احبار: تفاوت میان نسخهها
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
Seyedjavad (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}} أحبار: دانشوران یهود أحبار جمع «حبر» است<ref>لسان العرب، ج۴، ص۱۵۷...» ایجاد کرد) |
Seyedjavad (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش|ماه=[[آبان]]|روز=[[۲۸]]|سال=[[۱۳۹۶]]|کاربر=Seyedjavad }} | {{در دست ویرایش|ماه=[[آبان]]|روز=[[۲۸]]|سال=[[۱۳۹۶]]|کاربر=Seyedjavad }} | ||
أحبار: دانشوران یهود | أحبار: دانشوران یهود | ||
==مفهومشناسی== | |||
أحبار جمع «حبر» است<ref>لسان العرب، ج۴، ص۱۵۷، «حبر».</ref> که برخی آن را به کسر حاء<ref>لسان العرب، ج۴، ص۱۵۷؛ مختار الصحاح، ص۷۱، «حبر».</ref> و بعضی به فتح آن قرائت کرده<ref>الصحاح، ج۲، ص۶۲۰؛ تاج العروس، ج۶، ص۲۲۹، «حبر».</ref> و گاه نیز هر دو وجه را صحیح دانستهاند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۶، ص۳۷؛ التحقیق، ج۲، ص۱۵۴، «حبر».</ref> حِبر به معنای مُرکّب<ref>العین، ج۳، ص۲۱۸؛ لسان العرب، ج۴، ص۱۵۷؛ القاموس المحیط، ج۲، ص۲، «حبر».</ref>، زیبایی<ref>معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۱۲۷، «حبر». </ref>، اثر، و اثر نیکو<ref>الصحاح، ج۲، ص۶۱۹؛ القاموس المحیط، ج۲، ص۲.</ref> و حَبر به همان معانی، جز مُرکّب، آمده است.<ref>القاموس المحیط، ج۲، ص۲.</ref> برخی این واژه را غیر عربی و برگرفته از کلمه عِبری «حابر» به معنای جادوگری و تمرین سحر یا «حابار» به معنای ساحر و کاهن دانستهاند. آمدن ریشه حبر به معنای سحر در زبان عبری و رواج کهانت و سحر از زمانهای گذشته در میان دانشوران یهود، مؤید این نظر معرفی شده است.<ref>التحقیق، ج۲، ص۱۵۵.</ref> افرادی مانند گایگر (Geiger)، فن کریمر (Von Kremer) و آرتور جفری (Arthur Jeffery) آن را برگرفته از واژهای عبری به معنای معلم دانستهاند که در نوشتههای ربانیان یهود به مثابه یک عنوان و لقب افتخاری به کار میرفته است.<ref>واژههای دخیل، ص۱۰۵-۱۰۶، «احبار».</ref> | أحبار جمع «حبر» است<ref>لسان العرب، ج۴، ص۱۵۷، «حبر».</ref> که برخی آن را به کسر حاء<ref>لسان العرب، ج۴، ص۱۵۷؛ مختار الصحاح، ص۷۱، «حبر».</ref> و بعضی به فتح آن قرائت کرده<ref>الصحاح، ج۲، ص۶۲۰؛ تاج العروس، ج۶، ص۲۲۹، «حبر».</ref> و گاه نیز هر دو وجه را صحیح دانستهاند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۶، ص۳۷؛ التحقیق، ج۲، ص۱۵۴، «حبر».</ref> حِبر به معنای مُرکّب<ref>العین، ج۳، ص۲۱۸؛ لسان العرب، ج۴، ص۱۵۷؛ القاموس المحیط، ج۲، ص۲، «حبر».</ref>، زیبایی<ref>معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۱۲۷، «حبر». </ref>، اثر، و اثر نیکو<ref>الصحاح، ج۲، ص۶۱۹؛ القاموس المحیط، ج۲، ص۲.</ref> و حَبر به همان معانی، جز مُرکّب، آمده است.<ref>القاموس المحیط، ج۲، ص۲.</ref> برخی این واژه را غیر عربی و برگرفته از کلمه عِبری «حابر» به معنای جادوگری و تمرین سحر یا «حابار» به معنای ساحر و کاهن دانستهاند. آمدن ریشه حبر به معنای سحر در زبان عبری و رواج کهانت و سحر از زمانهای گذشته در میان دانشوران یهود، مؤید این نظر معرفی شده است.<ref>التحقیق، ج۲، ص۱۵۵.</ref> افرادی مانند گایگر (Geiger)، فن کریمر (Von Kremer) و آرتور جفری (Arthur Jeffery) آن را برگرفته از واژهای عبری به معنای معلم دانستهاند که در نوشتههای ربانیان یهود به مثابه یک عنوان و لقب افتخاری به کار میرفته است.<ref>واژههای دخیل، ص۱۰۵-۱۰۶، «احبار».</ref> | ||
خط ۱۰: | خط ۱۱: | ||
واژهپژوهان درباره چگونگی ارتباط میان معنای لغوی و اصطلاحی حبر اختلاف دارند. برخی تناسب آن را آگاهی دانشوران به تحبیر (نیکوسازی) سخن و دانش دانستهاند.<ref>الصحاح، ج۲، ص۶۲۰؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۴۴۴، «حبر».</ref> فرّاء که معنای لغوی حبر را «نعمت» میداند، سبب این نامگذاری را بهرهمندی احبار از نعمت اخلاق نیکو خوانده است.<ref>معجم الفروق اللغویه، ص۱۷۵، «حبر».</ref> برخی دیگر با اشاره به معنای «اثر نیکو» این تناسب را بر جای ماندن آثار نیکوی دانشمندان در میان مردم یاد کردهاند.<ref>مفردات، ص۲۱۵، «حبر».</ref> گروهی دیگر سبب این نامگذاری را استفاده دانشوران از حبر (جوهر) هنگام نوشتن میدانند.<ref>روح البیان، ج۳، ص۴۱۵؛ التحقیق، ج۲، ص۱۵۴، «حبر».</ref> | واژهپژوهان درباره چگونگی ارتباط میان معنای لغوی و اصطلاحی حبر اختلاف دارند. برخی تناسب آن را آگاهی دانشوران به تحبیر (نیکوسازی) سخن و دانش دانستهاند.<ref>الصحاح، ج۲، ص۶۲۰؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۴۴۴، «حبر».</ref> فرّاء که معنای لغوی حبر را «نعمت» میداند، سبب این نامگذاری را بهرهمندی احبار از نعمت اخلاق نیکو خوانده است.<ref>معجم الفروق اللغویه، ص۱۷۵، «حبر».</ref> برخی دیگر با اشاره به معنای «اثر نیکو» این تناسب را بر جای ماندن آثار نیکوی دانشمندان در میان مردم یاد کردهاند.<ref>مفردات، ص۲۱۵، «حبر».</ref> گروهی دیگر سبب این نامگذاری را استفاده دانشوران از حبر (جوهر) هنگام نوشتن میدانند.<ref>روح البیان، ج۳، ص۴۱۵؛ التحقیق، ج۲، ص۱۵۴، «حبر».</ref> | ||
واژه احبار چهار بار در قرآن کریم به صورت صریح آمده است. در سوره مائده | == احبار قرآنی== | ||
واژه احبار چهار بار در قرآن کریم به صورت صریح آمده است. در سوره مائده خداوند در احتجاج برابر یهودیانی که حکم رجم را انکار و آیات مربوط به آن را پنهان میکردند، بیان میکند: احکام نازل شده الهی، نور و هدایتند و پیامبران و احبار صالحِ گذشته که این آیات را حفظ و بر پایه آن حکم میکردند، گواهند که این حکم در تورات وجود دارد. سپس آنان را از پنهانکردن و تحریف آیات خدا نهی مینماید و به حکمکردن بر پایه شریعت الهی دعوت میکند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۲-۳؛ المیزان، ج۵، ص۳۴۳.</ref> (سوره مائده، ۴۴) در آیه ۶۳ سوره مائده احبار به سبب ترک امر به معروف و نهی از منکر و سکوت در برابر گناه و تعدی، سرزنش گشتهاند و این وظیفه به آنان یادآوری شده است.<ref>جامع البیان، ج۶، ص۴۰۲؛ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۳۹.</ref> در آیه ۳۱ سوره توبه یهودیان توبیخ شدهاند؛ زیرا احبار را همانند خدای خود ساختند و هرگاه آنان یکی از احکام خدا را تغییر میدادند، از آنها پیروی میکردند.<ref>التبیان، ج۲، ص۴۸۸؛ التفسیر الکبیر، ج۸، ص۹۲.</ref> نیز خداوند مسلمانان را از عناد احبار در برابر دین خدا و فساد مالی شماری بسیار از آنان که در خوردن مال حرام و دریافت رشوه برای تغییر احکام ریشه داشت، آگاه میسازد.<ref>التبیان، ج۵، ص۲۱۰؛ جوامع الجامع، ج۲، ص۵۱.</ref> (سوره توبه، آیه ۳۴) | |||
شماری از آیات قرآن کریم بدون تصریح به واژه احبار، از دانشوران یهود یاد کرده، به برخی از صفات آنان پرداختهاند؛ همچون: نادیده گرفتن حق<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۳۱۹؛ الامثل، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳.</ref> ( | شماری از آیات قرآن کریم بدون تصریح به واژه احبار، از دانشوران یهود یاد کرده، به برخی از صفات آنان پرداختهاند؛ همچون: نادیده گرفتن حق<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۳۱۹؛ الامثل، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳.</ref> (سوره بقره، آیه ۱۰۱)، سرپیچی از احکام تورات و تحریف آن<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۲۷۰.</ref> (سوره بقره، آیه ۷۵)، تجارت از راه دین<ref> الامثل، ج۳، ص۴۰.</ref> (سوره آل عمران، آیه ۱۸۷)، عمل نکردن آنان بر پایه دانش خویش (سوره جمعه، آیه ۵). | ||
پیشینه حضور احبار یهود در حجاز | == پیشینه حضور احبار یهود در حجاز == | ||
درباره پیشینه و سبب حضور احبار در حجاز که با مهاجرت یهودیان به این منطقه همزمانی دارد، گزارشهای گوناگون در دست است که به ترتیب تاریخی از این قرارند: | |||
برخی از گزارشها حضور آنان را در مدینه به دوران حضرت موسی(ع) (قرن ۱۲ ق.م.) برگرداندهاند. آنگاه که سپاهی از بنیاسرائیل برای برابری با هجوم عَمالیقِ ساکن در حجاز<ref>الاعلاق النفیسه، ص۶۰؛ الاغانی، ج۲۲، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref>، روانه آنجا شد، پس از پیروزی در آن منطقه ساکن گشت.<ref>الاغانی، ج۲۲، ص۱۱۲؛ معجم البلدان، ج۵، ص۸۴؛ خلاصة الوفاء، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۶.</ref> این گزارش را نادرست و ساخته شده یهودیان دانستهاند که هدف از آن، اثبات حضور آنان از زمان حضرت موسی(ع) در حجاز است.<ref>المستوطنات الیهودیه، ص۳۶؛ نک: مدینة یثرب، ص۶۳-۶۶.</ref> | برخی از گزارشها حضور آنان را در مدینه به دوران حضرت موسی(ع) (قرن ۱۲ ق.م.) برگرداندهاند. آنگاه که سپاهی از بنیاسرائیل برای برابری با هجوم عَمالیقِ ساکن در حجاز<ref>الاعلاق النفیسه، ص۶۰؛ الاغانی، ج۲۲، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref>، روانه آنجا شد، پس از پیروزی در آن منطقه ساکن گشت.<ref>الاغانی، ج۲۲، ص۱۱۲؛ معجم البلدان، ج۵، ص۸۴؛ خلاصة الوفاء، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۶.</ref> این گزارش را نادرست و ساخته شده یهودیان دانستهاند که هدف از آن، اثبات حضور آنان از زمان حضرت موسی(ع) در حجاز است.<ref>المستوطنات الیهودیه، ص۳۶؛ نک: مدینة یثرب، ص۶۳-۶۶.</ref> | ||
خط ۲۸: | خط ۳۱: | ||
== احبار و بشارت ظهور پیامبر گرامی(ص) == | == احبار و بشارت ظهور پیامبر گرامی(ص) == | ||
=== آگاهی از بشارت ظهور === | |||
بر پایه سخن قرآن کریم و دیگر منابع اسلامی، دانشوران و احبار یهود نشانهها و محل ظهور و هجرت پیامبر خاتم را در تورات و زبور خوانده و از نسلهای گذشته شنیده بودند؛ ولی بسیاری از آنان این حقایق را کتمان میکردند. بر پایه سخن صریح قرآن کریم، بشارت بعثت پیامبر گرامی(ص) و ویژگیهای ایشان در تورات و انجیل آمده است. (سوره اعراف، آیه ۱۵۷) این نشانهها بهاندازهای روشن بود که آنها پیامبر گرامی(ص) را مانند فرزندان خود میشناختند؛ ولی گروهی از آنان این حقایق را آگاهانه کتمان میکردند.<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۴۲۶؛ الصافی، ج۵، ص۴۶؛ المیزان، ج۱، ص۳۲۶-۳۲۷؛ الامثل، ج۱، ص۴۲۰.</ref> (سوره بقره، آیه ۱۴۶) بر پایه همین آگاهیهای پیشین، یهودیان و دانشورانشان همواره در برابر تعدّی و تجاوز اعراب، چشم امید به ظهور منجی داشتند و آنگاه که یهودیان یثرب با دو قبیله اوس و خزرج درگیر میشدند، میگفتند: به زودی با پیروی از پیامبری که ظهور خواهد کرد، شما را مانند قوم عاد و ارم از میان میبریم و بتهایتان را نابود میکنیم. آنان پس از بعثت پیامبر(ص) به سبب حسادت و سودخواهی، به او کفر ورزیدند؛ اما انصار که با شنیدن گزارشها و صفات پیامبر موعود از زبان یهودیان، آماده این رویداد شده بودند، به اسلام گرویدند.<ref>الکافی، ج۸، ص۳۱۰؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۵۹؛ الصافی، ج۱، ص۱۶۰.</ref> (سوره بقره، آیه ۸۹) | |||
در منابع تاریخی مسلمانان نیز گزارشهای گوناگون درباره آگاهی دانشوران یهود از زمان ظهور پیامبر گرامی(ص) و نام و محل هجرت و خاتمیت ایشان در دست است.<ref>البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۲۷؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۱، ص۲۱۴؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۵۵.</ref> هنگامی که تُبَّع بن حسان، از پادشاهان سلسله حمیر در یمن، با حمله به یهودیان مدینه بر آنان چیره شد، تصمیم گرفت که مدینه را ویران کند. احبار یهود به او گفتند: تو قادر به این کار نخواهی بود؛ زیرا این سرزمین محل هجرت پیامبری از فرزندان اسماعیل(ع) است که در مکه مبعوث خواهد شد. تُبَّع که از دانش آنان آگاه بود، از ویرانکردن مدینه چشم پوشید و با جمعی از احبار روانه مکه شد. گروهی از اطرافیان، تبع را تحریک کردند تا با ویران ساختن مکه، اموال و گنجهای آن را غارت کرده، با سنگهای آن بنایی در یمن بسازد تا اعراب برای زیارت به آنجا روند. احبار یهود ضمن بازداشتن وی از این کار، کعبه را خانه خدا خواندند که هرکس قصد آسیب رساندن به آن را داشته باشد، نابود خواهد شد. همان شب تبع به سختی بیمار شد. احبار از وی خواستند در صورتی که قصد دستاندازی به کعبه را دارد، از آن چشم بپوشد تا بهبود یابد. وی چنین کرد و بهبود یافت. از آن پس، او همواره کعبه را تکریم میکرد و آن را با پارچهای پوشاند و مناسک حج را انجام داد. وی آن دانشوران یهودی را همراه خود به یمن برد و خود و همه قومش به دین یهود گرویدند.<ref>المعارف، ص۶۳۴-۶۳۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸؛ قس: بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۱۴.</ref> | در منابع تاریخی مسلمانان نیز گزارشهای گوناگون درباره آگاهی دانشوران یهود از زمان ظهور پیامبر گرامی(ص) و نام و محل هجرت و خاتمیت ایشان در دست است.<ref>البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۲۷؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۱، ص۲۱۴؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۵۵.</ref> هنگامی که تُبَّع بن حسان، از پادشاهان سلسله حمیر در یمن، با حمله به یهودیان مدینه بر آنان چیره شد، تصمیم گرفت که مدینه را ویران کند. احبار یهود به او گفتند: تو قادر به این کار نخواهی بود؛ زیرا این سرزمین محل هجرت پیامبری از فرزندان اسماعیل(ع) است که در مکه مبعوث خواهد شد. تُبَّع که از دانش آنان آگاه بود، از ویرانکردن مدینه چشم پوشید و با جمعی از احبار روانه مکه شد. گروهی از اطرافیان، تبع را تحریک کردند تا با ویران ساختن مکه، اموال و گنجهای آن را غارت کرده، با سنگهای آن بنایی در یمن بسازد تا اعراب برای زیارت به آنجا روند. احبار یهود ضمن بازداشتن وی از این کار، کعبه را خانه خدا خواندند که هرکس قصد آسیب رساندن به آن را داشته باشد، نابود خواهد شد. همان شب تبع به سختی بیمار شد. احبار از وی خواستند در صورتی که قصد دستاندازی به کعبه را دارد، از آن چشم بپوشد تا بهبود یابد. وی چنین کرد و بهبود یافت. از آن پس، او همواره کعبه را تکریم میکرد و آن را با پارچهای پوشاند و مناسک حج را انجام داد. وی آن دانشوران یهودی را همراه خود به یمن برد و خود و همه قومش به دین یهود گرویدند.<ref>المعارف، ص۶۳۴-۶۳۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۹۷-۱۹۸؛ قس: بحار الانوار، ج۱۵، ص۲۱۴.</ref> | ||
خط ۳۶: | خط ۴۰: | ||
بر پایه برخی گزارشها، بنیقریظه و بنیقینقاع در حالی وارد یثرب شدند که به بعثت حضرت محمد(ص) در منطقه حجاز ایمان داشتند. عبدالله بن هیبان، یکی از احبار شام، چند سال پیش از بعثت پیامبر گرامی(ص) در یثرب اقامت گزید. به سبب زهد فراوان وی، مردم از او خواستند که برای زدودن قحطی و نزول باران دعا کند و دعایش مستجاب شد. آنگاه که مرگ خود را نزدیک دید، یهودیان را در خانهاش گرد آورد و به آنان گفت: «من از سرزمینهای سرسبز و پر برکت به این سرزمین خشک و بیآب و علف آمدم؛ زیرا پیامبر موعود به زودی ظهور و به یثرب هجرت خواهد کرد. مبادا که دیگران در ایمان به وی از شما سبقت گیرند! آن پیامبر موعود با دشمنان خود خواهد جنگید و آنها را همراه با خانوادههایشان به اسارت خواهد گرفت.» بر پایه همین گزارشها، آنگاه که یهودیان بنیقریظه در محاصره مسلمانان قرار گرفتند، برخی از آنان با سرزنش همکیشان خود، محمد(ص) را همان پیامبری دانستند که ابن هیبان نشانهها و ویژگیهای او را گفته بود. سپس از صف یهودیان خارج شده، به مسلمانان پیوستند.<ref>تفسیر ثعلبی، ج۱، ص۱۶۱؛ مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۳؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۵۷-۳۵۹.</ref> | بر پایه برخی گزارشها، بنیقریظه و بنیقینقاع در حالی وارد یثرب شدند که به بعثت حضرت محمد(ص) در منطقه حجاز ایمان داشتند. عبدالله بن هیبان، یکی از احبار شام، چند سال پیش از بعثت پیامبر گرامی(ص) در یثرب اقامت گزید. به سبب زهد فراوان وی، مردم از او خواستند که برای زدودن قحطی و نزول باران دعا کند و دعایش مستجاب شد. آنگاه که مرگ خود را نزدیک دید، یهودیان را در خانهاش گرد آورد و به آنان گفت: «من از سرزمینهای سرسبز و پر برکت به این سرزمین خشک و بیآب و علف آمدم؛ زیرا پیامبر موعود به زودی ظهور و به یثرب هجرت خواهد کرد. مبادا که دیگران در ایمان به وی از شما سبقت گیرند! آن پیامبر موعود با دشمنان خود خواهد جنگید و آنها را همراه با خانوادههایشان به اسارت خواهد گرفت.» بر پایه همین گزارشها، آنگاه که یهودیان بنیقریظه در محاصره مسلمانان قرار گرفتند، برخی از آنان با سرزنش همکیشان خود، محمد(ص) را همان پیامبری دانستند که ابن هیبان نشانهها و ویژگیهای او را گفته بود. سپس از صف یهودیان خارج شده، به مسلمانان پیوستند.<ref>تفسیر ثعلبی، ج۱، ص۱۶۱؛ مجمع البیان، ج۱، ص۱۱۳؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۵۷-۳۵۹.</ref> | ||
=== کتمان و تحریف بشارت ظهور === | |||
یکی از کارهای احبار یهود در طول تاریخ، به ویژه در روزگار پیامبر گرامی(ص)، کتمان و تحریف آموزههای کتب آسمانی درباره حضرت محمد(ص) و بشارت بعثت او بود. بر پایه سخن قرآن کریم، هنگامی که پیامبر گرامی(ص) مبعوث شد، گروهی از اهل کتاب، بشارتهای کتاب آسمانی خود را درباره او نادیده گرفتند. (سوره بقره، آیه ۱۰۱) احبار یهود برای پنهانکردن حقایق از مردم، تورات را در برگههایی مینوشتند و سپس آنچه را که به زیان خود میدیدند، از مردم پنهان کرده، باقیمانده را برای مردم میخواندند.<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۱۰۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۶۱-۱۶۲؛ المیزان، ج۷، ص۲۷۴، ۳۰۵.</ref> (سوره انعام، آیه ۹۱) نیز از آن پس که حضرت محمد(ص) به پیامبری مبعوث شد، احبار یهود نشانههای ظاهری پیامبر موعود را به گونهای دیگر بیان میکردند تا با ایشان سازگاری نداشته باشد.<ref>العجاب، ج۱، ص۲۷۲؛ الدر المنثور، ج۱، ص۸۲؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۳۶.</ref> | |||
بر پایه روایتی از ابن عباس، احبار ویژگیهای ظاهری و چهره پیامبر موعود را که مطابق با سیمای حضرت محمد(ص) در کتابهایشان یاد شده بود، دیگرگون گزارش دادند و هنگامی که یهودیان و مشرکان از آنان درباره نشانههای پیامبر موعود پرسیدند، وی را به دروغ، مردی بلند قامت با چشمان آبی معرفی کردند.<ref>العجاب، ج۱، ص۲۷۲؛ الدر المنثور، ج۱، ص۸۲؛ سبل الهدی، ج۳، ص۳۷۶.</ref> از زبیر بن باطا، یکی از احبار بزرگ یهود، گزارش شده است که پدرش یکی از اسفار یهود را در دست داشت و میدانست که نشانههای یاد شده برای پیامبر موعود در آن، کاملاً با حضرت محمد(ص) مطابقت دارد؛ اما هنگامی که خبر بعثت پیامبر(ص) به او رسید، آن نشانهها را از کتاب پاک کرد و گفت: این شخص، پیامبر موعود نیست.<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۵۹؛ سبل الهدی، ج۱، ص۱۰۱.</ref> افزون بر تورات، زبور نیز دستخوش تحریف احبار شد. ابن تیمیه مدعی است نسخههایی از زبور را دیده که در آن به پیامبری حضرت محمد(ص) تصریح شده؛ ولی در نسخههای دیگر این عبارات حذف شدهاند.<ref>الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح، ج۲، ص۳۳.</ref> | بر پایه روایتی از ابن عباس، احبار ویژگیهای ظاهری و چهره پیامبر موعود را که مطابق با سیمای حضرت محمد(ص) در کتابهایشان یاد شده بود، دیگرگون گزارش دادند و هنگامی که یهودیان و مشرکان از آنان درباره نشانههای پیامبر موعود پرسیدند، وی را به دروغ، مردی بلند قامت با چشمان آبی معرفی کردند.<ref>العجاب، ج۱، ص۲۷۲؛ الدر المنثور، ج۱، ص۸۲؛ سبل الهدی، ج۳، ص۳۷۶.</ref> از زبیر بن باطا، یکی از احبار بزرگ یهود، گزارش شده است که پدرش یکی از اسفار یهود را در دست داشت و میدانست که نشانههای یاد شده برای پیامبر موعود در آن، کاملاً با حضرت محمد(ص) مطابقت دارد؛ اما هنگامی که خبر بعثت پیامبر(ص) به او رسید، آن نشانهها را از کتاب پاک کرد و گفت: این شخص، پیامبر موعود نیست.<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۵۹؛ سبل الهدی، ج۱، ص۱۰۱.</ref> افزون بر تورات، زبور نیز دستخوش تحریف احبار شد. ابن تیمیه مدعی است نسخههایی از زبور را دیده که در آن به پیامبری حضرت محمد(ص) تصریح شده؛ ولی در نسخههای دیگر این عبارات حذف شدهاند.<ref>الجواب الصحیح لمن بدل دین المسیح، ج۲، ص۳۳.</ref> | ||
احبار و پیامبر گرامی(ص) | == احبار و پیامبر گرامی(ص) == | ||
چگونگی برخورد احبار یهود با پیامبر گرامی(ص)، مسلمانان و اسلام را میتوان به دو دوره قسمت کرد: | |||
=== دوره پیش از هجرت === | |||
درباره رابطه احبار با پیامبر(ص) در دوران مکه گزارش چندانی در دست نیست. رویکرد اسلام در برابر احبار در این دوره را میتوان همان رویکرد مربوط به اهل کتاب، به ویژه یهودیان، دانست. آیات مکی مرتبط با اهل کتاب، بیانگر حسن نیت اسلام درباره آنان و تأکید بر نقاط مشترک و یگانگی منبع و هدف کتابهای آسمانیاند. این بیان در مسیر همدلی میان پیروان ادیان آسمانی در برابر مشرکان بود. این آیات با این بیان که رسالت محمدی مؤید و مکمل رسالت پیامبران پیشین است، همه اهل کتاب را به پیروی از قرآن و اسلام دعوت و به آنان یادآوری میکنند که نشانهها و ویژگیهای محمد(ص) در کتابهای خود آنان یافت میشود. (سوره اعراف، آیه ۱۵۷؛ [[سوره یونس]]، آیه ۳۷؛ سوره شوری، ۱۳؛ سوره اعلی، ۱۸-۱۹) | |||
رویارویی و برخورد مستقیم میان احبار و پیامبر(ص) در دوران مکه گزارش نشده است؛ جز این که مشرکان مکه برای کسب آگاهی درباره پیامبر موعود و نسبت آن با محمد(ص) به احبار یهود مراجعه میکردند. آنان با فرستادن نمایندگانی به یثرب نشانههای پیامبر موعود را جویا میشدند تا به گمان خویش، پیامبر(ص) را با پرسشهای سخت رسوا کنند. آنان نضر بن حارث و عقبة بن ابیمعیط را با همین هدف به مدینه فرستادند. آن دو درباره ویژگیها و سخنان محمد(ص) برای احبار مدینه خبر آوردند. احبار یهود از آن دو خواستند که از پیامبر(ص) درباره سه چیز بپرسند: جوانانی که در روزگاران پیشین ناپدید شدند، مردی جهانگشا که شرق و غرب جهان را درنوردید، و چیستی روح. احبار گفتند: اگر محمد(ص) بتواند به این پرسشها پاسخ دهد، پیامبر است. بر پایه روایتی دیگر، پاسخ به دو سوال نخست و پرهیز از پاسخ به سوال سوم را نشانه نبوت وی خواندند.<ref>مجمع البیان، ج۶، ص۳۱۳.</ref> در پی بازگشت فرستادگان قریش به مکه و طرح آن پرسشها، پیامبر(ص) پاسخ آن را به روز بعد و نزول وحی الهی واگذاشت. با گذشت ۱۵ شب، از وحی الهی خبری نشد و این مایهاندوه رسول خدا(ص) و خوشحالی مشرکان قریش گشت. آنها نخستین بار پیامبر(ص) را در برابر پرسش خود ناتوان پنداشتند. پس از ۱۵ شب، سوره کهف در پاسخ به دو سؤال اول و آیه ۸۵ سوره اسرا در پاسخ به پرسش سوم نازل شد. جوانان یاد شده، اصحاب کهف؛ مرد جهانگشا، ذوالقرنین؛ و آگاهی از حقیقت روح در اختیار خداوند و فراتر از دانش اندک آنان معرفی شد.<ref>التبیان، ج۷، ص۶۵؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۸۲؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۶۸-۶۹.</ref> (سوره کهف، آیه ۲۵-۲۷) | رویارویی و برخورد مستقیم میان احبار و پیامبر(ص) در دوران مکه گزارش نشده است؛ جز این که مشرکان مکه برای کسب آگاهی درباره پیامبر موعود و نسبت آن با محمد(ص) به احبار یهود مراجعه میکردند. آنان با فرستادن نمایندگانی به یثرب نشانههای پیامبر موعود را جویا میشدند تا به گمان خویش، پیامبر(ص) را با پرسشهای سخت رسوا کنند. آنان نضر بن حارث و عقبة بن ابیمعیط را با همین هدف به مدینه فرستادند. آن دو درباره ویژگیها و سخنان محمد(ص) برای احبار مدینه خبر آوردند. احبار یهود از آن دو خواستند که از پیامبر(ص) درباره سه چیز بپرسند: جوانانی که در روزگاران پیشین ناپدید شدند، مردی جهانگشا که شرق و غرب جهان را درنوردید، و چیستی روح. احبار گفتند: اگر محمد(ص) بتواند به این پرسشها پاسخ دهد، پیامبر است. بر پایه روایتی دیگر، پاسخ به دو سوال نخست و پرهیز از پاسخ به سوال سوم را نشانه نبوت وی خواندند.<ref>مجمع البیان، ج۶، ص۳۱۳.</ref> در پی بازگشت فرستادگان قریش به مکه و طرح آن پرسشها، پیامبر(ص) پاسخ آن را به روز بعد و نزول وحی الهی واگذاشت. با گذشت ۱۵ شب، از وحی الهی خبری نشد و این مایهاندوه رسول خدا(ص) و خوشحالی مشرکان قریش گشت. آنها نخستین بار پیامبر(ص) را در برابر پرسش خود ناتوان پنداشتند. پس از ۱۵ شب، سوره کهف در پاسخ به دو سؤال اول و آیه ۸۵ سوره اسرا در پاسخ به پرسش سوم نازل شد. جوانان یاد شده، اصحاب کهف؛ مرد جهانگشا، ذوالقرنین؛ و آگاهی از حقیقت روح در اختیار خداوند و فراتر از دانش اندک آنان معرفی شد.<ref>التبیان، ج۷، ص۶۵؛ التفسیر الکبیر، ج۲۱، ص۸۲؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۶۸-۶۹.</ref> (سوره کهف، آیه ۲۵-۲۷) | ||
=== دوران پس از هجرت === | |||
برخورد احبار و یهودیان با پیامبر گرامی(ص) در مدینه را میتوان به سه بخش قسمت کرد: | |||
أ. برخورد احتیاطآمیز: برخورد نخستین، بیشتر سکوت در برابر پیامبر اکرم(ص)، نپذیرفتن دعوت و انکار رسالت ایشان و مانند آن بود. در این مرحله، آنان رویکردی احتیاطآمیز درباره پیامبر(ص) و اسلام داشتند و دشمنی خود را کامل بروز نمیدادند. رسول خدا(ص) بر پایه دستور قرآن، اهل کتاب را به گفتوگو و اتحاد بر محور توحید دعوت کرد که وجه مشترک رسالت پیامبران بود. (سوره آل عمران، آیه ۶۴؛ سوره عنکبوت، ۴۶) نماز گزاردن مسلمانان به سوی بیت المقدس، مورد استقبال اهل کتاب قرار گرفت<ref>سبل الهدی، ج۱۲، ص۵۶.</ref> و خداوند خوردن ذبایح اهل کتاب و ازدواج با زنان آنها را تجویز کرد. (سوره مائده، آیه ۵) بر پایه گزارش اهل سنت، پیامبر(ص) پیش از هجرت در روز دهم محرم روزه میگرفت<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۱۵۹، ۲۵۰.</ref> و هنگامی که در مدینه یهودیان را دید که در آن روز به سبب رهایی حضرت موسی(ع) و بنیاسرائیل از دست فرعون روزه میگیرند، خود و پیروانش را به حضرت موسی(ع) نزدیکتر خواند و سفارش کرد که مسلمانان نیز آن روز را روزه بگیرند.<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۲۵۰-۲۵۱؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۳۷۷.</ref> اینها مایه خشنودی احبار و یهودیان میشد و پیامبر(ص) با این رویکرد مسالمتآمیز به آنان فرصت میداد تا به مسلمانان نزدیک شده، با فهم آیین اسلام از آن پیروی کنند.<ref>المستوطنات الیهودیه، ص۷۶.</ref> | '''أ. برخورد احتیاطآمیز''': برخورد نخستین، بیشتر سکوت در برابر پیامبر اکرم(ص)، نپذیرفتن دعوت و انکار رسالت ایشان و مانند آن بود. در این مرحله، آنان رویکردی احتیاطآمیز درباره پیامبر(ص) و اسلام داشتند و دشمنی خود را کامل بروز نمیدادند. رسول خدا(ص) بر پایه دستور قرآن، اهل کتاب را به گفتوگو و اتحاد بر محور توحید دعوت کرد که وجه مشترک رسالت پیامبران بود. (سوره آل عمران، آیه ۶۴؛ سوره عنکبوت، ۴۶) نماز گزاردن مسلمانان به سوی بیت المقدس، مورد استقبال اهل کتاب قرار گرفت<ref>سبل الهدی، ج۱۲، ص۵۶.</ref> و خداوند خوردن ذبایح اهل کتاب و ازدواج با زنان آنها را تجویز کرد. (سوره مائده، آیه ۵) بر پایه گزارش اهل سنت، پیامبر(ص) پیش از هجرت در روز دهم محرم روزه میگرفت<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۱۵۹، ۲۵۰.</ref> و هنگامی که در مدینه یهودیان را دید که در آن روز به سبب رهایی حضرت موسی(ع) و بنیاسرائیل از دست فرعون روزه میگیرند، خود و پیروانش را به حضرت موسی(ع) نزدیکتر خواند و سفارش کرد که مسلمانان نیز آن روز را روزه بگیرند.<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۲۵۰-۲۵۱؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۳۷۷.</ref> اینها مایه خشنودی احبار و یهودیان میشد و پیامبر(ص) با این رویکرد مسالمتآمیز به آنان فرصت میداد تا به مسلمانان نزدیک شده، با فهم آیین اسلام از آن پیروی کنند.<ref>المستوطنات الیهودیه، ص۷۶.</ref> | ||
ب. برخورد دشمنانه: در این مرحله، آنان به توطئه، ایجاد شبهه درباره اسلام، تلاش برای فریب مسلمانان، پرسیدن پرسشهای سخت برای شکست دادن پیامبر(ص)، مشارکت در درگیری نظامی، و مانند آن پرداختند. نیرومندی اسلام در مدینه، روز به روز احبار و اشراف یهود را به کارشکنی بیشتر وامیداشت. آنان برای تضعیف اسلام و حکومت اسلامی، از هر ابزاری، از جمله همکاری با منافقان، بهره میجستند. سیرهنگاران نام احباری را که در رویارویی با پیامبر گرامی نقشی برجسته داشتند، گزارش کردهاند؛ همچون: حُیی بن اخطب و برادرانش ابویاسر و جُدّی، سلام بن مُشکم، کنانه و سلام بن ربیع، کعب بن اشرف و برخی از احبار بنینضیر.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۵۹-۳۶۰؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۴.</ref> | '''ب. برخورد دشمنانه''': در این مرحله، آنان به توطئه، ایجاد شبهه درباره اسلام، تلاش برای فریب مسلمانان، پرسیدن پرسشهای سخت برای شکست دادن پیامبر(ص)، مشارکت در درگیری نظامی، و مانند آن پرداختند. نیرومندی اسلام در مدینه، روز به روز احبار و اشراف یهود را به کارشکنی بیشتر وامیداشت. آنان برای تضعیف اسلام و حکومت اسلامی، از هر ابزاری، از جمله همکاری با منافقان، بهره میجستند. سیرهنگاران نام احباری را که در رویارویی با پیامبر گرامی نقشی برجسته داشتند، گزارش کردهاند؛ همچون: حُیی بن اخطب و برادرانش ابویاسر و جُدّی، سلام بن مُشکم، کنانه و سلام بن ربیع، کعب بن اشرف و برخی از احبار بنینضیر.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۵۹-۳۶۰؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۴.</ref> | ||
یک. تردیدافکنی: یکی از ابزارهای احبار، تردیدافکنی در عقاید مسلمانان بود؛ به این شیوه که نخست به ایمان و مسلمانی تظاهر کرده، پس از چندی با اعلام بازگشت از اسلام تلاش میکردند تا به مسلمانان جرئت ارتداد دهند و در حقانیت اسلام تردید ایجاد کنند. خداوند با نزول آیه ۷۲ سوره آل عمران ضمن اشاره به این توطئه، مسلمانان را از آن آگاه کرد.<ref>جامع البیان، ج۳، ص۴۲۳؛ الامثل، ج۲، ص۵۵۵.</ref> نیز احبار یهود با یکدیگر سازش میکردند که در آغاز روز نزد پیامبر گرامی(ص) آیند و به ظاهر مسلمان شوند؛ ولی در پایان روز اعلام کنند که از دین اسلام برگشتهاند. چون از آنها درباره علت این کار سؤال میشد، میگفتند: ویژگیهای محمد(ص) را از نزدیک دیدیم و هنگامی که به کتب دینی خود مراجعه کردیم، صفات و روش او را با آن نشانهها سازگار نیافتیم. بدین سان، آنان میخواستند ایمان مسلمانان را سست کنند.<ref>جامع البیان، ج۳، ص۴۲۳؛ التفسیر الکبیر، ج۸، ص۹۹-۱۰۰؛ الصافی، ج۱، ص۳۴۷.</ref> | '''یک. تردیدافکنی''': یکی از ابزارهای احبار، تردیدافکنی در عقاید مسلمانان بود؛ به این شیوه که نخست به ایمان و مسلمانی تظاهر کرده، پس از چندی با اعلام بازگشت از اسلام تلاش میکردند تا به مسلمانان جرئت ارتداد دهند و در حقانیت اسلام تردید ایجاد کنند. خداوند با نزول آیه ۷۲ سوره آل عمران ضمن اشاره به این توطئه، مسلمانان را از آن آگاه کرد.<ref>جامع البیان، ج۳، ص۴۲۳؛ الامثل، ج۲، ص۵۵۵.</ref> نیز احبار یهود با یکدیگر سازش میکردند که در آغاز روز نزد پیامبر گرامی(ص) آیند و به ظاهر مسلمان شوند؛ ولی در پایان روز اعلام کنند که از دین اسلام برگشتهاند. چون از آنها درباره علت این کار سؤال میشد، میگفتند: ویژگیهای محمد(ص) را از نزدیک دیدیم و هنگامی که به کتب دینی خود مراجعه کردیم، صفات و روش او را با آن نشانهها سازگار نیافتیم. بدین سان، آنان میخواستند ایمان مسلمانان را سست کنند.<ref>جامع البیان، ج۳، ص۴۲۳؛ التفسیر الکبیر، ج۸، ص۹۹-۱۰۰؛ الصافی، ج۱، ص۳۴۷.</ref> | ||
برخی از احبار بنینضیر میکوشیدند با بهره بردن از روابط صمیمانه خویش با مردم یثرب، آنان را از اسلام رویگردان کنند. برخی از مسلمانان به انصار درباره روابط صمیمانه با یهودیان هشدار دادند؛ ولی آنان اعتنا نکردند. بر پایه روایت ابن عباس، در این موقعیت، آیه ۲۸ سوره آل عمران نازل شد و مؤمنان را از روابط دوستانه با کافران نهی کرد و درباره پیامدهای ناگوار آن هشدار داد.<ref>اسباب النزول، ص۶۵؛ لباب النقول، ص۵۶.</ref> | برخی از احبار بنینضیر میکوشیدند با بهره بردن از روابط صمیمانه خویش با مردم یثرب، آنان را از اسلام رویگردان کنند. برخی از مسلمانان به انصار درباره روابط صمیمانه با یهودیان هشدار دادند؛ ولی آنان اعتنا نکردند. بر پایه روایت ابن عباس، در این موقعیت، آیه ۲۸ سوره آل عمران نازل شد و مؤمنان را از روابط دوستانه با کافران نهی کرد و درباره پیامدهای ناگوار آن هشدار داد.<ref>اسباب النزول، ص۶۵؛ لباب النقول، ص۵۶.</ref> | ||
خط ۵۸: | خط ۶۶: | ||
برخی دیگر از احبار بنینضیر که با قبایل یثرب مرتبط بودند، انصار را از انفاق در راه خدا بازداشته، آنان را از دچار شدن به فقر در آینده بیم میدادند. بر پایه گزارشهای تفسیری، آیه ۳۷ سوره نساء در این زمینه نازل شد و احبار یاد شده را افرادی بخیل و کافر خواند که مردم را به بخل ورزیدن فرمان میدهند؛ و از عذاب خوار کننده آنان خبر داد.<ref>جامع البیان، ج۵، ص۱۲۱؛ اسباب النزول، ص۱۰۱.</ref> | برخی دیگر از احبار بنینضیر که با قبایل یثرب مرتبط بودند، انصار را از انفاق در راه خدا بازداشته، آنان را از دچار شدن به فقر در آینده بیم میدادند. بر پایه گزارشهای تفسیری، آیه ۳۷ سوره نساء در این زمینه نازل شد و احبار یاد شده را افرادی بخیل و کافر خواند که مردم را به بخل ورزیدن فرمان میدهند؛ و از عذاب خوار کننده آنان خبر داد.<ref>جامع البیان، ج۵، ص۱۲۱؛ اسباب النزول، ص۱۰۱.</ref> | ||
دو. فریبکاری: تلاش برای فریب پیامبر(ص) و ایجاد خدشه در احکام الهی، از دیگر کارهای احبار و یهودیان مدینه بود. بر پایه برخی از گزارشها، آنان نزد رسول خدا آمده، میگفتند: اگر به عنوان دانشمندان و اشراف یهود، از تو پیروی کنیم، دیگر یهودیان نیز به پیروی از ما مسلمان خواهند شد. سپس از پیامبر(ص) میخواستند در ستیز میان آنان و گروهی دیگر، به سود ایشان داوری کند تا به وی ایمان بیاورند.<ref>تفسیر قرطبی، ج۶، ص۲۱۳؛ روح المعانی، ج۶، ص۱۵۵؛ الامثل، ج۴، ص۲۹.</ref> اما خداوند این توطئه را آشکار کرد و پیامبر گرامی(ص) را از افتادن در دام فتنه آنان بر حذر داشت.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۱۱؛ الامثل، ج۴، ص۲۹.</ref> (سوره مائده، ۴۹) | '''دو. فریبکاری''': تلاش برای فریب پیامبر(ص) و ایجاد خدشه در احکام الهی، از دیگر کارهای احبار و یهودیان مدینه بود. بر پایه برخی از گزارشها، آنان نزد رسول خدا آمده، میگفتند: اگر به عنوان دانشمندان و اشراف یهود، از تو پیروی کنیم، دیگر یهودیان نیز به پیروی از ما مسلمان خواهند شد. سپس از پیامبر(ص) میخواستند در ستیز میان آنان و گروهی دیگر، به سود ایشان داوری کند تا به وی ایمان بیاورند.<ref>تفسیر قرطبی، ج۶، ص۲۱۳؛ روح المعانی، ج۶، ص۱۵۵؛ الامثل، ج۴، ص۲۹.</ref> اما خداوند این توطئه را آشکار کرد و پیامبر گرامی(ص) را از افتادن در دام فتنه آنان بر حذر داشت.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۱۱؛ الامثل، ج۴، ص۲۹.</ref> (سوره مائده، ۴۹) | ||
بر پایه برخی گزارشها، در پی زنای محصنه زن و مردی از اشراف یهودیان خیبر، دانشوران آنان به رغم آگاهی از حکم رجم برای این کار در تورات، از اجرای آن خودداری کردند و حکم آن را از پیامبر(ص) پرسیدند؛ باشد که وی حکمی جز سنگسار بدهد. آنها به پیامبر(ص) گفتند که حکم او را خواهند پذیرفت. جبرئیل با نزول بر پیامبر(ص) حکم رجم را تأیید کرد؛ اما دانشوران یهود از پذیرش آن سر باززدند. با پیشنهاد پیامبر(ص) و پذیرش احبار خیبر، عبدالله بن صوریا که داناترین دانشمند آنان به تورات بود، حَکَم برگزیده شد. رسول خدا(ص) ابن صوریا را سوگند داد که جز راست نگوید و او اعتراف کرد که حکم زنای محصنه در تورات رجم است و دانشوران یهود حکم دیگری را جایگزین آن کردهاند.<ref>الصافی، ج۲، ص۲۲-۲۳؛ نور الثقلین، ج۱، ص۶۲۹-۶۳۰؛ المیزان، ج۵، ص۳۵۷.</ref> بر پایه برخی گزارشها، پیامبر(ص) بخشی از تورات که حکم رجم را در بر داشت، به ابن صوریا داد تا بخواند. وی آنگاه که به آن آیه رسید، با خودداری از خواندن، دستش را روی آن گذاشت و آیه بعد را خواند. عبدالله بن سلام با آگاهی از این حیله، دست وی را از روی آن آیه برداشت و آن را برای پیامبر(ص) خواند. آنگاه پیامبر(ص) دستور داد که آن دو تن را بیاورند و بر پایه حکم تورات، سنگسارشان کنند.<ref>صحیح مسلم، ج۵، ص۱۲۲؛ تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۳۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۲۶۵.</ref> | بر پایه برخی گزارشها، در پی زنای محصنه زن و مردی از اشراف یهودیان خیبر، دانشوران آنان به رغم آگاهی از حکم رجم برای این کار در تورات، از اجرای آن خودداری کردند و حکم آن را از پیامبر(ص) پرسیدند؛ باشد که وی حکمی جز سنگسار بدهد. آنها به پیامبر(ص) گفتند که حکم او را خواهند پذیرفت. جبرئیل با نزول بر پیامبر(ص) حکم رجم را تأیید کرد؛ اما دانشوران یهود از پذیرش آن سر باززدند. با پیشنهاد پیامبر(ص) و پذیرش احبار خیبر، عبدالله بن صوریا که داناترین دانشمند آنان به تورات بود، حَکَم برگزیده شد. رسول خدا(ص) ابن صوریا را سوگند داد که جز راست نگوید و او اعتراف کرد که حکم زنای محصنه در تورات رجم است و دانشوران یهود حکم دیگری را جایگزین آن کردهاند.<ref>الصافی، ج۲، ص۲۲-۲۳؛ نور الثقلین، ج۱، ص۶۲۹-۶۳۰؛ المیزان، ج۵، ص۳۵۷.</ref> بر پایه برخی گزارشها، پیامبر(ص) بخشی از تورات که حکم رجم را در بر داشت، به ابن صوریا داد تا بخواند. وی آنگاه که به آن آیه رسید، با خودداری از خواندن، دستش را روی آن گذاشت و آیه بعد را خواند. عبدالله بن سلام با آگاهی از این حیله، دست وی را از روی آن آیه برداشت و آن را برای پیامبر(ص) خواند. آنگاه پیامبر(ص) دستور داد که آن دو تن را بیاورند و بر پایه حکم تورات، سنگسارشان کنند.<ref>صحیح مسلم، ج۵، ص۱۲۲؛ تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۳۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۲۶۵.</ref> | ||
سه. استهزا: به سخره گرفتن قرآن، پیامبر(ص) و مسلمانان، به ویژه بزرگان و دانشوران مسلمان شده یهود، راهکار دیگر احبار یهود در برخورد با اسلام و مسلمانان بود. بر پایه برخی گزارشها، آنگاه که عبدالله بن سلام، ثعلبة بن سعیه، اسد بن عبید و برخی دیگر از یهودیان سرشناس و دانشمند، مسلمان شدند و دیگر یهودیان را نیز به اسلام دعوت کردند، احبار یهود آنها را بدترین افراد خود معرفی کردند و گفتند: اگر آنان صالح بودند، هرگز دین نیاکان خود را رها نمیکردند. بر پایه روایتی، آیات ۱۱۳-۱۱۵ سوره آل عمران در پاسخ به این ادعای احبار و در ستایش ایمان آورندگان یهود و بقیه اهل کتاب نازل شد.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۹۶؛ تفسیر قرطبی، ج۴، ص۱۷۵.</ref> | '''سه. استهزا''': به سخره گرفتن قرآن، پیامبر(ص) و مسلمانان، به ویژه بزرگان و دانشوران مسلمان شده یهود، راهکار دیگر احبار یهود در برخورد با اسلام و مسلمانان بود. بر پایه برخی گزارشها، آنگاه که عبدالله بن سلام، ثعلبة بن سعیه، اسد بن عبید و برخی دیگر از یهودیان سرشناس و دانشمند، مسلمان شدند و دیگر یهودیان را نیز به اسلام دعوت کردند، احبار یهود آنها را بدترین افراد خود معرفی کردند و گفتند: اگر آنان صالح بودند، هرگز دین نیاکان خود را رها نمیکردند. بر پایه روایتی، آیات ۱۱۳-۱۱۵ سوره آل عمران در پاسخ به این ادعای احبار و در ستایش ایمان آورندگان یهود و بقیه اهل کتاب نازل شد.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۹۶؛ تفسیر قرطبی، ج۴، ص۱۷۵.</ref> | ||
نیز گزارش شده است که برخی از احبار یهود مدینه با غنی خواندن خودشان و فقیر خواندن خدای مسلمانان، برخی از احکام اسلام را به سخره گرفتند. پیامبر(ص) با ارسال نامهای از طریق ابوبکر برای یهودیان، آنها را به نماز، پرداخت حقوق مالی، انفاق در راه خدا و... دعوت کرد. ابوبکر با حضور در میان یهودیان که پیرامون یکی از احبار به نام فِنحاص عازورا جمع شده بودند، نامه را به وی داد و او را به پذیرش نبوت پیامبر(ص) دعوت کرد. فنحاص پس از مطالعه نامه گفت: خدای شما نیازمند ما شده است؟ ابوبکر با نواختن سیلی به صورت وی،گفت: اگر میان مسلمانان و یهودیان پیمانی نبود، گردنت را میزدم! فنحاص نزد پیامبر(ص) شکایت برد و درپی گزارش رویداد از سوی ابوبکر، گفته خود را انکار کرد. مفسران این حادثه را شأن نزول آیه ۱۸۱ سوره آل عمران دانستهاند که با تکذیب سخن کسانی که خدا را فقیر و خود را بینیاز خواندهاند، به آنان وعده عذاب داده است.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۹؛ جامع البیان، ج۴، ص۲۶۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۴۶۰؛ التفسیر الکبیر، ج۹، ص۱۱۷.</ref> | نیز گزارش شده است که برخی از احبار یهود مدینه با غنی خواندن خودشان و فقیر خواندن خدای مسلمانان، برخی از احکام اسلام را به سخره گرفتند. پیامبر(ص) با ارسال نامهای از طریق ابوبکر برای یهودیان، آنها را به نماز، پرداخت حقوق مالی، انفاق در راه خدا و... دعوت کرد. ابوبکر با حضور در میان یهودیان که پیرامون یکی از احبار به نام فِنحاص عازورا جمع شده بودند، نامه را به وی داد و او را به پذیرش نبوت پیامبر(ص) دعوت کرد. فنحاص پس از مطالعه نامه گفت: خدای شما نیازمند ما شده است؟ ابوبکر با نواختن سیلی به صورت وی،گفت: اگر میان مسلمانان و یهودیان پیمانی نبود، گردنت را میزدم! فنحاص نزد پیامبر(ص) شکایت برد و درپی گزارش رویداد از سوی ابوبکر، گفته خود را انکار کرد. مفسران این حادثه را شأن نزول آیه ۱۸۱ سوره آل عمران دانستهاند که با تکذیب سخن کسانی که خدا را فقیر و خود را بینیاز خواندهاند، به آنان وعده عذاب داده است.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۹؛ جامع البیان، ج۴، ص۲۶۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۴۶۰؛ التفسیر الکبیر، ج۹، ص۱۱۷.</ref> | ||
چهار. مبارزه و مناظره علمی: گروهی از احبار به گمان خویش برای شکست دادن و رسوا کردن پیامبر گرامی(ص) با پرسشهایی پیچیده، روزی نزد وی آمده، گفتند: پاسخ ما را جز پیامبران الهی نمیدانند و اگر به ما پاسخ درست دهی، به تو ایمان خواهیم آورد. رسول خدا پاسخ آنان را داد و ایشان با تأیید پاسخهای پیامبر(ص) گفتند: هنگامی به تو ایمان میآوریم که بگویی کدام فرشته بر تو نازل میشود. رسول خدا(ص) با نام بردن از جبرئیل، او را فرشتهای خواند که بر همه پیامبران الهی نازل شده است. احبار یهود جبرئیل را دشمن یهود خواندند و از عمل به وعده خویش و ایمان به پیامبر(ص) خودداری کرده، گفتند: اگر پیک وحی فرشتهای جز جبرئیل بود، ایمان میآوردیم. خداوند آیات ۹۷-۱۰۱ سوره بقره را نازل و عقیده نادرست آنان درباره جبرئیل و بهانهگیریشان را نکوهش کرد.<ref>مسند احمد، ج۱، ص۲۷۳-۲۷۴؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۱۹۴-۱۹۵؛ البدایة و النهایه، ج۶، ص۱۹۳.</ref> | '''چهار. مبارزه و مناظره علمی''': گروهی از احبار به گمان خویش برای شکست دادن و رسوا کردن پیامبر گرامی(ص) با پرسشهایی پیچیده، روزی نزد وی آمده، گفتند: پاسخ ما را جز پیامبران الهی نمیدانند و اگر به ما پاسخ درست دهی، به تو ایمان خواهیم آورد. رسول خدا پاسخ آنان را داد و ایشان با تأیید پاسخهای پیامبر(ص) گفتند: هنگامی به تو ایمان میآوریم که بگویی کدام فرشته بر تو نازل میشود. رسول خدا(ص) با نام بردن از جبرئیل، او را فرشتهای خواند که بر همه پیامبران الهی نازل شده است. احبار یهود جبرئیل را دشمن یهود خواندند و از عمل به وعده خویش و ایمان به پیامبر(ص) خودداری کرده، گفتند: اگر پیک وحی فرشتهای جز جبرئیل بود، ایمان میآوردیم. خداوند آیات ۹۷-۱۰۱ سوره بقره را نازل و عقیده نادرست آنان درباره جبرئیل و بهانهگیریشان را نکوهش کرد.<ref>مسند احمد، ج۱، ص۲۷۳-۲۷۴؛ التفسیر الکبیر، ج۳، ص۱۹۴-۱۹۵؛ البدایة و النهایه، ج۶، ص۱۹۳.</ref> | ||
بر پایه برخی گزارشها، روزی عمر بن خطاب در مدینه وارد مرکز آموزش دینی یهود موسوم به بیت المدارس شد و درباره آمدن نام و صفات پیامبر(ص) در کتابهای آنان پرسید. دانشوران یهود با اذعان به آمدن نام و صفات ایشان در کتابهایشان گفتند: چون جبرئیل که فرشته عذاب و دشمن یهودیان است، بر وی نازل میشود، به او ایمان نمیآوریم؛ اگر میکائیل که فرشته رحمت است، نازل میشد، ایمان میآوردیم. عمر دشمن جبرئیل را دشمن میکائیل؛ و دشمن آن دو را دشمن خدا خواند. سپس برای گزارش به پیامبر(ص) به سوی مدینه آمد؛ اما پیش از رسیدن وی، آیه {قُل مَن کانَ عَدُوًّا لِجِبرِیلَ...} (سوره بقره، آیه ۹۷) بر پیامبر(ص) نازل شد. پیامبر(ص) آیه را برای عمر خواند و او سوگند یاد کرد که جز برای گفتن این نیامده بود.<ref>قس: جامع بیان العلم، ج۲، ص۱۰۱-۱۰۲؛ الدر المنثور، ج۱، ص۹۰-۹۱.</ref> | بر پایه برخی گزارشها، روزی عمر بن خطاب در مدینه وارد مرکز آموزش دینی یهود موسوم به بیت المدارس شد و درباره آمدن نام و صفات پیامبر(ص) در کتابهای آنان پرسید. دانشوران یهود با اذعان به آمدن نام و صفات ایشان در کتابهایشان گفتند: چون جبرئیل که فرشته عذاب و دشمن یهودیان است، بر وی نازل میشود، به او ایمان نمیآوریم؛ اگر میکائیل که فرشته رحمت است، نازل میشد، ایمان میآوردیم. عمر دشمن جبرئیل را دشمن میکائیل؛ و دشمن آن دو را دشمن خدا خواند. سپس برای گزارش به پیامبر(ص) به سوی مدینه آمد؛ اما پیش از رسیدن وی، آیه {قُل مَن کانَ عَدُوًّا لِجِبرِیلَ...} (سوره بقره، آیه ۹۷) بر پیامبر(ص) نازل شد. پیامبر(ص) آیه را برای عمر خواند و او سوگند یاد کرد که جز برای گفتن این نیامده بود.<ref>قس: جامع بیان العلم، ج۲، ص۱۰۱-۱۰۲؛ الدر المنثور، ج۱، ص۹۰-۹۱.</ref> | ||
خط ۷۴: | خط ۸۲: | ||
بر پایه گزارشهای رسیده، احبار یهود مدینه به هیئتهای دینی که در زمان پیامبر گرامی(ص) برای تحقیق به مدینه میآمدند، نیز مشورت میدادند.<ref>تفسیر بغوی، ج۲، ص۳۷-۳۸.</ref> بر پایه گزارش ابن عباس، پس از نزول آیه مباهله، هیئت مسیحیان نجران از پیامبر گرامی(ص) سه روز مهلت گرفتند و در این مدت با احبار یهود بنینضیر، بنیقریظه و بنیقینقاع به مشورت پرداختند.<ref>الدر المنثور، ج۲، ص۳۹؛ الخصائص الکبری، ج۲، ص۴۱؛ السیرة الحلبیه، ج۳، ص۲۳۶.</ref> آنان پس از حضور نزد رسول خدا(ص) درباره مسیحی یا یهودی بودن حضرت ابراهیم(ع) ستیز کردند. آیات ۶۵-۶۷ سوره آل عمران در این زمینه نازل شد و هر دو طرف را به سبب ستیز درباره چیزی که به آن آگاهی ندارند، نکوهش کرد.<ref>الدر المنثور، ج۲، ص۴۰-۴۱.</ref> | بر پایه گزارشهای رسیده، احبار یهود مدینه به هیئتهای دینی که در زمان پیامبر گرامی(ص) برای تحقیق به مدینه میآمدند، نیز مشورت میدادند.<ref>تفسیر بغوی، ج۲، ص۳۷-۳۸.</ref> بر پایه گزارش ابن عباس، پس از نزول آیه مباهله، هیئت مسیحیان نجران از پیامبر گرامی(ص) سه روز مهلت گرفتند و در این مدت با احبار یهود بنینضیر، بنیقریظه و بنیقینقاع به مشورت پرداختند.<ref>الدر المنثور، ج۲، ص۳۹؛ الخصائص الکبری، ج۲، ص۴۱؛ السیرة الحلبیه، ج۳، ص۲۳۶.</ref> آنان پس از حضور نزد رسول خدا(ص) درباره مسیحی یا یهودی بودن حضرت ابراهیم(ع) ستیز کردند. آیات ۶۵-۶۷ سوره آل عمران در این زمینه نازل شد و هر دو طرف را به سبب ستیز درباره چیزی که به آن آگاهی ندارند، نکوهش کرد.<ref>الدر المنثور، ج۲، ص۴۰-۴۱.</ref> | ||
پنج. بهانهگیری: برخی از احبار مانند ابن صوریا با منحصر دانستن هدایت و سعادت در یهودیت، پیامبر(ص) را به پذیرش آن دعوت کردند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۱۹۲؛ العجاب، ج۱، ص۳۸۱.</ref> خداوند با آیاتی از سوره بقره این ادعای آنان را باطل خواند و تأکید فرمود که دین پیامبران گذشته نیز توحید و اسلام بوده است.<ref>جامع البیان، ج۱، ص۷۸۴؛ التبیان، ج۱، ص۴۷۹. </ref> (سوره بقره، آیه ۱۳۵-۱۳۷) برخی دیگر با ناسازگار خواندن قرآن کریم با تورات، از رسول خدا(ص) خواستند کتابی بیاورد که مقبول آنان باشد.<ref>تفسیر الجلالین، ص۵۲۶.</ref> بر پایه روایت کلبی، برخی از احبار، ایمان خود را به پیامبر(ص) به آوردن معجزه مطلوبشان مشروط کردند. آیه ۱۸۳ سوره آل عمران در این موقعیت نازل شد و با اشاره به پیامبرکشی یهودیان به رغم ارائه معجزه مطلوب آنها از سوی پیامبران پیشین، ادعای آنان را دروغ خواند.<ref>اسباب النزول، ص۸۹.</ref> روابط احبار با پیامبر(ص) سرانجام چندان تیره شد که برخی آشکارا ادعا کردند محمد(ص) پیامبر موعود تورات نیست.<ref>جامع البیان، ج۱، ص۵۷۸.</ref> | '''پنج. بهانهگیری''': برخی از احبار مانند ابن صوریا با منحصر دانستن هدایت و سعادت در یهودیت، پیامبر(ص) را به پذیرش آن دعوت کردند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۱۹۲؛ العجاب، ج۱، ص۳۸۱.</ref> خداوند با آیاتی از سوره بقره این ادعای آنان را باطل خواند و تأکید فرمود که دین پیامبران گذشته نیز توحید و اسلام بوده است.<ref>جامع البیان، ج۱، ص۷۸۴؛ التبیان، ج۱، ص۴۷۹. </ref> (سوره بقره، آیه ۱۳۵-۱۳۷) برخی دیگر با ناسازگار خواندن قرآن کریم با تورات، از رسول خدا(ص) خواستند کتابی بیاورد که مقبول آنان باشد.<ref>تفسیر الجلالین، ص۵۲۶.</ref> بر پایه روایت کلبی، برخی از احبار، ایمان خود را به پیامبر(ص) به آوردن معجزه مطلوبشان مشروط کردند. آیه ۱۸۳ سوره آل عمران در این موقعیت نازل شد و با اشاره به پیامبرکشی یهودیان به رغم ارائه معجزه مطلوب آنها از سوی پیامبران پیشین، ادعای آنان را دروغ خواند.<ref>اسباب النزول، ص۸۹.</ref> روابط احبار با پیامبر(ص) سرانجام چندان تیره شد که برخی آشکارا ادعا کردند محمد(ص) پیامبر موعود تورات نیست.<ref>جامع البیان، ج۱، ص۵۷۸.</ref> | ||
دانشوران یهود نماز خواندن به سوی بیتالمقدس را بر مسلمانان خرده گرفته، استقلال دین اسلام را به چالش کشیدند. این مایه ناخرسندی پیامبر گرامی(ص) بود. ایشان همواره از خداوند میخواست تا در این زمینه دستوری راهگشا نازل کند.<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۴۱۴؛ سبل الهدی، ج۳، ص۳۷۰.</ref> سرانجام در سال دوم ق. آیه ۱۴۴ سوره بقره نازل شد و رسول خدا(ص) فرمان یافت تا به سوی کعبه نماز بگزارد.<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۶۳؛ مجمع البیان، ج۱، ص۴۱۴-۴۱۵.</ref> تغییر قبله برای یهود ناگوار بود و شماری از اشراف و دانشوران آنان نزد پیامبر(ص) آمده، گفتند: اگر قبله را به سوی بیت المقدس بازگردانی، از تو پیروی خواهیم کرد.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹؛ جامع البیان، ج۲، ص۵؛ العجاب، ج۱، ص۳۸۸.</ref> خداوند با آیات ۱۴۲-۱۴۳ سوره بقره سخن کسانی را که مسلمانان را به سبب تغییر قبله به سرزنش و سخره گرفتند، سفیهانه خواند و با نهی پیامبر گرامی(ص) از پیروی آنان، درباره فتنه یهودیان هشدار داد. (سوره بقره، ۱۴۲-۱۴۳)<ref>جامع البیان، ج۲، ص۵.</ref> (← قبله) | دانشوران یهود نماز خواندن به سوی بیتالمقدس را بر مسلمانان خرده گرفته، استقلال دین اسلام را به چالش کشیدند. این مایه ناخرسندی پیامبر گرامی(ص) بود. ایشان همواره از خداوند میخواست تا در این زمینه دستوری راهگشا نازل کند.<ref>مجمع البیان، ج۱، ص۴۱۴؛ سبل الهدی، ج۳، ص۳۷۰.</ref> سرانجام در سال دوم ق. آیه ۱۴۴ سوره بقره نازل شد و رسول خدا(ص) فرمان یافت تا به سوی کعبه نماز بگزارد.<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۶۳؛ مجمع البیان، ج۱، ص۴۱۴-۴۱۵.</ref> تغییر قبله برای یهود ناگوار بود و شماری از اشراف و دانشوران آنان نزد پیامبر(ص) آمده، گفتند: اگر قبله را به سوی بیت المقدس بازگردانی، از تو پیروی خواهیم کرد.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۹؛ جامع البیان، ج۲، ص۵؛ العجاب، ج۱، ص۳۸۸.</ref> خداوند با آیات ۱۴۲-۱۴۳ سوره بقره سخن کسانی را که مسلمانان را به سبب تغییر قبله به سرزنش و سخره گرفتند، سفیهانه خواند و با نهی پیامبر گرامی(ص) از پیروی آنان، درباره فتنه یهودیان هشدار داد. (سوره بقره، ۱۴۲-۱۴۳)<ref>جامع البیان، ج۲، ص۵.</ref> (← قبله) | ||
شش. همپیمانی با مشرکان: در پی حضور پیامبر گرامی(ص) در مدینه، یهودیان یثرب نخست منتظر سرکوب مسلمانان به دست مشرکان بودند. اما با پیروزی مسلمانان در نبرد بدر، موقعیت یهودیان ضعیف شد. برخی از سران با نفوذ یهودیان بنینضیر همراه شماری از احبار پنهانی به مکه رفتند و در کنار کعبه با ابوسفیان همپیمان شدند که در رویارویی با پیامبر(ص) همکاری کنند.<ref>مناقب، ج۱، ص۱۶۹؛ سبل السلام، ج۴، ص۶۳؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۶۰.</ref> مسلمانان برای محدود کردن زمینه همکاری میان قریش و بنینضیر، کعب بن اشرف، از احبار قدرتمند این قبیله یهودی را کشتند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۲؛ تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۵۵-۴۵۶؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۶۰.</ref> کشته شدن کعب در سال سوم ق. رخ داد.<ref>المغازی، ج۱، ص۱۸۴؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.</ref> | '''شش. همپیمانی با مشرکان''': در پی حضور پیامبر گرامی(ص) در مدینه، یهودیان یثرب نخست منتظر سرکوب مسلمانان به دست مشرکان بودند. اما با پیروزی مسلمانان در نبرد بدر، موقعیت یهودیان ضعیف شد. برخی از سران با نفوذ یهودیان بنینضیر همراه شماری از احبار پنهانی به مکه رفتند و در کنار کعبه با ابوسفیان همپیمان شدند که در رویارویی با پیامبر(ص) همکاری کنند.<ref>مناقب، ج۱، ص۱۶۹؛ سبل السلام، ج۴، ص۶۳؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۶۰.</ref> مسلمانان برای محدود کردن زمینه همکاری میان قریش و بنینضیر، کعب بن اشرف، از احبار قدرتمند این قبیله یهودی را کشتند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۲؛ تاریخ المدینه، ج۲، ص۴۵۵-۴۵۶؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۴۶۰.</ref> کشته شدن کعب در سال سوم ق. رخ داد.<ref>المغازی، ج۱، ص۱۸۴؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.</ref> | ||
بر پایه روایت زهری، در پی نامه تهدیدآمیز قریش، یهودیان بنینضیر بر آن شدند که با ترفندی رسول خدا را به قتل رسانند. از این رو، از وی خواستند که همراه ۳۰ تن از یاران خود در منطقهای میان یثرب و محل زندگی قبیله بنینضیر با ۳۰ تن از احبار دیدار و گفتوگو کند تا اگر احبار به وی ایمان آورند، همه آنان نیز به وی بگروند. آنگاه که به سبب حضور یاران پیامبر(ص) آنان نتوانستند نقشه خود را اجرا کنند، از ایشان خواستند که با سه تن از یارانش به گفتوگو با سه تن از احبار بپردازد. این سه دانشور زیر جامههای خود خنجری پنهان کرده بودند. در پی آشکار شدن این توطئه از جانب یکی از زنان بنینضیر، پیامبر(ص) به مدینه بازگشت و شش ماه پس از نبرد بدر، غزوه بنینضیر شکل گرفت.<ref>المصنف، عبدالرزاق، ج۵، ص۳۵۹-۳۶۰؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۳۵۳-۳۵۶؛ الدر المنثور، ج۶، ص۱۸۹.</ref> رسول خدا به آنان ۱۰ روز فرصت داد تا سکونتگاه خود را ترک کنند. آنها آماده مهاجرت شدند؛ اما عبدالله ابن اُبَی، سردسته منافقان مدینه، به حُیی ابن اخطب از احبار بزرگ بنینضیر و رئیس آنان پیغام داد که اگر با پیامبر(ص) نبرد کنند، با ۲۰۰۰ رزمنده به یاریشان خواهد رفت. سلام بن مشکم، از احبار بنینضیر، با یادآوری خیانت عبدالله بن اُبَی از حُیی خواست به وی اعتماد نکند؛ اما حُیی پیشنهاد عبدالله را پذیرفت و آماده مقاومت و نبرد با مسلمانان شد.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۶۸؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۵؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۵۶۱.</ref> حُیی به ترمیم دژهای بنینضیر پرداخت<ref>المغازی، ج۲، ص۳۶۸؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۹؛ نور الثقلین، ج۵، ص۲۷۲.</ref> و هرچه را برای نبرد نیاز بود، همراه چارپایان درون آنها جای داد.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۶۸.</ref> پس از چندین روز مقاومت در برابر مسلمانان که قلعههای بنینضیر را محاصره کرده بودند، حُیی ناگزیر از پیامبر(ص) خواست بر پایه پیشنهاد پیشین که اموال آنان را محترم میشمرد، سازش کنند. رسول خدا(ص) نپذیرفت و آنان ناگزیر شدند تنها با بردن اموال منقول خویش، زیستگاه خود را ترک کنند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۶۸۳؛ فتوح البلدان، ج۱، ص۱۸؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۵.</ref> حُیی بن اخطب پس از کوچ بنینضیر به منطقه خیبر، همچنان به دشمنی خود با پیامبر(ص) ادامه داد. او به مکه رفت و از سران قریش برای نبرد با مسلمانان یاری خواست.<ref>جامع البیان، ج۵، ص۱۸۸.</ref> وی و دیگر سران بنینضیر با وعدههای مالی، قبایلی بزرگ مانند غطفان و قَیس بن عیلان را با خود همراه ساختند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۷۰۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۳۳؛ الارشاد، ج۱، ص۹۵-۹۶.</ref> نیز وی مخفیانه به مدینه، نزد یهودیان بنیقریظه رفت و آنان را با خود همراه نمود.<ref>نک: فتوح البلدان، ج۱، ص۲۳-۲۴؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۰۳.</ref> این تلاشها زمینهساز نبرد احزاب شد. سرانجام حُیی پس از نبرد احزاب و در محاصره بنیقریظه از سوی پیامبر(ص) و در میان آن قبیله به حکم سعد بن معاذ کشته شد.<ref>المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۰۳؛ فتوح البلدان، ج۱، ص۲۳-۲۴.</ref> (← بنینضیر) | بر پایه روایت زهری، در پی نامه تهدیدآمیز قریش، یهودیان بنینضیر بر آن شدند که با ترفندی رسول خدا را به قتل رسانند. از این رو، از وی خواستند که همراه ۳۰ تن از یاران خود در منطقهای میان یثرب و محل زندگی قبیله بنینضیر با ۳۰ تن از احبار دیدار و گفتوگو کند تا اگر احبار به وی ایمان آورند، همه آنان نیز به وی بگروند. آنگاه که به سبب حضور یاران پیامبر(ص) آنان نتوانستند نقشه خود را اجرا کنند، از ایشان خواستند که با سه تن از یارانش به گفتوگو با سه تن از احبار بپردازد. این سه دانشور زیر جامههای خود خنجری پنهان کرده بودند. در پی آشکار شدن این توطئه از جانب یکی از زنان بنینضیر، پیامبر(ص) به مدینه بازگشت و شش ماه پس از نبرد بدر، غزوه بنینضیر شکل گرفت.<ref>المصنف، عبدالرزاق، ج۵، ص۳۵۹-۳۶۰؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۳۵۳-۳۵۶؛ الدر المنثور، ج۶، ص۱۸۹.</ref> رسول خدا به آنان ۱۰ روز فرصت داد تا سکونتگاه خود را ترک کنند. آنها آماده مهاجرت شدند؛ اما عبدالله ابن اُبَی، سردسته منافقان مدینه، به حُیی ابن اخطب از احبار بزرگ بنینضیر و رئیس آنان پیغام داد که اگر با پیامبر(ص) نبرد کنند، با ۲۰۰۰ رزمنده به یاریشان خواهد رفت. سلام بن مشکم، از احبار بنینضیر، با یادآوری خیانت عبدالله بن اُبَی از حُیی خواست به وی اعتماد نکند؛ اما حُیی پیشنهاد عبدالله را پذیرفت و آماده مقاومت و نبرد با مسلمانان شد.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۶۸؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۵؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۵۶۱.</ref> حُیی به ترمیم دژهای بنینضیر پرداخت<ref>المغازی، ج۲، ص۳۶۸؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۹؛ نور الثقلین، ج۵، ص۲۷۲.</ref> و هرچه را برای نبرد نیاز بود، همراه چارپایان درون آنها جای داد.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۶۸.</ref> پس از چندین روز مقاومت در برابر مسلمانان که قلعههای بنینضیر را محاصره کرده بودند، حُیی ناگزیر از پیامبر(ص) خواست بر پایه پیشنهاد پیشین که اموال آنان را محترم میشمرد، سازش کنند. رسول خدا(ص) نپذیرفت و آنان ناگزیر شدند تنها با بردن اموال منقول خویش، زیستگاه خود را ترک کنند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۶۸۳؛ فتوح البلدان، ج۱، ص۱۸؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۲۵.</ref> حُیی بن اخطب پس از کوچ بنینضیر به منطقه خیبر، همچنان به دشمنی خود با پیامبر(ص) ادامه داد. او به مکه رفت و از سران قریش برای نبرد با مسلمانان یاری خواست.<ref>جامع البیان، ج۵، ص۱۸۸.</ref> وی و دیگر سران بنینضیر با وعدههای مالی، قبایلی بزرگ مانند غطفان و قَیس بن عیلان را با خود همراه ساختند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۷۰۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۳۳؛ الارشاد، ج۱، ص۹۵-۹۶.</ref> نیز وی مخفیانه به مدینه، نزد یهودیان بنیقریظه رفت و آنان را با خود همراه نمود.<ref>نک: فتوح البلدان، ج۱، ص۲۳-۲۴؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۰۳.</ref> این تلاشها زمینهساز نبرد احزاب شد. سرانجام حُیی پس از نبرد احزاب و در محاصره بنیقریظه از سوی پیامبر(ص) و در میان آن قبیله به حکم سعد بن معاذ کشته شد.<ref>المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۵۰۳؛ فتوح البلدان، ج۱، ص۲۳-۲۴.</ref> (← بنینضیر) | ||
ج. مسلمان شدن برخی از احبار مدینه | === ج. مسلمان شدن برخی از احبار مدینه === | ||
برخی از احبار با پی بردن به صداقت پیامبر گرامی(ص) در ادعای نبوت و سازگاری نشانههای پیامبر موعود در تورات با ایشان، به وی ایمان آوردند. از این میان، برجستهترین افراد، عبدالله بن سلام، مُخَیریق و زید بن سَعنه بودند. | |||
یک. حُصَین بن سلام (عبدالله بن سلام): وی نخستین دانشمند یهودی بود که در مدینه به پیامبر(ص) ایمان آورد و رسول خدا(ص) نام او را عبدالله نهاد.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۹، ص۱۱۱؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۹۰.</ref> درباره چگونگی اسلام آوردن وی گفتهاند: او برای اطمینان یافتن از صداقت پیامبر گرامی(ص) در ادعای نبوت، سه پرسش درباره نخستین نشانه قیامت، اولین غذای بهشتیان، و سبب همانندی فرزند با پدر یا مادرش طرح کرد و مدعی شد که پاسخ آنها را جز پیامبران و اوصیای آنان نمیدانند. آنگاه که پیامبر گرامی(ص) پاسخ آن پرسشها را آموخته از جبرئیل شمرد، او جبرئیل را دشمن یهودیان خواند. رسول خدا(ص) این آیه را تلاوت کرد: {قُل مَن کانَ عَدُوًّا لِجِبرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلبِک بِإِذنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ وَهُدًی وَبُشرَی لِلمُؤمِنِینَ}. (سوره بقره، آیه ۹۷) سپس فرمود: «نخستین نشانه قیامت، آتشی است که مردم را از شرق به غرب میراند و آنجا گرد میآورد. اولین غذای بهشتیان، جگر نهنگ است. سبب شباهت فرزند به پدر یا مادرش، غلبه آب یکی از آن دو بر دیگری است.» عبدالله با شنیدن این پاسخها شهادتین را بر زبان راند و مسلمان شد. او به پیامبر(ص) گفت که یهودیان اهل خیانت و بهتاناند و اگر از مسلمان شدن وی آگاه شوند، درباره او بدگویی خواهند کرد. چندی بعد پیامبر(ص) بدون اشاره به مسلمان شدن عبدالله، از یهودیانی که نزد وی آمده بودند، درباره مقام و منزلت او پرسید. آنها او را ستودند و وی و پدرش را بهترین و داناترین فرد در میان خویش خواندند. آنگاه که عبدالله بن سلام وارد شد و مسلمانی خود را آشکار کرد، یهودیان او و پدرش را بدترین و نادانترین فرد در میان خویش خواندند. وی به پیامبر(ص) گفت: این همان چیزی است که از آن میترسیدم.<ref>مسند احمد، ج۳، ص۱۰۸؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۱۰۲-۱۰۳؛ علل الشرایع، ج۱، ص۹۴-۹۵.</ref> | '''یک. حُصَین بن سلام (عبدالله بن سلام)''': وی نخستین دانشمند یهودی بود که در مدینه به پیامبر(ص) ایمان آورد و رسول خدا(ص) نام او را عبدالله نهاد.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۹، ص۱۱۱؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۹۰.</ref> درباره چگونگی اسلام آوردن وی گفتهاند: او برای اطمینان یافتن از صداقت پیامبر گرامی(ص) در ادعای نبوت، سه پرسش درباره نخستین نشانه قیامت، اولین غذای بهشتیان، و سبب همانندی فرزند با پدر یا مادرش طرح کرد و مدعی شد که پاسخ آنها را جز پیامبران و اوصیای آنان نمیدانند. آنگاه که پیامبر گرامی(ص) پاسخ آن پرسشها را آموخته از جبرئیل شمرد، او جبرئیل را دشمن یهودیان خواند. رسول خدا(ص) این آیه را تلاوت کرد: {قُل مَن کانَ عَدُوًّا لِجِبرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلبِک بِإِذنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ وَهُدًی وَبُشرَی لِلمُؤمِنِینَ}. (سوره بقره، آیه ۹۷) سپس فرمود: «نخستین نشانه قیامت، آتشی است که مردم را از شرق به غرب میراند و آنجا گرد میآورد. اولین غذای بهشتیان، جگر نهنگ است. سبب شباهت فرزند به پدر یا مادرش، غلبه آب یکی از آن دو بر دیگری است.» عبدالله با شنیدن این پاسخها شهادتین را بر زبان راند و مسلمان شد. او به پیامبر(ص) گفت که یهودیان اهل خیانت و بهتاناند و اگر از مسلمان شدن وی آگاه شوند، درباره او بدگویی خواهند کرد. چندی بعد پیامبر(ص) بدون اشاره به مسلمان شدن عبدالله، از یهودیانی که نزد وی آمده بودند، درباره مقام و منزلت او پرسید. آنها او را ستودند و وی و پدرش را بهترین و داناترین فرد در میان خویش خواندند. آنگاه که عبدالله بن سلام وارد شد و مسلمانی خود را آشکار کرد، یهودیان او و پدرش را بدترین و نادانترین فرد در میان خویش خواندند. وی به پیامبر(ص) گفت: این همان چیزی است که از آن میترسیدم.<ref>مسند احمد، ج۳، ص۱۰۸؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۱۰۲-۱۰۳؛ علل الشرایع، ج۱، ص۹۴-۹۵.</ref> | ||
دو. مُخَیریق نضیری: مخیریق از احبار و ثروتمندان یهود بنینضیر در مدینه بود که نشانههای پیامبر موعود را با حضرت محمد(ص) سازگار یافت وایمان آورد.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۶۲؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۵۳.</ref> بر پایه برخی گزارشها، او در غزوه احد خطاب به یهودیان سوگند یاد کرد که محمد(ص) پیامبر خداست و بر آنان پیروز خواهد شد. سپس آنان را به یاری مسلمانان در نبرد با مشرکان فرا خواند. اما یهودیان به بهانه این که روز شنبه است، دعوت وی را نپذیرفتند. او با سرزنش آنان، اختیار دارایی خود را پس از مرگ به دست پیامبر(ص) سپرد و به یاری سپاه اسلام شتافت و در غزوه احد به شهادت رسید. گفتهاند: پیامبر(ص) پس از شهادت وی، او را بهترین یهودی [پیش از گرویدن به اسلام] خواند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۶۲؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۳۴۴؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۶۱؛ ج۳، ص۳۵۳.</ref> | '''دو. مُخَیریق نضیری''': مخیریق از احبار و ثروتمندان یهود بنینضیر در مدینه بود که نشانههای پیامبر موعود را با حضرت محمد(ص) سازگار یافت وایمان آورد.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۶۲؛ امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۵۳.</ref> بر پایه برخی گزارشها، او در غزوه احد خطاب به یهودیان سوگند یاد کرد که محمد(ص) پیامبر خداست و بر آنان پیروز خواهد شد. سپس آنان را به یاری مسلمانان در نبرد با مشرکان فرا خواند. اما یهودیان به بهانه این که روز شنبه است، دعوت وی را نپذیرفتند. او با سرزنش آنان، اختیار دارایی خود را پس از مرگ به دست پیامبر(ص) سپرد و به یاری سپاه اسلام شتافت و در غزوه احد به شهادت رسید. گفتهاند: پیامبر(ص) پس از شهادت وی، او را بهترین یهودی [پیش از گرویدن به اسلام] خواند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۳۶۲؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۳۴۴؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۶۱؛ ج۳، ص۳۵۳.</ref> | ||
سه. زید بن سَعنه (سَعیه) | '''سه. زید بن سَعنه (سَعیه)''': زید نیز از احبار ثروتمند مدینه بود. گزارش شده که وی همه نشانههای حقانیت نبوت را در حضرت محمد(ص) یافته بود، جز دو چیز که هنوز از آن خبر نداشت: یکی این که بردباری پیامبر راستین بر پرخاشگری او غالب است. دوم این که هراندازه تندی و جهالت دشمنان بیشتر گردد، بر شکیبایی او افزوده میشود. وی در پی فرصتی بود تا در برخوردی با پیامبر(ص) به ویژگیهای یاد شده در ایشان پی ببرد. او پیش از مسلمان شدن وامی به پیامبر(ص) داده بود. روزی با خشونت لباس ایشان را گرفت و با درخواست طلب خود، رسول خدا(ص) و دیگر فرزندان عبدالمطلب را متهم کرد که همیشه بدهی خود را دیر پرداخت میکنند. عمر بن خطاب خشمگین شد و خواست که به وی آسیب برساند. رسول خدا(ص) با تبسم و جلوگیری از برخورد عمر با وی، به عمر فرمود:ای کاش به جای این برخورد، مرا به حُسن پرداخت و او را به حسن طلب دین فرامیخواندی! آنگاه با اشاره به این که هنوز تا سررسید پرداخت بدهی سه روز مانده است، دستور داد طلب او را بپردازند و از آن روی که عمر او را ترسانده، ۲۰ پیمانه بیشتر به او پرداخت کنند. پس از این رویداد، وی با تصدیق رسول خدا(ص) و پذیرش اسلام، همراه ایشان در نبردهای بسیار شرکت کرد و سرانجام در غزوه تبوک درگذشت.<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۲۳۱-۲۳۲؛ صحیح ابن حبان، ج۱، ص۵۲۲-۵۲۴؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref> | ||
گفتوگوهای برخی از احبار با امام | == گفتوگوهای برخی از احبار با امام علی(ع) == | ||
در منابع روایی، گزارشهایی درباره گفتوگوهای اعتقادی برخی از احبار با امامان معصوم: آمده است. بر پایه برخی از این حدیثها که از نظر سند مرسل هستند، بعضی از دانشوران یهود پس از آن که پاسخ پرسشهای خود را از خلیفه اول نگرفتند، در راه بازگشت با امام علی(ع) دیدار کردند و درباره مکان خداوند از وی پرسیدند. امام خداوند را آفریدگار مکان و ظرف موجودات دانست و خود ذات الهی را فاقد ظرف و مکان و بزرگتر از آن شمرد. آنگاه پرسید: اگر برای این سخن، دلیل و گواهی از کتاب خودتان بیاورم، مسلمان میشوید؟ سپس امام به گزارش برخی از کتابهای آنان اشاره کرد که روزی چند فرشته از جهتهای گوناگون نزد موسی(ع) آمدند و همگی گفتند که از نزد خدا آمدهاند. دانشمند یهودی پس از گواهی دادن به درستی این سخن، مسلمان شد.<ref>الارشاد، ج۱، ص۲۰۱-۲۰۲؛ الاحتجاج، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳.</ref> | |||
بر پایه گزارشی دیگر، یکی از احبار درباره زمان و مکان وجود یافتن خدا پرسید. امام با سرزنش او از وجود خداوند در هر زمان سخن گفت و خدا را آفریننده زمان و مکان دانست و این که زمان و مکان خدا را محدود نمیکند. آن دانشور پرسید: آیا تو پیامبری؟ امام خود را بنده و یکی از خادمان پیامبر گرامی(ص) خواند.<ref>الکافی، ج۱، ص۸۹-۹۰؛ التوحید، ص۱۷۴-۱۷۵.</ref> در گفتوگویی دیگر، امام علی(ع) در پاسخ یکی از احبار که از وی درباره دیدن خداوند پرسید، فرمود: من خدای نادیده را نمیپرستم؛ اما خداوند نه با چشم سر، بلکه با چشم دل و با ایمان حقیقی دیده میشود.<ref>الکافی، ج۱، ص۹۸؛ التوحید، ص۱۰۹. </ref> | بر پایه گزارشی دیگر، یکی از احبار درباره زمان و مکان وجود یافتن خدا پرسید. امام با سرزنش او از وجود خداوند در هر زمان سخن گفت و خدا را آفریننده زمان و مکان دانست و این که زمان و مکان خدا را محدود نمیکند. آن دانشور پرسید: آیا تو پیامبری؟ امام خود را بنده و یکی از خادمان پیامبر گرامی(ص) خواند.<ref>الکافی، ج۱، ص۸۹-۹۰؛ التوحید، ص۱۷۴-۱۷۵.</ref> در گفتوگویی دیگر، امام علی(ع) در پاسخ یکی از احبار که از وی درباره دیدن خداوند پرسید، فرمود: من خدای نادیده را نمیپرستم؛ اما خداوند نه با چشم سر، بلکه با چشم دل و با ایمان حقیقی دیده میشود.<ref>الکافی، ج۱، ص۹۸؛ التوحید، ص۱۰۹. </ref> | ||
احبار و ترویج اسرائیلیات | == احبار و ترویج اسرائیلیات == | ||
برخی از دانشوران مسلمان شده یهود، نقشی موثر در ترویج اسرائیلیات در جامعه اسلامی داشتند. برجستهترین آنها کعب بن ماتِع معروف به «کعب الاَحبار» بود که برخی نام درست او را کعب الحبر دانستهاند.<ref>تاج العروس، ج۶، ص۲۳۵، «حبر».</ref> او از دانشوران یهود یمن بود. وی پیامبر(ص) را دیدار نکرد و در زمان خلافت عمر بن خطاب یا ابوبکر<ref>تاریخ الاسلام، ج۳، ص۳۹۷.</ref> به مدینه آمد و اسلام آورد. به گفته برخی، در زمان پیامبر(ص) مسلمان شد؛ ولی پس از وفات ایشان به مدینه آمد.<ref> المعارف، ص۴۳۰؛ الاصابه، ج۵، ص۴۸۲؛ عمدة القاری، ج۲۵، ص۷۴.</ref> از همین رو، وی از اصحاب پیامبر(ص) به شمار نمیآید و از طبقه نخست تابعین است. بر پایه گزارشی، عباس بن عبدالمطلب از علت دیر مسلمان شدن کعب الاحبار پرسید و او پاسخ داد: «پدرم که از دانشوران یهود بود، نوشتههایی از تورات را در بستهای مهر شده گذاشته و از من پیمان گرفته بود که آن را نگشایم. پس از مرگ پدر آن را گشودم و با مشاهده نام و صفات پیامبر(ص) در آن نوشتهها مسلمان شدم.»<ref>امتاع الاسماع، ج۳، ص۳۶۵-۳۶۶؛ الاصابه، ج۵، ص۴۸۲. </ref> بر پایه گزارشی از سعید بن عمر انصاری، از میان افرادی که پیامبر(ص) را ندیده بودند، کسی همانند کعب اوصاف ایشان را نمیدانست. این سخن مؤید گفته کعب در مورد آن نوشتههای تورات است.<ref>الاصابه، ج۴، ص۵۷۹.</ref> | |||
کعب با هدف شرکت در فتوحات اسلامی به حمصِ شام رفت و آنجا سکونت گزید و در زمان خلافت عثمان درگذشت.<ref>المعارف، ص۴۳۰؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۳۹۷؛ الاصابه، ج۴، ص۶۲۲.</ref> بسیاری از اسرائیلیات به او منسوب است. درباره هدف وی از مسلمان شدن، دیدگاههای مختلف یافت میشود. برخی او را به تظاهر به اسلام، دروغ بستن به پیامبر گرامی(ص) و ترویج آگاهانه اسرائیلیات متهم کردهاند.<ref>من حیاة الخلیفة عمر، ص۳۸۷؛ شیخ المضیره، ص۹۲.</ref> گروهی او را در قتل عمر بن خطاب نیز دخیل دانسته و به این گزارش استناد کردهاند که وی سه روز پیش از کشته شدن عمر، از مرگ او خبر داد و گفت که این رویداد در تورات آمده است؛ اما عمر سخن او را باور نکرد.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۴۰؛ قس: السنن الکبری، ج۳، ص۱۱۳؛ الکامل، ج۳، ص۵۰.</ref> بر پایه برخی گزارشها، کعب رابطه خوبی با امام علی(ع) نداشت و امام او را کذّاب میدانست.<ref>طرائف المقال، ج۲، ص۱۰۵.</ref> به روایتی، امام باقر(ع) این سخن کعب را که کعبه هر روز بر بیت المقدس سجده میکند، دروغ خواند.<ref>طرائف المقال، ج۲، ص۱۰۵؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۳۱۱.</ref> در برابر، برخی دیگر او را مسلمان و ثقه دانستهاند.<ref>الثقات، ج۵، ص۳۳۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۴۸۹.</ref> به عقیده ابن کثیر، کعب الاحبار با آگاهی فراوان از کتب ادیان مختلف، داستانها و سخنان بنیاسرائیل و کتابهای گذشته را بدون آن که به پیامبر(ص) نسبت دهد، برای مردم بازگو میکرد. از آنجا که بسیاری از این سخنان درست و تأییدگر اسلام بود، از این کار او جلوگیری نشد. اما بعدها برخی از کسانی که گفتههای وی را شنیده بودند، آنها را به پیامبر گرامی(ص) نسبت دادند و حدیثهای نادرست بسیاری را از او رواج دادند.<ref>البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۹؛ ج۲، ص۱۵۹.</ref> از هر روی، ابن کثیر نیز او را به سبب زیادهروی در گزارش داستانها و سخنان بنیاسرائیل نکوهش کرده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۹؛ ج۲، ص۱۵۹.</ref> این شیوه وی چنان افراطی بود که عمر بن خطاب که نخست از سخنان او استقبال میکرد، به او هشدار داد که اگر از سخنانش دست نکشد، او را به سرزمین میمونها میفرستد. وی در این سخن، به مسخ شدن یهودیان و تبدیل گشتن آنها به میمون اشاره داشت.<ref>تاریخ دمشق، ج۵۰، ص۱۷۲؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۴-۱۱۵.</ref> | کعب با هدف شرکت در فتوحات اسلامی به حمصِ شام رفت و آنجا سکونت گزید و در زمان خلافت عثمان درگذشت.<ref>المعارف، ص۴۳۰؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۳۹۷؛ الاصابه، ج۴، ص۶۲۲.</ref> بسیاری از اسرائیلیات به او منسوب است. درباره هدف وی از مسلمان شدن، دیدگاههای مختلف یافت میشود. برخی او را به تظاهر به اسلام، دروغ بستن به پیامبر گرامی(ص) و ترویج آگاهانه اسرائیلیات متهم کردهاند.<ref>من حیاة الخلیفة عمر، ص۳۸۷؛ شیخ المضیره، ص۹۲.</ref> گروهی او را در قتل عمر بن خطاب نیز دخیل دانسته و به این گزارش استناد کردهاند که وی سه روز پیش از کشته شدن عمر، از مرگ او خبر داد و گفت که این رویداد در تورات آمده است؛ اما عمر سخن او را باور نکرد.<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۴۰؛ قس: السنن الکبری، ج۳، ص۱۱۳؛ الکامل، ج۳، ص۵۰.</ref> بر پایه برخی گزارشها، کعب رابطه خوبی با امام علی(ع) نداشت و امام او را کذّاب میدانست.<ref>طرائف المقال، ج۲، ص۱۰۵.</ref> به روایتی، امام باقر(ع) این سخن کعب را که کعبه هر روز بر بیت المقدس سجده میکند، دروغ خواند.<ref>طرائف المقال، ج۲، ص۱۰۵؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۳۱۱.</ref> در برابر، برخی دیگر او را مسلمان و ثقه دانستهاند.<ref>الثقات، ج۵، ص۳۳۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۴۸۹.</ref> به عقیده ابن کثیر، کعب الاحبار با آگاهی فراوان از کتب ادیان مختلف، داستانها و سخنان بنیاسرائیل و کتابهای گذشته را بدون آن که به پیامبر(ص) نسبت دهد، برای مردم بازگو میکرد. از آنجا که بسیاری از این سخنان درست و تأییدگر اسلام بود، از این کار او جلوگیری نشد. اما بعدها برخی از کسانی که گفتههای وی را شنیده بودند، آنها را به پیامبر گرامی(ص) نسبت دادند و حدیثهای نادرست بسیاری را از او رواج دادند.<ref>البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۹؛ ج۲، ص۱۵۹.</ref> از هر روی، ابن کثیر نیز او را به سبب زیادهروی در گزارش داستانها و سخنان بنیاسرائیل نکوهش کرده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۹؛ ج۲، ص۱۵۹.</ref> این شیوه وی چنان افراطی بود که عمر بن خطاب که نخست از سخنان او استقبال میکرد، به او هشدار داد که اگر از سخنانش دست نکشد، او را به سرزمین میمونها میفرستد. وی در این سخن، به مسخ شدن یهودیان و تبدیل گشتن آنها به میمون اشاره داشت.<ref>تاریخ دمشق، ج۵۰، ص۱۷۲؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۴-۱۱۵.</ref> | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۱۳: | ||
بر پایه برخی گزارشها، محمد بن کعب قرظی، فرزند کعب الاحبار، در پاسخ عمر بن عبدالعزیز که درباره ذبیح از او پرسید، حضرت اسماعیل(ع) را ذبیح دانست. وی همین را از یکی از احبار مسلمان شده شام پرسید. او هم حضرت اسماعیل(ع) را ذبیح دانست و اقرار نمود که یهودیان به رغم آگاهی از این حقیقت، از سر حسادت آن را انکار میکنند.<ref>بحار الانوار، ج۱۲، ص۱۳۴.</ref> | بر پایه برخی گزارشها، محمد بن کعب قرظی، فرزند کعب الاحبار، در پاسخ عمر بن عبدالعزیز که درباره ذبیح از او پرسید، حضرت اسماعیل(ع) را ذبیح دانست. وی همین را از یکی از احبار مسلمان شده شام پرسید. او هم حضرت اسماعیل(ع) را ذبیح دانست و اقرار نمود که یهودیان به رغم آگاهی از این حقیقت، از سر حسادت آن را انکار میکنند.<ref>بحار الانوار، ج۱۲، ص۱۳۴.</ref> | ||
مناظره برخی از احبار با امام رضا(ع) | == مناظره برخی از احبار با امام رضا(ع) == | ||
به سبب زندگی یهودیان در سرزمینهای اسلامی، در دورههای پسین نیز گفتوگوها و مناظراتی میان احبار یهود و پیشوایان دینی اسلام، از جمله اهل بیت: صورت گرفت. مناظره دانشمند یهودی معروف به رأس الجالوت با امام رضا(ع) از این قبیل است. او از امام خواست تا نبوت پیامبر گرامی(ص) را بر پایه تورات ثابت کند. امام(ع) به وصیت حضرت موسی(ع) به بنیاسرائیل اشاره کرد که پیامبری از میان برادرانشان به سوی آنان خواهد آمد و باید او را تصدیق کنند و به سخنانش گوش فرادهند. آنگاه افزود: بنیاسرائیل برادرانی جز بنیاسماعیل ندارند و از میان فرزندان اسماعیل(ع) هم پیامبری جز حضرت محمد(ص) برانگیخته نشده است.<ref>الاحتجاج، ج۲، ص۲۰۸-۲۱۳.</ref> این بخش مورد استناد امام با اندکی تفاوت در چند جای عهدین آمده و در نسخههای کنونی آن نیز یافت میشود.<ref>کتاب مقدس، تثنیه، ۱۸ : ۱۵، ۱۸؛ اعمال رسولان، ۳ : ۲۲.</ref> | |||
هنگامی که امام رضا(ع) درباره دلیل اعتقاد رأس الجالوت به نبوت حضرت موسی(ع) پرسید، وی به معجزاتی مانند شکافتن دریا، اژدها شدن عصا در دست وی، بیرون آوردن ید بیضا و جاری ساختن چشمه آب از سنگ با زدن عصا استناد کرد. امام رضا(ع) با تأیید این معجزات پرسید: آیا هر کس را که در تأیید ادعای نبوّت خویش معجزه بیاورد، تصدیق میکنی؟ رأس الجالوت گفت: تنها هنگامی میپذیرم که معجزاتی همانند حضرت موسی(ع) بیاورد. امام رضا(ع) پرسید: پس چگونه به نبوّت پیامبران پیش از موسی(ع) ایمان داری با آن که هیچ یک از آنها چنان معجزاتی نیاوردند؟ او که در پاسخ حضرت رضا(ع) درمانده بود، با تغییر سخن خود گفت: اگر کسی معجزاتی بیاورد که فراتر از قدرت افراد عادی باشد، تصدیق نبوّت او لازم است. امام به بیان مواردی در نقض این گفته وی پرداخت و با اشاره به زنده شدن مردگان و شفای کور مادرزاد و بیماران مبتلا به پیسی و زنده شدن پرنده گلین با دم مسیحایی عیسی(ع) پرسید: پس چرا نبوّت او را تصدیق نمیکنید؟ رأس الجالوت گفت: میگویند که وی چنین کارهایی کرده است؛ ولی ما ندیدهایم. امام پرسید: مگر معجزات حضرت موسی(ع) را به چشم خود دیدهاید؟ آیا جز این است که افرادی مورد اعتماد آنها را دیده و گزارش کردهاند و سخن آنان با گزارشهای متواتر به شما رسیده است؟ معجزات حضرت عیسی(ع) را هم افرادی درخور اعتماد دیده و با روایتهای متواتر گزارش کردهاند. پس چرا نبوّت او را تصدیق نمیکنید؟ آنگاه بر پایه همین منطق، به اثبات معجزات و نبوت پیامبر گرامی پرداخت و فرمود: «درباره حضرت محمد(ص) نیز این سخن صدق میکند. بر پایه گزارشهای متواتر، ایشان نزد هیچ آموزگاری درس نخواند و دانش نیاموخت. وی به رغم امّی بودن، کتابی آورد که درباره سرگذشت پیامبران و اقوام گذشته و آینده سخن گفته است. پس چرا نبوت او را نمیپذیری؟» رأس الجالوت که پاسخی نداشت، درماند و سکوت اختیار کرد.<ref>الاحتجاج، ج۲، ص۲۰۳-۲۰۵، ۲۰۸-۲۱۳.</ref> | هنگامی که امام رضا(ع) درباره دلیل اعتقاد رأس الجالوت به نبوت حضرت موسی(ع) پرسید، وی به معجزاتی مانند شکافتن دریا، اژدها شدن عصا در دست وی، بیرون آوردن ید بیضا و جاری ساختن چشمه آب از سنگ با زدن عصا استناد کرد. امام رضا(ع) با تأیید این معجزات پرسید: آیا هر کس را که در تأیید ادعای نبوّت خویش معجزه بیاورد، تصدیق میکنی؟ رأس الجالوت گفت: تنها هنگامی میپذیرم که معجزاتی همانند حضرت موسی(ع) بیاورد. امام رضا(ع) پرسید: پس چگونه به نبوّت پیامبران پیش از موسی(ع) ایمان داری با آن که هیچ یک از آنها چنان معجزاتی نیاوردند؟ او که در پاسخ حضرت رضا(ع) درمانده بود، با تغییر سخن خود گفت: اگر کسی معجزاتی بیاورد که فراتر از قدرت افراد عادی باشد، تصدیق نبوّت او لازم است. امام به بیان مواردی در نقض این گفته وی پرداخت و با اشاره به زنده شدن مردگان و شفای کور مادرزاد و بیماران مبتلا به پیسی و زنده شدن پرنده گلین با دم مسیحایی عیسی(ع) پرسید: پس چرا نبوّت او را تصدیق نمیکنید؟ رأس الجالوت گفت: میگویند که وی چنین کارهایی کرده است؛ ولی ما ندیدهایم. امام پرسید: مگر معجزات حضرت موسی(ع) را به چشم خود دیدهاید؟ آیا جز این است که افرادی مورد اعتماد آنها را دیده و گزارش کردهاند و سخن آنان با گزارشهای متواتر به شما رسیده است؟ معجزات حضرت عیسی(ع) را هم افرادی درخور اعتماد دیده و با روایتهای متواتر گزارش کردهاند. پس چرا نبوّت او را تصدیق نمیکنید؟ آنگاه بر پایه همین منطق، به اثبات معجزات و نبوت پیامبر گرامی پرداخت و فرمود: «درباره حضرت محمد(ص) نیز این سخن صدق میکند. بر پایه گزارشهای متواتر، ایشان نزد هیچ آموزگاری درس نخواند و دانش نیاموخت. وی به رغم امّی بودن، کتابی آورد که درباره سرگذشت پیامبران و اقوام گذشته و آینده سخن گفته است. پس چرا نبوت او را نمیپذیری؟» رأس الجالوت که پاسخی نداشت، درماند و سکوت اختیار کرد.<ref>الاحتجاج، ج۲، ص۲۰۳-۲۰۵، ۲۰۸-۲۱۳.</ref> | ||
خط ۲۱۱: | خط ۲۲۳: | ||
* '''الوافی بالوفیات''': الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق. | * '''الوافی بالوفیات''': الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق. | ||
{{پایان}} | {{پایان}} | ||
[[رده:مقالههای در دست ویرایش]] |