|
|
خط ۷۶: |
خط ۷۶: |
|
| |
|
| === رشد تشیع در مدینه در سده ششم === | | === رشد تشیع در مدینه در سده ششم === |
| از سده ششم قمری تسلط شیعیان بر مدینه رو به گسترش نهاد. در نیمه دوم سده هشتم قمری، برخی امیران مدینه در تشیع خود بسیار استوار بودند. شریف مانع بن علی بن مسعود، که در سالهای ۷۵۳–۷۵۹ق. امیر مدینه بود، سخت در تشیع خود استوار بود و همین سبب شد به دست مخالفان کشته شود.<ref>. اطلس شیعه، ص416.</ref> درباره ثابت بن نعیر بن جماز (م. ۸۱۱ق)، که در حوالی سال ۷۸۹ق. به بعد حاکم مدینه بود، گفتهاند که در تشیع تعصب داشت.<ref>. الضوء اللامع، ج3، ص50.</ref> قلقشندی در سال ۷۹۹ق. با اشاره به تغییراتی که در حکمرانی مدینه رخ داد، از تسلط بنیعطیه و [[بنیجماز]] از سادات حسینی، بر آن شهر سخن گفته و این دو خاندان را بر مذهب امامیه دانسته که به امامت دوازده امام باور دارند. وی تأکید میکند که بر خلاف مدینه، حکمرانی [[مکه]] در دست [[زیدیه]] است.<ref>. صبح الاعشی، ج4، ص306.</ref> ابن خلدون نیز، حاکمان مکه را زیدی و حکمرانان مدینه را رافضی دانسته است.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص16.</ref> در حکمرانی جماز بن منصور، امامیه نمود داشتند و احکام و قضایا در دست آنان بود.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1189.</ref> با این همه، برخی از امیران مدینه، مانند زهیر بن سلیمان بن جماز<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص360.</ref> (حک: ۸۶۵–۸۷۴ق) و فارس بن شامان بن زهیر، مخالف شیعیان خوانده شدهاند. | | از سده ششم قمری تسلط شیعیان بر مدینه رو به گسترش نهاد. در نیمه دوم سده هشتم قمری، برخی امیران مدینه مانند شریف مانع بن علی بن مسعود، که در سالهای ۷۵۳–۷۵۹ق. امیر مدینه بود<ref>. اطلس شیعه، ص416.</ref> و ثابت بن نعیر بن جماز (م. ۸۱۱ق)، که در حوالی سال ۷۸۹ق. به بعد حاکم مدینه بود<ref>. الضوء اللامع، ج3، ص50.</ref> در تشیع خود بسیار استوار بودند. |
|
| |
|
| === تضعیف تشیع در مدینه از برآمدن ایوبیان ===
| | قلقشندی در سال ۷۹۹ق. امیران مدینه از خاندان بنی عطیه و بنی جماز را از امامیه و حکمرانان [[مکه]] را از [[زیدیه]] دانسته است.<ref>. صبح الاعشی، ج4، ص306.</ref> ابن خلدون نیز، حاکمان مکه را زیدی و حکمرانان مدینه را رافضی مینامد.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص16.</ref> |
| اشراف در حمایت دولتهای بزرگ مانند فاطمیان، [[بنیعباس|عباسیان]]، ممالیک، [[دولت عثمانی|عثمانی]] و آل رسول که بر [[یمن]] حاکم بود، قرار داشتند و بیشتر از این زاویه، زیر فشار قرار میگرفتند.<ref>. اطلس شیعه، ص415.</ref> دولت [[ایوبیان|ایوبی]]، بر خلاف مصلحتاندیشی و رفتار مناسب با اشراف و شیعیان که انتقاد سنیان افراطی را در پی داشت،<ref>. اطلس شیعه، ص415.</ref> به تدریج رویکرد ضد شیعی گرفت و نفوذ شیعه را در این شهر کاست. البته به سادگی امکان قطع سلطه اشراف در مدینه فراهم نبود؛ به ویژه که آنان توانستند بسیار زود با صلاحالدین ایوبی ارتباط برقرار کنند.
| |
|
| |
|
| در دوران ممالیک، از هنگام سلطنت قلاوون مملوکی، مدینه شاهد تحولاتی در جهت تغییر مذهب بود. امور خطابت و قضاوت در مدینه از دست شیعیان بیرون رفت و به [[اهل سنت]] واگذار شد.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1236؛ التاریخ الشامل، ج2، ص264-265.</ref> نیز برخی از آنان با شیعیان به ستیز برخاستند و امیران مدینه را زیر فشار قرار دادند.<ref>. تاریخ المدینه، ص192-205؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص258.</ref> | | در حکمرانی جماز بن منصور، امامیه نمود داشتند و احکام و قضایا در دست آنان بود.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1189.</ref> |
|
| |
|
| عثمانیها نیز در دوران سلطه بلند مدت خود بر [[حجاز]]، بر شیعیان سخت میگرفتند و آنان را حامیان دولت [[صفویان|صفوی]] میشمردند. آنان در فرمانی خواستار بیرون رفتن [[ایران|ایرانیان]] از مدینه شدند و شیعیان تا چند سال توفیق حضور در مراسم [[حج]] را نیافتند.<ref>. نک: التاریخ الشامل، ج2، ص351.</ref>
| | === تضعیف تشیع در مدینه در عصر ممالیک و عثمانی === |
| | اشراف مدینه در حمایت دولتهای بزرگ مانند فاطمیان، [[بنیعباس|عباسیان]]، ممالیک، [[دولت عثمانی|عثمانی]] و آل رسول که بر [[یمن]] حاکم بود، قرار داشتند.<ref>. اطلس شیعه، ص415.</ref> |
|
| |
|
| با این همه، حتی در سدههای دوازدهم و سیزدهم قمری؛ که سادات حسینی مدینه زیر سلطه اشراف حسنی مکه بودند، برخی از خاندانهای حسینی همچنان بر تشیع امامی پایداری ورزیدند. از آن جمله هواشم بودند که در حوالی منطقه العوالی مدینه میزیستند. در بسیاری از سفرنامههای فارسی دوره [[قاجار]]،<ref>. اطلس شیعه، ص417.</ref> از دیدار با اشراف شیعه مدینه، سران [[نخاوله]] و همچنین شماری از قبایل عرب سخن به میان آمده است که شیعه امامی بوده و در نواحی مکه میزیستهاند. سید شرف الدین نیز، در سفرش به مدینه در سال ۱۳۲۸ق. مورد استقبال سران اشراف حسینی مدینه قرار گرفت که شیعه امامی بودند.<ref>. بغیة الراغبین، ج2، ص197-198.</ref> سید محسن امین، از سادات مدینه یاد کرده که شیعه امامی بودند و آثاری از کتابهای شیعه در دست داشته، وقفی برای اطعام روز عاشورا مقرر کرده بودند.<ref>. اعیان الشیعه، ج1، ص208.</ref> | | دولت [[ایوبیان|ایوبی]]، رفتار دوستانهای با اشراف و شیعیان داشت<ref>. اطلس شیعه، ص415.</ref> اما به تدریج رویکرد ضد شیعی گرفت و نفوذ شیعه را در این شهر کاست. |
| | |
| | در دوران ممالیک، از هنگام سلطنت قلاوون مملوکی، خطابت و قضاوت در مدینه از دست شیعیان بیرون رفت و به [[اهل سنت]] واگذار شد.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1236؛ التاریخ الشامل، ج2، ص264-265.</ref> برخی از سلاطین مملوکی با شیعیان به ستیز برخاستند و امیران مدینه را زیر فشار قرار دادند.<ref>. تاریخ المدینه، ص192-205؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص258.</ref> |
| | |
| | عثمانیها نیز در دوران سلطه بلند مدت خود بر [[حجاز]]، بر شیعیان سخت میگرفتند و آنان را حامیان دولت [[صفویان|صفوی]] میشمردند. |
| | |
| | ==== شیعیان مدینه در دوران اخیر ==== |
| | با این همه، حتی در سدههای دوازدهم و سیزدهم قمری برخی از خاندانهای حسینی همچنان بر تشیع امامی پایداری ورزیدند. از آن جمله هواشم بودند که در حوالی منطقه العوالی مدینه میزیستند. در بسیاری از سفرنامههای فارسی دوره [[قاجار]]،<ref>. اطلس شیعه، ص417.</ref> از دیدار با اشراف شیعه مدینه، سران [[نخاوله]] و همچنین شماری از قبایل عرب سخن به میان آمده است که شیعه امامی بوده و در نواحی مکه میزیستهاند. سید شرف الدین نیز، در سفرش به مدینه در سال ۱۳۲۸ق. مورد استقبال سران اشراف حسینی مدینه قرار گرفت که شیعه امامی بودند.<ref>. بغیة الراغبین، ج2، ص197-198.</ref> سید محسن امین، از سادات مدینه یاد کرده که شیعه امامی بودند و آثاری از کتابهای شیعه در دست داشته، وقفی برای اطعام روز عاشورا مقرر کرده بودند.<ref>. اعیان الشیعه، ج1، ص208.</ref> |
|
| |
|
| ==روابط سیاسی== | | ==روابط سیاسی== |
| اهمیت مدینه و نگاه ویژه مسلمانان به آن به منزله نخستین مرکز دولت اسلامی و وجود [[حرم نبوی(ص)]] و آثار اسلامی بر جای مانده از آن، حاکمیتهای مسلمان را برآن میداشت که برای نفوذ در آن شهر به رقابت برخیزند.
| | ===با فاطمیان=== |
| | با پایهگذاری دولت [[فاطمیان|فاطمی]] در [[مصر]] (۳۶۵ق)، امیران مدینه که از لحاظ نسبی و عقیدتی احساس نزدیکی بیشتری با آنان میکردند، اطاعت خود را از آنان با خواندن خطبه به نام آنها اعلام کردند.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص257.</ref> المعز فاطمی، برای کسب مشروعیت و نفوذ در حرمین، هدایای فراوان به آن دو شهر میفرستاد.<ref>. التحفة اللطیفه، ج2، ص257.</ref> روابط سادات مدینه با فاطمیان دچار فراز و نشیبهایی بود. |
|
| |
|
| ===با فاطمیان===
| | در 365 خطبه به نام خلیفه فاطمی خوانده نشد، اما در سال ۳۶۶ و ۳۶۷ خطبه به نام فاطمیان دوباره خوانده شد.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص65-66؛ التاریخ الشامل، ج2، ص137-138.</ref> |
| با پایهگذاری دولت [[فاطمیان|فاطمی]] در [[مصر]] (۳۶۵ق)، امیران مدینه که از لحاظ نسبی و عقیدتی احساس نزدیکی بیشتری با آنان میکردند، اطاعت خود را از آنان با خواندن خطبه به نام آنها اعلام کردند.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص257.</ref> نفوذ فاطمیان در مدینه، از سال ۳۴۸ق؛ و با وساطت آنان میان [[اشراف حسنی|سادات حسنی]] و حسینی آغاز شده بود که به توقف ستیزهای آنها انجامید.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص133.</ref> المعز فاطمی، برای کسب مشروعیت و نفوذ در حرمین، هدایای فراوان به آن دو شهر میفرستاد. سادات حسینی نیز، که از یاریهای مادی و معنوی فاطمیان بهرهمند بودند، به نام آنها خطبه میخواندند.<ref>. التحفة اللطیفه، ج2، ص257.</ref>
| | |
| | در سال ۳۶۸ق.اشراف حسینی تا سال ۳۸۰ق. به نام [[بنیعباس|عباسیان]] و [[آل بویه]] خطبه خواندند. |
|
| |
|
| پس از مرگ معز در سال ۳۶۵ق. حکمران مدینه، طاهر بن مسلم، نخست از خواندن خطبه به نام فرزند وی، العزیز، خودداری کرد. اما با تهدید نظامی العزیز فاطمی در سال ۳۶۶ق؛ و فرستادن لشکری که در اواخر سال ۳۶۷ق. به مدینه رسید، دیگر بار به نام فاطمیان خطبه خواند.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص65-66؛ التاریخ الشامل، ج2، ص137-138.</ref> در سال ۳۶۸ق. در پی رسیدن هدایای گرانبهای عضد الدوله [[آل بویه|بویهی]]، امیر الامرای [[بغداد]]، دیگر بار اشراف حسینی تا سال ۳۸۰ق. به نام [[بنیعباس|عباسیان]] و [[آل بویه]] خطبه خواندند. در این سال، العزیز فاطمی مدینه را محاصره کرد و حکمران آن ناچار به همراهی با فاطمیان شد. پس از یک دهه در سال۳۹۰ق. دیگر بار روابط آنها به سبب انکار نسب فاطمیان از سوی حکمران مدینه، تیره شد. در پی آن، خلیفه فاطمی حکمران مکه را در تصرف مدینه یاری کرد.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص145-146.</ref> از این پس، فاطمیان سیاستی ماندگارتر را برای نفوذ در مدینه در پیش گرفتند و با فرستادن داعیان و مبلغان [[شیعه|شیعی]] برای گسترش تشیع کوشیدند. برخی از تاریخنگاران معاصر مدینه، این روش را کارآمد ندانستهاند.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص143-144.</ref>
| | از 380 تا 390 به نام فاطمیان خطبه خوانده شد. و از این سال بار روابط آنها به سبب انکار نسب فاطمیان از سوی حکمران مدینه، تیره شد<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص145-146.</ref> |
|
| |
|
| در سال ۴۳۶ق. شریف طفیل به مصر رفت و روابط با فاطمیان دوستانه شد و با وجود قدرت یافتن دیگر بار اشراف حسینی، نفوذ فاطمیان با فراز و نشیبهایی تا سال ۴۹۲ق. ادامه یافت. در سال ۴۶۹ق. پس از آن که حسین بن مهنا بر زائران مدینه مالیات بست، فردی علوی قیام کرد و به نام خلیفه فاطمی خطبه خواند و ابن مهنا گریخت.<ref>. المنتظم، ج16، ص180.</ref> پس از هفت ماه، مالک بن حسین بن حمزه حکمرانی را به دست گرفت و اوضاع را به روال سابق بازگرداند. | | در سال ۴۳۶ق. شریف طفیل به مصر رفت و روابط با فاطمیان دوستانه شد و با وجود قدرت یافتن دیگر بار اشراف حسینی، نفوذ فاطمیان با فراز و نشیبهایی تا سال ۴۹۲ق. ادامه یافت. در سال ۴۶۹ق. پس از آن که حسین بن مهنا بر زائران مدینه مالیات بست، فردی علوی قیام کرد و به نام خلیفه فاطمی خطبه خواند و ابن مهنا گریخت.<ref>. المنتظم، ج16، ص180.</ref> پس از هفت ماه، مالک بن حسین بن حمزه حکمرانی را به دست گرفت و اوضاع را به روال سابق بازگرداند. |