ابوسعید بهادر خان

نسخهٔ تاریخ ‏۵ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۷:۰۲ توسط Engineer (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>')

بهادر خان واپسین حاکم ایلخانی مغول و بانی اقداماتی در حرمین بود.

بهادر خان
اطلاعات شخصی
نام سلطان ابوسعید
لقب بهادر خان
تولد 1305 م.
مرگ 1335 م.
پدر سلطان محمد خدابنده (اولجایتو)
همسر بغداد خاتون
دین مذهب تسنن
حکومت
سمت سلطان ایلخانی
سلسله ایلخانیان
گستره حکمرانی ایران و عراق
آغاز حکومت 716ق.
پایان حکومت 736ق.
مرکز حکومت ایران و عراق
اقدامات مهم رفع مشکلات کاروان‌های حج، تامین امنیت راه‌های حج، ساخت حمام و مدرسه، بازسازی چشمه‌های آب و آب‌رسانی به مکه، ایجاد امیر الحاج
پیش از ارپاگاون نوه تولى خان
پس از سلطان محمد خدابنده

ابوسعید ملقب به بهادر خان، فرزند و جانشین سلطان محمد خدابنده و از حاکمان مغول در ایران و عراق بود و حکومتش به دو دوره تقسیم شده که دوره نخست عرصه رقابت و کشمکش میان وزیران و امیران گوناگون بود و دوره دوم با دگرگونی اوضاع چوپانیان همراه بود. او در دوره حکومتش برای نفوذ در حرمین به ویژه مکه و رفع مشکلات کاروان‌های حج و انجام شکوهمند مراسم حج بسیار کوشید و بیشترین خبرها درباره حج‌گزاری مسلمانان قلمرو ایلخانیان، به دوره حکومت او مربوط می‌شود.

ابوسعید در تامین امنیت راه‌های حج تلاش‌های فراوانی داشت و کارهای سودمند بسیاری در مکه و مدینه به انجام رساند که از جمله آنها ساخت حمام و مدرسه، بازسازی چشمه‌های آب، آب‌رسانی به مکه، تاسیس امیر الحاج و موارد دیگر بود، اما در اواخر حکومت ابوسعید اوضاع قلمرو ایلخانیان نابسامان شده لذا اعزام حاجیان با مشکل روبه‌رو شد و تا چند سال بعد از مرگ ابوسعید حاجیان به حج نرفتند.

معرفی اجمالی

ابوسعید بهادر خان (حک: 716-736ق.) فرزند و جانشین سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) و واپسین حاکم ایلخانان مغول در ایران و عراق بود.[۱] وی به سال 704ق. زاده شد. در کودکی به ولیعهدی منصوب گشت[۲] و پس از مرگ پدرش به سال 716ق. بر تخت ایلخانی تکیه زد.[۳]

وی برای نفوذ در حرمین به‌ویژه مکه و رفع مشکلات کاروان‌های حج و انجام شکوهمند مراسم حج بسیار کوشید. بیشترین خبرها درباره حج‌گزاری مسلمانان قلمرو ایلخانیان، به دوره حکومت او مربوط می‌شود. ابوسعید مذهب تسنن داشت و توانست با ایجاد روابط دوستانه با ممالیک مصر، مناسبات خود را با حجاز در سایه جلب رضایت آنان توسعه دهد.[۴]

وجه تسمیه بهادر

واژه بهادر از واژه بغاتور/ باغاتور به معنای دلیر و قهرمان، پس از استیلای مغول، برای رؤسای مغول به‌کار رفته و متداول شده است. نیرویی هزار نفری که از زبده‌ترین سپاهیان چنگیز تشکیل شده بودند، لقب بهادر داشتند. همچنین واحدهای نظامی مسیحیان در ایران در میانه سده سیزدهم ق. دارای این عنوان بودند. لقب برخی شاعران یا تخلص آنها نیز بهادر بود. ابوسعید به دلیل شجاعتی که در سرکوب امیران شورشی نشان داد، «بهادرخان» لقب گرفت.[۵]

دوره حکومت ابوسعید

حکومت ابوسعید را می‌توان به دو دوره تقسیم کرد.

دوره نخست

دوره نخست حکومت او عرصه رقابت و کشمکش میان وزیران و امیران گوناگون بود که از مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به رقابت دو وزیر معروف ایلخانیان، رشیدالدین فضل‌الله و تاج‌الدین علیشاه، و نیز در‌گیری حاکمان گوناگون با امیر چوپان، از امیران برجسته مغول اشاره کرد.

در این دوره، امیر چوپان که برای تثبیت قدرت ایلخان نوجوان و دفع خطر رقیبان داخلی و نیز تهدیدات خارجی به‌ویژه خطر ازبک خان می‌کوشید، یکباره با اتحاد افرادی روبه‌رو شد که در پی کنار زدن او بودند. ابوسعید این توطئه را خطری برای خود و حکومتش دانست و با حمایت از امیر چوپان، همراه او به رویارویی با شورشیان پرداخت.

وی در آغاز کوشید تا بدون نبرد و خونریزی شورشیان را به اطاعت وادارد؛ اما مخالفان این را نشانه ضعف ابوسعید دانستند و نبرد را آغاز کردند[۶] و به رغم پیروزی نخست آن‌ها، با دخالت و حضور ابوسعید شکست خوردند و سران شورشی دستگیر و کشته شدند. ابوسعید که در این نبرد دلیری فراوان نشان داده بود، از سوی سران حکومت به «بهادر خان» ملقب شد.[۷] جایگاه امیر چوپان نیز بهتر از پیش شد و بر احترام او نزد ایلخان افزوده گشت. ایلخان فرزندان او را بر سرزمین‌های گوناگون حکومت داد.[۸]

از رخدادهای مهم این دوره، قتل رشیدالدین فضل‌الله به سعایت تاج‌الدین علیشاه و با دستور ابوسعید بود. در رجب سال 717ق. خواجه رشید از وزارت برکنار گشت و در 17 جمادی الاولی 718ق. همراه پسرش عزالدین که متهم به مسموم کردن اولجایتو شده بود، کشته شد.[۹]

دوره دوم

دوره دوم حکومت ابوسعید با دگرگونی اوضاع چوپانیان همراه بود. شورش تیمورتاش، فرزند امیر چوپان و فرمانروای روم،[۱۰] و رفتار و سخنان دمشق خواجه، پسر دیگر امیر چوپان، درباره ابوسعید و قتل او به دستور ایلخان به سال 727ق.[۱۱] آغاز دوران نامساعد برای خاندان امیر چوپان بود.

علاقه‌مندی ابوسعید به بغداد خاتون، دختر امیر چوپان، و همسر شیخ حسن جلایری[۱۲] واپسین ماجرایی بود که زمینه‌ساز قتل امیر چوپان شد.

بر پایه سنت کهن مغول‌ها، اگر زنی مورد پسند خان قرار می‌گرفت، می‌بایست شوهرش او را طلاق می‌داد تا آن زن به همسری خان درآید.[۱۳] ابوسعید خواسته خود را با امیر چوپان در میان نهاد و از او خواست تا دخترش را از شیخ حسن بازستاند و به عقد وی درآورد[۱۴] اما او ضمن مخالفت با خواسته سلطان، داماد و دخترش را به قره باغ فرستاد تا از دسترس سلطان دور باشند. این‌کار ناخرسندی ابوسعید و تصمیم او برای کشتن امیر چوپان را درپی داشت.[۱۵] سرانجام غیاث‌الدین حاکم هرات به دستور ایلخان، امیر چوپان را که به او پناه برده بود، به سال 728ق. به قتل رساند.[۱۶]

ابوسعید با کشتن امیر چوپان و فرزندان او به استیلای آن‌ها بر حکومت ایلخانی پایان داد و به خواسته خود یعنی ازدواج با بغداد خاتون دست یافت. او با ناچار کردن شیخ حسن جلایری به طلاق دادن بغداد خاتون، وی را به همسری خود درآورد.[۱۷] وی که برای بهبود وضعیت آشفته حکومت، به مردی کاردان و باکفایت نیاز داشت، غیاث‌الدین محمد، فرزند خواجه رشیدالدین فضل‌الله، را به وزارت گماشت[۱۸] و با کمک او حکومت را به سامان رساند. غیاث‌الدین تا پایان عمر ابوسعید در منصب وزارت باقی ماند. او با ادامه اصلاحات و سیاست‌های پدرش امور دیوانی را سامان داد و در نتیجه حکومت مرکزی ثبات بیشتر یافت.

رقابت بر سر حاکمیت مکه

وضعیت حج‌گزاری ایرانیان در دوران ابوسعید، از رخدادهای سیاسی مکه و رقابت درونی اشراف حسنی بر سر حاکمیت آن شهر اثر می‌پذیرفت. این رقابت پیش از حکومت ابوسعید میان حُمَیضه و رمیثه، فرزندان ابونُمَی امیر حسنی مکه، آغاز شده و به رقابت ایلخانان و ممالیک مصر در حجاز انجامیده بود.

به گزارش منابع، رمیثه و حمیضه، پس از مرگ پدر به‌صورت مشترک با یکدیگر بر مکه حکومت می‌کردند؛ اما پس از مدتی به رقابت با هم برخاستند. رمیثه برای تسلط بر مکه، از ممالیک کمک خواست و با یاری آن‌ها حُمَیضه را شکست داد.[۱۹]

حُمَیضه پس از پناهندگی به سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) پدر ابوسعید، از او تقاضای کمک کرد. او سپاهی به فرماندهی امیر طالب دُلْقُنْدی همراه وی فرستاد[۲۰] که در میانه راه، گزارش درگذشت خدابنده به آن‌ها رسید.[۲۱] حمیضه با یاری نیروهای اولجایتو بر مکه چیره گشت و نام ابوسعید جایگزین نام امیر مملوکی در خطبه مکه شد.[۲۲] سلطه حمیضه باعث نفوذ بیشتر ایلخانیان گشت. البته این سلطه دوام نداشت و او با حضور ملک ناصر مملوکی در مکه، جای خود را به برادرش رمیثه داد.[۲۳] اما کوشش‌های سیاسی ابوسعید باعث ماندگاری نفوذ ایلخانیان در مکه شد.

اثبات نفوذ ایلخانیان در مکه

او در آغاز حکومتش با ارسال نمایندگانی به دربار ملک ناصر محمد قلاوون (693-741ق. در سه مرحله[۲۴] همراه تقاضای صلح، خواستار بهبود روابط سیاسی و اقتصادی شد.[۲۵] وی همچنین درخواست کرد تا امنیت راه‌های حج تامین گردد و حاجیان دو پرچم به نام ممالیک و ایلخانیان با خود حمل کنند. سلطان مملوکی با پذیرش تقاضای ابوسعید، در پاسخ وی هیاتی روانه ایران کرد و در نامه‌ای به شریف مکه دستور داد تا حاجیان ایرانی مورد احترام قرار گیرند.[۲۶]

کاروان ایران و عراق به سال 720ق. با شکوه بسیار و محمل ایشان با حریر زرد مزین به طلا و یاقوت و انواع گوهرها و نیز با سایبان به سوی حجاز حرکت کرد. این کاروان در بحرین با حمله عرب‌ها روبه‌رو شد. آنان با میانجیگری برخی و با گرفتن سه هزار دینار راضی شدند که کاروان حرکت کند. هنگامی که دریافتند این کاروان عراق است و با اجازه ملک ناصر سلطان مصر حرکت کرده‌ است، اموال کاروانیان را بازگرداندند و راه آن‌ها را باز کردند.[۲۷] در همان سال، سلطان مصر هدایای فراوان برای امیران مغول به مکه فرستاد که پس از ایام حج، به دست ارغون ولیعهد ملک ناصر به آن‌ها اهدا شد و برای ابوسعید پس از سلطان مصر دعا کردند.[۲۸]

حج‌گذاری عجیب ابوسعید

ابوسعید که در پی گسترش نفوذ خود در شبه جزیره عربی و حرمین بود، بار دیگر به سال 721ق. کاروانی بزرگ به‌راه‌ انداخت و صدقاتی بسیار به‌دست شیخ دانیال عجمی در مکه تقسیم کرد.[۲۹]

در سال 730ق. محمل سلطان ابوسعید بر یک فیل رهسپار حجاز شد که مایه تعجب مردم گشت و برای آن‌ها یادآور حمله ابرهه و سپاه فیل شد. آنان در همه مواقف با فیل حضور می‌یافتند و پس از مراسم به سوی مدینه حرکت کردند. اما هنگامی که به نزدیکی ذوالحلیفه رسیدند، فیل از رفتن به سوی مدینه خودداری کرد و هرچه آن را زدند، به عقب بازگشت تا چندان آن را زدند که هلاک شد. هزینه این فیل از هنگام حرکت تا زمان مرگ بیش از سی هزار درهم برآورد شده است. هیچ کس ندانست که مقصود ابوسعید از این کار چه بود.[۳۰]

اقدامات ابوسعید در حرمین

ابوسعید برای نفوذ در حرمین به ویژه مکه و رفع مشکلات کاروان‌های حج و انجام شکوهمند مراسم حج بسیار کوشید. بیشترین خبرها درباره حج‌گزاری مسلمانان قلمرو ایلخانیان، به‌دوره حکومت او مربوط می‌شود. گرایش وی به مذهب تسنن و اقدام برای ارتباط دوستانه با ممالیک مصر، در همین‌جهت بود.[۳۱]

اعزام کاروان به مکه

ابوسعید پس از کسب اجازه از سلطان مصر برای راه‌اندازی کاروان حج ایران، تصمیم خود را در سراسر قلمروی خویش اعلام کرد و موفق شد کاروان بزرگی را به مکه اعزام کند.[۳۲] از آن پس، حکومت هر ساله، کاروان حج را با هدایا و صدقات بسیار و با شکوه فراوان روانه حجاز می‌کرد.[۳۳]

حجاج ایرانی و عراقی در این زمان به‌سبب مناسبات حسنه با دولت ممالیک مصر کمتر با مشکل روبه‌رو می‌شدند؛ زیرا سلطان مصر در نامه‌هایی به شریف مکه و رؤسای قبایل عرب که در مسیر کاروان بودند، برخورد مناسب با آنان و رسیدگی به امورشان را سفارش کرده بود.[۳۴] باید توجه داشت در این سال، شریف مکه، حمیضه بود که با کمک سلطان محمد خدابنده به امارت مکه رسیده بود. وی در سال‌های ٧١٨ تا ٧٢٠ه. ق در مکه به نام سلطان ابوسعید خطبه می‌خواند[۳۵] و کاروان حج ایران (قافله عراق) در این سال‌ها با هدایا و صدقات بسیار و باشکوه فراوان روانه حجاز می‌شد.[۳۶]

اهتمام به تامین امنیت راه‌های حج

ابوسعید به امنیت حاجیان بسیار بها می‌داد. دستور او برای رفع نیاز عرب‌های بیابانگرد جهت پیشگیری از حمله آن‌ها به کاروان‌های حج، در همین‌جهت بود.[۳۷] ابوسعید از دولت ممالیک درخواست کرد تا امنیت راه‌های حج تامین گردد و حاجیان دو پرچم به نام ممالیک و ایلخانیان با خود حمل کنند. سلطان مملوکی با پذیرش تقاضای ابوسعید، در پاسخ وی هیئتی روانه ایران کرد و در نامه‌ای به شریف مکه دستور داد تا به حاجیان ایرانی احترام بگذارند.[۳۸]

ابوسعید اهتمامی فراوان به تامین امنیت راه‌های حج داشت. به سال 719ق. کاروان حج ایلخانیان که با عنوان کاروان عراق شناخته می‌شد، مورد حمله عرب‌ها قرار گرفت و اموالی فراوان از حاجیان سرقت شد. ابوسعید با آگاهی از میزان آن که سی هزار دینار بود، دستور داد تا به آن‌ها شصت هزار درهم بپردازند[۳۹] زیرا تعهد سپرده بود که در صورت راهزنی و غارت اموال حاجیان در راهی که امنیت آن را برعهده گرفته بود، دو برابر غرامت بپردازد.

تلاش ابوسعید برای تامین امنیت و رفاه کاروان‌های حج و رفع نیازهای آن‌ها، مورد توجه نویسندگان و سیاحان مسلمان قرار گرفته است.

گزارش ابن بطوطه از کاروان حج ایران و عراق که خود در سال ٧٢٨ه. ق در آن حضور داشته، چنین است: بیستم ذی الحجه در صحبت امیر قافله عراق، پهلوان محمدحویج موصلی که امارت حج را برعهده داشت، از مکه حرکت کردم. همراهانم عده بی‌شماری از مردم عراق و خراسان و فارس و ایرانیان بودند. زمین از کثرت جمعیت موج می‌زد و ازدحام به‌حدی بود که هرکس از قافله کناری می‌رفت و علامتی با خود نداشت، در مراجعت گم می‌شد. در این قافله عظیم، عده‌ای شتر برای حمل آب به مسافرین بی‌بضاعت تخصیص داده شده بود. همچنین مقداری خواروبار به‌وسیله شتر برای احسان به بینوایان حمل می‌شد و دارو و مشروبات و شکر برای بیماران مهیا بود. در هر منزل که قافله توقف می‌کرد، در دیگ‌های مسی بزرگی که (دسوت) می‌نامیدند، غذا می‌پختند و درماندگان و مسافرین بی‌توشه را اطعام می‌کردند و یک دسته شتر مخصوص حمل کسانی بود که از راه درمانده بودند و همه این وسایل از طرف سلطان ابوسعید تامین شده بود. همراه قافله، بازارهای معتبر و وسایل لازم و انواع اطعمه و میوه‌ها موجود بود. هنگام شب راه می‌رفتند و پیشاپیش قطار محمل‌ها، مشعله‌ها برمی‌افروختند، چنان‌که شب مبدل به روز می‌گشت و زمین پر از نور و روشنایی می‌شد.[۴۰]

انتخاب امیر الحاج از میان اهل فتوت

در روزگار ابوسعید، تحولی مهم در نصب و تعیین امیر الحاج پدید آمد و آن، انتخاب امیر الحاج از میان اهل فُتوّت و پهلوانان بود. در اواخر این دوره، منصب امیر الحاج تقریباً به انحصار آن‌ها درآمد.

شاید علت آن، این بود که امیر الحاج‌های پهلوان، بتوانند زمینه نفوذ سلطان را در حجاز فراهم کنند. شاید علت دیگر چنین انتخابی آن بود که دلیری و قدرت پهلوانان و نیروهای زیر فرمان آن‌ها موجب می‌شد با خطرات میان راه رویارو شوند و کاروان‌ها را از خطر برهانند و سالم به مقصد رسانند. به این مهم در فرمان سلطان برای امیران حج نیز اشاره شده است؛ همچون فرمانی که برای فردی به نام سراج‌الدین نوشته و در آن آورده است: «... پهلوان سراج‌الدین از مشاهیر شجاعان و معاریف دلیران روزگار است....».[۴۱] پهلوانی که به عنوان امیر الحاج انتخاب می‌شد، «امیر پهلوان» لقب می‌گرفت و می‌توانست به گسترش نفوذ سلطان یاری کند.

ابن‌بطوطه که به سال 728ق. همراه کاروان حج ایرانیان بوده، از فردی به نام پهلوان محمد حویج از ساکنان موصل به عنوان امیر الحاج ایرانیان در این سال یاد کرده که پس از مرگ شیخ شهاب‌الدین قلندر، امارت حج را برعهده گرفت.[۴۲]

ارسال کمک به حرمین

به نقل ابن بطوطه، سلطان ابوسعید آن‌قدر صدقات و هدایا برای مجاوران و فقیران مکه اختصاص داده بود که نرخ طلا در بازار مکه پایین آمد. به‌قدری طلا در بازارچه ریخته بود که صراف‌ها مثقال طلا را به هجده درهم نقره خورد می‌کردند. چنین بذل و بخشش‌هایی که به‌نظر می‌رسید در راستای رقابت با دولت ممالیک مصر انجام می‌گرفت، موجب گردید تا در این سال، نام ابوسعید را بر منبر و بر فراز گنبد زمزم یاد کردند.[۴۳]

ارسال هدایا به مکه، به ابوسعید اختصاص نداشت و کارگزاران او نیز چنین کارهایی را انجام می‌دادند. وزیر او، تاج‌الدین علی‌شاه به سال ٧١٨ه. ق دو حلقه طلا، هر یک به وزن هزار مثقال با شش لؤلؤ گرانبها، برای آویختن بر در کعبه فرستاد که با مخالفت امیر الحاج مصریان روبه‌رو شد. با اصرار نماینده تاج‌الدین علی‌شاه به نام حاج هولاواج و بیان این‌که این حلقه‌ها نذر وزیر برای غلبه بر رشیدالدین فضل‌الله است، آن‌ها را مدتی کوتاه بر در کعبه آویختند و سپس امیر مکه آنها را برداشت.[۴۴]

کارهای سودمند دیگر

در عصر ابوسعید، کارهای سودمند فراوان در مکه و مدینه انجام گرفت. به دستور او حمام و مدرسه‌هایی در مدینه ساختند.[۴۵] همچنین بازسازی چشمه‌های آب و آب‌رسانی به مکه به دستور وی انجام گرفت.[۴۶]

از آن‌جا که افزایش شمار حاجیان در مکه و کمبود آب مشکلاتی را برای آن‌ها ایجاد کرده بود، امیر چوپان از فرماندهان ابوسعید برای رفع مشکل بی‌آبی در مکه همت گماشت و با صرف پنجاه هزار دینار و به کار‌گیری کارگران فراوان و حفر کانال، آب را از چشمه عرفه به این شهر و میان صفا و مروه رساند.[۴۷]

منابع از بازسازی چشمه‌های عرفه[۴۸] و بازان[۴۹]به دست او در 726ق. گزارش می‌دهند. این اقدام امیر چوپان که بدون جلب‌نظر دولت ممالیک مصر انجام شده بود، واکنش آنها را در پی داشت. از این‌رو، امیر چوپان که قصد داشت سفر حج انجام دهد، با ممانعت سلطان مصر روبه‌رو شد.[۵۰]

دیگر اقدام امیر چوپان در حرمین عبارت بود از ساختن عمارت در مسیر حج. امیر چوپان در راه مصر و شام و بادیه مکه عمارت‌های بسیاری ساخت و خیرات فراوانی کرد. پس از درگذشت امیر چوپان، جسد او و پسرش را بنا به وصیتش به همراه محمل عراق به مکه فرستادند. در روز عید قربان، حاجیان بر جنازه امیر چوپان نماز گزاردند و بهخاطر آبی که به مکه آورده بود برای او استغفار کردند. بعد به مدینه منتقل و در قبرستان بقیع دفن کردند.[۵۱]

توطئه علیه ابوسعید

شدت یافتن نفوذ ایلخانیان در حجاز و اقدامات عام المنفعه آنان در حرمین شریفین موجب شد سلطان مصر به شریف مکه دستور دهد تا امیرالحاج قافله عراق را با دسیسه‌ای به قتل رساند که این توطئه ناکام ماند.

در مراسم سال ٧٣٣ه. ق، یکی از امیران مغول به نام یاسور هنگام رمی جمرات کشته شد که گویا با توطئه ابوسعید و به دلیل بیم او از نفوذ و قدرت وی بود. یاسور به همدستی با امیر چوپان متهم شد یا امیر چوپان، او را با خود همراه کرده و بر آن بود تا وی را به جای ابوسعید بر تخت نشاند. با کشته شدن امیر چوپان، نقشه آنها نیز شکست خورد.[۵۲]

دودستگی بین امیران در طرفداری از ایلخانان

بی‌تردید، اقدامات امیر چوپان سبب نفوذ و خوش‌نامی هرچه بیشتر ایلخانان در مکه گردید. برای نمونه، در سال ٧٢٨ه. ق خطیب مکه (بهاءالدین طبری) در خطبه‌اش بر فراز قبه زمزم، سلطان ابوسعید را دعا کرد. این در حالی بود که رسم معمول آن، درود بر پیامبر و خلفای چهارگانه و سپس دعا برای ملک ناصر و امیران مکه بود.[۵۳] امیر عطیفه، امیرِ مکه که از این امر ناخشنود بود، از طریق برادرش، منصور برای ملک ناصر خبر فرستاد. امیر رمیثه، دیگر شریف مکه، منصور را از میانه راه بازگردانید، اما قاصدی که از راه جده گسیل شده بود، خبر را به اطلاع ملک ناصر رسانید.[۵۴]

این ماجرا نشان‌دهنده وجود دودستگی بین امیران و شرفای مکه در طرفداری از ایلخانان و ممالیک است که برای تسلط و تحکیم قدرت خود در مکه به یکی از این دو قطب مایل می‌شدند. شریف احمد، پسرِ رمیثه، دستور داده بود در موسم حج با درهم‌های مسکوک به نام ابوسعید معامله کنند و این‌کار از ترس او صورت گرفت. وی محمل سلطان ابوسعید را بر محمل دیگر سلاطین مقدم داشت و همراه کاروان حج نزد ابوسعید آمد و از طرف سلطان مغول امارت اعراب عراق عرب یافت.[۵۵]

درگذشت

ابوسعید در اواخر سال 735ق. بار دیگر با حمله ازبک خان به آذربایجان روبه‌رو شد و برای رویارویی با او حرکت کرد. اما در 13 ربیع الآخر 736ق. در قره باغ درگذشت.[۵۶] درباره علت مرگ ناگهانی او آورده‌اند که بغداد خاتون او را با زهر مسموم کرد؛ زیرا افزون بر کینه دیرینه‌ای که به سبب کشتن پدر و برادرش از او داشت، نفوذ و اعتبار خود را به سبب ازدواج ابوسعید با دلشاد خاتون دختر دمشق خواجه و برادرزاده بغداد خاتون، از دست داده بود.[۵۷]

مرگ ابوسعید را باید پایان حکومت ایلخانان دانست. او که فرزندی نداشت تا وارث تاج و تختش گردد، یکی از نوادگان تولی خان به نام ارپه خان را به‌عنوان جانشین خود معرفی کرد.[۵۸] اما نه او و نه هیچ‌یک از امیرانی که به حکومت رسیدند، حکومتی یکپارچه و مقتدر نیافتند. در سال‌های پایانی حکومت ابوسعید، با نابسامانی اوضاع قلمرو ایلخانیان، اعزام حاجیان با مشکل روبه‌رو شد. پس از مرگ او حاجیان عراقی به حج نرفتند. این وضعیت به دلیل آشفتگی اوضاع سیاسی قلمرو ایلخانیان تا چندین سال ادامه یافت.[۵۹]

پانویس

  1. الوافی بالوفیات، ج10، ص202؛ صبح الاعشی، ج7، ص250؛ مجمع الانساب، ص٢٧٣؛ تحریر تاریخ وصاف، ص٣٣٩-٣4١.
  2. مجمع الانساب، ص273.
  3. تحریر تاریخ وصاف، ص339، 341.
  4. السلوک، ج٢، جزء٢، ص٢١١.
  5. ذیل جامع التواریخ، ص١٠٣.
  6. ذیل جامع التواریخ، ص99-101؛ تاریخ گزیده، ص614-615.
  7. تاریخ گزیده، ص614-615؛ ذیل جامع التواریخ، ص103-104.
  8. نک: دین و دولت، ج2، ص503، 509.
  9. تاریخ گزیده، ص612-613.
  10. السلوک، ج2، جزء1، ص263-264.
  11. تاریخ حبیب السیر، ج3، ص210-211.
  12. مجمع الانساب، ص295؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص209؛ مطلع السعدین، ص60.
  13. تاریخ حبیب السیر، ج3، ص209؛ ذیل جامع التواریخ، ص117.
  14. ذیل جامع التواریخ، ص117-118؛ مطلع السعدین، ص59-60.
  15. مطلع السعدین، ص61.
  16. ذیل جامع التواریخ، ص132-133؛ النجوم الزاهره، ج9، ص273.
  17. رحلة ابن‌بطوطه، ج2، ص72؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص215.
  18. تاریخ گزیده، ص620-621؛ ذیل جامع التواریخ، ص126.
  19. غایة المرام، ج2، ص84؛ الدرر الکامنه، ج2، ص79؛ اتحاف الوری، ج3، ص154.
  20. العقد الثمین، ج4، ص100-103؛ غایة المرام، ج2، ص76-77؛ اتحاف الوری، ج3، ص155.
  21. العقد الثمین، ج4، ص103؛ غایة المرام، ج2، ص77.
  22. تاریخ اولجایتو، ص200؛ اتحاف الوری، ج3، ص158.
  23. السلوک، ج2، جزء2، ص185.
  24. نک: تاریخ گزیده، ص517، «پاورقی.
  25. السلوک، ج2، جزء2، ص211.
  26. السلوک، ج2، ص211.
  27. السلوک، ج2، جزء2، ص211-212، 214؛ اتحاف الوری، ج3، ص171.
  28. السلوک، ج2، جزء2، ص215.
  29. رحلة ابن‌بطوطه، ج1، ص378.
  30. السلوک، ج2، جزء2، ص325؛ اتحاف الوری، ج3، ص192-193.
  31. السلوک، ج2، جزء2، ص211.
  32. دین و دولت در عهد مغول، ج٣، ص١٠54.
  33. اتحاف الوری، ج٣، ص١6٠، ١6١ و ١٧١.
  34. السلوک، ج٢، ص٢١١.
  35. غایة المرام، ج٢، ص٨4؛ تاریخ مکه سباعی، ص٢66.
  36. غایة المرام، ج٢، ص٨4؛ تاریخ مکه سباعی، ص٢66؛ اتحاف الوری، ج٣، ص١6٠، ١6١ و ١٧١.
  37. الدرر الکامنه، ج1، ص501.
  38. السلوک، ج٢، ص٢١١.
  39. اتحاف الوری، ج3، ص167.
  40. رحلة ابن‌بطوطه، ج1، ص411-412.
  41. دین و دولت، ج2، ص748؛ دستور الکاتب فی تعیین المراتب، ج٢، ص٢١6.
  42. رحلة ابن‌بطوطه، ج1، ص412.
  43. رحلة ابن‌بطوطه، ج1، ص412.
  44. اتحاف الوری، ج٣، ص١6٠ و ١6١.
  45. تاریخ ابن‌الوردی، ج2، ص274؛ الدرر الکامنه، ج1، ص541.
  46. مطلع السعدین، ص78؛ الدرر الکامنه، ج1، ص541.
  47. اتحاف الوری، ج3، ص181-182؛ ذیل جامع التواریخ، ص134؛ السلوک، ج2، جزء2، ص275.
  48. اتحاف الوری، ج3، ص181؛ السلوک، ج2، جزء2، ص275.
  49. شفاء الغرام، ج1، ص449-450.
  50. دین و دولت در ایران عهد مغول، ج٣، ص١٠55.
  51. مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج١، ص١١٠؛ السلوک، ج٢، ص٣٠4 و ٣٠5.
  52. السلوک، ج٢، ص٣6٧؛ اتحاف الوری، ج٣، ص٢٠١.
  53. سفرنامه، ابن‌بطوطه، ج١، ص١6٨.
  54. همان، ص٢6٣.
  55. تاریخ مکه، امینی، ص١56.
  56. مجمع الانساب، ص289-290.
  57. مجمع الانساب، ص295-296؛ رحلة ابن‌بطوطه، ج2، ص72.
  58. ظفر‌نامه، ج1، ص193.
  59. اتحاف الوری، ج3، ص205.

منابع

 محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل ابوسعید بهادر خان.
  • اتحاف الوری: عمر بن محمد بن فهد (م. 885ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعة‌ام القری، 1408ق.
  • تاریخ ابن‌الوردی: عمر ابن‌الوردی (م. 749ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق.
  • تاریخ اولجایتو: عبدالله بن محمد القاشانی (م. 738ق.)، به کوشش همبلی، تهران، علمی و فرهنگی، 1384ش.
  • تاریخ حبیب السیر: غیاث الدین خواند امیر (م. 942ق.)، به کوشش سیاقی، خیام، 1380ش.
  • تاریخ گزیده: حمدالله مستوفی (م. 750ق.)، به کوشش نوایی، تهران، امیر کبیر، 1364ش.
  • تحریر تاریخ وصاف: عبدالمحمد آیتی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1383ش.
  • الدرر الکامنة فی اعیان الماة الثامنه: ابن‌حجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • دین و دولت در ایران عهد مغول: شیرین بیانی (اسلامی ندوشن)، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1371ش.
  • ذیل جامع التواریخ: عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، به کوشش بیابانی، تهران، نشر علمی، 1317ش.
  • رحلة ابن‌بطوطه: ابن‌بطوطه (م. 779ق.)، به کوشش التازی، الرباط، المملکة المغربیه، 1417ق.
  • السلوک لمعرفة دول الملوک: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد مصطفی، قاهره.
  • شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق.
  • صبح الاعشی: احمد بن علی القلقشندی (م. 821ق.)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م.
  • ظفرنامه: شرف الدین علی یزدی (م. 858ق.)، به کوشش میرمحمد صادق و نوایی، تهران، مجلس شورای اسلامی، 1387ش.
  • العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق.
  • غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزیز بن فهد المکی (م. 920ق.)، به کوشش شلتوت، السعودیه، جامعة‌ام القری، 1409ق.
  • مجمع الانساب: محمد بن علی بن محمد شبانکاره‌ای (م. 733ق.)، تهران، نشر امیر کبیر، 1364ش.
  • مطلع السعدین و مجمع البحرین: عبدالرزاق السمرقندی (م. 887ق.)، به کوشش نوایی، تهران، کتابخانه طهوری، 1353ش.
  • النجوم الزاهره: یوسف بن تغری بردی (م. 874ق.)، قاهره، به کوشش شلتوت ودیگران، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، 1392ق.
  • الوافی بالوفیات: الصفدی (م. 764ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.