پرش به محتوا

بنی‌نضیر: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۳۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ اکتبر ۲۰۱۸
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
==تصمیم به قتل پیامبر==
==تصمیم به قتل پیامبر==


به روایت زهری، مدتی پس از [[غزوه سویق]]، در پی ‌نامه تهدیدآمیز قریش، بنی‌نضیر تصمیم گرفتند با ترفندی پیامبر را به قتل برسانند و از این رو، از او خواستند تا در منطقه‌ای میان یثرب و مساکن بنی‌نضیر، همراه با 30 تن از اصحاب خود برای گفت و گو به دیدار 30 تن از احبار بیاید تا اگر آن‌ها او را تایید کردند و به وی ایمان آوردند، همگی به او ایمان بیاورند.
به روایت زهری، مدتی پس از [[غزوه سویق]]، در پی ‌نامه تهدیدآمیز قریش، بنی‌نضیر تصمیم گرفتند با ترفندی پیامبر را به قتل برسانند و از این رو، از او خواستند تا در منطقه‌ای میان یثرب و مساکن بنی‌نضیر، همراه با 30 تن از اصحاب خود برای گفت و گو به دیدار 30 تن از [[احبار]] بیاید تا اگر آن‌ها او را تایید کردند و به وی ایمان آوردند، همگی به او ایمان بیاورند.


اما پس از حضور پیامبر دریافتند که با وجود یارانش نمی‌توانند او را بکشند و از او خواستند با سه تن از یاران خود به گفت و گوی سه تن از احباری بیاید که پنهانی خنجری با خود حمل می‌کردند.<ref>تفسیر ثعلبی، ج9، ص268؛سبل الهدی، ج4، ص317.</ref> با افشای تصمیم بنی‌نضیر از جانب یکی از زنان آنان، پیامبر به مدینه بازگشت و فردای آن روز در حالی‌‌که تنها شش ماه از نبرد بدر گذشته بود، به سوی بنی‌نضیر رفت و آن‌ها را به وفادار ماندن به پیمان خود فراخواند؛ اما چون نپذیرفتند، به محاصره آن‌ها پرداخت و غزوه بنی‌نضیر شکل گرفت.
اما پس از حضور پیامبر دریافتند که با وجود یارانش نمی‌توانند او را بکشند و از او خواستند با سه تن از یاران خود به گفت و گوی سه تن از احباری بیاید که پنهانی خنجری با خود حمل می‌کردند.<ref>تفسیر ثعلبی، ج9، ص268؛سبل الهدی، ج4، ص317.</ref> با افشای تصمیم بنی‌نضیر از جانب یکی از زنان آنان، پیامبر به مدینه بازگشت و فردای آن روز در حالی‌‌که تنها شش ماه از نبرد بدر گذشته بود، به سوی بنی‌نضیر رفت و آن‌ها را به وفادار ماندن به پیمان خود فراخواند؛ اما چون نپذیرفتند، به محاصره آن‌ها پرداخت و غزوه بنی‌نضیر شکل گرفت.


محدثان<ref>سنن ابی داود، ج2، ص33-34؛المصنف، صنعانی، ج5، ص358-359.</ref> و مفسران<ref>اسباب النزول، ص279؛تفسیر ابن کثیر، ج4، ص354؛الدر المنثور، ج6، ص189.</ref> این روایت را به طرق گوناگون از زهری گزارش کرده‌اند. منابع دیگر هم بخش‌هایی از روایت زهری را مطرح کرده‌اند.<ref>المستدرک، ج2، ص483؛فتح الباری، ج7، ص253-255؛عون المعبود، ج8، ص167.</ref> همه منابعی که به گونه‌ای روایت زهری را گزارش نموده‌اند، زمان غزوه بنی‌نضیر را شش ماه پس از نبرد بدر دانسته‌اند؛ در برابر روایت زهری، گزارش ابن‌اسحق قرار می‌گیرد که بر اساس آن، پس از رویداد بئر معونه به سال چهارم ق. یکی از یاران پیامبر دو تن از قبیله [[بنی‌عامر بن صعصعه]] را کشت و چون پیامبر(ص) پیشتر به آن‌ها امان داده بود، ملزم شد که دیه آن‌ها را بپردازد.
محدثان<ref>سنن ابی داود، ج2، ص33-34؛المصنف، صنعانی، ج5، ص358-359.</ref> و مفسران<ref>اسباب النزول، ص279؛تفسیر ابن کثیر، ج4، ص354؛الدر المنثور، ج6، ص189.</ref> این روایت را به طرق گوناگون از زهری گزارش کرده‌اند. منابع دیگر هم بخش‌هایی از روایت زهری را مطرح کرده‌اند.<ref>المستدرک، ج2، ص483؛فتح الباری، ج7، ص253-255؛عون المعبود، ج8، ص167.</ref> همه منابعی که به گونه‌ای روایت زهری را گزارش نموده‌اند، زمان غزوه بنی‌نضیر را شش ماه پس از نبرد بدر دانسته‌اند.
 
در برابر روایت زهری، گزارش ابن‌اسحق قرار می‌گیرد که بر اساس آن، پس از رویداد بئر معونه به سال چهارم ق. یکی از یاران پیامبر دو تن از قبیله [[بنی‌عامر بن صعصعه]] را کشت و چون پیامبر(ص) پیشتر به آن‌ها امان داده بود، ملزم شد که دیه آن‌ها را بپردازد.


اما از آن جا که از پرداخت آن در این هنگام ناتوان بود، تصمیم گرفت از بنی‌نضیر، هم‌پیمان بنی‌عامر، یاری بگیرد. از این رو، در روز شنبه که مورد احترام یهودیان است، همراه حدود ده تن از اصحاب نزد آن‌ها رفت.<ref>الدر المنثور، ج2، ص266؛السیرة الحلبیه، ج2، ص559-560.</ref> گویا شمار‌ اندک همراهان پیامبر، بنی‌نضیر را برای طراحی توطئه قتل پیامبر وسوسه کرد.<ref>الدر المنثور، ج6، ص190؛السیرة الحلبیه، ج2، ص560.</ref> آن‌ها از پیامبر(ص) خواستند که قدری درنگ کند تا این مبلغ را برای او گردآوری کنند و پنهانی تصمیم گرفتند با رها کردن سنگی از روی قلعه بدون آن که خود مسؤولیت قتل را بپذیرند، او را از میان ببرند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص682؛الطبقات، ج2، ص57؛تاریخ طبری، ج2، ص223-224.</ref> اما پیامبر(ص) که این نقشه را دریافت، به گونه‌ای آن جا را ترک کرد که همگان تصور نمودند پیامبر(ص) در همان حوالی است و به زودی نزد یارانش بازمی‌گردد. اما پیامبر به سرعت به مدینه بازگشته بود تا بدان‌ها فرصت ترور ندهد.<ref>المغازی، ج1، ص365؛الطبقات، ج2، ص57؛دلائل النبوه، ج3، ص183؛تاریخ الاسلام، ج2، ص150.</ref>
اما از آن جا که از پرداخت آن در این هنگام ناتوان بود، تصمیم گرفت از بنی‌نضیر، هم‌پیمان بنی‌عامر، یاری بگیرد. از این رو، در روز شنبه که مورد احترام یهودیان است، همراه حدود ده تن از اصحاب نزد آن‌ها رفت.<ref>الدر المنثور، ج2، ص266؛السیرة الحلبیه، ج2، ص559-560.</ref> گویا شمار‌ اندک همراهان پیامبر، بنی‌نضیر را برای طراحی توطئه قتل پیامبر وسوسه کرد.<ref>الدر المنثور، ج6، ص190؛السیرة الحلبیه، ج2، ص560.</ref> آن‌ها از پیامبر(ص) خواستند که قدری درنگ کند تا این مبلغ را برای او گردآوری کنند و پنهانی تصمیم گرفتند با رها کردن سنگی از روی قلعه بدون آن که خود مسؤولیت قتل را بپذیرند، او را از میان ببرند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص682؛الطبقات، ج2، ص57؛تاریخ طبری، ج2، ص223-224.</ref> اما پیامبر(ص) که این نقشه را دریافت، به گونه‌ای آن جا را ترک کرد که همگان تصور نمودند پیامبر(ص) در همان حوالی است و به زودی نزد یارانش بازمی‌گردد. اما پیامبر به سرعت به مدینه بازگشته بود تا بدان‌ها فرصت ترور ندهد.<ref>المغازی، ج1، ص365؛الطبقات، ج2، ص57؛دلائل النبوه، ج3، ص183؛تاریخ الاسلام، ج2، ص150.</ref>
==دلایل دیگر غزوه بنی‌نضیر==
در مطالعات جدید، ادلّه‌ای دیگر برای غزوه بنی‌نضیر مطرح شده است. ولفنسون که پیمان بنی‌نضیر با پیامبر را بر پایه پیمان‌نامه عمومی پذیرفته، علت حمله به بنی‌نضیر را همراهی نکردنشان با پیامبر در [[نبرد احد]] دانسته است. بر اساس معاهده، بنی‌نضیر می‌بایست در نبرد احد از مدینه دفاع می‌کردند. او درباره علت حمله نکردن پیامبر به [[بنی‌قریظه]]، بر این باور است که گویا پیمان آن‌ها متفاوت بوده و چنین تعهدی در برابر پیامبر نداشته‌اند.<ref>تاریخ الیهود، ص177.</ref>
شاید همراهی مُخَیْریق یهودی با پیامبر در غزوه احد که تنها بر پایه روایت واقدی از بنی‌نضیر است، پشتوانه سخنان ولفنسون باشد. مخیریق که خود در غزوه احد شرکت کرد، از یهودیان خواست به یاری پیامبر بیایند؛ اما آن‌ها عذر آوردند که آن روز شنبه است.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج2، ص362؛السیرة النبویه، ابن کثیر، ج2، ص344.</ref> از دیدگاه ولفنسون، آن‌ها با این‌‌کار خود پیمان خویش با پیامبر را شکستند.
بروکلمان غزوه بنی‌نضیر را برآمده از بهانه‌جویی پیامبر برای جبران ضربه سنگین رویداد بئر معونه دانسته است که در آن 70 یا 40 تن از مسلمانان به شهادت رسیدند.<ref>تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص52.</ref> این تحلیل و نادیده گرفتن رفتار یهود، جانبدارانه است. البته پیروزی بر بنی‌نضیر می‌توانست تا حدی فشار برآمده از رویداد بئر معونه را بر مسلمانان جبران کند؛ اما بر پایه آیات [[قرآن]] (حشر/59، 2) این پیروزی قابل پیش‌‌بینی نبود. پس از بروز دشمنی بنی‌نضیر، پیامبر از طریق پیکی از اوسیان به آن‌ها اعلام کرد که اگر تا 10 روز دیگر محل سکونت خود را ترک نکنند، خونشان هدر خواهد بود. با این اقدام، آن‌ها دریافتند که بر خلاف پیمان دوره جاهلی، اوس کنار بنی‌نضیر نخواهد ایستاد.<ref>تاریخ طبری، ج2، ص224؛عیون الاثر، ج2، ص72؛فتح الباری، ج7، ص255-256.</ref> از این رو، به گردآوری دارایی خود پرداختند و برای حرکت از قبایل عرب شتر کرایه کردند.<ref>الطبقات، ج2، ص57.</ref>
[[عبدالله بن ابی خزرجی]] با آگاهی از تصمیم پیامبر در پیامی ضمن وعده یاری [[خزرج]] و بنی‌قریظه و [[غطفان|غَطفان]] به بنی‌نضیر از آن‌ها خواست ایستادگی کنند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص683؛الطبقات، ج2، ص57؛تاریخ طبری، ج2، ص224-225.</ref> در آیه 11 [[سوره حشر]] این وعده‌ها دروغ دانسته شده است.
[[سلام بن مشکم]] با یادآوری خیانت عبدالله بن ابیّ و عدم حمایت وی از [[بنی‌قینقاع|بنی‌قَینقاع]] به سال دوم ق. و مبارزات بنی‌نضیر بر ضد خزرج در روزگار جاهلی، از حُیَی خواست حال که مالک نخلستان‌ها و دارایی‌های خود هستند، به عبدالله بن ابیّ اعتماد نکند.<ref>المغازی، ج1، ص368؛تاریخ طبری، ج2، ص224-225؛السیرة الحلبیه، ج2، ص561.</ref> اما حُیَی با توجه به برتری نظامی و دفاعی خود، با پذیرش پیشنهاد عبدالله بن ابیّ، آماده رویارویی با پیامبر شد و به ترمیم دژهای بنی‌نضیر پرداخت<ref>تفسیر قمی، ج2، ص359؛نور الثقلین، ج5، ص272.</ref> و تدارکات لازم را همراه با چارپایان درون آن‌ها جای داد<ref>المغازی، ج1، ص368.</ref> وپیامبر را از مخالفت خود آگاه ساخت.<ref>الطبقات، ج2، ص57؛بحار الانوار، ج20، ص165.</ref>
آیه دوم سوره حشر گزارش می‌دهد: {{قلم رنگ|سبز|﴿وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ﴾}}؛ «گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود». (سوره حشر، آیه2) گفته‌های سلاّم حکایت دارد که [[پیامبر]] در این مرحله در صدد تصرف دارایی آن‌ها نبوده است. این سخن شاهدی بر بطلان نظر ولفنسون است که هدف اصلی از نبرد با یهود را دستیابی به ثروت آن‌ها دانسته است.<ref>تاریخ الیهود، ص135.</ref>
==جزئیات نبرد بنی‌نضیر==
در روایت زهری جزئیات نبرد نیامده است. بر پایه روایت ابن‌اسحق، پیامبر(ص) پس از آن که از ترور نافرجام آن‌ها جان سالم به در برد، به مدینه بازگشت. در دوازدهم ربیع الاول سال چهارم ق.<ref>المحبر، ص113.</ref> با گماردن [[ابن‌ام مکتوم]] بر مدینه<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص683.</ref> به سوی قلعه‌های آن‌ها به راه افتاد. او [[علی(ع)]] را به عنوان فرمانده تعیین کرد<ref>المغازی، ج1، ص371؛السیرة الحلبیه، ج2، ص562.</ref> و پرچم خود را به دستش داد.<ref>تاریخ طبری، ج2، ص226؛الطبقات، ج2، ص58؛الکامل، ج2، ص174.</ref>
[[مسلمانان]] به دستور پیامبر(ص) به سوی بنی‌نضیر حرکت کردند<ref>تفسیر قمی، ج2، ص359؛السیرة الحلبیه، ج2، ص562؛بحار الانوار، ج20، ص169.</ref> و هنگام عصر به زمین‌های بنی‌نضیر رسیدند.<ref>تاریخ الخمیس، ج1، ص461.</ref> بنی‌نضیر با مشاهده پیامبر از فراز دژهای خود، به پرتاب تیر و سنگ پرداختند.<ref>الطبقات، ج2، ص58.</ref> مسلمانان پس از برپا کردن نماز عصر، در آن جا مستقر شدند.
خیمه پیامبر را نخست در زمین‌های تیره [[بنی‌خطمه]] از [[اوس]] و هم‌پیمانان بنی‌نضیر که همچنان ایمان نیاورده بودند، <ref>المناقب، ج1، ص169-170؛بحار الانوار، ج20، ص172.</ref> برپا کردند که بعدها به [[مسجد صغیر]] شهرت یافت؛ اما چون از جانب تیراندازان بنی‌نضیر هدف تیر قرار گرفت، خیمه را به منطقه‌ای میان زمین‌های بنی‌نضیر و بنی‌قریظه که بعدها [[مسجد فضیخ]] نام گرفت، منتقل کردند.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص69؛بحار الانوار، ج20، ص172.</ref>
پیامبر با تنی چند از اصحاب خود به مدینه بازگشت و شب را آن جا گذراند و روز بعد به جمع سپاه [[اسلام]] بازگشت.<ref>المغازی، ج1، ص371.</ref> به نظر می‌رسد منطقه جنگی از امنیت کافی برخوردار نبوده و بیم ترور پیامبر می‌رفته است. همچنین حضور پیامبر(ص) در مدینه می‌توانست زمینه توطئه عبدالله بن ابیّ در پیوستن او به بنی‌نضیر را خنثا کند.
مدت محاصره بنی‌نضیر شش شب<ref>البدایة و النهایه، ج4، ص86؛تاریخ ابن خلدون، ج2، ص28.</ref> یا 15 روز<ref>تاریخ طبری، ج2، ص225؛فتوح البلدان، ج1، ص18؛التنبیه و الاشراف، ص213.</ref> و یا بیش از 20 شب<ref>المحبر، ص113؛بحار الانوار، ج20، ص166؛السیرة الحلبیه، ج2، ص562.</ref> ادامه یافت. در طول این مدت، [[سعد بن عباده]] از بزرگان خزرج، با ارسال خرما، خوراک سپاه اسلام را تامین می‌کرد.<ref>السیرة الحلبیه، ج2، ص563.</ref> بنی‌نضیر که منتظر رسیدن نیروهای کمکی بودند، به‌انداختن سنگ و تیراندازی از روی دژها بسنده کردند.<ref>الطبقات، ج2، ص44-45؛المغازی، ج1، ص370-371.</ref>
تنها اقدام نظامی بنی‌نضیر در این مدت آن بود که به عَزوَک، سردسته شجاع تیراندازان، ماموریت دادند تا با تنی چند پیامبر را ترور کنند. در آن شب، علی بن ابی‌طالب(ع) همراه با چند تن از [[انصار]]، ماموران بنی‌نضیر از جمله عزوک را کشتند و سرهایشان را در چاه‌های منطقه‌ انداختند. این امر ناتوانی بنی‌نضیر را آشکارتر ساخت.<ref>المغازی، ج1، ص372؛السیرة الحلبیه، ج2، ص562؛سبل الهدی، ج4، ص322.</ref>
عبدالله بن ابیّ هم از انجام وعده‌های خود ناتوان ماند، هر چند کوشید بنی‌قریظه را با خود همراه سازد. اما [[کعب بن اسد]]، رئیس بنی‌قریظه، به هیچ یک از اعضای قبیله خود اجازه نداد به یاری بنی‌نضیر بشتابد.<ref>المغازی، ج1، ص368؛تاریخ طبری، ج2، ص225.</ref> مسلمانان برای قطع ارتباط قلعه‌های بنی‌نضیر، به محاصره دژهای آن‌ها پرداختند.<ref>الطبقات، ج3، ص567؛الخصائص الکبری، ج2، ص399.</ref> خداوند در آیه 14 حشر/59 به این امر اشاره کرده است.
===دستور قطع درختان===
با طولانی شدن محاصره، پیامبر(ص) که از دلبستگی آن‌ها به درختانشان آگاه بود، فرمان داد آن‌ها را قطع کنند. بنی‌نضیر گفتند: چگونه کسی که دیگران را از فساد پرهیز می‌دهد، درختان را قطع می‌کند؟ این سخن برخی از مؤمنان را مردد ساخت. بر پایه [[وحی]]، این کار خواست [[خداوند]] دانسته شد.<ref>تفسیر قمی، ج2، ص359؛اسباب النزول، ص279.</ref>
دستور قطع درختان تاثیری بسزا بر بنی‌نضیر نهاد، به ویژه که زنانشان شیون کردند و بر سر و صورت خود زدند.<ref>سبل الهدی، ج4، ص323؛السیرة الحلبیه، ج2، ص564.</ref> از این رو، کوشیدند تا نخلستان‌هایشان آسیب نبیند؛ شاید با سازش یا نبردی دیگر، بتوانند دیگر بار آن‌ها را بازیابند. بدین سان، به مقاومت خود پایان دادند. حُیَی تصمیم گرفت بر پایه پیشنهاد پیشین با پیامبر که دارایی آن‌ها را هنوز محترم شمرده بود، سازش کند؛ اما پیامبر نپذیرفت و از آن‌ها خواست همه تجهیزات نظامی، مزارع و باغ‌های خود را وانهند و تنها دارایی منقول خود را ببرند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص683؛تاریخ طبری، ج2، ص225؛فتوح البلدان، ج1، ص18.</ref> اما وی چند روز درنگ کرد.<ref>سبل الهدی، ج4، ص323.</ref>
===کوچ اجباری===
در این فاصله، دو تن از بنی‌نضیر به نام [[یامین بن عمیر]] و [[ابوسعد بن وهب]] برای حفظ جان و مال خود، مسلمان شدند.<ref>تاریخ طبری، ج2، ص226؛سبل الهدی، ج4، ص323؛السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص684.</ref> سران بنی‌نضیر از بیم این که مبادا وضعیت سخت‌‌تر شود، به شرایط پیامبر تن دردادند و اثاث خود را بر پشت شتران بار زدند و خانه‌های خویش را ویران کردند تا قابل سکونت نباشد و در و چارچوبه‌های خانه را نیز با خود بردند. برخی مسلمانان نیز به نشانه دلبستگی نداشتن به خانه‌هایشان، در ویرانی آن‌ها همراهی کردند.<ref>تفسیر بغوی، ج4، ص315؛السیرة الحلبیه، ج2، ص565؛تاریخ الخمیس، ج1، ص462.</ref>
بنی‌نضیر هنگام بیرون آمدن از یثرب کوشیدند قدرت و شوکت خود را با نمایش مال و منال خود نشان دهند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص684؛تاریخ طبری، ج2، ص226.</ref> برخی شاعران با اثرپذیری از فراق بنی‌نضیر شعر سرودند.<ref>الاغانی، ج14، ص462-463.</ref> [[منافقان]] نیز نتوانستند ماتم و‌ اندوه خود را پنهان کنند؛ زیرا بنی‌نضیر کوشیدند همچنان استواری خود را به مردم مدینه بنمایانند. 600 شتر در یک صف، اثاث و افراد بنی‌نضیر را از محله‌های مدینه گذراندند.<ref>الطبقات، ج2، ص58؛بحار الانوار، ج20، ص165.</ref>
زنان زیبای بنی‌نضیر که در آغاز این قافله بودند، بهترین لباس‌های رنگارنگ خود را پوشیده و زیور آلات خود را به نمایش نهاده بودند. دسته نوازندگان و خوانندگان پس از آن‌ها قرار داشتند و مردم مدینه هم در دو طرف قافله نظاره‌‌گر آن‌ها بودند. گنجینه بنی‌نضیر در معرض دید همگان قرار گرفت. آنان اعلام کردند: این را برای زیر و زبر کردن زمین‌ اندوخته‌ایم (کنایه‌ای تهدید‌آمیز از تغییر وضعیت موجود) و گر چه درختان خرمای خود را در مدینه از دست دادیم، در [[خیبر]] نخل‌های بهتر و بیشتری داریم.<ref>المغازی، ج1، ص375-376؛الاغانی، ج3، ص39؛السیرة الحلبیه، ج2، ص566.</ref>
محمد بن مسلم اوسی هدایت آن‌ها را به بیرون از مدینه بر عهده گرفت.<ref>المغازی، ج1، ص374؛الطبقات، ج2، ص58؛سبل الهدی، ج4، ص324.</ref> بیشتر تیره‌های بنی‌نضیر پس از اخراج، در [[حیره]] [[عراق]]، [[اریحا|اریحای]] [[فلسطین]] و اَذْرَعات شام پراکنده شدند و تنها آل ابی‌الحُقَیق و آل حُیَی بن اَخْطَب در خیبر سکونت گزیدند.<ref>تاریخ طبری، ج2، ص226؛مجمع البیان، ج9، ص386-387؛سبل السلام، ج4، ص63.</ref>
در این هنگام، گروهی از انصار نزد پیامبر آمدند و از او خواستند تا مانع همراهی فرزندانشان با بنی‌نضیر شود؛ زیرا در دوران جاهلیت برخی زنان اوس برای زنده ماندن فرزندان خود نذر می‌کردند آن‌ها را یهودی کنند و فرزندان خود را به بنی‌نضیر می‌سپردند. بر پایه روایات، در پاسخ آن‌ها آیه 256 بقره/2 نازل شد و از مسلمانان خواست که چون حق از باطل روشن شده، دیگران را بر پذیرش دین وادار نکنند.<ref>سنن ابی داود، ج1، ص606؛اسباب النزول، ص52؛لباب النقول، ص48.</ref>
===غنایم===
340 شمشیر، <ref>السیرة الحلبیه، ج2، ص567.</ref>  50 زره و 50 نیزه غنیمت‌هایی بود که پیامبر به دست آورد.<ref>عیون الاثر، ج2، ص73؛بحار الانوار، ج20، ص166.</ref> از میان آن‌ها، رسول خدا­(ص) شمشیر معروف ابی‌الحُقَیق را به [[سعد بن معاذ|سعد بن مُعاذ]] از بزرگان اوس بخشید.<ref>السیرة الحلبیه، ج2، ص569.</ref>
پیامبر درباره باغ‌ها، زمین‌ها و منابع ابی‌بنی‌نضیر دو پیشنهاد کرد تا انصار یکی را برگزینند. نخست آن که پیامبر از اموال بنی‌نضیر را میان مهاجران و انصار نیازمند پخش کند و دوم آن که بخشی از آن زمین‌ها را تنها میان مهاجران توزیع کند و در برابر، انصار اموالی را که در یثرب از آغاز هجرت در اختیار مهاجران قرار داده بودند، بازستانند. سعد بن معاذ و [[سعد بن عباده]] ضمن مشورت با یکدیگر از پیامبر خواستند تا افزون بر این که آن زمین‌ها را میان مهاجران تقسیم کند، مهاجران همچنان در اموال انصار شریک بمانند.
انصار به حمایت از بزرگانشان ندای رضایت و تسلیم سردادند و پیامبر برای انصار دعا کرد.<ref>تاریخ المدینه، ج2، ص489.</ref> پیامبر برخی از زمین‌ها را میان حدود 100 تن مهاجر و تنی چند از فقرای انصار که برخی از آن‌ها در کشتن تیراندازان بنی‌نضیر نقش داشتند، توزیع کرد.
بیشتر زمین‌های بنی‌نضیر در اختیار پیامبر ماند و پیامبر غلام خود ابورافع را بر آن گمارد<ref>المغازی، ج1، ص378.</ref> و خود در آن کشاورزی می‌کرد و مواد غذایی سالانه خانواده خود و [[بنی‌عبدالمطلب]] را تامین می‌کرد.<ref>تاریخ المدینه، ج2، ص490؛فتوح البلدان، ج1، ص20؛البدایة و النهایه، ج4، ص87.</ref> آن‌گاه افزوده درآمد این زمین‌ها صرف هزینه‌های نظامی می‌شد یا در بیت المال گرد می‌آمد.<ref>صحیح البخاری، ج4، ص43؛سنن ابی داود، ج2، ص22.</ref>
بر پایه روایت واقدی، هفت باغی که مُخَیْریق یهودی پیش از شهادتش در احد به پیامبر بخشیده بود، به نام [[المیثب|المِیْثَب]]، [[الصافیه|الصّافیه]]، [[الدلال|الدَلال]]، [[الحسنی|الحُسْنی]]، [[برقه|بَرْقَُه]]، [[الاعواف]]، و [[مشربه‌ ام ابراهیم]] نیز بخشی از زمین‌های بنی‌نضیر بود.<ref>المغازی، ج1، ص378؛البدایة و النهایه، ج4، ص41.</ref>
چند سال بعد که [[ماریه]] حسادت و آزار دیگر زنان پیامبر را دید، پیامبر او را در یکی از همین باغ‌­ها جای داد<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص173؛الاستیعاب، ج1، ص54؛وفاء الوفاء، ج3، ص35-36.</ref> که به مَشْرَبه اُمّ ابراهیم معروف شد. همچنین پیامبر هنگامی که به سال ششم ق. تصمیم گرفت از برخی زنان خود جدا شود، آن‌ها را یک ماه در این باغ سکونت داد و خود از آن‌ها کناره گرفت.<ref>الحدائق، ج23، ص99.</ref> بنابه روایتی از [[امام صادق(ع)]]، پیامبر(ص) در همین باغ و در روزی که به «یوم مشربة‌ ام ابراهیم» شهرت یافت، کنار اصحاب خود از امامت و وصایت [[علی بن ابی‌طالب(ع)]] سخن گفت.<ref>بصائر الدرجات، ص73؛الامالی، ص173؛بشارة المصطفی، ص45.</ref>
===مصادره باغ‌های پیامبر===




در مطالعات جدید، ادلّه‌ای دیگر برای غزوه بنی‌نضیر مطرح شده است. ولفنسون که پیمان بنی‌نضیر با پیامبر را بر پایه پیمان‌نامه عمومی پذیرفته، علت حمله به بنی‌نضیر را همراهی نکردنشان با پیامبر در نبرد احد دانسته است. بر اساس معاهده، بنی‌نضیر می‌بایست در نبرد احد از مدینه دفاع می‌کردند. او درباره علت حمله نکردن پیامبر به بنی‌قریظه، بر این باور است که گویا پیمان آن‌ها متفاوت بوده و چنین تعهدی در برابر پیامبر نداشته‌اند.<ref>تاریخ الیهود، ص177.</ref> شاید همراهی مُخَیْریق یهودی با پیامبر در غزوه احد که تنها بر پایه روایت واقدی از بنی‌نضیر است، پشتوانه سخنان ولفنسون باشد. مخیریق که خود در غزوه احد شرکت کرد، از یهودیان خواست به یاری پیامبر بیایند؛ اما آن‌ها عذر آوردند که آن روز شنبه است.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج2، ص362؛السیرة النبویه، ابن کثیر، ج2، ص344.</ref> از دیدگاه ولفنسون، آن‌ها با این‌‌کار خود پیمان خویش با پیامبر را شکستند؛ بروکلمان غزوه بنی‌نضیر را برآمده از بهانه‌جویی پیامبر برای جبران ضربه سنگین رویداد بئر معونه دانسته است که در آن 70 یا 40 تن از مسلمانان به شهادت رسیدند.<ref>تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص52.</ref> این تحلیل و نادیده گرفتن رفتار یهود، جانبدارانه است. البته پیروزی بر بنی‌نضیر می‌توانست تا حدی فشار برآمده از رویداد بئر معونه را بر مسلمانان جبران کند؛ اما بر پایه آیات قرآن (حشر/59، 2) این پیروزی قابل پیش‌‌بینی نبود. پس از بروز دشمنی بنی‌نضیر، پیامبر از طریق پیکی از اوسیان به آن‌ها اعلام کرد که اگر تا 10 روز دیگر محل سکونت خود را ترک نکنند، خونشان هدر خواهد بود. با این اقدام، آن‌ها دریافتند که بر خلاف پیمان دوره جاهلی، اوس کنار بنی‌نضیر نخواهد ایستاد.<ref>تاریخ طبری، ج2، ص224؛عیون الاثر، ج2، ص72؛فتح الباری، ج7، ص255-256.</ref> از این رو، به گردآوری دارایی خود پرداختند و برای حرکت از قبایل عرب شتر کرایه کردند.<ref>الطبقات، ج2، ص57.</ref>
پس از رحلت پیامبر، زمین‌های یاد شده که خالصه پیامبر و وقف بازماندگان او بود، از سوی [[ابوبکر]] مصادره شد.<ref>الطبقات، ج1، ص503؛سنن ابی داود، ج2، ص23؛السنن الکبری، بیهقی، ج6، ص296.</ref> بر پایه گواهی علی(ع) باغ‌های هفت‌گانه مخیریق وقف [[فاطمه(س)]] شده بود.<ref>التهذیب، ج9، ص145.</ref>
عبدالله بن ابیّ خزرجی با آگاهی از تصمیم پیامبر در پیامی ضمن وعده یاری خزرج و بنی‌قریظه و غَطفان به بنی‌نضیر از آن‌ها خواست ایستادگی کنند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص683؛الطبقات، ج2، ص57؛تاریخ طبری، ج2، ص224-225.</ref> در آیه 11 سوره حشر این وعده‌ها دروغ دانسته شده است. سلام بن مشکم با یادآوری خیانت عبدالله بن ابیّ و عدم حمایت وی از بنی‌قَینقاع به سال دوم ق. و مبارزات بنی‌نضیر بر ضد خزرج در روزگار جاهلی، از حُیَی خواست حال که مالک نخلستان‌ها و دارایی‌های خود هستند، به عبدالله بن ابیّ اعتماد نکند.<ref>المغازی، ج1، ص368؛تاریخ طبری، ج2، ص224-225؛السیرة الحلبیه، ج2، ص561.</ref> اما حُیَی با توجه به برتری نظامی و دفاعی خود، با پذیرش پیشنهاد عبدالله بن ابیّ، آماده رویارویی با پیامبر شد و به ترمیم دژهای بنی‌نضیر پرداخت<ref>تفسیر قمی، ج2، ص359؛نور الثقلین، ج5، ص272.</ref> و تدارکات لازم را همراه با چارپایان درون آن‌ها جای داد<ref>المغازی، ج1، ص368.</ref> و پیامبر را از مخالفت خود آگاه ساخت.<ref>الطبقات، ج2، ص57؛بحار الانوار، ج20، ص165.</ref> آیه دوم سوره حشر گزارش می‌دهد: (وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ)؛  «گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود».  (حشر/59، 2) گفته‌های سلاّم حکایت دارد که پیامبر در این مرحله در صدد تصرف دارایی آن‌ها نبوده است. این سخن شاهدی بر بطلان نظر ولفنسون است که هدف اصلی از نبرد با یهود را دستیابی به ثروت آن‌ها دانسته است.<ref>تاریخ الیهود، ص135.</ref>
 
در روایت زهری جزئیات نبرد نیامده است. بر پایه روایت ابن اسحق، پیامبر(ص) پس از آن که از ترور نافرجام آن‌ها جان سالم به در برد، به مدینه بازگشت. در دوازدهم ربیع الاول سال چهارم ق.<ref>المحبر، ص113.</ref> با گماردن ابن‌ام مکتوم بر مدینه<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص683.</ref> به سوی قلعه‌های آن‌ها به راه افتاد. او علی(ع) را به عنوان فرمانده تعیین کرد<ref>المغازی، ج1، ص371؛السیرة الحلبیه، ج2، ص562.</ref> و پرچم خود را به دستش داد.<ref>تاریخ طبری، ج2، ص226؛الطبقات، ج2، ص58؛الکامل، ج2، ص174.</ref> مسلمانان به دستور پیامبر(ص) به سوی بنی‌نضیر حرکت کردند<ref>تفسیر قمی، ج2، ص359؛السیرة الحلبیه، ج2، ص562؛بحار الانوار، ج20، ص169.</ref> و هنگام عصر به زمین‌های بنی‌نضیر رسیدند.<ref>تاریخ الخمیس، ج1، ص461.</ref> بنی‌نضیر با مشاهده پیامبر از فراز دژهای خود، به پرتاب تیر و سنگ پرداختند.<ref>الطبقات، ج2، ص58.</ref> مسلمانان پس از برپا کردن نماز عصر، در آن جا مستقر شدند. خیمه پیامبر را نخست در زمین‌های تیره بنی‌خطمه از اوس و هم‌پیمانان بنی‌نضیر که همچنان ایمان نیاورده بودند، <ref>المناقب، ج1، ص169-170؛بحار الانوار، ج20، ص172.</ref>  برپا کردند که بعدها به مسجد صغیر شهرت یافت؛ اما چون از جانب تیراندازان بنی‌نضیر هدف تیر قرار گرفت، خیمه را به منطقه‌ای میان زمین‌های بنی‌نضیر و بنی‌قریظه که بعدها مسجد فضیخ نام گرفت، منتقل کردند.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص69؛بحار الانوار، ج20، ص172.</ref> پیامبر با تنی چند از اصحاب خود به مدینه بازگشت و شب را آن جا گذراند و روز بعد به جمع سپاه اسلام بازگشت.<ref>المغازی، ج1، ص371.</ref> به نظر می‌رسد منطقه جنگی از امنیت کافی برخوردار نبوده و بیم ترور پیامبر می‌رفته است. همچنین حضور پیامبر(ص) در مدینه می‌توانست زمینه توطئه عبدالله بن ابیّ در پیوستن او به بنی‌نضیر را خنثا کند. مدت محاصره بنی‌نضیر شش شب<ref>البدایة و النهایه، ج4، ص86؛تاریخ ابن خلدون، ج2، ص28.</ref> یا 15 روز<ref>تاریخ طبری، ج2، ص225؛فتوح البلدان، ج1، ص18؛التنبیه و الاشراف، ص213.</ref> و یا بیش از 20 شب<ref>المحبر، ص113؛بحار الانوار، ج20، ص166؛السیرة الحلبیه، ج2، ص562.</ref> ادامه یافت. در طول این مدت، سعد بن عباده از بزرگان خزرج، با ارسال خرما، خوراک سپاه اسلام را تامین می‌کرد.<ref>السیرة الحلبیه، ج2، ص563.</ref> بنی‌نضیر که منتظر رسیدن نیروهای کمکی بودند، به‌انداختن سنگ و تیراندازی از روی دژها بسنده کردند.<ref>الطبقات، ج2، ص44-45؛المغازی، ج1، ص370-371.</ref>
بشارت پیامبر به آل محمد پس از نبرد بنی‌نضیر که توانگری و ثروت به آن‌ها روی آورده، دلیل مدعای فاطمه(س) بود. اما ابوبکر سخن پیامبر را به گونه‌ای دیگر تفسیر کرد و در تایید سخن خود از فاطمه خواست از [[عمر]] یا [[ابوعبیده]] هم بپرسد. در این حال، فاطمه(س) پی برد که این سه پیشتر با یکدیگر تبانی کرده‌اند.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص209-210.</ref>
تنها اقدام نظامی بنی‌نضیر در این مدت آن بود که به عَزوَک، سردسته شجاع تیراندازان، ماموریت دادند تا با تنی چند پیامبر را ترور کنند. در آن شب، علی بن ابی‌طالب(ع) همراه با چند تن از انصار، ماموران بنی‌نضیر از جمله عزوک را کشتند و سرهایشان را در چاه‌های منطقه‌انداختند. این امر ناتوانی بنی‌نضیر را آشکارتر ساخت.<ref>المغازی، ج1، ص372؛السیرة الحلبیه، ج2، ص562؛سبل الهدی، ج4، ص322.</ref>
 
عبدالله بن ابیّ هم از انجام وعده‌های خود ناتوان ماند، هر چند کوشید بنی‌قریظه را با خود همراه سازد. اما کعب بن اسد، رئیس بنی‌قریظه، به هیچ یک از اعضای قبیله خود اجازه نداد به یاری بنی‌نضیر بشتابد.<ref>المغازی، ج1، ص368؛تاریخ طبری، ج2، ص225.</ref> مسلمانان برای قطع ارتباط قلعه‌های بنی‌نضیر، به محاصره دژهای آن‌ها پرداختند.<ref>الطبقات، ج3، ص567؛الخصائص الکبری، ج2، ص399.</ref> خداوند در آیه 14 حشر/59 به این امر اشاره کرده است. با طولانی شدن محاصره، پیامبر(ص) که از دلبستگی آن‌ها به درختانشان آگاه بود، فرمان داد آن‌ها را قطع کنند. بنی‌نضیر گفتند: چگونه کسی که دیگران را از فساد پرهیز می‌دهد، درختان را قطع می‌کند؟ این سخن برخی از مؤمنان را مردد ساخت. بر پایه وحی، این کار خواست خداوند دانسته شد.<ref>تفسیر قمی، ج2، ص359؛اسباب النزول، ص279.</ref>
بر پایه گزارشی دیگر، ابوبکر گفت: از رسول خدا شنیده‌ام که پیامبران ارث نمی‌نهند یا این زمین‌ها ثروتی است که خدا به من بخشیده و چون بمیرم، از آن مسلمانان خواهد بود. ابوبکر مدعی بود درآمدهای این زمین‌ها را بر پایه سنت پیامبر هزینه می‌کند.<ref>السیرة الحلبیه، ج3، ص486.</ref> وی سهم ذی القربی را از درآمد زمین‌های مذکور حذف کرد و آن را به سهم «فی سبیل الله» و هزینه‌های نظامی افزود<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص217.</ref> و تنها یکی از باغ‌های مخیریق به نام الاعواف را در اختیار فاطمه نهاد.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص211.</ref>
دستور قطع درختان تاثیری بسزا بر بنی‌نضیر نهاد، به ویژه که زنانشان شیون کردند و بر سر و صورت خود زدند.<ref>سبل الهدی، ج4، ص323؛السیرة الحلبیه، ج2، ص564.</ref> از این رو، کوشیدند تا نخلستان‌هایشان آسیب نبیند؛ شاید با سازش یا نبردی دیگر، بتوانند دیگر بار آن‌ها را بازیابند. بدین سان، به مقاومت خود پایان دادند. حُیَی تصمیم گرفت بر پایه پیشنهاد پیشین با پیامبر که دارایی آن‌ها را هنوز محترم شمرده بود، سازش کند؛ اما پیامبر نپذیرفت و از آن‌ها خواست همه تجهیزات نظامی، مزارع و باغ‌های خود را وانهند و تنها دارایی منقول خود را ببرند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص683؛تاریخ طبری، ج2، ص225؛فتوح البلدان، ج1، ص18.</ref> اما وی چند روز درنگ کرد.<ref>سبل الهدی، ج4، ص323.</ref> در این فاصله، دو تن از بنی‌نضیر به نام یامین بن عمیر و ابوسعد بن وهب برای حفظ جان و مال خود، مسلمان شدند.<ref>تاریخ طبری، ج2، ص226؛سبل الهدی، ج4، ص323؛السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص684.</ref> سران بنی‌نضیر از بیم این که مبادا وضعیت سخت‌‌تر شود، به شرایط پیامبر تن دردادند و اثاث خود را بر پشت شتران بار زدند و خانه‌های خویش را ویران کردند تا قابل سکونت نباشد و در
 
و چارچوبه‌های خانه را نیز با خود بردند. برخی مسلمانان نیز به نشانه دلبستگی نداشتن به خانه‌هایشان، در ویرانی آن‌ها همراهی کردند.<ref>تفسیر بغوی، ج4، ص315؛السیرة الحلبیه، ج2، ص565؛تاریخ الخمیس، ج1، ص462.</ref>
پس از وفات فاطمه(س)، علی(ع) با درخواست سهم الارث وی از ابوبکر، کار ابوبکر را تخطئه کرد.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص208، 217.</ref> عمر تا دو سال<ref>صحیح البخاری، ج5، ص24؛تاریخ دمشق، ج56، ص364.</ref> یا چند سال<ref>مسند الشامیین، ج4، ص258.</ref> پس از خلافتش همچنان بر سیره ابوبکر پا فشرد؛ اما سپس تصمیم گرفت آن زمین‌ها را بازگرداند.<ref>صحیح مسلم، ج5، ص152-153؛کنز العمال، ج7، ص242.</ref>
بنی‌نضیر هنگام بیرون آمدن از یثرب کوشیدند قدرت و شوکت خود را با نمایش مال و منال خود نشان دهند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص684؛تاریخ طبری، ج2، ص226.</ref> برخی شاعران با اثرپذیری از فراق بنی‌نضیر شعر سرودند.<ref>الاغانی، ج14، ص462-463.</ref> منافقان نیز نتوانستند ماتم و‌اندوه خود را پنهان کنند؛ زیرا بنی‌نضیر کوشیدند همچنان استواری خود را به مردم مدینه بنمایانند. 600 شتر در یک صف، اثاث و افراد بنی‌نضیر را از محله‌های مدینه گذراندند.<ref>الطبقات، ج2، ص58؛بحار الانوار، ج20، ص165.</ref> زنان زیبای بنی‌نضیر که در آغاز این قافله بودند، بهترین لباس‌های رنگارنگ خود را پوشیده و زیور آلات خود را به نمایش نهاده بودند. دسته نوازندگان و خوانندگان پس از آن‌ها قرار داشتند و مردم مدینه هم در دو طرف قافله نظاره‌‌گر آن‌ها بودند. گنجینه بنی‌نضیر در معرض دید همگان قرار گرفت. آنان اعلام کردند: این را برای زیر و زبر کردن زمین‌اندوخته‌ایم (کنایه‌ای تهدید‌آمیز از تغییر وضعیت موجود) و گر چه درختان خرمای خود را در مدینه از دست دادیم، در خیبر نخل‌های بهتر و بیشتری داریم.<ref>المغازی، ج1، ص375-376؛الاغانی، ج3، ص39؛السیرة الحلبیه، ج2، ص566.</ref> محمد بن مسلم اوسی هدایت آن‌ها را به بیرون از مدینه بر عهده گرفت.<ref>المغازی، ج1، ص374؛الطبقات، ج2، ص58؛سبل الهدی، ج4، ص324.</ref> بیشتر تیره‌های بنی‌نضیر پس از اخراج، در حیره عراق، اریحای فلسطین و اَذْرَعات شام پراکنده شدند و تنها آل ابی‌الحُقَیق و آل حُیَی بن اَخْطَب در خیبر سکونت گزیدند.<ref>تاریخ طبری، ج2، ص226؛مجمع البیان، ج9، ص386-387؛سبل السلام، ج4، ص63.</ref> در این هنگام، گروهی از انصار نزد پیامبر آمدند و از او خواستند تا مانع همراهی فرزندانشان با بنی‌نضیر شود؛ زیرا در دوران جاهلیت برخی زنان اوس برای زنده ماندن فرزندان خود نذر می‌کردند آن‌ها را یهودی کنند و فرزندان خود را به بنی‌نضیر می‌سپردند. بر پایه روایات، در پاسخ آن‌ها آیه 256 بقره/2 نازل شد و از مسلمانان خواست که چون حق از باطل روشن شده، دیگران را بر پذیرش دین وادار نکنند.<ref>سنن ابی داود، ج1، ص606؛اسباب النزول، ص52؛لباب النقول، ص48.</ref>
در روزگار خلافت [[عثمان]]<ref>البدایة و النهایه، ج5، ص309.</ref> زمین‌های یاد شده در اختیار بنی‌فاطمه قرار گرفت تا آن که [[بنی‌عباس]] در دوره خلافت خود با ادعای آن که این باغ‌ها سهم الارث [[عباس عموی پیامبر]] بوده است، آن را به سود خود مصادره کردند.<ref>سنن ابی داود، ج2، ص34؛تفسیر ابن کثیر، ج4، ص354.</ref>
340 شمشیر، <ref>السیرة الحلبیه، ج2، ص567.</ref>  50 زره و 50 نیزه غنیمت‌هایی بود که پیامبر به دست آورد.<ref>عیون الاثر، ج2، ص73؛بحار الانوار، ج20، ص166.</ref> از میان آن‌ها، رسول خدا­(ص) شمشیر معروف ابی‌الحُقَیق را به سعد بن مُعاذ از بزرگان اوس بخشید.<ref>السیرة الحلبیه، ج2، ص569.</ref> پیامبر درباره باغ‌ها، زمین‌ها و منابع ابی‌بنی‌نضیر دو پیشنهاد کرد تا انصار یکی را برگزینند. نخست آن که پیامبر از اموال بنی‌نضیر را میان مهاجران و انصار نیازمند پخش کند و دوم آن که بخشی از آن زمین‌ها را تنها میان مهاجران توزیع کند و در برابر، انصار اموالی را که در یثرب از آغاز هجرت در اختیار مهاجران قرار داده بودند، بازستانند. سعد بن معاذ و سعد بن عباده ضمن مشورت با یکدیگر از پیامبر خواستند تا افزون بر این که آن زمین‌ها را میان مهاجران تقسیم کند، مهاجران همچنان در اموال انصار شریک بمانند. انصار به حمایت از بزرگانشان ندای رضایت و تسلیم سردادند و پیامبر برای انصار دعا کرد.<ref>تاریخ المدینه، ج2، ص489.</ref> پیامبر برخی از زمین‌ها را میان حدود 100 تن مهاجر و تنی چند از فقرای انصار که برخی از آن‌ها در کشتن تیراندازان بنی‌نضیر نقش داشتند، توزیع کرد. بیشتر زمین‌های بنی‌نضیر در اختیار پیامبر ماند و پیامبر غلام خود ابورافع را بر آن گمارد<ref>المغازی، ج1، ص378.</ref> و خود در آن کشاورزی می‌کرد و مواد غذایی سالانه خانواده خود و بنی‌عبدالمطلب را تامین می‌کرد.<ref>تاریخ المدینه، ج2، ص490؛فتوح البلدان، ج1، ص20؛البدایة و النهایه، ج4، ص87.</ref> آن‌گاه افزوده درآمد این زمین‌ها صرف هزینه‌های نظامی می‌شد یا در بیت المال گرد می‌آمد.<ref>صحیح البخاری، ج4، ص43؛سنن ابی داود، ج2، ص22.</ref> بر پایه روایت واقدی، هفت باغی که مُخَیْریق یهودی پیش از شهادتش در احد به پیامبر بخشیده بود، به نام المِیْثَب، الصّافیه، الدَلال، الحُسْنی، بَرْقَُه، الاعواف، و مشربه‌ام ابراهیم* نیز بخشی از زمین‌های بنی‌نضیر بود.<ref>المغازی، ج1، ص378؛البدایة و النهایه، ج4، ص41.</ref> چند سال بعد که ماریه حسادت و آزار دیگر زنان پیامبر را دید، پیامبر او را در یکی از همین باغ­ها جای داد<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص173؛الاستیعاب، ج1، ص54؛وفاء الوفاء، ج3، ص35-36.</ref> که به مَشْرَبه اُمّ ابراهیم معروف شد. همچنین پیامبر هنگامی که به سال ششم ق. تصمیم گرفت از برخی زنان خود جدا شود، آن‌ها را یک ماه در این باغ سکونت داد و خود از آن‌ها کناره گرفت.<ref>الحدائق، ج23، ص99.</ref> بنابه روایتی از امام صادق(ع)،  پیامبر(ص) در همین باغ و در روزی که به «یوم مشربة‌ام ابراهیم» شهرت یافت، کنار اصحاب خود از امامت و وصایت علی بن ابی‌طالب(ع) سخن گفت.<ref>بصائر الدرجات، ص73؛الامالی، ص173؛بشارة المصطفی، ص45.</ref>
پس از رحلت پیامبر، زمین‌های یاد شده که خالصه پیامبر و وقف بازماندگان او بود، از سوی ابوبکر مصادره شد.<ref>الطبقات، ج1، ص503؛سنن ابی داود، ج2، ص23؛السنن الکبری، بیهقی، ج6، ص296.</ref> بر پایه گواهی علی(ع) باغ‌های هفت‌گانه مخیریق وقف فاطمه3 شده بود.<ref>التهذیب، ج9، ص145.</ref> بشارت پیامبر به آل محمد پس از نبرد بنی‌نضیر که توانگری و ثروت به آن‌ها روی آورده، دلیل مدعای فاطمه3 بود. اما ابوبکر سخن پیامبر را به گونه‌ای دیگر تفسیر کرد و در تایید سخن خود از فاطمه خواست از عمر یا ابوعبیده هم بپرسد. در این حال، فاطمه (سلام‌الله‌علیها) پی برد که این سه پیشتر با یکدیگر تبانی کرده‌اند.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص209-210.</ref> بر پایه گزارشی دیگر، ابوبکر گفت: از رسول خدا شنیده‌ام که پیامبران ارث نمی‌نهند یا این زمین‌ها ثروتی است که خدا به من بخشیده و چون بمیرم، از آن مسلمانان خواهد بود. ابوبکر مدعی بود درآمدهای این زمین‌ها را بر پایه سنت پیامبر هزینه می‌کند.<ref>السیرة الحلبیه، ج3، ص486.</ref> وی سهم ذی القربی را از درآمد زمین‌های مذکور حذف کرد و آن را به سهم «فی سبیل الله» و هزینه‌های نظامی افزود<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص217.</ref> و تنها یکی از باغ‌های مخیریق به نام الاعواف* را در اختیار فاطمه3 نهاد.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص211.</ref> پس از وفات فاطمه (سلام‌الله‌علیها علی(ع) با درخواست سهم الارث وی از ابوبکر، کار ابوبکر را تخطئه کرد.<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص208، 217.</ref> عمر تا دو سال<ref>صحیح البخاری، ج5، ص24؛تاریخ دمشق، ج56، ص364.</ref> یا چند سال<ref>مسند الشامیین، ج4، ص258.</ref> پس از خلافتش همچنان بر سیره ابوبکر پا فشرد؛ اما سپس تصمیم گرفت آن زمین‌ها را بازگرداند.<ref>صحیح مسلم، ج5، ص152-153؛کنز العمال، ج7، ص242.</ref>
در روزگار خلافت عثمان<ref>البدایة و النهایه، ج5، ص309.</ref> زمین‌های یاد شده در اختیار بنی‌فاطمه قرار گرفت تا آن که بنی‌عباس در دوره خلافت خود با ادعای آن که این باغ‌ها سهم الارث عباس عموی پیامبر بوده است، آن را به سود خود مصادره کردند.<ref>سنن ابی داود، ج2، ص34؛تفسیر ابن کثیر، ج4، ص354.</ref>
==بنی‌نضیر پس از اخراج==
==بنی‌نضیر پس از اخراج==


سران بنی‌نضیر در پی تبعید از مدینه و سکونت در خیبر به مکه رفتند و برای رویارویی با پیامبر از سران قریش یاری خواستند و به آن‌ها وعده حمایت مالی دادند.<ref>جامع البیان، ج5، ص186.</ref> آن‌ها قبایلی بزرگ چون غطفان و قَیس بن عیلان را با خود همراه ساختند و زمینه نبرد احزاب را فراهم آوردند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص700؛تاریخ طبری، ج2، ص233؛الارشاد، ج1، ص95.</ref> بخشی از بنی‌نضیر، خود، در سپاه حضور داشتند<ref>جامع البیان، ج21، ص156؛البدایة و النهایه، ج4، ص108؛بحار الانوار، ج20، ص250.</ref> و وعده یاری یهودیان بنی‌قریظه ساکن در مدینه را نیز به سپاه احزاب داده بودند.<ref>السیرة الحلبیه، ج2، ص637.</ref> حُیَی، رهبر بنی‌نضیر، پنهانی نزد بنی‌قریظه شتافت و آن‌ها را در نبرد احزاب همراه خود ساخت<ref>تاریخ طبری، ج2، ص571-572.</ref> و بدین سان، بر مسلمانان فشار بسیار وارد آورد. اما چون نبرد به پایان رسید و پیامبر بنی‌قریظه را محاصره کرد، در میان بنی‌قریظه و به حکم سعد بن معاذ کشته شد.<ref>السیرة النبویه، ج2، ص235؛الکامل، ج2، ص186.</ref>
سران بنی‌نضیر در پی تبعید از [[مدینه]] و سکونت در خیبر به [[مکه]] رفتند و برای رویارویی با پیامبر از سران قریش یاری خواستند و به آن‌ها وعده حمایت مالی دادند.<ref>جامع البیان، ج5، ص186.</ref> آن‌ها قبایلی بزرگ چون [[غطفان]] و [[قیس بن عیلان|قَیس بن عیلان]] را با خود همراه ساختند و زمینه [[نبرد احزاب]] را فراهم آوردند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص700؛تاریخ طبری، ج2، ص233؛الارشاد، ج1، ص95.</ref>
شاخه‌هایی از بنی‌نضیر چون آل ابی‌الحقیق که گنجینه بنی‌نضیر نیز در اختیار آن‌ها بود، در یکی از دژهای خیبر به نام کتیبه مستقر بودند. این قلعه از واپسین قلعه‌هایی بود که در غزوه خیبر به سال هفتم ق. مورد حمله قرار گرفت. آن‌ها پس از 14 روز محاصره با پیامبر سازش کردند که در برابر پرداخت همه دارایی‌ها و تسلیحات خود اجازه یابند از خیبر کوچ کنند. آن‌ها گنجینه خود را در خرابه‌ای پنهان کردند و به بهانه این که همه آن را هزینه کرده‌اند، از دادن آن به پیامبر سر باز زدند. در این مدت، کوشش یکی از زنان بنی‌نضیر برای مسموم ساختن پیامبر ناکام ماند.<ref>تاریخ المدینه، ج2، ص466-467؛تاریخ طبری، ج2، ص302.</ref> پیامبر چون گنجینه یاد شده را یافت و سازش مذکور نقض شد، برخی مردان آن‌ها را کشت و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفت.<ref>تاریخ المدینه، ج2، ص466؛فتوح البلدان، ج1، ص26-27.</ref>
 
بخشی از بنی‌نضیر، خود، در سپاه حضور داشتند<ref>جامع البیان، ج21، ص156؛البدایة و النهایه، ج4، ص108؛بحار الانوار، ج20، ص250.</ref> و وعده یاری یهودیان بنی‌قریظه ساکن در مدینه را نیز به سپاه احزاب داده بودند.<ref>السیرة الحلبیه، ج2، ص637.</ref> حُیَی، رهبر بنی‌نضیر، پنهانی نزد بنی‌قریظه شتافت و آن‌ها را در نبرد احزاب همراه خود ساخت<ref>تاریخ طبری، ج2، ص571-572.</ref> و بدین سان، بر مسلمانان فشار بسیار وارد آورد. اما چون نبرد به پایان رسید و پیامبر بنی‌قریظه را محاصره کرد، در میان بنی‌قریظه و به حکم سعد بن معاذ کشته شد.<ref>السیرة النبویه، ج2، ص235؛الکامل، ج2، ص186.</ref>
 
 
شاخه‌هایی از بنی‌نضیر چون [[آل ابی‌الحقیق]] که گنجینه بنی‌نضیر نیز در اختیار آن‌ها بود، در یکی از دژهای خیبر به نام کتیبه مستقر بودند. این قلعه از واپسین قلعه‌هایی بود که در [[غزوه خیبر]] به سال هفتم ق. مورد حمله قرار گرفت. آن‌ها پس از 14 روز محاصره با پیامبر سازش کردند که در برابر پرداخت همه دارایی‌ها و تسلیحات خود اجازه یابند از خیبر کوچ کنند. آن‌ها گنجینه خود را در خرابه‌ای پنهان کردند و به بهانه این که همه آن را هزینه کرده‌اند، از دادن آن به پیامبر سر باز زدند.
 
در این مدت، کوشش یکی از زنان بنی‌نضیر برای مسموم ساختن پیامبر ناکام ماند.<ref>تاریخ المدینه، ج2، ص466-467؛تاریخ طبری، ج2، ص302.</ref> پیامبر چون گنجینه یاد شده را یافت و سازش مذکور نقض شد، برخی مردان آن‌ها را کشت و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفت.<ref>تاریخ المدینه، ج2، ص466؛فتوح البلدان، ج1، ص26-27.</ref>
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
۱٬۲۴۴

ویرایش