پرش به محتوا

کاربر:Ahmad/کارها: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۷٬۲۷۶ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۱۷
خط ۱: خط ۱:
== ابوجهل ==
: رئیس تیره بنیمخزوم و از دشمنان سرسخت پیامبر۹ در مکه


عمرو بن هشام بن مغیره<ref>المحبّر، ص۱۳۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۵.</ref> از تیره بنیمخزوم قبیله قریش بود. از این رو که مادرش أسماء بنت مخربه/مخرمة بن جندل از بنی‌نهشل بن دارم بن مالک بن حنظله بود<ref>الطبقات، ج۶، ص۳؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳.</ref>، او را ابن الحنظلیه<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص‌۶۲۳‌؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۸.</ref> نیز خوانده‌اند. پدرش هشام از مردان سرشناس و مهماننواز مکه به شمار میرفت و بر بنیمخزوم ریاست داشت. قریش مرگ او را مبدأ تاریخ خود قرار داد.<ref>المحبّر، ص‌۱۳۹؛ المنمق، ص۳۳۲.</ref> از زمان ولادت ابوجهل و زندگی او پیش از ظهور اسلام، آگاهی چندانی در دست نیست.
بنیمخزوم در ورودی اجیاد کبیر سکونت داشتند. خانه ابوجهل نیز همان جا بود<ref>تاریخ مکه، ص۶۹.</ref> و بعدها به هِشام بن سلیمان رسید.<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۵۸؛ حجاز در صدر اسلام، ص۴۷۲.</ref> این خانه اکنون کنار درِ مسجدالحرام و در مجاورت باب النبی، در قشاشیه، قرار گرفته است.<ref>مرآة الحرمین، ص۱۴۷.</ref> ناصر خسرو، خانه وی را برابر باب المعامل از درهای مسجدالحرام دانسته که بعدها به مستراح تبدیل شده است.<ref>سفرنامه ناصر خسرو، ص۱۲۸.</ref>
زیرکی و هوشیاری او در آن عصر سبب شد تا برخلاف سنت عرب جاهلی که عضویت در‌دار الندوه را برای غیر بنیقصی به ۴۰ سالگی مشروط کرده بود<ref>اخبار مکه، ج۲، ص‌۲۵۳.</ref>، در نوجوانی<ref>عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳.</ref> یا حدود ۳۰ سالگی<ref>الاشتقاق، ص‌۱۵۵.</ref> عضو آن شورا شود.<ref>عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳؛ الاشتقاق، ص‌۱۵۵.</ref> شاید به همین سبب قریش وی را ابوالحکم می‌خواند. بعدها رسول خدا۹ از او با کنیه ابوجهل یاد کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۱.</ref> وی از بازرگانان ثروتمند و اشراف مکه بود.<ref>جامع ‌البیان، ج‌۲۰، ص‌۱۱۹.</ref>
ابوجهل و دعوت پیامبر۹: وی پس از آشکار شدن دعوت پیامبر۹، از دشمنان سرسخت ایشان و مسلمانان بود. او نبوّت را بر پایه فرهنگ قبیلگی تحلیل میکرد<ref>جامع البیان، ج۷، ص‌۲۴۰.</ref> و میگفت: ما و فرزندان عبدمناف در شَرَف و بزرگی به رقابت برخاستیم. اطعام کردند و اطعام کردیم؛ عطا کردند و عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند: از ما پیامبری است که بر او وحی میشود. به خدا سوگند! هرگز بدو ایمان نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد.<ref>السیر و المغازی، ص‌۲۱۰.</ref> در گزارشی دیگر، ابوجهل در پاسخ اخنس بن شریق، از دشمنان پیامبر که درباره ایشان پرسیده بود، به‌ رغم تأکید بر صداقت پیامبر، از پذیرش نبوت پیامبر تنها به دلیل تعصب قبیلگی و این که بنی‌قصی، خاندان پیامبر، ریاست مکه و مناصب کعبه را نیز عهده‌دار بودند، سر باززده، ‌گفت: با پذیرش نبوت محمد، چه چیزی برای دیگر تیره‌های قریش می‌ماند؟ آیه ۳۳ انعام/۶ درباره این گفت‌وگو دانسته شده<ref>جامع البیان، ج۷، ص۲۴۰؛ مجمع البیان، ج۴، ص۴۵۵.</ref> که وی ضمن عدم تکذیب رسول خدا، قرآن را انکار می‌کرد: {فإنّهم لایکذّبونک و لکنّ الظالمین بآیاتِ اللهِ یجحَدونَ}.
ابوجهل برای بازداشتن تازه مسلمانان از پایبندی به اسلام، رفتاری کینه‌توزانه با آنان در پیش گرفت. شکنجه یاسر و سمیه از وابستگان بنیمخزوم<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸؛ التعریف و الاعلام، ص۱۷۲.</ref> که به شهادت آن دو انجامید، از آن جمله است. او زنیره کنیز بنومخزوم را چنان شکنجه کرد که نابینا شد.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲.</ref> برخی مفسران آیه ۲۰ فرقان/ ۲۵ را درباره ابوجهل و چند تن دیگر می‌دانند که به تحقیر ابوذر و دیگر مؤمنان پرداختند<ref>روض الجنان، ج۱۴، ص۲۰۵.</ref>: {و جَعَلنا بَعضَکم لِبعضٍ فِتنةً أتَصبِرونَ و کانَ ربُّک بَصیراً}.
وی برای بازگرداندن عیاش بن ابیربیعه، برادر مادریاش که به اسلام گرویده و به یثرب مهاجرت کرده بود، تمام تلاش خود را به کار گرفت و پس از بازگرداندنش به شکنجه وی پرداخت.<ref>الطبقات، ج۳، ص۲۰۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص‌۴۵.</ref> نیز برادر خود سلمه را که پس از هجرت دوم به حبشه به مکه بازگشته بود، حبس کرد و او تا سال پنجم ق. نتوانست به مدینه هجرت کند.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۷.</ref> ابوجهل با متهم‌کردن پیامبر به سحر، مسلمانان را پیروان فردی جادوگر می‌خواند. آیه ۸ فرقان/۲۵: {وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلا مَسحُورًا} به همین سخن اشاره دارد.<ref>التعریف و الاعلام، ص۲۲۷.</ref> نیز آن‌گاه که‌اندک ملایمت ولید بن مغیره، از بزرگان بنیمخزوم، را با پیامبر۹ دریافت، با حیله‌گری وی را بر آن داشت تا کلام خداوند را سحر بخواند.<ref>اسباب النزول، ص۴۶۸؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴.</ref> آیات ۲۴-۲۵ مدثّر/ ۷۴: {فقال إنْ هذا إلَّا سِحرٌ یؤثَر إنْ هذا إلَّا قولُ البَشرِ} بیانگر این واقعه‌اند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۲۷۱.</ref> او در اقدامی دیگر همسو با بزرگان قریش از ۱۷ مقتسمی بود که در موسم حج راههای مکه را میان خود قسمت نموده، ضدّ پیامبر تبلیغ میکردند. خداوند در آیه ۹۰ حجر/ ۱۵ به آنان اشاره دارد: {کمَا أَنزَلنَا عَلَی المُقتَسِمِینَ}. او به تمسخر پیامبر و آیات قرآن می‌پرداخت؛ چنان‌که از تمسخر وی پس از نزول آیات ۲۷-۳۰ مدثّر/۷۴ یاد شده است.<ref>مجمع‌ البیان، ج۱۰، ص۵۸۷.</ref> برخی مفسران وی را از مصداق‌های مستهزئین در آیه {إِنَّا کفَینَاک المُستَهزِئِینَ} (حجر/۱۵، ۹۵) دانسته‌اند.<ref>التعریف و الاعلام، ص۱۶۳.</ref>
از دیگر کوشش‌های او ضدّ پیامبر و مسلمانان می‌توان به این نمونه‌ها اشاره کرد: تهمت و افترا به مسلمانان<ref>التعریف و الاعلام، ص‌۱۷۲.</ref>، جلوگیری از استماع قرآن<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۴-۱۴۵.</ref> در حال که خود پنهانی به آن گوش فرامی‌داد<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۵-۳۱۶.</ref> و با پیامبر ارتباط داشت<ref>اسباب‌ النزول، ص‌۴۶۸؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴‌.</ref>، کوشش برای برقراری پیمان صحیفه ضدّ پیامبر۹ و بنی‌هاشم در سال هفتم و تلاش برای جلوگیری از نقض آن.<ref>السیر و المغازی، ص۱۶۱، ۱۶۶.</ref> آورده‌اند که مادر یا خاله‌اش، جلاس، نگهدارنده این پیمان‌نامه بود.<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۶۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۷۱.</ref> به گفته ابن سعد، طرح مشارکت مردان تیره‌های مختلف قریش در قتل پیامبر با هدف ناتوان‌کردن بنی‌هاشم در انتقام از قاتل و بسنده‌کردن آنان به پذیرش خون‌بها، از پیشنهادهای ابوجهل بود که قریش آن را پذیرفت. اما با خبر دادن جبرئیل به پیامبر و خوابیدن امام علی۷ به جای پیامبر در لیلة المبیت، این نقشه بیاثر شد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۱-۴۸۲؛ الطبقات، ج۱، ص۱۷۶؛ المحبّر، ج۱، ص۱۶۰.</ref> آیه ۳۰ انفال/۸ به این توطئه اشاره دارد: {و إذ یمکر بِک الَّذین کفروا لِیثبِتوک أو یقتلوک أو یخرِجوک وَ یمکرونَ و یمکرُ اللهُ و اللهُ خَیرُ الماکرینَ}؛ «و یاد کن هنگامی را که کافران با تو نیرنگ میکردند تا تو را به بند کشند یا بکشند یا [از مکه] اخراج کنند. نیرنگ می‌زدند و خدا تدبیر می‌کرد و خدا بهترین تدبیر‌کننده است».
وی همراه برخی سران قریش نزد ابوطالب رفت. آنان با تهدید به قتل محمد۹ از او خواستند تا برادرزاده‌اش را از دعوت خود بازدارد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۲۳، ۳۲۵.</ref> گفته‌اند: ابوجهل سوگند یاد کرد که اگر پیامبر را در نماز ببیند، گردنش را بزند<ref>جامع البیان، ج۳۰، ص۳۲۱.</ref> یا سرش را بر صخرهای بکوبد.<ref>جامع البیان، ج‌۲۲، ص‌۱۸۳.</ref> او در صدد وفا به سوگند خود بود که اعجاز الهی با نزول آیات ۹-۱۴ سوره علق/۹۶ او را ناکام گذاشت: {أَرَأَیتَ الَّذِی ینهَی عَبدًا إِذَا صَلَّی... أَلَم یعلَم بِأَنَّ اللهَ یرَی}. به باور برخی مفسران، آیات ۸-۹ یس/ ۳۶ نیز درباره تصمیم ابوجهل به قتل پیامبر در حال نماز نازل شد و خداوند بدین‌گونه وی را ناکام گذارد<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۲۵۴.</ref>: {إِنَّا جَعَلنَا فِی أَعنَاقِهِم أَغلالا فَهِی إِلَی الأذقَانِ فَهُم مُقمَحُونَ وَجَعَلنَا مِن بین أَیدِیهِم سَدًّا وَمِن خَلفِهِم سَدًّا فَأَغشَینَاهُم فَهُم لا یبصِرُونَ}.
روزی ابوجهل به آزار پیامبر پرداخت و حمزه به حمایت از ایشان، خشمگینانه ضربتی بر او زد. آورده‌اند که آیه ۱۲۲ انعام/۶ در این باره نازل شد<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۵۵۵.</ref>: {أَوَمَن کانَ مَیتًا فَأَحیینَاهُ وَجَعَلنَا لَهُ نُورًا یمشِی بِهِ فِی النَّاسِ کمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنهَا کذَلِک زُینَ لِلکافِرِینَ مَا کانُوا یعمَلُونَ}. طبری سخنانی در تفسیر آیه می‌آورد؛ اما در این که مقصود از {کمَن مَثَلُهُ فِیالظُّلُمَاتِ} ابوجهل است، تردید نمیکند.<ref>جامع البیان، ج۸، ص۳۰.</ref>
با هجرت پیامبر به یثرب، ابوجهل به توطئه خود بر ضد ایشان و مسلمانان ادامه داد و همه تلاش خود را برای نابودی رسول خدا۹ به کار بست.<ref>السیرة النبویه، ج‌۲، ص‌۴۸۰؛ مجمع البیان، ج۴، ص‌۸۲۶.</ref> هنگامی که پیک ابوسفیان برای نجات کاروان قریش از دستیابی مسلمانان به مکه رسید، ابوجهل بر بام کعبه رفت و مکیان را به خروج از شهر و رویارویی با مسلمانان تشویق کرد.<ref>الکشاف، ج۲، ص۱۹۷.</ref> پس از نجات کاروان تجاری قریش به رهبری ابوسفیان و درخواست وی برای بازگشت سپاه قریش به مکه، وی بر رویارویی با مسلمانان اصرار ورزید و افراد خواهان بازگشت را بزدل و مسحور پیامبر شمرد و همه را برای ادامه حرکت سپاه ترغیب کرد.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۷؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۷۰-۲۷۱.</ref> او با این سخنان، نخستین نبرد جدی قریش با مسلمانان را به راه‌انداخت و خود در این لشکرکشی از «مُطْعِمین» یعنی کسانی بود که تهیه خوراک سپاه قریش را بر عهده داشتند. واحدی از کلبی نقل میکند که آیه ۳۶ انفال/۸ درباره ۱۲ تن از اطعام‌کنندگان روز بدر نازل شد که یکی از آنان ابوجهل بود<ref>اسباب النزول، ص۲۴۰؛ کشف الاسرار، ج۴، ص۴۳.</ref> و۱۰ شتر خویش را در جریان نبرد بدر ذبح کرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۵.</ref> خداوند در این آیه بخشش اموال برای بازداشتن از دین خدا را مایه حسرت کافران و شکست و درافتادن به دوزخ را سرانجام آنان دانسته است: {إِنَّ الَّذِینَ کفَرُوا ینفِقُونَ أَموَالَهُم لِیصُدُّوا عَن سَبِیلِ اللهِ فَسَینفِقُونَهَا ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یغلَبُونَ وَالَّذِینَ کفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ یحشَرُونَ}.
ابوجهل در روز بدر خداوند را به داوری خواند و با این دستاویز که دین آنان قدیم و دین محمد جدید است، از خدا خواست تا اهل هر یک از دو دین را که نزد او محبوب‌تر است، یاری کند. به گفته طبرسی آیه ۱۹ انفال/۸ به این رخداد اشاره دارد.<ref>مجمع البیان، ج۴، ص۸۱۷.</ref> برخی منابع از نفرین رسول خدا به ابوجهل پیش از آغاز نبرد بدر سخن گفته‌اند.<ref>المغازی، ج۱، ص۴۶.</ref> پس از صف‌آرایی دو سپاه، پیامبر قریش را از جنگ بر حذر داشت و عدم تمایل خود به رویارویی با آنان را اعلان کرد. برخی از قریشیان از این پیشنهاد پیامبر استقبال کردند؛ اما ابوجهل با تحریک و ترغیب آنان، با پیشنهاد ترک مخاصمه مخالفت کرد<ref>المغازی، ج۱، ص۶۱.</ref> و یاران پیامبر را لقمه‌ای بیش ندانست<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۴.</ref> و گفت: امروز بازنمی‌گردیم تا خدا میان ما و پیامبر حکم کند.<ref>المغازی، ج۱، ص۶۳-۶۴؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳.</ref>
پیش از شروع جنگ تن به تن، او برای خنثا‌کردن سخنان عتبة بن ربیعه و نیز تحریک عواطف نیروهای خود، به عامر حضرمی فرمان داد تا سر خود را تراشیده، با ریختن خاک بر سر خود، خون برادرش را که در سریه نخله به سال دوم ق. کشته شده بود، طلب کند.<ref>المغازی، ج۱، ص۶۴؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۲۳.</ref> زخم زبان‌های تند ابوجهل به عتبه و ترسو خواندنش، وی را واداشت تا در نبردی که خود برای خاموش‌کردن شعله‌اش می‌کوشید، نخستین کسی باشد که همراه پسرش ولید و برادرش شیبه، جنگ تن به تن را آغاز کند.<ref>المغازی، ج۱، ص۶۶-۶۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۱.</ref> کشته شدن این سه تن، ضربه‌ای سخت به قریش زد؛ ولی ابوجهل با سخنان خود به آنان اطمینان داد که پیروز خواهند شد و خطاب به مسلمانان شعار داد: «لنا العزی و لا عزی لکم». مسلمانان به فرمان پیامبر۹ در پاسخ او شعار «الله مولینا و لا مولی لکم» سر دادند.<ref>سبل الهدی، ج۴، ص۳۶.</ref> این نبرد به شکست مکیان و کشته شدن جگرپاره‌های قریش انجامید<ref>المغازی، ج۱، ص۵۳؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۷.</ref> و ابوجهل که فرماندهی سپاه مشرکان را بر عهده داشت، به دست دو جوان کم سال انصاری به نام معاذ بن عمرو و معاذ بن عفراء یا عوف و معوذ بن عفراء از پای درآمد. هنگامی که هنوز رمقی در تن داشت، عبدالله بن مسعود سر او را از تن جدا کرد.<ref>المغازی، ج۱، ص۹۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷، ۲۸۱.</ref> وی را با دیگر کشتگان در چاه بدر دفن کردند.<ref>البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۹۲-۲۹۳.</ref> مفسران آیه ۵۰ انفال/۸ را در شأن ابوجهل و دیگر کشتگان بدر دانسته‌اند: {وَلَو تَرَی إِذ یتَوَفَّی الَّذِینَ کفَرُوا المَلائِکةُ یضرِبُونَ وُجُوهَهُم وَأَدبَارَهُم وَذُوقُوا عَذَابَ الحَرِیقِ}؛ «اگر ببینی آنگاه که فرشتگان جان کافران را میستانند، بر چهره و پشت آنان می‌زنند و گویند: عذاب سوزان را بچشید!»<ref>جامع البیان، ج۱۰، ص۳۱؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۴۶.</ref> پیامبر۹ که منتظر شنیدن خبر هلاک ابوجهل بود و او را سردسته پیشوایان کفر و فرعون امت می‌دانست<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۱.</ref>، با شنیدن این خبر، خدا را بر تحقق وعده‌اش سپاس گفت.<ref>المغازی، ج۱، ص۹۱.</ref> ابوجهل هنگام کشته شدن ۷۰ سال داشت.<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۰.</ref> از او ذیل آیات ۵۵ فرقان/۲۵ و ۱۵ لیل/۹۲ نیز سخن گفته شده و وی را از مصداق‌های کافران<ref>جامع البیان، ج۱۹، ص۱۸؛ الدر المنثور، ج۵، ص۷۴.</ref>، اهل شقاوت<ref>الکشاف، ج۴، ص۷۶۴.</ref> و... دانسته‌اند.
او پسر و دختری داشت؛ اما نسلش ادامه نیافت<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۴۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۵۷۰.</ref> و ابتر ماند. برخی مفسران او را از مصداق‌های ابتر در آیه ۳ کوثر/۱۰۸ دانسته‌اند.<ref>تفسیر قرطبی، ج۲۱، ص۲۲۲.</ref> البته بر پایه سخن مشهور، نزول این سوره درباره عاص بن وائل است.<ref>جامع البیان، ج۳۰، ص۲۱۲؛ اسباب النزول، ص۴۹۴.</ref> فرزندش عکرمه نیز همانند پدر از دشمنان سرسخت رسول خدا بود. وی در غزوه احزاب به سال پنجم ق. در شمار پنج تن از نام‌آوران سپاه دشمن بود که از خندق گذشت؛ اما در پی کشته شدن عمرو بن عبدود به دست امام علی۷، گریخت و خود را نجات داد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۲۲۴‌-۲۲۶؛ تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۰.</ref> عکرمه در فتح مکه به سال هشتم ق. از کسانی بود که پیامبر به قتل آنان فرمان داد. اما پس از آن که گریخت، ایشان از خون او درگذشت. سپس وی مسلمان شد<ref>الطبقات، ج۲، ص۱۰۳.</ref> و به مدینه هجرت کرد. بر پایه گزارشی، پیامبر او را عامل صدقات قبیله هوازن کرد<ref>الطبقات، ج۶، ص۴.</ref> و برای آن که وی آزرده نشود، مسلمانان را از دشنام دادن به پدرش بازداشت.<ref>العقد الفرید، ج۲، ص۲۳۶.</ref> ابوبکر وی را در نبردهای ردّه سرکرده سپاهی ساخت و به او فرمان داد که به کارزار مسیلمه کذاب، ز مدعیان دروغین پیغمبری، رود.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۸۱-۲۸۲؛ اسد الغابه، ج۳، ص۵۶۹.</ref> سر انجام وی در نبرد اجنادین و بر پایه گزارشی، در رخداد یرموک در دوران خلافت عمر کشته شد.<ref>الطبقات، ج۶، ص۴؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۸۳.</ref>
منابع
اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق؛ اسباب النزول: الواحدی (م.۴۶۸ق.)، به کوشش کمال بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاشتقاق: ابن درید (م.۳۲۱ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۱ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی محمد و عادل احمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ التعریف و الاعلام: السهیلی (م.۵۸۱ق.)، به کوشش محمد علی، طرابلس، کلیة الدعوة الاسلامیه، ۱۴۰۱ق؛ التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م.۶۰۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر قرطبی (الجامع لأحکام القرآن): القرطبی (م.۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ حجاز در صدر اسلام: احمد العلی، ترجمه: آیتی، مشعر، ۱۳۷۵ش؛ الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.۵۵۴ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م.۴۸۱ق.)، تهران، زوار، ۱۳۸۱ش؛ السیر و المغازی: ابن‌ اسحاق (م.۱۵۱ق.)، به کوشش سهیل زکار، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۳۶۸ش؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ العقد الفرید: احمد بن عبد ربه (م.۳۲۸ق.)، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۴ق؛ عیون الاخبار: ابن قتیبة الدینوری (م.۲۷۶ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ الکشاف: الزمخشری (م.۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق؛ کشف الاسرار: میبدی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛ مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا، ترجمه: انصاری، مشعر، ۱۳۷۷ش؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ المنمق: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتاب، ۱۴۰۵ق.
سید علی رضا واسعی
۱٬۷۸۰

ویرایش