اشراف حسینی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
 
{{اشتباه نشود|اشراف حسنی}}
'''اشراف حسینی''' (از حدود ۳۸۱-اواخر سده ۱۱ق)، [[امرای مدینه|امیران مدینه]] از نسل [[امام حسین(ع)]]، از نیمه دوم سده چهارم قمری تا پایان سده یازدهم قمری هستند. اشراف حسینی به صورت نیمه‌مستقل و زیر نفوذ دیگر حکومت‌ها مانند فاطمیان، [[بنی‌عباس|عباسیان]]، [[ایوبیان]]، ممالیک و [[دولت عثمانی|عثمانی]] بودند.  
'''اشراف حسینی''' (از حدود ۳۸۱-اواخر سده ۱۱ق)، [[امرای مدینه|امیران مدینه]] از نسل [[امام حسین(ع)]]، از نیمه دوم سده چهارم قمری تا پایان سده یازدهم قمری هستند. اشراف حسینی به صورت نیمه‌مستقل و زیر نفوذ دیگر حکومت‌ها مانند فاطمیان، [[بنی‌عباس|عباسیان]]، [[ایوبیان]]، ممالیک و [[دولت عثمانی|عثمانی]] بودند.  


خط ۵: خط ۵:


اشراف حسینی، گرایش‌های [[شیعه|شیعی]] داشتند. از سده ششم قمری تشیع در مدینه گسترش یافت و پس از نفوذ ممالیک برخی امور از دست شیعیان گرفته شد و در دوران عثمانی به شیعیان سخت گرفته شد.
اشراف حسینی، گرایش‌های [[شیعه|شیعی]] داشتند. از سده ششم قمری تشیع در مدینه گسترش یافت و پس از نفوذ ممالیک برخی امور از دست شیعیان گرفته شد و در دوران عثمانی به شیعیان سخت گرفته شد.
اشراف حسینی با مشکلاتی مانند نیمه‌مستقل بودن، هجوم برخی قبایل و اختلافات داخلی روبه‌رو بودند؛ با این همه، در حفظ امنیت مدینه و پرورش دانشمندانی مانند [[حسن بن علی بن شدقم|ابن شدقم]] و قاضی نجم‌الدین موفق بودند.
مدفن امیران اشراف، در کنار دیوار غربی [[بقیع]]، در بنایی مسقف بود که در گسترش‌های بقیع از میان رفت.
==واژه==
==واژه==
{{اصلی|اشراف حسنی}}
{{اصلی|اشراف حسنی}}
خط ۹۵: خط ۹۰:


==روابط سیاسی==
==روابط سیاسی==
===با فاطمیان===
===فاطمیان===
با پایه‌گذاری دولت [[فاطمیان|فاطمی]] در [[مصر]] (۳۶۵ق)، امیران مدینه که از لحاظ نسبی و عقیدتی احساس نزدیکی بیشتری با آنان می‌کردند، اطاعت خود را از آنان با خواندن خطبه به نام آنها اعلام کردند.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص257.</ref> المعز فاطمی، برای کسب مشروعیت و نفوذ در حرمین، هدایای فراوان به آن دو شهر می‌فرستاد.<ref>. التحفة اللطیفه، ج2، ص257.</ref> روابط سادات مدینه با فاطمیان دچار فراز و نشیب‌هایی بود.  
با پایه‌گذاری دولت [[فاطمیان|فاطمی]] در [[مصر]] (۳۶۵ق)، امیران مدینه که از لحاظ نسبی و عقیدتی احساس نزدیکی بیشتری با آنان می‌کردند، اطاعت خود را از آنان با خواندن خطبه به نام آنها اعلام کردند.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص257.</ref> روابط سادات حسینی با فاطمیان در طول دوران حیات فاطمیان، فراز و نشیب‌هایی داشت. در بسیاری سال‌ها خطبه مدینه به نام فاطمیان خوانده شد. و در دوره‌هایی اشراف حسینی روابط تیره‌ای با فاطمیان پیدا کرده و به نام عباسیان خطبه خواندند.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص65-66؛ التاریخ الشامل، ج2، ص137-138.</ref><ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص145-146.</ref><ref>. التحفة اللطیفه، ج2، ص257.</ref><ref>. المنتظم، ج16، ص180.</ref>  
 
در 365 خطبه به نام خلیفه فاطمی خوانده نشد، اما در سال ۳۶۶ و ۳۶۷ خطبه به نام فاطمیان دوباره خوانده شد.<ref>. تاریخ ابن خلدون، ج4، ص65-66؛ التاریخ الشامل، ج2، ص137-138.</ref>  
 
در سال ۳۶۸ق.اشراف حسینی تا سال ۳۸۰ق. به نام [[بنی‌عباس|عباسیان]] و [[آل بویه]] خطبه خواندند.
 
از 380 تا 390 به نام فاطمیان خطبه خوانده شد. و از این سال بار روابط آنها به سبب انکار نسب فاطمیان از سوی حکمران مدینه، تیره شد<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص145-146.</ref>
 
در سال ۴۳۶ق. شریف طفیل به مصر رفت و روابط با فاطمیان دوستانه شد و با وجود قدرت یافتن دیگر بار اشراف حسینی، نفوذ فاطمیان با فراز و نشیب‌هایی تا سال ۴۹۲ق. ادامه یافت. در سال ۴۶۹ق. پس از آن که حسین بن مهنا بر زائران مدینه مالیات بست، فردی علوی قیام کرد و به نام خلیفه فاطمی خطبه خواند و ابن مهنا گریخت.<ref>. المنتظم، ج16، ص180.</ref> پس از هفت ماه، مالک بن حسین بن حمزه حکمرانی را به دست گرفت و اوضاع را به روال سابق بازگرداند.
 
===با عباسیان===
در دهه‌های نخست حکومت اشراف و نفوذ فاطمیان، [[بنی‌عباس|عباسیان]] در [[حجاز]] نفوذ نداشتند. اما اشراف برای بهره‌مندی از یاری دو دستگاه خلافت فاطمی و عباسی، کوشیدند تا با هر دو کانون قدرت ارتباط داشته باشند.
 
در برهه‌هایی روابط اشراف مدینه با بنی‌عباس دوستانه بود. به احتمال فراوان، به سبب روابط دوستانه میان اشراف مدینه و دولت شیعی [[آل بویه]]، عضدالدوله نخستین بار دیواری پیرامون شهر مدینه کشید.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص141.</ref> با سفر شریف قاسم بن مهنا به [[بغداد]] در سال ۵۶۶ق. خلیفه عباسی،<ref group="یادداشت">المستضیء بالله.</ref> با استقبال گرم از او، وی را به‌گونه تشریفاتی برای حکمرانی مدینه تعیین کرد. به فرمان این خلیفه، قاسم در [[ایام الحج|موسم حج]] سال ۵۷۱ق. به جای مکثر بن عیسی شریف مکه، به حکمرانی آن شهر رسید. ولی او با این استدلال که پس از بیرون رفتن حاجیان از مکه جرئت ماندن در مکه را ندارد، بیش از سه روز در آن شهر نماند.<ref>. العقد الثمین، ج7، ص31-32.</ref> از این پس، روابط اشراف حسینی با عباسیان با توجه به نفوذ [[ایوبیان]] در مدینه و جانبداری آنان از دستگاه خلافت عباسی، همچنان دوستانه بود و اشراف به نام آنان در کنار ایوبیان خطبه می‌خواندند.


===با ایوبیان===
===عباسیان===
با روی کار آمدن [[ایوبیان]] (حک: ۵۶۷–۶۴۸ق)، صلاح الدین ایوبی پس از تسلط بر مصر و نفوذ در حرمین، توانست با دادن امتیازاتی به اشراف حاکم بر مکه و مدینه، آنان را قانع کند تا برای خلفای عباسی خطبه بخوانند.<ref>. شفاء الغرام، ج2، ص364؛ تاریخ مکه، ص280.</ref> نفوذ ایوبیان در مدینه، پیش از مکه آغاز شد و سادات حسینی حاکم بر این شهر، از مدت‌ها پیش با روی گرداندن از فاطمیان، ارتباطی گسترده با صلاح الدین ایوبی یافته بودند.<ref>. تاریخ امراء المدینه، ص247-248.</ref> استقبال حکمران مدینه، سالم بن مهنا حسینی، از عیسی بن عادل ایوبی حاکم حلب در [[ایام الحج|روزهای حج]] و همراهی با او تا مکه، از روابط صمیمانه آن‌ها نشان دارد.<ref>. شفاء الغرام، ج2، ص370.</ref> در فتح انطاکیه در سال ۵۸۴ق. امیر مدینه قاسم بن مهنا نیز حضور داشت.<ref>. تاریخ المدینه، ص215؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص368؛ ج4، ص140؛ المنهل، ج4، ص191.</ref> صلاح الدین به قاسم بن مهنا بسیار احترام می‌نهاد و او را سمت راست خود می‌نشانید و در غزواتش وی را همراه می‌برد.<ref>. الکامل، ج12، ص20؛ تاریخ المدینه، ص215؛ المغانم المطابه، ج3، ص1266-1267.</ref>
در دهه‌های نخست حکومت اشراف و نفوذ فاطمیان، [[بنی‌عباس|عباسیان]] در [[حجاز]] نفوذ نداشتند. اما اشراف برای بهره‌مندی از یاری دو دستگاه خلافت فاطمی و عباسی، کوشیدند تا با هر دو کانون قدرت ارتباط داشته باشند.در برهه‌هایی روابط اشراف مدینه با بنی‌عباس دوستانه بود. <ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص141.</ref><ref>. العقد الثمین، ج7، ص31-32.</ref>


از پیامدهای سفر برخی حکمرانان ایوبی به مدینه، حذف جمله «حی علی خیر العمل» به منزله نماد [[تشیع]] از [[اذان و اقامه|اذان]] بود که موافقت حکمران مدینه قاسم بن مهنا را در پی داشت. این روابط، باعث توجه صلاح الدین به حرمین شد و سبب گشت او افزون بر منع دریافت مکوس<ref group="یادداشت">مالیات بر حاجیان.</ref> از سوی اشراف، مالیاتی دیگر مقرر کند. نیز خادمانی از خواجگان<ref group="یادداشت">اغاوات.</ref> برای اداره [[مسجد النبی(ص)|مسجد نبوی(ع)]] با مسئولیت شیخ حرم تعیین کرد و با اختصاص درآمد دو شهر نقاده و قیاده در ساحل نیل، حقوق ثابتی برای آنان در نظر گرفت.<ref>. مرآة الحرمین، ص518.</ref> یاری‌های صلاح الدین به اشراف<ref>. التحفة اللطیفه، ج2، ص378.</ref> مانند قاسم بن مهنا در کنار کمک‌هایی که همان سال‌ها از بغداد به مدینه فرستاده می‌شد، در تغییر رویکرد سیاسی ـ مذهبی اشراف اثرگذار بود.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص183.</ref> از این سال به بعد، نام حاکمان ایوبی پس از نام خلیفه عباسی در خطبه‌های مدینه برده می‌شد، بی‌آن‌که ایوبیان در امور حکومتی دخالت کنند. برخی از استیلای ایوبیان بر مدینه در میان سال‌های ۵۷۸ تا ۵۸۱ق. به دست طغتکین بن ایوب، برادر صلاح الدین، سخن گفته و حذف «حی علی خیر العمل» در اذان را که از هنگام نفوذ فاطمیان رایج شده بود، از کارهای او دانسته‌اند.<ref>. شفاء الغرام، ج2، ص314؛ تاریخ مکه، ص306.</ref> اشراف هنگام تهاجم بیگانگان از حمایت ایوبیان برخوردار بودند. در سال ۵۷۸ق؛ که رینالد،<ref group="یادداشت">ارانط.</ref> سردار صلیبی، به سوی مدینه حمله کرد و تا تیماء در وادی القری پیش آمد، یکی از برادرزادگان صلاح الدین ایوبی آن را دفع کرد.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص184.</ref>
===ایوبیان===
با روی کار آمدن [[ایوبیان]] (حک: ۵۶۷–۶۴۸ق)، صلاح الدین ایوبی پس از تسلط بر مصر و نفوذ در حرمین، توانست با دادن امتیازاتی به اشراف حاکم بر مکه و مدینه، آنان را قانع کند تا برای خلفای عباسی خطبه بخوانند.<ref>. شفاء الغرام، ج2، ص364؛ تاریخ مکه، ص280.</ref> در فتح انطاکیه در سال ۵۸۴ق. امیر مدینه قاسم بن مهنا نیز حضور داشت.<ref>. تاریخ المدینه، ص215؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص368؛ ج4، ص140؛ المنهل، ج4، ص191.</ref> صلاح الدین به قاسم بن مهنا بسیار احترام می‌نهاد و او را سمت راست خود می‌نشانید و در غزواتش وی را همراه می‌برد.<ref>. الکامل، ج12، ص20؛ تاریخ المدینه، ص215؛ المغانم المطابه، ج3، ص1266-1267.</ref>


در روابط نیرومند میان اشراف حسینی با ایوبیانِ شام، چند عامل در میان بود. اختلاف و رقابت میان دو جناح از خاندان ایوبی در مصر و شام پس از درگذشت صلاح الدین (م. ۵۸۹ق) و تلاش هر یک برای نفوذ در حجاز، نزدیکی مدینه به شام و نیز تحریک و یاری امیران مکه از سوی حکمرانان ایوبی مصر بر ضد امیران مدینه، مایه روی آوردن اشراف حسینی به ایوبیان شام شد؛<ref>. المدینة المنوره، ص48.</ref> چنان‌که سالم بن قاسم حسینی از پشتیبانی ملک معظم عیسی بن عادل، حکمران دمشق، برخوردار بود. در برابر، حکمران مکه شریف قتاده نیز با ملک کامل در مصر متحد بود.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص205.</ref>
حذف جمله «حی علی خیر العمل» که از اذان که نماد [[تشیع]] بود، حمایت از حاجیان و برداشتن مالیات از آن‌ها، گماشتن خادمانی از خواجگان<ref group="یادداشت">اغاوات.</ref> برای اداره [[مسجد النبی(ص)|مسجد نبوی(ع)]] با مسئولیت شیخ حرم،<ref>. مرآة الحرمین، ص518.</ref> و کمک‌ صلاح الدین به اشراف<ref>. التحفة اللطیفه، ج2، ص378.</ref> از جمله اقدامات صلاح‌الدین در مدینه بود.


در سال‌های بعد نیز چنین تنش‌هایی برقرار بود؛ چنان‌که حکمران مدینه شیحه با یاری شامیان توانست لشکر یمن را از مکه دور کند.<ref>. التحفة اللطیفه، ج2، ص226؛ السلوک، ج1، ص312؛ المنهل، ج4، ص191-192.</ref>
===ممالیک=== 


===با ممالیک=== 
در دوره ممالکی، سلطان مملوکی گاه در درگیری میان شرفا و انتصاب شرفای مدینه دخالت مستقیم داشت.<ref>. السلوک، ج2، ص43.</ref><ref>. نهایة الارب، ج3، ص146-147؛ السلوک، ج2، ص44.</ref> و مامورانی برای جمع‌آوری خراج مدینه از مصر ارسال می‌شد.<ref>. نهایة الارب، ج3، ص149.</ref> همچنین در دوره‌هایی امام جمعه و قاضی مکه از مصر تعیین می‌شد و برخی از سلاطین مملوکی با شیعیان و شعائر مذهبی آن‌ها به ستیز برمی‌خاستند.<ref>. تاریخ المدینه، ص192، 199، 2۰2، 2۰5.</ref><ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص28.</ref> از همین زمان بود که قضاوت از شیعیان گرفته شد و در اختیار اهل سنت قرار گرفت.<ref>. تاریخ المدینه، ص2۰6-2۰7.</ref> نیز ممالیک از سال ۸۴۲ق. از ورود جنازه‌های شیعه به درون حرم پیشگیری کردند و تنها ورود جنازه‌های اشراف و اهل سنت را مجاز دانستند. این رسم تا زمان سمهودی پابرجا بود.<ref>. وفاء الوفاء، ج2، ص103-104.</ref>
 
نخستین برقراری روابط میان اشراف حسینی و ممالیک (۶۴۸–۹۲۳ق)، به سال ۶۵۸ق. بازمی‌گردد.<ref group="یادداشت">از هنگامی که ممالیک (۶۴۸–۹۲۳ق)، در میانه سده هفتم قمری در مصر به قدرت رسیدند و دولت [[بنی‌عباس|عباسی]] به دست مغولان از میان رفت، [[حرمین]] زیر سیطره ممالیک قرار گرفت. </ref> در این سال، نفوذ ممالیک با ارسال اموال برای ساخت [[مسجد النبی(ع)|مسجد نبوی(ع)]] در مدینه آغاز شد.<ref>. السلوک، ج1، ص445؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص222-223.</ref> در سال ۶۶۲ق. سلطان مملوکی، فردی به نام «شکال بن محمد» را برای گردآوری زکات فرستاد که با ممانعت «شریف جماز» حکمران مدینه روبه‌رو شد. شکال، با یاری جستن از بنوخالد، مایه هراس شریف جماز شد و او آمادگی خود را برای گزاردن حق سلطان اعلام کرد.<ref>. السلوک، ج2، ص43.</ref> نیز ممالیک اخذ مالیات از زائران [[حرم نبوی(ع)|مرقد نبوی(ع)]] را ممنوع کردند و به جای آن، درآمد یک آبادی را برای حکمران مدینه قرار دادند. از آن پس، زمینه نفوذ سیاسی ممالیک در مدینه فراهم شد. در سال ۶۶۵/ ۶۶۶ق. [[بیبرس بندقداری|بیبرس]]، در حکمرانی مدینه دخالت کرد و «شریف بدرالدین مالک بن منیف» را در حکمرانی و اوقاف آن شهر با عمویش شریف جماز که حکمران مدینه بود، شریک کرد و جماز نیز پذیرفت.<ref>. نهایة الارب، ج3، ص146-147؛ السلوک، ج2، ص44.</ref> این به معنای پذیرش سلطه سیاسی و دینی ممالیک از سوی اشراف مدینه بود. نیز در همین سال، «ناصرالدین بن محیی الدین حاجب» از سوی سلطان مملوکی برای گردآوری خراج مدینه مأموریت یافت و او زکات جمع شده را به مصر فرستاد.<ref>. نهایة الارب، ج3، ص149.</ref>  
 
ممالیک، برای ایفای نقش در حرمین بسیار کوشیدند. نفوذ آنان در روزگار چَقمَق، از ممالیک مصر، بیشتر شد و امیر سودون که از سوی او ناظر حرمین<ref group="یادداشت">شیخ حرم.</ref> شده بود، در بسیاری از کارها دخالت می‌کرد. به گزارش ابن فرحون، از زمان سلطان قلاوون مملوکی، یکی از دانشوران سنی از سوی سلطان مصر به مدت شش ماه برای امامت جمعه و خطبه‌ها و قضاوت میان اهل سنت به مدینه اعزام می‌شد. برخی از آنان با شیعیان و شعائر مذهبی آن‌ها به ستیز برمی‌خاستند و حتی امیران مدینه را زیر فشار قرار می‌دادند.<ref>. تاریخ المدینه، ص192، 199، 2۰2، 2۰5.</ref> بر پایه گزارشی، واپسین قضاوت شیعه در مدینه از آن «آل سنان بن عبدالوهاب بن نمیله حسینی» در نیمه دوم سده هفتم قمری بود.<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص28.</ref> از آن پس قضاوت در اختیار اهل سنت قرار گرفت.<ref>. تاریخ المدینه، ص2۰6-2۰7.</ref> نیز ممالیک از سال ۸۴۲ق. از ورود جنازه‌های شیعه به درون حرم پیشگیری کردند و تنها ورود جنازه‌های اشراف و اهل سنت را مجاز دانستند. این رسم تا زمان سمهودی پابرجا بود.<ref>. وفاء الوفاء، ج2، ص103-104.</ref>


بدین ترتیب، سلطه آنان بر مدینه اوج یافت. حکمرانان مملوکی همانند قایتبای، هنگام سفر به مدینه، با انجام دادن کارهای عمرانی، یاری‌های فراوان به اشراف حسینی می‌نمودند.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص311.</ref> نیز اشراف از یاری آنان در [[مسجدالنبی(ص)]] و مدینه برخوردار می‌شدند.<ref>. نک: التاریخ الشامل، ج2، ص311.</ref>
بدین ترتیب، سلطه آنان بر مدینه اوج یافت. حکمرانان مملوکی همانند قایتبای، هنگام سفر به مدینه، با انجام دادن کارهای عمرانی، یاری‌های فراوان به اشراف حسینی می‌نمودند.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص311.</ref> نیز اشراف از یاری آنان در [[مسجدالنبی(ص)]] و مدینه برخوردار می‌شدند.<ref>. نک: التاریخ الشامل، ج2، ص311.</ref>


===با عثمانی===
===عثمانی===
پس از شکست مملوکان مصر از عثمانی، [[اشراف حسنی]]ِ مکه، نسبت به عثمانی اظهار اطاعت کردند.<ref>. الدولة العثمانیه، ص129-130.</ref> در آغاز، دولت عثمانی، حکمرانی مدینه را نیز به اشراف حسنی واگذار کرد.<ref>. الدولة العثمانیه، ص130؛ التاریخ الشامل، ج2، ص333-334.</ref> ولی پس از مدتی، حکومت مدینه به شیوه پیشین عثمانی، در اختیار سادات حسینی قرار گرفت. در آغاز نفوذ عثمانی، [[شیعه|شیعیان]] خطابت و حکومت را در دست داشتند.<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص28.</ref>
در دوران عثمانی، در کنار قدرت اشراف، شیخ الحرم نیز مقامی رسمی بود که به‌گونه مستقیم از سوی استانبول نصب می‌شد و نفوذ زیادی داشت.<ref>. مرآة الحرمین، ج1، ص260.</ref><ref>. اشراف مکه، ص87-88.</ref>حکمرانی اشراف مدینه از هنگام نفوذ عثمانی در این شهر رو به ضعف نهاد و استقلال سیاسی خود را از دست داد و تابع امارت مکه شد و نام حکمران مدینه پس از سلطان عثمانی و حکمران مکه در مرتبه سوم قرار گرفت. افزون بر آن، گاه حکمران مکه بستگان خود را به عنوان نایب به مدینه می‌فرستاد که دارای اختیارات بود و امیر اسمی، از اشراف حسینی نیز در معرض برکناری قرار داشت.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص333-334.</ref> حکمرانی آنان در اواخر سده یازدهم قمری با درگذشت واپسین حکمران حسینی، «حسن بن زبیری»، و افزوده شدن اداره مدینه به حکومت مکه به پایان رسید.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص334.</ref> و تنها به صورت منصبی تشریفاتی باقی ماند.<ref>. نک: تحفة المحبین، ص56.</ref>
 
==رفت‌ و آمد اشراف حسینی به ایران==
در کنار قدرت اشراف، شیخ الحرمی نیز مقامی رسمی بود که به‌گونه مستقیم از سوی استانبول نصب می‌شد و نفوذ زیادی داشت. عثمانی‌ها، با هدف تضعیف قدرت اشراف، منصب شیخ الحرمی را بیشتر از حکمرانان خود انتخاب می‌کردند.<ref>. مرآة الحرمین، ج1، ص260.</ref> به تدریج، از میانه سده یازدهم قمری، حکمرانان عثمانی کوشیدند تا حکمرانی مدینه را به دست شیخ حرم بسپارند. البته این به معنای خاتمه یافتن قدرت اشراف حسینی نبود؛ زیرا آنان بخشی از اداره شهر را در اختیار داشتند.<ref>. اشراف مکه، ص87-88.</ref>
در عصر صفوی تعدادی از اشراف حسینی به ایران مهاجرت کرده یا به طور موقت در ایران سکونت یافتند. شیعه امامی بودن سادات حسینی، در مهاجرت آنان به ایران و هند مؤثر بود. حسن بن نورالدین از دانشوران اشراف، در ایران نزد شیخ حسین بن عبدالصمد، پدر شیخ بهایی، و خود شیخ بهایی و گروهی دیگر در قزوین و شهرهای دیگر دانش آموخت. سید ضامن بن شدقم، مؤلف کتاب تحفة الازهار، سال‌های پیاپی به ایران آمد و رفت داشت و یکی از همسرانش اصفهانی بود.<ref>. تحفة الازهار، ج1، ص45-48.</ref> هدف اشراف از آمدن به ایران، [[زیارت امام رضا(ع)]]، آموختن دانش و بهره‌مندی از مواهب مادی از جانب شاه یا دیگران بود.
 
حکمرانی اشراف مدینه از هنگام نفوذ عثمانی در این شهر رو به ضعف نهاد و استقلال سیاسی خود را از دست داد و تابع امارت مکه شد و نام حکمران مدینه پس از سلطان عثمانی و حکمران مکه در مرتبه سوم قرار گرفت. افزون بر آن، گاه حکمران مکه بستگان خود را به عنوان نایب به مدینه می‌فرستاد که دارای اختیارات بود و امیر اسمی، از اشراف حسینی نیز در معرض برکناری قرار داشت.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص333-334.</ref> از حدود نیمه سده نهم قمری به بعد، کمتر به نام و زمان حکمرانی اشراف حسینی در منابع اشاره شده است. سرانجام حکمرانی آنان در اواخر سده یازدهم قمری با درگذشت واپسین حکمران حسینی، «حسن بن زبیری»، و افزوده شدن اداره مدینه به حکومت مکه به پایان رسید.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص334.</ref> از آن پس [[اشراف حسنی]] در کنار شیخ حرم که همه امور حکومتی را در اختیار داشت، به‌گونه صوری و تشریفاتی، اداره مدینه را در دست داشتند.<ref>. نک: تحفة المحبین، ص56.</ref> در نیمه سده دوازدهم قمری، لعن رافضیان بر منبر مدینه در روزگار نادر شاه افشار و در حکمرانی سعود بن سعید حسینی مکی انجام شد.<ref>. تاریخ مکه، ص510.</ref> نیز از دفن شیعیان در [[بقیع]] پیشگیری شد و آنان به ناچار درگذشتگان خود را در [[مشربه ام‌ابراهیم]] و نیز در کنار [[قبا]] به خاک می‌سپردند.<ref>. الشیعة فی المدینه، ص170.</ref>
 
===با ایران===
اشراف حسینی با ایلخانان مغول در اواخر حکومت آنها روابطی داشتند. امیر چوپان امیر الامرای ایلخانان در مدینه کارهایی عمرانی داشت و از جمله مدرسه‌ای ساخت.<ref>. الدرر الکامنه، ج2، ص92؛ النجوم الزاهره، ج9، ص272-273.</ref> برخی، از این بنا با عنوان چوپانیه یاد کرده‌اند.<ref>. تاریخ ابن الوردی، ج2، ص280.</ref> از دیگر کارهای او ساختن حمامی در آن شهر بود.<ref>. تاریخ ابن الوردی، ج2، ص274.</ref> امیر چوپان پس از مرگ در [[گورستان بقیع]] به خاک سپرده شد.<ref>. السلوک، ج3، ص114؛ النجوم الزاهره، ج9، ص273.</ref>
 
اشراف از این رو که از سوی حکومت عثمانی منصوب می‌شدند، به راحتی امکان برقراری ارتباط با دولت شیعی صفویه را که دشمن عثمانی بود، نداشتند. در آن روزگار، هر ساله شمار فراوانی زائر از ایران راهی حرمین می‌شدند. نیز شماری از دانشوران و فقیهان شیعه از ایران در حرمین اقامت داشتند. همچنین برخی شاهان صفوی همانند شاه عباس اول بخشی از درآمد میدان نقش جهان اصفهان را به سادات حسینی مدینه اختصاص دادند.<ref>. اطلس شیعه، ص417.</ref>
 
شیعه امامی بودن سادات حسینی، در مهاجرت آنان به ایران و هند مؤثر بود. حسن بن نورالدین از دانشوران اشراف، در ایران نزد شیخ حسین بن عبدالصمد، پدر شیخ بهایی، و خود شیخ بهایی و گروهی دیگر در قزوین و شهرهای دیگر دانش آموخت. سید ضامن بن شدقم، مؤلف کتاب تحفة الازهار، سال‌های پیاپی به ایران آمد و رفت داشت و یکی از همسرانش اصفهانی بود.<ref>. تحفة الازهار، ج1، ص45-48.</ref> هدف اشراف از آمدن به ایران، [[زیارت امام رضا(ع)]]، آموختن دانش و بهره‌مندی از مواهب مادی از جانب شاه یا دیگران بود.


برخی از اشراف آل مهنا در دوره‌های بعد به ایران مهاجرت کردند. محمد بن جویبر از این سلسله که سیدی بزرگوار و پرهیزگار بود، روزگاری را در ایران گذراند و همسری شیرازی داشت. فرزندش جابر از همین همسر بود. همچنین دختری به نام دلالا داشت که مادرش ترک بود. جابر بن محمد در اصفهان درگذشت.<ref>. تحفة الازهار، ج2، ص336-339.</ref>
برخی از اشراف آل مهنا در دوره‌های بعد به ایران مهاجرت کردند. محمد بن جویبر از این سلسله که سیدی بزرگوار و پرهیزگار بود، روزگاری را در ایران گذراند و همسری شیرازی داشت. فرزندش جابر از همین همسر بود. همچنین دختری به نام دلالا داشت که مادرش ترک بود. جابر بن محمد در اصفهان درگذشت.<ref>. تحفة الازهار، ج2، ص336-339.</ref>


==کارنامه==
==کتاب‌شناسی==
در هفت سده حکمرانی اشراف حسینی بر [[مدینه]]، افرادی بسیار از این خاندان بر این شهر حکم راندند. به رغم حکومت بلند مدت، کارهایی چشمگیر در زمینه‌های فرهنگی و عمرانی نداشتند. شاید دلیل آن را در نداشتن استقلال کامل و وابستگی آنان به قدرت‌های همسایه و نبود امکانات مالی، بتوان جست. نیز دولت‌های صاحب نفوذ در حرمین که برای دستیابی به مشروعیت و محبوبیت می‌کوشیدند، با صرف هزینه به کارهای عام‌المنفعه می‌پرداختند تا آن‌ها را به نام خود ثبت کنند. همچنین اشراف با مشکلاتی پرشمار دست و پنجه نرم می‌کردند که مانع انجام کارهای مهم بود. با وجود این، اشراف کارهایی سودمند داشته‌اند.
با عنایت به اهمیت اشراف، تک نگاشته‌هایی درباره آنان در دست است؛ مانند


===مشکلات===
* «النخبة الثمینة فی نسب اشراف المدینه» از سید علی بن علی نقیب شدقمی  
از مشکلات اشراف حسینی، می‌توان به هجوم قبایل صحرانشین، غارت‌گران و راهزنان و نیز در برهه‌ای تهدیدهای صلیبیان<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص184.</ref> اشاره کرد. اشراف بخشی از توان خود را برای مبارزه با این مشکلات صرف می‌کردند. در سال ۵۹۰ق. قبیله زعب از تیره‌های [[بنی‌سلیم|بنی‌سُلیم]] به مدینه حمله کرد و هاشم بن قاسم که جانشین حکمران مدینه بود، جان خود را در راه دفاع از شهر از دست داد.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص193.</ref> روحیه سلحشوری قاسم بن جماز نیز در ایجاد امنیت مدینه و پیشگیری از حمله اعراب بسیار مؤثر بود.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص208-209.</ref> همچنین زبیری بن قیس به امنیت مدینه اهتمام بسیار داشت و اعراب تهدیدکننده را با یاری سلطان ظاهر مملوکی عقب راند. همو برخی از اشراف حسینی را که به گنجینه‌های [[مسجد النبی(ص)|مسجد نبوی(ع)]] دستبرد زدند، سخت عقوبت کرد.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص303.</ref> او با آن که شیعه امامی بود، از وقوع فتنه میان شیعه و سنی پیشگیری می‌کرد.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص305.</ref>
* تحفة الریاض فی انساب الاشراف المدینه از سید ضامن بن شدقم حسینی.
 
از کارهای سعد بن ثابت بن جماز در سال ۷۵۱ق. در نخستین سال حکمرانی، حفر دیگر بار خندق مدینه بود که در زمان حکمرانی شریف فضل به پایان رسید.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1208.</ref> عطیة بن منصور را از اشرافی دانسته‌اند که با خرافات مبارزه نمود و عدالت را پیشه ساخت. او به مرمت راه‌ها توجهی ویژه نمود. وی سیره‌ای پسندیده داشت و امنیت را حکم‌فرما کرد. وی به فرزندانش سفارش می‌نمود که در احکام و قضایا عدالت را مد نظر داشته باشند. او را امیری دادگر، پرهیزگار و عابد شمرده‌اند. جماز بن شیحه نیز نیک‌کردار و دلیر خوانده شده است.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1183؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص264.</ref>
 
افزون‌خواهی عموزادگان اشراف حسنی به عنوان امیران مکه و تنش میان ایشان و امیران مدینه که گاه به تحریک قدرت‌های همسایه صورت می‌گرفت، از دیگر مشکلات آنان بود. با توجه به توانمندی امیران مکه و تحریک دولت‌های همسایه، گاه آنان بر مدینه چیره می‌شدند. «شکر بن ابوالفتوح محمد بن حسن» از [[اشراف حسنی]] و «محمد بن جعفر بن حمد»، حکمرانی مدینه را نیز بر عهده داشتند. در برابر، برخی امیران مدینه نیز بر مکه حکومت داشتند؛ چنان‌که جماز بن شیحه به مکه حمله کرد و امارت آن شهر را مدتی کوتاه در دست گرفت.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1183-1184.</ref> آل زیان، از تیره‌های اشراف حسینی، با اشراف حسنی مکه پیوند ازدواج برقرار کردند. همین نشان می‌دهد که روابط این دو خاندان در قیاس با دوره‌های پیشین دوستانه بود.<ref>. تحفة الازهار، ج1، ص506، 509.</ref>
 
اشراف حسینی برای حکومت بر مدینه اختلاف و درگیری داشتند. هبة بن جماز با عموزادگانش در سال ۷۷۹ق. به ستیز برخاستند که به پیروزی هبه انجامید. نیز پس از مرگ جماز بن شیحه، میان برادرانش درگیری‌هایی رخ داد.<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1185.</ref> هنگام سفر شیحة بن هاشم به [[عراق]]، اشراف آل جماز در حکومت مدینه طمع ورزیدند. از این رو، مدتی برای حکمرانی در این شهر میان برخی تیره‌های اشراف درگیری‌هایی رخ داد که سرانجام به سرکوب آنان انجامید و فرزند شیحه، عیسی، حکمران مدینه باقی ماند.<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص56، 447.</ref>
 
وجود صاحب منصبانی همچون شیخ حرم و خطیب و قاضی که از سوی دولت‌هایی چون ممالیک و عثمانی منصوب می‌شدند و در امور شهر نفوذ داشتند، از دیگر مشکلات اشراف بود و دست آنان را برای انجام برخی کارها می‌بست. در سال ۶۸۳ق. ممالیک، امامت و خطابت مدینه را به عمر بن احمد انصاری سپردند.<ref>. الدرر الکامنه، ج4، ص177؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص28؛ ج2، ص328.</ref> شیخ الحرم‌هایی مانند دینار بن عبدالله<ref>. المغانم المطابه، ج3، ص1202.</ref> و ظهیرالدین مختار بر اشراف و امیران مدینه بسیار سخت می‌گرفتند. ظهیرالدین رعب و وحشت را در دل‌های شرفا و امیران حاکم ساخت و اوقاف و املاک را از دست آنان بیرون کرد.<ref>. تاریخ المدارس الوقفیه، ص484.</ref>
 
مدینه به لحاظ امکانات مالی در مضیقه بود و به بیرون وابستگی داشت. همین گاه موجب می‌شد تا اشراف درآمد صدقات و موقوفه‌های پیامبر را به خود اختصاص دهند. آنان در چند نوبت به گنجینه‌های نبوی دست اندازی کردند.<ref>. التحفة اللطیفه، ج1، ص45؛ وفاء الوفاء، ج2، ص141؛ التاریخ الشامل، ج2، ص32۰.</ref>
 
===حفظ امنیت===
با وجود این مشکلات، یکی از خدمات اشراف، حفظ مدینه از آسیب‌های نبرد بود. سیاست بی‌طرفی شریف شیحه در درگیری‌های ایوبیان و اشراف مکه، مدینه را ازآسیب‌های این نبرد در امان داشت.<ref>. التاریخ الشامل، ج2، ص213.</ref>
 
===پرورش عالم===
از میان اشراف دانشمندانی برخاستند؛ از جمله سید مهنا بن سنان بن عبدالوهاب، قاضی نجم الدین،<ref group="یادداشت">نویسنده کتاب المسائل المهنائیه.</ref> سید بدرالدین حسن، [[حسن بن علی بن شدقم|سید حسن بن علی]] مشهور به ابن شدقم، سید احمد بن سعد بن علی بن شدقم نقیب (م. ۹۸۸ق) و حسین بن یحیی حربی.<ref group="یادداشت">قاضی مدینه.</ref><ref name=":0" />
 
==کتاب‌شناسی==
با عنایت به اهمیت اشراف، تک نگاشته‌هایی درباره آنان در دست است؛ مانند «النخبة الثمینة فی نسب اشراف المدینه» از سید علی بن علی نقیب شدقمی و تحفة الریاض فی انساب الاشراف المدینه از سید ضامن بن شدقم حسینی.


==مدفن==
==مدفن==
خط ۲۳۲: خط ۱۸۳:
{{پایان}}
{{پایان}}


[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
[[رده:حاکمان مدینه]]
[[رده:حاکمان مدینه]]
[[رده:اشراف حسینی]]
[[رده:اشراف حسینی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۸

اشراف حسینی (از حدود ۳۸۱-اواخر سده ۱۱ق)، امیران مدینه از نسل امام حسین(ع)، از نیمه دوم سده چهارم قمری تا پایان سده یازدهم قمری هستند. اشراف حسینی به صورت نیمه‌مستقل و زیر نفوذ دیگر حکومت‌ها مانند فاطمیان، عباسیان، ایوبیان، ممالیک و عثمانی بودند.

حکومت اشراف حسینی در مدینه، با «مُهَنّا الأکبر» و حمایت فاطمیان آغاز شد و در اواخر سده یازدهم قمری، به فرمان دولت عثمانی از آنها گرفته شد و زیر نظر اشراف حسنی که امیران مکه بودند قرار گرفت.

اشراف حسینی، گرایش‌های شیعی داشتند. از سده ششم قمری تشیع در مدینه گسترش یافت و پس از نفوذ ممالیک برخی امور از دست شیعیان گرفته شد و در دوران عثمانی به شیعیان سخت گرفته شد.

واژه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

واژه «اشراف»، جمع «شریف» به معنی برتر، والا نسب و بلند مرتبه است.[۱] این لقب، از نیمه دوم سده چهارم قمری به بعد، از سوی فاطمیان مصر به نسل حسنین(ع) به منزله حاکمان حرمین، به‌گونه رسمی به کار رفت؛ این پس از آن بود که اشراف به نام فاطمیان در حرمین خطبه خواندند.[۲] این لقب، در دوره‌های بعد نهادینه شد و در نامه‌نگاری‌ها و اسناد دولت‌هایی مانند ممالیک و عثمانی آورده می‌شد. این بدان معنا نیست که تنها به حاکمان حرمین از نسل حسنین(ع) اشراف گفته می‌شد؛ بلکه دیگر افراد منتسب به این خاندان نیز شریف نامیده می‌شدند.

حکمرانی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مدینه تا اواسط سده سوم قمری مانند مکه به ترتیب از سوی دولت‌های امویان و عباسیان و بیشتر به دست وابستگان این دو سلسله، اداره می‌شد. سپس بحرانی بر آن منطقه حاکم شد که از رقابت‌های فاطمیان و عباسیان برای نفوذ بر حرمین اثر می‌پذیرفت. سرانجام با حمایت‌های فاطمیان، حکمرانی اشراف حسینی بر مدینه شکل گرفت. البته پیش از آغاز حکومت آنان، برخی از سادات حسنی مانند «اسماعیل بن یوسف بنی‌اُخیضر»[یادداشت ۱] مدتی کوتاه حکمرانی مدینه را به دست گرفتند.[۳]

زمان دقیق پایه‌گذاری حکمرانی اشراف حسینی و چگونگی آن چندان روشن نیست؛ ولی از حدود سال ۳۸۱ق. تا اواخر سده یازدهم قمری پیوسته سادات حسینی حکومت مدینه را در دست داشتند. درباره این‌که چه کسی از نسل امام حسین(ع) نخستین بار به حکمرانی مدینه دست یافت، اختلاف نظر است. برخی این شخص را «طاهر[یادداشت ۲] بن محمد[یادداشت ۳] بن عبیدالله بن طاهر بن یحیی بن حسن بن جعفر بن عبیدالله الاعرج بن حسین اصغر بن علی بن الحسین(ع)» دانسته‌اند.[۴]

بر پایه گزارشی دیگر، مسلم در زندان درگذشت و فرزندش طاهر فرار کرده و حکمرانی مدینه را به دست گرفت.[۵] پس از درگذشت طاهر (۳۸۱ق)، فرزندش حسن به حکمرانی مدینه رسید.[۶] ولی عموزادگان پدرش،[یادداشت ۴] با چیرگی بر حسن، به حکمرانی مدینه دست یافتند.[۷] نخستین حکمران از این خاندان، «ابوهاشم داود بن قاسم» بود.[۸] پس از او حکمرانی مدینه در نسل وی ادامه یافت.

شاخه‌ها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اشراف حسینی در گذر زمان، در حکومت بلند مدت خود، مانند اشراف حسنیِ مکه، به شاخه‌های گوناگون قسمت شدند. برخی از شاخه‌های حکومت‌گر مشهور چنین‌اند:

آل مهنا[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آنان فرزندان ابو عماره حمزه مشهور به مُهَنّا اکبر بن داود بن احمد بن قاسم از نسل امام سجاد(ع)[۹] هستند.

در سال ۴۰۱ق. داود بن احمد خود را به فاطمیان نزدیک کرد و با حمایت آنان حکومت مدینه را به دست آورد. پس از حکمرانی کوتاه مدت وی در حدود یک سال، فرزندانش هانی[یادداشت ۵] و مُهَنّا[یادداشت ۶] به حکمرانی آن شهر رسیدند.[۱۰] پس از حمزه، پسرش شهاب الدین حسین، حدود ۴۰ سال از ۴۲۸ تا ۴۶۹ق. حکمران مدینه بود.[۱۱] مهنا الاعرج (م. ۵۵۸ق)، فرزند او نیز حکمرانی مدینه را در دست داشته است.[۱۲]

آل سبیع، آل جَمّاز،[یادداشت ۷][۱۳] آل عطیه، آل طفیل، آل زَیّان و آل نُعیر از زیرشاخه‌های آل مهنا هستند که با هویتی متمایز از آل مهنا در دوره‌هایی حکمرانی مدینه را بر عهده داشتند.

آل سبیع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به آل سُبیع، سُبیعیه و سُبعه نیز گفته می‌شود. آنان از شاخه‌های اشراف حسینی، فرزندان «سبیع بن مهنا الاکبر بن داود»، حکمران مدینه هستند. وی دو پسر به نام‌های مهنا و عماره داشت[۱۴] و کسانی از نسل او بر مدینه حکمرانی کردند. «منظور» پسر عماره، تا سال ۴۹۵/۴۹۷ق، که درگذشت، حکمران مدینه بود. پس از او فرزندش جانشین وی شد. نسل او به دو شاخه ظوالم[یادداشت ۸] و رمحه[یادداشت ۹] قسمت شدند که تا سده یازدهم قمری در مدینه و پیرامون آن ساکن بودند.[۱۵]

آل طفیل[ویرایش | ویرایش مبدأ]

«طُفیل بن منصور بن جماز بن شیحه»، چند نوبت به حکمرانی مدینه رسید که بار نخست در سال ۷۲۸ق. بود. وی امیری با همت، کریم و با هیبت خوانده شده است.[۱۶] فرزندان وی یحیی، مانع، عقیل، قاسم، مغامس و عجمی بودند، که عجمی به نیابت از پدرش حکمران مدینه شد.[۱۷] آنان و نسلشان به آل طفیل شناخته می‌شوند. نسل یحیی بن طفیل به آل عنقا[یادداشت ۱۰] شهرت یافتند و از آنان گزارشی در دست نیست. تبار فرزند دیگر او مغامس به آل مانع شهرت یافتند. از دیگر زیرمجموعه‌های آل طفیل، آل شعبان، آل موسی[یادداشت ۱۱] و آل محمد[یادداشت ۱۲] هستند.[۱۸] از این خاندان، تنها تا سده یازدهم قمری آگاهی‌هایی در دست است.

آل جماز[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حکومت آنها بر مدینه از نیمه دوم سده هشتم قمری آغاز شد و حدود یک سده ادامه داشت. نسب آنها به «شریف جماز بن منصور بن جماز بن شیحه حسینی» می‌رسد.[۱۹] جماز، به منزله سرسلسله این خاندان در ۱۱ربیع الآخر ۶۵۹ق. حکمرانی مدینه را عهده‌دار شد و در سال ۷۰۴ق. درگذشت.[۲۰] شفیع، علی و هبه فرزندان او بودند که تبارشان به ترتیب به آل شفیع، آل ابی‌الظهور و آل هبه شهرت یافتند.[۲۱]

از دیگر کسانی که از آل جماز به حکمرانی مدینه رسیدند، می‌توان از قاسم بن منصور جماز یاد کرد. وی در سال ۷۲۸ق. به حکمرانی مدینه رسید و پس از درگذشت او، برادرش به حکمرانی دست یافت.[۲۲] نیز از نسل مقبل بن جماز بن شیحه، حکمران مدینه (مقتول در۷۰۹ق)[۲۳] ماجد بن مقبل حکمرانی مدینه را به جای عمویش منصور بن جماز عهده‌دار گشت و در سال ۷۱۷ق. کشته شد.[۲۴] از حکمرانی محمد بن مقبل، آگاهی در دست نیست. تبارش در حله عراق ساکن گشتند[۲۵] و با عنوان شرفا شناخته می‌شدند. برخی از آنان به شوشتر و پیرامون آن کوچ کردند و در مدینه در پایان سده ۱۱ قمری کسی از آنان باقی نماند.[۲۶]

نام برخی از امیران آل جماز، غیر از آنچه گفته شد، چنین است:

  • هبة بن جماز (حک: ۷۷۳–۷۸۲ق) که سبب حکمرانی او تغییر مذهب از شیعه به شافعی دانسته شده است،[۲۷]
  • هَیازع (حک: ۷۸۹ق)،
  • عُریر بن هیازع (حک: ۸۱۵ق)،
  • حَشرم بن دوغان بن جعفر بن هبه (حک: ۸۲۸ق)
  • حیدرة بن دوغان (۸۲۹–۸۳۲ق)،
  • سلیمان بن عریر (حک: ۸۴۲ق)،
  • جماز بن هبه (حک: ۸۷۳ق)
  • قُسیطل بن سلیمان بن هبه (حک: ۸۸۳ق).[۲۸]

آل عطیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آنها از تبار «عطیة بن منصور بن جماز بن شیحه» هستند. وی را امیری عادل و پرهیزگار و عابد شمرده‌اند.[۲۹] او دو نوبت به حکمرانی مدینه رسید. بار نخست به جانشینی از برادرش جماز بن منصور (۷۵۹–۷۷۳ق) و دیگر بار به درخواست برخی اشراف (۷۸۲–۷۸۳ق)[۳۰] حکمران شد. وی سیره‌ای پسندیده داشت و در دوران او امنیت حکم‌فرما بود. او به فرزندانش سفارش کرد که در احکام و قضایا، عدالت را رعایت کنند.[۳۱] فرزندش محمد، در سال ۷۸۵ق. با شریف جماز، به اشتراک، حکمران مدینه بودند. علی از دیگر پسران عطیه بود، که در سال ۷۸۹ق. به حکمرانی آن شهر رسید. پس از او مانع[یادداشت ۱۳] بن علی، در سال ۸۳۰ق. حکمران مدینه شد. وی سیره‌ای پسندیده داشت[۳۲] و به دست حیدر بن دوغان، به انتقام برادرش کشته شد.[۳۳] فرزندش امیال نیز، از سال ۸۳۹ق. تا هنگام مرگش در سال ۸۵۵ق. چند نوبت حکمران مدینه شد.[۳۴]

آل زیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نسب آل زَیان به «شریف زیان بن منصور بن جماز بن شیحه»، حکمران مدینه، و با چند واسطه به «عبیدالله بن اعرج بن حسین بن علی زین العابدین» می‌رسد. زیان، با وجود پیشنهاد حکمرانی مدینه پس از پدرش، از پذیرش آن خودداری کرد و تا رسیدن برادرش عطیه، از قلعه[یادداشت ۱۴] نگاهبانی کرد.[۳۵] نسل او از فرزندش سلیمان ادامه یافت. آل ابراهیم، آل زاهر و آل زُهیر[۳۶] از زیرمجموعه‌های آل زیان هستند که از میان آنها، آل زهیر به لحاظ کثرت و عهده‌داری حکمرانی مدینه، شهرت بیشتری دارد. «شریف زهیر بن سلیمان بن زیان» با حکمران مدینه «مانع بن علی» جنگید و به دست او کشته شد.[۳۷] شامان بن زهیر نیز، در سال‌های ۸۷۸–۸۸۳ق. حکمران مدینه بود.[۳۸] شریف بارز بن فارس نیز، سه نوبت به حکمرانی رسید و در سال ۹۵۸ق. درگذشت. از دیگر امیران این خاندان، مانع بن عامر بن شامان است که به‌گونه پراکنده چند بار به حکمرانی رسید.[۳۹] آل زیان با اشراف حسنی مکه چند بار پیوند ازدواج برقرار کردند.[۴۰] این نشان می‌دهد که روابط این دو خاندان، در قیاس با دوره‌های پیشین، دوستانه بود.

آل نعیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

آنان از نسل «نُعیر بن منصور بن جماز بن شیحه»، حکمران مدینه، هستند. تبار نعیر، از طریق ثابت و عجلان ادامه یافت و به دو شاخه «آل ابی‌ذر بن عجلان بن نعیر» و «آل ثابت بن نعیر» قسمت شد. از این خاندان، شماری به حکمرانی مدینه رسیدند. عجلان، در سال ۸۱۱ق؛ و ثابت در سال ۷۸۹ق؛ و پس از آن در چند نوبت حکمران مدینه بودند. نیز از فرزندان ثابت، ۱۰ تن به امیری رسیدند. ضیغم بن خشرم[یادداشت ۱۵] بن ثابت (حک: ۸۵۰ق)، زبیر بن قیس بن ثابت (حک: ۸۵۴ق)، ضیغم بن خشرم بن نجاد (حک: ۸۶۹ق)، قسیطل بن زهیر (حک: ۱۰۰۰ق) و علی بن میزان (حک: ۱۰۴۰ق) از آن جمله هستند. آل نعیر، جز کسانی که حکمران بودند، در صحراهای پیرامون مدینه می‌زیستند.[۴۱]

آل هدف[ویرایش | ویرایش مبدأ]

فرزندان شریف هدف بن کبیش، امیر مدینه، به آل هدف[یادداشت ۱۶] شناخته می‌شوند. هدف، به‌گونه اشتراکی در سال ۷۰۹ق؛ و به‌گونه مستقل در سال ۷۲۵ق. حکمرانی مدینه را عهده‌دار بود.[۴۲] نسل او از پسرانش مخدور، سلوقی و نُغیمش استمرار یافت.[۴۳]

مذهب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

امیران اشراف حسینی، گرایش‌های شیعی داشتند. مهم‌ترین و رایج‌ترین نشانه آن، ذکر «حی علی خیرالعمل» در اذان شهر مدینه در برخی از دوره‌ها بود. در میان آنها، پیروان فاطمیان اسماعیلی، زیدیان یمن و امامیان به چشم می‌خوردند. با توجه به حاکم بودن اشراف به عنوان سادات اصیل حسینی، وجود نمادهای مذهب شیعه در مدینه طبیعی به نظر می‌رسید.

در دوران فاطمیان و ایوبیان، مردم مدینه به لحاظ گرایش مذهبی، شیعه امامی بودند و میان امیران مدینه از بنی‌مهنا از نوادگان امام حسین(ع) و فاطمیان روابط دوستانه برقرار بود. فاطمیان، به ویژه در دوران خلافت الحاکم، برای رواج عقاید شیعی همانند برپایی مراسم جشن تولد حضرت محمد(ص)، جشن غدیر و عزاداری روز عاشورا در مدینه بسیار کوشیدند.[۴۴] تلاش‌های آنان را در کنار کوشش دانشوران شیعه عراقی در گسترش تشیع نمی‌توان نادیده گرفت.[۴۵] به گزارش ابن فرحون، رواج تشیع امامی در مدینه با حمایت‌های آل مهنا و آل سنان از دانشوران شیعه صورت گرفت.[۴۶] حسن بن علی بن سنان، ملقب به عزیز از قاضیان امامیه در مدینه بود.[۴۷]

رشد تشیع در مدینه در سده ششم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از سده ششم قمری تسلط شیعیان بر مدینه رو به گسترش نهاد. در نیمه دوم سده هشتم قمری، برخی امیران مدینه مانند شریف مانع بن علی بن مسعود، که در سال‌های ۷۵۳–۷۵۹ق. امیر مدینه بود[۴۸] و ثابت بن نعیر بن جماز (م. ۸۱۱ق)، که در حوالی سال ۷۸۹ق. به بعد حاکم مدینه بود[۴۹] در تشیع خود بسیار استوار بودند.

قلقشندی در سال ۷۹۹ق. امیران مدینه از خاندان بنی عطیه و بنی جماز را از امامیه و حکمرانان مکه را از زیدیه دانسته است.[۵۰] ابن خلدون نیز، حاکمان مکه را زیدی و حکمرانان مدینه را رافضی می‌نامد.[۵۱]

در حکمرانی جماز بن منصور، امامیه نمود داشتند و احکام و قضایا در دست آنان بود.[۵۲]

تضعیف تشیع در مدینه در عصر ممالیک و عثمانی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اشراف مدینه در حمایت دولت‌های بزرگ مانند فاطمیان، عباسیان، ممالیک، عثمانی و آل رسول که بر یمن حاکم بود، قرار داشتند.[۵۳]

دولت ایوبی، رفتار دوستانه‌ای با اشراف و شیعیان داشت[۵۴] اما به تدریج رویکرد ضد شیعی گرفت و نفوذ شیعه را در این شهر کاست.

در دوران ممالیک، از هنگام سلطنت قلاوون مملوکی، خطابت و قضاوت در مدینه از دست شیعیان بیرون رفت و به اهل سنت واگذار شد.[۵۵] برخی از سلاطین مملوکی با شیعیان به ستیز برخاستند و امیران مدینه را زیر فشار قرار دادند.[۵۶]

عثمانی‌ها نیز در دوران سلطه بلند مدت خود بر حجاز، بر شیعیان سخت می‌گرفتند و آنان را حامیان دولت صفوی می‌شمردند.

شیعیان مدینه در دوران اخیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با این همه، حتی در سده‌های دوازدهم و سیزدهم قمری برخی از خاندان‌های حسینی همچنان بر تشیع امامی پایداری ورزیدند. از آن جمله هواشم بودند که در حوالی منطقه العوالی مدینه می‌زیستند. در بسیاری از سفرنامه‌های فارسی دوره قاجار،[۵۷] از دیدار با اشراف شیعه مدینه، سران نخاوله و همچنین شماری از قبایل عرب سخن به میان آمده است که شیعه امامی بوده و در نواحی مکه می‌زیسته‌اند. سید شرف الدین نیز، در سفرش به مدینه در سال ۱۳۲۸ق. مورد استقبال سران اشراف حسینی مدینه قرار گرفت که شیعه امامی بودند.[۵۸] سید محسن امین، از سادات مدینه یاد کرده که شیعه امامی بودند و آثاری از کتاب‌های شیعه در دست داشته، وقفی برای اطعام روز عاشورا مقرر کرده بودند.[۵۹]

روابط سیاسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

فاطمیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با پایه‌گذاری دولت فاطمی در مصر (۳۶۵ق)، امیران مدینه که از لحاظ نسبی و عقیدتی احساس نزدیکی بیشتری با آنان می‌کردند، اطاعت خود را از آنان با خواندن خطبه به نام آنها اعلام کردند.[۶۰] روابط سادات حسینی با فاطمیان در طول دوران حیات فاطمیان، فراز و نشیب‌هایی داشت. در بسیاری سال‌ها خطبه مدینه به نام فاطمیان خوانده شد. و در دوره‌هایی اشراف حسینی روابط تیره‌ای با فاطمیان پیدا کرده و به نام عباسیان خطبه خواندند.[۶۱][۶۲][۶۳][۶۴]

عباسیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دهه‌های نخست حکومت اشراف و نفوذ فاطمیان، عباسیان در حجاز نفوذ نداشتند. اما اشراف برای بهره‌مندی از یاری دو دستگاه خلافت فاطمی و عباسی، کوشیدند تا با هر دو کانون قدرت ارتباط داشته باشند.در برهه‌هایی روابط اشراف مدینه با بنی‌عباس دوستانه بود. [۶۵][۶۶]

ایوبیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با روی کار آمدن ایوبیان (حک: ۵۶۷–۶۴۸ق)، صلاح الدین ایوبی پس از تسلط بر مصر و نفوذ در حرمین، توانست با دادن امتیازاتی به اشراف حاکم بر مکه و مدینه، آنان را قانع کند تا برای خلفای عباسی خطبه بخوانند.[۶۷] در فتح انطاکیه در سال ۵۸۴ق. امیر مدینه قاسم بن مهنا نیز حضور داشت.[۶۸] صلاح الدین به قاسم بن مهنا بسیار احترام می‌نهاد و او را سمت راست خود می‌نشانید و در غزواتش وی را همراه می‌برد.[۶۹]

حذف جمله «حی علی خیر العمل» که از اذان که نماد تشیع بود، حمایت از حاجیان و برداشتن مالیات از آن‌ها، گماشتن خادمانی از خواجگان[یادداشت ۱۷] برای اداره مسجد نبوی(ع) با مسئولیت شیخ حرم،[۷۰] و کمک‌ صلاح الدین به اشراف[۷۱] از جمله اقدامات صلاح‌الدین در مدینه بود.

ممالیک[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دوره ممالکی، سلطان مملوکی گاه در درگیری میان شرفا و انتصاب شرفای مدینه دخالت مستقیم داشت.[۷۲][۷۳] و مامورانی برای جمع‌آوری خراج مدینه از مصر ارسال می‌شد.[۷۴] همچنین در دوره‌هایی امام جمعه و قاضی مکه از مصر تعیین می‌شد و برخی از سلاطین مملوکی با شیعیان و شعائر مذهبی آن‌ها به ستیز برمی‌خاستند.[۷۵][۷۶] از همین زمان بود که قضاوت از شیعیان گرفته شد و در اختیار اهل سنت قرار گرفت.[۷۷] نیز ممالیک از سال ۸۴۲ق. از ورود جنازه‌های شیعه به درون حرم پیشگیری کردند و تنها ورود جنازه‌های اشراف و اهل سنت را مجاز دانستند. این رسم تا زمان سمهودی پابرجا بود.[۷۸]

بدین ترتیب، سلطه آنان بر مدینه اوج یافت. حکمرانان مملوکی همانند قایتبای، هنگام سفر به مدینه، با انجام دادن کارهای عمرانی، یاری‌های فراوان به اشراف حسینی می‌نمودند.[۷۹] نیز اشراف از یاری آنان در مسجدالنبی(ص) و مدینه برخوردار می‌شدند.[۸۰]

عثمانی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دوران عثمانی، در کنار قدرت اشراف، شیخ الحرم نیز مقامی رسمی بود که به‌گونه مستقیم از سوی استانبول نصب می‌شد و نفوذ زیادی داشت.[۸۱][۸۲]حکمرانی اشراف مدینه از هنگام نفوذ عثمانی در این شهر رو به ضعف نهاد و استقلال سیاسی خود را از دست داد و تابع امارت مکه شد و نام حکمران مدینه پس از سلطان عثمانی و حکمران مکه در مرتبه سوم قرار گرفت. افزون بر آن، گاه حکمران مکه بستگان خود را به عنوان نایب به مدینه می‌فرستاد که دارای اختیارات بود و امیر اسمی، از اشراف حسینی نیز در معرض برکناری قرار داشت.[۸۳] حکمرانی آنان در اواخر سده یازدهم قمری با درگذشت واپسین حکمران حسینی، «حسن بن زبیری»، و افزوده شدن اداره مدینه به حکومت مکه به پایان رسید.[۸۴] و تنها به صورت منصبی تشریفاتی باقی ماند.[۸۵]

رفت‌ و آمد اشراف حسینی به ایران[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در عصر صفوی تعدادی از اشراف حسینی به ایران مهاجرت کرده یا به طور موقت در ایران سکونت یافتند. شیعه امامی بودن سادات حسینی، در مهاجرت آنان به ایران و هند مؤثر بود. حسن بن نورالدین از دانشوران اشراف، در ایران نزد شیخ حسین بن عبدالصمد، پدر شیخ بهایی، و خود شیخ بهایی و گروهی دیگر در قزوین و شهرهای دیگر دانش آموخت. سید ضامن بن شدقم، مؤلف کتاب تحفة الازهار، سال‌های پیاپی به ایران آمد و رفت داشت و یکی از همسرانش اصفهانی بود.[۸۶] هدف اشراف از آمدن به ایران، زیارت امام رضا(ع)، آموختن دانش و بهره‌مندی از مواهب مادی از جانب شاه یا دیگران بود.

برخی از اشراف آل مهنا در دوره‌های بعد به ایران مهاجرت کردند. محمد بن جویبر از این سلسله که سیدی بزرگوار و پرهیزگار بود، روزگاری را در ایران گذراند و همسری شیرازی داشت. فرزندش جابر از همین همسر بود. همچنین دختری به نام دلالا داشت که مادرش ترک بود. جابر بن محمد در اصفهان درگذشت.[۸۷]

کتاب‌شناسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با عنایت به اهمیت اشراف، تک نگاشته‌هایی درباره آنان در دست است؛ مانند

  • «النخبة الثمینة فی نسب اشراف المدینه» از سید علی بن علی نقیب شدقمی
  • تحفة الریاض فی انساب الاشراف المدینه از سید ضامن بن شدقم حسینی.

مدفن[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در کنار دیوار غربی بقیع، بنایی مسقف با ابعاد ۵۰ در ۲۰ متر بود که «فسقیه» یا «طاجن» نامیده می‌شد و مدفن امیران اشراف بود. در گسترش‌های اخیر بقیع، این بنا همراه دیگر قبه‌های آرامگاه‌های اشراف از میان رفت.[۸۸] برخی منابع تصریح دارند که کسانی از اشراف همانند فضل بن قاسم در قبه امام حسن(ع) و عباس بن عبدالمطلب به خاک سپرده شده‌اند.[۸۹]

امروزه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اکنون نسل اشراف حسینی در مدینه باقی است و شاخه «حسینیه» آن با عنوان «شداقمه» و تیره‌هایی چون شیاهین، العلی، شهیل، آل مبارک، آل عساف و آل زهیر شناخته می‌شوند. از چهره‌های مشهور آنها می‌توان به شریف احمد بن سعد بن ابی‌القاسم (م. ۱۳۸۴ق) اشاره کرد. از دیگر شاخه‌های آنان «مواسمه» از تبار موسی بن علی بن حسن بن جعفر خواری، و جعافره از نسل امام صادق(ع) هستند.[۹۰] اشراف در سرزمین‌هایی همچون عوالی و در شرق مشربه ام ابراهیم ساکن بودند. باغ‌ها و مزارع ایشان در ناحیه «قربان» قرار داشت. شریف شحاد بن علی و برادرش ناصر بن علی، افزون بر این املاک، در جای‌هایی از مدینه اوقاف و عمارات داشتند.[۹۱]

جستارهای وابسته[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. . لسان العرب، ج9، ص169، «شرف».
  2. . تاریخ مکه، ص274؛ موسوعة مکة المکرمه، ج2، ص588.
  3. . تاریخ یعقوبی، ج2، ص498؛ تاریخ طبری، ج9، ص346؛ مروج الذهب، ج4، ص94.
  4. . جمهرة انساب العرب، ص55؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص139-140.
  5. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ التاریخ الشامل، ج2، ص138-139.
  6. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140.
  7. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140.
  8. . المنهل، ج4، ص189.
  9. . التحفة اللطیفه، ج1، ص56، 297.
  10. . تاریخ امراء المدینه، ص234.
  11. . عمدة الطالب، ص337.
  12. . التحفة اللطیفه، ج1، ص56.
  13. . تاریخ المدینه، ص228؛ عمدة الطالب، ص338.
  14. . التحفة اللطیفه، ج1، ص381؛ موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص139.
  15. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص139.
  16. . الدرر الکامنه، ج2، ص386؛ المغانم المطابه، ج3، ص1223؛ تحفة الازهار، ج2، ص450.
  17. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص158-159.
  18. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص159.
  19. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص134.
  20. . المدینة المنوره، ص31-32.
  21. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص134.
  22. . التحفة اللطیفه، ج2، ص378.
  23. . الدرر الکامنه، ج6، ص118؛ المغانم المطابه، ج3، ص1184، 1223.
  24. . صبح الاعشی، ج4، ص305؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص399.
  25. . عمدة الطالب، ص338.
  26. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص169.
  27. . المغانم المطابه، ج3، ص1311.
  28. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص135.
  29. . المغانم المطابه، ج3، ص1255؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص264.
  30. . التحفة اللطیفه، ج1، ص57.
  31. . المغانم المطابه، ج3، ص1259.
  32. . الضوء اللامع، ج6، ص236.
  33. . لحظ الالحاظ، ص200.
  34. . الضوء اللامع، ج5، ص146، 277؛ ج6، ص236؛ شذرات الذهب، ج9، ص416.
  35. . التحفة اللطیفه، ج3، ص197ـ199.
  36. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص138.
  37. . الضوء اللامع، ج3، ص239؛ المنهل، ج5، ص368.
  38. . الضوء اللامع، ج2، ص166.
  39. . تحفة الازهار، ج2، ص400.
  40. . تحفة الازهار، ج1، ص506، 509.
  41. . موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص169-170.
  42. . المنهل، ج4، ص196؛ التحفة اللطیفه، ج3، ص426-427.
  43. . تحفة الازهار، ج2، ص407.
  44. . نک: التاریخ الشامل، ج2، ص146.
  45. . اطلس شیعه، ص415.
  46. . تاریخ المدینه، ص195؛ المدینة المنوره، ص196-197.
  47. . التحفة اللطیفه، ج1، ص279.
  48. . اطلس شیعه، ص416.
  49. . الضوء اللامع، ج3، ص50.
  50. . صبح الاعشی، ج4، ص306.
  51. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص16.
  52. . المغانم المطابه، ج3، ص1189.
  53. . اطلس شیعه، ص415.
  54. . اطلس شیعه، ص415.
  55. . المغانم المطابه، ج3، ص1236؛ التاریخ الشامل، ج2، ص264-265.
  56. . تاریخ المدینه، ص192-205؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص258.
  57. . اطلس شیعه، ص417.
  58. . بغیة الراغبین، ج2، ص197-198.
  59. . اعیان الشیعه، ج1، ص208.
  60. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص140؛ التحفة اللطیفه، ج2، ص257.
  61. . تاریخ ابن خلدون، ج4، ص65-66؛ التاریخ الشامل، ج2، ص137-138.
  62. . التاریخ الشامل، ج2، ص145-146.
  63. . التحفة اللطیفه، ج2، ص257.
  64. . المنتظم، ج16، ص180.
  65. . التاریخ الشامل، ج2، ص141.
  66. . العقد الثمین، ج7، ص31-32.
  67. . شفاء الغرام، ج2، ص364؛ تاریخ مکه، ص280.
  68. . تاریخ المدینه، ص215؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص368؛ ج4، ص140؛ المنهل، ج4، ص191.
  69. . الکامل، ج12، ص20؛ تاریخ المدینه، ص215؛ المغانم المطابه، ج3، ص1266-1267.
  70. . مرآة الحرمین، ص518.
  71. . التحفة اللطیفه، ج2، ص378.
  72. . السلوک، ج2، ص43.
  73. . نهایة الارب، ج3، ص146-147؛ السلوک، ج2، ص44.
  74. . نهایة الارب، ج3، ص149.
  75. . تاریخ المدینه، ص192، 199، 2۰2، 2۰5.
  76. . التحفة اللطیفه، ج1، ص28.
  77. . تاریخ المدینه، ص2۰6-2۰7.
  78. . وفاء الوفاء، ج2، ص103-104.
  79. . التاریخ الشامل، ج2، ص311.
  80. . نک: التاریخ الشامل، ج2، ص311.
  81. . مرآة الحرمین، ج1، ص260.
  82. . اشراف مکه، ص87-88.
  83. . التاریخ الشامل، ج2، ص333-334.
  84. . التاریخ الشامل، ج2، ص334.
  85. . نک: تحفة المحبین، ص56.
  86. . تحفة الازهار، ج1، ص45-48.
  87. . تحفة الازهار، ج2، ص336-339.
  88. . الشیعة فی المدینه، ص48-49.
  89. . المغانم المطابه، ج3، ص1264.
  90. . نک: الشیعة فی المدینه، ص11-13.
  91. . الشیعة فی المدینه، ص49.
  1. یا اخضر.
  2. یا ظاهر.
  3. یا مسلم.
  4. از تبار «ابو احمد قاسم بن عبیدالله بن طاهر بن یحیی».
  5. سلیمان.
  6. حمزه.
  7. جَمامِزَه.
  8. که خود به آل حَیار و آل طراد قسمت شد.
  9. فرزندان رمیح بن راجح بن مهنا.
  10. عنقا بن یحیی.
  11. از نسل موسی بن سند بن طفیل.
  12. محمد بن سنان.
  13. یا ماتع.
  14. محل حکمرانی مدینه.
  15. حثرم.
  16. یا هدفان.
  17. اغاوات.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل اشراف حسینی.
  • اشراف مکة المکرمة و امرائها فی العهد العثمانی، اسماعیل حقی جارشلی، ترجمه، خلیل علی مراد، بیروت، الدار العربیة للموسوعات، ۱۴۲۴ق.
  • اطلس شیعه، رسول جعفریان، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، ۱۳۸۷ش.
  • اعیان الشیعه، سید محسن الامین (م. ۱۳۷۱ق)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
  • بغیة الراغبین، سید عبدالحسین شرف الدین، بیروت، الدار الاسلامیه، ۱۴۱۱ق.
  • تاریخ ابن الوردی، ابن الوردی (م. ۷۴۹ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق.
  • تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (م. ۸۰۸ق)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
  • تاریخ امراء المدینه، عارف عبدالغنی، دمشق، دار کنان.
  • التاریخ الشامل، عبدالباسط بدر، مدینه، ۱۴۱۴ق.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، الطبری (م. ۳۱۰ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • تاریخ المدارس الوقفیه، طارق بن عبدالله، مدینه، الجامعة الاسلامیه، ۱۴۲۳ق.
  • تاریخ المدینة المنوره، ابن فرحون (م. ۷۶۹ق)، به کوشش شکری، بیروت، دار الارقم.
  • تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه، احمد السباعی (م. ۱۴۰۴ق)، ترجمه، جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش.
  • تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
  • تحفة الازهار و زلال الانهار، ضامن بن شدقم الحسینی (م. ۱۰۹۰ق)، به کوشش الجبوری، تهران، میراث، ۱۴۲۰ق.
  • التحفة اللطیفة فی تاریخ المدینه، شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
  • تحفة المحبین و الاصحاب، عبدالرحمن الانصاری (م. ۱۱۹۵ق)، به کوشش العرویسی، تونس، المکتبة العتیقه، ۱۳۹۰ق.
  • الدرر الکامنه، ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق)، به کوشش عبدالمعید، هند، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۹۲ق.
  • الدولة العثمانیه، عیسی الحسن، بیروت، الاهلیه، ۲۰۰۹م.
  • جمهرة انساب العرب، ابن حزم (م. ۴۵۶ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
  • السلوک لمعرفة دول الملوک، المقریزی (م. ۸۴۵ق)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
  • شذرات الذهب، عبدالحی بن العماد (م. ۱۰۸۹ق)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق.
  • شفاء الغرام، محمد الفأسی (م. ۸۳۲ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق.
  • الشیعة فی المدینة المنوره، عبدالرحیم بن حسن بن محمد حربی، سید الشهداء، ۱۴۲۲ق.
  • صبح الاعشی، احمد بن علی القلقشندی (م. ۸۲۱ق)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، ۱۹۸۱م.
  • الضوء اللامع، شمس الدین السخاوی (م. ۹۰۲ق)، بیروت، دار مکتبة الحیاة.
  • العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، محمد الفأسی (م. ۸۳۲ق)، به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق.
  • عمدة الطالب، ابن عنبة (م. ۸۲۸ق)، به کوشش آل الطالقانی، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۰ق.
  • الکامل فی التاریخ، ابن اثیر (م. ۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
  • لحظ الالحاظ، ابن فهد الهاشمی (م. ۸۷۱ق)، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
  • لسان العرب، ابن منظور (م. ۷۱۱ق)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
  • المدینة المنورة فی العصر المملوکی، عبدالرحمن مدیرس، ریاض، مرکز الملک فیصل، ۱۴۲۲ق.
  • مرآة الحرمین، ابراهیم رفعت پاشا (م. ۱۳۵۳ق)، قم، المطبعة العلمیه، ۱۳۴۴ق.
  • مروج الذهب، المسعودی (م. ۳۴۶ق)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
  • المغانم المطابه، محمد الفیروزآبادی (م. ۸۱۷ق)، المدینه، مرکز بحوث و دراسات المدینه، ۱۴۲۳ق.
  • المنتظم، ابن الجوزی (م. ۵۹۷ق)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
  • المنهل الصافی، یوسف بن تغری (م. ۸۷۴ق)، به کوشش محمد امین، الهیئة المصریه.
  • موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره، احمد زکی یمانی، مصر، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۹ق.
  • النجوم الزاهره، ابن تغری بردی الاتابکی (م. ۸۷۴ق)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
  • نهایة الارب، احمد بن عبدالوهاب النویری (م. ۷۳۳ق)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، ۱۴۲۳ق.
  • وفاء الوفاء، السمهودی (م. ۹۱۱ق)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م.