ابوطالب
قبرستان ابوطالب در مکه |
ابوطالب، عبدمناف بن عبدالمطلب، پدر امام علی(ع)، عمو و حامی پیامبر(ص). ابوطالب پس از پدرش که رئیس قریش و عهدهدار سقایت کعبه بود، مقام سقایت را برعهده گرفت. وی از شاعران برجسته زمان خود بود و شاعران به اشعارش استناد میکردند. طالب، عقیل، جعفر و علی(ع) پسران ابوطالباند. وی از هشتسالگی پیامبر(ص) سرپرستی او را برعهده گرفت، بسیار به او محبت کرد و بزرگترین حامی او در دعوت به اسلام و تقابل با سران قریش بود.
درباره ایمان ابوطالب میان علماء مسلمان اختلاف نظر وجود دارد. علماء شیعه و برخی از اهل سنت برپایه روایتهای اهل بیت(ع) و برخی شواهد چون استغفار پیامبر برای ابوطالب، او را مؤمن میدانند؛ اما برخی از علماء اهل سنت معتقدند که او ایمان نیاورده است. شیعیان در زمینه ایمان ابوطالب کتابهای بسیار نوشتهاند.ابوطالب در سال دهم بعثت، در ۸۶ سالگی یا ۹۰ سالگی درگذشت. پیامبر آن سال را «عام الحُزن» (سال اندوه) نامید.
زندگینامه
نام ابوطالب، عبدمناف بن عبدالمطَّلب بن هاشم است.[۱] برخی او را عمران نامیدهاند؛[۲] اما بیشتر با کنیهاش ابوطالب مشهور است.[۳] او بیش از ۸۰ سال قبل از هجرت زاده شد.[۴] پدرش عبدالمطلب بزرگ مکه و رئیس قریش بود.[۵] ابوطالب و عبدالله پدر پیامبر اسلام(ص) از یک مادر زاده شدند. مادر هر دو فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران از قبیله بنیمخزوم بود.[۶]
سقایت
میزبانی و پذیرایی از حاجیان (سقایت و رفادت) از مناصب عمده مکه بود که عاملی مؤثر در نفوذ اجتماعی و سیاسی قریش در حجاز شمرده میشد. از این رو خاندانهای قریش برای تصدی آن رقابت میکردند. نمونه تاریخی آن، رقابت و قرعهکشی فرزندان عبدمناف برای عهدهدار شدن این مقام است که در آن، قرعه به نام هاشم بن عبدمناف افتاد.[۷] پس از هاشم، عبدالمطلب میزبانی حاجیان را بر عهده داشت.[۸] ابوطالب پس از مرگ برادر بزرگترش زبیر و زمانی که وضع مالی مناسبی نداشت، سه سال عهدهدار رفادت و سقایت شد. در سال نخست برای پذیرایی از زائران ۱۰/۰۰۰درهم از برادرش عباس وام گرفت و انفاق کرد. در سال دوم ۱۵۰۰۰ درهم وام ستاند؛ اما پس از سال سوم توان اقتصادی ادامه این کار را نداشت. از این رو، آن را به برادرش عباس وانهاد.[۹] ابوطالب پس از خرابشدن کعبه توسط سیل، وی عهدهدار تعمیر آن شد. او دستور داد تا از مالی پاکیزه در بازسازی بنای کعبه استفاده کنند. در این هنگام، پیامبر(ص) ۲۵ سال داشت و اختلاف بر سر نصب حجرالاسود در همین ماجرا رخ داد.[۱۰]
جایگاه اجتماعی
بر پایه حدیثی از امام علی(ع)، ابوطالب در عین تهیدستی سرور قریش بود و پیش از او هرگز تهیدستی بر قریش ریاست نکرده بود.[۱۱] بزرگمنشی وی در میان قریش زبانزد بود. به علت درایت و نفوذ کلامش در میان قریش، تیرههای مختلف هنگام اختلافات او را داور قرار میدادند. ابوطالب را بانی سنت سوگند در شهادتدادن برای اولیای دم (قَسامه) دانستهاند.[۱۲] این سنت در اسلام نیز ادامه یافت.[۱۳]
خصوصیات
ابوطالب به سخاوت شهرت داشت.[۱۴] وی همچنین شاعری توانا و برجسته بود.[۱۵] اشعار او در سدههای نخستین اسلامی مورد توجه و استناد شاعران و ادیبان معروف بوده است.[۱۶] شعری از او به نام قصیده لامیه شهرت بسیار یافت.[۱۷]
فرزندان
ابوطالب چهار پسر و سه دختر داشت. پسران او طالب، عقیل، جعفر و امام علی(ع) هر یک با هم ده سال اختلاف سن داشتند.[۱۸] برخی گفتهاند که عقیل چهار سال از جعفر و او نُه سال از علی(ع) بزرگتر بود.[۱۹] دخترانش ام هانی (فاخته)،[۲۰] جمّانه و ریطه (امطالب)،[۲۱] ) نام داشتند. همه فرزندان ابوطالب از فاطمه بنت اسد بن هاشم بودند.[۲۲] البته برخی گفتهاند که او از زنی دیگر بنام علّه نیز پسری به نام طلیق داشته است.[۲۳]
سرپرستی پیامبر(ص)
ابوطالب پس از مرگ پدرش عبدالمطَّلِب به وصیت وی، سرپرستی پیامبر(ص) را که هشت سال بیشتر نداشت، عهدهدار شد.[۲۴] برخی گفتهاند: عبدالمطلب سرپرستی پیامبر(ص) را به فرزند بزرگش زبیر وانهاد و پس از درگذشت او ابوطالب عهدهدار پیامبر شد؛[۲۵] اما از آنجا که زبیر در حلف الفضول حضور داشت و پیامبر(ص) در این زمان حدود ۲۰ سال داشت، درگذشت زبیر در کودکی پیامبر(ص) درست به نظر نمیآید.[۲۶] از این رو، نتیجه گرفتهاند که بعد از عبد المطلب، از همان ابتدا سرپرستی پیامبر(ص) بر دوش ابوطالب بود.[۲۷]
محبت ابوطالب به پیامبر(ص)
ابوطالب توجهی ویژه به پیامبر(ص) داشت و بیش از فرزندانش به او محبت میکرد. بهترین غذا را برای وی فراهم میساخت و بسترش را در کنار بستر خود قرار میداد و میکوشید همواره او را همراه خود داشته باشد.[۲۸] در سفرهای تجاری نیز او را با خود میبرد. ملاقات بحیرای راهب با پیامبر(ص) و توصیه راهب به ابوطالب درباره وی، در یکی از همین سفرها گزارش شده است.[۲۹]
ابوطالب همکاری تجاری با خدیجه را به محمد(ص) جوان توصیه کرد[۳۰] و سپس از سوی وی به خواستگاری خدیجه رفت.[۳۱] برخی گفتهاند که خطبه عقد را نیز او خواند.[۳۲]
حمایت از پیامبر
پس از دعوت آشکار پیامبر(ص) به اسلام، فشار قریش بر ابوطالب افزایش یافت.[۳۳] در یوم الانذار که دعوتشدگان بیشتر از بنیهاشم بودند، برخی از اعضای برجسته هاشمی مانند ابولهب وی را شماتت کردند. وقتی در همین جلسه پیامبر(ص) امام علی(ع) را برادر، وصی و خلیفه خود خواند، گروهی با تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو فرمان داد که از فرزندت اطاعت کنی![۳۴] بنابر گزارشهای تاریخی بزرگان قریش سه بار نزد ابوطالب آمدند و از وی خواستند تا مانع دعوت پیامبر(ص) شود. در دیدار نخست، او در برابر قریش موضع نگرفت و کوشید آنان را مجاب سازد. در دیدار دوم که قریش خواهان تسلیم کردن پیامبر(ص) بودند، او تلاش کرد پیامبر(ص) را از خطرهای دعوتش آگاه کند؛ اما آنگاه که با اصرار او روبهرو شد، گفت: هر چه میپسندی، انجام ده. به خدا سوگند! تو را تسلیم نخواهم کرد.[۳۵]
بار سوم بزرگان مشرک قریش به ابوطالب پیشنهاد کردند تا محمد(ص) را با عمارة بن ولید مخزومی که جوانی زیبا و باذکاوت بود، مبادله کند.[۳۶] وی در برابر این پیشنهاد، سخت برآشفت و مطعم بن عدی را که بر این پیشنهاد اصرار میکرد، با سرودن شعری مؤاخذه[۳۷] و بر پایه گزارشی، به قتل تهدید کرد.[۳۸]
سرودههایی از ابوطالب در حمایت از پیامبر(ص) روایت شده است.[۳۹] او برادرش حمزه را به اسلام تشویق و پس از گرویدنش به اسلام تمجیدش کرد.[۴۰] در سال پنجم بعثت، همو نجاشی پادشاه حبشه را به سبب پذیرش مسلمانان ستود[۴۱] و در سال هفتم آنگاه که از تصمیم قریش برای قتل پیامبر(ص) آگاه شد، شعری بدین مضمون سرود: به خدا سوگند! قریش نمیتواند به تو دست یابد، مگر این که من در خاک خفته باشم.[۴۲]
واکنش ابوطالب به دعوت به اسلام
برپایه گزارشهای تاریخی، ابوطالب نخستین بار هنگامی از دعوت پیامبر(ص) آگاه شد که او را همراه امام علی(ع) در حال نماز دید و از این مراسم پرسید. گزارش شده است که پیامبر(ص) پس از تبیین اسلام برای ابوطالب، از او برای گرویدن به دین تازه دعوت کرد. وی پاسخ مثبت نداد؛ ولی نکوشید محمد(ص) را از ادامه دعوتش بازدارد. بر پایه برخی گزارشها، علی(ع) برای گرویدن به اسلام از پدرش بیم داشت؛[۴۳] ؛ ولی ابوطالب او را از دین جدید بازنداشت و به پسرش گفت: از دین پسرعمویت رویگردان نباش. او تو را جز به خیر نمیخواند.[۴۴]
سکونت در شعب ابوطالب
از ابتدای سال هفتم بعثت، پس از تحریم اقتصادی مسلمانان توسط سران قریش، بنیهاشم و دیگر مسلمانان به اجبار در منطقهای که بعدها «شِعْب ابیطالب» خوانده شد، مسکن گزیدند.[۴۵] ابوطالب از کسانی بود که در شعب دارایی خود را انفاق کرد.[۴۶] پس از آگاهی پیامبر(ص) از معدوم شدن عهدنامه سران قریش برضد مسلمانان، ابوطالب این خبر را به قریش رساند و وعده داد که اگر محمد(ص) راست نگفته باشد، او را به قریش تحویل دهد. قریش پذیرفت و با مشاهده صحت خبر، عهدنامه نقض شد و بنیهاشم و مسلمانان در سال دهم بعثت از محاصره بیرون رفتند.[۴۷] ابوطالب در شعری پس از این ماجرا رسول خدا(ص) را ستود.[۴۸]
ایمان ابوطالب
درخصوص ایمان ابوطالب میان علماء مسلمان اختلاف نظر وجود دارد. علماء شیعه با توجه به روایات اهل بیت(ع)،[۴۹] بر این باورند که ابوطالب به دین اسلام ایمان آورده است. برخی از اهل سنت نیز با استناد به شواهدی چون غسل ابوطالب به فرمان پیامبر(ص)، استغفار پیامبر برای او، باقیماندن همسر مسلمانش فاطمه بنت اسد در پیوند همسری او و مضمون برخی سرودههایش، از ایمان وی سخن گفتهاند.[۵۰]
منکرانِ ایمان ابوطالب، از ادانکردن شهادتین و نزول برخی از آیات در شأن وی که از کفر او حکایت دارند، سخن به میان میآورند. برای مثال گفتهاند: آیه ۲۶ سوره انعام ، «وَهُم ینهَونَ عَنهُ وَینأَونَ عَنهُ وَإِن یهلِکونَ إِلَّا أَنفُسَهُم وَمَا یشعُرُونَ» (و آنان [مردم را] از آن باز مىدارند و [خود نيز] از آن دورى مىکنند؛ و[لى] جز خويشتن را به هلاکت نمىافکنند و نمىدانند)[۵۱] ، درباره ابوطالب نازل شده است.[۵۲] در پاسخ گفتهاند: سوره انعام یکجا بر پیامبر(ص) نازل شده و آیات آن شأن نزول جداگانه ندارند.[۵۳]
همچنین برخی معتقدند که آیه ۱۱۳ سوره توبه، «مَا کانَ لِلنَّبِی وَالَّذِینَ آمَنُوا أَن یسْتَغفِرُوا لِلمُشرِکینَ وَلَو کانُوا أُولِی قُربَی مِن بعد مَا تَبَینَ لَهُم أَنَّهُم أَصحَابُ الجَحِیمِ»؛ (برای پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند، سزاوار نیست که برای مشرکان، پس از آن که جهنمیبودن آنان روشن شد، آمرزش بخواهند؛ هرچند از خویشاوندان باشند.)، پیامبر را از استغفار برای ابوطالب نفی کرده است؛ اما با توجه به اینکه سوره توبه از آخرین سورههای نازل شده بر پیامبر(ص) در مدینه بوده است،[۵۴] و ابوطالب پیش از هجرت درگذشت، این تفسیر را درست ندانستهاند.همچنین همسویی منافع خلفای عباسی و به تبع آن دستگاه تبلیغاتی آنان با کافر انگاشتن ابوطالب،جهت دار و جعلی بودن روایات کفر وی را تقویت می کند،(خلفای عباسی پس از چرخش مذهبی خود در دوران منصور، خلافت را میراثی دانستند که از عموی مسلمان پیامبر(جدشان عباس) بالحاظ کافر بودن دیگر عموی آن حضرت(ابوطالب) برای نسل عباس به میراث مانده و نسل دختر رسول الله از این ارث نصیبی ندارند.
تألیفات درباره ابوطالب
دانشوران شیعه توجهی ویژه به موضوع ایمان ابوطالب داشتهاند. نخستین گردآورندگان جوامع حدیثی شیعه مانند کُلِینی در کافی، با نقل گزارشهایی از خدمات ابوطالب به اسلام[۵۵] سخن گفتهاند. نجاشی تا اواسط سده پنجم ق، حدود ده نگاشته را در میان دانشوران شیعه درباره ابوطالب ثبت کرده است.[۵۶] مهمترین مؤلفان در این زمینه از این قرارند: احمد بن محمد بن عمار کوفی (درگذشت ۳۴۶ق)، ابن طرخان جرجرائی، سهل بن احمد دیباجی (درگذشت ۳۸۰ق)، علی بن بلال مهلبی ازدی، حسین بن عبیدالله (ابوعبدالله غضائری) (درگذشت ۴۱۱ق) و شیخ مفید (درگذشت ۴۱۳ق). از نوشتههای این شش تن، کتاب ایمان ابیطالب شیخ مفید در دسترس است.
در سدههای بعد نیز نگاشتههایی درباره ایمان ابوطالب سامان یافت؛ ازجمله:
- مُنی الطالب فی ایمان ابیطالب، تألیف محمد بن احمد بن حسین خزاعی نیشابوری (درگذشت سده پنجم)،[۵۷]
- الحجة علی الذاهب الی تکفیر ابیطالب، نوشته فخار بن معد الموسوی (درگذشت ۶۰۳ق)[۵۸]
- کتاب ایمان ابیطالب، تألیف احمد بن موسی بن طاووس (درگذشت ۶۷۳ق).[۵۹]
از سده دهم به بعد، نگاشتهها درباره ایمان ابوطالب در میان شیعه و سنی افزایش یافته است. برخی از آنها عبارتاند از:
- أسنی المطالب فی نجاة ابیطالب، نوشته احمد بن زینی دحلان الشافعی
- منیة الراغب فی ایمان ابیطالب، نوشته محمدرضا طبسی
- ابوطالب مؤمن قریش، نوشته عبدالله الخنیزی.[۶۰]
درگذشت
ابوطالب در ماه ذی قعده یا نیمه ماه شوال سال دهم بعثت، در ۸۶ سالگی و بر پایه گزارشی، ۹۰ سالگی وفات یافت[۶۱] و مانند پدرش عبدالمطلب[۶۲] در منطقه حَجون مکه به خاک سپرده شد.[۶۳] پیامبر(ص) آن سال را که با وفات ابوطالب و همسرش خدیجه همراه بود، «عام الحزن» نامید.[۶۴] با وفات او فشارها بر مسلمانان افزایش یافت.[۶۵] قبرستانی که وی را در آن به خاک سپردهاند، نزد ایرانیان به «قبرستان ابوطالب» مشهور است.
پانویس
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۱؛ الطبقات، خلیفه، ص۳۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱.
- ↑ عمدة الطالب، ص۲۰.
- ↑ عمدة الطالب، ص۲۰؛ الاصابه، ج۷، ص۱۹۶.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۵؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۴۲.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۹۲؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۰۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.
- ↑ سنن النسائی، ج۸، ص۳-۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹.
- ↑ الکتاب، ج۳، ص۲۶۰-۲۶۱؛ البیان و التبیین، ج۳، ص۳۰.
- ↑ ایمان ابی طالب، مفید، ص۱۸.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۲؛ ج۸، ص۵۱؛ مقاتل الطالبیین، ص۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۶.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۲؛ ج۸، ص۱۵۱.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۲؛ ج۸، ص۴۸.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۲؛ ج۸، ص۴۸؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۲؛ ج۸، ص۴۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۸؛ دلائل النبوه، ج۲، ص۲۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۱۹.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۰-۱۲۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۶.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۴۱؛ الروض الانف، ج۲، ص۲۳۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۵-۶۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۰-۲۹۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳؛ نک: تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷.
- ↑ نک: السیرة النبویه، ج۱، ص۱۷۳-۱۷۴.
- ↑ ایمان ابی طالب، مفید، ص۳۴؛ ایمان ابی طالب، موسوی، ص۳۱۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۲۲۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸؛ دلائل النبوه، ج۲، ص۱۶۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۲۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۲۰۸-۲۰۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۱.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱-۳۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹۱-۲۹۲.
- ↑ برای نمونه نک الکافی، ج۱، ص۴۴۸-۴۴۹.
- ↑ نک: ایمان ابی طالب، مفید؛ ایمان ابی طالب، موسوی، ص۶۴-۱۴۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۸-۸۳.
- ↑ ترجمه فولادوند.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۵-۶۶.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۱۳۱؛ زاد المسیر، ج۲، ص۷؛ تفسیر قرطبی، ج۶، ص۳۸۲.
- ↑ زاد المسیر، ج۲، ص۳۰۴-۳۰۵؛ التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۱۵۷-۱۵۸؛ الدر المنثور، ج۳، ص۲۸۲-۲۸۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۴۸-۴۵۰.
- ↑ نک: رجال نجاشی، ص۵۸، ۸۷، ۹۵، ۱۷۷، ۱۸۶، ۲۶۵، ۳۹۹.
- ↑ ایمان ابی طالب، مفید، ص۱۲؛ الفهرست، ص۱۰۲.
- ↑ نک: اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۹۳.
- ↑ نک: شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۸۳؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.
- ↑ آینه پژوهش، ش۲۱، ص۸۹-۹۶، «کتابشناسی حضرت ابوطالب».
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۱۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۹.
- ↑ امتاع الاسماع، ج۱، ص۴۵.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۲۸۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۸-۶۹؛ دلائل النبوه، ج۲، ص۳۴۹-۳۵۰.
منابع
- آینه پژوهش (مجله): قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
- اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م.۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
- امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
- ایمان ابیطالب: المفید (م.۴۱۳ق.)، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
- ایمان ابیطالب: فخار بن معد الموسوی (م.۶۳۰ق.)، به کوشش بحر العلوم، قم، سیدالشهداء، ۱۴۱۰ق.
- البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م.۷۵۴ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق.
- البیان و التبیین: الجاحظ (م.۲۵۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
- التسهیل لعلوم التنزیل: محمد بن جزی الغرناطی (م.۷۴۱ق.)، به کوشش خالدی، یبروت، دار الارقم، ۱۴۱۶ق.
- تفسیر ابن ابیحاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابیحاتم (م.۳۲۷ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق.
- تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابنکثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
- التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م.۶۰۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق.
- تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م.۴۲۷ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
- تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م.۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
- جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
- الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق.
- دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
- رجال النجاشی: النجاشی (م.۴۵۰ق.)، به کوشش شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
- روح البیان: بروسوی (م.۱۱۳۷ق.)، بیروت، دار الفکر.
- الروض الانف: السهیلی (م.۵۸۱ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق.
- روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.۵۵۴ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
- زاد المسیر: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۲۲ق.
- سنن النسائی: النسائی (م.۳۰۳ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق.
- السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ق.
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر.
- الطبقات: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
- عمدة الطالب: ابن عنبه (م.۸۲۸ق.)، به کوشش محمد حسن، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۰ق.
- الفهرست: منتجب الدین بن بابویه (م.۵۸۵ق.)، الارموی، قم، مکتبة النجفی، ۱۳۶۶ش.
- الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش.
- الکتاب: سیبویه (م.۱۸۰ق.)، به کوشش عبدالسلام، یبروت، دار الجیل.
- الکشاف: الزمخشری (م.۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
- مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (م.۳۵۶ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، ۱۳۸۵ق.