پرش به محتوا

بنی‌ساج: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۱۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۱۸
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}} بنی‌ساج: سلسله‌ای از امیران ایرانی راهدار حرمین و حاکم آذربایج...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|ماه=[[مرداد]]|روز=[[۲۱]]|سال=[[۱۳۹۷]]|کاربر=E ebrahimi  }}
{{در دست ویرایش|ماه=[[مرداد]]|روز=[[۲۱]]|سال=[[۱۳۹۷]]|کاربر=E ebrahimi  }}


[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
 
بنی‌ساج: سلسله‌ای از امیران ایرانی راهدار حرمین و حاکم آذربایجان در سده سوم ق.
بنی‌ساج سلسله‌ای از امیران ایرانی راهدار [[حرمین]] و حاکم [[آذربایجان]] در سده سوم ق. است.
بنی‌ساج از سال 276 تا 319ق. در آذربایجان، اَران و گاه ارمنستان و حدود ری حکومت کردند<ref>اران از دوران باستان، ص442؛ نک: تاریخ ادبیات در ایران، ج1، ص217.</ref> از امیران ساجی، منصب راهداری حرمین به ابوساج دیوداد بن دیودست (266ق.) ، محمد افشین فرزند دیوداد (288 ق.) ، و ابوالقاسم یوسف بن دیوداد (288ق.) رسید و حکومت آذربایجان تنها از آن دو تن اخیر شد و خود ابوساج به رغم نقش اساسی در برآمدن خاندانش، به این مهم دست نیافت؛ ساجیان نخست در روستاهای جَنبَکاکِث و سویدَک در آسیای میانه سکونت داشتند<ref>صورة الارض، ج2، ص506.</ref> در این مناطق، مواد نخست سلاح‌های آهنین به دست می‏آمد و در فرغانه ساخته می‏شد و به سرزمین‌های دیگر تا بغداد صادر می‌گشت. ‏<ref>ترکستان‌نامه، ج1، ص378.</ref> نسبت ساجی از زندگی آن‌ها در خانه‌هایی از نی مانند کپرنشینان امروزین، نشات گرفته است<ref>تجارب الامم، ج5، ص179، «پاورقی. </ref>پاره‌ای محققان ریشه نام‌هایی همچون «دیوداد» و «دیودست» را در فرهنگ قوم و زبان سُغدی جستجو کرده و گفته‌اند که اینان پیش از فتح ماوراء النهر به دست مسلمانان که دیو را بر خلاف زردشتیان می‌ستوده‌اند، پیرو یکی از آیین‌های کهن آریایی بوده‌اند<ref>نک: اران از دوران باستان، ص443.</ref> بر پایه دیدگاه دیگر، ساجیان اصالتاً از فرغانی‌های بودایی بودند و نام‌های نامانوس آن‌ها از سنت و فرهنگ این سرزمین‌ها گرفته شده است<ref>نک: مجمل التواریخ، ص369.</ref> نام دیوداد فرزند دیودست را به گونه‌های دیگر نیز آورده‌‌اند<ref>نک: صورة الارض، ج2، ص506؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص363؛ وفیات ابن خلکان، ج6، ص415.</ref> معرفی این خاندان با عنوان ساجدی به جای ساجی که در برخی از منابع معاصر آمده، <ref>زبده تاریخ کرد و کردستان، ج2، ص29.</ref> آشکارا خطا است. امیران ساجی، به ویژه یوسف، در دوران حکومت خود در شهرهایی همچون اردبیل، مراغه، و بَردَعه آذربایجان دارالضرب داشتند که نشانه رونق اقتصادی در قلمرو آنان بود<ref>صورة الارض، ص353-354.</ref> اکنون در موزه دولتی ارمیتاز پترزبورگ سکه‌هایی از یوسف بن ابوساج موجود است که محل ضرب آن طی سال‌های 293 تا 312ق. در شهرهای بردعه، مراغه و اردبیل بوده است<ref>اران از دوران باستان، ص458.</ref>
 
از آغاز ورود ساجیان به دستگاه خلافت عباسی، آگاهی روشنی در دست نیست. شماری از پژوهشگران معاصر با توجه به استیلای مسلمانان بر اُسروشَنه یا اشروسنه، از مناطق کهن ماوراء النهر، و اسلام آوردن واپسین امیر آن جا به دست مامون (حک: 198-218ق.) برآنند که ابوساج در همین دوره یا‌اندکی بعد اسلام آورده است<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص510، «ابوالساج. </ref>ساجیان را از کهن‌ترین سلسله‏های ایرانی مخالف خلافت عباسی (حک: 132-656ق.) دانسته‌اند<ref>نظری به تاریخ آذربایجان، ص134.</ref> این نظر که ساجیان خاندانی علمی، دارای جایگاه سیاسی و اجتماعی مؤثر بوده و در برابر قشری‌گرایی دستگاه خلافت مبارزه کردند، <ref>تجارب الامم، ج5، ص3، «مقدمه. </ref> با آگاهی‌های موجود از ساجیان که فرماندهانی جنگجو و مردانی سختکوش و پر هیبت بودند، سازگار نیست. اصل مخالفت آن‌ها با دستگاه خلافت عباسی در برهه‌های خاص، رخدادی پذیرفتنی است؛ اما بُعد علمی آن‌ها در منابع گزارش نشده است. در تحلیلی دیگر، موقعیت یافتن ساجیان را به کوشش خلافت عباسی برای کسب قدرت از طریق حاکمان و خاندان‌های محلی توانمند پیوند داده‌اند. گفته‌اند که ساجیان نمونه‌ای مهم از این‌گونه خاندان‌ها بودند که توجه خلفای عباسی را به خود جلب کردند. بدین سان، عباسیان بر سپاهی مرکب از آذربایجانیان و وابستگان به خاندان‏های فئودالی ساجی تکیه کردند<ref>تجارب الامم، ج5، ص9، «مقدمه. </ref>
==مقدمه==
آغاز گزارش‌ها از آمدن ساجیان به دستگاه خلافت عباسی، به 222ق. بازمی‌گردد که به موجب آن، ابوساج از سرداران افشین فرمانده سپاه خلیفه عباسی بود<ref>نک: تاریخ طبری، ج9، ص47؛ الکامل، ج6، ص472-473؛ اران از دوران باستان، ص443.</ref> و برای نبرد با بابک خرمدین از سوی معتصم (حک: 218-227ق.) به آذربایجان فرستاده شد و در راس دسته‌ای از سواران اُشروسِنی از خود دلیری نشان داد. ابوساج در سال224ق. فرماندهی سپاهی از دماوند را بر عهده داشته که برای نبرد با مازیار، حکمران محلی طبرستان، اعزام شد<ref>تاریخ طبری، ج9، ص86؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص510.</ref> ابوساج در ماموریت سرکوب منکجور، حاکم ارمنستان شد<ref>تاریخ یعقوبی، ج2، ص475-478.</ref> و با تغییر خلیفه، به سبب خدماتش در سال 244ق. از سوی متوکل عباسی (حک: 232-247ق.) به بازرسی راه مکه مامور شد<ref>تاریخ طبری، ج9، ص210؛ الکامل، ج7، ص86.</ref> در 249ق. ابوساج پس از سرکوبی شورش تَنوخِی‌ها در قِنَسرین در شمال سوریه، حکمران آن جا شد<ref>تاریخ یعقوبی، ج2، ص497.</ref>
بنی‌ساج از سال 276 تا 319ق. در آذربایجان، اَران و گاه ارمنستان و حدود ری حکومت کردند<ref>اران از دوران باستان، ص442؛ نک: تاریخ ادبیات در ایران، ج1، ص217.</ref> از امیران ساجی، منصب راهداری [[حرمین]] به ابوساج دیوداد بن دیودست (266ق.)، محمد افشین فرزند دیوداد (288 ق.)، و ابوالقاسم یوسف بن دیوداد (288ق.) رسید و حکومت [[آذربایجان]] تنها از آن دو تن اخیر شد و خود ابوساج به رغم نقش اساسی در برآمدن خاندانش، به این مهم دست نیافت.
در سال 251ق. ابوساج به کاخ ابن هبیره، تختگاه عاملان و راهداران در12 فرسخی بغداد، رفت. در همین اوان، سرپرستی کوفه و سرزمین‌های پیرامون را به او سپردند<ref>البلدان، ص145؛ امراء الکوفه، ص649-651.</ref> قصر ابن هبیره را یزید بن عمر بن هبیره فزاری، حکمران اموی عهد مروان بن محمد، ساخت<ref>البلدان، ص145؛ الاخبار الطوال، ص350.</ref> و به دلیل استقرار کارگزاران در آن، نقشی مهم در مراقبت و نگهبانی از راه‌ها داشت. در رونق این ناحیه کوشش شد و باریکه آبی از فرات به آن کشیدند<ref>البلدان، ص145؛ الاعلاق النفیسه، ص308-309.</ref> شمار منزلگاه‌های کوفه تا مکه 31 مورد و مسافتش از طریق مدینه حدود 845 میل و از طریق نجد 745 میل (حدود 1300کیلومتر) بود. فید درست در میانه این مسیر و منزل پانزدهم بود و به سبب داشتن موقعیت مناسب نظامی، بازار و امکانات رفاهی برای حاجیان، به عنوان پایگاه راهداران انتخاب شده بود. حاجیان وسایل و کالاهاشان را در این شهر به امانت می‌گذاشتند<ref>نک: احسن التقاسیم، ص254؛ الاعلاق النفیسه، ص174-182؛ الملامح الجغرافیه، ص31.</ref> از گزارش‌ها برمی‌آید که ساجیان و سپاه زیر نظر آن‌ها پاسداری از منزلگاه‌ها و راه‌ها و بدرقه حاجیان و کاروان عراق و رفت و آمدهای این مسیر طولانی را بر عهده داشتند؛ ابوساج در همین سال (251ق.) چند بار با تُرک‌ها جنگید و سرکرده آن‌ها، بایکباک، را که مایه ناامنی شده بود، همراه گروهی از ترک‌ها کشت و شماری را اسیر کرد<ref>تاریخ طبری، ج9، ص327-333؛ تجارب الامم، ج4، ص353؛ الکامل، ج7، ص157.</ref> و باقیمانده ترک‌ها و مغربیان را از عراق بیرون راند<ref>تجارب الامم، ج4، ص354؛ الکامل، ج7، ص168.</ref> گویا در همین سال در بازگشت از مکه، 36 نفر از اعراب راهزن را که مزاحم امنیت حاجیان شده بودند، دستگیر کرد و آن‌ها را روانه زندان بغداد کرد<ref>امراء الکوفه، ص649.</ref> ابوساج پس از خلافت یافتن معتز در 252ق. موقعیتی استوار یافت و فرمان حکومت سواد، کناره رود فرات، را گرفت<ref>تاریخ طبری، ج9، ص353؛ الکامل، ج7، ص168.</ref> و مامور پاسداری از راه کوفه تا حجاز شد؛ ابوساج در انجام ماموریت راهداری مکه سیاست‌های اجرایی ویژه به کار بست. او در هر منطقه فرماندهی با نیروی کافی مستقر کرد. یک تن را به انبار و فردی دیگر را به کوفه فرستاد و کسانی را روانه قصر ابن هبیره نمود و همراه این فرماندهان، نظامیانی برای انجام ماموریت فرستاد. از سوی دیگر، ابوساج دسته‌ای نظامی، سواره و پیاده، برای بررسی قلمرو و موقعیت راه‌ها و بیرون راندن راهزنان تعیین کرد<ref>نک: تجارب الامم، ج4، ص347-349.</ref>
 
به گزارش طبری، ابوساج برای ایجاد امنیت
ساجیان نخست در روستاهای جَنبَکاکِث و سویدَک در آسیای میانه سکونت داشتند<ref>صورة الارض، ج2، ص506.</ref> در این مناطق، مواد نخست سلاح‌های آهنین به دست می‏‌آمد و در فرغانه ساخته می‏‌شد و به سرزمین‌های دیگر تا [[بغداد]] صادر می‌گشت. ‏<ref>ترکستان‌نامه، ج1، ص378.</ref>
در راه‌ها، دسته‌های ویژه کوچک سامان داد
 
و آن‌ها را مامور بازرسی راه‌ها و منزلگاه‌ها کرد<ref>تاریخ طبری، ج9، ص353.</ref> سپس خود به بغداد آمد و در آن شهر با گروهی از طالبیان به سرکردگی ابوهاشم جعفری که قصد رفتن به کوفه داشت، روبه‌رو گشت و مانع سفر آن‌ها شد. سیاست دیگر ابوساج در مراقبت از راه کوفه تا مکه، شناسایی و جلب گروه‌های مشکوک بود<ref>الکامل، ج7، ص168.</ref>
==واژشناسی==
ابوساج شاید به جبران آن چه در گذشته در خدمت‌ به عباسیان و پشت کردن به فرماندهان نامدار ایرانی کرده بود، در نبرد دیر العاقول میان یعقوب لیث و معتمد عباسی، به هواداری از سپاه ایران شرکت جست. از این رو، از چشم الموفق برادر معتمد افتاد و اموال و املاکش مصادره شد<ref>تجارب الامم، ج4، ص442-443؛ الکامل، ج7، ص290-292.</ref> بعدها وی امیر مصر و قنسرین و مرزهای شام (عواصم) شد<ref>اعلام النبلاء، ج1، ص192.</ref> و حکمرانی اهواز در 261ق. به او سپرده گشت و به سود عباسیان با زنگیان جنگید<ref>تجارب الامم، ج4، ص440.</ref> همه این‌ها برای دور کردن او از پایتخت خلافت بود. وی سرانجام به سال 266ق. در جندی‌شاپور درگذشت<ref>الکامل، ج7، ص333؛ امراء الکوفه، ص651.</ref>
 
در سال 266ق. حکمرانی حرمین و راهداری مکه را ابوالمسافر محمد بن ابوساج دیوداد، ملقب به افشین، از پدرش دریافت کرد<ref>اتحاف الوری، ج2، ص355.</ref> بر پایه گزارشی دیگر، محمد بن ابوساج امارت راه مکه و حرمین را از عمرو بن لیث/علی بن لیث)<ref>تاریخ ابن خلدون، ج3، ص427.</ref> صفاری (حک: 265-287ق.)  گرفت<ref>تاریخ طبری، ج9، ص549؛ العقد الثمین، ج2، ص180؛ غایة المرام، ج1، ص456.</ref> محمد بن ابوساج آن گاه که به مکه رسید، با ابن مخزومی که مدعی همین مقام بود، جنگید و او را شکست داد<ref>العقد الثمین، ج2، ص332.</ref> در گزارش دیگر آورده‌اند که به سال 266ق. پس از غارت کَسوه کعبه از سوی گروهی از اعراب، محمد بن ابوساج به مکه آمد و پس از سلطه بر ابن مخزومی که امیر مکه بود، از جانب خلیفه، حکم حکمرانی حرمین را دریافت نمود<ref>البدایة و النهایه، ج11، ص39.</ref> به روایت ابن فهد مکی (م. 922ق.) عمرو بن لیث ولایت مکه را از خلیفه گرفت و به محمد بن ابوساج واگذار نمود<ref>غایة المرام، ج1، ص456-457.</ref> گزارش تاریخ سیستان در اعطای ولایت سرزمین‌هایی بسیار از بغداد و ایران تا هند و سند و منصب عمل الحرمین* به عمرو از سوی خلیفه<ref>تاریخ سیستان، ص234-235.</ref> این نظر را تایید می‌کند. به نظر می‌رسد امارت وی بر راه‌های حج، ولایت عقد و شرف بوده نه ولایت مستقیم؛ یعنی از طریق عمرو بن لیث این منصب را عهده‌دار بوده است. محمد بن ابوساج تا 269ق. قبایل بدوی را که در مسیر کاروان‌های حاجیان راهزنی می‌کردند، سرکوب نمود و رَحبه و قِرقِیسیا را تصرف کرد و عامل انبار و راه فرات شد<ref>تاریخ طبری، ج9، ص549؛ تاریخ طبری، ج9، ص553؛ تاریخ طبری، ج9، ص590؛ تاریخ طبری، ج9، ص613-621؛ تاریخ طبری، ج9، ص628؛ الکامل، ج7، ص333.</ref>
نسبت ساجی از زندگی آن‌ها در خانه‌هایی از نی مانند کپرنشینان امروزین، نشات گرفته است<ref>تجارب الامم، ج5، ص179، «پاورقی. </ref> پاره‌ای محققان ریشه نام‌هایی هم‌چون «دیوداد» و «دیودست» را در فرهنگ قوم و زبان سُغدی جستجو کرده و گفته‌اند که اینان پیش از فتح [[ماوراءالنهر]] به دست [[مسلمانان]] که دیو را بر خلاف [[زردشتیان]] می‌ستوده‌اند، پیرو یکی از آیین‌های کهن آریایی بوده‌اند<ref>نک: اران از دوران باستان، ص443.</ref> بر پایه دیدگاه دیگر، ساجیان اصالتاً از فرغانی‌های بودایی بودند و نام‌های نامانوس آن‌ها از سنت و فرهنگ این سرزمین‌ها گرفته شده است<ref>نک: مجمل التواریخ، ص369.</ref> نام دیوداد فرزند دیودست را به گونه‌های دیگر نیز آورده‌‌اند<ref>نک: صورة الارض، ج2، ص506؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص363؛ وفیات ابن خلکان، ج6، ص415.</ref>
محمد بن ابوساج در 273ق. با کمک خُمارویه بن طولون حاکم مصر، بر جزیره از شهرهای عراق و موصل تسلط یافت<ref>تاریخ موصل، ج2، ص121؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص415؛ البدایة و النهایه، ج11، ص51.</ref> اندکی بعد، دچار اختلاف شدند و در 275ق. در نبرد میان آن دو، محمد شکست خورد<ref>تجارب الامم، ج4، ص483؛ الکامل، ج7، ص428.</ref> در 276ق. محمد بن ابوساج برای سرکوب علویان از معتمد عباسی فرمان یافت و راهی آن جا شد<ref>تاریخ طبری، ج10، ص16.</ref> همچنین او به حکمرانی آذربایجان دست یافت<ref>البدایة و النهایه، ج11، ص56.</ref> سپس بر عبدالله بن حسن همدانی، حاکم مراغه که سر به شورش برداشته بود، چیره شد و تا 280ق. آذربایجان و اران را به تصرف خود درآورد<ref>الکامل، ج7، ص491؛ النجوم الزاهره، ص115-116.</ref> او در 285ق. از فرمان خلیفه سر باززد و به نام افشین (لقب پادشاهان اسروشنه) در آذربایجان ادعای استقلال کرد<ref>الکامل، ج7، ص491.</ref> در گزارشی دیگر آمده است که در 288ق. که‌هارون بن محمد‌هاشمی امیر حاج بود، محمد بن ابوساج فرماندهی راه‌ها و منزلگاه‌ها را بر عهده داشت و پس از موسم حج، سپاه خود را به سوی جده رهسپار کرد<ref>العقد الثمین، ج2، ص332.</ref>
 
در سال 288ق. وبا آذربایجان را فراگرفت<ref>الکامل، ج7، ص509؛ تاریخ الموصل، ج2، ص160.</ref> و محمد بن ابوساج و 700 تن از یارانش را به کام مرگ فرستاد<ref>تاریخ الاسلام، ج21، ص32؛ تاریخ الموصل، ج2، ص160.</ref> پس از او فرزندش دیوداد به حکمرانی آذربایجان برگزیده شد؛ اما عمویش ابوالقاسم یوسف بن ابوساج (حک: 250-315ق.) با او مخالفت کرد و به جنگش برخاست و شکستش داد و به حکومت رسید. دیوداد ناچار شد به بغداد برود. او بعدها به خدمت حامد بن عباس، وزیر مقتدر عباسی، درآمد<ref>تاریخ طبری، ج10، ص84؛ تجارب الامم، ج5، ص17، 129.</ref>
معرفی این خاندان با عنوان ساجدی به جای ساجی که در برخی از منابع معاصر آمده، <ref>زبده تاریخ کرد و کردستان، ج2، ص29.</ref> آشکارا خطا است. امیران ساجی، به ویژه یوسف، در دوران حکومت خود در شهرهایی هم‌چون اردبیل، مراغه، و بَردَعه آذربایجان دارالضرب داشتند که نشانه رونق اقتصادی در قلمرو آنان بود<ref>صورة الارض، ص353-354.</ref> اکنون در موزه دولتی ارمیتاز پترزبورگ سکه‌هایی از یوسف بن ابوساج موجود است که محل ضرب آن طی سال‌های 293 تا 312ق. در شهرهای بردعه، مراغه و اردبیل بوده است<ref>اران از دوران باستان، ص458.</ref>
یوسف بن ابوساج در 271ق. در دوران خلافت معتمد عباسی ولایت مکه یافت. در این سال، احمد طایی که حاکم مدینه و راهدار منازل مدینه تا مکه بود، غلامش بدر را به امارت حج برگزیده بود. یوسف بن ابوساج نزدیک درهای مسجدالحرام با امیر حاج درگیر شد. در این میان، حاجیان جانبدار بدر شدند و یوسف بن ابوساج را دستگیر و روانه زندان بغداد کردند<ref>تاریخ طبری، ج10، ص8؛ المنتظم، ج12، ص244.</ref> پس از چندی خلیفه عباسی یوسف بن ابوساج را حکمرانی آذربایجان داد. یوسف پایتخت خود را از مراغه به اردبیل انتقال داد و حصار مراغه را ویران کرد<ref>صورة الارض، ص335.</ref> چندی بعد از اطاعت مقتدر عباسی سر باززد و بی‌اجازه خلیفه، سَمباط پادشاه ارمنستان را کشت و ری و قزوین و زنجان و ابهر را گرفت و لشکر خلیفه را شکست داد<ref>نظری به تاریخ آذربایجان، ص133.</ref> سپس سپاه خلیفه توانست یوسف بن ابوساج را شکست دهد. وی چند سال متواری بود و در 310ق. اسیر و زندانی شد<ref>تجارب الامم، ج5، ص99-103؛ الکامل، ج8، ص99-102.</ref> در گزارش ابن کثیر آمده که وی به سال310ق. آزاد شد<ref>البدایة و النهایه، ج11، ص144.</ref> پس از آزادی، خلیفه عباسی او را حکومت آذربایجان، ابهر، ری، قزوین و زنجان داد<ref>تجارب الامم، ج5، ص140؛ الکامل، ج8، ص136-137.</ref> یوسف بن ابوساج در 313ق. همدان را تصرف کرد<ref>الکامل، ج8، ص144-145.</ref> گفته‌اند که محدوده شمالی سرزمین زیر فرمانش تا دربند قفقاز ادامه داشت و او سد دربند را برای مصونیت از خطر هجوم روس‌ها و همسایگان شمالی مرمت کرد و اران و شروان را بدین وسیله در امان داشت<ref>اران از دوران باستان، ص451-452.</ref>
 
خلیفه عباسی در315ق. پس از ناامن شدن راه عراق به حجاز و قتل حاجیان و غارت کاروان‌ها از سوی قرمطیان، یوسف را به نبرد آن‌ها گسیل داشت. اما یوسف شکست خورد و اسیر قرمطیان شد و به دست ابوطاهر قرمطی* به قتل رسید<ref>تاریخ طبری، ج11، ص111؛ نظری به تاریخ آذربایجان، ص133.</ref> از این هنگام تا نزدیک دو دهه، قرمطیان بر راه‌های اصلی کاروان حاجیان سلطه یافتند و پس از سرقت حجرالاسود و چیره شدن بر طریق حجاز، خود به کاروان‌ها اجازه عبور می‌دادند؛ ابوالمسافر فتح بن محمد افشین که به فرمانروایی آذربایجان رسید، در 317ق. به دست مفلح یوسفی در اردبیل مسموم گشت<ref>نظری به تاریخ آذربایجان، ص134.</ref> جانشینان بعد ساجیان در قلمرو پهناور آن‌ها از ارمنستان تا ری، یاران و غلامان یوسف بن ابوساج، از جمله وصیف شیروانی، مفلح و دیسم بن ابراهیم بودند<ref>البدایة و النهایه، ج11، ص167؛ تاریخ شروان و دربند، ص108-109.</ref>
==ورود به خلافت عباسی==
از آغاز ورود ساجیان به دستگاه [[خلافت عباسی]]، آگاهی روشنی در دست نیست. شماری از پژوهشگران معاصر با توجه به استیلای مسلمانان بر اُسروشَنه یا اشروسنه، از مناطق کهن ماوراءالنهر، و اسلام آوردن واپسین امیر آن جا به دست [[مامون]] (حک: 198-218ق.) برآنند که ابوساج در همین دوره یا‌ اندکی بعد [[اسلام]] آورده است<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص510، «ابوالساج. </ref> ساجیان را از کهن‌ترین سلسله‏‌های ایرانی مخالف خلافت عباسی (حک: 132-656ق.) دانسته‌اند<ref>نظری به تاریخ آذربایجان، ص134.</ref>
 
این نظر که ساجیان خاندانی علمی، دارای جایگاه سیاسی و اجتماعی مؤثر بوده و در برابر قشری‌گرایی دستگاه خلافت مبارزه کردند،<ref>تجارب الامم، ج5، ص3، «مقدمه. </ref> با آگاهی‌های موجود از ساجیان که فرماندهانی جنگجو و مردانی سختکوش و پر هیبت بودند، سازگار نیست. اصل مخالفت آن‌ها با دستگاه خلافت عباسی در برهه‌های خاص، رخدادی پذیرفتنی است؛ اما بُعد علمی آن‌ها در منابع گزارش نشده است.
 
در تحلیلی دیگر، موقعیت یافتن ساجیان را به کوشش خلافت عباسی برای کسب قدرت از طریق حاکمان و خاندان‌های محلی توانمند پیوند داده‌اند. گفته‌اند که ساجیان نمونه‌ای مهم از این‌گونه خاندان‌ها بودند که توجه خلفای عباسی را به خود جلب کردند. بدین سان، عباسیان بر سپاهی مرکب از آذربایجانیان و وابستگان به خاندان‏‌های فئودالی ساجی تکیه کردند<ref>تجارب الامم، ج5، ص9، «مقدمه. </ref>
آغاز گزارش‌ها از آمدن ساجیان به دستگاه خلافت عباسی، به 222ق. بازمی‌گردد که به موجب آن، ابوساج از سرداران افشین فرمانده سپاه خلیفه عباسی بود<ref>نک: تاریخ طبری، ج9، ص47؛ الکامل، ج6، ص472-473؛ اران از دوران باستان، ص443.</ref> و برای نبرد با [[بابک خرمدین]] از سوی [[معتصم]] (حک: 218-227ق.) به آذربایجان فرستاده شد و در راس دسته‌ای از سواران اُشروسِنی از خود دلیری نشان داد. ابوساج در سال224ق. فرماندهی سپاهی از دماوند را بر عهده داشته که برای نبرد با مازیار، حکمران محلی [[طبرستان]]، اعزام شد<ref>تاریخ طبری، ج9، ص86؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص510.</ref> ابوساج در ماموریت سرکوب منکجور،حاکم [[ارمنستان]] شد<ref>تاریخ یعقوبی، ج2، ص475-478.</ref> و با تغییر خلیفه، به سبب خدماتش در سال 244ق. از سوی [[متوکل عباسی]] (حک: 232-247ق.) به بازرسی راه [[مکه]] مامور شد<ref>تاریخ طبری، ج9، ص210؛ الکامل، ج7، ص86.</ref>
 
در 249ق. ابوساج پس از سرکوبی شورش تَنوخِی‌ها در قِنَسرین در شمال سوریه، حکمران آن جا شد<ref>تاریخ یعقوبی، ج2، ص497.</ref>
در سال 251ق. ابوساج به کاخ ابن‌هبیره، تختگاه عاملان و راهداران در12 فرسخی بغداد، رفت.
 
==سرپرستی کوفه==
 
در همین اوان، سرپرستی [[کوفه]] و سرزمین‌های پیرامون را به او سپردند<ref>البلدان، ص145؛ امراء الکوفه، ص649-651.</ref> قصر ابن هبیره را یزید بن عمر بن هبیره فزاری، حکمران اموی عهد [[مروان بن محمد]]، ساخت<ref>البلدان، ص145؛ الاخبار الطوال، ص350.</ref> و به دلیل استقرار کارگزاران در آن، نقشی مهم در مراقبت و نگهبانی از راه‌ها داشت. در رونق این ناحیه کوشش شد و باریکه آبی از [[فرات]] به آن کشیدند<ref>البلدان، ص145؛ الاعلاق النفیسه، ص308-309.</ref> شمار منزلگاه‌های کوفه تا مکه 31 مورد و مسافتش از طریق [[مدینه]] حدود 845 میل و از طریق [[نجد]] 745 میل (حدود 1300کیلومتر) بود.
 
فید درست در میانه این مسیر و منزل پانزدهم بود و به سبب داشتن موقعیت مناسب نظامی، بازار و امکانات رفاهی برای حاجیان، به عنوان پایگاه راهداران انتخاب شده بود. حاجیان وسایل و کالاهاشان را در این شهر به امانت می‌گذاشتند<ref>نک: احسن التقاسیم، ص254؛ الاعلاق النفیسه، ص174-182؛ الملامح الجغرافیه، ص31.</ref> از گزارش‌ها برمی‌آید که ساجیان و سپاه زیر نظر آن‌ها پاسداری از منزلگاه‌ها و راه‌ها و بدرقه حاجیان و کاروان عراق و رفت و آمدهای این مسیر طولانی را بر عهده داشتند؛
 
ابوساج در همین سال (251ق.) چند بار با تُرک‌ها جنگید و سرکرده آن‌ها، بایکباک، را که مایه ناامنی شده بود، همراه گروهی از ترک‌ها کشت و شماری را اسیر کرد<ref>تاریخ طبری، ج9، ص327-333؛ تجارب الامم، ج4، ص353؛ الکامل، ج7، ص157.</ref> و باقیمانده ترک‌ها و مغربیان را از عراق بیرون راند<ref>تجارب الامم، ج4، ص354؛ الکامل، ج7، ص168.</ref> گویا در همین سال در بازگشت از مکه، 36 نفر از اعراب راهزن را که مزاحم امنیت حاجیان شده بودند، دستگیر کرد و آن‌ها را روانه زندان بغداد کرد<ref>امراء الکوفه، ص649.</ref>
 
ابوساج پس از خلافت یافتن [[معتز]] در 252ق. موقعیتی استوار یافت و فرمان حکومت [[سواد]]، کناره رود فرات، را گرفت<ref>تاریخ طبری، ج9، ص353؛ الکامل، ج7، ص168.</ref> و مامور پاسداری از راه کوفه تا [[حجاز]] شد؛ ابوساج در انجام ماموریت راهداری مکه سیاست‌های اجرایی ویژه به کار بست. او در هر منطقه فرماندهی با نیروی کافی مستقر کرد.
 
یک تن را به انبار و فردی دیگر را به کوفه فرستاد و کسانی را روانه قصر ابن‌هبیره نمود و همراه این فرماندهان، نظامیانی برای انجام ماموریت فرستاد. از سوی دیگر، ابوساج دسته‌ای نظامی، سواره و پیاده، برای بررسی قلمرو و موقعیت راه‌ها و بیرون راندن راهزنان تعیین کرد<ref>نک: تجارب الامم، ج4، ص347-349.</ref>
به گزارش [[طبری]]، ابوساج برای ایجاد امنیت در راه‌ها، دسته‌های ویژه کوچک سامان داد و آن‌ها را مامور بازرسی راه‌ها و منزلگاه‌ها کرد<ref>تاریخ طبری، ج9، ص353.</ref> سپس خود به بغداد آمد و در آن شهر با گروهی از [[طالبیان]] به سرکردگی ابوهاشم جعفری که قصد رفتن به کوفه داشت، روبه‌رو گشت و مانع سفر آن‌ها شد.
 
سیاست دیگر ابوساج در مراقبت از راه کوفه تا مکه، شناسایی و جلب گروه‌های مشکوک بود<ref>الکامل، ج7، ص168.</ref>
ابوساج شاید به جبران آن چه در گذشته در خدمت‌ به عباسیان و پشت کردن به فرماندهان نامدار ایرانی کرده بود، در نبرد دیر العاقول میان [[یعقوب لیث]] و [[معتمد عباسی]]، به هواداری از سپاه ایران شرکت جست.
 
از این رو، از چشم [[الموفق]] برادر معتمد افتاد و اموال و املاکش مصادره شد<ref>تجارب الامم، ج4، ص442-443؛ الکامل، ج7، ص290-292.</ref> بعدها وی امیر [[مصر]] و [[قنسرین]] و مرزهای شام ([[عواصم]]) شد<ref>اعلام النبلاء، ج1، ص192.</ref> و حکمرانی [[اهواز]] در 261ق. به او سپرده گشت و به سود عباسیان با زنگیان جنگید<ref>تجارب الامم، ج4، ص440.</ref> همه این‌ها برای دور کردن او از پایتخت خلافت بود. وی سرانجام به سال 266ق. در جندی‌شاپور درگذشت<ref>الکامل، ج7، ص333؛ امراء الکوفه، ص651.</ref>
 
==حکمرانی محمد بن ساج==
در سال 266ق. حکمرانی حرمین و راهداری مکه را ابوالمسافر محمد بن ابوساج دیوداد، ملقب به افشین، از پدرش دریافت کرد<ref>اتحاف الوری، ج2، ص355.</ref> بر پایه گزارشی دیگر، محمد بن ابوساج امارت راه مکه و حرمین را از عمرو بن لیث/علی بن لیث)<ref>تاریخ ابن خلدون، ج3، ص427.</ref> صفاری (حک: 265-287ق.)  گرفت<ref>تاریخ طبری، ج9، ص549؛ العقد الثمین، ج2، ص180؛ غایة المرام، ج1، ص456.</ref> محمد بن ابوساج آن گاه که به مکه رسید، با ابن مخزومی که مدعی همین مقام بود، جنگید و او را شکست داد<ref>العقد الثمین، ج2، ص332.</ref>
 
در گزارش دیگر آورده‌اند که به سال 266ق. پس از غارت [[کسوه کعبه|کَسوه کعبه]] از سوی گروهی از اعراب، محمد بن ابوساج به مکه آمد و پس از سلطه بر [[ابن‌مخزومی]] که امیر مکه بود، از جانب خلیفه، حکم حکمرانی حرمین را دریافت نمود<ref>البدایة و النهایه، ج11، ص39.</ref> به روایت [[ابن‌فهد مکی]] (م. 922ق.) عمرو بن لیث ولایت مکه را از خلیفه گرفت و به محمد بن ابوساج واگذار نمود<ref>غایة المرام، ج1، ص456-457.</ref>
 
گزارش تاریخ سیستان در اعطای ولایت سرزمین‌هایی بسیار از بغداد و ایران تا [[هند]] و سند و منصب عمل الحرمین به عمرو از سوی خلیفه<ref>تاریخ سیستان، ص234-235.</ref> این نظر را تایید می‌کند. به نظر می‌رسد امارت وی بر راه‌های حج، ولایت عقد و شرف بوده نه ولایت مستقیم؛ یعنی از طریق عمرو بن لیث این منصب را عهده‌دار بوده است. محمد بن ابوساج تا 269ق. قبایل بدوی را که در مسیر کاروان‌های حاجیان راهزنی می‌کردند، سرکوب نمود و رَحبه و قِرقِیسیا را تصرف کرد و عامل انبار و راه فرات شد<ref>تاریخ طبری، ج9، ص549؛ تاریخ طبری، ج9، ص553؛ تاریخ طبری، ج9، ص590؛ تاریخ طبری، ج9، ص613-621؛ تاریخ طبری، ج9، ص628؛ الکامل، ج7، ص333.</ref>
محمد بن ابوساج در 273ق. با کمک [[خمارویه بن طولون|خُمارویه بن طولون]]حاکم مصر، بر جزیره از شهرهای [[عراق]] و [[موصل]] تسلط یافت<ref>تاریخ موصل، ج2، ص121؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص415؛ البدایة و النهایه، ج11، ص51.</ref> اندکی بعد، دچار اختلاف شدند و در 275ق. در نبرد میان آن دو، محمد شکست خورد<ref>تجارب الامم، ج4، ص483؛ الکامل، ج7، ص428.</ref> در 276ق. محمد بن ابوساج برای سرکوب [[علویان]] از معتمد عباسی فرمان یافت و راهی آن جا شد<ref>تاریخ طبری، ج10، ص16.</ref> همچنین او به حکمرانی آذربایجان دست یافت<ref>البدایة و النهایه، ج11، ص56.</ref> سپس بر [[عبدالله بن حسن همدانی]]، حاکم مراغه که سر به شورش برداشته بود، چیره شد و تا 280ق. آذربایجان و اران را به تصرف خود درآورد<ref>الکامل، ج7، ص491؛ النجوم الزاهره، ص115-116.</ref>
 
او در 285ق. از فرمان خلیفه سر باز زد و به نام افشین (لقب پادشاهان اسروشنه) در آذربایجان ادعای استقلال کرد<ref>الکامل، ج7، ص491.</ref> در گزارشی دیگر آمده است که در 288ق. که‌ [[هارون بن محمد‌ هاشمی]] [[امیر حاج]] بود، محمد بن ابوساج فرماندهی راه‌ها و منزلگاه‌ها را بر عهده داشت و پس از موسم حج، سپاه خود را به سوی [[جده]] رهسپار کرد<ref>العقد الثمین، ج2، ص332.</ref>
در سال 288ق. وبا آذربایجان را فراگرفت<ref>الکامل، ج7، ص509؛ تاریخ الموصل، ج2، ص160.</ref> و محمد بن ابوساج و 700 تن از یارانش را به کام مرگ فرستاد<ref>تاریخ الاسلام، ج21، ص32؛ تاریخ الموصل، ج2، ص160.</ref>
 
==حکمرانی یوسف بن ابوساج==
 
پس از او فرزندش دیوداد به حکمرانی آذربایجان برگزیده شد؛ اما عمویش ابوالقاسم یوسف بن ابوساج (حک: 250-315ق.) با او مخالفت کرد و به جنگش برخاست و شکستش داد و به حکومت رسید. دیوداد ناچار شد به بغداد برود. او بعدها به خدمت حامد بن عباس، وزیر [[مقتدر عباسی]]، درآمد<ref>تاریخ طبری، ج10، ص84؛ تجارب الامم، ج5، ص17، 129.</ref>
یوسف بن ابوساج در 271ق. در دوران خلافت معتمد عباسی ولایت [[مکه]] یافت. در این سال، [[احمد طایی]] که حاکم [[مدینه]] و راهدار منازل مدینه تا مکه بود، غلامش بدر را به امارت حج برگزیده بود.
 
یوسف بن ابوساج نزدیک [[درهای مسجدالحرام]] با امیر حاج درگیر شد. در این میان، حاجیان جانبدار بدر شدند و یوسف بن ابوساج را دستگیر و روانه زندان بغداد کردند<ref>تاریخ طبری، ج10، ص8؛ المنتظم، ج12، ص244.</ref> پس از چندی خلیفه عباسی یوسف بن ابوساج را حکمرانی آذربایجان داد. یوسف پایتخت خود را از مراغه به اردبیل انتقال داد و حصار مراغه را ویران کرد<ref>صورة الارض، ص335.</ref> چندی بعد از اطاعت مقتدر عباسی سر باززد و بی‌اجازه خلیفه، سَمباط پادشاه ارمنستان را کشت و ری و قزوین و زنجان و ابهر را گرفت و لشکر خلیفه را شکست داد<ref>نظری به تاریخ آذربایجان، ص133.</ref> سپس سپاه خلیفه توانست یوسف بن ابوساج را شکست دهد.
 
وی چند سال متواری بود و در 310ق. اسیر و زندانی شد<ref>تجارب الامم، ج5، ص99-103؛ الکامل، ج8، ص99-102.</ref> در گزارش [[ابن‌کثیر]] آمده که وی به سال310ق. آزاد شد<ref>البدایة و النهایه، ج11، ص144.</ref> پس از آزادی، خلیفه عباسی او را حکومت آذربایجان، ابهر، ری، قزوین و زنجان داد<ref>تجارب الامم، ج5، ص140؛ الکامل، ج8، ص136-137.</ref> یوسف بن ابوساج در 313ق. همدان را تصرف کرد<ref>الکامل، ج8، ص144-145.</ref>
 
گفته‌اند که محدوده شمالی سرزمین زیر فرمانش تا دربند قفقاز ادامه داشت و او سد دربند را برای مصونیت از خطر هجوم روس‌ها و همسایگان شمالی مرمت کرد و اران و شروان را بدین وسیله در امان داشت<ref>اران از دوران باستان، ص451-452.</ref>
 
 
خلیفه عباسی در315ق. پس از ناامن شدن راه عراق به حجاز و قتل حاجیان و غارت کاروان‌ها از سوی [[قرمطیان]]، یوسف را به نبرد آن‌ها گسیل داشت. اما یوسف شکست خورد و اسیر قرمطیان شد و به دست [[ابوطاهر قرمطی]] به قتل رسید<ref>تاریخ طبری، ج11، ص111؛ نظری به تاریخ آذربایجان، ص133.</ref> از این هنگام تا نزدیک دو دهه، قرمطیان بر راه‌های اصلی کاروان حاجیان سلطه یافتند و پس از سرقت [[حجرالاسود]] و چیره شدن بر طریق حجاز، خود به کاروان‌ها اجازه عبور می‌دادند؛ ابوالمسافر فتح بن محمد افشین که به فرمانروایی آذربایجان رسید، در 317ق. به دست مفلح یوسفی در اردبیل مسموم گشت<ref>نظری به تاریخ آذربایجان، ص134.</ref> جانشینان بعد ساجیان در قلمرو پهناور آن‌ها از ارمنستان تا ری، یاران و غلامان یوسف بن ابوساج، از جمله وصیف شیروانی، مفلح و دیسم بن ابراهیم بودند<ref>البدایة و النهایه، ج11، ص167؛ تاریخ شروان و دربند، ص108-109.</ref>
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
خط ۸۷: خط ۱۳۹:


* '''وفیات الاعیان''': ابن خلکان (م. 681ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
* '''وفیات الاعیان''': ابن خلکان (م. 681ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
۱٬۲۴۴

ویرایش