احمد احسائی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(افزودن شناسه) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
| وبگاه رسمی = | | وبگاه رسمی = | ||
}} | }} | ||
'''احمد | '''احمد بن زین الدین''' مشهور به'''احمد اَحسائی''' (۱۱۶۶-۱۲۶۲ق)، از علماء [[امامیه|شیعه]] و پیشوای فرقه [[شیخیه]]. وی در اَحساء منطقه شیعهنشین [[عربستان]] به دنیا آمد، در [[عراق]]، [[یزد]]، [[کرمانشاه]] و [[اصفهان]] سکونت کرد و سرانجام در [[مدینه]] در [[قبرستان بقیع]] به خاک سپرده شد. [[محمدباقر وحید بهبهانی]]، [[سیدمهدی بحر العلوم]] و [[شیخ جعفر کاشف الغطاء]] از مهمترین استادان او بودند. احمد احسائی به [[روایت|روایات]] بیش از عقل بها میداد و ازاینرو با برخی از دیدگاههای [[فلسفه اسلامی|فیلسوفان]] مسلمان چون [[میرداماد]] و [[ملاصدرا]] مخالف بود.<br />او درباره [[معاد]] جسمانی، [[معراج]] پیامبر اسلام(ص)، جایگاه امام در هستی و زندگی [[امام زمان(ع)]] عقاید ویژه خود را داشت. برخی از علماء شیعه او را به جهت عقایدش تکفیر کردهاند. مهمترین کتابهای اَحسایی عبارتاند از شرح الزیارة الجامعة الکبیره، شرح العرشیه، شرح المشاعر و کتاب جوامع الکلم. | ||
==تولد== | ==تولد== | ||
خط ۶۷: | خط ۶۸: | ||
* معاد جسمانی: مفهوم معاد نزد عامه امامیه آن است که روزی جانهای مردگان به بدنی بازمیگردند که همه ویژگیهای این جهانی آنها را دارد.<ref>حقائق الایمان، ص۱۵۹؛ بحار الانوار، ج۷، ص۵۰؛ بدایة المعارف، ج۲، ص۱۶۹.</ref> اما احسائی آشکارا بر آن است که انسان با جسم هورقلیایی (جهان واسطه برزخ و فاصله میان عالم ملک و جهان اجسام و دنیا) بازمیگردد و بازگشت روح در کالبدی لطیفی صورت میپذیرد که در قیاس با جهان برزخ و قیامت، جسم محسوب میشود؛ ولی لطیفتر از جسم دنیایی است.<ref>شرح العرشیه، ص۴۷-۴۸.</ref> | * معاد جسمانی: مفهوم معاد نزد عامه امامیه آن است که روزی جانهای مردگان به بدنی بازمیگردند که همه ویژگیهای این جهانی آنها را دارد.<ref>حقائق الایمان، ص۱۵۹؛ بحار الانوار، ج۷، ص۵۰؛ بدایة المعارف، ج۲، ص۱۶۹.</ref> اما احسائی آشکارا بر آن است که انسان با جسم هورقلیایی (جهان واسطه برزخ و فاصله میان عالم ملک و جهان اجسام و دنیا) بازمیگردد و بازگشت روح در کالبدی لطیفی صورت میپذیرد که در قیاس با جهان برزخ و قیامت، جسم محسوب میشود؛ ولی لطیفتر از جسم دنیایی است.<ref>شرح العرشیه، ص۴۷-۴۸.</ref> | ||
* معراج جسمانی: به اتفاق متکلمان شیعه، پیامبر | * معراج جسمانی: به اتفاق متکلمان شیعه، پیامبر گرامی با جسم خاکی خویش به آسمانها و عرش اعلی و بهشت رضوان عروج کرد.<ref>نک: مکیال المکارم، ج۲، ص۹۲.</ref> احسائی همانند ایشان جسمانی بودن معراج پیامبر را باور دارد؛ اما بر آن است که پیامبر در هر فلک از افلاک آسمانی به هنگام حرکت به سوی عرش برین، جسمی متناسب با جرم آن فلک یافت تا خرق و التیامی لازم نباشد و ورود به افلاک گوناگون برای پیکر وی مشکلی پدید نیاورد.<ref>جوامع الکلم، ج۱، ص۱۸۱.</ref> او همچون معاد جسمانی، عروج پیامبر را با جسم هورقلیایی تصویر میکند.<ref>جوامع الکلم، ج۱، ص۱۸۱.</ref> | ||
* جایگاه امام در آفرینش: بر پایه آثار احسائی، امامت مقامی است همراه و پیوسته به مقام رسالت و هر چه خداوند از احکام به رسولش بخشیده، نزد امامان معصوم: حفظ شده است. او ۱۴ معصوم را معانی خداوند میداند؛ یعنی علم، حکم، فرمان و قدرت فراگیر خداوندیاند.<ref>شرح الزیارة الجامعه، ج۱، ص۴۸.</ref> وی امامان را علل فاعلی، مادی، صوری و غایی جهان هستی میشمرد<ref>شرح الزیارة الجامعه، ج۳، ص۲۹۶؛ ج۴، ص۶۹.</ref> و بر این باور است که تمام امور جهان به آنان واگذار شده و ایشان خالق و رازقاند.<ref>شرح الزیارة الجامعه، ج۱، ص۸۶-۸۷.</ref> او باور دارد که اصول دین بر چهارند: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع. به نظر او، عدالت و معاد جزء اصول دین نیستند.<ref>شیخیگری بابیگری، ص۵۲-۵۳.</ref> | * جایگاه امام در آفرینش: بر پایه آثار احسائی، امامت مقامی است همراه و پیوسته به مقام رسالت و هر چه خداوند از احکام به رسولش بخشیده، نزد امامان معصوم: حفظ شده است. او ۱۴ معصوم را معانی خداوند میداند؛ یعنی علم، حکم، فرمان و قدرت فراگیر خداوندیاند.<ref>شرح الزیارة الجامعه، ج۱، ص۴۸.</ref> وی امامان را علل فاعلی، مادی، صوری و غایی جهان هستی میشمرد<ref>شرح الزیارة الجامعه، ج۳، ص۲۹۶؛ ج۴، ص۶۹.</ref> و بر این باور است که تمام امور جهان به آنان واگذار شده و ایشان خالق و رازقاند.<ref>شرح الزیارة الجامعه، ج۱، ص۸۶-۸۷.</ref> او باور دارد که اصول دین بر چهارند: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع. به نظر او، عدالت و معاد جزء اصول دین نیستند.<ref>شیخیگری بابیگری، ص۵۲-۵۳.</ref> |
نسخهٔ ۲۲ نوامبر ۲۰۱۷، ساعت ۲۳:۰۰
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Ahmad در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۹۶ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
پرونده:احمد احسائی.jpg | |
اطلاعات فردی | |
---|---|
لقب | شیخ احمد احسائی |
تاریخ تولد | رجب سال ۱۱۶۶ق |
زادگاه | الأحساء |
محل زندگی | نجف، کربلا، بصره، یزد، اصفهان، کرمانشاه، الأحساء |
تاریخ وفات | ۲۱ ذیقعده سال ۱۲۴۱ق |
محل دفن | قبرستان بقیع |
شهر وفات | مدینه |
اطلاعات علمی | |
استادان | محمد باقر وحید بهبهانی، سیدمهدی بحر العلوم، شیخ جعفر کاشف الغطاء |
محل تحصیل | کربلا، نجف |
تألیفات | شرح الزیارة الجامعة الکبیره، شرح العرشیه، شرح المشاعر، کتاب جوامع الکلم |
احمد بن زین الدین مشهور بهاحمد اَحسائی (۱۱۶۶-۱۲۶۲ق)، از علماء شیعه و پیشوای فرقه شیخیه. وی در اَحساء منطقه شیعهنشین عربستان به دنیا آمد، در عراق، یزد، کرمانشاه و اصفهان سکونت کرد و سرانجام در مدینه در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد. محمدباقر وحید بهبهانی، سیدمهدی بحر العلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء از مهمترین استادان او بودند. احمد احسائی به روایات بیش از عقل بها میداد و ازاینرو با برخی از دیدگاههای فیلسوفان مسلمان چون میرداماد و ملاصدرا مخالف بود.
او درباره معاد جسمانی، معراج پیامبر اسلام(ص)، جایگاه امام در هستی و زندگی امام زمان(ع) عقاید ویژه خود را داشت. برخی از علماء شیعه او را به جهت عقایدش تکفیر کردهاند. مهمترین کتابهای اَحسایی عبارتاند از شرح الزیارة الجامعة الکبیره، شرح العرشیه، شرح المشاعر و کتاب جوامع الکلم.
تولد
شیخ احمد فرزند شیخ زین الدین بن ابراهیم بن صقر احسائی از قبیله بنیخالد، تیرهای از قریش، است.[۱] وی در رجب سال ۱۱۶۶ق. در روستای مُطَیرِف در منطقه شیعهنشین «الاَحساء» در شرق عربستان کنونی زاده شد.[۲] به گفته خود وی، پیشینه تشیع در نیاکانش به جدّ چهارمش داغِر بازمیگردد.[۳] داغر در پی ستیز با پدرش رمضان، به روستای مطیرف مهاجرت کرد و نخستین فرد این خاندان بود که بادیهنشینی را رها نمود و سپس به مذهب تشیع گروید که در آن ناحیه رونق یافته بود.[۴]
مهاجرت به عراق
احمد در پنج سالگی قرآن را نزد پدرش و رسالههای اَجرومیه و عوامل در نحو را نزد شیخ محمد بن محسن احسائی در زادگاهش آموخت[۵] و تا ۲۰ سالگی علوم دینی متداول را همان جا فراگرفت. خود گفته است که از کودکی پیوسته در آثار و احوال گذشتگان اندیشه میکرد و هنگام تحصیل نیز به علومی که فرامیگرفت، ژرف میاندیشید تا آنگاه که چند رؤیا زندگی او را دگرگون کرد.[۶] وی همزمان با آشوبهای ناشی از هجوم عبدالعزیز، حاکم سعودی، به احساء، در سال ۱۱۸۶ق. به عراق مهاجرت کرد و در شهر نجف ساکن شد. او پیوسته میان دو شهر نجف و کربلا برای شرکت در درس دانشورانی چون آقا محمد باقر وحید بهبهانی (م.۱۲۰۵ق.)، سید مهدی بحر العلوم (م.۱۲۱۲ق.) و شیخ جعفر کاشف الغطاء (م.۱۲۲۸ق.) رفت و آمد میکرد[۷] و از مشایخ نجف و کربلا اجازه روایت گرفت[۸]؛ ولی در آثارش از کسی به عنوان استاد یاد نکرده است.
احسایی در پی شیوع بیماری طاعون در عراق، به زادگاه خود بازگشت و پس از ازدواج، همراه خانوادهاش در سال ۱۲۰۸ق. به بحرین رفت و بار دیگر در سال ۱۲۱۲ق. رهسپار عراق شد و در پیرامون بصره سکنا گزید.[۹] هنگام اقامت در بصره، برخی از عبارات معماگونه و افکار رازآلود خویش را نخستین بار بازگو کرد که خشم دانشوران بصره، از جمله شیخ محمد بن شیخ مبارک قطیفی حاکم آن سامان، را برانگیخت.[۱۰]
سکونت در یزد
حمله وهابیها در ۱۸ ذیحجه سال ۱۲۱۶ق. به کربلا و قتل و غارتی که در آن دیار به راهانداختند، احسائی را بیش از پیش گوشهگیر کرد.[۱۱] او در سال ۱۲۲۱ق. به زیارت کربلا و نجف راهی گشت و سپس برای زیارت حضرت علی بن موسی الرضا، هشتمین پیشوای شیعیان، با خانواده و گروهی عازم خراسان شد. در بازگشت از خراسان، به درخواست مردم یزد در آنجا سکونت گزید.[۱۲] شهرت وی شهرهای بسیار را تحث تأثیر قرار داد. فتحعلی شاه قاجار برای دیدار با او نامهای به حاکم یزد نوشت و از وی خواست تا زمینه سفر احسائی را به پایتخت فراهم سازد. شیخ احمد در پی اصرار شاه راهی تهران و با استقبال گرم او روبهرو شد. او با این استدلال که حضورش در پایتخت مشکلات حکومت را دو چندان خواهد کرد، درخواست سکونت در پایتخت را نپذیرفت[۱۳] و با حمایت شاهزادگان قاجار به یزد بازگشت.[۱۴]
اقامت در کرمانشاه
احسائی در سال ۱۲۲۹ق. با وجود ناخرسندی مردم و حاکم یزد، به قصد زیارت عتبات مقدسه، یزد را ترک گفت و در راه با استقبال مردم اصفهان و کرمانشاه روبهرو شد. او درخواست پافشارانه محمد علی میرزا، فرزند فتحعلی شاه، را برای اقامت در کرمانشاه پذیرفت. اقامت وی در کرمانشاه حدود ۱۰ سال به درازا انجامید و در این مدت به سال ۱۲۳۲ق. همراه فرزندش شیخ عبدالله و جمعی از یاران عازم حج شد. در اواخر ماه شعبان آن سال در مسیر حج از راه صحرای شام به دمشق رفت و ماه رمضان را در آنجا سپری کرد. در نیمه ماه شوال راهی مدینه گشت و در ۲۴ ذیقعده در مسجد شجره احرام بست و برای انجام مناسک حج به سوی مکه حرکت کرد.[۱۵]
پس از مرگ دولتشاه، حاکم کرمانشاه، در سال ۱۲۳۷ق. و گسترش وبا و قحطی، احسائی کرمانشاه را به قصد زیارت دیگر بار امام رضا۷ ترک کرد و با گذشتن از قم، قزوین و دیگر شهرهای مسیر وارد مشهد شد و از آنجا به یزد و سپس اصفهان رفت که از بزرگترین مراکز علمی بود و فلسفه و حکمت در آن رونق داشت. هنگامی که از شیخ علی نوری (م.۱۲۴۷ق.) از برتری آغا محمد بیدآبادی (م.۱۱۹۸ق.) و شیخ احمد احسائی پرسیده شد، او ترجیح یکی بر دیگری را مشکل دانست[۱۶]؛ اما چون در بحث فلسفی احسایی حضور یافت، احسایی را با فلسفه بیگانه دید و از این که به ترویج افکار او پرداخته بود، پشیمان شد.[۱۷]
بر پایه گزارشی از ملا هادی سبزواری (م.۱۲۸۹ق.)، نویسنده کتاب منظومه، هنگام ورود احسائی به اصفهان، همه محافل علمی شهر تعطیل شد و بسیاری از دانشوران بزرگ، از جمله شیخ محمد کلباسی (م.۱۲۶۲ق.)، نویسنده کتاب اشارات، در درس حکمت او حضور یافتند.[۱۸] هنگام اقامه نماز جماعت، افزون بر ۱۶۰۰۰ تن در مسجد حکیم اصفهان به او اقتدا میکردند.[۱۹]
آثار احسائی
از او افزون بر ۱۳۸ اثر در موضوعات متنوع بر جای ماند. این آثار شامل ۱۱۵ رساله، پنج خطبه و ۳۵ فایده است که در ۳۱ مجلد چاپ و منتشر شده[۲۰] و۱۰ جلد از آن در دست نیست. از نامآورترین آثار او میتوان به کتابهای شرح الزیارة الجامعة الکبیره، شرح العرشیه، شرح المشاعر و کتاب جوامع الکلم اشاره کرد.[۲۱] او در چند رساله در کتاب جوامع الکلم به احکام و موضوع حج پرداخته و به پرسشهایی در این زمینه پاسخ داده است.
از جمله در رساله قطیفیه، به میقات اهل مدینه و جواز تأخیر احرام از میقات، برتری اقامت در مکه یا مدینه، بقا یا عدم بقای وجوب ذبح در صورت تبدیل حج تمتع به حج اِفراد، پهن شدن زمین از زیر کعبه، معنای مخزون بودن بادها در ارکان کعبه، و معنای فرورفتن عهد و میثاق در حجرالاسود پرداخته است.[۲۲] نیز در رساله صالحیه فساد یا عدم فساد حج تمتع در صورت ارتکاب آمیزش را بررسی کرده[۲۳] و در رسالهای در پاسخ شیخ علی عُرَیضی، استفسار از حد استطاعت حج را به بحث نهاده است.[۲۴]
مخالفت علماء ایران با احسائی
حضور احسائی در ایران مخالفتهایی نیز در پی داشت. از جمله میتوان به مخالفت برخی از روحانیون و دانشوران قزوین در سفر زیارتی او به مشهد اشاره کرد.[۲۵] ملا محمد تقی بَرَغانی (م.۱۲۶۳ق.)، معروف به شهید ثالث و از دانشوران قدرتمند قزوین، شیخ احمد احسائی را تکفیر نمود. این تکفیر در پی گفتوگوی علمی میان آن دو بر سر معاد جسمانی و قانع نشدن برغانی از پاسخهای او صورت گرفت. انتشار این فتوا در میان دانشوران کربلا و نیز نسبت یافتن باورهای مبالغهآمیز به او، در واپسین سفرش به کربلا عصه را بر وی تنگ کرد. کوشش او برای اصلاح اوضاع و آرام ساختن حوزهها نتیجه نداد و وی را از ماندن در کربلا منصرف ساخت.[۲۶]
مخالفانش در پی انتشار برخی داستانها درباره او، مجازاتش را از حکمران بغداد خواستند. او با شنیدن این خبر، درنگ در کربلا را جایز ندانست و پس از فروختن خانه و اثاث منزل، در کهنسالی همراه خانوادهاش برای زیارت خانه خدا و حرم پیامبر۹ از راه صحرای شام به سوی حجاز حرکت کرد.[۲۷]
درگذشت
او در دمشق بیمار شد و با شدت یافتن بیماریاش در نزدیکی مدینه، در محلی به نام هدیه در روز یکشنبه ۲۱ ذیقعده سال ۱۲۴۱ق. درگذشت. پسرش شیخ حسن بر جنازه او نماز گزارد و او را به مدینه برد و در قبرستان بقیع، پشت دیوار بقعه ائمه بقیع از سوی جنوب و زیر ناودان محراب در برابر بیت الاحزان به خاک سپرد.[۲۸] فرهاد میرزا معتمد الدوله (م.۱۳۰۵ق.) در سفرنامه حج خود، درباره آرامگاه وی مینویسد: «در خارج بقعه مبارکه [ائمه بقیع] قبر شیخ احمد بحرینی [احسایی] است. سنگ نازکی بر بالای قبر او بوده که شکسته شده؛ معلوم نشد که از نازکی شکسته یا کسی عمداً شکسته است.»[۲۹] به نظر میرسد تا پیش از تخریب بقاع متبرک بقیع به دست وهابیان، قبر احسائی مشخص و بر آن محجری از آهن و سنگ لوحی بوده است.[۳۰] وفات وی در سرزمینهای اسلامی، حزن و اندوه و برپایی مراسم ختم و بزرگداشت را همراه داشت. از جمله شیخ محمد ابراهیم کلباسی (م.۱۲۶۲ق.) سه روز پیاپی برای او در اصفهان مجلس ختم برپا کرد.[۳۱]
دیدگاههای احسائی
بررسی آثار شیخ احمد احسائی نشان میدهد که در عین احاطه بر روایات، از هوشی سرشار و ذکاوتی درخور بهره داشته است. با این همه، چون اهل فلسفه و مباحث عقلی نبوده، درباره مسائل فلسفی سخنانی سست گفته است. او بر خلاف فیلسوفان پیش از خود، همچون میرداماد (م.۱۰۴۱ق.) و ملا صدرا (م.۱۰۵۰ق.)، به موازین عقلی و فلسفی و توجه به روایتهای اهل بیت همراه با تأمل و تلاش برای فهم آنها از منظر عقلی و مشاهده درونی پایبند نبود. نگاه او به عقل، از منظر نقل بود و تا آنجا که میتوانست عقل را به استخدام نقل درمیآورد. از همین رو، در بیشتر مسائل با حکمای اشراقی و رواقی و مشائی مخالفت و در ردّ سخنان آنان پافشاری میکرد.[۳۲] مثلاً با نظریه حرکت در جوهر مخالفت کرد و سخنان صدر المتألهین را در این باب مردود شمرد.[۳۳] پارهای از باورها و اندیشههای احسائی که او را از دیگران تمایز میبخشد و به عنوان پایهگذار مکتب فکری جدید در مذهب شیعه معرفی میکند، چنین است:
- معاد جسمانی: مفهوم معاد نزد عامه امامیه آن است که روزی جانهای مردگان به بدنی بازمیگردند که همه ویژگیهای این جهانی آنها را دارد.[۳۴] اما احسائی آشکارا بر آن است که انسان با جسم هورقلیایی (جهان واسطه برزخ و فاصله میان عالم ملک و جهان اجسام و دنیا) بازمیگردد و بازگشت روح در کالبدی لطیفی صورت میپذیرد که در قیاس با جهان برزخ و قیامت، جسم محسوب میشود؛ ولی لطیفتر از جسم دنیایی است.[۳۵]
- معراج جسمانی: به اتفاق متکلمان شیعه، پیامبر گرامی با جسم خاکی خویش به آسمانها و عرش اعلی و بهشت رضوان عروج کرد.[۳۶] احسائی همانند ایشان جسمانی بودن معراج پیامبر را باور دارد؛ اما بر آن است که پیامبر در هر فلک از افلاک آسمانی به هنگام حرکت به سوی عرش برین، جسمی متناسب با جرم آن فلک یافت تا خرق و التیامی لازم نباشد و ورود به افلاک گوناگون برای پیکر وی مشکلی پدید نیاورد.[۳۷] او همچون معاد جسمانی، عروج پیامبر را با جسم هورقلیایی تصویر میکند.[۳۸]
- جایگاه امام در آفرینش: بر پایه آثار احسائی، امامت مقامی است همراه و پیوسته به مقام رسالت و هر چه خداوند از احکام به رسولش بخشیده، نزد امامان معصوم: حفظ شده است. او ۱۴ معصوم را معانی خداوند میداند؛ یعنی علم، حکم، فرمان و قدرت فراگیر خداوندیاند.[۳۹] وی امامان را علل فاعلی، مادی، صوری و غایی جهان هستی میشمرد[۴۰] و بر این باور است که تمام امور جهان به آنان واگذار شده و ایشان خالق و رازقاند.[۴۱] او باور دارد که اصول دین بر چهارند: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع. به نظر او، عدالت و معاد جزء اصول دین نیستند.[۴۲]
- زندگی امام مهدی در هورقلیا: احسائی همانند دیگر دانشوران شیعه، وجود و ظهور امام زمان[ را از اصول مسلم و ضروری دین میداند[۴۳]؛ اما بر خلاف آنان، معتقد است که زندگی و بقای امام نه در این جهان، بلکه در عالم هورقلیا تحقق دارد.[۴۴]
پیوند به بیرون
- شیخ احمد احسائی، دایرة المعارف اسلامی
- «رساله داستان احوال و آثار شیخ احمد احسائی»، نوشته مرتضی مدرسی چهاردهی
- «احوال بزرگان: شیخ احمد احسائی»، نوشته مرتضی مدرسی چهاردهی
- «اصطلاح هورقلیا در اندیشۀ شیخ احمد احسایی و سهروردی»، نوشته علیاکبر باقری
- «دو رساله در عقیده شیخ احمد احسائی»، نوشته محمدرضا انصاری قمی
پانویس
- ↑ دلیل المتحیرین، ص۱۳؛ ریحانة الادب، ج۱، ص۷۸.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴؛ شیخیگری بابیگری، ص۱۲.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۳.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴؛ فهرست کتب، ج۱، ص۱۶۶.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴-۵.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴-۵.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۱۸؛ فهرست کتب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ الذریعه، ج۱، ص۱۸۸؛ اجازات شیخ احمد احسائی، ص۱-۳۵.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۱۹-۲۰.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۱۹-۲۰؛ فهرست کتب، ج۱، ص۲۰۵.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۰؛ تاریخ کربلا، ص۱۸۷؛ شهداء الفضیله، ص۲۸۸-۳۰۴.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۲.
- ↑ شیخیگری بابیگری، ص۱۸-۱۹.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۸.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۸، ۳۳-۳۵؛ شیخیگری بابیگری، ص۲۱.
- ↑ دلیل المتحیرین، ص۲۷.
- ↑ شیخیگری بابیگری، ص۵۴.
- ↑ شیخ احمد احسائی، ص۳۲.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۵۱؛ شیخیگری بابیگری، ص۵۱.
- ↑ روضات الجنات، ج۱، ص۲۲۰؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۵۹۱-۵۹۳؛ دلیل المتحیرین، ص۱۱۸-۱۳۲؛ فهرست کتب، ج۲، ص۸۲؛ الشیخیة نشأتها، ص۳۷۵-۳۸۹.
- ↑ الشیخیة نشأتها، ص۹۱.
- ↑ الشیخیة نشأتها، ص۲۵۱، ۲۷۳.
- ↑ الشیخیة نشأتها، ص۲۶۳.
- ↑ الشیخیة نشأتها، ص۲۶۹.
- ↑ قصص العلماء، ص۴۳-۴۴.
- ↑ قصص العلماء، ص۵۱؛ شیخگیری بابیگری، ص۳۸-۳۹؛ هدایة الطالبین، ص۱۰۹-۱۱۰.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴۰.
- ↑ رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴۰؛ دلیل المتحیرین، ص۶۸.
- ↑ سفرنامه فرهاد میرزا، ص۱۴۱.
- ↑ نک: سفرنامه میرزا محمد حسین حسینی فراهانی، ص۲۳۱.
- ↑ روضات الجنات، ج۱، ص۹۴.
- ↑ دلیل المتحیرین، ص۲۸.
- ↑ شرح العرشیه، ص۳۵.
- ↑ حقائق الایمان، ص۱۵۹؛ بحار الانوار، ج۷، ص۵۰؛ بدایة المعارف، ج۲، ص۱۶۹.
- ↑ شرح العرشیه، ص۴۷-۴۸.
- ↑ نک: مکیال المکارم، ج۲، ص۹۲.
- ↑ جوامع الکلم، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ جوامع الکلم، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ شرح الزیارة الجامعه، ج۱، ص۴۸.
- ↑ شرح الزیارة الجامعه، ج۳، ص۲۹۶؛ ج۴، ص۶۹.
- ↑ شرح الزیارة الجامعه، ج۱، ص۸۶-۸۷.
- ↑ شیخیگری بابیگری، ص۵۲-۵۳.
- ↑ شیخیگری بابیگری، ص۵۵.
- ↑ جوامع الکلم، ج۲، ص۱۰۳.
منابع
- اجازات شیخ احمد احسائی: حسین محفوظ، نجف.
- اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م.۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
- بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- بدایة المعارف الالهیه: محسن خرازی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
- تاریخ کربلا و حائر حسین: عبدالجواد کلیددار، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق.
- جوامع الکلم: شیخ احمد احسائی، تهران، ۱۲۷۲ق.
- حقائق الایمان: الشهید الثانی (م.۹۶۶ق.)، به کوشش رجایی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۹ق.
- دلیل المتحیرین: سید کاظم رشتی، ترجمه: محمد رضی بن محمد رضا، عسکر سلیمانیان.
- الذریعة الی تصانیف الشیعه: آقا بزرگ تهرانی (م.۱۳۸۹ق.)، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۳ق.
- رساله شرح احوال شیخ اجل احمد احسائی: شیخ احمد احسائی.
- روضات الجنات فی احوال العلماء السادات: محمد باقر موسوی خوانساری (م.۱۳۱۳ق.)، تهران، مکتبة اسماعیلیان، ۱۳۹۰ق.
- ریحانة الادب: محمد علی مدرس تبریزی، تهران، خیام، ۱۳۷۴ش.
- سفرنامه فرهاد میرزا: فرهاد میرزا معتمد الدوله، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۶۶ش.
- شرح الزیارة الجامعه: شیخ احمد احسائی، بیروت، دار المفید، ۱۴۲۰ق.
- سفرنامه میرزا محمد حسین حسینی فراهانی: فراهانی، به کوشش مسعود گلزاری، تهران، فردوسی، ۱۳۶۲ش.
- شرح العرشیه: شیخ احمد احسائی، ایران، ۱۲۷۱ق.
- شهداء الفضیله: عبدالحسین بن احمد الامینی التبریزی (م.۱۳۹۰ق.)، قم، دار الشهاب.
- شیخ احمد احسایی: مرتضی مدرسی چهاردهی، تهران، بنگاه مطبوعاتی علمی، ۱۳۳۴ق.
- الشیخیة نشأتها و تطورها و مصادر دراستها: محمد حسن آل طالقانی، بیروت، آمال للمطبوعات، ۱۴۲۰ق.
- شیخیگری بابیگری از نظر فلسفه، تاریخ و اجتماع: مرتضی مدرسی چهاردهی.
- فهرست کتب مشایخ عظام: ابوالقاسم خان ابراهیمی، کرمان.
- قصص العلماء: میرزا محمد تنکابنی، بیروت، دار المحجه، ۱۴۱۴ق.
- مکیال المکارم: محمد تقی الموسوی الاصفهانی (م.۱۳۴۸ق.)، به کوشش سید علی عاشور، بیروت، الاعلمی، ۱۴۲۱ق.
- هدایة الطالبین: محمد کریم کرمانی، ۱۳۸۰ق.