اوس
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:E ebrahimi در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
اوس، از نسل اوس بن حارثة بن ثعلبة بن عمرو و از قبایل اصلی ساکن در مدینه همزمان با ظهور اسلام است. پیشینه این قبیله به بنیازد از قبایل یمن میرسد که در تاریخ گزارشهایی از مهاجرت آنان به یثرب وجود دارد. اوس فقط یک پسر به نام مالک داشته که دارای پنج پسر بوده و طوائف اوسی از آنها ریشه گرفتهاند. نبردهاای زیادی میان قبایل اوس و خزرج به وقوع پیوسته ولی در مورد اینکه تمام شاخههای اوسی در این نبردها شرکت کرده باشند اطلاعی در دست نیست. در مورد عقاید و باورهای اوسیان قبل از اسلام باید گفت که اوسیان به خاطر معاشرت طولانی با یهودیان به آیین یهودیت گرایش داشتند.
البته مسیحیت کم و بیش و نیز بتپرستی هم جزء آیین اوسیان به شمار میرفت. اوسیان بتپرست، منات را عبادت می کردند و به اوس منات شهرت داشتند که بعد از اسلام آوردن از طرف پیامبر(ص) اوس الله نام گرفتند. آنان مناسک حج مخصوصی متأثر از آیین ابراهیمی داشتند و برای منات طواف و قربانی انجام می دادند.
عدهای از اوسیان به ترتیب با دو پیمان عقبه اول و دوم به اسلام گرویدند و بعد از پیمان عقبه دوم که زمینهساز هجرت پیامبر(ص) بود، بقیه اوسیان مسلمان شدند. پدیده نفاق در اوائل حکومت نبوی در میان قبایل اوس و خزرج رواج داشت و نمود آن در غزوه تبوک و خندق و امتناع از شرکت در جنگ، ماجرای مسجد ضرار و ... بیشتر بود.
پیشینه
قبیله اوس از نسل اوس بن حارثة بن ثعلبة بن عمرو، از زیر مجموعههای قبیله یمنی اَزْد بود.[۱] از پیشینه آنان در یمن تا شیوه انتقال و استقرارشان در یثرب جز گزارشهایی افسانهگونه در منابع سده سوم ق. آگاهیهای درخور اعتماد در دست نیست که ابنهشام کاملترین آنها را آورده است.[۲] مطالعات باستانشناسان و دیگر محققان معاصر نیز به دیدگاهی یکسان در این زمینه نیانجامیده است.[۳] شاید بتوان با بررسی نسب انصاریان معاصر با پیامبر که یازده تا هفده واسطه میان آنان و اوس وجود داشت، [۴] به هنگام تقریبی این مهاجرت دست یافت. بر این اساس، با عنایت به میانگین سی سال برای هر نسل، میتوان سکونت اوس در یثرب را تا ظهور پیامبر(ص) از حدود 330 تا 500 سال دانست.
اوس در جاهلیت
مهاجرت کلان قبیله ازد از جنوب یمن به شمال آن، به رهبری جدّ دوم اوس، عَمرو ملقب به مُزَیْقیاء حاکم منطقه سبأ و رئیس قبیله ازد، صورت گرفت.[۵] در پی او پسرش ثَعْلَبَه ملقب به عَنْقاء، رهبری ازد را بر عهده گرفت و در دوران او مهاجرت ازد از حاشیه دریای سرخ تا شام ادامه یافت.[۶] در پی ثعلبه، پسرش حارثه به عنوان رهبر قبایل مهاجر که در این هنگام به غَسّان شهره بودند، برگزیده شد.[۷] وی در آغاز رویاروییهایی را در شام بر ضدّ روم رهبری کرد؛ اما به مرور زیر تاثیر عموی خود جَفْنَه، در حاشیه قرار گرفت و سپس همراه خاندانش به یثرب آمد و پس از بستن پیمانی با حاکمان آنجا، در حومه آن شهر اقامت کرد.[۸]
به تدریج و با افزایش جمعیت، اوسیان توانستند در یثرب برای خود جایگاهی بیابند.[۹] از این زمان تا مدتی دور، از اوس و خزرج که با هم نسب مشترک داشتند و به فرزندان قیله، دختر ارقم بن عمرو بن جفنه)، [۱۰] مشهور بودند، آگاهی چندان در دست نیست. گویا جمعیت اوس در این زمان، نسبت به خزرج کمتر افزایش یافته بود. آنان مدتی را نیز زیر سلطه یهودیان یثرب سپری کردند.[۱۱]
شاخههای اصلی اوس
در آستانه ظهور اسلام، اوس به یک قبیله بزرگ با زیر شاخههای گوناگون تبدیل شده بود. نسبشناسان برای اوس تنها یک فرزند به نام مالک نام بردهاند که پنج پسر داشت و طوایف اوسی همگی از آنها ریشه گرفتهاند. عَوف یکی از آن پسران بود که از نسل او تیرههای گوناگون از بنیعمرو بن عوف، بنیضُبَیعَة بن زید، بنیامیة بن زید، بنیعُبَید بن زید، بنیجَحجَبا بن کلفه، بنیسمیع (بنی لوذان بن عمرو بن عوف) و بنیمعاویه پدید آمدند.[۱۲] جز بنیمعاویه که به دلیل اختلاف درونی از آنها جدا شدند، دیگر طوایف منشعب از نخستین شاخه اوس یعنی «عَوف» در یثرب بالا (عوالی) و به صورت مشخص در قُبا ساکن بودند.[۱۳]
احیحة بن جلاح
از شخصیتهای شناخته شده عوفی در روزگار جاهلیت میتوان به اُحَیحَة بن جُلاح از طایفه بنیجحجبا اشاره کرد که از معاصران جد دوم پیامبر، هاشم، شمرده میشد.[۱۴] نفوذ و قدرت سیاسی احیحه در دوران خود بیش از دیگر سران اوس بود. وی در هماوردی با یکی از سران خزرج، خود را والاتر از همه خواند و بر سر همین ادعا با طایفه خزرجی بنیسالم در همسایگی خویش وارد نبرد شد و به پیروزی رسید.[۱۵] با کشته شدن یکی از خزرجیان طائفه بنینجار به دستور احیحه و خونخواهی آنان، بار دیگر نبرد میان دو گروه آغاز گشت. گر چه در این نبرد، احیحه ناکام شد، [۱۶] آتش نبرد میان اوس و خزرج همچنان برافروخته ماند.
سوید بن صامت
سُوَید بن صامت نیز از شخصیتهای برجسته این شاخه به شمار میرود. وی از اندک اشرافی بود که توانست لقب کامل را به سبب حکمت در شعر و شرافت در میان قومش دریافت کند.[۱۷] مادر او لیلی دختر عمرو، خاله عبدالمطلب جد پیامبر(ص) است و از بستگان مادری پیامبر(ص) به شمار میآید.[۱۸] وی در سفر حجی که در کهنسالی به مکه داشت، از سوی پیامبر(ص) به اسلام دعوت شد؛ اما پاسخی مشخص به ایشان نداد.[۱۹] در پی بازگشت به یثرب، در موقعیتی غافلگیر شد و به دست برخی خزرجیان به قتل رسید و از آن پس، نبرد بُعاث آغاز گشت.[۲۰] برخی قتل او را در بعاث و در حال مسلمانی دانستهاند.[۲۱]
عبدعمرو بن صیفی
شخصیت با نفوذ دیگر این شاخه، عبدعمرو بن صَیفی، پدر حنظله غسیل الملائکه، نام داشت که به ابوعامر راهب مشهور بود. وی در روزگار جاهلیت بتپرستی را ترک کرد و به آیین مسیحیت یا حنیفیت گروید.[۲۲] او کنار دو رهبر دیگر اوس که از شاخههای دیگر بودند، نبرد بعاث را برنامهریزی کرد.[۲۳] سخن مِقریزی که وی را «راس الاوس» دانسته، [۲۴] بیانگر جایگاه وی نزد اوسیان است.
ابوعفک
ابوعفک، شاعر اوسی و یهودی طایفه بنیعمرو بن عوف که صد و اندی سال زندگی کرد، در دوره اسلامی تاثیرگذار بود.[۲۵] از دیگر شاعران آنان میتوان به عبید بن ناقد از طایفه جَحجَبا که سرودههایی در نبرد سراره میان بنیحارث از خزرج و بنیعمرو بن عوف و نیز نبرد بقیع سرود[۲۶] و همچنین درهم بن زید که سرودههایی در نبرد سمیر سرود، اشاره کرد.[۲۷] عصماء دختر مروان یهودی نیز از این تیره بود که در پی هجرت، پیامبر(ص) را هجو و از اسلام بدگویی میکرد و به قتل رسید.[۲۸]
مرة بن مالک
مُرّة بن مالک از دیگر فرزندان اوس است که طوایف بنیوائل بن زید، بنیامیة بن زید و بنیعطیة بن زید از او پدید آمدند و به جعادره شهرت یافتند. اینان همچون شاخه عوف در یثرب بالا میزیستند. ابوقَیس بن اَسلَت وائلی از رهبران و شاعران این شاخه پیش از اسلام بود[۲۹] که به سبب ازدواج با یکی از زنان قریشی، با قریشیان ارتباط داشت.[۳۰] وی در نبردهای اوس و خزرج از جمله درگیری با بنیمازن بن نجار، [۳۱] نبرد بقیع[۳۲] و نخستین نبرد فجار [۳۳] فرماندهی اوسیان را بر عهده داشت. برخی وی را از بنیخطمه، شاخه دیگر اوس، میدانند.[۳۴] شاس بن قیس نیز از اشراف و سران برجسته بنیعطیة بن زید بود که برجی در یثرب ساخته بود[۳۵] که به نام خودش شناخته میشد.
جشم بن مالک
جُشَم فرزند دیگر مالک بود که طایفه بنیخَطَمَه به او میرسد.[۳۶] از بنیخطمه در روزگار جاهلیت آگاهی چندان در دست نیست، جز آنکه در نبرد سمیر کنار طایفه اوسی بنیعمرو بن عوف و رهبرش احیحة بن جلاح قرار گرفت.[۳۷]
امرؤالقیس بن مالک
از امرؤالقیس بن مالک، فرزند دیگر اوس، دو طایفه بنیواقف و بنیسلم منشعب شد. سکونتگاه این دو شاخه نیز کنار مسجد فضیخ قرار داشت.[۳۸] در پی درگیری این دو طایفه با یکدیگر، بنیسلم به قُبا مهاجرت کرد و به شاخه اوسی عوف پیوست.[۳۹] درباره این دو طایفه آگاهیهای دیگر در دست نیست.
عمرو بن مالک
عمرو معروف به نبیت فرزند دیگر مالک است که طوایف سهگانه بنیعبدالاشهَل، بنیظفر و بنیحارثه به آن میرسند.[۴۰] اینان در یثربِ پایین زندگی میکردند. به دلیل اختلافهای درون شاخهای، بنیحارثه زیر فشار بنیعبدالاشهل ناچار به ترک منطقه شد و به خیبر رفت؛ اما با وساطتهای پسین بازگشت و در مناطق شمالیتر اقامت کرد.[۴۱] بنیظفر در روزگار جاهلیت به دلیل ستیزهای خونین با طایفه خزرجی بنیمالک بن نجار، وارد نبرد شده بود.[۴۲]
بنی عبد الاشهل بزرگترین و مؤثرترین طایفه اوسی این شاخه است که در تحولات پیش از اسلام حضور برجستهای داشته است. بر پایه سخن ابناثیر، نخستین نبرد آنها با خزرج، نبردی است که بر سر خون یکی از همپیمانانش با بنینجار خزرجی آغاز کرد.[۴۳]
حضیر بن سماک اشهلی
از شخصیتهای شناخته شده این شاخه، میتوان از حُضَیر بن سِماک اشهلی یاد کرد که در نبردهای سراره، حاطب بقیع و بعاث، اوس را بر ضد خزرج رهبری کرد. برنامهریزی نبرد بعاث، بزرگترین نبرد اوس و خزرج که با مشارکت و حضور قبایل و همپیمانان خارجی دو طرف رخ داد، با همت و تلاش وی صورت گرفت و چون در صحنه نبرد اوسیان پا به فرار گذاشتند، او با نیزه خود را مجروح ساخت. این کار وی باعث شد تا اوسیان که پیش از آن شکست خورده بودند، به حمایت از او به میدان بازگردند و نبرد به سود آنان و با کشتن رئیس خزرجیان، عمرو بن نعمان، و آتش زدن خانه و نخلستانهایشان به پایان رسید.[۴۴] او در پی همین جراحت دوام نیاورد و درگذشت.[۴۵]
معاذ بن نعمان اشهلی نیز از رهبران و اشراف این شاخه بود که در نبرد فارع میان بنونجار و بنیعبدالاشهل، طایفه خود را به نبرد با طایفه خزرجی بنیمالک بن نجار برد.[۴۶] سعد بن معاذ اشهلی از رهبران اوس در دوران پیامبر(ص) فرزند او است.[۴۷]
از بزرگان بنیحارثه نیز میتوان از اوس بن قیظی و مجدعة بن حارثه نام برد[۴۸] که در گزارشهای پیش از اسلام، کمتر از آنان یاد شده است. قَیس بن خَطیم از بنیظفر، از شاعران برجسته این شاخه است که در برابر شاعران خزرج به هماوردی میپرداخت. پیش از هجرت پیامبر(ص) همسر وی به پیامبر ایمان آورده بود. در سفری که به مکه آمد، پیامبر(ص) به وی درباره همسرش سفارش کرد. وی پیش از هجرت پیامبر(ص) به دست برخی خزرجیان به قتل رسید.[۴۹]
نبردهای اوس و خزرج
در منابع تاریخی، نبردهای گوناگون را به اوس و خزرج نسبت دادهاند.[۵۰] از میان 13 درگیری که ابناثیر گزارش کرده، هفت درگیری میان شاخهای از اوس با شاخهای از خزرج روی داده است. از شش نبرد دیگر، جز بُعاث که به نظر همه تاریخنگاران میان تمام شاخههای اوس و خزرج روی داده، یعنی درگیریهای سمیر، ربیع، بَقیع، فِجار اول و فجار دوم آگاهیهای تفصیلی از جمله حضور شاخهها و زیرشاخههای اوس یا خزرج در دست نیست و فقط گفتهاند که این نبرد میان اوس و خزرج روی داده است.[۵۱]
اعتقادات و باورهای اوس
رواج یهودیت
منابع از رواج آیین یهود در میان یثربیان حکایت دارد. در ریشهیابی روابط آنها با یهود، نشانههایی از ارتباط نیاکان اوس با کاهنان یهود یمن دیده میشود.[۵۲] نخستین و جامعترین سند درباره یهودیان اوس، عهدنامهای است که پیامبر(ص) در آغاز ورود خود به مدینه میان تیرههای گوناگون بست که در آن به یهودیان اوس تصریح شده است.[۵۳]
میتوان معاشرت طولانی اوسیان با یهودیان را عمدهترین عامل گرایش آنان به این آیین دانست. مفسران مسلمان در این زمینه به عللی همچون استفاده اوسیان از دایههای یهودی برای نوزادان و کودکانشان اشاره کردهاند.[۵۴] نزدیکی سکونتگاههای اوس و یهود یثرب را میتوان از دیگر عوامل گرایش به یهودیگری دانست.[۵۵] این مجاورت زمینه ارتباط بیشتر و نزدیکتر آنها را فراهم آورد تا جایی که به برقراری پیمانهای سیاسی میان آنان و یهود بنینضیر و بنیقریظه انجامید.[۵۶] این ارتباط بیش از پیمان خزرج با بنیقینقاع موثر بود؛ زیرا بنینضیر و بنیقریظه خود را از آن رو که نسب به هارون میرساندند، کاهن مینامیدند و اعتبار مذهبی ویژه برای خود باور داشتند؛ اما بنیقینقاع چنین ادعایی نداشت.[۵۷]
همچنین برخی اوسیان برای حل و فصل دعاوی خود به کاهنان یهودی مراجعه میکردند[۵۸] و زمانی که زنی از آنها نگران مرگ نوزاد یا کودک خود میشد، نذر میکرد در صورت بهبود، فرزند خود را یهودی کند.[۵۹] این گزارشها به خوبی از اعتبار آیین یهودی در میان جمعی از اوسیان حکایت دارد.
آنان زیر تاثیر یهودیان، به محدودیتهایی در روابط جنسی خود با همسرانشان پایبند بودند. آیه 223 سوره بقره در این زمینه نازل شد و چنین محدودیتهایی را بیاساس دانست: [۶۰] نِساؤُکُم حَرثٌ لَکُم فَاتوا حَرثَکُم... .
رواج مسیحیت
درباره رواج دین مسیحیت در یثرب، آگاهیهای تاریخی محدود، از جمله گزارشهایی از تاثیر بازرگانان مسیحی بر جوانان یثرب و تغییر کیش آنها به مسیحیت در منابع اسلامی دیده میشود.[۶۱] ابوعامر از بزرگان اوس در دوران مهاجرت پیامبر به مدینه، زیر تاثیر مسیحیت قرار گرفته بود.[۶۲]
بتپرستی
اوس همچون دیگر شاخههای ازدی ساکن در یمن الهههای گوناگون داشت.[۶۳] آنان بت مَنات را که در ساحل دریای سرخ در منطقه مُشَلَّل و در جایی به نام قُدید، میان مکه و مدینه [۶۴] معبدی داشت، میپرستیدند.[۶۵] بسیاری از بتهای یثرب از چوب بودند.[۶۶] در منابع به بتهای فراوان میان تیرههای اوسی چون بنیعبد الاشهل، [۶۷] بنیواقف، [۶۸] بنیحارثه، [۶۹] بنیبَیاضه[۷۰] و بنیخَطْمَه[۷۱] اشاره شده است.
اسلام
با ورود پیامبر(ص) به مدینه، برخی تیرههای اوسی مسلمان شدند. شماری همچون بنیواقف، بنیخَطْمَه، بنیوائل و بنیامیه که به آنها اوس مَنات گفته میشد، [۷۲] تا سال پنجم ق. به بتپرستی ادامه دادند و در پی اسلام آوردن به «اوس الله» شهرت یافتند.[۷۳]
حجگزاری اوس در جاهلیت
انجام دادن مناسک حج میتواند نشانه اثرپذیری ایشان از آیین ابراهیمی پیش از هجرت باشد. آنها در ماه ذیحجه احرام بسته، به مکه میرفتند و در پی طواف و وقوف در عرفات و منا، مکه را به قصد معبد منات در منطقه مُشَلَّل ترک میکردند و پس از ذکر تلبیه منات، طواف و قربانی مینمودند و سرهای خود را تراشیده، از احرام بیرون میآمدند.[۷۴] آنها برای منات چنین تلبیه میگفتند: «لبیک، اللهم لبیک، لولا ان بکرا دونک یبرّک الناس و یهجرونک. ما زال حج عثج یاتونک، انا علی عدوائهم من دونک». [۷۵]
اوسیان به بتهایی که بر صفا و مروه نصب شده بود، اعتقاد نداشتند. از این رو، سعی میان این دو کوه را تعظیم آن بتها شمرده، آن را انجام نمیدادند و به همین رو در پی اسلام نیز سعی میان صفا و مروه را از مصداقهای شرک میدانستند و از آن پرهیز میکردند. بدین دلیل، آیه 158 سوره بقره نازل شد و سعی را بخشی از مناسک حج دانست: [۷۶] اِنَّ الصَّفا و المَروةَ مِن شَعائرِ اللّهِ فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما و مَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَاِنَّ اللهَ شَاکِرٌ عَلیم.
همچنین گزارش شده که آنها هر گاه به قصد حج یا عمره احرام میبستند، تا پایان مناسک، زیر سقف نمیرفتند. از این رو، هنگام ورود به منازل، برای آن که از زیر سر در خانه عبور نکنند، از روی دیوار یا از شکاف آن وارد خانه میشدند.[۷۷] برخی این امر را به گروهی از آنان نسبت میدهند.[۷۸] این سنت از سوی بعضی از انصار در پی اسلام نیز تکرار شد که آیه 189 بقره آنان را از این کار بازداشت و آن را امری ناپسند دانست: [۷۹] ... و لَیسَ البِرُّ بِاَن تَاتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها و لـکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَاتوا البُیوتَ مِن اَبوابِها واتَّقوا اللهَ لَعَلَّکُم تُفلِحون.
گسترش اسلام در میان اوس
در اینکه نخستین مسلمانان یثرب از کدام طوایف بودند، گزارشهای گوناگون در دست است. اَوسیان معتقدند که ایاس بن مُعاذ اشهلی در یثرب پایین، نخستین یثربی است که دعوت پیامبر(ص) را پذیرفت. به گفته منابع، گروهی از اَوسیان در تدارک نبرد بعاث به مکه آمدند تا از آنان همپیمانی بگیرند.
اسلام بنیعبدالاشهل
هیات اَوسی متشکل از 15 تن از طایفه بنیعبد الاشهل در مکه با پیامبر(ص) دیدار کرد و با دعوت او آشنا شد. در این گزارش، تنها به نام ایاس بن مُعاذ برادر سعد بن مُعاذ و انس بن رافع معروف به ابوحیسر تصریح شده است. ایاس پس از بازگشتن درگذشت و از آنجا که بستگانش تهلیل و تکبیر و تسبیح وی را بارها شنیده بودند، او را مسلمان میدانستند.[۸۰] بر پایه این گزارش، میتوان او را نخستین مسلمان یثربی دانست. برخی گزارشها از اسلامِ زنی اشهلی به نام حوّاء بنت یزید پیش از این دیدار یاد کردهاند که اسلام خود را از دیگران پنهان میکرد. از این رو، رسول خدا(ص) در دیدار هیات بنیعبد الاشهل، درباره او به همسرش قیس بن خطیم سفارش کرد.[۸۱]
سپس به سال 11 بعثت، در دیدار یثربیان با پیامبر(ص) به روایت عروة بن زبیر، دو تن از اوسیان در این دیدار شرکت کردند.[۸۲] اما ابناسحق تنها به حضور شش خزرجی اشاره نموده و از هیچ اوسی یاد نکرده است.[۸۳] در بیعت عقبه اول (12بعثت) از حضور دو تن از اوسیان یاد شده است.[۸۴] در پی این پیمان، پیامبر(ص) برای دعوت یثربیان به اسلام، مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد که با تبلیغات او همه افراد طایفه اوسی عبدالاشهل به رهبری سعد بن معاذ مسلمان شدند. اما این رخداد برای دیگر طوایف یثرب روی نداد.
زمینهسازی هجرت پیامبر
اوسیان در بیعت عقبه دوم (13 بعثت) با یازده تن حضورداشتند. این پیمان با حضور حدود 72 یثربی بسته شد و زمینهساز هجرت پیامبر(ص) به مدینه گشت. در این پیمان، دوازده تن از یثربیان از سوی پیامبر(ص) به عنوان نقیب تعیین شدند.[۸۵] در ماجرای این بیعت و گفتوگو میان پیامبر و مسلمانان یثرب، ابوالهیثم اشهلی اوسی به نمایندگی از اوسیان بر حمایت قطعی خود از پیامبر تاکید کرد.[۸۶]
طی سه ماه در پی این پیمان، مسلمانان مکه که کمتر از صد تن بودند، به یثرب مهاجرت کردند.[۸۷] بسیاری از آنان در قُبا که موطن تیره اوسی عمرو بن عوف بود، مستقر شدند. منابع تاریخی از خانه سعد بن خیثمه به نام «بیت العزّاب»[۸۸] (خانه مجرّدها) یا عصبه[۸۹] یاد میکنند که مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. [۹۰]
هجرت پیامبر
پیامبر(ص) در پی مهاجرت به یثرب با اقامت چهار روزه در قبا، مسجدی را در آنجا بنا نهاد که به مسجد قبا شهرت یافت.[۹۱] امروز این مسجد از مهمترین یادمانهایی است که به اوسیان تعلق یافته و همچنان پا برجا است. با رسیدن علی بن ابیطالب(ع) از مکه، رسول خدا(ص) قبا را به سوی سکونتگاههای خزرجی ترک کرد.[۹۲]
پس از جای گرفتن پیامبر(ص) در یثرب و گسترش اسلام در میان ساکنان شهر، بسیاری از تیرههای اوسی که افزون بر همپیمانی با یهودیان بنینضیر و بنیقریظه[۹۳] زیر تأثیر بزرگان خود از ابناسلت بودند، اسلام نیاوردند.[۹۴] پنج سال بعد، با تبعید یهودیان بنینضیر و شکست بنیقریظه، دیگر اوسیان نیز اسلام آوردند و پیامبر(ص) نام اوس منات را به «اوس الله» تغییر داد.[۹۵]
روابط اوس و خزرج در دوران نبوی
با هجرت پیامبر(ص) به رغم اختلافهای پیشین اوس و خزرج که حتی در دوران سکونت نخستین پیامبر در قبا نیز خود را نشان داد و بسیاری از خزرجیان به سبب درگیریهای گذشته نمیتوانستند به دیدار پیامبر بیایند، [۹۶] روابط این دو قبیله چنان با شتاب تغییر کرد که برخی یهودیان از همنشینیهای اوسیان با خزرجیان شگفتزده شدند و برای آسیب رساندن به پیامبر، تلاش کردند اختلافهای آنها را احیا کنند. یک بار نقشه آنها مؤثر افتاد و بازگویی خاطرات نبرد بعاث، به یادآوری کینههای پیشین انجامید. سپس شماری از هر دو گروه با هم وعده کردند در یکی از حرههای یثرب با هم مبارزه نمایند. اما در پی حضور سریع پیامبر و شنیدن سخنان ایشان، گریهکنان یکدیگر را در آغوش گرفتند. آیات 100-105 سوره آلعمران به این اختلافها اشاره دارند.[۹۷]
خداوند در این آیات، اطاعت از یهودیان را بازگشت به کفر دانسته، از مؤمنان میخواهد بر اسلام خود استوار باشند و اوسیان و خزرجیان را سرزنش میکند که چگونه با آن که به پیامبر خدا و آیات الهی دسترسی دارند، به کفر بازمیگردند. در ادامه، خداوند آنان را از تفرقه برحذر داشته، اخوّت و الفت آنان را نعمتی الهی و موجب رهایی از آتش میداند و از آنان میخواهد همچون دیگر اقوامِ گرفتار در عذاب، در پی دلیلهای روشنی که دریافت کردهاند، دچار تفرقه و اختلاف نشوند.
رویداد افک
یکی از مهمترین مشاجرههای اوس و خزرج مربوط به رویداد افک است؛ هنگامی که عبدالله بن ابی خزرجی با دامن زدن به این شایعه، در صدد فشار بر پیامبر بود. ناراحتی ایشان از عبدالله، واکنش اوسیان را در پی داشت. آنان برای کشتن عبدالله اعلام آمادگی کردند. این خبر، واکنش سعد بن عباده، بزرگ خزرجیان، و مشاجره دو تیره را در پی داشت.[۹۸] این اختلاف گاه به افتخارورزی آنان در خدمت به اسلام و شخصیتهای مؤمن آنها نیز کشیده میشد. اوسیان در افتخارات خود به شهیدان برجستهای چون سعد بن معاذ، حنظله غسیل الملائکه، خُزیمة بن ثابت و عاصم بن ثابت تأکید میکردند و خزرجیان چهار تن از قاریان خزرجی و برجسته قرآن چون ابیبن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید را از خود میدانستند.[۹۹]
نفاق اوس
پدیده نفاق در سالهای نخست حکومت نبوی، میان خزرجیان نمود بیشتر داشت. اما به تدریج، به ویژه در پی تحکیم دولت رسول خدا به سال پنجم ق. و اسلام آوردن کافران اوسی، منافقان این قبیله تلاشی بیشتر نشان دادند که اوج آن را میتوان در رویدادهای سال نهم ق. از جمله غزوه تبوک مشاهده کرد.
نخستین منافقان اوسی از طایفه بنیحارثه بودند. اینان که در یثرب پایین زندگی میکردند، به بهانههای واهی صحنه نبرد را در غزوه خندق ترک نمودند و از این رو، به نفاق متهم شدند. آیه 12-13 سوره احزاب [۱۰۰] به اینان اشاره دارد: ... ویَستَـاذِنُ فَریقٌ مِنهُمُ النَّبی یَقولونَ اِنَّ بُیوتَنا عَورَةٌ وما هِی بِعَورَةٍ اِن یُریدونَ اِلّا فِرارا.
عدم شرکت در تبوک
منافقان اوسی در غزوه تبوک، به رغم دارایی و توانایی، از درخواست پیامبر(ص) برای شرکت در نبرد سر باز زدند. برخی اوسیان در محله بنیعبد الاشهل، راتج، در خانهای گرد آمدند و دیگران را از شرکت در غزوه تبوک بازداشتند. به فرمان پیامبر، این خانه سوزانده شد.[۱۰۱] شماری دیگر از اوسیان نیز در محلّه بنیعمرو بن عوف به چنین کاری دست زدند.[۱۰۲]
مخالفت با کمک مالی
پیامبر(ص) در این نبرد از مردم کمک مالی خواست. تنی چند از اوسیانِ مخالف با این امر به کسانی که کمک فراوانی میکردند تهمت ریا میزدند و کسانی را که کمکهایشان ناچیز بود تحقیر میکردند[۱۰۳] که آیه اَلَّذینَ یَلمِزونَ المُطَّوِّعینَ مِنَ المُؤمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ و الذینَ لا یَجِدونَ اِلاّ جُهدَهُم فَیَسخَرونَ مِنهُم سَخِرَ اللهُ مِنهُم ولَهُم عَذابٌ اَلیم (سوره توبه، آیه79) بدان اشاره دارد. آیه 38 سوره توبه بیانگر عتاب الهی به منافقان و رسوا کننده نیت پنهان منافقان است و آنان را به عذابی دردناک وعده میدهد.
ساخت مسجد ضرار
بانیان مسجد ضرار نیز اوسی بودند.[۱۰۴] آنها میخواستند این مسجد را پایگاهی برای کارهای دشمنانه خود قرار دهند[۱۰۵] که در پی بازگشت پیامبر(ص) از غزوه تبوک به سال نهم ق. و به فرمان ایشان سوزانده شد.[۱۰۶] آیه 107 سوره توبه به همین رویداد اشاره دارد: والَّذینَ اتَّخَذوا مَسجِدًا ضِرارًا وکُفرًا و تَفریقـًا بَینَ المُؤمِنینَ واِرصادًا لِمَن حارَبَ اللهَ ورَسولَهُ مِن قَبلُ... .
هر طایفه اوسی مسجدی ویژه خود داشت. مسجد بنیظفر، بنیعبد الاشهل، بنیانیف، بنیخطمه، بنیوائل و بنیامیة بن زید از این مساجد بودند. برخی مساجد چون مسجد فضیخ یا مسجد بنیقریظه در همان سرزمینهای اوس ساخته شدند. از میان این مساجد، برخی به دلیل نمازگزاردن پیامبر در آنها از اهمیتی بیشتر برخوردار بودند.[۱۰۷] به تدریج و در پی مهاجرت طوایف مدینه، بسیاری از این مساجد به ساختمانهای متروک تبدیل شدند و رو به ویرانی نهادند. امروزه جز مسجد قبا نمیتوان همان نامها را بر برخی ساختمانها و مساجد کنونی تطبیق کرد.[۱۰۸] با این حال، مساجد کنونی ذیل را میتوان از مساجد سرزمینهای اوسی برشمرد: مسجدی که در منطقه بنیظفر وجود دارد که به نام بنیظفر، بغله و مائده خوانده میشود. در منطقه بنیحارثه مسجدی هست که بدان مسجد مستراح (استراحتگاه پیامبر در پینبرد احد) نیز گفته میشود. مسجد فضیخ و مسجد شمس نیز در سرزمینهای اوسی ساخته شدند که هنگام محاصره بنینضیر و بنیقریظه تعیین گشتند.[۱۰۹]
از چهرههای شاخص اوسی میتوان به عثمان بن حنیف[۱۱۰] و سهل بن حنیف[۱۱۱] اشاره کرد که به ترتیب والی بصره و مدینه از سوی امام علی (علیهالسّلام) بودند. عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه نیز به سال 63ق. در رخداد حرّه، رهبری مردم مدینه را بر عهده داشت و به دست سپاه یزید به قتل رسید.[۱۱۲]
پانویس
- ↑ جمهرة النسب، ج2، ص363 به بعد.
- ↑ التیجان، ص293-302.
- ↑ دراسات تاریخیه، ج1، ص311-352.
- ↑ نک: الطبقات الکبری.
- ↑ المعارف، ص640؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص203.
- ↑ المقتضب، ص220؛ وفاء الوفاء، ج1، ص138، 172.
- ↑ وفاء الوفاء، ج1، ص134، 137.
- ↑ التیجان، ص293-297.
- ↑ التیجان، ص302؛ السیرة النبویه، ج1، ص13.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص332؛ جمهرة النسب، ج2، ص370.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص197؛ جمهرة النسب، ج2، ص269؛ نسب معد، ج2، ص7204.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص470.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص470.
- ↑ الطبقات، ج1، ص64؛ السیرة النبویه، ج1، ص137؛ المعارف، ص130.
- ↑ الاغانی، ج3، ص21؛ الکامل، ج1، ص658-659.
- ↑ الکامل، ج1، ص660-661.
- ↑ فتوح البلدان، ص455-456؛ الاستیعاب، ج2، ص677.
- ↑ البدایة و النهایه، ج3، ص147.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص427؛ الاستیعاب، ج2، ص677؛ تاریخ طبری، ج2، ص352.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص238؛ الطبقات، ج3، ص417.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص427؛ تاریخ طبری، ج2، ص352؛ الاستیعاب، ج2، ص677.
- ↑ الطبقات، ج5، ص48؛ انساب الاشراف، ج1، ص281.
- ↑ الاغانی، ج17، ص123-130.
- ↑ امتاع الاسماع، ج1، ص132.
- ↑ المغازی، ج1، ص174؛ الطبقات، ج2، ص28؛ ج3، ص366.
- ↑ تاریخ دمشق، ج59، ص434؛ الکامل، ج1، ص664، 673.
- ↑ الاغانی، ج3، ص17.
- ↑ المغازی، ج1، ص172؛ انساب الاشراف، ج1، ص373؛ بحار الانوار، ج108، ص277.
- ↑ طبقات الشعراء، ص119؛ السیرة النبویه، ج1، ص58-59؛ وفاء الوفاء، ج1، ص179.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص283، 437.
- ↑ الکامل، ج1، ص665.
- ↑ الکامل، ج1، ص674.
- ↑ الکامل، ج1، ص676.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص58؛ الطبقات، ج4، ص383.
- ↑ جمهرة النسب، ج2، ص405؛ جمهرة انساب العرب، ص346؛ وفاء الوفاء، ج1، ص156.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص345.
- ↑ الاغانی، ج3، ص16.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص344؛ وفاء الوفاء، ج1، ص156.
- ↑ جمهرة النسب، ج2، ص403-404؛ جمهرة انساب العرب، ص345؛ وفاء الوفاء، ج1، ص156.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص471؛ وفاء الوفاء، ج1، ص153-154.
- ↑ نک: وفاء الوفاء، ج1، ص153.
- ↑ الکامل، ج1، ص666.
- ↑ الکامل، ج1، ص668.
- ↑ الاغانی، ج17، ص85؛ امتاع الاسماع، ج9، ص187.
- ↑ الکامل، ج1، ص662-672، 675؛ امتاع الاسماع، ج9، ص187-188.
- ↑ الکامل، ج1، ص669-670.
- ↑ الاستیعاب، ج2، ص602.
- ↑ المغازی، ج1، ص157-494؛ السیرة النبویه، ج2، ص246؛ الطبقات، ج3، ص490؛ ج4، ص364-369.
- ↑ الاغانی، ج3، ص10.
- ↑ الکامل، ج1، ص658-684.
- ↑ الکامل، ج1، ص658-684.
- ↑ نسب معد، ج2، ص1-2.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص501.
- ↑ جامع البیان، ج3، ص23-24؛ اسباب النزول، ص53.
- ↑ وفاء الوفاء، ج1، ص198.
- ↑ الاغانی، ج3، ص26.
- ↑ النهایه، ج4، ص215؛ وفاء الوفاء، ج1، ص171.
- ↑ اسباب النزول، ص107.
- ↑ جامع البیان، ج3، ص21؛ اسباب النزول، ص52.
- ↑ صحیح مسلم، ج2، ص1058؛ مجمع البیان، ج2، ص564.
- ↑ جامع البیان، ج3، ص22؛ مجمع البیان، ج2، ص630.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص281.
- ↑ تاریخ عرب قبل از اسلام، ص360-367.
- ↑ الاصنام، ص13.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص85؛ الطبقات، ج2، ص111؛ الاصنام، ص13.
- ↑ وفاء الوفاء، ج1، ص249.
- ↑ الطبقات، ج3، ص321.
- ↑ اسد الغابه، ج4، ص630.
- ↑ الطبقات، ج3، ص343.
- ↑ الطبقات، ج3، ص448.
- ↑ الطبقات، ج4، ص279.
- ↑ الاغانی، ج17، ص84.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص437، 500؛ الطبقات، ج4، ص384؛ تاریخ طبری، ج2، ص90.
- ↑ الاصنام، ص14؛ اخبار مکه، ج1، ص125؛ معجم البلدان، ج5، ص204.
- ↑ المحبر، ص313.
- ↑ جامع البیان، ج2، ص61-63؛ اسباب النزول، ص27-28.
- ↑ جامع البیان، ج2، ص253-258.
- ↑ جامع البیان، ج2، ص256؛ التبیان، ج2، ص142.
- ↑ جامع البیان، ص255-258؛ مجمع البیان، ج2، ص508.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص427-428؛ الطبقات، ج3، ص334؛ تاریخ طبری، ج2، ص353.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1814؛ اسد الغابه، ج6، ص73؛ الاصابه، ج8، ص91.
- ↑ الطبقات، ج1، ص219.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص354؛ الطبقات، ج1، ص169.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص433.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص443؛ تاریخ طبری، ج2، ص363؛ البدایة و النهایه، ج3، ص160.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص442.
- ↑ الطبقات، ج1، ص184.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص382.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص258؛ الطبقات، ج2، ص352.
- ↑ الطبقات، ج2، ص352؛ وفاء الوفاء، ج1، ص192.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص263-266؛ السیرة النبویه، ج1، ص494.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص493.
- ↑ الاغانی، ج3، ص19.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص359؛ السیرة النبویه، ج1، ص437.
- ↑ الاغانی، ج17، ص83.
- ↑ وفاء الوفاء، ج1، ص249-250.
- ↑ جامع البیان، ج4، ص34-54؛ مجمعالبیان، ج2، ص802-808؛ لباب النقول، ص44.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص300؛ تاریخ المدینه، ج1، ص332.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص432، 487؛ تاریخ دمشق، ج16، ص368-369.
- ↑ جامع البیان، ج21، ص158؛ التبیان، ج8، ص323؛ الدر المنثور، ج6، ص575-579.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص517.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص524-525.
- ↑ مجمع البیان، ج5، ص84.
- ↑ الطبقات، ج3، ص415؛ الدرر، ج1، ص257-258.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص283.
- ↑ الدرر، ص257.
- ↑ وفاء الوفاء، ج3، ص32-73.
- ↑ المساجد الاثریه، ص10-15.
- ↑ نک: المساجد الاثریه.
- ↑ الاخبار الطوال، ص141؛ انساب الاشراف، ج2، ص222.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص108، 122؛ اسد الغابه، ج1، ص253.
- ↑ الطبقات، ج8، ص284؛ تاریخ طبری، ج5، ص487.
منابع
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م. 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق؛
- اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق؛
- اسباب النزول: الواحدی (م. 468ق.)، به کوشش کمال بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق؛
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛
- اسد الغابه: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی؛
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛
- الاصنام (تنکیس الاصنام): هشام بن محمد کلبی (م. 204ق.)، به کوشش احمد زکی، تهران، تابان، 1348ش؛
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الفکر؛
- امتاع الاسماع: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق؛
- انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق؛
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، به کوشش علی محمد و عادل احمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق؛
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق؛
- تاریخ عرب قبل از اسلام: عبدالعزیز سالم، ترجمه: صدرینیا، تهران، علمی فرهنگی، 1380ش؛
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق؛
- التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
- التعریف بما آنست الهجره: محمد المطری (م. 741ق.)، به کوشش الرحیلی، ریاض، دار الملک عبدالعزیز، 1426ق؛
- تفسیر ابن ابی حاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابی حاتم (م. 327ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، 1419ق؛
- التیجان فی ملوک حمیر: وهبة بن منبه، صنعاء، مرکز الدراسات الیمنیه؛
- جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1412ق؛
- جمهرة النسب: محمد الکلبی (م. 204ق.)، به کوشش محمود فردوس، دمشق، دار الیقظة العربیه، 1939م؛
- جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛
- الدر المنثور: السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛
- دراسات تاریخیه: محمد بیومی مهران، بیروت، دار النهضة العربیه، 1408ق؛
- الدرر فی اختصار المغازی و السیر: ابن عبدالبر (م. 463ق.) ؛
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق؛
- السیرة النبویه: ابن هشام (م. 213/218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق؛
- صحیح مسلم: مسلم (م. 261ق.)، بیروت، دار الفکر؛
- طبقات الشعراء: محمد بن سلام الجمحی (م. 231ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1408ق؛
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛
- فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م؛
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. 630ق.)، به کوشش القاضی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1407ق؛
- لباب النقول: السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، دار احیاء العلوم؛
- مجمع البیان: الطبرسی (م. 548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛
- المحبّر: ابن حبیب (م. 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛
- المساجد الاثریة فی المدینة المنوره: محمد الیاس عبدالغنی، مدینه، مطابع الرشید، 1421ق؛
- المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش؛
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م؛
- المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق؛
- المقتضب: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، دار العربیه، 1987م؛
- نسب معد و الیمن الکبیر: محمد الکلبی (م. 204ق.)، به کوشش محمد فردوس، دمشق، دار الیقظة العربیه، 1939م؛
- النهایه: مبارک ابن اثیر (م. 606ق.)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش؛
- وفاء الوفاء: السمهودی (م. 911ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006م.