تمیم بن اوس
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:M-mohammad در تاریخ ۲ دی ۱۳۹۷ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
تمیم داری، از صحابی پیامبر(ص) و نخستین قصهگوی مسلمان و اهل فلسطین بود.
مشخصات فردی | |
---|---|
نام کامل | تمیم بن اوس |
کنیه | ابورقیه |
محل زندگی | دیر، مدینه، بیتالمقدس |
نسب/قبیله | تیره دار بن هانی از قبیله لخم |
درگذشت/شهادت | ۴۰ق. در بیتالمقدس |
مدفن | بیت جبرین یا بلاطه |
مشخصات دینی | |
زمان اسلام آوردن | سال نهم ق. |
نحوه اسلام آوردن | حضور نزد پیامبر در مدینه |
هجرت به | بیتالمقدس |
دلیل شهرت | قصهگویی |
نقشهای برجسته | قصهگویی پیش از خطبه نماز جمعه |
دیگر فعالیتها | پیشنهاد ساخت نخستین منبر، نخستین فرد در افرختن چراغ در مسجد مدینه |
تمیم بن اوس از تیره دار بن هانی از قبیله لخم، با کنیه ابورقیه و نسبتهای گوناگون خوانده شده است. اطلاعات درباره زندگی تمیم را میتوان در سه بخش کنجاند؛ زندگی پیش از اسلام وی، که مبهم است ولی نصرانی بودن او تایید شده است؛ زندگی از زمان اسلامآوردن تا رحلت پیامبر(ص)، که طبق قول مشهور به سال نهم ق. (عام الوفود) پس از نبرد تبوک، در مدینه نزد پیامبر(ص) به همراه برادرش اسلام آورده است؛ و بخش زندگی تمیم بعد از پیامبر(ص) تا زمان مرگ وی.
شخصیت وی به گونهای است که زندگی او آمیزهای از واقعیت و قصهپردازی شده بهطوری که گزارشهای جنجالی درباره او ثبت شده و جنجالیترین گزارشها درباره وی، داستان دجال و حدیث جساسه است و همچنین برخی از شان نزول آیات را درباره او گزارش کردهاند. مهمترین ویژگی تمیم پس از پیامبر(ص) که نام او را با تحولات فرهنگی حرمین و به ویژه مدینه گره زده است، قصّهگویی بهصورت رسمی است، او در این دوران با نفوذ در بین خلفا توانست جایگاه خود را باز کند و با تایید حکومت به قصّهگویی بپردازد و به خاطر توجهاش به مباحث اخلاقی و عبادی و نقل روایاتی از این قبیل از پیامبر(ص)، چهرهای زاهد برای او ترسیم شده است.
تمیم تا زمان قتل عثمان در مدینه بوده و بعد از آن در بیتالمقدس ساکن شده و سال ۴۰ق. درگذشته است.
پیش از مسلمانی
تمیم بن اوس بن خارجه از تیره دار بن هانی از قبیله لخم بود که نسبش به قبیله بزرگتر کهلان بن سبا قحطانی میرسید.[۱] نام جد او در بیشتر منابع، خارجه خوانده شده است[۲] و گمان میرود که نامهای دیگر همچون حارثه[۳] و جاریه[۴] تصحیف آن باشد.
به تناسب قبیله یا شهر وی، از او با نسبتهای گوناگون همچون داری (منسوب به تیره دار بن هانی[۵] یا دارین در بحرین، [۶] دیری (منسوب به دِیر که او پیش از اسلامآوردن در آن میزیسته است)، [۷] لخمی، [۸] شامی، [۹] و فلسطینی[۱۰] یاد شده است. به فراخور نام دخترش رقیه، کنیهاش ابورقیه بوده است.[۱۱]
از زمان و مکان تولد تمیم آگاهی چندانی در دست نیست؛ همچنان که زندگی پیش از اسلام او نیز مبهم است. نصرانی بودن او[۱۲] تایید گشته و به سکونت او در دیر اشاره شده است.[۱۳] در شماری از منابع، از همپیمانی او با حارث بن عبدالمطلب، عموی پدر پیامبر(ص)، سخن به میان آمده، اما سبب و چگونگی آن دانسته نیست.[۱۴]
اسلام آوردن
بر پایه سخن مشهور، تمیم و برادرش نعیم به سال نهم ق. (عام الوفود) پس از نبرد تبوک، در مدینه نزد رسول خدا(ص) رفتند و اسلام آوردند.[۱۵] پیامبر(ص) به درخواست تمیم، در نامهای[۱۶] روستاهایی از بیتالمقدس را به اقطاع به آن دو بخشید.[۱۷] در این هنگام، شام هنوز در اختیار حکومت روم بود. نام این روستاها حبری یا حبرون، محل مرقد حضرت ابراهیم(ع)[۱۸] یا بیت عینون[۱۹] و یا بیت لحم، زادگاه حضرت عیسی(ع)[۲۰] یاد شده است.
بر خلاف مشهور، برخی بر آنند که تمیم همراه شش تن، از جمله برادرش نعیم، در مکه اسلام آورد و رسول خدا(ص) بخشی از شام را به آن دو بخشید. آنان پس از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه، دیگر بار خدمت پیامبر آمدند و آن نامه را تجدید کردند.[۲۱] پس از رحلت پیامبر(ص) دیگر بار در دوران ابوبکر به مدینه آمدند و تجدید نامه را درخواست کردند. ابوبکر در نامهای به ابوعبیده جراح، فرمانده سپاه خود در شام، از او خواست تا به محتوای نامه عمل شود.[۲۲] به سخن بکری، تا هنگام وی به سال 487ق. قریههای یاد شده در دست خاندان تمیم داری بوده است.[۲۳] گفتهاند هنگامی که بعدها برخی قصد معارضه با بازماندگان تمیم درباره این زمینها را داشتند، غزالی (م. 505ق.) به کفر معارضان فتوا داد.[۲۴]
شاید بدینسبب، نامهای که رسول خدا(ص) نوشت، به گفته قلقشندی، تا هنگام وی به سال821ق. همچنان در دست تمیمیان بود و هرگاه کسی با آنان منازعه میکرد، آنان با آوردن این نامه نزد سلطان، دادخواهی میکردند.[۲۵] برخی از محققان معاصر، به دلیل آن که تمیم نیز مانند عبدالله بن سلام و کعبالاحبار، نصرانی و از هواداران حکومت بوده است، احتمال دادهاند که خبر چنین نامهای از ساختههای حاکمان، به ویژه معاویه، باشد.[۲۶] برخی از شرقشناسان همانند وات و کرنکوف نیز در صحت این گزارش تردید کرده و آن را از ساختههای سدههای پسین دانستهاند.[۲۷]
نامه رسول خدا(ص) چندان اهمیت داشت که نوشتههای مستقل پیرامون آن نگاشتند. از آن جمله، میتوان به الضوء الساری فی خبر تمیم الداری نوشته مقریزی (م. 845ق.) و الفضل العمیم فی اقطاع تمیم نوشته سیوطی (م. 911ق.) اشاره کرد.[۲۸]
دوره مسلمانی
گزارشهای منابع درباره زندگانی وی در دوره مسلمانی، آمیزهای از واقعیت و قصهپردازی را در خود دارد. در این میان، گاه تشخیص سره از ناسره، آسان و گاه مشکل است. درباره زندگی وی در دوران حیات پیامبر(ص) آوردهاند که او پس از اسلام آوردن در پی غزوه تبوک، همراه پیامبر(ص) در نبرد شرکت کرد.[۲۹] اما در تاریخ اسلام، غزوهای پس از تبوک ثبت نشده است. نیز آوردهاند که او اسبی به نام «ورد» را به پیامبر(ص) هدیه کرد که ایشان آن را به عمر بخشید.[۳۰]
داستان دجال و حدیث جساسه
جنجالیترین گزارشها درباره وی، داستان دجال و حدیث جساسه است که به «قصه دجال»، «حدیث الجساسه» و «قصة الجساسه» شهرت یافته است. بر پایه این داستان، تمیم پیش از مسلمان شدن، همراه شماری از لخمیان و جذامیان به میان دریا رفته و با موجودی عجیب که از آن با عنوان دجال و جساسه یاد کرده، برخورد نموده است. در ادامه این گزارشها آمده که پیامبر(ص) پس از شنیدن این داستان، سخنان او را به گونهای تاییدآمیز برای مردم گزارش کرده است.[۳۱]
این گزارش افسانهگون در دوره معاصر از جانب دانشمندان سنی[۳۲] و شیعه[۳۳] نقد و رد شده است. بر پایه شماری از منابع شیعی، جنیان، گزارش بعثت رسول خدا(ص) را در یکی از بیابانهای مسیر مدینه به شام، به تمیم دادهاند.[۳۴]
پیشنهاد ساخت نخستین منبر
نیز برخی از گزارشها که در صحت آنها تردید است، ادعا دارند که تمیم داری ساخت نخستین منبر در مدینه را پیشنهاد داده است. بر پایه این گزارشها، هنگامی که پیامبر(ص) به علت خستگی از ایستاده سخن گفتن شِکوِه کرد، تمیم که در سفرهای خود به شام، نمونهای از منبر را دیده بود، پیشنهاد ساخت آن را داد. پس از ساخته شدن آن منبر، پیامبر(ص) نخستین بار بر آن نشست و سخن گفت.[۳۵] اینگونه گزارشها دستاویز مستشرقانی همچون دلاویدا، مؤلف مقاله تمیم الداری در دائرة المعارف اسلام، شده تا ساختن منبر در جهان اسلام را برگرفته از سنت مسیحی بدانند و تمیم را در آشنا ساختن مسلمانان با اینگونه دستاوردهای مسیحیان مؤثر بشمارند. اما شماری از دانشوران مسلمان همچون احمد محمد شاکر به تفصیل به نقد این داستان و نقش تمیم در انتقال سنتهای مسیحی پرداختهاند.[۳۶]
همچنین تمیم را نخستین کسی دانستهاند که در مسجد مدینه چراغ برافروخت.[۳۷]
تمیم داری در شأن نزول
شخصیت وی به تفاسیر سنی و شیعی نیز راه یافته و برخی از مفسران شان نزول آیه 106 سوره مائده، را تمیم و رفیقش دانستهاند. آوردهاند که این آیه که با عبارت یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ اِذا حَضَـرَ اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ آغاز شده، هنگامی نازل شد که تمیم به خیانتی که پیش از مسلمانی کرده بود، اعتراف نمود.
در این داستان آمده که تمیم و رفیقش عدی بن بداء با مردی از بنیسهم همسفر شدند. در این سفر، آن مرد درگذشت و اموالش را به آن دو سپرد تا به خانوادهاش تحویل دهند؛ اما آن دو بخشی از اموال را تحویل ندادند و خاندان آن مرد شکایت نزد رسول خدا(ص) بردند. پیامبر آن دو را سوگند داد و آنان سوگند دروغ خوردند. پس از آن که اموال گمشده در مکه پیدا شد و صاحب آن ادعای خرید از تمیم را به میان آورد، حقیقت آشکار گشت و تمیم و رفیقش ناچار شدند قیمت آن اموال را بازگردانند. سپس این آیه نازل شد.[۳۸] نیز برخی او را در کنار سلمان و ابنسلام، از مصداقهای آیه وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ (سوره رعد، 43) دانستهاند.[۳۹]
با اینکه صحابی بودن تمیم دیری نپایید، روایات منسوب به او که از پیامبر(ص) گزارش شده، فراوان است؛ به گونهای که در بیشتر منابع اصلی اهل سنت، میتوان به روایات او دست یافت. بیشتر این روایات در موضوعات اخلاقی و مواظبت بر نماز و قرآن هستند.[۴۰]
پس از پیامبر
مهمترین ویژگی تمیم در این دوره که نام او را با تحولات فرهنگی حرمین و به ویژه مدینه گره زده است، قصّهگویی به صورت رسمی است.[۴۱]
آغاز قصهگویی
در روزگار پیامبر(ص) و ابوبکر (حک: 11-13ق.) و اوایل دوره عمر، عنوانی رسمی با عنوان قصهگو (قاصّ) که از تایید حکومت برخوردار باشد، وجود نداشت.[۴۲] تمیم داری که قصهگویی را در سفرهای خود به شام، از کنیسهها و وعاظ آن سرزمین آموخته بود، [۴۳] نخستین بار در روزگار عمر قصهگویی را آغاز کرده و از او خواست تا به صورت رسمی به وی اجازه قصهگویی در مسجد مدینه را عطا کند. عمر نخست نپذیرفت و حتی وی را به قتل تهدید کرد[۴۴] اما سرانجام در برابر اصرارهای او تاب نیاورد و به وی اجازه داد تا بر پا ایستاده، قصه بگوید.[۴۵] در گزارشی آمده که پس از این رخصت، هنگامی که از نزدیک وی میگذشت، با شلاق خود او را آزرد.[۴۶]
بیشتر منابع بر آنند که تمیم پس از چندی قصهگویی و وعظ، جای خود را در میان مردم و حکومت باز کرد؛ به گونهای که عمر در محفل وی مینشست و به سخنان او گوش فرا میداد[۴۷] و بعدها به وی اجازه داد تا در روزهای جمعه پیش از آن که خطبه بخواند، او در مسجد مدینه به قصهگویی بپردازد.[۴۸] سپس در ادامه روزگار عمر و نیز در دوره عثمان، تعداد مجالس قصهگویی او به دو یا سه بار در هفته رسید.[۴۹]
محتوای قصهها
معاصران در تحلیل محتوای قصههای او که بیشتر بر حدس استوار است، بر آنند که افزون بر وعظ، به دلیل پیشینه مسیحیت، از آثار اندیشههای مسیحی نیز بهره داشته است. از اینرو، گزارشهای او را از گونه «مسیحیات» و همپایه «اسرائیلیات» قلمداد کردهاند.[۵۰]
گمان میرود گوشهای از محتوای وعظها و قصههای او به دست راویانش که برخی همچون ابنعباس، ابوهریره و عبدالله بن عمر از صحابه و بعضی مانند عطاء بن یزید و ابنسیرین از تابعین بودهاند، به کتب روایی نیز راه یافته باشد. ظهور تمیم در این دوره به عنوان واعظ و قصهگو که مردم را با این شیوه به زهد و تقوی دعوت میکرد و نیز سیره زندگی وی باعث شده تا از او چهرهای زاهد و عابد در منابع ترسیم شود تا جایی که او را «راهب الامة فی عصره» خواندهاند.[۵۱] هنگامی که وی پس از قتل عثمان (35ق.) به شام رفت و در فلسطین ساکن شد، به او عنوان «عابد اهل فلسطین» دادند.[۵۲]
مضمامین روایات تمیم
در میان روایات او، بیشتر به مضامین عبادی و اخلاقی برمیخوریم؛ چنان که از میان 18 روایت او از پیامبر(ص) [۵۳] موضوعاتی همچون جایگاه ویژه نماز در قیامت، وجوب نماز جمعه، فضیلت قرائت 100 آیه در هر شب، حق مرد بر زن، و فضیلت آماده کردن مرکب به دست خود را مینگریم.[۵۴] همچنین گزارشهای فراوان درباره سیره عبادی وی رسیده که بیشتر آنها اغراقآمیز است. از آن جمله است: خواندن همه قرآن در یک رکعت نماز، [۵۵] گذراندن همه شب به قرائت قرآن، [۵۶] تکرار آیهای از قرآن (آیه 21 سوره جاثیه[۵۷] در همه شب، ختم قرآن در یک هفته، [۵۸] نخوابیدن تا یک سال به علت آن که شبی برای نماز شب به پا نخاسته بود.[۵۹] نیز آوردهاند که او حلّهای به ارزش 1000 درهم برای نماز خریده بود.[۶۰]
درباره توجه او به مداومت بر نماز آوردهاند پس از آن که عمر از خواندن نماز مستحب پس از نماز عصر نهی کرد، تمیم اعتنا ننمود و آن گاه که عمر او را تازیانه زد، گفت: «در روزگار رسول خدا(ص) که از تو بهتر بود، نیز پس از نماز عصر نماز مستحب خواندهام.» [۶۱]
ترسیم چهره تمیم
ترسیم این چهره از تمیم در منابع، صرف نظر از درستی یا نادرستی گزارشها، باعث شد تا او در میان مردم چهرهای زاهد و عابد یابد؛ به گونهای که مزار او محل رفت و آمد مشتاقان شود. در سده نهم ق. دانشمندی حنبلی به نام احمد بن محمد موصلی، کتابی با عنوان تحفة الساری الی زیارة تمیم الداری نگاشته است.[۶۲] همچنین در اندکی از منابع، او را از جمعکنندگان قرآن[۶۳] و نیز نخستین قاضی در اسلام[۶۴] خواندهاند که با گزارشهای منابع پرشمار تفاوت دارد.
مکان سکونت
تمیم تا هنگام قتل عثمان (35ق.) در مدینه ماند. سپس به بیتالمقدس رفت و در آن جا ساکن شد و به عبادت پرداخت.[۶۵] به سخن شیخ آقا بزرگ تهرانی، منزل تمیم در مدینه تا هنگام آقا بزرگ معروف بوده و زیارت میشده است.[۶۶] از برخی منابع برمیآید که او چندی در بیتالمقدس حکمرانی داشته است.[۶۷] وی به سال 40ق. در بیت المقدس درگذشت.[۶۸] محل قبر او را در بیت جبرین یا بلاطه دانستهاند.[۶۹]
کنیه
نام تمیم را در شمار همسران امفروه، خواهر ابوبکر، آوردهاند.[۷۰]
از تمیم پسری باقی نماند و تنها یک دختر به نام رقیه داشت. به همین مناسبت، کنیه وی را ابورقیه گفتهاند.[۷۱]
نسل
در نسلهای بعد، از احمد بن محمد داری از نوادگان او، به عنوان راوی یاد شده است.[۷۲]
نسل او در سدههای پیاپی بخشی از مناطق بیتالمقدس را در تصرف خود داشتهاند؛ چنانکه ذهبی (م. 748ق.) در سده هشتم ق. گزارشی از این تصرف در زمانه خود را به دست میدهد.[۷۳]
پیوند به بیرون
موسسه دائرة المعارف الاسلامی، دانشنامه جهان اسلام، مقاله تَمیمَ الدّاری
پانویس
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص422؛ الانساب، ج5، ص282.
- ↑ نسب معد، ج1، ص157؛ الطبقات، ابنسعد، ج7، ص408؛ الطبقات، خلیفه، ص557.
- ↑ المنمق، ص244.
- ↑ اسد الغابه، ج1، ص256.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص422؛ الانساب، ج5، ص282.
- ↑ معجم البلدان، ج2، ص432؛ فیض القدیر، ج3، ص519.
- ↑ صحیح مسلم، ج1، ص142؛ سبل السلام، ج4، ص210.
- ↑ الآحاد و المثانی، ج5، ص11.
- ↑ الجرح و التعدیل، ج2، ص440.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص442.
- ↑ تاریخ یحیی بن معین، ج1، ص15؛ الطبقات، ابنسعد، ج7، ص286؛ الاستیعاب، ج1، ص193.
- ↑ الاستیعاب، ج1، ص194.
- ↑ صحیح مسلم، ج1، ص142؛ سبل السلام، ج4، ص210.
- ↑ المنمق، ص244.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج7، ص408؛ فتوح البلدان، ج1، ص153؛ الاستیعاب، ج1، ص194.
- ↑ تاریخ دمشق، ج11، ص67؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص443.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج7، ص408؛ فتوح البلدان، ج1، ص153؛ تاریخ دمشق، ج11، ص67.
- ↑ معجم البلدان، ج2، ص212.
- ↑ الطبقات، ج7، ص408؛ معجم البلدان، ج4، ص180.
- ↑ معجم ما استعجم، ج1، ص289.
- ↑ المعجم الکبیر، ج22، ص320.
- ↑ تاریخ دمشق، ج11، ص66.
- ↑ معجم ما استعجم، ج1، ص289.
- ↑ سبل الهدی، ج10، ص437.
- ↑ صبح الاعشی، ج13، ص129.
- ↑ مکاتیب الرسول، ج3، ص515.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج16، ص170.
- ↑ کشف الظنون، ج2، ص1088، 1279؛ الذریعه، ج7، ص52؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص512.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج7، ص409.
- ↑ فتح الباری، ج5، ص173؛ بحار الانوار، ج16، ص111.
- ↑ المعجم الکبیر، ج24، ص402-403؛ تاریخ دمشق، ج11، ص53؛ صحیح ابنحبان، ج15، ص194.
- ↑ اضواء علی السنة المحمدیه، ص181-182.
- ↑ این سنة الرسول، ص383-384؛ نقش ائمه در احیای دین، ج6، ص89-95؛ معالم المدرستین، ج2، ص49.
- ↑ المناقب، ج1، ص76.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج1، ص249-250؛ البدایة و النهایه، ج6، ص143؛ فتح الباری، ج2، ص330.
- ↑ نک: دانشنامه جهان اسلام، ج8، ص217.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج10، ص252؛ تهذیب التهذیب، ج1، ص449.
- ↑ جامع البیان، ج7، ص156؛ التبیان، ج4، ص42؛ زاد المسیر، ج2، ص331-332.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج9، ص335؛ البحر المحیط، ج6، ص403؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص444.
- ↑ مسند احمد، ج4، ص102؛ صحیح مسلم، ج1، ص75؛ سنن ابنماجه، ج2، ص1354-1355.
- ↑ نک: قصهخوانان در تاریخ اسلام و ایران، ص29-33.
- ↑ مسند احمد، ج3، ص449؛ تاریخ المدینه، ج1، ص10-12.
- ↑ المفصل، ج8، ص378.
- ↑ تاریخ المدینه، ج1، ص10-11؛ المعجم الکبیر، ج2، ص50.
- ↑ المذکر و التذکیر، ص63.
- ↑ تحذیر الخواص، ص189.
- ↑ القصاص و المذکرین، ص193-194.
- ↑ المصنف، ج3، ص219؛ تاریخ المدینه، ج1، ص11-12.
- ↑ المذکر و التذکیر، ص66.
- ↑ اضواء علی السنة المحمدیه، ص182؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص171.
- ↑ حسن المحاضره، ج1، ص177.
- ↑ غریب الحدیث، ج4، ص306؛ حسن المحاضره، ج1، ص177.
- ↑ تقریب التهذیب، ج1، ص143؛ غریب الحدیث، ج4، ص306؛ الاعلام، ج2، ص87.
- ↑ المعجم الکبیر، ج2، ص49-57.
- ↑ السنن الکبری، ج3، ص25.
- ↑ تحفة الاحوذی، ج8، ص219.
- ↑ تاریخ دمشق، ج11، ص77.
- ↑ السنن الکبری، ج2، ص396.
- ↑ تاریخ دمشق، ج11، ص77.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج7، ص196.
- ↑ المعجم الاوسط، ج8، ص296.
- ↑ هدیة العارفین، ج1، ص132.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج2، ص356؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص445.
- ↑ فتح الباری، ج12، ص39.
- ↑ الطبقات، ابنسعد، ج7، ص408-409؛ تاریخ دمشق، ج11، ص59.
- ↑ الذریعه، ج7، ص52.
- ↑ المعجم الصغیر، ج1، ص14.
- ↑ تهذیب التهذیب، ج1، ص449.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص448.
- ↑ المعارف، ص168.
- ↑ تاریخ دمشق، ج11، ص61.
- ↑ المعجم الاوسط، ج7، ص315.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص443-445.
منابع
- الآحاد و المثانی: ابنابیعاصم (م. 287ق.)، به کوشش باسم فیصل، ریاض، دار الدرایه، 1411ق.
- الاستیعاب: ابنعبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
- اسد الغابه: ابناثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
- اضواء علی السنة المحمدیه: محمود ابوریّه (م. 1385ق.)، دار الکتاب الاسلامی.
- الاعلام: الزرکلی (م. 1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م.
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1382ق.
- این سنة الرسول و ماذا فعلوا بها: احمد حسین یعقوب، بیروت، الدار الاسلامیه، 1421ق.
- بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
- البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م. 754ق.)، بیروت، دار الفکر، 1412ق.
- البدایة و النهایه: ابنکثیر (م. 774ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
- تاریخ مدینة دمشق: ابنعساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- تاریخ المدینة المنوره: ابنشبّه (م. 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق.
- تاریخ یحیی بن معین: ابنمعین (م. 233ق.)، به کوشش عبدالله احمد، بیروت، دار القلم.
- التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تحذیر الخواص من اکاذیب القصاص: السیوطی (م. 911ق.)، به کوشش الصباغ، بیروت، المکتب الاسلامی، 1394ق.
- تحفة الاحوذی: المبارک فوری (م. 1353ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق.
- تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م. 671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
- تقریب التهذیب: ابنحجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش مصطفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- تهذیب التهذیب: ابنحجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار الفکر، 1404ق.
- جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- الجرح و التعدیل: ابنابیحاتم الرازی (م. 327ق.)، بیروت، دار الفکر، 1372ق.
- جمهرة انساب العرب: ابنحزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- حسن المحاضرة فی تاریخ مصر و القاهره: السیوطی (م. 911ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، مصر، دار احیاء الکتب العربیه، 1387ق.
- دانشنامه جهان اسلام: زیر نظر حداد عادل و دیگران، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1378ش.
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش.
- الذریعة الی تصانیف الشیعه: آقا بزرگ تهرانی (م. 1389ق.)، بیروت، دار الاضواء، 1403ق.
- زاد المسیر: ابنالجوزی (م. 597ق.)، به کوشش محمد عبدالرحمن، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
- سبل السلام: الکحلانی (م. 1182ق.)، مصر، مصطفی البابی، 1379ق.
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
- سنن ابنماجه: ابنماجه (م. 275ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق.
- السنن الکبری: البیهقی (م. 458ق.)، بیروت، دار الفکر.
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق.
- صبح الاعشی: احمد القلقشندی (م. 821ق.)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م.
- صحیح ابنحبان: علی بن بلبان الفارسی (م. 739ق.)، به کوشش الارنؤوط، الرساله، 1414ق.
- صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م. 676ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق.
- الطبقات الکبری: ابنسعد (م. 230ق.)، بیروت، دار صادر.
- الطبقات: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
- غریب الحدیث: ابنسلاّم الهروی (م. 224ق.)، به کوشش محمد عبدالمعید خان، بیروت، دار الکتاب العربی، 1396ق.
- فتح الباری: ابنحجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار المعرفه.
- فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش صلاح الدین، قاهره، النهضة المصریه، 1956م.
- فیض القدیر: المناوی (م. 1031ق.)، به کوشش احمد عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- القصاص و المذکرین: ابنالجوزی (م. 597ق.) به کوشش الصباغ، بیروت، المکتب الاسلامی، 1409ق.
- قصهخوانان در تاریخ اسلام و ایران: رسول جعفریان، قم، دلیل ما، 1378ش.
- کشف الظنون: حاجی خلیفه (م. 1067ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1413ق.
- المذکّر و التذکیر و الذکر: احمد بن ابیعاصم (م. 287ق.)، به کوشش الردادی، ریاض، المنار، 1413ق.
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م. 241ق.)، بیروت، دار صادر.
- المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م. 211ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی.
- المعارف: ابنقتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش.
- معالم المدرستین: العسکری (م. 1386ش.)، بیروت، نعمان، 1410ق.
- المعجم الاوسط: الطبرانی (م. 360ق.)، قاهره، دار الحرمین، 1415ق.
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م.
- المعجم الصغیر: الطبرانی (م. 360ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- المعجم الکبیر: الطبرانی (م. 360ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
- معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م. 487ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق.
- المفصل: جواد علی، بیروت، دار العلم للملایین، 1976م.
- مکاتیب الرسول: احمدی میانجی، تهران، دار الحدیث، 1419ق.
- مناقب آل ابیطالب: ابنشهرآشوب (م. 588ق.)، به کوشش گروهی از اساتید نجف، نجف، المکتبة الحیدریه، 1376ق.
- المنمق: ابنحبیب (م. 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
- نسب معد و الیمن الکبیر: ابنالکلبی (م. 204ق.)، به کوشش محمود فردوس دمشق، دار الیقظة العربیه.
- نقش ائمه: در احیای دین: سید مرتضی عسکری، تهران، مجمع علمی اسلامی، 1370ش.
- الوافی بالوفیات: الصفدی (م. 764ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
- هدیة العارفین: اسماعیل پاشا (م. 1339ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.