پرش به محتوا

مؤیدالدین محمد مقدادی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
نفوذ تشيع در دستگاه ادارى بنى‌عباس، به‌ويژه در اواخر حكومت اين سلسله، به اندازه‌اى بود كه عده‌اى از وزراى آنان از ميان شيعيانِ عالم، فاضل و مدير و مدبّر برگزيده شدند. اين ويژگى علاوه بر آن‌كه توانايى‌هاى مديريتى، مهارت‌هاى كارگزاران شيعه و تجارب ادارى آنان را به اثبات مى‌رساند، اين حقيقت را آشكار مى‌سازد كه دولت رو به زوال عباسى براى آن‌كه بتواند چند صباحى در برابر هجوم مغولان مقاومت كند، نظر شيعيان و اعتماد خواص اين مذهب را به سوى خود جلب مى‌كرد تا دست‌كم خيالش از درون قلمرو اسلامى راحت باشد و در ضمن با به‌كارگيرى اين انسان‌هاى سالم، خدوم و خوش‌كردار تا اندازه‌اى از مفاسدى كه به تشكيلات ديوانى راه يافته و آن را به سقوط نزديك‌تر كرده بود، جلوگيرى كند. در اواخر عهد عباسى، نام چند تن از وزيران شيعى در دستگاه خلافت را مى‌بينيم كه اين امر مى‌تواند از نشانه‌هاى اقتدار كمّى و كيفى شيعه آن روزگار در بغداد باشد.<ref name=":0">مؤید الدین محمد مقدادی و عمران مشهد کاظمین(ع)، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۵ و ۱۶، ص۱۴۴.</ref> اين وزيران در آن روزگار از مراكز تجمع شيعيان ايران از جمله عراق عجم (قم، رى، همدان و اصفهان) به بغداد رفته و غالباً در محله كرخ اين ديار ساكن شده بودند.<ref>محدث قمى، الكنى والالقاب، ص١٩٣-١٩۴، احمد رحيمى، گنجينه دانشوران، ص١٨٨.</ref> يكى از اين شخصيت‌ها «مؤيدالدين محمد مقدادى بغدادى قمى» است.<ref name=":0" />
نفوذ تشيع در دستگاه ادارى بنى‌عباس، به‌ويژه در اواخر حكومت اين سلسله، به اندازه‌اى بود كه عده‌اى از وزراى آنان از ميان شيعيانِ عالم، فاضل و مدير و مدبّر برگزيده شدند. اين ويژگى علاوه بر آن‌كه توانايى‌هاى مديريتى، مهارت‌هاى كارگزاران شيعه و تجارب ادارى آنان را به اثبات مى‌رساند، اين حقيقت را آشكار مى‌سازد كه دولت رو به زوال عباسى براى آن‌كه بتواند چند صباحى در برابر هجوم مغولان مقاومت كند، نظر شيعيان و اعتماد خواص اين مذهب را به سوى خود جلب مى‌كرد تا دست‌كم خيالش از درون قلمرو اسلامى راحت باشد و در ضمن با به‌كارگيرى اين انسان‌هاى سالم، خدوم و خوش‌كردار تا اندازه‌اى از مفاسدى كه به تشكيلات ديوانى راه يافته و آن را به سقوط نزديك‌تر كرده بود، جلوگيرى كند. در اواخر عهد عباسى، نام چند تن از وزيران شيعى در دستگاه خلافت را مى‌بينيم كه اين امر مى‌تواند از نشانه‌هاى اقتدار كمّى و كيفى شيعه آن روزگار در بغداد باشد.<ref name=":0">مؤید الدین محمد مقدادی و عمران مشهد کاظمین(ع)، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۵ و ۱۶، ص۱۴۴.</ref> اين وزيران در آن روزگار از مراكز تجمع شيعيان ايران از جمله عراق عجم (قم، رى، همدان و اصفهان) به بغداد رفته و غالباً در محله كرخ اين ديار ساكن شده بودند.<ref>محدث قمى، الكنى والالقاب، ص١٩٣-١٩۴، احمد رحيمى، گنجينه دانشوران، ص١٨٨.</ref> يكى از اين شخصيت‌ها «مؤيدالدين محمد مقدادى بغدادى قمى» است.<ref name=":0" />


== تبار ==
==تبار==
نسب مؤيدالدين محمد، به «مقداد بن اَسوَد كندى» مى‌رسد. مقداد صحابى رسول‌اكرم (ص) و از پيش‌گامان در اسلام و در زمره مهاجران به حبشه است. او اين توفيق را به دست آورد كه در غزوه‌هاى بدر، اُحُد، خندق و ديگر جنگ‌هاى صدر اسلام حضور يابد و از خود دلاورى و فداكارى‌هايى نشان دهد. مقداد را از تيراندازان ماهر در ميان ياران رسول خدا (ص) معرفى كرده‌اند.
نسب مؤيدالدين محمد مقدادی، به «مقداد بن اَسوَد كندى» مى‌رسد. مقداد، صحابى [[حضرت محمد(ص)]]<ref name=":1" /> و یار ویژه [[امام علی(ع)]] بود.<ref name=":2" /> وی از پيش‌گامان در [[اسلام]] و در زمره مهاجران به [[حبشه]] بوده و در غزوه‌هاى صدر اسلام، مانند [[غزوه بدر|بدر]]، [[غزوه احد|اُحُد]] و [[غزوه احزاب|خندق]] حضور داشت. مقداد را از تيراندازان ماهر در ميان ياران حضرت محمد(ص) معرفى كرده‌اند. وی، مردى بلندبالا، گندم‌گون و با موهايى پرپشت بوده، محاسن خود را با حنا خضاب مى‌كرد و چهره‌ای گيرا داشت. چشمانی بزرگ و ابروهایی پيوسته داشت.<ref name=":1">ابن‌اثير، اسدالغابه، ج۴، ص۴٠٩.</ref> پیامبر(ص) مقداد را یکی از چهار نفری دانست که خدا به او فرمان داده آن‌ها را دوست بدارد و خدا نیز آن‌ها را دوست دارد.{{یادداشت|حضرت محمد(ص): خداوند مرا فرمان داده است تا چهار نفر را دوست بدارم و مرا خبر داده‌اند كه خدا هم ايشان را دوست مى‌دارد. سه بار مكرر از پيامبر پرسيدند آنان چه كسانى هستند؟ پيامبر در هر نوبت فرمودند على(ع) از آنان مى‌باشد و در آخرين مرتبه فرمودند: ابوذر، مقداد و سلمان.}}<ref name=":2">محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، ج٩، ص١١۴.</ref> مقداد در سال ٣٣ق، در ۷۰ سالگى در «جرف»، منطقه‌اى در يك فرسخى [[مدينه]] درگذشت. جنازه‌اش بر روى دست مسلمانان از جرف به مدينه انتقال داده شد و در آن جا دفن گرديد.<ref>ابن‌سعد واقدى، الطبقات، ج٣، ص١١۴.</ref>


مقداد، مردى بلندبالا، گندم‌گون بود و موهايى پرپشت داشت. محاسن خويش را با حنا خضاب مى‌كرد و قيافه‌اى جذاب و گيرا داشت. چشمانش فراخ و ابروهايش پيوسته بود.<ref>ابن‌اثير، اسدالغابه، ج۴، ص۴٠٩.</ref> او در نزد خاتم رسولان (ص) و جانشين راستين او، اميرمؤمنان (ع) داراى مقامى ارجمند است و در برخى منابع رجالى و روايى، او را در زمره خواص حضرت على (ع) معرفى كرده‌اند. رسول اكرم (ص) فرموده‌اند: خداوند مرا فرمان داده است تا چهار نفر را دوست بدارم و مرا خبر داده‌اند كه خدا هم ايشان را دوست مى‌دارد. سه با مكرر از پيامبر پرسيدند آنان چه كسانى هستند؟ پيامبر در هر نوبت فرمودند على (ع) از آنان مى‌باشد و در آخرين مرتبه فرمودند: ابوذر، مقداد و سلمان.<ref>محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، ج٩، ص١١۴.</ref>
==وزارت==
پس از درگذشت ابوعبدالله محمد بن على، وزیر ناصرالدین خلیفه [[بنی‌عباس|عباسی]]، در سال ۵٩٠ق. مؤیدالدین محمد مقدادی که نائب وزیر بود، به وزارت رسید. ناصرالدین، سى‌وپنجمين خليفه عباسى، در سال ۶٢٢ق. درگذشت و فرزندش الظاهر بالله محمد، به خلافت رسید. وی بر پایه وصیت پدر و لیاقت‌های مؤیدالدین، او را در سمت وزارت ابقا کرد. اين خليفه، پس از یک سال خلافت، در ۶٢٣ق. درگذشته و فرزندش «ابوجعفر منصور مستنصربالله» خلافت حکومت عباسی را به دست آورد. مؤيدالدين همچنان در سمت خود باقى ماند. وی در تشكيلات عباسيان نفوذ به دست آورده، علويان و شيعيان را تحت حمايت خود قرار داد. او، ضيافت‌خانه‌هاى بسيارى در عراق پایه‌گزار کرده و در اعياد عطاياى فراوان به عالمان، مشايخ، امامان مساجد و واعظان می‌داد و نسبت به نیازمندان بسیار سخاوتمند بود.<ref>احمد رحيمى، گنجينه دانشوران، ص١٨٧و١٨٨، محدث قمى، تتمة المنتهى، ص١٨٧و١٨٨.</ref> ذهبى از اين وزير شيعى، به عنوان«نائب الوزارة الاماميه» ياد كرده است.<ref>ذهبى، تاريخ الاسلام، ج۴۴، ص٣۶۴.</ref>


مقداد در سال ٣٣ هجرى و در هفتاد سالگى در «جرف» ، منطقه‌اى در يك فرسخى مدينه رحلت نمود. جنازه‌اش بر روى دست مسلمانان از جرف به مدينه انتقال داده شد و در آن جا دفن گرديد.<ref>ابن‌سعد واقدى، الطبقات، ج٣، ص١١۴.</ref>
==تردید در وزارت او==
برخی در وزارت مؤيدالدين محمد مقدادی، در دستگاه عباسیان تردید کرده‌اند. به باور آن‌ها، وزارت فردی شیعی مانند مؤیدالدین با ارادت زیاد او به اهل بیت(ع) و دشمنی‌اش با مخالفان، در خلافت عباسی و پذیرفتن وزارت او از سوی سه خلیفه عباسی دور از ذهن است. برخی دیگر، وزارت او را تأیید کرده، دور از ذهن نشمرده و نمونه‌هایی از وزیران شیعه در دستگاه عباسیان ذکر کرده‌اند که به دوره امامان(ع) بازمی‌گردد؛ مانند «ابوسلمه خلال كوفى همدانى» كه از دعات شيعه بود و توسط «ابوالعباس سفاح» نخستین خليفه عباسى، به وزارت منصوب شد؛ «ابوعبدالله يعقوب بن داود» توسط مهدى عباسى؛ «على بن يقطين» و «جعفر بن اشعث خزائى» كه شيعه و از اصحاب [[امام کاظم(ع)]] بودند توسط [[هارون الرشيد]]؛ «فضل بن سهل» توسط مأمون؛ ابوالفضل جعفر بن محمود اسكافى» توسط معتز عباسى؛ «ابوشجاع ظهيرالدين محمد بن حسين همدانى» توسط مقتدى عباسى؛ «ابوالمعالى هيثم الدين بن محمد بن مطلّب» توسط مستظهر عباسى. در همه این موارد، پس از آشکار شدن گرایش‌های شیعی وزیران، شهید یا زندانی یا برکنار شده‌اند.<ref>تاريخ تشيع، ص١۴٣و١۴۴.</ref>  


== وزارت ==
برخی، برای تأیید وزارت او، به میل الناصرالدين لله خلیفه عباسی، به مذهب شیعه استناد کرده‌اند. به باور آن‌ها، به دلیل میل او به تشیع بود که وقتی او از [[ابن‌ جوزى]] [[اهل سنت|سنى مذهب]] درباره برترين مردم پس از حضرت محمد(ص) پرسید، ابن جوزی جرأت به تصريح بر اعتقاد خود نکرده و برترین فرد را كسى دانست كه دختر پيامبر(ص) در خانه‌ او است.<ref name=":3" /> الناصرالدین لله، بناهايى بر مزار امامان مدفون در [[بقيع]] و در سال ۵٧٠ق. بنايى براى مرقد [[حمزه]] در [[کوه احد|اُحُد]] ساخته است. او در سال ۶٠۶ق. در [[سامراء]] ميان [[صفه]] و [[سرداب]]، شبّاكى ارزشمند بنا کرده و در عتبات عراق، به‌ويژه مراكز شيعه‌نشين آن، اقدامات عمرانى، آموزشى و فرهنگى انجام داده است.<ref>تتمة المنتهى، ص٣٢٠و٣٢٧.</ref> برخی نیز، این احتمال را داده‌اند که اظهار میل ناصرالدین لله به تشیع، برای به دست آوردن حمایت شیعیان و تجدید حیات قدرت از دست رفته خلافت بوده است.<ref name=":3">عزيزالله بيات، تاريخ ايران از ظهور اسلام تا ديالمه، ص١۵٩؛ حمدالله مستوفى، تاريخ گزيده، ص٣۶۶؛ خواندمير، حبيب السير، ج٢، ص٣٢٣-٣٢٧.</ref>
در سال ۵٩٠ هجرى شخصى به نام «ابوعبدالله محمد بن على» به وزارت خليفه عباسى ناصرالدين گماشته شد. در اين حال قطب‌الدين محمد خوارزمشاه براى براندازى دولت عباسى با لشكرى انبوه به جانب عراق عرب لشكر كشيد. خليفه براى دفع اين تهاجم، وزير مزبور را جهت تجهيز، تدارك و بسيج قوا به جانب خوزستان روانه كرد. او اگرچه در اين مأموريت به پيروزى‌هايى دست يافت، امّا در مسير راه دچار بيمارى گرديد و درگذشت و پيكرش را در منطقه خوزستان دفن كردند. مؤيدالدين كه تا اين زمان نايب وزير درگذشته بود و در غياب وى به كارهاى ديوانى رسيدگى مى‌كرد، با استقلال كامل و اقتدارى ناشى از علم، ادب، ايمان و تدبير، عهده‌دار منصب وزارت گرديد و با فراست و كياستى كه داشت، به مديريت امور پرداخت.


در سال ۶٢٢ هجرى كه سى‌وپنجمين خليفه عباسى يعنى ناصر درگذشت، «الظاهر بالله  محمد» ، فرزندش به خلافت رسيد. او بنا به وصيت پدر و اين‌كه مؤيدالدين لياقت‌هاى لازم را در عرصه امور ادارى، به اثبات رسانده بود، وى را در سمت وزارت ابقا كرد. اين خليفه يك سال بيشتر خلافت نكرد و در ۶٢٣ هجرى زندگانى را وداع گفت و فرزندش «ابوجعفر منصور مستنصربالله» كه فردى با ذوق، علم‌دوست و هنرپرور بود، زمام امور حكومت عباسى را به دست گرفت. در اين حال مؤيدالدين همچنان در سمت خود باقى ماند و چنان نفوذى در تشكيلات عباسيان به دست آورد كه موفق شد با برنامه‌ريزى‌هاى پيچيده و رفتارهاى زيركانه‌اى، علويان، سادات و شيعيان را تحت حمايت جدّى خويش قرار دهد. به سبب پى‌گيرى‌هاى مداوم او، ضيافت‌خانه‌هاى بسيارى در عراق تأسيس شد. وى در مناسبت‌هاى اسلامى، چون اعياد و موقعيت‌هاى فرح‌بخش ديگر انعام‌هاى فراوان و عطاياى چشم‌گير به علما، مشايخ، ائمه مساجد و واعظان تقديم مى‌كرد. مستمندان و محرومان، يتيمان و ديگر رنج‌ديدگان را از صدقات فراوان و احسان سخاوتمندانه خود برخوردار ساخت.<ref>احمد رحيمى، گنجينه دانشوران، ص١٨٧و١٨٨، محدث قمى، تتمة المنتهى، ص١٨٧و١٨٨.</ref> ذهبى از اين وزير شيعى به عنوان«نائب الوزارة الاماميه» ياد كرده است.<ref>ذهبى، تاريخ الاسلام، ج۴۴، ص٣۶۴.</ref>
==بازسازی آستان کاظمین(ع)==
 
کاظمین، در دوره خلافت ناصر عباسی و وزارت مؤیدالدین محمد مقدادی، در مسیر توسعه و بازسازی قرار گرفت. از نخستين كارهاي مؤیدالدین بازسازی [[مشهد]] كاظمين(ع) بود. نظارت مؤيدالدين مقدادى را در سرعت کار و جلوه های هنری آن تأثیرگزار دانسته‌اند. در نخستین گام، صندوق چوبى زراندود شده‌اى بر مرقدهای [[امام کاظم(ع)]] و [[امام جواد(ع)]] گذاشته و رواق و تالار از نو بنا شده و این دو سازه به همراه صحن تزئين گردید. ديوارى كه اطراف مشهد كاظمين(ع) براى حفظ آن از دست غارتگران و جلوگيرى از طغيان رود دجله ساخته شده بود، كافى نبوده و استحکام زیادی نداشت؛ از این رو، با نظارت مؤيدالدين مقدادى ديوارى براى محله كاظميه بنا شد. یتیم‌خانه‌ای در جوار صحن پایه‌گزاری شده و خانه‌هايى برای اطعام نیازمندان ساخته شد که در ماه [[رمضان]] سفره‌هاى افطارى در آن‌ها گسترده مى‌شد و به آن‌ها «دارالضيافة» گفته می‌شد. مدرسه‌اى در حجره‌هاى صحن تأسيس گرديد و در آن‌جا كتابخانه‌اى شامل کتاب‌های فراوان شیعی و سنی پایه‌گزارش شد. توليت این امور، با مؤيدالدين ابوطالب محمدعلى علقمى قمى بود كه در دوره آخرين خليفه عباسى به مقام وزارت رسيد.<ref>جعفر الخليلى، موسوعة العتبات المقدسه، ج٩، ص١٢٣، ١۶۶و١۶٧.</ref> [[ابن ابى‌الحديد]]، به سفارش توليت کتابخانه، نهج‌البلاغه را براى خزانه کتاب‌های اين مدرسه شرح كرد.{{یادداشت|چنان‌كه خود وی، در مقدمه شرح بر نهج البلاغه به این موضوع اشاره كرده است.}}<ref>ابن ابى‌الحديد، شرح نهج‌البلاغه، مقدمه شارح.</ref> هندوشاه نخجوانى مى‌نويسد:
== تردید در وزارت او ==
عده‌اى در منابع تاريخى و رجالى اين ترديد را در اذهان به وجود آورده‌اند كه مؤيدالدين با وجود آن گرايش‌هاى اعتقادى صادقانه و ارادت خالصانه به ساحت مقدس اهل‌بيت (عليهما السلام) و نفرت از مخالفان و دشمنان اين خاندان، چگونه سال‌ها در تشكيلات سياسى و ادارى بنى‌عباس، آن هم در سمت‌ها و مناصب بالا مشغول خدمات ادارى و ديوانى بوده است و سه خليفه عباسى پذيرفته‌اند كه او در سمت وزارت ايشان باقى بماند؟ !
در پاسخ به اين ابهام بايد يادآور شد كه نفوذ در دستگاه خلافت عباسى، از عصر ائمه هدى (عليهما السلام) سابقه داشته است؛ چنان‌كه «ابوسلمه خلال كوفى همدانى» كه از دعات شيعه به شمار مى‌رفت، توسط «ابوالعباس سفاح» اولين خليفه عباسى، به وزارت منصوب گرديد، ولى جانشين او، «منصور دوانيقى» وى را به دليل گرايش‌هاى شيعى به قتل رساند و «ابن اشعث خزاعى» را وزير خود ساخت كه او نيز شيعه بود. همچنين «ابوعبدالله يعقوب بن داود» توسط مهدى عباسى (فرزند منصور) به وزارت برگزيده شد، ولى وقتى وى به گرايش شيعى او و ارتباطش با علويان پى برد، معزول و محبوسش نمود. هارون الرشيد، «على بن يقطين» و «جعفر بن اشعث خزائى» را كه شيعه و از اصحاب امام هفتم بودند، به اين مقام رسانيد. مأمون نيز «فضل بن سهل» را وزير خود ساخت و چون احساس كرد به حضرت امام رضا (ع) تمايل دارد، او را كشت و برادرش را به جاى او منصوب كرد. معتز عباسى «ابوالفضل جعفر بن محمود اسكافى» شيعه را وزير خود نمود. مقتدى عباسى «ابوشجاع ظهيرالدين محمد بن حسين همدانى» را به عنوان وزير خود انتخاب كرد، ولى چون ديد او مذهب تشيع دارد، از كار بركنارش نمود. مستظهر عباسى، «ابوالمعالى هيثم الدين بن محمد بن مطلّب» را به وزارت منصوب نمود، ولى با مشخص گرديدن ارادت او به ائمه هدى بر او خشمگين شد و اين سمت را از وى بازگرفت.<ref>تاريخ تشيع، ص١۴٣و١۴۴.</ref>
 
در اين ميان بايد به مصداقى عملى و عينى اشاره كنيم. على بن يقطين كه انسانى وارسته و پارسا بود و از مشاهير علمى عصر خويش به شمار مى‌رفت، با موافقت حضرت امام كاظم (ع) وزارت هارون عباسى را پذيرفت و هر بار كه مى‌خواست از اين مقام استعفا دهد، امام موسى بن جعفر (ع) وى را از اين تصميم منصرف مى‌ساخت. ابن‌يقطين در تمام مدتى كه عهده‌دار اين مقام بود، دژى استوار و پناهگاهى مطمئن براى طالبيان و شيعيان به شمار مى‌رفت و به نهضت‌هاى سرّى علويان عليه ستمگران كمك مى‌كرد و چنان مخفيانه و با استفاده از سپر تقيه در شغل وزارت بنى‌عباس مشغول كار بود كه حتى سعايت دشمنان و مخالفت رقيبان درباره‌اش نزد هارون بى‌اثر گرديد.<ref>رجال كشى، ص۴٣٧؛ فهرست شيخ طوسى، ص٢٣۴؛ رجال نجاشى، ص٢٠٩؛ قاموس الرجال، ج٧، ص٩٠؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج۴٨، ص١۵٨.</ref>
از سوى ديگر الناصرالدين لله كه مؤيدالدين وزيرش بود، ميل به طريق اماميه داشت؛ به همين دليل وقتى در محضر او، از ابن‌جوزى سنى مذهب پرسيد: برترين مردم پس از رسول خدا (ص) كيست، جرئت به تصريح بر اعتقاد واقعى خود نكرد و گفت: كسى است كه دختر پيامبر در خانه‌اش بُوَد. عده‌اى از مورخان گفته‌اند ناصر پس از انقراض سلسله سلجوقيان و كوتاه شدن دست آنان از عراق، از موقعيت به وجود آمده استفاده كرد و براى تجديد حيات قدرت از دسته رفته خلافت كوشيد و بر حسب اتفاق، شرايط براى تحقق اين هدف مناسب بود. در اين وضع، ناصرالدين از احساسات طرفداران آل على استفاده كرد و از حمايت بى‌دريغ شيعيان برخوردار شد و اى بسا كه گرايش او به مذهب اهل‌بيت (عليهما السلام) ناشى از همين انديشه و در تعقيب همين سياست بوده است.<ref>عزيزالله بيات، تاريخ ايران از ظهور اسلام تا ديالمه، ص١۵٩؛ حمدالله مستوفى، تاريخ گزيده، ص٣۶۶؛ خواندمير، حبيب السير، ج٢، ص٣٢٣-٣٢٧.</ref> اما عده‌اى ديگر عقيده دارند كه او از روى اعتقاد چنين گرايشى داشت. وى كه ۴٧ سال خلافت كرد، بناهايى بر مزار ائمه بقيع ساخت و در سال ۵٧٠ هجرى بنايى براى مرقد حضرت حمزه سيدالشهدا در اُحُد ساخت و به فرمان او در سال ۶٠۶ هجرى در سامرّاء ميان صفه و سرداب مقدس، شبّاكى با درى از چوب ساج بنا كرد كه از نفايس روزگار به شمار مى‌رود و محدث قمى در ١٣٢۵ قمرى آن را با همان ويژگى‌هاى قبلى ديده است كه در كتيبه‌اش نام خليفه مزبور مضبوط بوده است. او در عتبات عراق و به‌ويژه مراكز شيعه‌نشين اين سرزمين اقدامات عمرانى، آموزشى و فرهنگى انجام داده است.<ref>تتمة المنتهى، ص٣٢٠و٣٢٧.</ref>
 
== بازسازی آستان کاظمین(ع) ==
نطقه كاظمين در دوران كارگزارى مؤيد الدين و در عصر خلافت ناصر عباسى، به سرعت در مسير آبادانى، توسعه و ترقى گام نهاد. از نخستين كارهايى كه با پى‌گيرى اين سياستمدار شيعى عملى گرديد، تعمير مشهد كاظمين بود. نظارت مؤيدالدين مقدادى باعث شد كه كارها سرعت بگيرد و تعميرات و احداث بناها اساسى و برخوردار از جلوه‌هاى هنرى و ذوقى باشد. در اولين گام، صندوق چوبى زراندود شده‌اى بر مرقدهاى شريف گذاشتند و رواق و تالار از نو بنا گرديد و به بهترين شكل تزئين گرديد. صحن حرم هم تزئين شد. ديوارى كه در حوالى مشهد كاظمين براى حفظ آن از دست ياغيان، غارتگران و اشرار و جلوگيرى از طغيان رودخانه دجله بنا شده بود، كافى به نظر نمى‌آمد و چندان استحكام نداشت؛ بنابراين از بودجه دستگاه خلافت با نظارت مؤيدالدين مقدادى ديوارى براى محله كاظميه احداث گرديد و بدين‌گونه بر امنيت و رفاه آن افزوده شد. هم‌چنين دارالايتامى در جوار صحن شريف بنا نهاده شد و خانه‌هايى نيز ساخته شد كه در آنها فقرا، محرومان و مستمندان اطعام مى‌گرديدند و در ايام ماه رمضان سفره‌هاى افطارى در آن‌ها گسترده مى‌شد؛ به همين دليل به آن‌ها«دارالضيافة» مى‌گفتند. مدرسه‌اى عالى در حجره‌هاى صحن شريف كاظمى تأسيس گرديد و در آن‌جا كتابخانه‌اى مهم مشتمل بر كتب فراوان از دانشمندان شيعه و سنى و علماى ديگر شكل گرفت و توليت امور مذكور در كف باكفايت مؤيدالدين ابوطالب محمدعلى علقمى قمى قرار داده شد كه در زمان آخرين خليفه عباسى به مقام وزارت رسيد.<ref>جعفر الخليلى، موسوعة العتبات المقدسه، ج٩، ص١٢٣، ١۶۶و١۶٧.</ref>
مورخ متكلم عبدالحميد بن بهاءالدين محمد المداينى، اصولى معتزلى معروف به «ابن ابى‌الحديد» به سفارش توليت كتابخانه، نهج‌البلاغه را براى خزانه كتب اين مدرسه شرح كرد؛ چنان‌كه خود در مقدمه اين اثر نفيس به چنين موضوعى اشاره كرده است.<ref>ابن ابى‌الحديد، شرح نهج‌البلاغه، مقدمه شارح.</ref> هندوشاه نخجوانى مى‌نويسد:


مؤيدالدين محمد مقدادى بيمارستانى در مشهد كاظمين ساخت و آن را بر مجاورين اين مكان مقدس وقف كرد و هم آن‌جا مكتبى و دارالقرآنى جهت ايتام علويان بنا كرده بود تا در آن خط و قرآن بياموزند و بر اين ابواب البرّ چندان ملك وقف كرد كه شروط او وفا نمايد و تاكنون آن مبرّات برقرار است.<ref>تجارب السلف، ص٣٣٩-٣۴۴.</ref>
مؤيدالدين محمد مقدادى بيمارستانى در مشهد كاظمين ساخت و آن را بر مجاورين اين مكان مقدس وقف كرد و هم آن‌جا مكتبى و دارالقرآنى جهت ايتام علويان بنا كرده بود تا در آن خط و قرآن بياموزند و بر اين ابواب البرّ چندان ملك وقف كرد كه شروط او وفا نمايد و تاكنون آن مبرّات برقرار است.<ref>تجارب السلف، ص٣٣٩-٣۴۴.</ref>
خط ۴۱: خط ۳۲:
به كوشش و اهتمام مؤيدالدين مقدادى ضرورت توسعه و عمران كاظمين جدى‌تر شد؛ زيرا دولت عباسى برگزارى مراسم سوگوارى مُحرّم در تمام شهرهاى عراق را ممنوع كرده بود و اين وضع شيعيان را آزار مى‌داد. مؤيدالدين شرايطى را فراهم آورد كه اين برنامه‌هاى عزادارى براى خامس آل عبا در شهر كاظمين برقرار باشد. خليفه عباسى هم راضى به اين امر گرديد و همين امر باعث شد كه شيعيان از نقاط ديگر به كاظمين بيايند و در اين ديار مقدس ساكن گردند و گسترش شهر و افزايش مجاورين حرم، عمران و آبادانى اين شهر را در پى داشت.<ref>موسوعة العتبات المقدسه، ج٩، ص١٠۶؛ تاريخ كاظمين، ص۴١و۴٢.</ref>
به كوشش و اهتمام مؤيدالدين مقدادى ضرورت توسعه و عمران كاظمين جدى‌تر شد؛ زيرا دولت عباسى برگزارى مراسم سوگوارى مُحرّم در تمام شهرهاى عراق را ممنوع كرده بود و اين وضع شيعيان را آزار مى‌داد. مؤيدالدين شرايطى را فراهم آورد كه اين برنامه‌هاى عزادارى براى خامس آل عبا در شهر كاظمين برقرار باشد. خليفه عباسى هم راضى به اين امر گرديد و همين امر باعث شد كه شيعيان از نقاط ديگر به كاظمين بيايند و در اين ديار مقدس ساكن گردند و گسترش شهر و افزايش مجاورين حرم، عمران و آبادانى اين شهر را در پى داشت.<ref>موسوعة العتبات المقدسه، ج٩، ص١٠۶؛ تاريخ كاظمين، ص۴١و۴٢.</ref>


== ویژگی‌ها ==
==ویژگی‌ها==
«هندوشاه نخجوانى» وى را اين‌گونه معرفى كرده است:
«هندوشاه نخجوانى» وى را اين‌گونه معرفى كرده است:


خط ۴۸: خط ۳۹:
ذهبى و ديگر مورخان و شرح‌حال‌نگاران از او به نيكى ياد كرده‌اند و خصال انسانى و كارنامه علمى، ادبى و اجتماعى او را بسيار ستوده‌اند.<ref>ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج٢٣، ص١۶٢.</ref> متأخرين علماى شيعه، او را از كارگزاران شيعى نفوذ يافته در دستگاه عباسى دانسته‌اند كه در نشر و گسترش و حمايت از مذهب اهل‌بيت (عليهما السلام) مؤثر بوده‌اند.<ref>سيد حسن امين، مستدركات اعيان الشيعه، ج اول، ص١٩۴؛ ميرزا حسين نورى، خاتمه مستدرك الوسايل، ح٢، ص۴٢۴.</ref> علامه محمدحسين مظفر يادآور شده است يكى از عواملى كه به نشر تشيع در عراق مدد رساند، منصوب شدن شمارى از رجال شيعه به وزارت بوده است؛ از جمله آنها مؤيدالدين محمد بن عبدالكريم مقدادى قمى است كه ناصر و ظاهر و مستنصر عباسى او را به وزارت برگزيدند.<ref>محمدحسين مظفر، تاريخ شيعه، ترجمه سيد محمدباقر حجتى، ص١۴۴.</ref> از عواملى كه شيعه بودن اين وزير را تقويت مى‌كند، ارتباط بسيار صميمى او با سيد بن طاووس عالم مشهور اماميه است.<ref>مصطفى صادقى كاشانى، دولتمردان شيعه در عهد عباسى، ص١٣٧.</ref>  
ذهبى و ديگر مورخان و شرح‌حال‌نگاران از او به نيكى ياد كرده‌اند و خصال انسانى و كارنامه علمى، ادبى و اجتماعى او را بسيار ستوده‌اند.<ref>ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج٢٣، ص١۶٢.</ref> متأخرين علماى شيعه، او را از كارگزاران شيعى نفوذ يافته در دستگاه عباسى دانسته‌اند كه در نشر و گسترش و حمايت از مذهب اهل‌بيت (عليهما السلام) مؤثر بوده‌اند.<ref>سيد حسن امين، مستدركات اعيان الشيعه، ج اول، ص١٩۴؛ ميرزا حسين نورى، خاتمه مستدرك الوسايل، ح٢، ص۴٢۴.</ref> علامه محمدحسين مظفر يادآور شده است يكى از عواملى كه به نشر تشيع در عراق مدد رساند، منصوب شدن شمارى از رجال شيعه به وزارت بوده است؛ از جمله آنها مؤيدالدين محمد بن عبدالكريم مقدادى قمى است كه ناصر و ظاهر و مستنصر عباسى او را به وزارت برگزيدند.<ref>محمدحسين مظفر، تاريخ شيعه، ترجمه سيد محمدباقر حجتى، ص١۴۴.</ref> از عواملى كه شيعه بودن اين وزير را تقويت مى‌كند، ارتباط بسيار صميمى او با سيد بن طاووس عالم مشهور اماميه است.<ref>مصطفى صادقى كاشانى، دولتمردان شيعه در عهد عباسى، ص١٣٧.</ref>  


== درگذشت ==
==درگذشت==
مؤيدالدين مقدادى بغدادى قمى كه چندى در اصفهان خدمت ديوان مى‌كرد، براى انجام رسالتى عازم بغداد گرديد و در اين شهر در تشكيلات ادارى نفوذ يافت تا به وزارت رسيد و در دوران سه خليفه عباسى، به مدت ٢٣ سال در اين سمت كارنامه‌اى درخشان و پربار از خود به يادگار نهاد. با وجود آن كه وى در امور ادارى و ارتباط با كارگزاران عباسى و افراد، نهايت تقيه را به كار برد و بسيار مدبرانه عمل كرد تا بتواند از شئونات شيعيان، منزلت علويان و فرهنگ اهل‌بيت (عليهما السلام) و كانون‌هاى مقدس و زيارتى عراق صيانت كند، ولى سرانجام خفاشان شب‌پرست نتوانستند اين درخشندگى را تحمل كنند و سعايت كنندگان، حسودان و جاه‌طلبان كه چون مارهاى سمى و كژدم‌هاى زهرآگين در اطرافش مى‌خزيدند، سرنوشت تلخى را براى مؤيدالدين قمى رقم زدند و همين سم‌پاشى باعث شد كه ابوجعفر منصور (مستنصر بالله) بر وى خشمگين شود و مؤيدالدين را به اتهام دروغين ارتباط با خوارزمشاهيان، در سال ۶٢٩ هجرى از مقام وزارت عزل كرد و در هفتم شوال المكرم همين سال او را به همراه برادرش حسين، فرزندش فخرالدين احمد و برخى اصحاب دستگير و در دارالخلافه زندانى كرد. فرزندش پيش از وى به طرز مشكوكى در زندان كشته شد. او هم پس از مرگ فرزند، دچار كسالت گرديد و سرانجام در خانه دختر خود درگذشت و پيكرش در جوار بارگاه كاظمين دفن گرديد؛ رحمت و بهشت خداوند بر او باد.<ref>مصطفى جواد، تعليقات النقص، ص ٨۶۴؛ ابن‌فوطى، مجمع الادب، ص٣٨۶.</ref>
مؤيدالدين مقدادى بغدادى قمى كه چندى در اصفهان خدمت ديوان مى‌كرد، براى انجام رسالتى عازم بغداد گرديد و در اين شهر در تشكيلات ادارى نفوذ يافت تا به وزارت رسيد و در دوران سه خليفه عباسى، به مدت ٢٣ سال در اين سمت كارنامه‌اى درخشان و پربار از خود به يادگار نهاد. با وجود آن كه وى در امور ادارى و ارتباط با كارگزاران عباسى و افراد، نهايت تقيه را به كار برد و بسيار مدبرانه عمل كرد تا بتواند از شئونات شيعيان، منزلت علويان و فرهنگ اهل‌بيت (عليهما السلام) و كانون‌هاى مقدس و زيارتى عراق صيانت كند، ولى سرانجام خفاشان شب‌پرست نتوانستند اين درخشندگى را تحمل كنند و سعايت كنندگان، حسودان و جاه‌طلبان كه چون مارهاى سمى و كژدم‌هاى زهرآگين در اطرافش مى‌خزيدند، سرنوشت تلخى را براى مؤيدالدين قمى رقم زدند و همين سم‌پاشى باعث شد كه ابوجعفر منصور (مستنصر بالله) بر وى خشمگين شود و مؤيدالدين را به اتهام دروغين ارتباط با خوارزمشاهيان، در سال ۶٢٩ هجرى از مقام وزارت عزل كرد و در هفتم شوال المكرم همين سال او را به همراه برادرش حسين، فرزندش فخرالدين احمد و برخى اصحاب دستگير و در دارالخلافه زندانى كرد. فرزندش پيش از وى به طرز مشكوكى در زندان كشته شد. او هم پس از مرگ فرزند، دچار كسالت گرديد و سرانجام در خانه دختر خود درگذشت و پيكرش در جوار بارگاه كاظمين دفن گرديد؛ رحمت و بهشت خداوند بر او باد.<ref>مصطفى جواد، تعليقات النقص، ص ٨۶۴؛ ابن‌فوطى، مجمع الادب، ص٣٨۶.</ref>


۱۵٬۶۱۴

ویرایش