۵٬۱۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
==محرم اسرار امام علی(ع)== | ==محرم اسرار امام علی(ع)== | ||
کمیل را یکی از محرمهای اسرار [[امام علی(ع)]] شمردهاند.{{یادداشت|کمیل بن زیاد النخعی، من خواصّ أصحاب أمیرالمؤمنین علیهالسلام و من أصحاب سرّه.}}<ref>نراقی، شعب المقال فی درجات الرجال، ص ١١٩.</ref> امام(ع) به این جایگاه کمیل، در یکی از گفتوگویهای کمیل با او که به حدیث حقیقت معروف شده، تصریح کرده است.{{یادداشت|حدیث حقیقت، سخنی است کوتاه و منسوب به امام علی (ع) که از پی سؤال کمیل بن زیاد نخعی گفته شد و «حقیقت» را توضیح داد.<ref>برای دیدن متن حدیث ر.ک.: مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.</ref> ارزش معنا و کوتاهی کلمات این حدیث، سبب شده بسیاری از دانشمندان به شرح آن بپردازند. آقابزرگ طهرانی به ده اثر از عالمانی چون علامه حلی، عزالدّین محمود کاشانی و ملّا عبدالله زنوزی اشاره میکند.<ref>الذریعه، ج١٣، ص ١٩۶.</ref> کتاب «الکمیلیّة، شرح حدیث الحقیقة» یکی از ستودنیترین آثاری است که توسط ملا عبدالرزاق کاشانی نگاشته شده است.<ref>مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص ۶٣٩.</ref>}} در این حدیث، امام(ع) امضا کرد که کمیل صاحب سرّ او است.{{یادداشت|در این حدیث، کمیل از «حقیقت» سؤال کرد: و امام در جواب فرمود: «ما لک و الحقیقة»؛ تو را با حقیقت چکار است؟ کمیل گفت: «أو لست صاحب سرّک؟»؛ آیا من صاحب سرّ تو نیستم؟ امام (ع) پاسخ داد: بلی؛ و به درخواست کمیل جواب داد.}}<ref name=":1">مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.</ref> | کمیل را یکی از محرمهای اسرار [[امام علی(ع)]] شمردهاند.{{یادداشت|کمیل بن زیاد النخعی، من خواصّ أصحاب أمیرالمؤمنین علیهالسلام و من أصحاب سرّه.}}<ref>نراقی، شعب المقال فی درجات الرجال، ص ١١٩.</ref> امام(ع) به این جایگاه کمیل، در یکی از گفتوگویهای کمیل با او که به حدیث حقیقت معروف شده، تصریح کرده است.{{یادداشت|حدیث حقیقت، سخنی است کوتاه و منسوب به امام علی(ع) که از پی سؤال کمیل بن زیاد نخعی گفته شد و «حقیقت» را توضیح داد.<ref>برای دیدن متن حدیث ر.ک.: مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.</ref> ارزش معنا و کوتاهی کلمات این حدیث، سبب شده بسیاری از دانشمندان به شرح آن بپردازند. آقابزرگ طهرانی به ده اثر از عالمانی چون علامه حلی، عزالدّین محمود کاشانی و ملّا عبدالله زنوزی اشاره میکند.<ref>الذریعه، ج١٣، ص ١٩۶.</ref> کتاب «الکمیلیّة، شرح حدیث الحقیقة» یکی از ستودنیترین آثاری است که توسط ملا عبدالرزاق کاشانی نگاشته شده است.<ref>مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص ۶٣٩.</ref>}} در این حدیث، امام(ع) امضا کرد که کمیل صاحب سرّ او است.{{یادداشت|در این حدیث، کمیل از «حقیقت» سؤال کرد: و امام در جواب فرمود: «ما لک و الحقیقة»؛ تو را با حقیقت چکار است؟ کمیل گفت: «أو لست صاحب سرّک؟»؛ آیا من صاحب سرّ تو نیستم؟ امام(ع) پاسخ داد: بلی؛ و به درخواست کمیل جواب داد.}}<ref name=":1">مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.</ref> | ||
[[محمدباقر مجلسی]]، [[امامان(ع)]] را خازنان دانش خدایی و محل اسرار الهی دانسته و گروهی که ظرفیت داشتهاند را در خور ادراک آن معرفی کرده و سپس از افرادی مانند کمیل، [[سلمان]]، [[قنبر]] و [[رشید هجری]] نام برده است.<ref>محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج٨، ص ٧٠۴.</ref> حسن حسنزاده آملی، از کمیل با عنوان «صاحب سر ولی الله اعظم» نام برده و بر این باور است که چون کمیل صاحب سرّ امام(ع) بوده، آنچه که از کمیل به ما رسیده، همه اسرار علوم و معارف [[اهل بیت|آل محمد (ع)]] است. به باور وی، اصحاب سرّ امامان(ع)، دارای ظرفیت، استعداد و شرایط ویژهای بوده و خود آنها که از عارفان اسلامیاند، در زنده نگه داشتن دانش دین، نقش بسیاری داشتهاند.<ref>حسن حسنزاده آملی، مجموعه مقالات، ص ١۵٨.</ref> برخی، سه ماجرای زیر را، حکایت از محرم سرّ بودن کمیل دانستهاند:<ref>ابعاد شخصیتی کمیل نخعی، احمد نبوی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۵۵.</ref> | [[محمدباقر مجلسی]]، [[امامان(ع)]] را خازنان دانش خدایی و محل اسرار الهی دانسته و گروهی که ظرفیت داشتهاند را در خور ادراک آن معرفی کرده و سپس از افرادی مانند کمیل، [[سلمان]]، [[قنبر]] و [[رشید هجری]] نام برده است.<ref>محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج٨، ص ٧٠۴.</ref> حسن حسنزاده آملی، از کمیل با عنوان «صاحب سر ولی الله اعظم» نام برده و بر این باور است که چون کمیل صاحب سرّ امام(ع) بوده، آنچه که از کمیل به ما رسیده، همه اسرار علوم و معارف [[اهل بیت|آل محمد(ع)]] است. به باور وی، اصحاب سرّ امامان(ع)، دارای ظرفیت، استعداد و شرایط ویژهای بوده و خود آنها که از عارفان اسلامیاند، در زنده نگه داشتن دانش دین، نقش بسیاری داشتهاند.<ref>حسن حسنزاده آملی، مجموعه مقالات، ص ١۵٨.</ref> برخی، سه ماجرای زیر را، حکایت از محرم سرّ بودن کمیل دانستهاند:<ref>ابعاد شخصیتی کمیل نخعی، احمد نبوی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۵۵.</ref> | ||
شبی امام علی(ع) به همراه کمیل از [[مسجد کوفه]] به خانه میرفتند؛ در میان راه به در خانه مردی رسیدند که در آن هنگام از شب، با صدایی زیبا و غمگین این آیه قرآن را میخواند: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ إِنَّمَا یتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ»؛{{یادداشت|آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت میترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است [باارزشتر است یا کسانی که کفر نعمت میورزند؟ !] بگو آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟! همانا تنها خردمندان متذکّر میگردند.}}<ref>زمر، آیه ٩.</ref> صدا و حالت خوش آن مرد، کمیل را تحت تأثیر قرار داده بود؛ ولی سخنی نمیگفت. در این هنگام، امام(ع) به کمیل خبر داد که این مرد اهل آتش است و در آینده کمیل را از این حقیقت آگاه خواهد کرد. پس از مدت زیادی، ماجرای [[نبرد نهروان|نهروان]] پیش آمد و [[خوارج]] که بسیاری از آنان حافظ قرآن بودند، به جنگ با امام علی(ع) برخاستند؛ این رویداد، با پیروزی امام(ع) و کشته شدن بسیاری از خوارج به پایان رسید. پس از پایان نبرد، کمیل همراه امام(ع) در میان کشتگان خوارج قدم میزدند تا آنکه امام(ع) نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و خطاب به کمیل، همان آیهای که آن شب، آن مرد قرائت میکرد را خواند.{{یادداشت|یا کمیل، اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً.}} یعنی این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت. در این هنگام، کمیل بر پاهای امام(ع) افتاده، آنها را بوسیده و از خداوند آمرزش خواست.<ref>حسن بن محمد الدّیلمی، ارشاد القلوب، ج ٢، ص ٢٢۶.</ref> | شبی امام علی(ع) به همراه کمیل از [[مسجد کوفه]] به خانه میرفتند؛ در میان راه به در خانه مردی رسیدند که در آن هنگام از شب، با صدایی زیبا و غمگین این آیه قرآن را میخواند: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ إِنَّمَا یتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ»؛{{یادداشت|آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت میترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است [باارزشتر است یا کسانی که کفر نعمت میورزند؟ !] بگو آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟! همانا تنها خردمندان متذکّر میگردند.}}<ref>زمر، آیه ٩.</ref> صدا و حالت خوش آن مرد، کمیل را تحت تأثیر قرار داده بود؛ ولی سخنی نمیگفت. در این هنگام، امام(ع) به کمیل خبر داد که این مرد اهل آتش است و در آینده کمیل را از این حقیقت آگاه خواهد کرد. پس از مدت زیادی، ماجرای [[نبرد نهروان|نهروان]] پیش آمد و [[خوارج]] که بسیاری از آنان حافظ قرآن بودند، به جنگ با امام علی(ع) برخاستند؛ این رویداد، با پیروزی امام(ع) و کشته شدن بسیاری از خوارج به پایان رسید. پس از پایان نبرد، کمیل همراه امام(ع) در میان کشتگان خوارج قدم میزدند تا آنکه امام(ع) نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و خطاب به کمیل، همان آیهای که آن شب، آن مرد قرائت میکرد را خواند.{{یادداشت|یا کمیل، اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً.}} یعنی این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت. در این هنگام، کمیل بر پاهای امام(ع) افتاده، آنها را بوسیده و از خداوند آمرزش خواست.<ref>حسن بن محمد الدّیلمی، ارشاد القلوب، ج ٢، ص ٢٢۶.</ref> | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
به گفته کمیل، وی شبی با امام علی(ع) در [[مسجد کوفه]] [[نماز]] عشاء را به جا میآوردند که امام(ع) دست وی را گرفته و از مسجد خارج شدند و رفته تا به بیرون شهر رسیدند. در آن هنگام، امام(ع) با کمیل سخن گفت. او مردم را از نظر دنبال کردن دانش به سه دسته تقسیم کرده و تنها یک دسته از آنها را اهل نجات دانست. در پایان، با اشاره به سینه خود، آهی کشیده و سینهاش را دارای علوم فراوان دانسته که حاملی برای این علوم نمییابد.{{یادداشت|چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد (و آهی کشید) و فرمود: ای کمیل! این قلبها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیتترین آنهاست. آنچه را میگویم، به خاطر بسپار. مردم بر سه قسمند: دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند؛ فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفتهاند، و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی میکنند. آنها، همجهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبردهاند. ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ میکند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته میگردد؛ ولی علم با انفاق، افزون میشود. . . آنگاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود: آه! آه! در اینجا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آنها نمییابم.}}<ref>آمالی شیخ مفید، ص ٢۴٧ - ٢۵٠؛ ر.ک.: نهجالبلاغه، حکمت ١۴٧.</ref> | به گفته کمیل، وی شبی با امام علی(ع) در [[مسجد کوفه]] [[نماز]] عشاء را به جا میآوردند که امام(ع) دست وی را گرفته و از مسجد خارج شدند و رفته تا به بیرون شهر رسیدند. در آن هنگام، امام(ع) با کمیل سخن گفت. او مردم را از نظر دنبال کردن دانش به سه دسته تقسیم کرده و تنها یک دسته از آنها را اهل نجات دانست. در پایان، با اشاره به سینه خود، آهی کشیده و سینهاش را دارای علوم فراوان دانسته که حاملی برای این علوم نمییابد.{{یادداشت|چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد (و آهی کشید) و فرمود: ای کمیل! این قلبها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیتترین آنهاست. آنچه را میگویم، به خاطر بسپار. مردم بر سه قسمند: دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند؛ فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفتهاند، و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی میکنند. آنها، همجهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبردهاند. ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ میکند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته میگردد؛ ولی علم با انفاق، افزون میشود. . . آنگاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود: آه! آه! در اینجا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آنها نمییابم.}}<ref>آمالی شیخ مفید، ص ٢۴٧ - ٢۵٠؛ ر.ک.: نهجالبلاغه، حکمت ١۴٧.</ref> | ||
کمیل، به گفته خود وی، همراه امام علی(ع) از کوفه خارج شد؛ هنگامی که به گورستان رسید، امام علی(ع) نگاهی به قبرستان انداخته و خطاب به مردگان سخن گفت. وی به مردگان از اموالشان که تقسیم شد، فرزندانشان که یتیم شدند و همسرانشان که ازدواج کردند خبر داده و از آنان خواست خبری که نزد آنها است را بیان کنند. سپس کمیل را آگاه کرد که اگر به این مردگان اجازه سخن گفتن داده میشد، در پاسخ، این آیه قرآن را میخواندند: «فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقوی»؛{{یادداشت|بهترین توشه، پرهیزکاری است.}}<ref>بقره، ۱۹۷.</ref>سپس گریست و قبر را صندوق عمل دانسته و مرگ را هنگامه خبر و آگاهی معرفی کرد.<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref>{{یادداشت|«یا کُمَیل، الْقَبرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ یَأْتِیْکَ الْخَبَر». این ابیات در دیوان منسوب به امیرمؤمنان (علیه السلام) مندرج است: یَا مَنْ بِدُنْیَاهُ اشْتَغَل قد غره طول الامل/ الموت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل/ ولم تزل فی غفله حتی دنا منک الاجل<ref>میبدی، دیوان امیرالمؤمنین (ع)، ص٣١٢.</ref>}} | کمیل، به گفته خود وی، همراه امام علی(ع) از کوفه خارج شد؛ هنگامی که به گورستان رسید، امام علی(ع) نگاهی به قبرستان انداخته و خطاب به مردگان سخن گفت. وی به مردگان از اموالشان که تقسیم شد، فرزندانشان که یتیم شدند و همسرانشان که ازدواج کردند خبر داده و از آنان خواست خبری که نزد آنها است را بیان کنند. سپس کمیل را آگاه کرد که اگر به این مردگان اجازه سخن گفتن داده میشد، در پاسخ، این آیه قرآن را میخواندند: «فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقوی»؛{{یادداشت|بهترین توشه، پرهیزکاری است.}}<ref>بقره، ۱۹۷.</ref>سپس گریست و قبر را صندوق عمل دانسته و مرگ را هنگامه خبر و آگاهی معرفی کرد.<ref>تاریخ مدینه دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.</ref>{{یادداشت|«یا کُمَیل، الْقَبرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ یَأْتِیْکَ الْخَبَر». این ابیات در دیوان منسوب به امیرمؤمنان (علیه السلام) مندرج است: یَا مَنْ بِدُنْیَاهُ اشْتَغَل قد غره طول الامل/ الموت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل/ ولم تزل فی غفله حتی دنا منک الاجل<ref>میبدی، دیوان امیرالمؤمنین(ع)، ص٣١٢.</ref>}} | ||
==دعای کمیل== | ==دعای کمیل== | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
==شهادت== | ==شهادت== | ||
کمیل در سال ۸۲ق؛ و در سن ۹۰ سالگی، به دست [[حجاج بن یوسف ثققی]] به شهادت رسید. کمیل، در نبرد بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی، در سال ۸۲ق حضوری چشمگیر داشت. این نبرد که به «دیر الجماجم» شهرت یافت، با پیروزی عبدالرحمان بن محمد و شکست حجاج پایان یافت.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴٧٢؛ ابنکثیر، البدایة والنهایة، ج٩، ص:۴٧.</ref> حجاج، چند ماه پس از آن، فرمانداری [[کوفه]] را به عهده گرفت و در پی یافتن کمیل برآمد؛ ولی وی پنهان شد. حجّاج برای دستگیری کمیل، حقوق فامیل و قبیله او را از بیتالمال قطع کرد. کمیل با اطلاع از این تصمیم، فشار بر حقوق قبیلهاش را تاب نیاورد و از مخفیگاه خود بیرون آمده، خود را تسلیم حجّاج کرد. حجاج به کمیل سخنی گفت که اشاره به تهدید کمیل به مرگ داشت. کمیل با تندی پاسخ گفته و از عمر خود چیزی جز باقی مانده غبار باقی ندانست و از پیشگویی امام علی(ع) درباره شهادت خود خبر داد؛ او پیش از این، خبر شهادتش را به دست حجاج از زبان امام علی(ع) شنیده بود. حجاج، به مأمورانش دستور دارد کمیل را گردن بزنند.{{یادداشت|حجاج گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم! کمیل گفت: صدایت را بر من درشت مکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده، جز مانند باقی مانده غبار. هرچه میخواهی درباره من انجام بده؛ فانّ الموعد للّه؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است، و همانا امیرمؤمنان (ع) به من خبر داده که تو قاتل من هستی!}}<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج ١، ص ٣٢٨؛ ر.ک.: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١٢، ص ١٢٧؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج٣، ص: ٣۴۶؛ مسکویه، تجاربالأمم، ج٢، ص٣۵١؛ الإصابة، ج۵، ص:۴٨۶.</ref> | کمیل در سال ۸۲ق؛ و در سن ۹۰ سالگی، به دست [[حجاج بن یوسف ثققی]] به شهادت رسید. کمیل، در نبرد بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی، در سال ۸۲ق حضوری چشمگیر داشت. این نبرد که به «دیر الجماجم» شهرت یافت، با پیروزی عبدالرحمان بن محمد و شکست حجاج پایان یافت.<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴٧٢؛ ابنکثیر، البدایة والنهایة، ج٩، ص:۴٧.</ref> حجاج، چند ماه پس از آن، فرمانداری [[کوفه]] را به عهده گرفت و در پی یافتن کمیل برآمد؛ ولی وی پنهان شد. حجّاج برای دستگیری کمیل، حقوق فامیل و قبیله او را از بیتالمال قطع کرد. کمیل با اطلاع از این تصمیم، فشار بر حقوق قبیلهاش را تاب نیاورد و از مخفیگاه خود بیرون آمده، خود را تسلیم حجّاج کرد. حجاج به کمیل سخنی گفت که اشاره به تهدید کمیل به مرگ داشت. کمیل با تندی پاسخ گفته و از عمر خود چیزی جز باقی مانده غبار باقی ندانست و از پیشگویی امام علی(ع) درباره شهادت خود خبر داد؛ او پیش از این، خبر شهادتش را به دست حجاج از زبان امام علی(ع) شنیده بود. حجاج، به مأمورانش دستور دارد کمیل را گردن بزنند.{{یادداشت|حجاج گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم! کمیل گفت: صدایت را بر من درشت مکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده، جز مانند باقی مانده غبار. هرچه میخواهی درباره من انجام بده؛ فانّ الموعد للّه؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است، و همانا امیرمؤمنان(ع) به من خبر داده که تو قاتل من هستی!}}<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج ١، ص ٣٢٨؛ ر.ک.: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١٢، ص ١٢٧؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج٣، ص: ٣۴۶؛ مسکویه، تجاربالأمم، ج٢، ص٣۵١؛ الإصابة، ج۵، ص:۴٨۶.</ref> | ||
==مدفن== | ==مدفن== |
ویرایش