پرش به محتوا

استان انبار: تفاوت میان نسخه‌ها

۸٬۳۵۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ اکتبر ۲۰۱۹
خط ۹۴: خط ۹۴:


بر پایه گزارشى كه به امام حسن(ع) رسيده بود، معاويه پيش‌قراولان سپاه خود را به فرماندهى «عبدالله بن عامر» به انبار فرستاده بود تا پس از آرايش نظامى و بررسى تاكتيكى، از آن‌جا به مدائن بروند. به همين دليل، امام(ع) در ساباطِ مدائن فرود آمد تا با بسيج نيروها، جلوى توطئه سپاه معاويه را بگيرد، ولی با پراكندگى سپاه و خيانت فرماندهان روبه‌رو شد.<ref>اخبار الطوال، ص ٢۶٣؛ مقاتل الطالبيين، ص ٧٢.</ref>
بر پایه گزارشى كه به امام حسن(ع) رسيده بود، معاويه پيش‌قراولان سپاه خود را به فرماندهى «عبدالله بن عامر» به انبار فرستاده بود تا پس از آرايش نظامى و بررسى تاكتيكى، از آن‌جا به مدائن بروند. به همين دليل، امام(ع) در ساباطِ مدائن فرود آمد تا با بسيج نيروها، جلوى توطئه سپاه معاويه را بگيرد، ولی با پراكندگى سپاه و خيانت فرماندهان روبه‌رو شد.<ref>اخبار الطوال، ص ٢۶٣؛ مقاتل الطالبيين، ص ٧٢.</ref>
== خوارج در انبار ==
انبار از كانون‌هاى فعاليت [[خوارج]] بود. [[امام علی(ع)]] براى سركوبى آنان نيروهايى بسيج نمود و در سال ٣٨ق. در اين شهر فرود آمد. امام براى مردم خطبه خواند؛ آن‌گاه به سوى آنان رفت تا به [[نهروان]] رسيد و كسى را نزدشان فرستاد تا از گمراهى به‌درآيند؛ ولى آنان فرستاده امام(ع) را كشتند. سپس دو گروه صف بستند و خوارج آغازگر جنگ بودند، اما فرجام آن به كشته شدن تمامى ايشان به جز دو نفر انجاميد.<ref>مروج الذهب، ج ١، ص ٧۶٣.</ref>
شبيب بن يزيد بن نعيم شيبانى، یکی از خوارج، هزار مرد گرد آورد و در دوره عبدالملك مروان بر [[مدائن]] چيره گشت. او با نيرويى قابل توجه به [[كوفه]] شبيخون زد. در اين شهر درگيرى بين سپاهيان [[حجاج بن يوسف ثقفى]] و خوارج شدت گرفت و غالب نیروهای شبيب كشته شدند. وى با كسانى از بازماندگان نيروهايش به شهر انبار گريخت. سفيان بن ابرد كلبى، به دستور حجاج با سه‌هزار نيرو او را تعقيب كرد. شبيب در نبرد با لشكر مزبور شكست خورد و هنگام گذشتن از پلى در كنار انبار، به سبب بريدن ريسمان‌هاى آن توسط ياران سفيان، با اسب در آب افتاد و غرق شد. سفيان بيشتر خوارج را در انبار كشت. در اين ماجرا مادر و همسر شبيب نيز به قتل رسيدند.<ref>وفيات الاعيان، ج ١، ص ٢٢٣؛ الفرق بين الفرق، ص ۶۵ - ۶٧.</ref>


==انبار، مركز حكم‌رانى عباسيان==
==انبار، مركز حكم‌رانى عباسيان==
خط ۱۱۵: خط ۱۲۰:
منصور پس از آن‌كه خيال خود را از ناحيه ابومسلم و هوادارانش راحت كرد، پايتخت عباسيان را از انبار به [[بغداد]] انتقال داد و زندان ترسناک خود را در انبار قرار داد. وى عده‌اى از سادات حسنى را كه در رأس آنان «[[عبدالله محض]]» نيز بود، در زيرزمينى در انبار حبس كرده بود كه به دليل تاريكى شديد، زندانيان شب را از روز تشخيص نمى‌دادند و ناچار، قرآن را پنج قسمت كرده و هريك از نمازهاى پنج‌گانه را بعد از خواندن يك قسمت از قرآن اقامه مى‌كردند. زندانیان به دليل عفونت‌هاى شديد، گرسنگى و تشنگى در همين زندان جان خود را از دست مى‌دادند. «[[ابراهیم عمر|ابراهيم عمر]]» فرزند [[حسن مثنى]] در ميان كسانى بود كه آنان را در بند آهنين از [[مدينه]] به انبار آوردند. همچنين منصور عباسى در كاخ «ابن هبيره» انبار، نوادگان [[امام حسن(ع)]] را محبوس ساخت؛ آن‌گاه از ميانشان [[محمد بن ابراهيم بن حسن]] را حاضر كرد و سرپا نگه داشت و دستور داد ستونى بر گِردش بنا نهادند و او را به همان حال رها ساخت تا گرسنه و تشنه از پاى درآمد. سپس دستور قتل عده‌اى از همراهانش را داد. سرانجام منصور دريافت بسيارى از مردم [[خراسان]] و [[ايران]] [[شيعه‌]]<nowiki/>اند و علاقه‌مند به [[اهل بیت|اهل بيت(ع)]] و با زندانى كردن آل على دست به كار خطرناكى زده است؛ از این روی، در انبار، به منبر رفت و در خطبه‌اى دراز، موضع خود را در برابر علويان و آل ابوطالب مشروع جلوه داد.<ref>النزاع و التخاصم، ص ٧۴؛ مقاتل الطالبيين، ص ٢٢۶؛ الشيعه و الحاكمون، ص ١٢۵، ابومسلم سردار خراسان، ص ١٢۴ و ١۶٩؛ تاريخ عرب و اسلام، ص ٢١٨؛ مبارزات شيعيان. . . ، ص ١٣۵.</ref>  
منصور پس از آن‌كه خيال خود را از ناحيه ابومسلم و هوادارانش راحت كرد، پايتخت عباسيان را از انبار به [[بغداد]] انتقال داد و زندان ترسناک خود را در انبار قرار داد. وى عده‌اى از سادات حسنى را كه در رأس آنان «[[عبدالله محض]]» نيز بود، در زيرزمينى در انبار حبس كرده بود كه به دليل تاريكى شديد، زندانيان شب را از روز تشخيص نمى‌دادند و ناچار، قرآن را پنج قسمت كرده و هريك از نمازهاى پنج‌گانه را بعد از خواندن يك قسمت از قرآن اقامه مى‌كردند. زندانیان به دليل عفونت‌هاى شديد، گرسنگى و تشنگى در همين زندان جان خود را از دست مى‌دادند. «[[ابراهیم عمر|ابراهيم عمر]]» فرزند [[حسن مثنى]] در ميان كسانى بود كه آنان را در بند آهنين از [[مدينه]] به انبار آوردند. همچنين منصور عباسى در كاخ «ابن هبيره» انبار، نوادگان [[امام حسن(ع)]] را محبوس ساخت؛ آن‌گاه از ميانشان [[محمد بن ابراهيم بن حسن]] را حاضر كرد و سرپا نگه داشت و دستور داد ستونى بر گِردش بنا نهادند و او را به همان حال رها ساخت تا گرسنه و تشنه از پاى درآمد. سپس دستور قتل عده‌اى از همراهانش را داد. سرانجام منصور دريافت بسيارى از مردم [[خراسان]] و [[ايران]] [[شيعه‌]]<nowiki/>اند و علاقه‌مند به [[اهل بیت|اهل بيت(ع)]] و با زندانى كردن آل على دست به كار خطرناكى زده است؛ از این روی، در انبار، به منبر رفت و در خطبه‌اى دراز، موضع خود را در برابر علويان و آل ابوطالب مشروع جلوه داد.<ref>النزاع و التخاصم، ص ٧۴؛ مقاتل الطالبيين، ص ٢٢۶؛ الشيعه و الحاكمون، ص ١٢۵، ابومسلم سردار خراسان، ص ١٢۴ و ١۶٩؛ تاريخ عرب و اسلام، ص ٢١٨؛ مبارزات شيعيان. . . ، ص ١٣۵.</ref>  


== برمكيان در انبار ==
==برمكيان در انبار==
[[برمکیان|برمكيان]] يا آل برمك، خاندانى از دولتمردان ايرانى بودند كه در اواخر سده نخست قمری به دين اسلام درآمدند و نفوذى بسیار در دربار [[بنی‌امیه|خلفاى اموى]]، در زمان خلافت عبدالملك مروان و جانشينان او به دست آوردند. دو سال پس از به حكومت رسيدن ابوالعباس سفاح در شهر انبار، يكى از بزرگ‌ترين مردان خاندان برمك كه خالد نام داشت، به وزارت وى گماشته شد. او در زمان خلافت منصور عباسی هم در اين سمت باقى ماند. پسر ارشدش يحيى كه در آغاز، مربى و معلم هارون الرشيد و سپس وزير گرديد، در مدتى نزديك به هفت سال فرمانرواى واقعى بود و خليفه جز نامى نداشت. دو پسر يحيى، فضل و جعفر نيابت پدر را در مقام وزارت عهده دار گرديدند و بهترين مقامات و عالى‌ترين مناصب دربار عباسى به برمكيان اختصاص يافت. اين قدرت بى‌حساب، حسد و سعايت درباريان را برانگيخت. جعفر، يكى از سادات حسنی به نام یحیی بن عبدالله را که هارون در انبار به زندانی کرده بود، آزاد کرد و اين تصميم خليفه را به شدت آشفته ساخت. سلطه بسیار برامكه فراتر از اين بود. آنان به نام خود سكه مى‌زدند و دستگاه بسيار باشكوهى براى خويش تدارك ديده بودند؛ به علاوه آنان به تلاش براى تأسيس دولتى در [[ايران]] متهم شدند. اين عوامل باعث شد تا هارون براى براندازى برامكه در شهر انبار اقدام كند.  
[[برمکیان|برمكيان]] يا آل برمك، خاندانى از دولتمردان ايرانى بودند كه در اواخر سده نخست قمری به دين اسلام درآمدند و نفوذى بسیار در دربار [[بنی‌امیه|خلفاى اموى]]، در زمان خلافت عبدالملك مروان و جانشينان او به دست آوردند. دو سال پس از به حكومت رسيدن ابوالعباس سفاح در شهر انبار، يكى از بزرگ‌ترين مردان خاندان برمك كه خالد نام داشت، به وزارت وى گماشته شد. او در زمان خلافت منصور عباسی هم در اين سمت باقى ماند. پسر ارشدش يحيى كه در آغاز، مربى و معلم هارون الرشيد و سپس وزير گرديد، در مدتى نزديك به هفت سال فرمانرواى واقعى بود و خليفه جز نامى نداشت. دو پسر يحيى، فضل و جعفر نيابت پدر را در مقام وزارت عهده دار گرديدند و بهترين مقامات و عالى‌ترين مناصب دربار عباسى به برمكيان اختصاص يافت. اين قدرت بى‌حساب، حسد و سعايت درباريان را برانگيخت. جعفر، يكى از سادات حسنی به نام یحیی بن عبدالله را که هارون در انبار به زندانی کرده بود، آزاد کرد و اين تصميم خليفه را به شدت آشفته ساخت. سلطه بسیار برامكه فراتر از اين بود. آنان به نام خود سكه مى‌زدند و دستگاه بسيار باشكوهى براى خويش تدارك ديده بودند؛ به علاوه آنان به تلاش براى تأسيس دولتى در [[ايران]] متهم شدند. اين عوامل باعث شد تا هارون براى براندازى برامكه در شهر انبار اقدام كند.  


هارون پس از به جا آوردن حج، مدت كوتاهى در بغداد بود؛ آن‌گاه به سوى انبار رفت. روزى كه به كشتن جعفر برمكى مصمم شد، «سندى بن شاهك» را احضار كرد و به وى گفت كه بر خانه برمكيان، دبيران و خويشاوندان آنان، افرادى ويژه و مورد اطمينان بگمارد و اين كار را نهانى انجام دهد. هارون الرشيد در محلى از نهر انبار با جعفر برمكى نشست. وقتى جعفر رفت، هارون او را تا جايى كه سوار مركب مى‌شد، بدرقه كرد و بازگشت و بر تخت خود قرار گرفت. جعفر سرمست و مغرور، بساط آواز و عیاشی را با عده‌اى از خوانندگان، كنيزان و اطرافيان به راه انداخت. در اين ميان هارون، ياسر خادم خويش را فراخواند و او را مأمور كشتن جعفر كرد. ياسر چنين كرد و سر جعفر را نزد هارون در خيمه خويش آورد. خود ياسر هم، توسط فرد ديگرى به دستور هارون كشته شد. بدين ترتيب در سال ١٨٧ق. هارون بسيارى از برامكه و دست نشاندگان آنان را از ميان بُرد. يحيى، پدر جعفر و فضل، برادرش به زندان افكنده شدند و اموال تمام آنان مصادره گرديد. مدت دولت و عزت برمكيان ١٧ سال و اندى بود. شاعران هنگامى كه در رثاى برمكيان شعر مى‌سرودند، مردم را به عبرت گرفتن از اين ماجرا توجه مى‌دادند.<ref>مروج الذهب، ص ٣٧٩ - ٣٨١؛ تاريخ يعقوبى، ج ٢، ص۴٣٠؛ تاريخ ايران زمين، ص ١۴۴ و ١۴۵؛ دايرة المعارف تشيع، ج ٣، س ١٩٠ - ١٩۴؛ برمكيان، ص ١٢١ به بعد.</ref>
هارون پس از به جا آوردن حج، مدت كوتاهى در بغداد بود؛ آن‌گاه به سوى انبار رفت. روزى كه به كشتن جعفر برمكى مصمم شد، «سندى بن شاهك» را احضار كرد و به وى گفت كه بر خانه برمكيان، دبيران و خويشاوندان آنان، افرادى ويژه و مورد اطمينان بگمارد و اين كار را نهانى انجام دهد. هارون الرشيد در محلى از نهر انبار با جعفر برمكى نشست. وقتى جعفر رفت، هارون او را تا جايى كه سوار مركب مى‌شد، بدرقه كرد و بازگشت و بر تخت خود قرار گرفت. جعفر سرمست و مغرور، بساط آواز و عیاشی را با عده‌اى از خوانندگان، كنيزان و اطرافيان به راه انداخت. در اين ميان هارون، ياسر خادم خويش را فراخواند و او را مأمور كشتن جعفر كرد. ياسر چنين كرد و سر جعفر را نزد هارون در خيمه خويش آورد. خود ياسر هم، توسط فرد ديگرى به دستور هارون كشته شد. بدين ترتيب در سال ١٨٧ق. هارون بسيارى از برامكه و دست نشاندگان آنان را از ميان بُرد. يحيى، پدر جعفر و فضل، برادرش به زندان افكنده شدند و اموال تمام آنان مصادره گرديد. مدت دولت و عزت برمكيان ١٧ سال و اندى بود. شاعران هنگامى كه در رثاى برمكيان شعر مى‌سرودند، مردم را به عبرت گرفتن از اين ماجرا توجه مى‌دادند.<ref>مروج الذهب، ص ٣٧٩ - ٣٨١؛ تاريخ يعقوبى، ج ٢، ص۴٣٠؛ تاريخ ايران زمين، ص ١۴۴ و ١۴۵؛ دايرة المعارف تشيع، ج ٣، س ١٩٠ - ١٩۴؛ برمكيان، ص ١٢١ به بعد.</ref>


==اکنون==
== قيام ابوالسرايا و انبار ==
ابوالسرايا سرى بن منصور شيبانى، از سرداران شيعه و عامل چندين جنبش شيعى بود. در نبرد ميان امين و مأمون، فرزندان هارون‌الرشید{{یادداشت|در سال ١٩٣ق. با مرگ هارون، پسرش محمد، ملقب به «امين» روى كار آمد؛ در حالى كه برادرش عبدالله، ملقب به «مأمون» از او بزرگ‌تر بود. امين كه به سفارش پدر زمام امور را به دست گرفته بود، مأمون را از ولايت‌عهدى خلع كرد. مأمون نیز در خراسان به كمك ايرانيان، عليه برادرش امين قيام كرد. شهر انبار از مهم‌ترين عرصه‌هاى نزاع بين طرفداران امين و مأمون بود. سرانجام طاهر ذواليمينين، كه از اهالى خراسان بود، به عراق آمد و امين را كشت و سرش را براى مأمون كه در خراسان امارت داشت فرستاد.<ref>تاريخ ايران زمين، ص ١۴۶؛ مروج الذهب، ج ۴، ص ۴٠٢؛ تاريخ يعقوبى، ج ٢، ص ۴۵۶.</ref>}} فرماندهى طلايه سپاه «يزيد بن مزيد شيبانى» را عليه «هرثمه بن اعين»، سردار مأمون برعهده داشت، ولى بعدها به هرثمه پيوست. چون امين كشته شد و مأمون روى كار آمد، هرثمه از مواجبى كه به وى مى‌داد كاست. ابوالسرايا نيز با 200 سوار سر به شورش برداشت و شهر عين التمر از توابع انبار را به محاصره درآورد و سپس بر شهر انبار غلبه يافت. سپس رقّه را تصرف كرد و در آن‌جا با [[محمد بن طباطبا|محمد بن ابراهيم]] معروف به «ابن طباطباى علوى» ملاقات كرد و او را به خروج عليه [[بنی‌عباس|بنى‌عباس]] ترغیب کرد. وى پذيرفت و هر دو در جمادى الثانى ١٩٩ق. بر [[كوفه]] استيلا يافتند. پس از سقوط كوفه و اخراج سليمان بن منصور، امير اين شهر از كوفه، حسن بن سهل، زهير بن مسيب را با ۱۰ هزار سوار به جنگ آنان فرستاد، ولی ابوالسرايا لشكريان وى را شكست داد. ابن طباطباى علوى، چهار ماه پس از قيام و در رجب ١٩٩ق. در كوفه درگذشت. ابوالسرايا كه مى‌خواست خلافت را از عباسيان به آل على واگذار كند، سيد علوى ديگرى را كه از نوادگان [[امام سجاد(ع)]] بود، براى خلافت برگزيد. فتوحات ابوالسرايا در عراق و خوزستان ادامه يافت و با اين پيروزى‌ها علويان در اين مناطق زمام امور را به دست گرفتند. ابوالسرايا، پس از تصرف [[مدائن]] و واسط، اميرانى به [[يمن]]، [[حجاز]] و [[اهواز]] فرستاد. او پس از آن‌كه در كوفه از هرثمه شكست خورد، با سواران خويش گريخت و روى به شوش [[خوزستان]] نهاد. در آن جا هم از سپاهيان حسن بن على مأمونى، فرمانرواى خوزستان شكست خورد و زخمى شد. وى مى‌خواست خود را به زادگاه خويش رأس العين، در جزيره و حوالى انبار برساند، اما در جلولا دستگير و به حسن بن سهل تحويل داده شد. وى سر ابوالسرايا را بريد و جسدش را دو نيم كرد و در ربيع الاول سال ٢٠٠ق. بر دو سوى پُل بغداد بياويخت.<ref>فرهنگ فرق اسلامى، ص ١۵ و ١۶؛ عمدة الطالب فى انساب ابى‌طالب، ص ١٧٢؛ تاريخ طبرى، ج ١٣، ص ۵۶٢٩ - ۵۶٣٧؛ دائرة المعارف تشيع، ج ١، ص ۴٠٨.</ref>
 
== در سده‌های پسین ==
 
==== سده سوم ====
قرامطه، از انشعابات فرقه اسماعيليه و منسوب به مردى به نام حمدان قرمط بودند. در سده سوم قمری، انبار به دست اين فرقه افتاد و از آن زمان به باور برخی، به لحاظ فرهنگى راه انحطاط را پیمود.<ref>فرهنگ فرق اسلامى، ص ٣۵٨، قرمطيان بحرين و فاطميان، ص ٢٧ به بعد؛ دائرة المعارف فارسى، ج ١، ص ٢۵٧.</ref>
 
==== سده چهارم ====
انبار در قرن چهارم هجرى شهرى آباد و خرم بود. ابوالقاسم بن احمد جيهانى، در كتاب اشكال العالم، كه در نيمه دوم سده چهارم قمری نگاشته، انبار را شهری میانه، با نخل بسیار و آبادان معرفی کرده و آن را دارای خرماستان، درختان و کشاورزی بسیار دانسته است.<ref>اشكال العالم، ص ٩٢.</ref> در كتاب حدود العالم نيز كه در سال ٣٧٢ق. نگاشته شده انبار، شهركى خرم و آبادان و با نعمت و مردم بسیار معرفی شده است.<ref>حدود العالم من المشرق الى المغرب، به كوشش منوچهر ستوده، ص ١۵۶.</ref>
 
اصطخرى (م.۳۴۰ق) نوشته است:
 
انبار شهرى ميانه باشد؛ شهرى آبادان است و نخل و كشاورزى دارد و نعمت فراوان و مردم متنعم و دخل و حوايج از آن‌جا به بغداد برند و حدى فراخ دارد.
 
== اکنون ==
در تقسيمات كشورى عراق كنونى، دهمين استان اين كشور، استان الانبار نام دارد كه بيشتر سكنه آن سنى مذهب‌اند. اين ايالت در غرب عراق قرار دارد. <sup>١</sup>از شمال شرقى به ايالت صلاح‌الدين، از شمال به نينوا، از شرق به مركز حكومت (بغداد) و كاظمين، از جنوب شرقى به ايالت بابل و از جنوب به كربلا محدود است. انبار در شمال غربى با سوريه، در غرب با اردن و در جنوب شرقى با عريستان سعودى هم‌مرز است. مركز اين استان شهر رمادى است كه در شرق آن و در حوالى انبار كهن قرار گرفته است. منطقه‌اى كه قبلاً به جزيره معروف بود و در حد فاصل رودخانه‌هاى دجله و فرات قرار داشت، در نيمه شمالى اين ايالت و نيمه غربى ايالت نينوا واقع است.<ref>با استفاده از نقشه سياسى عراق مندرج در اطلس جامع گيتاشناسى، چاپ ١٣٨٨، ١٣٨۶ش.</ref>
در تقسيمات كشورى عراق كنونى، دهمين استان اين كشور، استان الانبار نام دارد كه بيشتر سكنه آن سنى مذهب‌اند. اين ايالت در غرب عراق قرار دارد. <sup>١</sup>از شمال شرقى به ايالت صلاح‌الدين، از شمال به نينوا، از شرق به مركز حكومت (بغداد) و كاظمين، از جنوب شرقى به ايالت بابل و از جنوب به كربلا محدود است. انبار در شمال غربى با سوريه، در غرب با اردن و در جنوب شرقى با عريستان سعودى هم‌مرز است. مركز اين استان شهر رمادى است كه در شرق آن و در حوالى انبار كهن قرار گرفته است. منطقه‌اى كه قبلاً به جزيره معروف بود و در حد فاصل رودخانه‌هاى دجله و فرات قرار داشت، در نيمه شمالى اين ايالت و نيمه غربى ايالت نينوا واقع است.<ref>با استفاده از نقشه سياسى عراق مندرج در اطلس جامع گيتاشناسى، چاپ ١٣٨٨، ١٣٨۶ش.</ref>


خط ۱۳۴: خط ۱۵۴:
}}
}}


*'''ابومسلم سردار خراسان'''، غلامحسين يوسفى،  
*'''ابومسلم سردار خراسان'''، غلامحسين يوسفى،
*'''آثار الباقيه'''،
*'''آثار الباقيه'''،
*'''اشکال العالم'''، ابوالقاسم بن احمد جيهانى،
*'''اشکال العالم'''، ابوالقاسم بن احمد جيهانى،
خط ۱۶۰: خط ۱۸۰:
*'''حياة الامام الحسن(ع)'''،
*'''حياة الامام الحسن(ع)'''،
*'''دايرة المعارف تشيع'''،
*'''دايرة المعارف تشيع'''،
*'''دائرة المعارف فارسى'''، مصاحب،
*'''سفرنامه'''، ناصر خسرو قباديانى، به كوشش نادر وزين‌پور،
*'''سفرنامه'''، ناصر خسرو قباديانى، به كوشش نادر وزين‌پور،
*'''سيماى كارگزاران على بن ابى‌طالب اميرالمؤمنين(ع)'''، على‌اكبر ذاكرى،
*'''سيماى كارگزاران على بن ابى‌طالب اميرالمؤمنين(ع)'''، على‌اكبر ذاكرى،
*'''شرح نهج البلاغه'''، ابن ابى‌الحديد،
*'''شرح نهج البلاغه'''، ابن ابى‌الحديد،
*'''الشيعه و الحاكمون'''، محمدجواد مغنيه،  
*'''الشيعه و الحاكمون'''، محمدجواد مغنيه،
*'''صورة الارض'''، ابن‌حوقل، ترجمه جعفر شعار،
*'''صورة الارض'''، ابن‌حوقل، ترجمه جعفر شعار،
*'''عمدة الطالب فى انساب ابى‌طالب'''،
*'''الغارات'''، ابراهيم بن محمد ثقفى،
*'''الغارات'''، ابراهيم بن محمد ثقفى،
*'''الفتوح'''، ابن اعثم كوفى،
*'''الفتوح'''، ابن اعثم كوفى،
*'''فتوح البلدان'''،
*'''فتوح البلدان'''،
*'''الفرق بين الفرق'''، عبدالقاهر بن طاهر بغدادى،
*'''فرهنگ فرق اسلامى'''، محمدجواد مشكور،
*'''قرمطيان بحرين و فاطميان'''، ميخائيل يان دخويه، ترجمه محمدباقر اميرخانى،
*'''الكامل فى التاريخ'''، عزالدين بن اثير،
*'''الكامل فى التاريخ'''، عزالدين بن اثير،
*'''كوفه، پيدايش شهر اسلامى'''، هشام جعيط، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم،
*'''كوفه، پيدايش شهر اسلامى'''، هشام جعيط، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم،
خط ۱۷۹: خط ۲۰۴:
*'''مقاتل الطالبيين'''، ابوالفرج اصفهانى،
*'''مقاتل الطالبيين'''، ابوالفرج اصفهانى،
*'''مقدمه ابن‌خلدون'''،
*'''مقدمه ابن‌خلدون'''،
*'''النزاع و التخاصم'''، مقريزى،  
*'''النزاع و التخاصم'''، مقريزى،
*'''نهج البلاغه'''، ترجمه فيض الاسلام،
*'''نهج البلاغه'''، ترجمه فيض الاسلام،
*'''وفيات الاعيان'''، ابن‌خلكان،
{{پایان}}
{{پایان}}
۱۵٬۶۱۴

ویرایش