در حال ویرایش اسامه بن زید
این ویرایش را میتوان خنثی کرد. لطفاً تفاوت زیر را بررسی کنید تا تأیید کنید که این چیزی است که میخواهید انجام دهید، سپس تغییرات زیر را ذخیره کنید تا خنثیسازی ویرایش را به پایان ببرید.
نسخهٔ فعلی | متن شما | ||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{در دست ویرایش|ماه=[[اسفند]]|روز=[[۵]]|سال=[[۱۳۹۶]]|کاربر=محمدسعيد نجاتي .گروه تاريخ }} | ||
| | |||
| | |||
| | |||
| | |||
}} | |||
== | ==اُسامة بن زيد== | ||
اُسامة بن زيد:صحابي و فرمانده سپاه اسامه در نبرد با روم بود که پیامبراکرم علیرغم اعتراضات اصحاب کهنسال، او را شایسته فرماندهی دانست و اورا بر بسیاری از صحابه کهنسالش مانند ابوبکر و عمر امیر کرد ولی لشکر وی علیرغم تاکیدات پیامبراکرم پس از رحلت آن حضرت به منطقه اعزام شد و با فتحی چشمگیر بازگشت. | |||
اُسامة بن زيد | |||
بيترديد مهمترين رويداد زندگي اسامه، فرماندهي او به انتخاب پيامبر بر سپاهي بود كه ايشان در واپسين سال زندگي خود به سال 11ق. آن را براي رويارويي با روميان بسيج كرد، در حاليكه بزرگان مهاجران و انصار و نيز ديگر مسلمانان را به حضور در اين سپاه فرمان داد. | اُسامة بن زيد:صحابي و فرمانده سپاه اسامه در نبرد با روم | ||
اسامه از تيره كلب از قضاعه<ref>جمهرة انساب العرب، ص459.</ref> با كنيههايي همچون ابومحمد<ref>الطبقات، ج4، ص45.</ref>، ابوزيد<ref>معرفة الصحابه، ج1، ص224.</ref>، ابويزيد<ref>مشاهير علماء الامصار، ص30؛ اسد الغابه، ج1، ص64.</ref>، ابوخارجه و ابوحارثه<ref> سير اعلام النبلاء، ج2، ص496.</ref>فرزند زيد و اُم ايمن بود كه هر دو از بردگان آزاد شده بودند. پدرش زيد٭ آزاد شده رسول خدا(ص) و پسر خوانده آن حضرت(ص) و از نخستين مسلمانان بود<ref>اسد الغابه، ج1، ص225؛ سير اعلام النبلاء، ج2، ص459.</ref>و مادرش بَرَكه نامآور به اُم ايمن، دايه و آزاد شده رسول خدا(ص) بود.<ref>لسيرة النبويه، ج1، ص264؛ الطبقات، ج4، ص45؛ انساب الاشراف، ج2، ص112.</ref>از اين رو، اين سه تن را از موالي رسول خدا(ص)<ref> المحبر، ص128؛ الكامل، ج2، ص311.</ref>يا موالي بنيهاشم<ref>الاخبار الطوال، ص144-145؛ الطبقات، خليفه، ص32.</ref>به شمار آوردهاند. او را مردي سيهچرده با بيني پهن و شكمي بزرگ دانستهاند. از او به ذوالبطن نيز ياد كردهاند.<ref>اسد الغابه، ج1، ص64؛ الطبقات، ج3، ص44؛ ج4، ص69.</ref>وي در مكه زاده شد و همان جا پرورش يافت.<ref>الطبقات، ج4، ص45.</ref>اما هنگام تولد او مشخص نيست. از آنجا كه سن او را در دوران رحلت رسول خدا(ص) 17<ref>التنبيه و الاشراف، ج1، ص24.</ref>، 18<ref>الاستيعاب، ج1، ص170.</ref>، 19<ref>المغازي، ج3، ص1125.</ref>، 20 <ref>الطبقات، ج4، ص54.</ref>21<ref> انساب الاشراف، ج2، ص109.</ref>سال نوشتهاند، بايد ميان سالهاي دوم تا پنجم بعثت زاده شده باشد. مرگ او را به اختلاف در سالهاي 54<ref> الاستيعاب، ج1، ص170، 172؛ اسد الغابه، ج1، ص66.</ref>، 58، 59 يا 60ق.<ref>الطبقات، ج4، ص72؛ اسد الغابه، ج1، ص66.</ref>دانستهاند. برخي بر اين باورند كه هنگام مرگ 60 سال داشته است.<ref>المستدرك، ج3، ص596.</ref>پس به احتمال مرگ او در سالهاي 62 تا 65ق. رخ داده است. | |||
مرگ او در جُرْف در فاصلة سه ميلي<ref>الطبقات، ج4، ص72؛ معجم البلدان، ج2، ص128.</ref>يا سه فرسخي<ref>معجم ما استعجم، ج2، ص377.</ref>مدينه اتفاق افتاد. جسد او را به مدينه منتقل كردند و همان جا به خاك سپردند.<ref> الطبقات، ج4، ص54.</ref>بر پايه روايات شيعي، امام حسن(ع)<ref> الكافي، ج3، ص149؛ رجال كشي، ج1، ص193.</ref>يا امام حسين(ع) <ref>دعائم الاسلام، ج1، ص232.</ref>متولي كفن و دفن او شد و او را در بُردي سرخرنگ كفن كردند و بدهيهاي او را نيز امام حسن(ع) پرداخت.<ref>رجال كشي، ج1، ص193؛ بحار الانوار، ج22، ص134.</ref> | |||
اسامه در جُرف، اردوگاه مدينه، اردو زد و مسلمانان نيز آنجا گرد آمدند | بازماندگان نسل او را تا اوايل سده سوم بيش از 20 تن ياد نكردهاند.<ref>الطبقات، ج4، ص54.</ref>كساني را كه در طول تاريخ از نسل وي پديد آمدهاند، «اُسامي» ناميدهاند.<ref>الانساب، ج1، ص191؛ لب اللباب، ص11.</ref> | ||
اسامه در دوره پيامبر(ص):در منابع اهل سنت، روايتهايي فراوان در فضيلتهاي اسامه گزارش شده كه گاه اغراقآميز مينمايد. در پارهاي از اين منابع گفته شده كه او همراه رسول خدا(ص) به مدينه هجرت كرد و ايشان او را بسيار دوست داشت و وي را همانند يكي از افراد خانوادهاش ميدانست. از اين رو، به عنوان حِبّ (دوست) رسول خدا(ص) شهرت يافته<ref>الطبقات، ج4، ص45.</ref>و به همين دليل، عبارت نگين انگشترياش را «حِبّ الرسول» برگزيده بود.<ref> تاريخ صحابة الذين روي عنهم الاخبار، ص27.</ref>از آنجا كه پدرش زيد نيز به حِبّ نامآور بوده<ref>انساب الاشراف، ج2، ص110.</ref>، برخي از او با عنوان الحِبّ بن الحِبّ ياد كردهاند.[31]درباره محبت پيامبر گرامي(ص) به زيد،گزارشهايي اغراقآميز در دست است؛ مانند اين كه پيامبر به سبب محبت فراوان خود به اسامه، برخي از نفيسترين هدايا مانند حلة دحيه كلبي٭ و جامه سيف بن ذي يَزَن را به وي بخشيد.[32]اما اينگزارشها اغراقآميز به نظر ميرسند. حتي در ميان اين گزارشها[33]، به نادرستي برخي وي را محبوبترين فرد نزد پيامبر(ص) پس از فاطمه زهرا3 معرفي كرده[34]يا محبت پيامبر(ص) به او را همسنگ علاقهاش به امام حسن(ع) دانستهاند.[35] | |||
اسامه به علت خردسالي، در سالهاي آغازين هجرت نقشي چندان ايفا نكرد و به همين سبب، اجازه شركت در دو غزوه بدر و احد را نيافت.[36]بر پايه برخي گزارشها، پيامبر9 در رويداد اِفك به سال پنجم يا ششم ق. با اسامه و امام علي(ع) مشورت كرد. اسامه داستان افك را دروغ دانست و به طرفداري از عايشه پرداخت.[37]پذيرش اين داستان، از جهات گوناگون، از جمله مشورت با فردي 12 تا 17 ساله، دشوار است.[38] | |||
اما عوامل گوناگون سياسي و اجتماعي، از جمله اعتراضات آشكار برخي از اصحاب به فرماندهي اسامه، اين سپاه را از حركت بازداشت. | نخستين حضور نظامي اسامه به شركت | ||
ماجراي سپاه اسامه، افزون بر اثرگذاري بر مهمترين رخدادهاي تاريخي و سياسي آغاز اسلام از جمله سقيفه، مجادلههاي كلامي گوناگون را از سدههاي نخستين در ميان فرق اسلامي پديد آورده است | وي در سريه بشير بن سعد در فدك در ماه شعبان سال هفتم ق.[39]و سپس سريه زياد بن عبدالله ليثي در مَيفَعَه در ماه رمضان همان | ||
سال[40]بازميگردد. همچنينگزارشي از حضور او در فتح مكه رسيده است كه بر پايه آن، وي پشت سر رسول خدا(ص) بر يك مركب نشسته بود.[41]همانند همينگزارش در حج رسول خدا(ص) به سال دهم نيز رسيده است.[42]از اين جهت، او را رِدْف پيامبر(ص)[43]لقب دادهاند. برخي از تاريخنگاران پنداشتهاند كه پيامبر(ص) در موارد فراوان او را پشت سر خود بر مركب مينشاند[44]؛ اما جز اين دو،گزارشي در اين زمينه در دست نيست. | |||
برخي از نكات شايان توجه اين ماجرا كه دانشمندان بدانها اشاره كردهاند، عبارتند از: جوان بودن فرمانده سپاه، آن هم در وضع بحراني در برابر قويترين دشمن نظامي مسلمانان يعني روميان؛ فرمان به بزرگان مهاجر و انصار براي پيروي از اين فرمانده جوان؛ كوشش پيامبر براي خالي كردن مدينه از مهمترين مخالفان جانشيني خود كه برخي خود را براي جانشيني وي شايسته ميشمردند و استثناي امام علي(ع) و ياران نزديكش از حضور در سپاه اسامه. | برخيگزارشها از نقش اسامه در پاك كردن تصويرهاي شركآميز درون كعبه در فتح مكه حكايت دارند. ميگويند اسامه با دلو از زمزم آب ميآورد و رسول خدا(ص) پارچهاي را با آن خيس مينمود و تصويرهاي ياد شده را پاك ميكرد.[45] | ||
گفتهاند به علت اميري اسامه و بركنار نشدنش تا هنگام رحلت پيامبر(ص) بيشتر مردم مدينه، به ويژه ابوبكر و عمر، از او با لقب «امير» ياد ميكردند. | او همچنين در نبرد حنين به سال هشتم ق. حضوري فعال داشت. وي را از اندك افرادي به شمار آوردهاند كه در بحبوحه اين نبرد، پيامبر(ص) را تنها نگذاشت.[46] | ||
در همين دوره، برخي از منابع اسامه را واسطه شأن نزول دستكم دو آيه از قرآن كريم دانستهاند: 1. آيه 94 نساء/4. اسامه در سريه زياد بن عبدالله، شخصي را كه با گفتن «لا إله إلا الله» اظهار مسلماني ميكرد، كشت و پس از بازگشت، پيامبر(ص) او را مؤاخذه كرد. سپس آيه {وَلا تَقُولُوا لِمَن أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا} نازل شد.[47]2. آيه حرمت غيبت (12 حجرات/49). گويند اين آيه هنگامي فرود آمد كه دو تن از صحابه، درباره اسامه غيبت نمودند و او را بخيل خواندند.[48] | |||
اعزام سپاه اسامه:بيترديد مهمترين رويداد زندگي اسامه، فرماندهي او به انتخاب پيامبر بر سپاهي بود كه ايشان در واپسين سال زندگي خود به سال 11ق. آن را براي رويارويي با روميان بسيج كرد، در حاليكه بزرگان مهاجران و انصار و نيز ديگر مسلمانان را به حضور در اين سپاه فرمان داد.[49]وي در آن هنگام جواني 17[50]يا 18 ساله[51]بود. | |||
اسامه در جُرف، اردوگاه مدينه، اردو زد و مسلمانان نيز آنجا گرد آمدند[52]و آماده حركت شدند. پيامبر(ص) در اين هنگام در بستر بيماري به سر ميبرد[53]و بر حركت شتابان آن سپاه تأكيد فراوان داشت، به گونهاي كه حتي خواهش مادر اسامه براي بر ماندن وي در مدينه تا بهبودي ايشان(ص) را نپذيرفت[54]و برخي از صحابه را كه از اين فرمان سر پيچيده، به بهانههاي گوناگون به مدينه رفت و آمد ميكردند، بازخواست[55]، بلكه لعن كرد[56]و حتي در حال بيماري بر منبر رفت و بر اعزام اين سپاه تأكيد فرمود.[57]اما عوامل گوناگون سياسي و اجتماعي، از جمله اعتراضات آشكار برخي از اصحاب به فرماندهي اسامه، اين سپاه را از حركت بازداشت.[58]بيشتر اعتراضها به جوان بودن اين فرمانده بازميگشت[59]، گر چه نبايد از عواملي همچون پيشينه بردگي پدرش زيد و نداشتن پشتوانه قبيلهاي و پايگاه اجتماعي غافل ماند.[60]همچنين نبايد از نقش بزرگان صحابه، به ويژه خليفه اول و دوم، غفلت كرد كه از طريق دختران خود كه همسر پيامبر(ص) بودند، از بيماري سخت ايشان آگاهي داشتند. در برخي از منابع آمده كه ابوبكر سرانجام توانست موافقت آن حضرت(ص) را براي ماندن نزد همسرش در سُنْح، از محلههاي پيرامون مدينه و در فاصله يك ميلي خانه پيامبر(ص)[61]، جلب نمايد.[62]البته برخي از گزارشها بيانگر بازخواست سخت پيامبر(ص) از اين دو تن و ديگر صحابه است.[63]در اين سستي بايد به نقش اسامه نيز توجه كرد؛ زيرا او نيز با دريافت گزارشهاي مادرش اُمايمن[64]يا همسرش[65]از درون خانه پيامبر(ص) وخامت حال آن حضرت(ص) را مانعي براي حركت خود ميديد. اين سپاه در بيرون مدينه ماند تا پيامبر(ص) رحلت كرد و اسامه همراه برخي از اصحاب به مدينه بازگشت و در تجهيز و كفن و دفن رسول خدا(ص) شركت كرد.[66] | |||
برخي منابع شيعي از مخالفت اولي اسامه با جريان سقيفه و پاسخ درشت او به نامه ابوبكر حكايت دارند | ماجراي سپاه اسامه، افزون بر اثرگذاري بر مهمترين رخدادهاي تاريخي و سياسي آغاز اسلام از جمله سقيفه، مجادلههاي كلامي گوناگون را از سدههاي نخستين در ميان فرق اسلامي پديد آورده است[67]كه بخشي از آنها به جانشيني پيامبر(ص) مربوط ميشود. برخي دانشمندان امامي معاصر با بهرهگيري از نشانههاي گوناگون تاريخي، در پي اثبات اين نكته هستند كه پيامبر(ص) با اعزام اين سپاه ميكوشيد تا مسير امام علي(ع) را براي رسيدن به خلافت هموارتر كند؛ زيرا از بررسي جوانب گوناگون اين اعزام برميآيد كه پيامبر(ص) از مخالفتهاي گروههاي گوناگون با جانشيني امام علي(ع) آگاهي داشت كه به ويژه پس از رويداد غدير شدت گرفته بود. | ||
برخي از نكات شايان توجه اين ماجرا كه دانشمندان بدانها اشاره كردهاند، عبارتند از: جوان بودن فرمانده سپاه، آن هم در وضع بحراني در برابر قويترين دشمن نظامي مسلمانان يعني روميان؛ فرمان به بزرگان مهاجر و انصار براي پيروي از اين فرمانده جوان؛ كوشش پيامبر براي خالي كردن مدينه از مهمترين مخالفان جانشيني خود كه برخي خود را براي جانشيني وي شايسته ميشمردند و استثناي امام علي(ع) و ياران نزديكش از حضور در سپاه اسامه.[68] | |||
گفتهاند به علت اميري اسامه و بركنار نشدنش تا هنگام رحلت پيامبر(ص) بيشتر مردم مدينه، به ويژه ابوبكر و عمر، از او با لقب «امير» ياد ميكردند.[69] | |||
اسامه پس از پيامبر(ص):برخي منابع شيعي از مخالفت اولي اسامه با جريان سقيفه و پاسخ درشت او به نامه ابوبكر حكايت دارند[70]؛ اما بيشتر منابع از همراهي او با خلفاي سهگانه گزارش ميدهند. بر پايهگزارشهاي تاريخي، وي پس از تثبيت خلافت ابوبكر (حك: 11ـ13ق.)، به فرمان و مشايعت او و نيز موافقت اسامه با درخواست ابوبكر براي معاف ساختن عمر از شركت در سپاه، به سوي بلقاء از توابع دمشق كه مركز آن عمان/ امّان بوده است،[71]در ناحيه شام لشكر كشيد و به آبادي اُبني از روستاهاي موته[72]هجوم برد و پيروزيهايي به دست آورد و توانست قاتل پدر خود را بكشد. سپاه او پس از 40 تا 60 روز به مدينه بازگشت و مردم مدينه با خوشحالي از آنها استقبال كردند.[73] | |||
پس از اين نبرد، اسامه مدتي كوتاه در برخي از مناطق همچون مِزّه، روستايي بزرگ در نيم فرسخي دمشق[74]و وادي القري، از واديهاي گسترده ميان شام و مدينه و از توابع مدينه[75]سكنا گزيد. اما پس از اندكي به مدينه بازگشت[76]و هنگام بيرون رفتن ابوبكر براي پيكار با مرتدان در نبرد ذي القصه به سال 11ق. جانشين او در مدينه شد.[77]بر پايه گزارشي، او در كنار خالد بن وليد، در نبرد با مسيلمه كذاب به سال 11ق. فرماندهي جناح چپ سپاه را بر عهده داشت.[78] | پس از اين نبرد، اسامه مدتي كوتاه در برخي از مناطق همچون مِزّه، روستايي بزرگ در نيم فرسخي دمشق[74]و وادي القري، از واديهاي گسترده ميان شام و مدينه و از توابع مدينه[75]سكنا گزيد. اما پس از اندكي به مدينه بازگشت[76]و هنگام بيرون رفتن ابوبكر براي پيكار با مرتدان در نبرد ذي القصه به سال 11ق. جانشين او در مدينه شد.[77]بر پايه گزارشي، او در كنار خالد بن وليد، در نبرد با مسيلمه كذاب به سال 11ق. فرماندهي جناح چپ سپاه را بر عهده داشت.[78] | ||
در دوران حكومت عمر (حك: 13ـ23ق.)، اسامه محبوب دستگاه حكومت بود؛ به گونهاي كه هنگام تأسيس ديوان به سال 20ق. و تعيين سهم عطاي افراد، عمر سهم او را همانند اصحاب بدر و حتي بيشتر از عبدالله، فرزند خود، تعيين كرد و دليل آن را دلبستگي پيامبر(ص) به او و پدرش زيد ياد كرد.[79] | |||
اسامه در دوره حكومت عثمان (23ـ35ق.) نيز از توجه حكومت بهره ميبرد. عثمان به | |||
اسامه محبوب دستگاه حكومت بود؛ به گونهاي كه هنگام تأسيس ديوان به سال 20ق. و تعيين سهم عطاي افراد، عمر سهم او را همانند اصحاب بدر و حتي بيشتر از عبدالله، فرزند خود، تعيين كرد و دليل آن را دلبستگي پيامبر(ص) به او و پدرش زيد ياد كرد.[79] | او همانند برخي ديگر از صحابه قطعهاي | ||
اسامه در دوره حكومت عثمان (23ـ35ق.) نيز از توجه حكومت بهره ميبرد. عثمان به او همانند برخي ديگر از صحابه قطعهاي زمين بخشيد[80]و هنگام بالا گرفتن كار معترضان (35ق.) از او خواست تا به بصره رود و وضع آن سامان را بررسي كند.[81]در همين دوره، هنگامي كه احتمال كشته شدن عثمان تقويت شد، اسامه از امام علي(ع)خواست تا مدينه را ترك كند، مبادا به شركت در قتل عثمان متهم شود.[82] | زمين بخشيد[80]و هنگام بالا گرفتن كار معترضان (35ق.) از او خواست تا به بصره رود و وضع آن سامان را بررسي كند.[81]در همين دوره، هنگامي كه احتمال كشته شدن عثمان تقويت شد، اسامه از امام علي(ع)خواست تا مدينه را ترك كند، مبادا به شركت در قتل عثمان متهم شود.[82] | ||
اسامه در دوره امام علي(ع):پرچالشترين دوران عمر سياسي اسامه در دوران حكومت امام علي(ع) (35ـ40ق.) است. وي در آغاز اين دوره، بر خلاف انتظار، همراه شماري از بزرگان صحابه مانند سعد بن ابيوقاص (م.55ق.)، محمد بن مَسلمه (م.43ق.)، ابوموسي اشعري (م.44ق.)، عبدالله بن عمر (م.73ق.) و حسان بن ثابت (م.50ق.) از بيعت با امام علي(ع) خودداري ورزيد[83]و از سوي آن حضرت(ع) بازخواست شد.[84]ولي برخي از تاريخنگاران بر اين باورند كه اين گروه با امام(ع) بيعت كردند؛ اما خود را از نبرد بر ضد او يا همراه وي كنار كشيدند و از اين رو، «معتزله» خوانده شدند. بدين ترتيب، آنها را از پيشينيان معتزله دوران بعد به شمار آورده و شعار آنان را «لا يحل قتال عليّ(ع) و لا القتال معه» دانستهاند.[85] | |||
پرچالشترين دوران عمر سياسي اسامه در دوران حكومت امام علي(ع) (35ـ40ق.) است. | به فرض صحّت اين گفتار، ميتوان گفت اينان نقطه عطفي در تاريخ انديشه سياسي اسلام پديد آوردند كه بعدها كانون ستيزهاي كلامي ميان فرقههاي اسلامي گشت.[86]شيعيان[87]و برخي از معتزله دوران بعد[88]آنان را به علت همراهي نكردن با امام مشروع نكوهش نمودند؛ اما گروههايي از اهل حديث، آنها را به سبب دوري از فتنه ستايش كردند.[89]در برخي روايتهاي شيعي منسوب به امام باقر(ع) اين گروه «اهل الوقوف» ناميده شدهاند.[90]اما در برخي از نوشتههاي معاصر از آنها با عنوان «قاعدين» ياد شده و علل و پيامدهاي كار آنها به گونهاي شخصيتشناسانه بررسي گشته است.[91] | ||
وي در آغاز اين دوره، بر خلاف انتظار، همراه شماري از بزرگان صحابه مانند سعد بن ابيوقاص (م.55ق.)، محمد بن مَسلمه (م.43ق.)، ابوموسي اشعري (م.44ق.)، عبدالله بن عمر (م.73ق.) و حسان بن ثابت (م.50ق.) از بيعت با امام علي(ع) خودداري ورزيد[83]و از سوي آن حضرت(ع) بازخواست شد.[84]ولي برخي از تاريخنگاران بر اين باورند كه اين گروه با امام(ع) بيعت كردند؛ اما خود را از نبرد بر ضد او يا همراه وي كنار كشيدند و از اين رو، «معتزله» خوانده شدند. بدين ترتيب، آنها را از پيشينيان معتزله دوران بعد به شمار آورده و شعار آنان را «لا يحل قتال عليّ(ع) و لا القتال معه» دانستهاند.[85] | |||
در نبرد جمل (36ق.) هنگامي كه امام علي(ع) از اسامه ياري خواست، او به بهانه آن كه پس از سريه زياد بن عبدالله و بازخواست رسول خدا(ص) سوگند ياد كرده كه با گوينده «لا إله إلا الله» نجنگد، از پذيرش دعوت امام سر باز زد و حتي او را نيز از نبرد پرهيز داد.[92]اما هنگامي كه ناكثين پس از ورود به بصره مدعي شدند طلحه و زبير به اكراه با امام علي(ع) بيعت كردهاند و بصريان با توافق عثمان بن حنيف، كارگزار امام(ع) در بصره، كعب بن سور را به نمايندگي به مدينه فرستادند تا درباره اين ادعا تحقيق كنند، اسامه تنها صحابياي بود كه اين ادعا را تأييد كرد و چنان با واكنش تند مردم مدينه، از جمله سهل بن حنيف كارگزار امام(ع) در مدينه، روبهرو شد كه اگر پادرمياني صُهَيْب، ابوايوب انصاري و گروهي از مردم مدينه نبود، كشته ميشد.[93] | در نبرد جمل (36ق.) هنگامي كه امام علي(ع) از اسامه ياري خواست، او به بهانه آن كه پس از سريه زياد بن عبدالله و بازخواست رسول خدا(ص) سوگند ياد كرده كه با گوينده «لا إله إلا الله» نجنگد، از پذيرش دعوت امام سر باز زد و حتي او را نيز از نبرد پرهيز داد.[92]اما هنگامي كه ناكثين پس از ورود به بصره مدعي شدند طلحه و زبير به اكراه با امام علي(ع) بيعت كردهاند و بصريان با توافق عثمان بن حنيف، كارگزار امام(ع) در بصره، كعب بن سور را به نمايندگي به مدينه فرستادند تا درباره اين ادعا تحقيق كنند، اسامه تنها صحابياي بود كه اين ادعا را تأييد كرد و چنان با واكنش تند مردم مدينه، از جمله سهل بن حنيف كارگزار امام(ع) در مدينه، روبهرو شد كه اگر پادرمياني صُهَيْب، ابوايوب انصاري و گروهي از مردم مدينه نبود، كشته ميشد.[93] | ||
با وجود همه اين رويكردها، برخي منابع شيعي با او برخوردي مهربانانه دارند. به نقل از اسامه، امام علي(ع) را گراميترين مردم نزد او ميدانند[94]و در روايتي به گزارش از امام باقر(ع)، ميان او و ديگر افراد اهل وقوف، مانند ابن عمر و ابن مسلمه، جدايي افكنده، وي را از توبهگران دانسته و از شيعيان ميخواهند تا درباره او جز به نيكويي سخن نگويند.[95]همچنين در روايتي منسوب به امام صادق(ع) آمده كه امام علي(ع) در نامهاي به فرماندار خود در مدينه، سهل بن حنيف، از او ميخواهد تا سهم اسامه را از بيت المال قطع نكند و علت آن را پذيرش عذر و سوگند وي از سوي امام(ع) ياد ميكند.[96]نيز از اسامه در دوران پس از امام علي(ع) تا هنگام مرگ وي، چهره يك شيعي معتقد را ترسيم ميكنند و رويكردهاي او را در كنار بنيهاشم و ضدّ خاندان اموي، به ويژه معاويه بيان مينمايند. در روايتي او را از باورمندان به حديث نص بر امامت امامان دوازدهگانه از سوي پيامبرر دانستهاند كه هنگام مناظره عبدالله بن جعفر با معاويه، همراه بزرگاني همچون امام حسن(ع)، امام حسين(ع)، عبدالله بن عباس و فضل بن عباس، ادعاي عبدالله بن جعفر را در اين زمينه تأييد كرد.[97]همچنين اختلاف او را با عمرو بن عثمان بر سر يكي از باغهاي مدينه گزارش ميكنند كه چون اين دعوا نزد معاويه، هنگام حضورش در مدينه، برده شد، بزرگاني همچون امام حسن(ع) و عبدالله بن جعفر در برابر امويان صفآرايي كردند و معاويه ناچار شد تأييد نمايد كه آن باغ را پيامبر(ص) به اسامه بخشيده است.[98] | |||
با وجود همه اين رويكردها، برخي منابع شيعي با او برخوردي مهربانانه دارند. به نقل از اسامه، امام علي(ع) را گراميترين مردم نزد او ميدانند[94]و در روايتي به گزارش از امام باقر(ع)، ميان او و ديگر افراد اهل وقوف، مانند ابن عمر و ابن مسلمه، جدايي افكنده، وي را از توبهگران دانسته و از شيعيان ميخواهند تا درباره او جز به نيكويي سخن نگويند.[95]همچنين در روايتي منسوب به امام صادق(ع) آمده كه امام علي(ع) در نامهاي به فرماندار خود در مدينه، سهل بن حنيف، از او ميخواهد تا سهم اسامه را از بيت المال قطع نكند و علت آن را پذيرش عذر و سوگند وي از سوي امام(ع) ياد ميكند.[96]نيز از اسامه در دوران پس از امام علي(ع) تا هنگام مرگ وي، چهره يك شيعي معتقد را ترسيم ميكنند و رويكردهاي او را در كنار بنيهاشم و ضدّ خاندان اموي، به ويژه معاويه بيان مينمايند. در روايتي او را از باورمندان به حديث نص بر امامت امامان دوازدهگانه از سوي پيامبرر دانستهاند كه هنگام مناظره عبدالله بن جعفر با معاويه، همراه بزرگاني همچون امام حسن(ع)، امام حسين(ع)، عبدالله بن عباس و فضل بن عباس، ادعاي عبدالله بن جعفر را در اين زمينه تأييد كرد.[97]همچنين اختلاف او را با عمرو بن عثمان بر سر يكي از باغهاي مدينه گزارش ميكنند كه چون اين دعوا نزد معاويه، هنگام حضورش در مدينه، برده شد، بزرگاني همچون امام حسن(ع) و عبدالله بن جعفر در برابر امويان صفآرايي كردند و معاويه ناچار شد تأييد نمايد كه آن باغ را پيامبر(ص) به اسامه بخشيده است.[98] | |||
در منابع حديثي اهل سنت، اسامه يكي از راويان حديثهاي نبوي شمرده شده است. در برخي از منابع، حديثهاي وي با عنوان مسند اسامه گردآوري شده[99]و بعضي شمار حديثهاي او را 118 دانستهاند.[100]او بيواسطه و نيز از طريق پدرش زيد، از رسول خدا(ص) روايت كرده است. از اسامه نيز ابوعثمان نهدي، عروة بن زبير و برخي ديگر از تابعين حديث روايت كردهاند.[101]همچنين 26 تن از راويان، شاگردان روايي او معرفي شدهاند.[102]درباره وي مسند اُسامة بن زيد به قلم عبدالله بن محمد بغوي (م.317ق.) نگارش يافته كه بخشي از آن بر جاي مانده و چاپ شده است. يكي از محققان معاصر نيز روايتهاي او را در اثري به نام مسند اُسامة بن زيد گرد آورده است.[103] | در منابع حديثي اهل سنت، اسامه يكي از راويان حديثهاي نبوي شمرده شده است. در برخي از منابع، حديثهاي وي با عنوان مسند اسامه گردآوري شده[99]و بعضي شمار حديثهاي او را 118 دانستهاند.[100]او بيواسطه و نيز از طريق پدرش زيد، از رسول خدا(ص) روايت كرده است. از اسامه نيز ابوعثمان نهدي، عروة بن زبير و برخي ديگر از تابعين حديث روايت كردهاند.[101]همچنين 26 تن از راويان، شاگردان روايي او معرفي شدهاند.[102]درباره وي مسند اُسامة بن زيد به قلم عبدالله بن محمد بغوي (م.317ق.) نگارش يافته كه بخشي از آن بر جاي مانده و چاپ شده است. يكي از محققان معاصر نيز روايتهاي او را در اثري به نام مسند اُسامة بن زيد گرد آورده است.[103] | ||
==منابع== | |||
*الاحتجاج:ابومنصور الطبرسي (م.520ق.)، به كوشش سيد محمد باقر، دار النعمان، 1386ق؛ | |||
*الاخبار الطوال:ابن داود الدينوري (م.282ق.)، به كوشش عبدالمنعم، قم، الرضي، 1412ق؛ | |||
*الارشاد:المفيد (م.413ق.)، به كوشش آل البيت:، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛*الاستيعاب:ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ | |||
*اسد الغابه:ابن اثير علي بن محمد الجزري (م.630ق.)، به كوشش علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ | |||
*الاصابه:ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ | *الاصابه:ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي محمد و ديگران، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛ | ||
*انساب الاشراف:البلاذري (م.279ق.)، به كوشش محمودي، بيروت، اعلمي، 1394ق؛ | *انساب الاشراف:البلاذري (م.279ق.)، به كوشش محمودي، بيروت، اعلمي، 1394ق؛ | ||
خط ۱۰۵: | خط ۵۸: | ||
*الجمل و النصرة لسيد العتره:المفيد (م.413ق.)، به كوشش ميرشريفي، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ | *الجمل و النصرة لسيد العتره:المفيد (م.413ق.)، به كوشش ميرشريفي، بيروت، دار المفيد، 1414ق؛ | ||
*جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ | *جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛ | ||
*دائرة المعارف بزرگ اسلامي:زير نظر بجنوردي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، | *دائرة المعارف بزرگ اسلامي:زير نظر بجنوردي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛ | ||
*دائرة المعارف قرآن كريم:مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم، بوستان كتاب، | *دائرة المعارف قرآن كريم:مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم، بوستان كتاب، 1386ش؛ | ||
*دعائم الاسلام:النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ | *دعائم الاسلام:النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛ | ||
*رجال كشي (اختيار معرفة الرجال):الطوسي (م.460ق.)، به كوشش ميرداماد و رجايي، قم، آل البيت:، 1404ق؛ | *رجال كشي (اختيار معرفة الرجال):الطوسي (م.460ق.)، به كوشش ميرداماد و رجايي، قم، آل البيت:، 1404ق؛ | ||
خط ۱۴۱: | خط ۹۴: | ||
*نامه تاريخپژوهان (فصلنامه):قم، انجمن تاريخپژوهان؛ | *نامه تاريخپژوهان (فصلنامه):قم، انجمن تاريخپژوهان؛ | ||
*اليقين في امرة امير المؤمنين(ع):ابن طاوس (م.664ق.)، نجف، 1369ق. | *اليقين في امرة امير المؤمنين(ع):ابن طاوس (م.664ق.)، نجف، 1369ق. | ||
قاسم خانجانی | |||
==پانویس== | |||
[[رده: | {{پانویس}} | ||
[[رده:مقالههای در دست ویرایش]] |