پرش به محتوا

تحفةالعراقین: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۷۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۷ دسامبر ۲۰۱۸
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}} سفرنامه منظوم حجسروده خاقانی شروانی شاعر سده ششم قمری است....» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|ماه=[[آذر]]|روز=[[۱۵]]|سال=[[۱۳۹۷]]|کاربر=Masoud67  }}
{{در دست ویرایش|ماه=[[آذر]]|روز=[[۱۶]]|سال=[[۱۳۹۷]]|کاربر=Masoud67  }}


[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
خط ۷: خط ۷:
   
   
==معرفی نویسنده==
==معرفی نویسنده==
[[خاقانی شروانی|افضل الدین بدیل بن علی بن عثمان]] که شرح حال‌نگاران نامش را ابراهیم و عثمان نیز گفته‌اند، <ref>تذکرة الشعراء، ص63.</ref><ref>تذکره آتشکده، ص24.</ref><ref>خاقانی شروانی، ص52-60.</ref> از بزرگان شعر فارسی در (سده ششم‌ق.) است. تاریخ تولد خاقانی مانند بسیاری از دیگر رخدادهای زندگی او به درستی معلوم نیست. گویا وی در سال(520ق.) در شهر شماخی شروان از پدری درودگر و مادری که در اصل کنیزی رومی بوده، زاده شد.<ref>خاقانی شروانی، ص41، 69، 146-157.</ref>گویا پدرش به دلیل تنگدستی مدتی خانواده را ترک گفت و او چند سال زیر نظر عمویش [[کافی الدین عمر بن عثمان]] که طبیب و حکیم بود، تربیت شد. <ref>تحفةالعراقین، مقدمه، ص26، 216</ref> سپس مدتی نزد [[ابوالعلاء گنجوی]] فن شاعری آموخت و هنوز جوانی بیست ساله بود که با میانجیگری ابوالعلاء در سال (540ق.) به دربار [[منوچهر بن فریدون شروانشاه]] (حک: 514-555ق.)  راه یافت و 29 سال در خدمت او بود و سپس به خدمت پسرش [[اخستان شروانشاه]] (حک: 555-575ق.)  درآمد. در آغاز [[خاقانی شروانی|«حقایقی»]] تخلص می‌کرد و بعد از پیوستن به دربار، لقب خاقانی (منسوب به خاقان منوچهر) یافت. از شاعران معاصر وی، جز استادش ابوالعلاء گنجوی و شاگردش [[مجیرالدین بیلقانی]] که پس از چندی با هر دو به دشمنی گرایید، می‌توان از [[نظامی گنجوی]] و [[رشیدالدین]] و [[طواط]]که با او دوستی داشتند، اشاره کرد. خاقانی به سال (595ق.) در [[تبریز]]درگذشت و در مقبرة الشعرای این شهر مدفون شد.<ref>سخن و سخنوران، ص642.</ref><ref>تاریخ ادبیات درایران، ج2، ص776-782.</ref><ref>خاقانی شروانی، ص87.</ref>
[[خاقانی شروانی|افضل الدین بدیل بن علی بن عثمان]] که شرح حال‌نگاران نامش را ابراهیم و عثمان نیز گفته‌اند، <ref>تذکرة الشعراء، ص63.</ref><ref>تذکره آتشکده، ص24.</ref><ref>خاقانی شروانی، ص52-60.</ref> از بزرگان شعر فارسی در (سده ششم‌ق.) است. تاریخ تولد خاقانی مانند بسیاری از دیگر رخدادهای زندگی او به درستی معلوم نیست. گویا وی در سال(520ق.) در شهر شماخی شروان از پدری درودگر و مادری که در اصل کنیزی رومی بوده، زاده شد.<ref>خاقانی شروانی، ص41، 69، 146-157.</ref>گویا پدرش به دلیل تنگدستی مدتی خانواده را ترک گفت و او چند سال زیر نظر عمویش [[کافی الدین عمر بن عثمان]] که طبیب و حکیم بود، تربیت شد. <ref>تحفةالعراقین، مقدمه، ص26، 216</ref> سپس مدتی نزد [[ابوالعلاء گنجوی]] فن شاعری آموخت و هنوز جوانی بیست ساله بود که با میانجیگری ابوالعلاء در سال (540ق.) به دربار [[منوچهر بن فریدون شروانشاه]] (حک: 514-555ق.)  راه یافت و 29 سال در خدمت او بود و سپس به خدمت پسرش [[اخستان شروانشاه]] (حک: 555-575ق.)  درآمد. در آغاز [[خاقانی شروانی|«حقایقی»]] تخلص می‌کرد و بعد از پیوستن به دربار، لقب خاقانی (منسوب به خاقان منوچهر) یافت. از شاعران معاصر وی، جز استادش ابوالعلاء گنجوی و شاگردش [[مجیرالدین بیلقانی]] که پس از چندی با هر دو به دشمنی گرایید، می‌توان از [[نظامی گنجوی]] و [[رشیدالدین]] و [[طواط]]که با او دوستی داشتند، اشاره کرد. خاقانی به سال (595ق.) در [[تبریز]] درگذشت و در مقبرة الشعرای این شهر مدفون شد.<ref>سخن و سخنوران، ص642.</ref><ref>تاریخ ادبیات درایران، ج2، ص776-782.</ref><ref>خاقانی شروانی، ص87.</ref>
خاقانی از بزرگ‌ترین قصیده‌سرایان ادب پارسی است که بیش از هر چیز به دلیل قدرت تصویرگری و خیال‌پردازی در اشعارش و نیز استفاده از تشبیهات و ترکیبات تازه، ستوده شده است. شعر او فنی و دشوار است و نزد وی پروراندن شکل و صورت بیان بیش از محتوای آن‌که بیشتر در پیچیدگی‌های بیانی از دسترس دور شده، اهمیت دارد.<ref>رخسار صبح، ص175، 184.</ref><ref>تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان، ص291.</ref>از وی جز دیوان شعر، منظومه تحفة العراقین و [[منشآت]] او به نثر باقی مانده است. مدح پادشاهان و بزرگان سیاسی و علمی و ادبی، گلایه از روزگار، حبسیه، مرثیه، زهد و عرفان، و بزم و وصف طبیعت از مفاهیم پرتکرار شعرهای خاقانی است.<ref>خاقانی شاعر دیرآشنا، ص55-60.</ref><ref>رخسار صبح، ص199-204.</ref><ref>تاریخ ادبیات در ایران، ج2، ص780.</ref>
===ویژگیهای شعر خاقانی===
حج و بزرگداشت حرمین و ستایش پیامبر اسلام نیز از مهم‌ترین مضامین اشعار او است. خاقانی دو بار به سفر حج رفت؛ بار نخست در سال 551ق. و بار دوم میان سال‌های 569 و570ق. و جز منظومه تحفة الحرمین چندین قصیده در وصف کعبه و مکه و مدینه و شرح سفر خود به حجاز بر جای نهاد که از مشهورترین و بهترین نمونه‌ها در ادب فارسی به شمار می‌روند.<ref>دیوان خاقانی، ص88، 95-215، 368.</ref><ref>رخسار صبح، ص201.</ref><ref>تاریخ ادبیات در ایران، ج2، ص779-780.</ref>به دلیل چیره‌دستی در ستایش پیامبر، او را حسّان العجم لقب دادند. مشهور است که در سفرش به حج، یکی از شعرهایش را با مَطلع «صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش» به زر نگاشتند.<ref>تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان، ص287.</ref><ref>رخسار صبح، ص5.</ref><ref>دیوان خاقانی، ص17، «مقدمه. </ref>منظومه تحفة الحرمین نیز از شهرتی بسزا در ادب فارسی برخوردار است و مورد تقلید برخی از شاعران پس از وی قرار گرفته است.<ref>تاریخ ادبیات درایران، ج5، ص1079، 1725، 1295.</ref>
خاقانی از بزرگ‌ترین قصیده‌سرایان ادب پارسی است که بیش از هر چیز به دلیل قدرت تصویرگری و خیال‌پردازی در اشعارش و نیز استفاده از تشبیهات و ترکیبات تازه، ستوده شده است. شعر او فنی و دشوار است و نزد وی پروراندن شکل و صورت بیان بیش از محتوای آن‌که بیشتر در پیچیدگی‌های بیانی از دسترس دور شده، اهمیت دارد.<ref>رخسار صبح، ص175، 184.</ref><ref>تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان، ص291.</ref>از وی جز دیوان شعر، منظومه تحفة العراقین و [[منشآت]] او به نثر باقی مانده است. مدح پادشاهان و بزرگان سیاسی و علمی و ادبی، گلایه از روزگار، [[حبسیه]]، [[مرثیه]]، [[زهد]] و [[عرفان]]، و [[بزم]]و وصف طبیعت از مفاهیم پرتکرار شعرهای خاقانی است.<ref>خاقانی شاعر دیرآشنا، ص55-60.</ref><ref>رخسار صبح، ص199-204.</ref><ref>تاریخ ادبیات در ایران، ج2، ص780.</ref>
سفر حج در زندگی فکری خاقانی همچون نمودی از تحول فکری و معنوی وی حائز اهمیت بود. با این‌که او در دربار شروانشاهان جایگاهی بلند داشت و به ویژه در سال‌های آغازین ورودش به دربار منوچهر شروانشاه مورد توجه وی بود، نوعی وسوسه معنوی درونی که از گرایش وی به زهد و عرفان سرچشمه می‌گرفت، او را به سرعت از موقعیت خود به عنوان شاعری مدیحه‌سرا ناخشنود کرد.<ref>خاقانی شروانی، ص239-245.</ref>وی در طرح و پرداخت‌اندیشه‌های عرفانی تا حدودی از سنایی که الگوی او بود، پیروی کرده است؛ اما گرایش وی به زهد و تصوف هیچ گاه چنان عمیق نشد که مانند سنایی به عزلت کامل روی آورد.<ref>تاریخ ادبیات درایران، ج2، ص566.</ref><ref>خاقانی شاعر دیر آشنا، ص57-60.</ref>
حج و بزرگداشت حرمین و ستایش پیامبر اسلام نیز از مهم‌ترین مضامین اشعار او است. خاقانی دو بار به سفر حج رفت؛ بار نخست در سال (551ق.) و بار دوم میان سال‌های (569 و570ق.) و جز منظومه [[تحفة الحرمین]] چندین قصیده در وصف [[کعبه]] و [[مکه]] و [[مدینه]] و شرح سفر خود به حجاز بر جای نهاد که از مشهورترین و بهترین نمونه‌ها در ادب فارسی به شمار می‌روند.<ref>دیوان خاقانی، ص88، 95-215، 368.</ref><ref>رخسار صبح، ص201.</ref><ref>تاریخ ادبیات در ایران، ج2، ص779-780.</ref>به دلیل چیره‌دستی در ستایش [[پیامبر(ص)]]، او را [[حسّان العجم]] لقب دادند. مشهور است که در سفرش به حج، یکی از شعرهایش را با مَطلع «صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش» به زر نگاشتند.<ref>تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان، ص287.</ref><ref>رخسار صبح، ص5.</ref><ref>دیوان خاقانی، ص17، «مقدمه. </ref>منظومه تحفة الحرمین نیز از شهرتی بسزا در ادب فارسی برخوردار است و مورد تقلید برخی از شاعران پس از وی قرار گرفته است.<ref>تاریخ ادبیات درایران، ج5، ص1079، 1725، 1295.</ref>
بیشتر شرح حال‌نگاران سفر حج خاقانی را همچون مرزی میان دو مرحله زندگی وی به شمار آورده‌اند. سفر حج برای او فرصتی مطلوب برای دور شدن از شروان و تفکر در احوال معنوی خویش بود. جدال درونی وی بر سر جدایی از شیوه زندگی گذشته در تحفة العراقین نیز بازتاب یافته است. مهم‌ترین مورد آن، راز و نیاز بلند خاقانی با پیامبر است که در آن از زندگی آلوده به گناه و میگساری توبه کرده و سوگند خورده تا با هنر شعر خود، جز شایستگان را ستایش نکند. .<ref>تحفةالعراقین،ص 171-173</ref> وی در پی بازگشت از سفر حج به ملازمت شروانشاهان ادامه داد؛ اما کمتر در مجالس دربار شرکت می‌کرد و از درباریان دوری می‌گزید. این‌گونه رفتارها به دشمنی با او دامن زد تا جایی که به رنجش شاه و حبس وی انجامید.<ref>تذکرة الشعرا، ص34.</ref><ref>تذکرة نتایج الافکار، ص261.</ref><ref>دیدار با کعبه جان، ص17.</ref><ref>سخن و سخنوران، ص621</ref>آورده‌اند که خاقانی آرزوی حج‌گزاری دوباره داشت؛ اما با مخالفت شروانشاه روبه‌رو گشت و چون خواست از شروان بگریزد، گرفتار شد و هفت ماه را در زندان گذراند و پس از مدتی با میانجیگری خواهر شروانشاه اجازه حج یافت.<ref>تذکرة الشعراء، ص63.</ref><ref>دیوان خاقانی، ص18-20 «مقدمه. </ref>
عنوان تحفة العراقین که از دیرباز بر این منظومه اطلاق شده، نام اصلی آن نیست. برخی از پژوهشگران بر اساس آن چه در جمله آخر مقدمه برخی از نسخ خطی آمده، نام اصلی کتاب را تحفة الخواطر و زبدة الضمائر دانسته و این نام را با محتوای منظومه که حاوی نکاتی بسیار از‌اندیشه‌های اصلی خاقانی و شرح حال او است، متناسب می‌دانند.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص54-55.</ref><ref>خاقانی شروانی، ص269-270.</ref>بازشناسی قدیم‌ترین نسخه موجود از کتاب که در سال 593ق. یعنی دو سال پیش از وفات خاقانی کتابت شده، نشان می‌دهد که نام اصلی این مثنوی ختم الغرائب بوده است. این نام در صفحات اول و آخر این نسخه ضبط شده و در کنار برخی شواهد دیگر، نشان می‌دهد که نام اصلی کتاب، ختم الغرائب بوده است.<ref>ختم الغرایب، ص18-21، «مقدمه»،  ص1، 219.</ref>
===اثر حج در زندگی خاقانی===
در باره علت شهرت این منظومه به تحفة العراقین جز به حدس و گمان نمی‌توان چیزی گفت. شاید بهره بردن خود خاقانی از واژه تحفه در چند جای مثنوی، به خصوص در بیت «مدحش به از این نگسترد کس/ این تحفه عراق و شام را بس» .<ref>تحفةالعراقین، ص248</ref> دیگران را به گزاردن چنین نامی برانگیخته یا چنان‌که برخی پژوهشگران گفته‌اند، این نام بدان دلیل شهرت یافته که خاقانی این منظومه را نخست به عراق عجم (بخشی از سرزمین‌های داخلی ایران شامل شهرهایی مانند کرمانشاه، همدان، اصفهان و ری که بدان جبل نیز می‌گفتند) و خراسان نزد برخی از شعرای روزگار از قبیل عبدالرزاق اصفهانی و سپس به عراق عرب تحفه فرستاده است.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص54-55.</ref><ref>خاقانی شروانی، ص270، 271.</ref><ref>جغرافیای تاریخی، ص200.</ref>دلیل ساده‌تر آن است که در این منظومه، شرح سفر خاقانی به عراق عجم و عراق عرب به نظم کشیده است.<ref>مثنوی تحفة العراقین، صمو، «مقدمه. </ref>
سفر حج در زندگی فکری خاقانی همچون نمودی از تحول فکری و معنوی وی حائز اهمیت بود. با این‌که او در دربار شروانشاهان جایگاهی بلند داشت و به ویژه در سال‌های آغازین ورودش به دربار منوچهر شروانشاه مورد توجه وی بود، نوعی وسوسه معنوی درونی که از گرایش وی به زهد و عرفان سرچشمه می‌گرفت، او را به سرعت از موقعیت خود به عنوان شاعری مدیحه‌سرا ناخشنود کرد.<ref>خاقانی شروانی، ص239-245.</ref>وی در طرح و پرداخت‌اندیشه‌های عرفانی تا حدودی از [[سنایی]] که الگوی او بود، پیروی کرده است؛ اما گرایش وی به زهد و [[تصوف]] هیچ گاه چنان عمیق نشد که مانند سنایی به [[عزلت]] کامل روی آورد.<ref>تاریخ ادبیات درایران، ج2، ص566.</ref><ref>خاقانی شاعر دیر آشنا، ص57-60.</ref>
مشهور است که تحفة العراقین سفرنامه نخستین سفر حج نویسنده و رهاورد دیده‌های او در این سفر است که در سال 551ق. به پایان رسیده است.<ref>سخن و سخنوران، ص626.</ref><ref>رخسار صبح، ص37.</ref>برخی از پژوهشگران بر این باورند که تحفة العراقین در حین یا بعد از سفر حج سروده نشده و خاقانی پیش از نگارش آن سفری به حج نداشته است. دلیل اصلی این مدعا، وجود ابیاتی در منظومه است که حضور شاعر در شروان هنگام نگارش آن را نشان می‌دهد و در آن‌ها از گرفتاری در شروان و آرزوی دیدار کعبه سخن رانده و حتی در یک جا از نرفتن به حج در آن سال به دلیل مخالفت پدر و مادرش و نداشتن استطاعت مالی ابراز ناخرسندی کرده است. .<ref>تحفةالعراقین، ص140-141</ref> آگاهی‌های موجود در تحفة العراقین در باره افراد و مکان‌ها نیز آن قدر جزئی نیست که وجود آن‌ها دلیلی بر سفر خاقانی به حج شمرده شود.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص23-30.</ref> .<ref>تحفةالعراقین، ص31</ref>
بیشتر شرح حال‌نگاران سفر حج خاقانی را همچون مرزی میان دو مرحله زندگی وی به شمار آورده‌اند. سفر حج برای او فرصتی مطلوب برای دور شدن از شروان و تفکر در احوال معنوی خویش بود. جدال درونی وی بر سر جدایی از شیوه زندگی گذشته در تحفة العراقین نیز بازتاب یافته است. مهم‌ترین مورد آن، راز و نیاز بلند خاقانی با پیامبر(ص) است که در آن از زندگی آلوده به گناه و میگساری توبه کرده و سوگند خورده تا با هنر شعر خود، جز شایستگان را ستایش نکند. .<ref>تحفةالعراقین،ص 171-173</ref> وی در پی بازگشت از سفر حج به ملازمت شروانشاهان ادامه داد؛ اما کمتر در مجالس دربار شرکت می‌کرد و از درباریان دوری می‌گزید. این‌گونه رفتارها به دشمنی با او دامن زد تا جایی که به رنجش شاه و حبس وی انجامید.<ref>تذکرة الشعرا، ص34.</ref><ref>تذکرة نتایج الافکار، ص261.</ref><ref>دیدار با کعبه جان، ص17.</ref><ref>سخن و سخنوران، ص621</ref>آورده‌اند که خاقانی آرزوی حج‌گزاری دوباره داشت؛ اما با مخالفت شروانشاه روبه‌رو گشت و چون خواست از شروان بگریزد، گرفتار شد و هفت ماه را در زندان گذراند و پس از مدتی با میانجیگری خواهر شروانشاه اجازه حج یافت.<ref>تذکرة الشعراء، ص63.</ref><ref>دیوان خاقانی، ص18-20 «مقدمه. </ref>
==عنوان اصلی تحفةالعراقین==
عنوان تحفة العراقین که از دیرباز بر این منظومه اطلاق شده، نام اصلی آن نیست. برخی از پژوهشگران بر اساس آن چه در جمله آخر مقدمه برخی از نسخ خطی آمده، نام اصلی کتاب را [[تحفة الخواطر و زبدة الضمائر]] دانسته و این نام را با محتوای منظومه که حاوی نکاتی بسیار از‌اندیشه‌های اصلی خاقانی و شرح حال او است، متناسب می‌دانند.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص54-55.</ref><ref>خاقانی شروانی، ص269-270.</ref>بازشناسی قدیم‌ترین نسخه موجود از کتاب که در سال (593ق.) یعنی دو سال پیش از وفات خاقانی کتابت شده، نشان می‌دهد که نام اصلی این مثنوی [[ختم الغرائب]] بوده است. این نام در صفحات اول و آخر این نسخه ضبط شده و در کنار برخی شواهد دیگر، نشان می‌دهد که نام اصلی کتاب، ختم الغرائب بوده است.<ref>ختم الغرایب، ص18-21، «مقدمه»،  ص1، 219.</ref>
===علت شهرت این منظومه به تحفةالعراقین==
در باره علت شهرت این منظومه به تحفة العراقین جز به حدس و گمان نمی‌توان چیزی گفت. شاید بهره بردن خود خاقانی از واژه تحفه در چند جای مثنوی، به خصوص در بیت «مدحش به از این نگسترد کس/ این تحفه [[عراق]] و [[شام]] را بس» .<ref>تحفةالعراقین، ص248</ref> دیگران را به گزاردن چنین نامی برانگیخته یا چنان‌که برخی پژوهشگران گفته‌اند، این نام بدان دلیل شهرت یافته که خاقانی این منظومه را نخست به [[عراق عجم]] (بخشی از سرزمین‌های داخلی [[ایران]] شامل شهرهایی مانند [[کرمانشاه]]، [[همدان]]، [[اصفهان]] و [[ری]] که بدان [[جبل]] نیز می‌گفتند) و [[خراسان]] نزد برخی از شعرای روزگار از قبیل [[عبدالرزاق اصفهانی]] و سپس به [[عراق عرب]] تحفه فرستاده است.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص54-55.</ref><ref>خاقانی شروانی، ص270، 271.</ref><ref>جغرافیای تاریخی، ص200.</ref>دلیل ساده‌تر آن است که در این منظومه، شرح سفر خاقانی به عراق عجم و عراق عرب به نظم کشیده است.<ref>مثنوی تحفة العراقین، صمو، «مقدمه. </ref>
==شیوه ی نگارش کتاب==
مشهور است که تحفة العراقین سفرنامه نخستین سفر حج نویسنده و رهاورد دیده‌های او در این سفر است که در سال (551ق.) به پایان رسیده است.<ref>سخن و سخنوران، ص626.</ref><ref>رخسار صبح، ص37.</ref>برخی از پژوهشگران بر این باورند که تحفة العراقین در حین یا بعد از سفر حج سروده نشده و خاقانی پیش از نگارش آن سفری به حج نداشته است. دلیل اصلی این مدعا، وجود ابیاتی در منظومه است که حضور شاعر در شروان هنگام نگارش آن را نشان می‌دهد و در آن‌ها از گرفتاری در شروان و آرزوی دیدار کعبه سخن رانده و حتی در یک جا از نرفتن به حج در آن سال به دلیل مخالفت پدر و مادرش و نداشتن [[استطاعت]]مالی ابراز ناخرسندی کرده است. .<ref>تحفةالعراقین، ص140-141</ref> آگاهی‌های موجود در تحفة العراقین در باره افراد و مکان‌ها نیز آن قدر جزئی نیست که وجود آن‌ها دلیلی بر سفر خاقانی به حج شمرده شود.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص23-30.</ref> .<ref>تحفةالعراقین، ص31</ref>
برخی از پژوهشگران شکل روایت خاقانی در این منظومه را نیز تایید این نظر دانسته‌اند. خاقانی در اثر خود سخنی از سفرش به حج به میان نیاورده است. او که منظومه را خطاب به آفتاب سروده، آفتاب را دعوت کرده تا از آسمان به زمین بیاید و به سفر در زمین پردازد و به حج رود. بدین ترتیب، ادامه تحفة العراقین شرح سفر حجی است که به شکلی شاعرانه به آفتاب نسبت داده شده است؛ گویی خاقانی که خود پیشتر راه حج را طی کرده، آفتاب را به این سفر دعوت و منازلی را که در طول راه طی خواهد کرد، برایش وصف می‌کند و به ستایش کسانی که در شهرها خواهد دید، می‌پردازد.
برخی از پژوهشگران شکل روایت خاقانی در این منظومه را نیز تایید این نظر دانسته‌اند. خاقانی در اثر خود سخنی از سفرش به حج به میان نیاورده است. او که منظومه را خطاب به آفتاب سروده، آفتاب را دعوت کرده تا از آسمان به زمین بیاید و به سفر در زمین پردازد و به حج رود. بدین ترتیب، ادامه تحفة العراقین شرح سفر حجی است که به شکلی شاعرانه به آفتاب نسبت داده شده است؛ گویی خاقانی که خود پیشتر راه حج را طی کرده، آفتاب را به این سفر دعوت و منازلی را که در طول راه طی خواهد کرد، برایش وصف می‌کند و به ستایش کسانی که در شهرها خواهد دید، می‌پردازد.
با این دیدگاه، خاقانی این منظومه را چند سال پیش از سفر حج سروده و نسخه‌ای از آن را به عراق و خراسان فرستاده و پس از سفر حج، بر آن مقدمه‌ای نگاشته و آن را به جمال الدین اصفهانی، وزیر موصل، تقدیم کرده است. این مقدمه منثور که به یقین در کنار رود دجله در عراق نگاشته شده، در بسیاری از نسخه‌های خطی تحفة العراقین وجود ندارد. به احتمال، این دسته از نسخ خطی از روی نسخه‌ای که خاقانی پیش از سفر حج به خراسان فرستاده، کتابت شده‌اند.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص23-25، 53</ref>
با این دیدگاه، خاقانی این منظومه را چند سال پیش از سفر حج سروده و نسخه‌ای از آن را به عراق و خراسان فرستاده و پس از سفر حج، بر آن مقدمه‌ای نگاشته و آن را به [[جمال الدین اصفهانی]]، وزیر [[موصل]]، تقدیم کرده است. این مقدمه منثور که به یقین در کنار رود [[دجله]] در عراق نگاشته شده، در بسیاری از نسخه‌های خطی تحفة العراقین وجود ندارد. به احتمال، این دسته از نسخ خطی از روی نسخه‌ای که خاقانی پیش از سفر حج به خراسان فرستاده، کتابت شده‌اند.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص23-25، 53</ref>
با این همه، نمی‌توان سفرنامه بودن تحفة الحرمین را به یقین منتفی دانست. برخی از محققان وجود ابیاتی را که اشاره به حضور شاعر در شروان دارد، مربوط به دوران پس از سفر و بازگشت خاقانی به زادگاهش و شاهدی بر آن می‌دانند که این منظومه در میانه سفر نگاشته نشده؛ بلکه در پایان سفر به نظم کشیده شده است.<ref>مثنوی تحفة العراقین، ص«مب»،  «مقدمه. </ref>گروهی نیز سرایش و نگارش منظومه را فرایندی بلند می‌دانند که پیش از سفر حج آغاز شده و در پی اتمام سفر و بازگشت خاقانی به شروان در سال 522ق. به شکل نهایی درآمده است.<ref>ختم الغرایب، ص29.</ref><ref>خاقانی شروانی، ص270.</ref><ref>دیدار با کعبه جان، ص145.</ref>بدین ترتیب، این دسته از ابیات را شاید بتوان رهاورد حضور خاقانی در شروان در پی سفر حج و یا باقی‌مانده قسمت‌هایی از منظومه دانست که خاقانی پیش از رفتن به حج سروده بوده است. نسبت دادن حج به آفتاب را نیز می‌توان تنها تمهیدی شاعرانه برشمرد که پیامد منطقی روش خاقانی در خطاب به آفتاب در سراسر منظومه است.
با این همه، نمی‌توان سفرنامه بودن تحفة الحرمین را به یقین منتفی دانست. برخی از محققان وجود ابیاتی را که اشاره به حضور شاعر در شروان دارد، مربوط به دوران پس از سفر و بازگشت خاقانی به زادگاهش و شاهدی بر آن می‌دانند که این منظومه در میانه سفر نگاشته نشده؛ بلکه در پایان سفر به نظم کشیده شده است.<ref>مثنوی تحفة العراقین، ص«مب»،  «مقدمه. </ref>گروهی نیز سرایش و نگارش منظومه را فرایندی بلند می‌دانند که پیش از سفر حج آغاز شده و در پی اتمام سفر و بازگشت خاقانی به شروان در سال (522ق.) به شکل نهایی درآمده است.<ref>ختم الغرایب، ص29.</ref><ref>خاقانی شروانی، ص270.</ref><ref>دیدار با کعبه جان، ص145.</ref>بدین ترتیب، این دسته از ابیات را شاید بتوان رهاورد حضور خاقانی در شروان در پی سفر حج و یا باقی‌مانده قسمت‌هایی از منظومه دانست که خاقانی پیش از رفتن به حج سروده بوده است. نسبت دادن حج به آفتاب را نیز می‌توان تنها تمهیدی شاعرانه برشمرد که پیامد منطقی روش خاقانی در خطاب به آفتاب در سراسر منظومه است.
محتوای کتاب: تحفة العراقین در قالب مثنوی در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض و در حدود 3100 بیت سروده شده است. خاقانی مثنوی خود را خطاب به آفتاب سروده و در بیشتر ابیات با ضمیر مخاطب به گفت‌وگو با آفتاب پرداخته است. در مقاله اول، از بدی روزگار گلایه کرده و به ستایش پیامبر پرداخته است. .<ref>تحفةالعراقین، ص13-25</ref> در مقاله دوم، سفر خود به عراق عجم را برای آفتاب شرح کرده .<ref>تحفةالعراقین، ص27-79</ref> و در مقاله سوم که بلندترین قسمت منظومه است، به شرح سفرش به مکه پرداخته است. .<ref>تحفةالعراقین، ص81-135</ref> در مقاله چهارم، به ستایش کعبه .<ref>تحفةالعراقین، ص137-145</ref> و در مقاله پنجم، در پی وصف کوتاه مدینه، به ستایش پیامبر و مناجات با ایشان پرداخته است. .<ref>تحفةالعراقین، ص147-176</ref> او در مقاله ششم، شام و موصل را وصف کرده و افزون بر ستایش جمال الدین موصلی و دیگر بزرگان آن دیار، از زندگی شخصی و پدر و مادرش آگاهی‌هایی به دست داده است. .<ref>تحفةالعراقین، ص177-248</ref>
سفر خاقانی به عراق عجم که شرحش در مقاله دوم آمده، در سال 547 یا 548ق. به امید رهایی از شروان و تلاش برای تقرب به دربار سلطان محمد بن محمود سلجوقی (حک: 547-554ق.)  صورت گرفته است.<ref>خاقانی شروانی، ص268، 272، 276.</ref> .<ref>تحفةالعراقین، ص32</ref> وی به وصف زیبایی‌های طبیعی سرزمین کهستان (عراق عجم) پرداخته و از غلبه راهزنان بر آن منطقه که آنان را «غولان کمین‌گشای خون‌ریز» (به احتمال، اشاره به اسماعیلیان نزاری) سخت گلایه کرده است. .<ref>تحفةالعراقین، ص33-35</ref> او همچنین به نکوهش صنعتگران و پیشه‌وران کهستان پرداخته و آنان را فریب‌کار دانسته است. .<ref>تحفةالعراقین، ص35-36</ref> خاقانی با رسیدن به شکارگاه سلطان، مورد توجه بزرگان و صاحب‌منصبان قرار گرفت. .<ref>تحفةالعراقین، ص38-41</ref> او که قصد نزدیک شدن به در باره سلطان را داشت، نزد خواجه بزرگ (عنوان وزیران سلاطین سلجوقی که در آن زمان بر عهده جلال الدین درگزینی بود) رفت و درخواست خود را بیان نمود. .<ref>تحفةالعراقین، ص42-46</ref> خواجه با اشاره به جوانی و خامی شاعر، او را به ترک غرور و خودبینی و دوری گزیدن از دربار شاه و بازگشت به وطن خویش و اهتمام به آموختن زبان عربی‌اندر داد.<ref>خاقانی شروانی، ص271-273، 277.</ref> .<ref>تحفةالعراقین، ص47-48</ref> او نصیحت وزیر را پذیرفت و از وی طلب مال کرد و خواجه انگشتر ارزشمند خود را به او داد؛ انگشتری که شروانشاه حاضر بود در ازای ستاندن آن از خاقانی دیهی را به نام او کند، اما او نپذیرفت. .<ref>تحفةالعراقین، ص50-53</ref>
==محتوای کتاب==
تحفة العراقین در قالب مثنوی در [[بحر هزج مسدس اخرب مقبوض]] و در حدود 3100 بیت سروده شده است. خاقانی مثنوی خود را خطاب به آفتاب سروده و در بیشتر ابیات با ضمیر مخاطب به گفت‌وگو با آفتاب پرداخته است. در مقاله اول، از بدی روزگار گلایه کرده و به ستایش پیامبر(ص) پرداخته است. .<ref>تحفةالعراقین، ص13-25</ref> در مقاله دوم، سفر خود به عراق عجم را برای آفتاب شرح کرده .<ref>تحفةالعراقین، ص27-79</ref> و در مقاله سوم که بلندترین قسمت منظومه است، به شرح سفرش به مکه پرداخته است. .<ref>تحفةالعراقین، ص81-135</ref> در مقاله چهارم، به ستایش کعبه .<ref>تحفةالعراقین، ص137-145</ref> و در مقاله پنجم، در پی وصف کوتاه مدینه، به ستایش پیامبر(ص) و مناجات با ایشان پرداخته است. .<ref>تحفةالعراقین، ص147-176</ref> او در مقاله ششم، شام و موصل را وصف کرده و افزون بر ستایش [[جمال الدین موصلی]] و دیگر بزرگان آن دیار، از زندگی شخصی و پدر و مادرش آگاهی‌هایی به دست داده است. .<ref>تحفةالعراقین، ص177-248</ref>
===مقاله ی دوم کتاب===
سفر خاقانی به عراق عجم که شرحش در مقاله دوم آمده، در سال (547 یا 548ق.) به امید رهایی از شروان و تلاش برای تقرب به دربار [[سلطان محمد بن محمود سلجوقی]] (حک: 547-554ق.)  صورت گرفته است.<ref>خاقانی شروانی، ص268، 272، 276.</ref> .<ref>تحفةالعراقین، ص32</ref> وی به وصف زیبایی‌های طبیعی سرزمین [[کهستان]] (عراق عجم) پرداخته و از غلبه راهزنان بر آن منطقه که آنان را «غولان کمین‌گشای خون‌ریز» (به احتمال، اشاره به [[اسماعیلیان نزاری]]) سخت گلایه کرده است. .<ref>تحفةالعراقین، ص33-35</ref> او همچنین به نکوهش صنعتگران و پیشه‌وران کهستان پرداخته و آنان را فریب‌کار دانسته است. .<ref>تحفةالعراقین، ص35-36</ref> خاقانی با رسیدن به شکارگاه سلطان، مورد توجه بزرگان و صاحب‌منصبان قرار گرفت. .<ref>تحفةالعراقین، ص38-41</ref> او که قصد نزدیک شدن به در باره سلطان را داشت، نزد خواجه بزرگ (عنوان وزیران سلاطین سلجوقی که در آن زمان بر عهده [[جلال الدین درگزینی]] بود) رفت و درخواست خود را بیان نمود. .<ref>تحفةالعراقین، ص42-46</ref> خواجه با اشاره به جوانی و خامی شاعر، او را به ترک [[غرور]] و [[خودبینی]] و دوری گزیدن از دربار شاه و بازگشت به وطن خویش و اهتمام به آموختن زبان عربی‌اندر داد.<ref>خاقانی شروانی، ص271-273، 277.</ref> .<ref>تحفةالعراقین، ص47-48</ref> او نصیحت وزیر را پذیرفت و از وی طلب مال کرد و خواجه انگشتر ارزشمند خود را به او داد؛ انگشتری که شروانشاه حاضر بود در ازای ستاندن آن از خاقانی دهی را به نام او کند، اما او نپذیرفت. .<ref>تحفةالعراقین، ص50-53</ref>
===مقاله ی سوم کتاب===
شرح سفر حج از مقاله سوم آغاز می‌شود؛ جایی که خاقانی آفتاب را به سفر در زمین فراخوانده و در ادامه از آن چه در سفر از سر خواهد گذراند و سرزمین‌هایی که خواهد دید و بزرگانی که به حضورشان خواهد رفت، برایش شرح داده است. نخستین منزل سفر حج آفتاب، لشکرگاه سلطان محمد بن محمود سلجوقی بوده که در آن هنگام یعنی میانه سال 551ق. در اردوگاهی نزدیک همدان اقامت داشته است. آفتاب در ادامه راه باید از همدان بگذرد و به بغداد و بارگاه خلیفه المقتفی بالله (حک: 530-555ق.)  برود. خاقانی در این جا، افزون بر یادکرد زیبایی‌های طبیعی شهرها و راه‌ها، به ستایش سلطان سلجوقی و خلیفه عباسی پرداخته است. .<ref>تحفةالعراقین، ص87-116</ref> وی در سفر حج خود مورد احترام خلیفه قرار گرفت و به او اجازه بوسیدن دست خلیفه را دادند که امتیازی بزرگ به شمار می‌آمد. او از این خاطره در تحفة العراقین یاد کرده و بوسیدن دست خلیفه را به آفتاب نسبت داده است.<ref>خاقانی شروانی، ص314.</ref> .<ref>تحفةالعراقین، ص179</ref> خاقانی در وصف کوفه که مسافر حج باید در پی بغداد از آن می­گذشت، به ستایش بارگاه امام علی پرداخته و «خاک مقدس» مقبره «شیر مرد عالم» را مشک‌آگین و بهشت‌آسا شمرده است. .<ref>تحفةالعراقین، ص117-119</ref>
شرح سفر حج از مقاله سوم آغاز می‌شود؛ جایی که خاقانی آفتاب را به سفر در زمین فراخوانده و در ادامه از آن چه در سفر از سر خواهد گذراند و سرزمین‌هایی که خواهد دید و بزرگانی که به حضورشان خواهد رفت، برایش شرح داده است. نخستین منزل سفر حج آفتاب، لشکرگاه سلطان محمد بن محمود سلجوقی بوده که در آن هنگام یعنی میانه سال 551ق. در اردوگاهی نزدیک همدان اقامت داشته است. آفتاب در ادامه راه باید از همدان بگذرد و به بغداد و بارگاه خلیفه المقتفی بالله (حک: 530-555ق.)  برود. خاقانی در این جا، افزون بر یادکرد زیبایی‌های طبیعی شهرها و راه‌ها، به ستایش سلطان سلجوقی و خلیفه عباسی پرداخته است. .<ref>تحفةالعراقین، ص87-116</ref> وی در سفر حج خود مورد احترام خلیفه قرار گرفت و به او اجازه بوسیدن دست خلیفه را دادند که امتیازی بزرگ به شمار می‌آمد. او از این خاطره در تحفة العراقین یاد کرده و بوسیدن دست خلیفه را به آفتاب نسبت داده است.<ref>خاقانی شروانی، ص314.</ref> .<ref>تحفةالعراقین، ص179</ref> خاقانی در وصف کوفه که مسافر حج باید در پی بغداد از آن می­گذشت، به ستایش بارگاه امام علی پرداخته و «خاک مقدس» مقبره «شیر مرد عالم» را مشک‌آگین و بهشت‌آسا شمرده است. .<ref>تحفةالعراقین، ص117-119</ref>
با گذر از کوفه، سفر حاجی در راه بیابانی حج آغاز می‌شد. در تحفة العراقین از دشواری‌­های سفر بادیه که همه سفرنامه‌نویسان و حتی خود خاقانی در دیگر سروده‌هایش از آن گلایه کرده، خبری نیست.<ref>نک: حج در ادب فارسی، ص216.</ref>بادیه در زبان شاعرانه خاقانی به باغ تشبیه شده و پوشش گیاهی آن به لباسی به رنگ سبز پسته‌ای بر تن خاک ماننده گشته است. او بادهای سَموم بیابان را عطرآگین و سرابش را آینه صفابخش جان دانسته و بیابان را به دلیل فراوانی گیاهان شفابخش، داروکده نامیده است. .<ref>تحفةالعراقین119-120</ref> آب باران جمع شده در مشربه‌ها و چاه‌های بر سر راه را به شراب صبوح مانند کرده و درمان‌کننده استسقاء دانسته است. .<ref>تحفةالعراقین، ص121</ref> وی که وادی بطحا را به دریا و حرکت ناقه را بر آن به حرکت کشتی تشبیه کرده، صدای زنگ شتران را از نغمه‌های زبور و آواز مغنیان دل‌انگیزتر شمرده است. (121-123)
با گذر از کوفه، سفر حاجی در راه بیابانی حج آغاز می‌شد. در تحفة العراقین از دشواری‌­های سفر بادیه که همه سفرنامه‌نویسان و حتی خود خاقانی در دیگر سروده‌هایش از آن گلایه کرده، خبری نیست.<ref>نک: حج در ادب فارسی، ص216.</ref>بادیه در زبان شاعرانه خاقانی به باغ تشبیه شده و پوشش گیاهی آن به لباسی به رنگ سبز پسته‌ای بر تن خاک ماننده گشته است. او بادهای سَموم بیابان را عطرآگین و سرابش را آینه صفابخش جان دانسته و بیابان را به دلیل فراوانی گیاهان شفابخش، داروکده نامیده است. .<ref>تحفةالعراقین119-120</ref> آب باران جمع شده در مشربه‌ها و چاه‌های بر سر راه را به شراب صبوح مانند کرده و درمان‌کننده استسقاء دانسته است. .<ref>تحفةالعراقین، ص121</ref> وی که وادی بطحا را به دریا و حرکت ناقه را بر آن به حرکت کشتی تشبیه کرده، صدای زنگ شتران را از نغمه‌های زبور و آواز مغنیان دل‌انگیزتر شمرده است. (121-123)
خط ۴۲: خط ۵۷:


{{پایان}}
{{پایان}}
[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
۴۴۷

ویرایش