در حال ویرایش غزوه احد
این ویرایش را میتوان خنثی کرد. لطفاً تفاوت زیر را بررسی کنید تا تأیید کنید که این چیزی است که میخواهید انجام دهید، سپس تغییرات زیر را ذخیره کنید تا خنثیسازی ویرایش را به پایان ببرید.
نسخهٔ فعلی | متن شما | ||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش|ماه=[[آبان]]|روز=[[۱۸]]|سال=[[۱۳۹۶]]|کاربر=Ahmad }} | |||
== محل غزوه == | |||
'''غَزوه اُحُد'''، دومین نبرد مهم میان مسلمانان و مشرکان که در کنار کوه احد روی داد. | |||
==محل غزوه== | |||
اُحُد دومین نبرد مهم میان [[مسلمانان]] و مشرکان [[مکه]] است که نزدیک شهر [[مدینه]] و کنار [[کوه احد|کوه اُحُد]] رخ داد و از همین رو به نبرد اُحُد معروف شد. زمان این رخداد را هفتم<ref>المغازی، ج۱، ص۱۹۹؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸.</ref> یا نیمه<ref>تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۴.</ref> شوال سال سوم قمری دانستهاند. | اُحُد دومین نبرد مهم میان [[مسلمانان]] و مشرکان [[مکه]] است که نزدیک شهر [[مدینه]] و کنار [[کوه احد|کوه اُحُد]] رخ داد و از همین رو به نبرد اُحُد معروف شد. زمان این رخداد را هفتم<ref>المغازی، ج۱، ص۱۹۹؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸.</ref> یا نیمه<ref>تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۴.</ref> شوال سال سوم قمری دانستهاند. | ||
== فرماندهی ابوسفیان == | ==فرماندهی ابوسفیان== | ||
شکست مشرکان | شکست مشرکان در [[غزوه بدر|غَزوه بَدر]] زمینهساز نبرد اُحد گشت.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.</ref> در پی این شکست، سران [[قریش]] تصمیم گرفتند سود تجارتی را که سبب بروز نبرد بدر شده بود، برای آمادهسازی سپاهی نیرومند با هدف انتقامگیری به کار گیرند.<ref>المغازی، ج۱، ص۱۹۹؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸.</ref> مسئولیت آمادهسازی این سپاه را [[ابوسفیان]] بر عهده گرفت.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۰.</ref> برخی نزول آیه «إِنَّ الَّذِینَ کفَرُوا ینفِقُونَ أَموَالَهُم لِیصُدُّوا عَن سَبِیلِ اللهِ فَسَینفِقُونَهَا ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یغلَبُونَ وَ الَّذِینَ کفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یحُشرُون»<ref>سوره انفال، آیه ۳۸.</ref> را در نکوهش صاحبان این اموال دانستهاند.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰؛ الکشاف، ج۲، ص۲۱۹.</ref> آنان برای همراهکردن سایر قبایل با خود برای نبرد با مسلمانان، افرادی را به میان آنان فرستادند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲.</ref> | ||
فرماندهی سپاه برعهده ابوسفیان نهاده شد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.</ref> به پیشنهاد صفوان بن امیه، برای تحریک به خونخواهی<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۳.</ref> یا جلوگیری از فرار رزمندگان<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۴.</ref>، گروهی از زنان نیز با سپاه مشرکان همراه شدند؛ مانند [[هند بنت عتبه|هند]] همسر ابوسفیان، ام ّحکیم دختر حارث بن هشام و فاطمه دختر [[ولید بن مغیره]].<ref>السیرة النبویه، ج۳، ص۵۸۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۸۸.</ref> بر پایه گزارش مشهور، این سپاه ۳۰۰۰ رزمنده داشت که ۷۰۰ تن از آنان زرهپوش بودند و با ۲۰۰ اسب و ۳۰۰۰ شتر آماده کارزار شدند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۳؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸.</ref> سپاه [[قریش]] پنجم<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۸؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸.</ref> یا دوازدهم<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۴.</ref> شوّال نزدیک [[کوه عینین]] فرود آمد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۲.</ref> [[مکه]] در جنوب [[مدینه]] قرار دارد. پس مشرکان باید در جنوب مدینه برای نبرد مستقر میشدند؛ اما آنان کنار کوه عینین نزدیک [[کوه احد]]<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۱۸۰.</ref> در شمال مدینه<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۹.</ref> اردو زدند؛ زیرا از لحاظ نظامی بهترین مکان برای نبرد بود.<ref>المسالک و الممالک، ص۱۸.</ref> به لحاظ تدارکاتی نیز مزارع این منطقه، علوفه مَرکبهای مشرکان را تأمین میکرد.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۷؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۳.</ref> حفر خندق در شمال مدینه<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۵.</ref> و استقرار سپاه مشرکان در این منطقه در نبرد خندق<ref>المغازی، ج۲، ص۴۴۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۰.</ref> نشان از موقعیت نظامی آن دارد. | |||
==اطلاع پیامبر از جنگ == | |||
[[عباس بن عبدالمطلب]] عموی [[پیامبر(ص)]] در نامهای محرمانه از طریق مردی از [[بنیغفار]]، رسول خدا را از زمان حرکت و توان نظامی مشرکان [[مکه]] آگاه ساخت. پیک حامل نامه در [[قبا|قُبا]] بر پیامبر وارد شد. آنگاه که ابی بن کعب نامه را بر ایشان خواند، وی مخفی ماندن مضمون نامه را خواستار شد. عمرو بن سالم خزاعی نیز که در مسیر خود با سپاه [[قریش]] برخورد کرده بود، خبر لشکرکشی آنان را به پیامبر رساند. دیری نگذشت که خبر حرکت قریش در [[مدینه]] شایع شد.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۴-۲۰۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۳-۳۱۴.</ref> با منزل گزیدن مشرکان در [[ذوالحلیفه|ذُوالحُلَیفه]]، یکی از میقاتهای [[احرام]]، پیامبر اَنَس و مونِس فرزندان فضاله را برای خبرگیری از وضع دشمن روانه ساخت.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۷.</ref> در نوبت دیگر، ایشان [[حباب بن منذر|حُباب بن مُنذِر]] را محرمانه برای ارزیابی وضعیت دشمن فرستاد و گروهی از اصحاب به پاسداری از شهر، به ویژه [[مسجد النبی|مسجد]] و خانه پیامبر، پرداختند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۲۸-۲۹.</ref> | |||
== | ==مشورت پیامبر درباره شیوه جنگ== | ||
[[ | [[پیامبر]](ص) درباره شیوه رویارویی با دشمن، با مسلمانان به مشورت پرداخت. بزرگان [[مهاجران|مهاجر]] و [[انصار]] با ماندن در شهر موافق بودند. [[عبدالله بن ابی|عبدالله بن اُبَی]] با این استدلال که در کوچههای کمعرض [[مدینه]] بهتر میتوان با دشمن جنگید و کودکان و زنان نیز میتوانند از فراز بامها به رزمندگان یاری کنند، بر ماندن در مدینه اصرار داشت. او با توجه به تجربه نبردهای دوران [[جاهلیت]]، میگفت: هرگاه از شهر بیرون رفتهایم، شکست خوردهایم.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۰۸-۲۱۰.</ref> در برابر، گروهی از جوانان رویارویی با دشمن را در بیرون شهر پیشنهاد کردند. [[حمزة بن عبدالمطلب|حمزه]] عموی پیامبر، [[سعد بن عباده]] و [[نعمان بن مالک]] با این گروه موافق بودند؛ با این استدلال که ماندن در شهر نشانه ضعف مسلمانان دانسته میشود و دشمن را گستاختر میکند و تجربه نشان داده تا در بیرون شهر با دشمن نجنگند، دشمن از ایشان دست نخواهد کشید.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۱۰؛ الطبقات، ج۲، ص۲۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳.</ref> | ||
آمده است که پیامبر(ص) بیرون رفتن از مدینه را نمیپسندید؛<ref>سیره ابن اسحاق، ص۳۲۴؛ الطبقات، ج۲، ص۲۹.</ref> اما با توجه به رأی مشاوران، این دیدگاه را پذیرفت. ایشان مسلمانان را موعظه نمود و به [[جهاد]] امر کرد و پیروزی آنان را در گرو صبر دانست. آنگاه لباس رزم پوشید و آماده حرکت به سوی [[کوه احد|اُحُد]] شد. آنان که بر خروج از مدینه اصرار داشتند، از پافشاری بر رأی خود رنجیدند و گفتند: شایسته نیست خلاف رأی پیامبر(ص) رفتار کنیم. از این رو، به عذرخواهی نزد ایشان آمدند. پیامبر(ص) گفت: «آنگاه که پیامبری لباس رزم پوشد، شایسته نیست آن را بیرون آورد، مگر این که با دشمن بجنگد یا خداوند میان وی و دشمنانش حکم کند.»<ref>المغازی، ج۱، ص۲۱۴.</ref> او با این سخن آمادگی خود را برای حرکت نشان داد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۳.</ref> | |||
==محل استقرار سپاهیان== | |||
پیامبر(ص) [[ابن ام مکتوم]] را جانشین خود در [[مدینه]] قرار داد<ref>المغازی، ج۱، ص۱۹۷.</ref> و با ۱۰۰۰ تن از مسلمانان<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳.</ref> که ۱۰۰ تن از آنان زره بر تن داشتند،<ref>الطبقات، ج۲، ص۲۹.</ref> رهسپار [[کوه احد|اُحُد]] شد. وقتی سپاه اسلام به منطقه شَیخان، میان مدینه و احد در راه شرقی [[حره|حَرّه]]، رسید،<ref>المعالم الاثیره، ص۱۵۳.</ref> پیامبر(ص) از سپاهیان سان دید و نوجوانان همراه، جز [[رافع بن خدیج]] و [[سمرة بن جندب]] را که نوجوانانی چالاک بودند، به مدینه بازگرداند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۱۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۵-۵۰۶.</ref> بر پایه خواست پیامبر(ص) و با راهنمایی یکی از مسلمانان، سپاه اسلام نیمه شب از مسیری به سوی احد حرکت کرد که با مشرکان روبهرو نشود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۶.</ref> در حالی که مشرکان در دامنه کوه احد مستقر بودند، مسلمانان از کنار آنان گذشتند و در دامنه کوه فرود آمدند.<ref>سیره ابن اسحاق، ص۳۲۵.</ref> | |||
== | ==بازگشت عبدالله بن ابی از جنگ== | ||
[[عبدالله بن ابی|عبدالله بن اُبَی]] به بهانه پیروی [[پیامبر]](ص) از رأی جوانان<ref>المغازی، ج۱، ص۲۱۹.</ref> با هوادارانش که حدود ۳۰۰ تن بودند،<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۰؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۷۸.</ref> از میان راه<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴.</ref> یا از [[کوه احد|اُحُد]]<ref>المغازی، ج۱، ص۲۱۹؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰.</ref> به [[مدینه]] بازگشت و بدین ترتیب شمار سپاه اسلام به ۷۰۰ تن کاهش یافت.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰.</ref> آنگاه که عبدالله بن عمرو بن حزام از عبدالله بن اُبَی و پیروان او خواست تا بمانند و در راه خدا بجنگند، آنان جدایی خود را چنین توجیه کردند: نبردی روی نخواهد داد؛ وگر نه ما با شما میماندیم. آیه (وَ قِیلَ لَهُم تَعَالَوا قَاتِلُوا فی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادفَعُوا قَالُوا لَو نَعلَمُ قِتَالًا لاَّتَّبَعنَاکم}<ref>سوره آل عمران، آیه ۱۶۷.</ref> به این رویداد اشاره دارد.<ref>مجمع البیان، ج۲، ص۸۷۸.</ref> | |||
== | ==آرایش نظامی دو سپاه== | ||
[[ | [[مسلمانان]] به گونهای آرایش نظامی یافتند که [[کوه احد]] پشت سر، [[مدینه]] در برابر و [[کوه عینین]] در سمت چپ آنها قرار داشت؛ در حالی که سپاه [[قریش]] رو به مسلمانان و پشت به مدینه بودند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۰.</ref> پیامبر(ص) پرچم سپاه اسلام را به [[مصعب بن عمیر|مُصْعَب بن عمیر]]<ref>سیره ابن اسحاق، ص۳۲۹.</ref> یا [[علی بن ابیطالب(ع)]] سپرد.<ref>سیره ابن اسحاق، ص۳۲۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۶؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۲۵.</ref> وجود فاصله میان [[کوه احد]] و [[کوه عینین|عینین]] و امکان دورزدنِ سپاه اسلام و حمله از پشت سر، پیامبر را نگران ساخته بود.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۱۹.</ref> از این رو، رسول گرامی [[عبدالله بن جبیر|عبدالله بن جُبَیر]] را همراه ۵۰ تن بر کوه عینین گماشت<ref>المغازی النبویه، ص۲۶۵؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰.</ref> و به آنها فرمان داد در صورت پیروزی یا شکست، به هیچ روی، آن مَکان را ترک نکنند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۴؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۲۰۹.</ref> (تصویر شماره ۱۴) | ||
[[ابوسفیان]] که رهبری مشرکان را عهدهدار بود، [[خالد بن ولید]] را به فرماندهی جناح راست و [[عکرمة بن ابیجهل]] را به فرماندهی جناح چپ گماشت. پرچم آنان نیز به [[طلحة بن ابیطلحه]] سپرده شد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۶.</ref> زنان قریش با خواندن اشعار حماسی مردان را به نبرد تشویق میکردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۰-۵۱۲.</ref> فرمانده سپاه قریش که از اهمیت فاصله میان احد و عینین آگاه بود، به خالد بن ولید با ۲۰۰ تن مأموریت داد تا در فرصتی مناسب مسلمانان را دور زده، از پشت سر بر آنها یورش آورند.<ref>مجمع البیان، ج۲، ص۸۲۵.</ref> | |||
[[ | |||
[[ | ==شکست اولیه مشرکان== | ||
نخست [[ابوعامر راهب]]، پدر [[حنظله غسیل الملائکه]] که پس [[ازهجرت]] پیامبر(ص) به مشرکان پناهنده شده و وعده همکاری قومش را در این نبرد داده بود، میان دو سپاه آمد و [[قبیله اوس|اوسیان]] را به همکاری با خود فراخواند. این کار باعث سنگپرانی میان دو سپاه شد و اینگونه درگیری آغاز گشت.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۳-۲۲۴.</ref> پرچمدار قریش، [[طلحة بن ابیطلحه]]، نخستین کسی بود که به میدان پای نهاد و به دست [[علی(ع)]] کشته شد.<ref>تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۹.</ref> با مرگ وی رزمندگانی از [[بنیعبدالدار]] یک به یک پرچم را در دست گرفتند و مبارز خواستند و به دست [[حضرت علی(ع)]]<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۴؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۲۵.</ref> یا دیگر سرداران<ref>تاریخ خلیفه، ص۲۷-۲۸.</ref> از پای درآمدند. خالد بن ولید در چند نوبت کوشید سپاه اسلام را دور بزند؛ اما با تیراندازی کماندارانِ مستقر در [[کوه عینین]]، از حرکت بازایستاد.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۲۹.</ref> دیری نپایید که آثار شکست در جبهه مشرکان نمایان شد و سربازانشان پا به فرار گذاشتند و فریاد زنانشان بلند شد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۱؛ تاریخ خلیفه، ص۲۸.</ref> | |||
== | ==عبور خالد بن ولید از تنگه== | ||
در حالی که تا شکست نهایی سپاه [[قریش]] چیزی نمانده بود، چهره نبرد دگرگون شد؛ زیرا برخی از [[مسلمانان]] که نبرد را تمام شده میانگاشتند، به جای تعقیب دشمن به گردآوری غنیمتها روی آوردند. تیراندازانی نیز که بر [[کوه عینین]] گماشته شده بودند، به رغم دستور [[پیامبر(ص)]]، برای دستیابی به غنیمتها، سنگر خویش را رها کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۹؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۲۱۰.</ref> [[خالد بن ولید]] که منتظر این فرصت بود، [[عبدالله بن جبیر]] و اندک تیراندازان همراه وی را به شهادت رساند و از پشت سر به مسلمانان حمله کرد. اوضاع به سود قریش دگرگون شد<ref>المغازی، ج۱، ص۲۸۴.</ref> و سپاه اسلام به گونهای آشفته گشت که مسلمانان یکدیگر را مجروح میکردند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۳۳.</ref> برافراشته شدن پرچم قریش به دست عمره دختر علقمه، مایه تقویت روحیه قریش شد وآنان دیگر بار به میدان نبرد بازگشتند.<ref>الکامل، ج۲، ص۱۵۴.</ref> | |||
== | ==شایعه کشتهشدن پیامبر== | ||
[[ | [[عبدالله بن قمئه]]/ قمیئه مصعب بن عمیر را که از [[پیامبر(ص)]] دفاع میکرد، به شهادت رساند و چنین پنداشت که پیامبر را کشته است. از این رو، فریاد بر آورد: محمد را کشتم.<ref>سیره ابن اسحاق، ص۳۲۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۷۳.</ref> انتشار این خبر به همان اندازه که به مشرکان جرئت داد، مسلمانان را سست کرد و سبب شد از میدان نبرد بگریزند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۳۲.</ref> گویا برخی از آنان به فکر بازگشت به آیین جاهلی بودند. آیه ۱۴۴ [[سوره آل عمران]]، نشان از آن رویداد دارد: «و مَا محمدٌ إلّا رَسولٌ قَد خَلَت مِن قبله الرُّسُلُ أَفَإن مَاتَ أو قُتِل إنقَلبتُم علی أَعْقَابِکم...» ( «محمد فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگانی دیگر نیز بودند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به روزگار پیشین بازمیگردید؟)<ref>جامع البیان، ج۴، ص۷۴.</ref> | ||
آشفتگی در سپاه اسلام به حدی بود که پیامبر(ص) برخی را به نام میخواند و میفرمود : من محمد هستم؛ ولی آنان توجه نمیکردند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۳۷.</ref> تنها تنی چند پیرامون پیامبر(ص) را گرفتند و از وی در برابر دشمن سرسختانه پاسداری کردند؛<ref>المغازی، ج۱، ص۲۴۰.</ref> مانند [[علی بن ابیطالب(ع)]]، [[ابودجانه]]، [[زبیر بن عوام]]، [[طلحة بن عبیدالله]] و [[سعد بن معاذ]].<ref>المغازی، ج۱، ص۲۴۰.</ref> [[نسیبه دختر کعب]] (ام عماره) از کسانی بود که به کمک رزمندگان سپاه اسلام آمد و با دشمن درگیر شد.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۶۹.</ref> بر پایه گزارش ابن سعد، علی(ع)، زبیر، طلحه، ابودجانه، [[حارث بن صمه|حارث بن صمّه]]، [[حباب بن منذر]]، [[عاصم بن ثابت]] و [[سهل بن حنیف]] با پیامبر(ص) عهد بستند که تا پای جان از او پاسداری کنند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۴۰.</ref> ایشان که خود در این نبرد سرسختانه با دشمن میجنگید،<ref>المغازی، ج۱، ص۲۴۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۳.</ref> در حالی که مجروح شده بود و خون از صورتش جریان داشت، فرمود: چگونه رستگار شوند مردمی که صورت پیامبرشان را به خون آغشتند، در حالیکه او آنها را به خدا دعوت میکند؟<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۵.</ref> در این درگیریها، عبدالله بن قمئه/ قمیئه صورت پیامبر را مجروح کرد و [[عتبة بن ابیوقاص]] دندان ایشان را شکست.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۵؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰.</ref> | |||
آشفتگی در سپاه اسلام به حدی بود که پیامبر(ص) برخی را به نام میخواند و میفرمود: من محمد هستم؛ ولی آنان توجه نمیکردند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۳۷.</ref> تنها تنی چند پیرامون پیامبر(ص) را گرفتند و از وی در برابر دشمن سرسختانه پاسداری | |||
== رشادت حضرت علی در جنگ == | ==رشادت حضرت علی در جنگ== | ||
در | در این نبرد، [[علی(ع)]] که با [[پیامبر(ص)]] پیمان بسته بود تا پای جان از ایشان دفاع کند، از اندک کسانی بود که با رشادت فراوان مانع دستیابی سپاه دشمن به وی شدند. هرگاه دشمن توان خود را در نقطهای برای حمله جمع میکرد، او با اشاره رسول گرامی حمله را پس میراند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۴.</ref> آن روز شمشیر حضرت علی(ع) هنگام نبرد شکست و پیامبر(ص) شمشیر خود «[[ذوالفقار]]» را به او داد.<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۶.</ref> روایت کردهاند فداکاریهای علی(ع) چنان بود که جبرئیل ندا داد:ای پیامبر! از خود گذشتگی یعنی همین. پیامبر(ص) پاسخ داد: او از من است و من از اویم. جبرئیل گفت: من نیز از شما هستم.<ref>المبعث و المغازی، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۴.</ref> همچنین گفتهاند: بر اثر رشادتهای علی(ع) صدایی غیبی برخاست که میگفت: «لا سیف إلا ذو الفقار و لا فتی إلا ﻋﻠﻰ؛ شمشیری چون ذوالفقار و رادمردی چون علی نیست».<ref>المبعث و المغازی، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۴.</ref> | ||
آنگاه که شعله نبرد فروکش کرد و از تهاجم دشمن کاسته شد، پیامبر(ص) همراه برخی از [[اصحاب]] که در رکاب وی مانده بودند، به دامنه [[کوه احد]] پناه برد. در آنجا ایشان گروهی از فراریان را که با دیدنش خوشحال شده بودند، به علت فرارشان سرزنش کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۸.</ref> [[ابی بن خلف|اُبَیّ بن خَلَف]] که بارها در [[مکه]] پیامبر را به مرگ تهدید کرده و با پاسخ «ان شاء الله من تو را خواهم کشت» روبهرو شده بود، با دیدن وی بر کوه احد به او گفت: نجات نیابم، اگر تو نجات یابی! آنگاه رسول خدا با پرتاب نیزهای او را زخمی کرد. هر چند آن زخم عمیق نبود، ابی بن خلف در راه مکه با همان زخم هلاک شد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۸-۵۱۹؛ المغازی، ج۱، ص۲۵۰.</ref> | |||
== مثلهکردن بدن حمزه == | ==مثلهکردن بدن حمزه== | ||
زنان [[قریش]] که میدان را از رزمندگان اسلام تهی دیدند، بعضی از اندامهای شهیدان، همچون گوش و بینی آنان را بریدند.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۲۴.</ref> [[هند بنت عتبه|هند]]، همسر [[ابوسفیان]]، شکم [[حمزة بن عبدالمطلب|حمزه]] عموی پیامبر را | زنان [[قریش]] که میدان را از رزمندگان اسلام تهی دیدند، بعضی از اندامهای شهیدان، همچون گوش و بینی آنان را بریدند.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۲۴.</ref> [[هند بنت عتبه|هند]]، همسر [[ابوسفیان]]، شکم [[حمزة بن عبدالمطلب|حمزه]] عموی پیامبر را درید و جگر وی را به دندان گرفت.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱.</ref> بر پایه گزارش موسی بن عقبه، [[وحشی]] غلام مطعم بن جبیر که حمزه را به شهادت رسانده بود، سینه حمزه را شکافت و جگر او را برای هند برد.<ref>المغازی النبویه، ص۲۶۰.</ref> پیامبر(ص) با دیدن مُثلهشدن یارانش، به ویژه عمویش حمزه، بسیار اندوهگین شد و مسلمانان که رنجوری ایشان را دیدند، گفتند: اگر بر مشرکان دست یابیم، مانند این کار یا بدتر از آن را با آنان انجام خواهیم داد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۹۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۰.</ref> خداوند با فرود آوردن آیه «وَ إِن عَاقَبتُم فَعَاقِبُوا بِمِثلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئنِ صَبرَتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّابِرِین»<ref>سوره نحل، آیه ۱۲۶.</ref> صبر را برای آنان بهتر دانست.<ref>مجمع البیان، ج۶، ص۶۰۵.</ref> ابن اسحاق آن تصمیم را هم به پیامبر و هم به مسلمانان نسبت میدهد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۹۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۲۹.</ref> | ||
ابوسفیان نزدیک [[کوه احد|کوه اُحُد]] آمد و فریاد زد: «ای محمد! نبرد و پیروزی به نوبت است. روزی به جای روز بدر!» به فرمان [[پیامبر(ص)]] مسلمانان پاسخ دادند: ما با شما برابر نیستیم؛ کشتگان ما در [[بهشت]] و کشتگان شما در [[دوزخ|دوزخاند]]. ابوسفیان گفت: ما [[عزی|عُزّی]] داریم و شما ندارید! پیامبر(ص) پاسخ داد: خداوند مولای ماست و شما را مولایی نیست.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۲۱.</ref> | ابوسفیان نزدیک [[کوه احد|کوه اُحُد]] آمد و فریاد زد: «ای محمد! نبرد و پیروزی به نوبت است. روزی به جای روز بدر!» به فرمان [[پیامبر(ص)]] مسلمانان پاسخ دادند: ما با شما برابر نیستیم؛ کشتگان ما در [[بهشت]] و کشتگان شما در [[دوزخ|دوزخاند]]. ابوسفیان گفت: ما [[عزی|عُزّی]] داریم و شما ندارید! پیامبر(ص) پاسخ داد: خداوند مولای ماست و شما را مولایی نیست.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۲۱.</ref> | ||
== کشتگان دو سپاه == | ==کشتگان دو سپاه== | ||
مشرکان با بر جای گذاشتن ۲۲<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۹.</ref> یا ۲۳<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۳.</ref> کشته شتابان رزمگاه را ترک کردند. از آنجا که احتمال میرفت به مدینه حمله کنند، پیامبر۹ علی۷ را در پی آنان روانه کرد تا از مقصدشان آگاه گردد. علی۷ پس از بازگشت گزارش داد که آنها راهی مکه هستند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۲۷.</ref> موسی بن عقبه، سعد بن ابیوقاص را مأمور این کار میداند.<ref>المغازی النبویه، ص۲۷۰.</ref> با پایان یافتن نبرد، مسلمانان به درمان مجروحان پرداختند. برخی از زنان مسلمان، از جمله حضرت فاطمه۳، امّ ایمن، عایشه و امّ سلیم در پرستاری از زخمیها نقشی مهم داشتند.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰.</ref> فاطمه۳ با دست خویش خون از صورت پدر زدود و با آبی که علی۷ از مهراس آورده بود، زخمهایش را شست.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۴۹؛ الطبقات، ج۲، ص۳۷.</ref> | |||
پیامبر( | در این نبرد، حدود ۷۰ تن از سپاه اسلام به شهادت رسیدند و شماری فراوان مجروح شدند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۸.</ref> درباره مقام شهیدان احد، این آیات نازل شده است: {وَ لَا تحَسَبنَ الَّذِینَ قُتِلُوا فی سَبِیلِ اللهِ أَموَاتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یرزَقُونَ فَرِحِینَ بِمَا آتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ وَ یسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَم یلحَقُوا بهِم مِن خَلفِهِم أَلَّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لَا هم یحزَنُون}؛ «[ای پیامبر!] هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگاناند! بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. آنها به سبب نعمتهای فراوان که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند و برای کسانی که هنوز به آنها ملحق نشدهاند (مجاهدان و شهیدان آینده)، خوشوقتند [زیرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان میبینند و میدانند] که نه ترسی بر آنهاست و نه غمی خواهند داشت». (آل عمران/۳، ۱۶۹-۱۷۰)<ref>مجمع البیان، ج۲، ص۸۸۳.</ref> پیامبر۹ بر پیکر شهدا نماز گزارد. در مقام حمزه همین بس که پیامبر۹ افزون بر نماز گزاردن جداگانه بر پیکر وی، هنگام نماز بر پیکر دیگر شهدا، حمزه را نیز کنار آنها مینهاد.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۹۷؛ الطبقات، ج۲، ص۳۴.</ref> پیامبر۹ مسلمانان را از حمل پیکرهای شهیدان به مدینه نهی کرد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۴.</ref> اما پیش از رسیدن این فرمان، برخی از شهدا در مکانهای دیگر دفن شدند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۴.</ref> بیشتر شهیدان آن روز در احد دفن گشتند.<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۳۰، ۱۳۲.</ref> آرامگاه مجروحانی که بر اثر زخمهای این نبرد در مدینه به شهادت رسیدند، در بقیع کنار قبر ابراهیم فرزند رسول خدا۹ است.<ref>معالم مکة و المدینه، ص۴۴۷.</ref> حمزه عموی پیامبر۹، مصعب بن عمیر، سعد بن ربیع، عبدالله بن جبیر و حنظله غسیل الملائکه از شهیدان احد به شمار میروند.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۰۰، ۳۰۷.</ref> | ||
==زیارت شهیدان احد== | |||
[[پیامبر(ص)]] پس از [[غزوه احد|غَزوه اُحُد]] سالی یک بار به [[زیارت]] قبرهای شهیدان این نبرد به [[کوه احد]] میرفت. خلفای نخست و بسیاری از [[صحابه]] نیز به این سیره عمل میکردند.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۱۳.</ref> | [[پیامبر(ص)]] پس از [[غزوه احد|غَزوه اُحُد]] سالی یک بار به [[زیارت]] قبرهای شهیدان این نبرد به [[کوه احد]] میرفت. خلفای نخست و بسیاری از [[صحابه]] نیز به این سیره عمل میکردند. [[حضرت فاطمه(س)]] هر دو یا سه روز یک بار به زیارت [[شهیدان]] احد میرفت.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۱۳.</ref> | ||
== پیامدهای غزوه احد == | ==پیامدهای غزوه احد== | ||
برخی از پیامدهای | برخی از پیامدهای غزوه اُحُد عبارتند از: | ||
* | * مشرکان در میان راه سرمست از پیروزی خواستند به مدینه بازگردند تا کار اسلام را یکسره کنند که به غزوه حمراء الأسد انجامید.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref> | ||
* قبایل اطراف که اقتدار مسلمانان را متزلزل میدیدند، | * یهودیان مدینه با این پندار که توان نظامی مسلمانان پس از این رویداد به سستی گراییده است، در صدد شورش در مدینه برآمدند.(← بنینضیر، غزوه) | ||
* صف | * قبایل اطراف که اقتدار مسلمانان را متزلزل میدیدند، بهاندیشه ستیز با آنان فرورفتند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۴.</ref> | ||
* صف منافقان از مؤمنان جدا شد.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۱۷.</ref> منافقان درباره رسول خدا۹ گفتند: اگر او پیامبر بود، این رویدادها برایش پیش نمیآمد.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۷۳.</ref> | |||
* از آنجا که رخدادهای مربوط به غزوه احد نقشی اساسی در تاریخ صدر اسلام داشت، آیاتی فراوان درباره آنها فرود آمد. به گفته عبدالرحمن بن عوف، هر کس آیات ۱۲۰ به بعد آل عمران/۳ را بخواند، گویا خود در احد حاضر بوده است.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۱۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۶.</ref> محمد بن اسحاق ۶۰ آیه از سوره آل عمران را درباره نبرد احد میداند.<ref>السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۶.</ref> | |||
در آیات سوره آل عمران درباره رخدادهای نبرد احد نکاتی به چشم میخورد؛ همچون:۱. شناخت منافقان و جدا شدن آنان از صف مؤمنان. (۱۶۶-۱۶۸) ۲. عوامل شکست مسلمانان؛ مانند سستی، نزاع و دنیاخواهی. (۱۵۲) ۳. دلداری مؤمنان. (۱۳۹-۱۴۰) ۴. آزمایش مؤمنان. (۱۴۰-۱۴۳) ۵. جایگاه شهیدان؛ با توجه به شمار فراوان شهیدان اسلام و با عنایت به تبلیغات مؤثر منافقان که اگر حاضران در احد به آنان میپیوستند و به میدان نبرد نمیرفتند، شهید نمیشدند. (۱۶۹-۱۷۰) | |||
==پانویس== | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
== منابع == | ==منابع== | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
{{دانشنامه | {{دانشنامه | ||
| آدرس = http:// | | آدرس = http://phz.hajj.ir/422/9296 | ||
| عنوان = غزوه احد | | عنوان = غزوه احد | ||
| نویسنده = حسین قاضیخانی | | نویسنده = حسین قاضیخانی | ||
}} | }} | ||
* '''انساب الاشراف''': البلاذری (م. ۲۷۹ق)، به کوشش محمد حمیدالله، مصر، دار المعارف، ۱۹۵۹م. | *'''انساب الاشراف''': البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش محمد حمیدالله، مصر، دار المعارف، ۱۹۵۹م. | ||
* ''' تاریخ طبری ( | *''' تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)''': محمد بن جریر الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷ق. | ||
* ''' تاریخ المدینة المنوره''': عمر بن شبّة النمیری (م. ۲۶۲ق)، به کوشش فهیم محمد، قم، دار الفکر، ۱۳۶۸ش. | *''' تاریخ المدینة المنوره''': عمر بن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش فهیم محمد، قم، دار الفکر، ۱۳۶۸ش. | ||
* ''' تاریخ خلیفه''': خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق. | *''' تاریخ خلیفه''': خلیفة بن خیاط(م.۲۴۰ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق. | ||
* ''' تاریخ الیعقوبی''': الیعقوبی (م. ۲۸۴ق)، بیروت، دار صادر. | *''' تاریخ الیعقوبی''': الیعقوبی(م.۲۸۴ق.)، بیروت، دار صادر. | ||
* ''' تفسیر القمی''': القمی (م. ۳۲۹ق)، به کوشش الموسوی الجزایری، قم، دار الکتاب، ۱۳۶۷ش. | *''' تفسیر القمی''': القمی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش الموسوی الجزایری، قم، دار الکتاب، ۱۳۶۷ش. | ||
* ''' جامعالبیان''': الطبری (م. ۳۱۰ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق. | *''' جامعالبیان''': الطبری (م.۳۱۰ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق. | ||
* ''' دلائل النبوه''': البیهقی (م. ۴۵۸ق)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب | *''' دلائل النبوه''': البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق. | ||
* ''' السیرة النبویه''': ابن هشام الحمیری (م. ۲۱۸ق)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه. | *''' السیرة النبویه''': ابن هشام الحمیری (م.۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه. | ||
* ''' سیره ابن اسحاق (السیر و المغازی)''': محمد بن اسحاق (م. ۱۵۱ق)، قم، مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰ق. | *''' سیره ابن اسحاق (السیر و المغازی)''': محمد بن اسحاق (م.۱۵۱ق.)، قم، مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰ق. | ||
* ''' الطبقات الکبری''': ابن سعد (م. ۲۳۰ق)، دار الفکر، ۱۴۲۰ق. | *''' الطبقات الکبری''': ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، دار الفکر، ۱۴۲۰ق. | ||
* ''' الکامل فی التاریخ''': ابن الاثیر (م. ۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق. | *''' الکامل فی التاریخ''': ابن الاثیر (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق. | ||
* ''' الکشاف''': الزمخشری (م. ۳۸۰ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق. | *''' الکشاف''': الزمخشری (م.۳۸۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق. | ||
* ''' المبعث و المغازی''': | *''' المبعث و المغازی''': ابان بن عثمان الاحمر (م.۱۷۰ق.)، به کوشش جعفریان، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۷ق. | ||
* ''' مجمع البیان''': الطبرسی (م. ۵۴۸ق)، به کوشش بلاغی، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش. | *''' مجمع البیان''': الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، به کوشش بلاغی، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش. | ||
* ''' المسالک و الممال'''ک: ابراهیم بن محمد اصطخری (م. ۳۴۶ق)، بیروت، دار صادر، ۲۰۰۴م. | *''' المسالک و الممال'''ک: ابراهیم بن محمد اصطخری (م.۳۴۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۲۰۰۴م. | ||
* ''' المعالم الاثیره''': محمد محمد حسن شراب، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۱ق. | *''' المعالم الاثیره''': محمد محمد حسن شراب، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۱ق. | ||
* ''' معالم مکة و المدینه''': یوسف رغد العاملی، بیروت، دار المرتضی، ۱۴۱۸ق. | *''' معالم مکة و المدینه''': یوسف رغد العاملی، بیروت، دار المرتضی، ۱۴۱۸ق. | ||
* ''' معجم البلدان''': یاقوت الحموی (م. ۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م. | *''' معجم البلدان''': یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م. | ||
* ''' المغازی''': الواقدی (م. ۲۰۷ق)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، الاعلمی، ۱۴۰۹ق. | *''' المغازی''': الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، الاعلمی، ۱۴۰۹ق. | ||
* ''' المغازی النبویه''': موسی بن عقبه (م. ۱۴۱ق)، به کوشش مرادینسب، قم، | *''' المغازی النبویه''': موسی بن عقبه (م.۱۴۱ق.)، به کوشش مرادینسب، قم، ذوی القربی، ۱۴۲۴ق. | ||
[[رده: | [[رده:مقالههای در دست ویرایش]] |