رسيديم، حضرت نفسى تازه كرد آهى كشيد) و فرمود: اى كميل! اين قلب‌ها ظروفى هستند و بهترينشان باظرفيت‌ترين آنهاست. آنچه را مى‌گويم، به خاطر بسپار. مردم بر سه قسمند: دانشمندانِ هدايت يافته از جانب خداوند؛ فراگيرندگان دانش كه راه نجات را در پيش گرفته‌اند، و افراد نادانى كه به هر سو متمايل و هر بانگى را پيروى مى‌كنند. آنها، هم‌جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانى نگشته و به ملجأ مورد اعتمادى نيز پناه نبرده‌اند. اى كميل! علم از مال بهتر است؛ چرا كه دانش، تو را حفظ مى‌كند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستى. مال با پرداخت، كاسته مى‌گردد؛ ولى علم با انفاق، افزون مى‌شود. . . آن‌گاه اشاره به سينه مبارك خود كرد و فرمود: آه! آه! در اين‌جا علوم فراوانى است؛ ولى حاملى براى آنها نمى‌يابم.{{یادداشت|قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ ع فَأَخْرَجَنِى إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّى مَا أَقُولُ لَك. . .}}<ref>امالى شيخ مفيد، ص ٢۴٧ - ٢۵٠؛ ر. ك: نهج‌البلاغه، حكمت ١۴٧.</ref>
کمیل می‌گوید: با علی (ع) در مسجد کوفه بودم. نماز عشاء را به جای می‌آوردیم که حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شدیم. رفتیم تا این‌که به بیرون شهر رسیدیم. در این مدّت، حضرت هیچ سخنی با من نگفت. چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد آهی کشید) و فرمود: ای کمیل! این قلب‌ها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیت‌ترین آنهاست. آنچه را می‌گویم، به خاطر بسپار. مردم بر سه قسمند: دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند؛ فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفته‌اند، و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی می‌کنند. آنها، هم‌جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبرده‌اند. ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ می‌کند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته می‌گردد؛ ولی علم با انفاق، افزون می‌شود. . . آن‌گاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود: آه! آه! در این‌جا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آنها نمی‌یابم.{{یادداشت|قَالَ کُمَیْلُ بْنُ زِیَادٍ أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَأَخْرَجَنِی إِلَی الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَک. . .}}<ref>امالی شیخ مفید، ص ٢۴٧ - ٢۵٠؛ ر. ک: نهج‌البلاغه، حکمت ١۴٧.</ref>


==== ج) گفت‌وگو با مردگان ====
==== ج) گفت‌وگو با مردگان ====
كميل در ماجرايى ديگر چنين نقل مى‌كند: همراه على بن ابى‌طالب (ع) از كوفه خارج شديم؛ هنگامى كه به گورستان رسيديم، امام على (ع) نظرى به قبرستان انداخت و فرمود: اى اهل قبور! اى اهل بلا! اى اهل وحشت! چه خبرى نزد شماست؟ خبرى كه نزد ماست اين است كه همانا اموالتان تقسيم شد و فرزندانتان يتيم شدند و همسرانتان ازدواج كردند. اين خبرى است كه نزد ماست؛ چه خبرى نزد شماست؟ سپس رو به من كرد و فرمود: اى كميل! اگر به آنها اذن مى‌دادند، در جواب مى‌گفتند: «فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقوى» . سپس گريست و فرمود:
کمیل در ماجرایی دیگر چنین نقل می‌کند: همراه علی بن ابی‌طالب (ع) از کوفه خارج شدیم؛ هنگامی که به گورستان رسیدیم، امام علی (ع) نظری به قبرستان انداخت و فرمود: ای اهل قبور! ای اهل بلا! ای اهل وحشت! چه خبری نزد شماست؟ خبری که نزد ماست این است که همانا اموالتان تقسیم شد و فرزندانتان یتیم شدند و همسرانتان ازدواج کردند. این خبری است که نزد ماست؛ چه خبری نزد شماست؟ سپس رو به من کرد و فرمود: ای کمیل! اگر به آنها اذن می‌دادند، در جواب می‌گفتند: «فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقوی» . سپس گریست و فرمود:


«يا كُمَيل، الْقَبرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ يَأْتِيْكَ الْخَبَر» .<ref>تاريخ مدينه دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١. </ref>{{یادداشت|اين ابيات در ديوان منسوب به اميرمؤمنان (عليه السلام) مندرج است: يَا مَنْ بِدُنْيَاهُ اشْتَغَل قد غره طول الامل الموت يأتى بغتة و القبر صندوق العمل ولم تزل فى غفله حتى دنا منك الاجل ميبدى،<ref>ديوان اميرالمومنين(ع)، ص٣١٢.</ref>}}
«یا کُمَیل، الْقَبرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ یَأْتِیْکَ الْخَبَر» .<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١. </ref>{{یادداشت|این ابیات در دیوان منسوب به امیرمؤمنان (علیه السلام) مندرج است: یَا مَنْ بِدُنْیَاهُ اشْتَغَل قد غره طول الامل الموت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل ولم تزل فی غفله حتی دنا منک الاجل میبدی،<ref>دیوان امیرالمومنین(ع)، ص٣١٢.</ref>}}


=== ميراث معنوى ===
=== میراث معنوی ===
«دعاى كميل» يكى از يادگارهاى انس و ارادت كميل نخعى با اميرمؤمنان (ع) است. كميل بن زياد مى‌گويد: با مولايم على (ع) در مسجد بصره نشسته بوديم و جمعى از اصحاب آن حضرت نيز حضور داشتند. يكى از آنها خطاب به امير مؤمنان از آيه مباركه (فيها يفرق كلّ امر حكيم)<ref>دخان، آيه ۴.</ref> پرسيد؛ حضرت فرمود: مقصود، شب نيمه شعبان است. آن‌گاه فرمود: «قسم به كسى كه جان على به دست اوست، هيچ بنده‌اى نيست، مگر اين‌كه جميع مقدّراتى كه تا سال آينده بر او جارى مى‌شود از خير و شر، در شب نيمه شعبان براى او تقدير مى‌گردد و هيچ بنده‌اى نيست كه اين شب را احيا بدارد و دعاى خضر عليه‌السلام را بخواند، مگر آن‌كه دعايش مستجاب شود» . مجلس پايان يافت و حضرت به منزل تشريف بردند. من شبانه درِ خانه على (ع) را زدم. حضرت فرمود: چه چيز (در اين وقت شب) تو را به اين‌جا كشانده است؟ عرض كردم: اى اميرمؤمنان! دعاى خضر. فرمود: بنشين اى كميل؛ اگر اين دعا را حفظ كنى و هر شب جمعه يا در ماه، يا در سال، يا در عمرت يك مرتبه بخوانى، كفايت و يارى مى‌شوى و مشمول رزق قرار مى‌گيرى و مغفرت الهى شامل حالت خواهد شد. اى كميل! مصاحبت طولانى تو با ما، سبب گرديد تا پاسخ تو را بگويم. حضرت سپس فرمود: بنويس:
«دعای کمیل» یکی از یادگارهای انس و ارادت کمیل نخعی با امیرمؤمنان (ع) است. کمیل بن زیاد می‌گوید: با مولایم علی (ع) در مسجد بصره نشسته بودیم و جمعی از اصحاب آن حضرت نیز حضور داشتند. یکی از آنها خطاب به امیر مؤمنان از آیه مبارکه (فیها یفرق کلّ امر حکیم)<ref>دخان، آیه ۴.</ref> پرسید؛ حضرت فرمود: مقصود، شب نیمه شعبان است. آن‌گاه فرمود: «قسم به کسی که جان علی به دست اوست، هیچ بنده‌ای نیست، مگر این‌که جمیع مقدّراتی که تا سال آینده بر او جاری می‌شود از خیر و شر، در شب نیمه شعبان برای او تقدیر می‌گردد و هیچ بنده‌ای نیست که این شب را احیا بدارد و دعای خضر علیه‌السلام را بخواند، مگر آن‌که دعایش مستجاب شود» . مجلس پایان یافت و حضرت به منزل تشریف بردند. من شبانه درِ خانه علی (ع) را زدم. حضرت فرمود: چه چیز (در این وقت شب) تو را به این‌جا کشانده است؟ عرض کردم: ای امیرمؤمنان! دعای خضر. فرمود: بنشین ای کمیل؛ اگر این دعا را حفظ کنی و هر شب جمعه یا در ماه، یا در سال، یا در عمرت یک مرتبه بخوانی، کفایت و یاری می‌شوی و مشمول رزق قرار می‌گیری و مغفرت الهی شامل حالت خواهد شد. ای کمیل! مصاحبت طولانی تو با ما، سبب گردید تا پاسخ تو را بگویم. حضرت سپس فرمود: بنویس:


«اللّهمّ انّى أسألك برحمتك الّتى وَسِعتْ كلّ شىء. . .» .<ref>سيد بن طاووس، اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.</ref>
«اللّهمّ انّی أسألک برحمتک الّتی وَسِعتْ کلّ شیء. . .» .<ref>سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.</ref>


شيخ طوسى و نواده‌اش سيد بن طاووس نقل مى‌كنند كه كميل بن زياد ديد اميرمؤمنان (ع) اين دعا را در سجده مى‌خواند.<ref>طوسى، مصباح المتهجّد، ج٢، ص ٨۴۴؛ اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.</ref>
شیخ طوسی و نواده‌اش سید بن طاووس نقل می‌کنند که کمیل بن زیاد دید امیرمؤمنان (ع) این دعا را در سجده می‌خواند.<ref>طوسی، مصباح المتهجّد، ج٢، ص ٨۴۴؛ اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.</ref>


آيت‌الله حسن‌زاده آملى در ستايش اين شوق و شيدايى كميل مى‌نويسد:
آیت‌الله حسن‌زاده آملی در ستایش این شوق و شیدایی کمیل می‌نویسد:


چه‌قدر كميل همّت و عزم داشت! چه‌قدر عشق و شوق داشت! چه‌قدر تشنه و طالب بود كه تا چيزى سراغ گرفت، در راه تحصيل آن شد، و شب به خدمت امام رسيد و دعاى خضر را از آن جناب طلب كرد و از آن حسن طلبش و صفاى سريره و هدف مقدّسش، چنين سفره پربركت دعاى خضر عليه‌السلام را براى همه اهل حال و دعا و مردم صاحبدل گسترده است و چنين اثر قيّم و قويم از خود به يادگار گذاشته است و دعاى خضر را دعاى كميل كرده است. آرى، بايد گدايى كرد [زيرا] كه جواد، گدا مى‌خواهد.<ref>مجموعه مقالات، ص ۶۶.</ref>
چه‌قدر کمیل همّت و عزم داشت! چه‌قدر عشق و شوق داشت! چه‌قدر تشنه و طالب بود که تا چیزی سراغ گرفت، در راه تحصیل آن شد، و شب به خدمت امام رسید و دعای خضر را از آن جناب طلب کرد و از آن حسن طلبش و صفای سریره و هدف مقدّسش، چنین سفره پربرکت دعای خضر علیه‌السلام را برای همه اهل حال و دعا و مردم صاحبدل گسترده است و چنین اثر قیّم و قویم از خود به یادگار گذاشته است و دعای خضر را دعای کمیل کرده است. آری، باید گدایی کرد [زیرا] که جواد، گدا می‌خواهد.<ref>مجموعه مقالات، ص ۶۶.</ref>


=== از حماسه تا شهادت ===
=== از حماسه تا شهادت ===
كميل در نبرد بر ضد حجاج بن يوسف ثقفى در سال ٨٢ هجرى حضورى چشم‌گير داشت. اين نبرد كه به «دير الجماجم» شهرت يافت، با پيروزى عبدالرحمان بن محمد و شكست حجاج پايان يافت.<ref>ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج۴، ص۴٧٢؛ ابن‌كثير، البداية والنهاية، ج٩، ص:۴٧.</ref> چند ماه پس با استقرار حجاج در كوفه و تصدى فرماندارى آن شهر، در پى يافتن كميل برآمد؛ اما وى پنهان شد. حجّاج براى دستگيرى كميل، حقوق فاميل و قبيله او را از بيت‌المال قطع كرد. كميل با اطلاع از اين تصميم، فشار بر حقوق قبيله‌اش را تاب نياورد. پس از مخفيگاه خود بيرون آمده، وارد كوفه شد و خود را تسليم حجّاج كرد. هنگامى كه حجّاج او را ديد، گفت: بسيار دوست داشتم تو را بيابم! كميل گفت: صدايت را بر من درشت مكن و مرا به مرگ تهديد منما! به خدا سوگند كه از عمرم چيزى باقى نمانده، جز مانند باقى مانده غبار. هرچه مى‌خواهى درباره من انجام بده؛ فانّ الموعد للّه؛ زيرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از كشتن، حساب در كار است، و همانا اميرمؤمنان (ع) به من خبر داده كه تو قاتل من هستى! حجّاج سپس به مأمورانش دستور داد تا كميل را گردن زدند. بدين ترتيب، كميل بن زياد در سال ٨٣ هجرى و در ٩٠ سالگى به شهادت رسيد.<ref>شيخ مفيد، الارشاد، ج ١، ص ٣٢٨؛ ر. ك: تاريخ مدينۀ دمشق، ج١٢، ص ١٢٧؛ ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج٣، ص: ٣۴۶؛ مسكويه، تجارب‌الأمم، ج٢، ص٣۵١؛ الإصابة، ج۵، ص:۴٨۶.</ref> پيكرش را در [[ثویه (کوفه)|ثويّه]]<ref>معجم البلدان، ج٢، ص٨٧.</ref> به خاك سپردند و اكنون مزار دوستداران اهل بيت (ع) است.
کمیل در نبرد بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی در سال ۸۲ هجری حضوری چشم‌گیر داشت. این نبرد که به «دیر الجماجم» شهرت یافت، با پیروزی عبدالرحمان بن محمد و شکست حجاج پایان یافت.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴٧٢؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، ج٩، ص:۴٧.</ref> چند ماه پس با استقرار حجاج در کوفه و تصدی فرمانداری آن شهر، در پی یافتن کمیل برآمد؛ اما وی پنهان شد. حجّاج برای دستگیری کمیل، حقوق فامیل و قبیله او را از بیت‌المال قطع کرد. کمیل با اطلاع از این تصمیم، فشار بر حقوق قبیله‌اش را تاب نیاورد. پس از مخفیگاه خود بیرون آمده، وارد کوفه شد و خود را تسلیم حجّاج کرد. هنگامی که حجّاج او را دید، گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم! کمیل گفت: صدایت را بر من درشت مکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده، جز مانند باقی مانده غبار. هرچه می‌خواهی درباره من انجام بده؛ فانّ الموعد للّه؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است، و همانا امیرمؤمنان (ع) به من خبر داده که تو قاتل من هستی! حجّاج سپس به مأمورانش دستور داد تا کمیل را گردن زدند. بدین ترتیب، کمیل بن زیاد در سال ۸۳ هجری و در ۹۰ سالگی به شهادت رسید.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج ١، ص ٣٢٨؛ ر. ک: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١٢، ص ١٢٧؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج٣، ص: ٣۴۶؛ مسکویه، تجارب‌الأمم، ج٢، ص٣۵١؛ الإصابة، ج۵، ص:۴٨۶.</ref> پیکرش را در [[ثویه (کوفه)|ثویّه]]<ref>معجم البلدان، ج٢، ص٨٧.</ref> به خاک سپردند و اکنون مزار دوستداران اهل بیت (ع) است.


==شت==
==شت==
خط ۸۷: خط ۸۷:
{{برگرفتگی
{{برگرفتگی
| پیش از لینک = مقاله
| پیش از لینک = مقاله
| منبع = ابعاد شخصیتی کمیل نخعلی،  
| منبع = ابعاد شخصیتی کمیل نخعلی،
| پس از لینک = احمد نبوى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره سیزدهم، زمستان ۱۳۹۱ش، ص50
| پس از لینک = احمد نبوی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره سیزدهم، زمستان ۱۳۹۱ش، ص۵۰
| لینک = http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1269/1/28
| لینک = http://lib.hajj.ir/View/fa/Book/BookView/Image/1269/1/28
}}
}}
{{پایان}}
{{پایان}}
[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
۱۵٬۶۱۴

ویرایش