بنیساج
بنیساج سلسلهای از امیران ایرانی راهدار حرمین و حاکم آذربایجان در سده سوم ق. است.
نام کامل | بنیساج |
---|---|
سرسلسله | ابوساج دیوداد بن دیودست |
مکان قبیله | آذربایجان |
مذهب | اسلام |
محل حکومت | آذربایجان، اران، ارمنستان و حدود ری |
مدت حکومت | سال 276 تا 319ق |
اشخاص مهم | ابوساج دیوداد بن دیودست، محمد بن ابوساج، یوسف بن ابوساج، |
مناصب مهم | حکمرانی آذربایجان، حکمرانی حرمین، راهداری حرمین، حکمرانی کوفه |
برخی از امیران ساجی دارای منصب راهداری حرمین بودند. آنان در زمان مأمون یا معتصم وارد دستگاه خلافت عباسی شدند.
ابوساج سرسلسله ساجیان به خاطر خدمات زیاد در دستگاه خلافت عباسی از طرف متوکل به بازرسی راه مکه مأمور شد. حکمرانی سوریه، سرپرستی کوفه، حکومت سواد و ... از جمله مناصب وی است. او در مأموریت پاسداری از راه کوفه تا حجاز خدمات فراوانی ارائه کرد و سرانجام در جندیشاپور درگذشت.
در سال 266ق. حکمرانی حرمین و راهداری مکه به محمد بن ابیساج رسید. امارت وی بر راههای حج، ولایت عقد و شرف، حکمرانی آذربایجان و مراغه از جمله مناصب وی است. یوسف بن ساج حکمران بعدی بنوساج بود. او از طرف معتمد عباسی حکمرانی آذربایجان را به دست گرفت اما بعد از چندی از فرمان خلیفه سرباز زد و دستگیر و زندانی شد. اما بعد از آزادی دوباره حکمرانی آذربایجان به او داده شد. او از طرف خلیفه مأموریت مقابله با قرمطیان شد؛ ولی شکست خورده و به دست ابوطاهر قرمطی کشته شد.
معرفی اجمالی
خاستگاه اولیه ساجیان (بنی ساج)، آسیای میانه و بهطور دقیق، ماوراء النهر بود.[۱] برخی محققان، آنان را سُغدی و برخی دیگر، از فرغانیهای[۲] ماوراء النهر دانستهاند.
بنیساج از سال 276 تا 319ق. در آذربایجان، اَران و گاه ارمنستان و حدود ری حکومت کردند[۳] از امیران ساجی، منصب راهداری حرمین به ابوساج دیوداد بن دیودست (266ق.)، محمد افشین فرزند دیوداد (288 ق.)، و ابوالقاسم یوسف بن دیوداد (288ق.) رسید و حکومت آذربایجان تنها از آن دو تن اخیر شد و خود ابوساج به رغم نقش اساسی در برآمدن خاندانش، به این مهم دست نیافت. ساجیان نخست در روستاهای جَنبَکاکِث و سویدَک در آسیای میانه سکونت داشتند[۴] در این مناطق، مواد نخست سلاحهای آهنین به دست میآمد و در فرغانه ساخته میشد و به سرزمینهای دیگر تا بغداد صادر میگشت. [۵]
واژشناسی
نسبت ساجی از زندگی آنها در خانههایی از نی مانند کپرنشینان امروزین، نشات گرفته است[۶] پارهای محققان ریشه نامهایی همچون «دیوداد» و «دیودست» را در فرهنگ قوم و زبان سُغدی جستجو کرده و گفتهاند که اینان پیش از فتح ماوراءالنهر به دست مسلمانان که دیو را بر خلاف زردشتیان میستودهاند، پیرو یکی از آیینهای کهن آریایی بودهاند[۷] بر پایه دیدگاه دیگر، ساجیان اصالتاً از فرغانیهای بودایی بودند و نامهای نامانوس آنها از سنت و فرهنگ این سرزمینها گرفته شده است[۸] نام دیوداد فرزند دیودست را به گونههای دیگر نیز آوردهاند[۹]
معرفی این خاندان با عنوان ساجدی به جای ساجی که در برخی از منابع معاصر آمده، [۱۰] آشکارا خطا است. امیران ساجی، به ویژه یوسف، در دوران حکومت خود در شهرهایی همچون اردبیل، مراغه، و بَردَعه آذربایجان دارالضرب داشتند که نشانه رونق اقتصادی در قلمرو آنان بود[۱۱] اکنون در موزه دولتی ارمیتاز پترزبورگ سکههایی از یوسف بن ابوساج موجود است که محل ضرب آن طی سالهای 293 تا 312ق. در شهرهای بردعه، مراغه و اردبیل بوده است[۱۲]
ورود به خلافت عباسی
از آغاز ورود ساجیان به دستگاه خلافت عباسی، آگاهی روشنی در دست نیست. ساجیان با مسلمان شدن و راه یافتن به دستگاه خلافت عباسی و جلب توجه خلفای عباسی به مقاماتی والا دست یافتند.[۱۳] شماری از پژوهشگران معاصر با توجه به استیلای مسلمانان بر اُسروشَنه یا اشروسنه، از مناطق کهن ماوراءالنهر، و اسلام آوردن واپسین امیر آنجا به دست مامون (حک: 198-218ق.) برآنند که ابوساج در همین دوره یا اندکی بعد اسلام آورده است[۱۴] ساجیان را از کهنترین سلسلههای ایرانی مخالف خلافت عباسی (حک: 132-656ق.) دانستهاند[۱۵]
این نظر که ساجیان خاندانی علمی، دارای جایگاه سیاسی و اجتماعی مؤثر بوده و در برابر قشریگرایی دستگاه خلافت مبارزه کردند،[۱۶] با آگاهیهای موجود از ساجیان که فرماندهانی جنگجو و مردانی سختکوش و پر هیبت بودند، سازگار نیست. اصل مخالفت آنها با دستگاه خلافت عباسی در برهههای خاص، رخدادی پذیرفتنی است؛ اما بُعد علمی آنها در منابع گزارش نشده است.
کسب موقعیت و منصب
در تحلیلی دیگر، موقعیت یافتن ساجیان را بهکوشش خلافت عباسی برای کسب قدرت از طریق حاکمان و خاندانهای محلی توانمند پیوند دادهاند. گفتهاند که ساجیان نمونهای مهم از اینگونه خاندانها بودند که توجه خلفای عباسی را به خود جلب کردند. بدینسان، عباسیان بر سپاهی مرکب از آذربایجانیان و وابستگان به خاندانهای فئودالی ساجی تکیه کردند[۱۷]
آغاز گزارشها از آمدن ساجیان به دستگاه خلافت عباسی، به 222ق. بازمیگردد که به موجب آن، ابوساج از سرداران افشین فرمانده سپاه خلیفه عباسی بود[۱۸] و برای نبرد با بابک خرمدین از سوی معتصم (حک: 218-227ق.) به آذربایجان فرستاده شد و در راس دستهای از سواران اُشروسِنی از خود دلیری نشان داد. ابوساج در سال224ق. فرماندهی سپاهی از دماوند را بر عهده داشته که برای نبرد با مازیار، حکمران محلی طبرستان، اعزام شد[۱۹] ابوساج در ماموریت سرکوب منکجور،حاکم ارمنستان شد[۲۰] و با تغییر خلیفه، به سبب خدماتش در سال 244ق. از سوی متوکل عباسی (حک: 232-247ق.) به بازرسی راه مکه مامور شد[۲۱]
در 249ق. ابوساج پس از سرکوبی شورش تَنوخِیها در قِنَسرین در شمال سوریه، حکمران آنجا شد[۲۲] در سال 251ق. ابوساج به کاخ ابنهبیره، تختگاه عاملان و راهداران در 12 فرسخی بغداد، رفت.
ساجیان به دنبال خدماتشان به دستگاه خلافت عباسی، از سال 276 تا 319ه. ق و بنا به قول دیگر، از سال 279 تا 317ه. ق، در آذربایجان، اران و گاه ارمنستان و حدود ری حکومت کردند.[۲۳] ساجیان بهصورت ظاهری، تابع و مطیع دستگاه خلافت بودند، اما آنها را از قدرتمندترین سلسلههای ایرانی میتوان بهشمار آورد که در مقابل خلفا علم استقلال برافراشتند.[۲۴]
ارتباط ساجیان با حجاز
ارتباط ساجیان با حجاز از آنجا آغاز شد که متوکل عباسی (٢٣٢ - 247ه. ق) بهسبب خدمات ابوساج، در سال 244ه. ق، او را مامور بازرسی راه مکه از مسیر کوفه کرد و سرپرستی کوفه و سرزمینهای پیرامون را به او سپردند.[۲۵][۲۶] قصر ابن هبیره را یزید بن عمر بن هبیره فزاری، حکمران اموی عهد مروان بن محمد، ساخت[۲۷] و به دلیل استقرار کارگزاران در آن، نقشی مهم در مراقبت و نگهبانی از راهها داشت. در رونق این ناحیه کوشش شد و باریکه آبی از فرات به آن کشیدند[۲۸] شمار منزلگاههای کوفه تا مکه 31 مورد و مسافتش از طریق مدینه حدود 845 میل و از طریق نجد 745 میل (حدود 1300کیلومتر) بود.
منزلگاه فید (منزل 15 از 31 منزل) که تقریباً در وسط این راه قرار گرفته بود، بهسبب داشتن موقعیت نظامی مناسب، بازار و امکانات رفاهی برای حاجیان، بهعنوان مرکزیتی برای راهداران انتخاب شده بود و حاجیان، وسایل و کالاهایشان را در این شهر به امانت میگذاشتند.[۲۹] از گزارشها برمیآید که ساجیان و سپاه زیرنظر آنها پاسداری از منزلگاهها و راهها و بدرقه حاجیان و کاروان عراق و رفت و آمدهای این مسیر طولانی را برعهده داشتند؛
ابوساج در سال 251ه. ق در قصر ابن هبیره در ١٢ فرسخی بغداد مستقر شد که تختگاه راهداران محسوب میشد[۳۰] و با سپاه زیر نظرش به مراقبت و نگهبانی از این مسیر طولانی راه حج مشغول گردید. ابوساج در همین سال چند بار با تُرکها جنگید و سرکرده آنها، بایکباک، را که مایه ناامنی شده بود، همراه گروهی از ترکها کشت و شماری را اسیر کرد[۳۱] و باقیمانده ترکها و مغربیان را از عراق بیرون راند[۳۲] گویا در همین سال در بازگشت از مکه، 36 نفر از اعراب راهزن را که مزاحم امنیت حاجیان شده بودند، دستگیر کرد و آنها را روانه زندان بغداد کرد[۳۳]
پاسداری از راه کوفه تا حجاز
ابوساج پس از خلافت یافتن معتز در 252ق. موقعیتی استوار یافت و فرمان حکومت سواد، کناره رود فرات، را گرفت[۳۴] و مامور پاسداری از راه کوفه تا حجاز شد؛ ابوساج در انجام ماموریت راهداری مکه سیاستهای اجرایی ویژه بهکار بست. او در هر منطقه فرماندهی با نیروی کافی مستقر کرد.
یک تن را به انبار و فردی دیگر را به کوفه فرستاد و کسانی را روانه قصر ابنهبیره نمود و همراه این فرماندهان، نظامیانی برای انجام ماموریت فرستاد. از سوی دیگر، ابوساج دستهای نظامی، سواره و پیاده، برای بررسی قلمرو و موقعیت راهها و بیرون راندن راهزنان تعیین کرد[۳۵] به گزارش طبری، ابوساج برای ایجاد امنیت در راهها، دستههای ویژه کوچک سامان داد و آنها را مامور بازرسی راهها و منزلگاهها کرد[۳۶] سپس خود به بغداد آمد و در آن شهر با گروهی از طالبیان به سرکردگی ابوهاشم جعفری که قصد رفتن بهکوفه داشت، روبهرو گشت و مانع سفر آنها شد.
سیاست دیگر ابوساج در مراقبت از راه کوفه تا مکه، شناسایی و جلب گروههای مشکوک بود[۳۷]
دور کردن ابوساج از مرکز خلافت
ابوساج شاید به جبران آنچه در گذشته در خدمت به عباسیان و پشت کردن به فرماندهان نامدار ایرانی کرده بود، در نبرد دیر العاقول میان یعقوب لیث و معتمد عباسی، به هواداری از سپاه ایران شرکت جست. از اینرو، از چشم الموفق برادر معتمد افتاد و اموال و املاکش مصادره شد[۳۸] بعدها وی امیر مصر و قنسرین و مرزهای شام (عواصم) شد[۳۹] و حکمرانی اهواز در 261ق. به او سپرده گشت و به سود عباسیان با زنگیان جنگید[۴۰] همه اینها برای دور کردن او از پایتخت خلافت بود. وی سرانجام به سال 266ق. در جندیشاپور درگذشت.[۴۱]
حکمرانی محمد بن ساج
در سال 266ق. حکمرانی حرمین و راهداری مکه (منصب عمل الحرمینی) پس از ابوساج، با نظر وی[۴۲] یا از سوی امیر صفاری، عمرو بن لیث (265- ٢٨٧ه. ق) که آن را از خلیفه عباسی گرفته بود، به فرزند ابوساج به نام ابوالمسافر محمد بن ابوساج دیوداد ملقب به افشین واگذار شد.[۴۳]محمد بن ابوساج آنگاه که به مکه رسید، با ابنمخزومی که مدعی همین مقام بود، جنگید و او را شکست داد[۴۴]
در گزارش دیگر آوردهاند که به سال 266ق. پس از غارت کَسوه کعبه از سوی گروهی از اعراب، محمد بن ابوساج به مکه آمد و پس از سلطه بر ابنمخزومی که امیر مکه بود، از جانب خلیفه، حکم حکمرانی حرمین را دریافت نمود[۴۵] بهروایت ابنفهد مکی (م. 922ق.) عمرو بن لیث ولایت مکه را از خلیفه گرفت و به محمد بن ابوساج واگذار نمود[۴۶]
گزارش تاریخ سیستان در اعطای ولایت سرزمینهایی بسیار از بغداد و ایران تا هند و سند و منصب عمل الحرمین به عمرو از سوی خلیفه[۴۷] این نظر را تایید میکند. بهنظر میرسد امارت وی بر راههای حج، ولایت عقد و شرف بوده نه ولایت مستقیم؛ یعنی از طریق عمرو بن لیث این منصب را عهدهدار بوده است. محمد بن ابوساج تا 269ق. قبایل بدوی را که در مسیر کاروانهای حاجیان راهزنی میکردند، سرکوب نمود و رَحبه و قِرقِیسیا را تصرف کرد و عامل انبار و راه فرات شد.[۴۸] محمد بن ابوساج در 273ق. با کمک خُمارویه بن طولون حاکم مصر، بر جزیره از شهرهای عراق و موصل تسلط یافت[۴۹] اندکی بعد، دچار اختلاف شدند و در 275ق. در نبرد میان آن دو، محمد شکست خورد[۵۰] در 276ق. محمد بن ابوساج برای سرکوب علویان از معتمد عباسی فرمان یافت و راهی آنجا شد[۵۱] همچنین او به حکمرانی آذربایجان دست یافت[۵۲] سپس بر عبدالله بن حسن همدانی، حاکم مراغه که سر به شورش برداشته بود، چیره شد و تا 280ق. آذربایجان و اران را به تصرف خود درآورد[۵۳]
ادعای استقلال
او در 285ق. از فرمان خلیفه سر باز زد و به نام افشین (لقب پادشاهان اسروشنه) در آذربایجان ادعای استقلال کرد[۵۴] در گزارشی دیگر آمده است که در 288ق. که هارون بن محمد هاشمی امیر حاج بود، محمد بن ابوساج فرماندهی راهها و منزلگاهها را برعهده داشت و پس از موسم حج، سپاه خود را بهسوی جده رهسپار کرد[۵۵]
درگذشت
در سال 288ق. وبا آذربایجان را فراگرفت[۵۶] و محمد بن ابوساج و 700 تن از یارانش را به کام مرگ فرستاد[۵۷]
حکمرانی یوسف بن ابوساج
پس از او فرزندش دیوداد به حکمرانی آذربایجان برگزیده شد؛ اما عمویش ابوالقاسم یوسف بن ابوساج (حک: 250-315ق.) با او مخالفت کرد و به جنگش برخاست و شکستش داد و به حکومت رسید. دیوداد ناچار شد به بغداد برود. او بعدها به خدمت حامد بن عباس، وزیر مقتدر عباسی، درآمد[۵۸] یوسف بن ابوساج در 271ق. در دوران خلافت معتمد عباسی ولایت مکه یافت. در این سال، احمد طایی که حاکم مدینه و راهدار منازل مدینه تا مکه بود، غلامش بدر را به امارت حج برگزیده بود. یوسف بن ابوساج نزدیک درهای مسجدالحرام با امیر حاج درگیر شد. در این میان، حاجیان جانبدار بدر شدند و یوسف بن ابوساج را دستگیر و روانه زندان بغداد کردند[۵۹] پس از چندی خلیفه عباسی یوسف بن ابوساج را حکمرانی آذربایجان داد. یوسف پایتخت خود را از مراغه به اردبیل انتقال داد و حصار مراغه را ویران کرد[۶۰] چندی بعد از اطاعت مقتدر عباسی سر باز زد و بیاجازه خلیفه، سَمباط پادشاه ارمنستان را کشت و ری و قزوین و زنجان و ابهر را گرفت و لشکر خلیفه را شکست داد[۶۱] سپس سپاه خلیفه توانست یوسف بن ابوساج را شکست دهد.
وی چند سال متواری بود و در 310ق. اسیر و زندانی شد[۶۲] در گزارش ابنکثیر آمده که وی به سال310ق. آزاد شد[۶۳] پس از آزادی، خلیفه عباسی او را حکومت آذربایجان، ابهر، ری، قزوین و زنجان داد[۶۴] یوسف بن ابوساج در 313ق. همدان را تصرف کرد[۶۵]
گفتهاند که محدوده شمالی سرزمین زیر فرمانش تا دربند قفقاز ادامه داشت و او سد دربند را برای مصونیت از خطر هجوم روسها و همسایگان شمالی مرمت کرد و اران و شروان را بدین وسیله در امان داشت[۶۶]
قتل یوسف بن ابوساج
خلیفه عباسی در 315ق. پس از ناامن شدن راه عراق به حجاز و قتل حاجیان و غارت کاروانها از سوی قرمطیان، یوسف را به نبرد آنها گسیل داشت. اما یوسف شکست خورد و اسیر قرمطیان شد و به دست ابوطاهر قرمطی به قتل رسید[۶۷]
حاکمان دیگر
از این هنگام تا نزدیک دو دهه، قرمطیان بر راههای اصلی کاروان حاجیان سلطه یافتند و پس از سرقت حجرالاسود و چیره شدن بر طریق حجاز، خود بهکاروانها اجازه عبور میدادند؛ ابوالمسافر فتح بن محمد افشین که به فرمانروایی آذربایجان رسید، در 317ق. به دست مفلح یوسفی در اردبیل مسموم گشت[۶۸] جانشینان بعد ساجیان در قلمرو پهناور آنها از ارمنستان تا ری، یاران و غلامان یوسف بن ابوساج، از جمله وصیف شیروانی، مفلح و دیسم بن ابراهیم بودند[۶۹]
پیوند به بیرون
پانویس
- ↑ صورة الارض، ج٢، ص5٠6.
- ↑ ر. ک: اران از دوران باستان، ص44٣؛ مجمل التواریخ، ص٣6٩.
- ↑ اران از دوران باستان، ص442؛ نک: تاریخ ادبیات در ایران، ج1، ص217.
- ↑ صورة الارض، ج2، ص506.
- ↑ ترکستاننامه، ج1، ص378.
- ↑ تجارب الامم، ج5، ص179، «پاورقی».
- ↑ نک: اران از دوران باستان، ص443.
- ↑ نک: مجمل التواریخ، ص369.
- ↑ نک: صورة الارض، ج2، ص506؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص363؛ وفیات ابن خلکان، ج6، ص415.
- ↑ زبده تاریخ کرد و کردستان، ج2، ص29.
- ↑ صورة الارض، ص353-354.
- ↑ اران از دوران باستان، ص458.
- ↑ تجارب الامم، ج5، ص٩، «مقدمه».
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص510، «ابوالساج».
- ↑ نظری به تاریخ آذربایجان، ص134.
- ↑ تجارب الامم، ج5، ص3، «مقدمه.
- ↑ تجارب الامم، ج5، ص9، «مقدمه.
- ↑ نک: تاریخ طبری، ج9، ص47؛ الکامل، ج6، ص472-473؛ اران از دوران باستان، ص443.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص86؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص510.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص475-478.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص210؛ الکامل، ج7، ص86.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص497.
- ↑ اران از دوران باستان، ص44٢؛ ر. ک: تاریخ ادبیات در ایران، ج١، ص٢١٧.
- ↑ ر. ک: فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج١، ص4٣٩.
- ↑ تاریخ طبری، ج٩، ص٢١٠؛ الکامل، ج٧، ص٨6.
- ↑ البلدان، ص145؛ امراء الکوفه، ص649-651.
- ↑ البلدان، ص145؛ الاخبار الطوال، ص350.
- ↑ البلدان، ص145؛ الاعلاق النفیسه، ص308-309.
- ↑ ر. ک: احسن التقاسیم، ص٢54؛ الاعلاق النفیسه، صص١٧4-١٨٢؛ الملامح الجغرافیه، ص٣١.
- ↑ البلدان، ص145؛ امراء الکوفه، ص64٩-65١.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص327-333؛ تجارب الامم، ج4، ص353؛ الکامل، ج7، ص157.
- ↑ تجارب الامم، ج4، ص354؛ الکامل، ج7، ص168.
- ↑ امراء الکوفه، ص649.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص353؛ الکامل، ج7، ص168.
- ↑ نک: تجارب الامم، ج4، ص347-349.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص353.
- ↑ الکامل، ج7، ص168.
- ↑ تجارب الامم، ج4، ص442-443؛ الکامل، ج7، ص290-292.
- ↑ اعلام النبلاء، ج1، ص192.
- ↑ تجارب الامم، ج4، ص440.
- ↑ الکامل، ج7، ص333؛ امراء الکوفه، ص651.
- ↑ اتحاف الوری، ج٢، ص٣55.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج٣، ص4٢٧؛ العقد الثمین، ج2، ص180؛ غایة المرام، ج١، ص456 و 45٧.
- ↑ العقد الثمین، ج2، ص332.
- ↑ البدایة و النهایه، ج11، ص39.
- ↑ غایة المرام، ج1، ص456-457.
- ↑ تاریخ سیستان، ص234-235.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص549؛ تاریخ طبری، ج9، ص553؛ تاریخ طبری، ج9، ص590؛ تاریخ طبری، ج9، ص613-621؛ تاریخ طبری، ج9، ص628؛ الکامل، ج7، ص333.
- ↑ تاریخ موصل، ج2، ص121؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص415؛ البدایة و النهایه، ج11، ص51.
- ↑ تجارب الامم، ج4، ص483؛ الکامل، ج7، ص428.
- ↑ تاریخ طبری، ج10، ص16.
- ↑ البدایة و النهایه، ج11، ص56.
- ↑ الکامل، ج7، ص491؛ النجوم الزاهره، ص115-116.
- ↑ الکامل، ج7، ص491.
- ↑ العقد الثمین، ج2، ص332.
- ↑ الکامل، ج7، ص509؛ تاریخ الموصل، ج2، ص160.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج21، ص32؛ تاریخ الموصل، ج2، ص160.
- ↑ تاریخ طبری، ج10، ص84؛ تجارب الامم، ج5، ص17، 129.
- ↑ تاریخ طبری، ج10، ص8؛ المنتظم، ج12، ص244.
- ↑ صورة الارض، ص335.
- ↑ نظری به تاریخ آذربایجان، ص133.
- ↑ تجارب الامم، ج5، ص99-103؛ الکامل، ج8، ص99-102.
- ↑ البدایة و النهایه، ج11، ص144.
- ↑ تجارب الامم، ج5، ص140؛ الکامل، ج8، ص136-137.
- ↑ الکامل، ج8، ص144-145.
- ↑ اران از دوران باستان، ص451-452.
- ↑ تاریخ طبری، ج11، ص111؛ نظری به تاریخ آذربایجان، ص133.
- ↑ نظری به تاریخ آذربایجان، ص134.
- ↑ البدایة و النهایه، ج11، ص167؛ تاریخ شروان و دربند، ص108-109.
منابع
- اتحاف الوری: عمر بن محمد بن فهد (م. 885ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعةام القری، 1408ق.
- احسن التقاسیم: المقدسی البشاری (م. 380ق.)، قاهره، مکتبة مدبولی، 1411ق.
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م. 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق.
- اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول: عنایت الله رضا، تهران، وزارت امور خارجه، 1386ش.
- الاعلاق النفیسه: ابن رسته (م. قرن3ق.)، بیروت، دار صادر، 1892م.
- اعلام النبلاء: محمد راغب الطباخ (م. 1951م.)، حلب، دار القلم العربی، 1408ق.
- امراء الکوفه و حکامها: محمد علی آل خلیفه، به کوشش صلواتی، تهران، مؤسسة الصادق7، 1425ق.
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
- البلدان: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق.
- تاریخ ابن خلدون: ابنخلدون (م. 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
- تاریخ ادبیات در ایران: ذبیح الله صفا، تهران، فردوس، 1378ش.
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.
- تاریخ سیستان: ناشناخته (م. قرن5ق.)، به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، پدیده خاور، 1366ش.
- تاریخ شروان و دربند: ولادیمیر مینورسکی (م. 1966م.)، ترجمه خادم، به کوشش معتمدی، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1375ش.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تاریخ الموصل: یزید بن محمد ازدی (م. 334ق.)، به کوشش احمد عبدالله، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1427ق.
- تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م. 421ق.)، ترجمه امامی، تهران، سروش، 1376ش.
- ترکستاننامه: واسیلی بارتولد (م. 1930م.)، ترجمه کشاورز، تهران، آگاه، 1366ش.
- دانشنامه جهان اسلام: زیر نظر حداد عادل و دیگران، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1378ش.
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش.
- زبده تاریخ کرد و کردستان: محمد امین زکی بیک (م. 1948م.)، ترجمه روشن اردلان، تهران، توس، 1381ش.
- صورة الارض: محمد بن حوقل (م. قرن4ق.)، بیروت، دار صادر، 1938م.
- العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق.
- غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزیز بن فهد المکی (م. 920ق.)، به کوشش شلتوت، السعودیه، جامعة القری، 1409ق.
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- مجمل التواریخ و القصص: به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، خاور، 1318ش.
- الملامح الجغرافیة لدروب الحجیج: عبدالمجید البکر، جده، تهامه، 1401ق.
- المنتظم: ابن جوزی (م. 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
- النجوم الزاهره: یوسف بن تغری بردی (م. 874ق.)، قاهره، به کوشش شلتوت و دیگران، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، 1392ق.
- نظری به تاریخ آذربایجان: محمد جواد مشکور، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1375ش.
- وفیات الاعیان: ابن خلکان (م. 681ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.