کاربر:Jalalyaghmoori/کارها
تکمیل شده
- عبدالله بن عمر بن خطاب
- عبدالله بن زبیر
- ابوقتاده انصاری
- ابولبابه انصاری
- ابوهبیرة بن حارث
- ابومحذوره جمحی
- ابولهب
- احمد بن محمد نیشابوری
- احکام و خصائص الحرمین المکی و المدنی فی الفقه الاسلامی
- احمد بن اقبال قزوینی
- احمد بن علی نیشابوری
- اخبار مکه رازی
- اخبار مکه مدائنی
- اخبار مکه وستنفلد
- اخبار مکه واقدی
مانده
اخبار الوری
إخبار الوَری بأخبار امّ القُری: کتابی در تاریخ محلی مکه، نوشته محمد بن عمر بن سالم مکی (859ـ917ق.) به گزارش زرکلی، این کتاب از آثار گمشده تاریخ محلی مکه است که از سال 872ق. تا سال وفات نویسنده را گزارش کرده است. محمد بن عمر بن ابیبکر بن عبداللطیف بن سالم مکی کتاب را در دو جلد نگاشته و موضوع کتاب او، وفیات و رخدادهای مکه بوده است.[۱] به رغم کوشش کتابشناسان مکه، از زندگی و شرح حال ابن سالم آگاهی در دست نیست، جز آن چه زرکلی از نسخه خطّی السنا الباهر نوشته جمال الدین محمد شلّی (م.1093ق.) گزارش کرده است.[۲] عزّ بن فهد (م.922ق.)، از تاریخنگاران و رجالشناسان همروزگارش، نیز شرح حال او را در کتاب بلوغ القری نیاورده است.[۳]
پانویس
منابع
- الاعلام: الزرکلی (م.1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1980م
- معجم المؤلفین: عمر کحّاله، بیروت، دار احیاء التراث العربی ـ مکتبة المثنی
- التاریخ و المورخون بمکه: محمد الحبیب الهیله، مکه، مؤسسة الفرقان، 1994م.
اخشبان
اَخشبان: نام دو کوه در مکه مکرمه و نماد پایداری و استواری اخشبان تثنیه اخشب و جمع آن اَخاشِب است. اخشب به معنای هر چیز سخت، غلیظ و خشن و در کاربرد، به معنای کوهی صخرهای، بدون پوشش گیاهی، سخت و سنگی است.[۱] در مکه و محدوده حرم، کوههایی گوناگون به این نام شهرت یافتهاند که مهمترین آنها کوههای احاطهکننده مسجدالحرام هستند که به اخاشب مکه شهرت یافتهاند.[۲] منابع تاریخی از اخشبان مکه سخن گفتهاند که «جبجبین» نیز خوانده میشدند.[۳] همه این منابع کوه ابوقبیس را یکی از دو اخشب مکه میدانند؛ اما در تعیین اخشب دیگر همنظر نیستند. کوه ابوقبیس در جنوب و شرق کعبه[۴]، مشرف بر کوه صفا[۵]، نزدیکترین کوه به مسجدالحرام و برابر رکن حجرالاسود قرار دارد.[۶] این کوه در روزگار جاهلیت به امین شهرت داشته[۷]؛ زیرا هنگام طوفان نوح حجرالاسود را در آن به ودیعت گذاشته بودند. درمنابع اسلامی، آن را نخستین کوهی دانستهاند که خداوند آفریده است.[۸] بر پایه گزارش ابن بطوطه (م.779ق.) بر فراز این کوه مسجدی قرار داشته و برخی بر این باور بودهاند که قبر حضرت آدم(ع) نیز بر آنجای دارد.[۹] نیز او جایگاه پیامبر(ص) هنگام دو پاره شدن ماه (شق القمر) را همین کوه دانسته است.[۱۰] بیشتر منابع اخشب دوم را کوه قُعَیقَعان میدانند که در برابر ابوقبیس قرار دارد. برخی برآنند که اخشب دوم، کوهی سنگی و قرمز رنگ در شمال مکه با نام احمر است که در جاهلیت اعرف خوانده میشد.[۱۱] دستهای نیز پس از طرح نظر کرمانی که کوه ثور را اخشب خوانده، آن را نپذیرفتهاند.[۱۲] یاقوت حموی به گزارش از مکهشناسی معروف به السید العلوی، اخشب شرقی را ابوقبیس و اخشب غربی را کوهی به نام «خُط» میداند.[۱۳] در منابع تاریخی، به اخشبان دیگری نیز اشاره شده که صابح و قابل نام دارند.[۱۴] نیز از دو کوه دیگر در منا در انتهای عقبه و مشرف بر مسجدی یاد شده است.[۱۵] در عرفات نیز دو کوه با نام «مأزمین» به اخشبان شهرت یافتهاند. مأزمان تثنیه «مأزم» به معنای تنگ و راه باریک است. سبب این نامگذاری آن است که حاجیان برای حرکت از عرفات به سوی مزدلفه و منا میبایست از میان این دو کوه و از مسیری باریک میگذشتند.[۱۶] برخی از منابع، این دو کوه را حد مزدلفه دانستهاند.[۱۷] یاقوت حموی به پشتوانه شعری از مزاحم عقیلی از اخشبان دیگری سخن به میان میآورد؛ ولی آنها را اخشبان معروف در منطقه مکه نمیداند؛ زیرا مزاحم در شعر خود به سکونت گروهی از اعراب و وجود درختی به نام اراک در این دو کوه اشاره میکند که این دو ویژگی قابل انطباق بر اخشبان مکه نیستند. از این رو، مقصود شاعر را کوههایی در بیرون مکه و در بادیه میداند.[۱۸] افزون بر منابع تاریخی، در حدیثهای نبوی نیز به اخشبان اشاره شده است. رسول خدا(ص) میفرماید: «مکه برقرار است، مادام که اخشبان پابرجا هستند.[۱۹] خداوند هنگام آفرینش آسمانها و زمین، مکه را محترم شمرده و میان این دو اخشب قرار داده است.»[۲۰] اخشبان مکه در اشعار و ادبیات عرب پیش از اسلام[۲۱] و پس از آن[۲۲] به منزله نماد مکه و اهل آن[۲۳] و کنایه از استمرار و پایداری دانسته شده است.[۲۴]
پانویس
- ↑ النهایه، ج2، ص32.
- ↑ الفتن، ص22؛ تاج العروس، ج1، ص461، «خشب».
- ↑ معجم البلدان، ج1، ص122.
- ↑ رحلة ابن بطوطه، ج1، ص383.
- ↑ معجم البلدان، ج1، ص122.
- ↑ الاستبصار، ص5.
- ↑ المنتظم، ج1، ص138.
- ↑ الاستبصار، ص5.
- ↑ رحلة ابن بطوطه، ج1، ص383.
- ↑ رحلة ابن بطوطه، ج1، ص383.
- ↑ معجم البلدان، ج1، ص122؛ لسان العرب، ج1، ص354، «خشب».
- ↑ عمدة القاری، ج15، ص142.
- ↑ معجم البلدان، ج1، ص122؛ ج2، ص378؛ مراصد الاطلاع، ج1، ص473.
- ↑ المعالم الاثیره، ص23.
- ↑ معجم البلدان، ج1، ص122؛ سبل الهدی، ج5، ص374.
- ↑ المعالم الاثیره، ص239.
- ↑ المعالم الاثیره، ص23.
- ↑ معجم البلدان، ج1، ص122.
- ↑ اخبار مکه، ج1، ص79.
- ↑ شرح معانی الآثار، ج2، ص260؛ عمدة القاری، ج8، ص161.
- ↑ المنمق، ص88؛ انساب الاشراف، ج1، ص72.
- ↑ کشف الغمه، ج1، ص74.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص276، 285، 378؛ معجم ما استعجم، ج1، ص124.
- ↑ السیرة الحلبیه، ج1، ص23.
منابع
- اخبار مکه: الازرقی (م.248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق
- الاستبصار فی عجائب الامصار: یک نویسنده مراکشی (م.قرن6ق.)، بغداد، دار الشئون الثقافیه، 1986م
- انساب الاشراف: البلاذری (م.279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق
- تاج العروس: الزبیدی (م.1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق
- رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م.779ق.)، الرباط، آکادیمیة المملکة المغربیه، 1417ق
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق
- السیرة الحلبیه: الحلبی (م.1044ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1400ق
- السیرة النبویه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه
- شرح معانی الآثار: احمد بن سلامه الطحاوی (م.321ق.)، به کوشش النجار، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق
- عمدة القاری: العینی (م.855ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- الفتن: نعیم بن حماد المروزی (م.228ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق
- کشف الغمه: علی بن عیسی الاربلی (م.693ق.)، بیروت، دار الاضواء، 1405ق
- لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق
- مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م.739ق.)، بیروت، دار الجیل، 1412ق
- المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، 1411ق
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م
- معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م.487ق.)، به کوشش مصطفی السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق
- المنتظم: ابن الجوزی (م.597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق
- المنمق: ابن حبیب (م.245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق
- النهایه: ابن اثیر مبارک بن محمد الجزری (م.606ق.)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش.
اخشیدیان
اِخشیدیان: خاندانی حکومتگر در مصر و شام و بانفوذ در حرمین (حک: 323 ـ 358ق.) بنیانگذار حکومت اخشیدیان، ابوبکر محمد بن طُغج بن جُف معروف به اخشید (حک: 268ـ334ق.) بود. وی کانون قدرت اخشیدیان بود و پس از او سیر نزول و سقوط این خاندان آغاز شد. اخشید به معنای درخشان یا فرمانروای فرمانروایان است. این لقب، عنوان حکمرانان ایرانی سُغد و فَرغانه بوده[۱] و نخستین بار از سوی الراضی عباسی (حک: 322ـ329ق.) به محمد بن طغج داده شد.[۲] ابوبکر اخشیدی از خانوادهای ترک از آسیای مرکزی برآمد.[۳] جدش، جُف بن یلتکین/ بلتکین، از فَرغانه در آسیای مرکزی و در زمره غلامان برگزیده معتصم (حک: 218 ـ 227ق.) خلیفه عباسی بود.[۴] طُغج بن جف در شمار فرماندهان سپاه طولونیها جای داشت که از سوی خُماروَیه (حک:270ـ282ق.) بر شام ولایت یافت. وی در سفر به بغداد، به خشم وزیر بغداد عباس بن حسن گرفتار گشت و همراه فرزندش محمد به زندان افتاد و همان جا مُرد. اما فرزندش آزاد شد. بعدها محمد بن طُغج با کمک برادرش عبیدالله بن طغج، انتقام پدر را گرفت و وزیر بغداد را کشت و به شام گریخت و به خدمت احمد بن بسطام (م.297ق.) حکمران شام درآمد.[۵] محمد بن طغج در نبرد با خلیفه فاطمی مغرب نقش داشت. پس از چندی، خلافت عباسی بغداد، حکمرانی شام را در سال 318ق. و مصر را در سال 321ق. به وی سپرد.[۶] سپس ابن رائق، امیر الامرای خلیفه بغداد، کوشید به سلطه اخشیدیان بر شام پایان دهد.[۷] پس از چند نبرد، موقعیت ابوبکر اخشیدی ثبات بیشتر یافت و میان دستگاه خلافت و اخشیدیان صلح برقرار شد و حکمرانی ابوبکر اخشیدی بر مصر و شام در عوض پرداخت سالیانه 000/140 دینار طلا پذیرفته گشت.[۸] در سال 332ق. محمد بن طغج به دیدار متقی خلیفه عباسی آمد که نزد حمدانیان حلب گریخته بود و با اصرار از او خواست که به مصر بیاید.[۹] برخی گفتهاند که هدف ابوبکر از این پیشنهاد، آمادهکردن زمینه انتقال خلافت به مصر بود؛ کاری که موجب میشد اخشیدیان زیر لوای خلیفه بازیچه آنها، بر دنیای اسلام حکومت کنند.[۱۰] محمد بن طغج، شجاع[۱۱] و مستبد و قدرتطلب بود.[۱۲] او در ذیحجه سال 334ق. درگذشت[۱۳] و پسرش ابوالقاسم اُنجور (م.349ق.) با سرپرستی کافور اخشیدی به حکومت رسید. سپس برادرش علی (م.355ق.)[۱۴] حکومت یافت. اما قدرت واقعی و حکومت مصر به طور کامل در دست کافور بود[۱۵] و او توانست تهدیدهای فاطمیان در سراسر مرز آفریقای شمالی و حَمدانیان در شمال شام را دفع کند.[۱۶] اندکی پس از مرگ کافور، حکومت اخشیدیان به دست فاطمیان در سال 358ق. برافتاد.[۱۷] تهدیدهای حمدانیان باعث شد اخشیدیان به جای توجه به تهدید آشکار فاطمیان مغرب، به فکر رویارویی با سیف الدوله حمدانی باشند که وضع سیاسی به سود او رقم میخورد.[۱۸] سیفالدوله با همراهی حکمران حلب، وارد این شهر شد و سپس در اندیشه تصرف دمشق برآمد. لشکر اخشیدیان در آغاز با شکست روبهرو شد[۱۹]؛ اما سرانجام با ترفندهای آنان، سیف الدوله نتوانست وارد شهر شود و میانشان پیمان صلح برقرار شد و سیف الدوله دختر برادر اخشید را به همسری گرفت.[۲۰] با توجه به عواملی همچون تهدیدهای بیزانسیها در نزدیکی مصر، خلافت نوپای فاطمی در مغرب، و بیم از خلافت عباسی بغداد، واقعبینی دولت اخشیدی در این مصالحه آشکار است.[۲۱] اخشیدیان و حرمین: تاریخنگاران، زمان نفوذ اخشیدیان در مکه و حکمرانی بر آن را به دقت مشخص نکردهاند. گویا این اتفاق در سال 331ق. رخ داده باشد.[۲۲] پیش از اخشیدیان، فرماندهان ترک بر حرمین حکمرانی داشتند که در دستگاه خلافت عباسی به قدرت رسیده بودند؛ از جمله عَج بن حاج، مونس مظفر، ابن مُلاحظ و ابن مُحارب که در سالهای نزدیک به سلطه اخشیدیان، حرمین را اداره میکردند.[۲۳] حکمرانی اخشیدیان بر حرمین در روزگار سه تن از خلفای عباسی یعنی متقی (حک: 329ـ333ق.)، مستکفی (حک: 333ـ334ق.) و مطیع (حک: 334ـ363ق.) بوده است. اخشیدیان از استیلا بر مکه، برای تقویت پایگاه معنوی خود در میان مسلمانان سود میبردند.[۲۴] در 331ق. متقی عباسی فرمان حکمرانی محمد بن طغج را بر حرمین، شام و مصر نوشت[۲۵]. همچنین برای دو فرزند خردسالش، ابوالقاسم اُنجور و ابوالحسن علی، پس از وی عقد ولایت حرمین بست و مقرر شد کافور اخشیدی، خادم او، کفالت آنان را عهدهدار شود.[۲۶] به گزارش فأسی، ولایت اخشیدیان بر حرمین، از سوی متقی عباسی بوده[۲۷] و نه مکتفی عباسی، چنانکه در برخی منابع آمده است.[۲۸] در آغاز حکومت ابوبکر اخشیدی و نیز پیش از آن، وضع سیاسی مکه آرام و با ثبات نبود. در پی ستیز میان او و بنیرائق و نیز تعطیلی چندین ساله حج در میان سالهای 332 تا 338ق. این اوضاع ناآرام سیاسی، سختتر و وخیمتر گشت. از رخدادهای روزگار اخشیدیان، نبردی بود که میان سالهای 330 تا 335ق. میان محمد بن طغج و قرمطیان روی داد. اخشیدیان توانستند حجرالاسود را پس از گذشت نزدیک به دو دهه از انتقال آن به منطقه هَجَر بحرین، بازگردانند.[۲۹] در منابع تاریخی از پرداخت بیش از 50 هزار دینار برای بازگرداندن حجرالاسود یاد شده؛ اما به نظر میرسد زمینه اصلی این رویداد، پیروزی اخشیدیان و ناتوانی قرمطیان بود و بدین سان، مصالحه با آنان بهگونه مقتدرانه صورت گرفت. گفتنی است که تلاش حکومتها و سیاستمداران در سالهای پیش برای قبولاندن این کار به سران قرمطیان به جایی نرسیده بود.[۳۰] در سال 340ق. میان امیر حج بغداد، عمر بن یحیی علوی، با کاروان مصر به امیری فرزند ابوبکر اخشیدی که از جانب کافور تجهیز شده بود، درگیری سختی رخ داد که به پیروزی مصریان انجامید. این پیروزی آغاز نفوذ مصریان در حرمین و ضعف سلطه عباسی قلمداد شده است.[۳۱] البته در نبردهای میان سالهای 341ـ343ق. عراقیان پیروز میشدند؛ اما در سالهای بعد ابن طغج اخشیدی بر اوضاع مسلط گشت. این درگیریها که در روزگار نفوذ آل بویه بر دستگاه خلافت رخ داد، بر سر خواندن خطبه و نماز در منا بوده است. هواداران معزالدوله بُوَیهی از نماز گزاردن و خطبه خواندن اخشیدیان در منا پیشگیری کردند و آنها نیز از ورود کاروان عراق به مکه و برگزاری مناسک جلوگیری نمودند.[۳۲] از آنجا که بردن نام حاکمان بر منبر حرمین بیانگر قدرت و اهمیت آنان بود، حاکمان اخشیدی بسیار میکوشیدند تا این مایه قدرت را برای خود حفظ کنند. نامه ابوبکر اخشیدی به امپراتور روم که در آن به شرافت حکمرانی بر حرمین اشاره کرده، از همین حقیقت حکایت دارد.[۳۳] برخی با بررسی ناپایداری سیاسی مکه در آغاز سلطه اخشیدیان، به این نتیجه رسیدهاند که مکه پس از سلطه اخشیدیها، بر اثر نبرد و وحشت، گرفتار همان دشواریهای پیشین بود.[۳۴] عباسیان و اثرگذاران بر قدرت سیاسی عراق از اوضاع مکه ناراضی و در صدد بودند تا نفوذشان را در آنجا برقرار سازند. از این رو، در سال 342ق. دو تن از علویان به نام ابوالحسن محمد بن عبدالله و ابوعبدالله احمد بن عمر بن یحیی را برای سرپرستی حج عراق به مکه فرستادند و سپاه و سلاح فراهم کردند تا مکه را از سلطه اخشیدیان رها سازند. میان این دو علوی با اخشیدیان نبردی روی داد و اخشیدیها پیروز شدند. در سال 343ق. نیز در نبردی دیگر اخشیدیان به پیروزی رسیدند. در این دوران، یکی از نامآورترین نقیبان طالبیها، ابواحمد موسوی پدر شریف رضی بود که سالهای پیاپی در رأس گروهی از علویان، امارت حج عراق را عهدهدار بود. از دیدگاه سباعی، تاریخنگار مکه در روزگار ما، عباسیان با این اقدام کوشیدند تا از نفوذ شخصیت او در میان قبایل، برای بهبود وضع سیاسی مکه بهره برند؛ ولی در این کار توفیق نیافتند؛ زیرا حکومت اخشیدیان در مکه ریشهدار شده بود.[۳۵] در روزگار کافور اخشیدی، روابط مصر و مدینه تقویت شد. برخی از اشراف حسینی با کافور مراودات نزدیک داشتند؛ از جمله محمد بن عبدالله بن طاهر، ملقب به مسلم، که از دوستان کافور بود و توجه او را به مدینه جلب کرد. به سبب همین ارتباطها، کافور عطایا و صدقات فراوان به مردم مدینه میداد.[۳۶] ولایت اخشیدیان بر مدینه، ظاهری بود و آنان در نصب و برکناری امیران و حاکمان مدینه نقش نداشتند و در اداره شهر دخالت نمیکردند. آنها در ستیزهای سیاسی میان اشراف حسنی و حسینی، سیاستی خاص نداشتند.[۳۷] در سال 348ق. بر اثر همین بیتوجهی و ضعف اخشیدیان، میان این سادات و اشراف نبردی رخ داد.[۳۸] درباره حکمرانانی که از سوی اخشیدیها بر مکه حکومت کردند، آگاهیهای کافی نداریم و بخشی از همین آگاهیها هم پیراسته از ناسازگاری نیست. تاریخنگاری آگاه چون تقی الدین فأسی مینویسد که حکمرانان منصوب از سوی اخشیدیان بر حرمین را نمیشناسد.[۳۹] گزارش فأسی (م.832ق.) به این معناست که اخشیدیان حکمرانانی بر حرمین نگماشتند و ولایت خود آنها هم صوری بوده است. در گزارشهای دیگر، بر این ویژگی ولایت اخشیدیان بر حرمین تصریح شده است.[۴۰] برابر این داوری، گزارش ابن ظهیره قرشی نشان میدهد که در سال 338ق. قاضی ابوجعفر محمد بن حسن عباسی ولایت مکه را از سوی علی بن اخشید عهدهدار گشت.[۴۱] درباره امرای حج روزگار اخشیدیان و درگیریها و مشکلات آن دوران، گزارشهایی در منابع بازتاب یافتهاند. از جمله، از امارت حج عمر بن حسن عباسی، قاضی مکه در سالهای 321 تا 334ق. یاد شده و گفتهاند که در برخی از این سالها به سبب هراسی که قرمطیان پدید آورده بودند، کاروانی از عراق به حج نمیآمد.[۴۲] به رغم استواری پایههای دولت اخشیدی در مکه، اعراب بنوسلیم در سال 356ق. بر آنان شوریده، حاجیان مصری را غارت کردند و امیرشان را کشتند. بر پایه برخی گزارشها، پیش از فاطمیان، جعفر بن محمد از بنوموسی در سال356 یا 358ق. به سلطه اخشیدیان پایان داد و مکه را تصرف کرد.[۴۳] به این ترتیب، حکومت مکه پس از اخشیدیان، به اشراف بنوحسن (موسویان، سلیمانیان، هواشم و بنوقتاده) رسید.[۴۴]
پانویس
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج5، ص365.
- ↑ سلسلههای اسلامی جدید، ص137-138.
- ↑ سلسلههای اسلامی جدید، ص137.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج25، ص111-112، الوافی بالوفیات، ج3، ص142؛ نک: سلسلههای اسلامی جدید، ص137.
- ↑ وفیات الاعیان، ج5، ص57.
- ↑ تاریخ دمشق، ج5، ص180؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص508.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص507؛ تاریخ الاسلام، ج24، ص57.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص498؛ البدایة و النهایه، ج11، ص217.
- ↑ الکامل، ج8، ص418.
- ↑ دولت حمدانیان، ص244.
- ↑ شذرات الذهب، ج4، ص188؛ النجوم الزاهره، ج3، ص211.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص448؛ تاریخ الاسلام، ج25، ص112؛ الوافی بالوفیات، ج3، ص142.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص165؛ تاریخ الاسلام، ج25، ص30.
- ↑ تاریخ دمشق، ج48، ص215.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج24، ص231.
- ↑ الکامل، ج8، ص457؛ وفیات الاعیان، ج4، ص99-100؛ سلسلههای اسلامی جدید، ص138.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج16، ص223-224؛ تاریخ دمشق، ج13، ص130.
- ↑ الکامل، ج8، ص445.
- ↑ تاریخ دمشق، ج43، ص21.
- ↑ تاریخ امراء مکه، ص384.
- ↑ دولت حمدانیان، ص247.
- ↑ افادة الانام، ج3، ص71-72؛ تاریخ مکه، ص227.
- ↑ تاریخ طبری، ج10، ص139؛ الکامل، ج8، ص11-12؛ افادة الانام، ج3، ص71.
- ↑ نک: تاریخ مکه، ص228.
- ↑ تاریخ امراء مکه، ص383.
- ↑ تاریخ مکه، ص227.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص230؛ امراء البلد الحرام، ص26-27.
- ↑ افادة الانام، ج3، ص72.
- ↑ تاریخ امراء مکه، ص385.
- ↑ نک: تاریخ مکه، ص221؛ تاریخ امراء مکه، ص385.
- ↑ منائح الکرم، ج2، ص200-201؛ تاریخ امراء مکه، ص386.
- ↑ الدرر الفرائد، ج1، ص328؛ تاریخ امراء مکه، ص387.
- ↑ تاریخ مکه، ص227-228.
- ↑ نک: تاریخ مکه، ص228.
- ↑ تاریخ مکه، ص228.
- ↑ التاریخ الشامل، ج2، ص131.
- ↑ التاریخ الشامل، ج2، ص131.
- ↑ الدرر الفرائد، ج1، ص325-327.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص231.
- ↑ التاریخ الشامل، ج2، ص130.
- ↑ الجامع اللطیف، ص265؛ منائح الکرم، ج2، ص201-202، افادة الانام، ج3، ص72.
- ↑ الدرر الفرائد، ج1، ص325-327.
- ↑ افادة الانام، ج3، ص75.
- ↑ افادة الانام، ج3، ص74.
منابع
- افادة الانام: عبدالله بن محمد الغازی (م.1365ق.)، به کوشش ابن دهیش، مکه، مکتبة الاسدی، 1430ق
- امراء البلد الحرام: احمد زینی دحلان (م.1304ق.)، بیروت، الدار المتحدة للنشر
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.774ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق
- التاریخ الشامل للمدینة المنوره: عبدالباسط بدر، 1414ق
- تاریخ امراء مکة المکرمه: عارف عبدالغنی، دار البشائر، 1413ق
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق
- تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م.1404ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، 1385ش
- التنبیه و الاشراف: المسعودی (م.345ق.)، بیروت، دار صعب
- الجامع اللطیف: ابن ظهیره (م.960ق.)، به کوشش علی عمر، مکتبة الثقافة الدینیه، 1423ق
- الدرر الفرائد المنظمه: عبدالقادر بن محمد الجزیری (م.977ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق
- دولت حمدانیان: فیصل سامر، ترجمه: ذکاوتی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388ش
- سلسلههای اسلامی جدید: ادموند باسورث، ترجمه: بدرهای، فجر اسلام، 1381ش
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق
- شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (م.1089ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، 1406ق
- شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م.630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق
- مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (م.356ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، 1385ق
- منائح الکرم فی اخبار مکه: علی بن تاج الدین السنجاری (م.1125ق.)، مکه، جامعة ام القری، 1419ق
- النجوم الزاهره: ابن تغری بردی الاتابکی (م.874ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی
- الوافی بالوفیات: الصفدی (م.764ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق
- وفیات الاعیان: ابن خلکان (م.681ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
اخوان
اخوان: مجموعهای از قبایل بدوی عرب، پیرو سرسخت وهابیت و بازوی نظامی آل سعود در دوره سوم به قدرت رسیدن آل سعود که به تشکیل حکومت سعودی و نابودی حکومتهای محلی آل رَشید و هاشمیان در جزیره عربی و یکپارچگی حکومت آن انجامید (← آل سعود)، افرادی از قبایل بدوی عرب که با دل و جان به مذهب وهابیت گرویده بودند، به حمایت و پشتیبانی از آل سعود و گسترش این مذهب پرداختند که به «اخوان» به معنای برادران یا «اخوان التوحید» شناخته شدند. اوج فعالیت آنان میان سالهای 1330ـ1348ق./1912ـ1930م. بوده است.[۱] این گروه ارتباطی با جنبش اخوان المسلمین در مصر و دیگر کشورهای عربی ندارد. سیر تاریخی اخوان از پیدایش و همراهی با آل سعود تا درگیری با آنان که به انقراض ایشان انجامید، بخشی مهم از تاریخ معاصر جزیره عربی به شمار میرود. این گروه نیروی خود را از ساختار استوار قبیلهای و نگرش بنیادگرایانه وهابی برگرفت و بیهیچ دریغی در راه هدف خود جانفشانی کرد. پیدایش و پیشرفت: حرکت اخوان هنگامی آغاز شد که عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود کوشید تا قبایل بدوی گرونده به مذهب وهابیت را یکجانشین سازد. این کار با هدف نظمدهی بیشتر به این قبایل و تبلیغ وهابیت در میان ایشان و به کارگیری آنان در نبردهای مذهبی آل سعود با عنوان جهاد، صورت پذیرفت.[۲] آل سعود پیشتر در نبردهای خود بیشتر از شهرنشینان بهره میگرفتند که از مردم صحرانشین ثابتقدمتر بودند. اما عبدالعزیز که مدتی با صحرانشینان زیسته بود، به این اندیشه افتاد که از نیروی بادیهنشینان استفاده کند که جنگجوتر از شهرنشینان بودند.[۳] از این رو، ابتدا ایشان را در آبادیهایی ساکن کرد و تعالیم مذهب وهابیت را به آنان آموخت. این آبادیها را «هَجر» و نیز «هجره» از ریشه هجرت نامیدند. شمار این مناطق را تا 200 آبادی گزارش کردهاند که در سراسر جزیره عربی از شمال تا جنوب و به طور مشخص در ایالت شرقی عربستان، از مرزهای بادیه شام تا ربع الخالی، و از غرب تا نزدیک کوههای حجاز و عسیر گسترده شده بود.[۴] برخی از آنها چندان بزرگ بودند که تا 000/10 تن را در خود جای میدادند و برخی نیز چندان کوچک که تنها 10 تن را در بر میگرفتند. شناخته شدهترین قبایل در این میان عبارتند از: حَرب (27 آبادی)، عُتَیبه (19)، مُطَیرْ (16)، عُجْمان (14)، شَمَر (9) و قَحْطان (8).[۵] نخستین هجرت از اینگونه در سال 1912م. در ارطاویه در شمال ریاض و شمال شرقی زُِلفی، بر سر راه کویت رخ داد که قبایل مُطَیر و حرب را در خود جای داده و مرکز اصلی فعالیتهای اخوان بود.[۶] بزرگترین آنها غَطْغَط در دامنه کوه طُوَیق در جنوب غربی ریاض و 75 کیلومتری جنوب غربی جاده اصلی مکه بود[۷] که افراد آن از قبیله عُتَیبه و فرمانده آنان سلطان بن بجاد بن حُمَید، شیخ تیره برقی، بود. او نقشی مهم در پیشبرد نبردهای آل سعود و تأسیس دولت سعودی داشت.[۸] تعداد جنگجویان اخوان به سرعت رو به فزونی بود و در سال 1926م. به 76500 تن رسید.[۹] راونکیر، جهانگرد دانمارکی که در مارس 1912م. از ارطاویه گذر کرده، هیچ تأسیسات شهری مهمی در آن ندیده و زندگی ساده و ابتدایی آنان را گزارش کرده است. او گزارش نموده که آنان فرماندهی هولناک به نام فیصل بن سلطان دُویش داشتهاند.[۱۰] فهرستی از شناخته شدهترین هجرها از این قرار است:[۱۱] نام تعداد جنگجویان قبیله غَطغَط 5000 عتیبه أرطاویه 2000 مطیر عرجا 2000 عتیبه داهنه 2000 عتیبه صِرار 2000 عجمان اجفر 2000 شمر نفی 1500 عتیبه مشیرق 1500 الدواسر قریة العُلیا 1500 مطیر قریة السُفلی 1000 مطیر مِبایض 1000 مطیر عُروه 1000 عتیبه أثله 1000 مطیر فَریثان 1000 مطیر سَنام 1000 عتیبه دولت بیشتر میکوشید که قبایل گوناگون را در این آبادیها کنار یکدیگر گرد آورد تا از تعصب قبیلهای آنان کاسته، کشمکشهای تاریخی میان ایشان را از میان ببرد، هر چند در بسیاری از آنها همگونی قبیلهای دیده میشد.[۱۲] بدین سان، اعراب بدوی زندگی در چادرها را رها ساخته، در خانههای گلین زندگی گزیدند و به تدریج به اقتضای تغییر شیوه زندگی، از دامداری به کشاورزی یا بازرگانی روی آوردند. دولت برای کمک به آنان، زمین در اختیارشان نهاد و مسجد و مدرسه و خانه برایشان ساخت و در تهیه ادوات کشاورزی و بذر و سلاح یاریشان کرد و برای هر مجموعه معلمی به نام مطوّع (ج: مطاوعه) تعیین نمود تا اصول وهابیت را به آنان بیاموزد.[۱۳] تعلیمات دینی اخوان زیر نظر شیخ عبدالله بن محمد بن عبداللطیف از آل شیخ (نوادگان محمد بن عبدالوهاب) اداره میشد. او رسالهای کوچک بر پایه فقه حنبلی ترتیب داد که تعلیم دینی بر مبنای آن صورت میگرفت. نیز کتابهایی از ابن تیمیه و ابن قیم جوزیه، از پیشگامان تفکر سلفی وهابی، در هجرهها قرار دادند.[۱۴] این تعلیمات و شیوه زندگی از آنان افرادی تندرو و سختگیر و متعصب ساخت و البته زندگی بیقاعده و قانونگریز آنان را کنترل کرد و نظم و فرهنگ فرمانبرداری از قانون را به ایشان الهام کرد. قدرت اعتقادات سخت و بنیادگرایانه وهابی به آنها نیروی جانفشانی و شجاعت بینظیری بخشید تا آنجا که سوار بر شتر و با شمشیر و دیگر سلاحهای سنتی و نیز تفنگهای ساده، صدها کیلومتر را پیموده، در برابر تسلیحات سنگین مانند هواپیما و تانک و نفربر مقاومت میکردند. از این جهت، قبایل میان راه از ایشان میهراسیدند و خود را از آنها دور میساختند؛ زیرا بر پایه اعتقاد سختگیرانه درباره توحید، به کوچکترین بهانه افراد را کافر شمرده، میکشتند.[۱۵] اخوان به تدریج نظام سازمانی بیشتری یافتند و در سال 1918م. به جای سربازان شهرنشین نجدی پیشین، سپاهیان ویژه آل سعود را تشکیل دادند. آنان در همین سال به «حایل» پایتخت ابن رشید و در سال بعد به حجاز که در تصرف شریف حسین بن علی هاشمی بود، حملهور شدند. در سال 1920م. فتوحات آل سعود به دست اخوان تا منطقه «أبها» و پایتخت کوهستانی عسیر گسترش یافت و در سال 1921م. همه مناطق زیر نفوذ آل رشید در اختیار عبدالعزیز قرار گرفت. در اجتماعی در ریاض با حضور اخوان، به جای عنوان تاریخی امام که برای پیشینیانش به کار میرفت، نخستین بار در تاریخ آل سعود، او را سلطان نجد خواندند.[۱۶] برقراری امنیت در عربستان و نابودی بخشی از دشمنان داخلی و انتقال برخی از آنها به کشورهای همسایه مانند گروهی از قبیله شَمَر از هواداران آل رشید و به ویژه تشکیل دو حکومت همسایه عربستان به دست خاندان هاشمی یعنی دو تن از فرزندان ملک حسین، عبدالله در اردن و فیصل در عراق، اخوان را به سمت کشورهای همسایه کشاند.[۱۷] افزون بر این، وجود شیعیان در عراق که اخوان با آنان سرسختانه دشمنی داشتند و ایشان را کافر و بدعتگذار میشمردند، آنها را واداشت تا به کشورهای همسایه تجاوز کنند.[۱۸] مهمترین این تجاوزها، قتل عام مردم کربلا در سال 1216ق. و سپس حمله به نجف اشرف و محاصره آن بود که به سبب وجود دیوارهای بلند شهر و مقاومت مردم ناکام ماند.[۱۹] آنان در سال 1922م. به شمال غربی حایل در مناطق زیر نفوذ اردن یورش بردند و تا وادی صخر در نزدیکی عمان پیش رفتند.[۲۰] نیز به مناطق تحت نفوذ عراق هجوم بردند و پیشتر به زمینهای کویت تجاوز کردند.[۲۱] در همه این هجومها، انگلیسیها که با هر سه کشور عراق، اردن و کویت پیمان نظامی و سیاسی داشتند و به حمایت از آنها متعهد بودند، به رویارویی با اخوان پرداختند و به تعیین مرزهای سعودی با سه کشور و بستن قراردادهایی میان آنها همت گماشتند.[۲۲] اعلام خلافت از سوی ملک حسین در حجاز به سال 1924م. حساسیت اخوان را برانگیخت و آن را نوعی بدعتگذاری شمردند. نیز در پی انتقاد به شیوه اداره امور حج و حرمین، سرانجام اخوان در اوت 1924م./صفر 1343ق. پس از آن که نتوانستند در حج شرکت کنند، به فرماندهی ابن لُؤی و ابن حُمید، به طائف از شهرهای زیر نفوذ هاشمیان یورش بردند. آنان پس از شکست دادن علی فرزند ملک حسین، به شهر وارد شدند و قتل عام گستردهای را سبب شدند که ترس مردم را برانگیخت. آنگاه امیر علی از شهر مکه گریخت و آن را در اختیار اخوان نهاد.[۲۳] آنان در ربیع الاول 1343ق./ اکتبر 1924م. با لباس احرام به مکه وارد شدند و دو ماه بعد عبدالعزیز از ریاض به مکه پای نهاد. مدینه نیز حدود یک سال بعد در جمادی الثانی 1344ق./دسامبر 1925م. تصرف شد. به این ترتیب، حاکمیت تقریبا 1000ساله هاشمیان بر حجاز به دست اخوان پایان یافت.[۲۴] اخوان با ورود به مکه و مدینه، تحت تأثیر نگرش وهابی، به تخریب زیارتگاهها و مراقد و بسیاری از نشانههای تاریخی آغاز اسلام از جمله مزار حضرت خدیجه و حضرت آمنه، زیارتگاه محل تولد پیامبر و مکان تولد ابوبکر پرداخته، اموال و گنجینههای فراوان را از درون مزارها و نیز خانههای مردم غارت کردند. آنان در همین حال، با نواختن طبل و خواندن سرودهای مذهبی، جشن گرفتند و مردم را از زیارت قبرها نهی کردند. ایشان به برخی از این مزارها بیحرمتی نیز نمودند.[۲۵] این کارها واکنشی تند و گسترده بر ضد آل سعود در جهان اسلام پدید آورد.[۲۶] بدرفتاری اخوان در مکه با حاجیان دیگر کشورها، زمینه درگیری آل سعود را با دیگر کشورهای اسلامی فراهم آورد. برای مثال سنگباران کردن محمل مصری در حج به سال 1344ق./1926م. به سردی روابط میان سعودی و مصر تا حدود 10 سال انجامید.[۲۷] نیز سختگیریها و قرار دادن شروطی برای حاجیان بر اساس مذهب وهابیت، سبب منع یا بازگشت بسیاری از کاروانهای حج کشورهای اسلامی شد.[۲۸] در هجومهای اخوان به حجاز، شماری فراوان از دانشوران مذاهب گوناگون اسلامی از جمله سید عبدالله زُواوی مفتی شافعیان در مکه، شیخ عبدالله أبوالخیر قاضی مکه، شیخ سلیمان بن مراد قاضی طائف، سید یوسف زواوی در سن 80 سالگی، شیخ حسن شَیبی، شیخ جعفر شیبی و بسیاری دیگر کشته شدند.[۲۹] اخوان از لحاظ باورها و پوشش و عادات زندگی، شیوه متفاوت داشتند. آنان با نگرش افراطی به تعالیم وهابیت، در صدد بازگشت همه جانبه به شیوه زندگی آغاز اسلام بودند و هرگونه تغییر برخاسته از مناسبات دنیای جدید را مصداق بدعت میشمردند. آنها مانند پیامبر اکرم(ص) سبیل خود را تراشیده، ریش را بلند میکردند و استفاده از عقال را بدعت شمرده، به جای آن عمامهای سفید بر روی چفیه میبستند.[۳۰] روشنایی برق را به جهت نداشتن روغن یا شمع حرام میشمردند و آینه را به سبب بازتاب تصویر آدمی میشکستند. مفتی سعودی، شیخ عبدالله بن محمد، و دانشوران دیگر وهابی در بیانیههایی آنان را به میانهروی فراخواندند و تأکید کردند که میان عقال و عمامه فرقی نیست و چهار مذهب اهل سنت معتبرند، هر چند مذهب رسمی سعودی حنبلی است. نیز آنان را به پرهیز از تندروی فراخواندند که معمولاً در ایشان اثر نداشت.[۳۱] شورش و سرانجام: پس از پایان نبردهای حجاز و پیروزی بر رقبای آل سعود از خاندان آل رشید و هاشمی، اخوان از یک سو در اندیشه گسترش جهاد به سرزمینهای دیگر اسلامی به ویژه عراق بودند و از سوی دیگر به رفتارهای بدعتآمیز آل سعود مانند استفاده از ماشین و تلفن و تلگراف و نیز پیمانهایشان با کافران انگلیسی انتقاد داشتند. نیز شیوه رفتار آل سعود را با مردم حجاز تسامحآمیز شمرده، خواهان تندروی بیشتر در گسترش توحید بر پایه نگرش وهابی بودند.[۳۲] این عوامل سبب اختلاف ایشان با آل سعود شد و آنها را از دوستان و یارانی قدیمی به دشمنانی خونین بدل ساخت. نخستین نشانههای اختلاف در همایش سران اخوان در ارطاویه به سال 1926م./1345ق. آشکار شد که در آن ملک عبدالعزیز به ادله پیشگفته محکوم شد و مورد انتقاد قرار گرفت.[۳۳] آنگاه بیشتر سران اخوان در همایش ریاض به دعوت عبدالعزیز در رجب 1345ق./ ژانویه 1927م. حضور نیافتند. در پی این اختلافها، دانشوران وهابی، به ویژه افرادی از آل شیخ، برای سازگار ساختن دو طرف کوشیدند و در بیانیهای به لزوم اطاعت و فرمانبرداری از پادشاه سعودی به منزله امام تصریح کردند و در عین حال، بر پارهای کارهای اخوان مانند سختگیری و پیشگیری از ورود محمل به مکه و ضرورت تلاش سختگیرانه جهت سنی کردن شیعیان احساء و قطیف، صحه گذاشتند.[۳۴] دو ماه بعد، در همایشی دیگر در ریاض، حدود 3000 تن از بزرگان اخوان حضور یافتند و اطاعت خود را از عبدالعزیز اعلام کردند، هر چند هنوز انتقاداتشان پا بر جا بود. سیر این روابط و نیز اختلافها از مکاتبات میان سلطان بن بجاد از سوی اخوان و ملک عبدالعزیز قابل پیگیری است.[۳۵] پس از شدت یافتن اختلافها، سه تن از رهبران اخوان، فیصل بن سلطان دویش، سلطان بن بجاد و ضیدان بن حثلین عجمانی درشهر ارطاویه در سال 1926م. گرد هم آمدند و پیمان بستند که نبرد با کافران و مشرکان را ادامه دهند.[۳۶] اختلاف مرزی میان عراق و عربستان در سال 1927م./1346ق. سبب یورش اخوان به پاسگاههای عراقی و قتلعام سربازان شد که واکنش انگلیسیها را در پی داشت. آنان مناطقی از نجد را بمباران کردند و سپس گروهی از اخوان به رهبری ابن حمید بر آن شدند که به کافران عراق، به تعبیر خود، هجومی سخت برند. ابن سعود آنان را از این کار بازداشت و بزرگان اخوان را به همایشی در ریاض دعوت نمود؛ اما ابن حمید، دویش و عجمانی در آن شرکت نکردند.[۳۷] ادامه یورشها از سوی ابن حمید در داخل و بیرون مرزهای عربستان، به ویژه حمله به بازرگانان نجدی در مسیر مصر و کشتن برخی از آنها، پادشاه سعودی را به ریشهکن کردن فتنه اخوان واداشت. سرانجام در نبردی میان اخوان به رهبری فیصل بن سلطان الدویش و سلطان بن بجاد و نیروهای سعودی به رهبری ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود در روضة السَبله در شمال شرقی شهر زلفی به تاریخ 29 مارس 1929م. اخوان شکستی سخت خوردند و شماری بسیار از آنها کشته و بازماندگان فراری شدند. دویش نیز زخمی سنگین برداشت و به ارطاویه منتقل گشت.[۳۸] عبدالعزیز به سوی ارطاویه حرکت کرد و در راه به بدن نیمه جان دویش برخورد کرد و از وی درگذشت. سلطان بن بجاد نیز در شَقراء خود را به عبدالعزیز تسلیم کرد و به ریاض انتقال یافت و زندانی شد. اما شورش اخوان همچنان ادامه یافت و دویش پس از بهبودی در کنار پسرش عزیز و نیز عجمانی و دیگر سران اخوان، به هجومهای پراکنده در راههای منتهی به ریاض دست زدند و افرادی از خاندان سعودی را کشتند و حکومت و قبایل مخالف خود را دچار زیانهای مالی ساختند. سرانجام با تسلیم شورشیان اخوان از قبیله عتیبه به فرماندهی عمر بن ربیعان به آل سعود، بخش بزرگ نیروی اخوان از دست رفت و شکست نهایی آنان نزدیک شد. نیز فشار انگلیسیها بر نیروهای بازمانده اخوان، به دستگیری سران آنها در کویت انجامید. انگلیسیها آنان را به سعودیها تسلیم کردند و ابن سعود آنان را به زندان افکند.[۳۹] در پی شکست شورشیان اخوان، بسیاری از هجرهها مهجور شدند و برخی از آنها که با آل سعود همپیمان گشتند، همچنان پا بر جا ماندند. نیز گروهی از سران موالی اخوان به مناصبی در حکومت رسیدند و نیروهای نظامی اخوان در گارد ملی عربستان با نام مجاهدان در هم آمیختند.[۴۰] اما نگرش اخوانی در عربستان از میان نرفت و همچنان تندروی مذهبی در میان طبقهای از وهابیان سلفی، به ویژه در نهادهایی چون «هیئت امر به معروف و نهی از منکر» استمرار یافت. این جریان انتقاد طیفهای میانهرو را در پی داشته و دارد. ظهور جریانهایی چون القاعده را نمیتوان از همین پیوندهای تاریخی و پیشینههای آن جدا دانست. همچنین شکلگیری «اخوان» در شمال غربی چین در سده 13ق. به رهبری دانشوری وهابی، تحت تأثیر مستقیم اخوان در عربستان بوده است.[۴۱]
پانویس
- ↑ الاعلام، ج4، ص20؛ دانشنامه ایران و اسلام، ج10، ص1347.
- ↑ The heart of Arabia, p 131.
- ↑ دانشنامه ایران و اسلام، ج10، ص1347-1348.
- ↑ السلفیه، ص396؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص238.
- ↑ تتمة تاریخ نجد، ص173-179؛ تاریخ نجد و ملحقاته، ص456.
- ↑ الاعلام، ج5، ص166؛ سرزمین سلاطین، ج1، ص202.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص238.
- ↑ السلفیه، ص396؛ الاعلام، ج3، ص109.
- ↑ تاریخ نجد و ملحقاته، ص456.
- ↑ GennemWahhabiternes Land paaKamelryg, p 96.
- ↑ تاریخ نجد و ملحقاته، ص454-456.
- ↑ جزیرة العرب، ص285.
- ↑ The Arab of the desert, p 45.
- ↑ تاریخ العربیة السعودیه، ص295؛ الاعلام، ج4، ص99؛ تاریخ حرم ائمه بقیع، ص41.
- ↑ دانشنامه ایران و اسلام، ج10، ص1347-1348، «اخوان».
- ↑ الاعلام، ج2، ص300؛ میقات حج، ش49، ص153، «مناسک سفرنامه فرامرزی».
- ↑ A history of Jordan and its tribes, p 65-68.
- ↑ Arabia of the Wahhabis, p 158.
- ↑ ماضی النجف و حاضرها، ص324-326.
- ↑ A history of Jordan and its tribes, p 87.
- ↑ تاریخ الکویت، ص248؛ معرکة الجهراء، ص83.
- ↑ دانشنامه ایران و اسلام، ج10، ص1352.
- ↑ تاریخ نجد و ملحقاته، ص331-332؛ سرزمین سلاطین، ص269؛ تاریخ مکه، ص724.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص390؛ ج1، ص187؛ تاریخ مکه، ص752-753.
- ↑ زعماء الاصلاح، ص20؛ خلاصة الکلام، ص278؛ کشف الارتیاب، ص55.
- ↑ تاریخ مکه، ص575-576.
- ↑ تاریخ العربیة السعودیه، ص354.
- ↑ خلاصة الکلام، ص294؛ کشف الارتیاب، ص36.
- ↑ کشف الارتیاب، ص51؛ ملحق البراهین الجلیه، ص34.
- ↑ تاریخ العربیة السعودیه، ص355؛ سرزمین سلاطین، ج1، ص203.
- ↑ الاعلام، ج3، ص109؛ تاریخ نجد و ملحقاته، ص265، 433-436.
- ↑ تاریخ العربیة السعودیه، ص358-359.
- ↑ السلفیه، ص401-402.
- ↑ جزیرة العرب، ص292.
- ↑ تاریخ العربیة السعودیه، ص359-360؛ جزیرة العرب، ص292.
- ↑ جزیرة العرب، ص294-295.
- ↑ تاریخ المملکة العربیة السعودیه، ج2، ص436-439؛ معرکة الجهراء، ص83-84؛ جزیرة العرب، ص293.
- ↑ الاعلام، ج5، ص166؛ Through Wahhabiland on camelback, p 187.
- ↑ معرکة الجهراء، ص89-92؛ الاعلام، ج8، ص6؛ ج5، ص166.
- ↑ جزیرة العرب، ص301؛ میقات حج، ش49، ص153، «سفرنامه فرامرزی».
- ↑ القومیات المسلمة فی الصین، ص16.
منابع
- الاعلام: الزرکلی (م.1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م
- تاریخ العربیة السعودیه: الکسی واسیلیوف، بیروت، شرکة المطبوعات للتوزیع و النشر، 1995م
- تاریخ حرم ائمه بقیع(ع): محمد صادق نجمی، ترجمه: مهری، قم، المعارف الاسلامیه، 1429ق
- تاریخ الکویت: عبدالعزیز رشید، بیروت، دار مکتبة الحیاة، 1978م
- تاریخ المملکة العربیة السعودیه: صلاح الدین مختار، بیروت، دار مکتبة الحیاة، 1957م
- تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م.1404ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، 1385ش
- تاریخ نجد و ملحقاته: انیس الریحانی، الفاخریه، 1988م
- تتمة تاریخ نجد: سلیمان بن سمحان، پیوست: تاریخ نجد، محمود شکری آلوسی، به کوشش الاثری، بغداد، دار الوراق للنشر، 2007م
- جزیرة العرب فی القرن العشرین: حافظ وهبه، قاهره، دار الآفاق العربیه، 1956م
- خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام: احمد زینی دحلان (م.1304ق.)، مصر، المطبعة الخیریه، 1305ق
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش
- دانشنامه ایران و اسلام: زیر نظر احسان یارشاطر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش
- زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث: احمد امین، بیروت، دار الکتاب العربی
- سرزمین سلاطین: رابرت لیسی، ترجمه: خلعتبری، شباویز، 1365ش
- السلفیة بین اهل السنة و الامامیه: سید محمد الکثیر، بیروت، مرکز الغدیر للدراسات الامامیه، 1418ق
- شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق
- القومیات المسلمة فی الصین: تسو نینگ، ترجمه: هوا، چین، دار النشر باللغات الاجنبیه، 1988م
- کشف الارتیاب: سید محسن الامین (م.1371ق.)، به کوشش امین، مکتبة الحریس، 1382ق
- ماضی النجف و حاضرها: شیخ جعفر شیخ باقر آل محبوبه، چاپ آداب، 1378ق
- معرکة الجهراء ما قبلها و ما بعدها: بدر خالد البدر، دار القبس، 1400ق
- ملحق البراهین الجلیه: سید مرتضی رضوی
- میقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت.
A history of Jordan and its tribes, F. Peake, Coral Gables, Florida, 1958. Arabia of the Wahhabis, H. Philby, London, 1928. Gennem Wahhabiternes Land paa Kamelryg, B. Raunkiaer, Copenhagen, 1913. The heart of Arabia, H. philby, London, 1922. The Arab of the desert, H. Dickson, London, 1949. Through Wahhabiland on camelback, Eng. Tr, New York, 1969.
ادنی الحل
ادنیالحل: نزدیکترین منطقه حل به حرم، از مواقیت احرام در موارد خاص و اضطراری واژه «ادنی» صفت و از ریشه «د ـ ن ـ و» به معنای نزدیکتر و نزدیکترین است.[۱] مقصود از «الحلّ» منطقه بیرون از محدوده حرم مکی است.[۲] مراد از اصطلاح ادنی الحل در منابع فقهی، نزدیکترین منطقه حلّ به حرم، یعنی مناطق بیرون از حدود حرم و چسبیده به مرز آن است.[۳] (← حرم) گاه از این مناطق مرزی حرم به «ادنی الحرم» نیز تعبیر شده است.[۴] مواقیت احرام: ادنی الحل در مبحث حج منابع فقهی، به منزله یکی از مواقیت احرام (میقاتها یا مکانهایی که احرامگزاران باید از آنجا محرم شوند) در برخی موارد خاص یا اضطراری است که مهمترین مصادیق آن عبارتند از: 1. میقات عمره مفرده برای ساکنانِ مکه: به نظر فقیهان امامی[۵] و برخی از اهل سنت[۶] میقات ساکنان مکه، خواه مردم مکه و خواه مسافران مقیم، در عمره مفرده و نیز عمره پس از حج قِران و اِفراد، ادنی الحل است. پشتوانه فقیهان شیعه، حدیثهای نقل شده[۷] از امامان(ع) درباره عمره پیامبر اکرم(ص) است که از مکانهایی جز میقاتهای پنجگانه حج تمتع محرم شدند؛ از جمله جِعرانه در شمال شرقی مکه؛ و نیز حدیثهایی[۸] چون روایت عمر بن زید که میقاتهای احرام را برای عمره مکیان، جعرانه و حدیبیه در شمال غربی مکه دانسته و با تعبیر «و ما أشْبَهَهُما» آن را به همه مناطق ادنی الحل گسترش داده است.[۹] فقیهان اهل سنت نیز به حدیثهایی استناد کردهاند که مفاد آنها گزارش عمرههای پیامبر(ص) و دستور ایشان به عبدالرحمن بن ابیبکر برای مُحرم کردن عایشه از تنعیم در شمال مکه است.[۱۰] فقیهان شیعه[۱۱] و اهل سنت[۱۲] به پشتوانه این روایات، به ویژه حدیثهای گزارش دهنده از سیره نبوی، محرم شدن عمرهگزار مقیم مکه را از یکی از سه مکان یاد شده در این حدیثها (تنعیم، جعرانه و حدیبیه) مستحب شمردهاند. بیشتر فقیهان شیعه[۱۳] و برخی از اهل سنت[۱۴] جعرانه را از آن رو که میقات شخص پیامبر(ص) بوده، بر تنعیم ترجیح داده و برخی دیگر از اهل سنت[۱۵] تنعیم را از آنجا که نزدیکترین منطقه حل به مکه است، برتر دانستهاند. اندکی از آنها نیز حدیبیه را ترجیح داده[۱۶] و شماری دیگر از فقیهان هیچ تمایزی میان آنها برنشمردهاند.[۱۷] به شماری از فقیهان امامی نسبت دادهاند که در هر عمره مفرده، خواه عمرهگزار ساکن مکه باشد و خواه آفاقی غیر ساکن در مکه، میقات را ادنی الحل شمردهاند.[۱۸] برخی فقیهان امامی[۱۹] میقات عمرهگزار آفاقی را تنها در صورتی ادنی الحل دانستهاند که وی در حال مسافرت بدون قصد عمره به حدود حرم نزدیک شود و در آنجا قصد عمره مفرده کند. پشتوانه آنها حدیثی حاکی از احرام پیامبر(ص) از جعرانه در مسیر بازگشت از غزوه حنین است. برخی به مالک بن انس نسبت دادهاند که وی میقات عمرهگزاران از مکه را تنها منطقه تنعیم میدانسته است.[۲۰] اندکی از فقیهان پیشین اهل سنت بر آن بودهاند که میقات عمره واجب برای مکیان همان میقاتهای پنجگانه احرام؛ و میقات عمره مستحب برای آنان ادنی الحل است.[۲۱] به نظر فقیهان شیعه[۲۲] و اهل سنت[۲۳] میقات قضای عمره مفرده نیز برای ساکنان مکه، در صورت افساد عمره، ادنی الحل است. البته به نظر برخی از فقیهان اهل سنت[۲۴] از جمله احمد حنبل، در عمره قضا، میقات همان مکان احرام عمره اداء است. برخی فقیهان محرم شدن مکیان را در عمره مفرده از میقاتهای پنجگانه نیز تجویز کردهاند.[۲۵] حتی وجوب آن در ماههای حج از احمد حنبل گزارش شده است.[۲۶] به نظر فقیهان امامی[۲۷] و شماری از فقیهان اهل سنت[۲۸] احرام مکی برای عمره از منطقه حرم، بدون رفتن به منطقه ادنی الحل منعقد نمیشود و تجدید آن از ادنی الحل لازم است. البته بیشتر فقیهان اهل سنت احرام چنین فردی را صحیح، ولی مشمول کفاره دانستهاند.[۲۹] کسی که از ادنی الحل محرم میشود، مستحب است تا لحظه دیدن بیت الله الحرام، گفتن تلبیه (لبیک اللهم لبیک... ) را ادامه دهد.[۳۰] 2. میقات مجاوران در مکه که مشمول حکم آفاقی هستند و هنوز حکم اهل مکه را نیافتهاند: به نظر فقیهان امامی[۳۱]، فرد مقیم در مکه که پیشتر حج تمتع بر او واجب شده، قطعاً باید برای احرام عمره تمتع از مکه بیرون شود. برخی فقیهان[۳۲] به پشتوانه حدیثهایی از جمله روایتهای حلبی و حماد از امام صادق(ع) بر آنند که میقات اینگونه اشخاص، ادنی الحل است. فقیهان دیگر میقات اصلی آنان را میقات سرزمین خود و در صورت وجود عذر و اضطرار، میقات آنها را ادنی الحل دانستهاند.[۳۳] برخی دیگر به دلیل وجود حدیثهای گوناگون در این زمینه، به تخییر میان میقات بودن ادنی الحل و یکی از میقاتهای پنجگانه قائل شدهاند.[۳۴] 3. میقات اضطراری برای کسانی که به سبب وجود مانع، فراموشی یا جهل، از میقاتها گذشته باشند: به نظر مشهور فقیهان امامی[۳۵] به پشتوانه حدیثهایی[۳۶]، کسانی که به سبب وجود عذر مانند مانع خارجی، فراموشی و جهل بدون احرام برای عمره تمتع از میقات خود بگذرند، لازم است در نخستین فرصت به میقات مزبور بازگردند و از آنجا محرم شوند. اگر بازگشتن به میقات به علت تنگی وقت یا سببهای دیگر ممکن نباشد، اینان باید به ادنی الحل بروند و از آنجا محرم گردند.[۳۷] به این دلیل و نیز به پشتوانه حدیثهای خاص[۳۸] میقاتِ اضطراری بانوانی که به گمان جایز نبودن احرام برای آنان به سبب حیض، بدون احرام وارد مکه شوند، نیز ادنی الحل است، مشروط بر آن که نتوانند از میقات اصلی محرم شوند.[۳۹] حتی برخی فقیهان[۴۰] در صورت عبور عمدی شخص از میقاتهای پنجگانه بدون احرام در عمره مفرده، میقات وی را ادنی الحل دانستهاند. 4. میقات کسانی که از میقاتهای اصلی یا همراستای آنها عبور نکنند: به نظر برخی فقیهان امامی، میقات حجگزارانی که از یکی از میقاتهای سفارش شده یا همراستای آنها عبور نکنند، ادنی الحل است.[۴۱] پشتوانه این حکم، ادلهای چون اصل برائت از تکلیف زاید به ضمیمه حرمت ورود به حرم بدون احرام و نیز این نکته است که ادنی الحل میقاتی اضطراری است.[۴۲] افزون بر موارد یاد شده، اندکی از فقیهان امامی گاه ادنی الحل را میقات اضطراری دانستهاند؛ از جمله برای کسانی که منزل آنها میان منطقه حرم و میقاتهای اصلی جای دارد[۴۳]، کسی که به نیابت از میت در حالت اضطرار و تنگی وقت حج به جا آورد[۴۴] و تازه مسلمانی که محرم شدنش از میقات سرزمین خود ناممکن باشد.[۴۵]
پانویس
- ↑ العین، ج8، ص75، «دنو».
- ↑ نک: لسان العرب، ج5، ص241؛ تاج العروس، ج14، ص162، «دنو».
- ↑ نک: المجموع، ج7، ص305؛ مسالک الافهام، ج2، ص202.
- ↑ نک: الخلاف، ج2، ص281؛ المغنی، ج3، ص512؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص239-240.
- ↑ الخلاف، ج2، ص281؛ الکافی فی الفقه، ص202؛ تحریر الاحکام، ج1، ص563.
- ↑ فتح العزیز، ج7، ص97؛ عمدة القاری، ج9، ص131؛ نیل الاوطار، ج5، ص23.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص450-451.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص454.
- ↑ مستند الشیعه، ج11، ص189-190؛ الحدائق، ج14، ص455.
- ↑ صحیح البخاری، ج4، ص14؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص997، 999؛ المغنی، ج3، ص210.
- ↑ تحریر الاحکام، ج1، ص562-563؛ الدروس، ج1، ص338.
- ↑ المجموع، ج7، ص204.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج7، ص194-195؛ الدروس، ج1، ص338؛ قس: جواهر الکلام، ج18، ص119.
- ↑ المجموع، ج7، ص204-205.
- ↑ الفقه الاسلامی، ج3، ص453.
- ↑ نک: المجموع، ج7، ص205.
- ↑ شرح معانی الآثار، ج2، ص241؛ عمدة القاری، ج10، ص120.
- ↑ نک: المعتمد، ج2، ص429.
- ↑ المعتمد، ج2، ص393، 429؛ التهذیب، تبریزی، ج2، ص106.
- ↑ نک: صحیح مسلم، ج8، ص152.
- ↑ الانصاف، ج4، ص54.
- ↑ المبسوط، ج1، ص337؛ تحریر الاحکام، ج2، ص61؛ قس: مناسک الحج، ص65.
- ↑ المغنی، ج3، ص379؛ المجموع، ج7، ص390.
- ↑ فتح العزیز، ج7، ص475.
- ↑ فتح العزیز، ج7، ص475؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص194.
- ↑ المغنی، ج3، ص211.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج7، ص205؛ قس: جواهر الکلام، ج18، ص133.
- ↑ نک: المجموع، ج8، ص265.
- ↑ المجموع، ج8، ص265؛ مواهب الجلیل، ج4، ص40.
- ↑ المغنی، ج3، ص418.
- ↑ نک: المقنعه، ص396؛ الحدائق، ج14، ص412-413.
- ↑ التهذیب، طوسی، ج5، ص35؛ الحدائق، ج14، ص412، 414.
- ↑ المعتبر، ج2، ص799؛ مستند الشیعه، ج13، ص114.
- ↑ نک: المعتمد، ج2، ص218-222.
- ↑ شرائع الاسلام، ج1، ص178؛ تحریر الاحکام، ج1، ص565.
- ↑ نک: وسائل الشیعه، ج11، ص328-331.
- ↑ نک: الدروس، ج1، ص341؛ مجمع الفائده، ج6، ص171.
- ↑ وسائل الشیعه، ج11، ص329-330.
- ↑ شرائع الاسلام، ج1، ص187؛ الدروس، ج1، ص349.
- ↑ العروة الوثقی، ج4، ص649.
- ↑ تحریر الاحکام، ج1، ص565؛ مجمع الفائده، ج6، ص186.
- ↑ نک: ایضاح الفوائد، ج1، ص284؛ مدارک الاحکام، ج7، ص224.
- ↑ مسالک الافهام، ج2، ص202؛ مجمع الفائده، ج7، ص391.
- ↑ مجمع الفائده، ج6، ص80-81.
- ↑ مجمع الفائده، ج6، ص96-97.
منابع
- الانصاف فیما تضمنه الکشاف: ابن المنیر الاسکندری (م.683ق.)، مصر، مصطفی البابی، 1385ق
- الایضاح: الفضل بن شاذان (م.260ق.)، به کوشش الحسینی الارموی، دانشگاه تهران، 1363ش
- تاج العروس: الزبیدی (م.1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق
- تحریر الاحکام الشرعیه: العلامة الحلی (م.726ق.)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسة الامام الصادق(ع)، 1420ق
- تذکرة الفقهاء: العلامة الحلی (م.726ق.)، قم، آل البیت(ع)، 1414ق
- تهذیب الاحکام: الطوسی (م.460ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش
- التهذیب فی مناسک الحج و العمره: جواد بن علی تبریزی (م.1427ق.)
- جواهر الکلام: النجفی (م.1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- الحدائق الناضره: یوسف البحرانی (م.1186ق.)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، 1363ش
- الخلاف: الطوسی (م.460ق.)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1418ق
- الدروس الشرعیه: الشهید الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامی، 1412ق
- سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق
- شرائع الاسلام: المحقق الحلی (م.676ق.)، به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، 1409ق
- شرح معانی الآثار: احمد بن سلامه الطحاوی (م.321ق.)، به کوشش النجار، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق
- صحیح البخاری: البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق
- صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م.676ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق
- العروة الوثقی: سید محمد کاظم یزدی (م.1337ق.)، قم، نشر اسلامی، 1420ق
- عمدة القاری: العینی (م.855ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- العین: خلیل (م.175ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، 1409ق
- فتح العزیز: عبدالکریم بن محمد الرافعی (م.623ق.)، دار الفکر
- الفقه الاسلامی و ادلته: وهبة الزحیلی، دار الفکر، دمشق
- الکافی فی الفقه: ابوالصلاح الحلبی (م.447ق.)، به کوشش استادی، اصفهان، مکتبة امیر المؤمنین(ع)، 1403ق
- لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق
- المبسوط فی فقه الامامیه: الطوسی (م.460ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه
- مجمع الفائدة و البرهان: المحقق الاردبیلی (م.993ق.)، به کوشش عراقی و دیگران، قم، انتشارات اسلامی، 1416ق
- المجموع شرح المهذب: النووی (م.676ق.)، دار الفکر
- مدارک الاحکام: سید محمد بن علی الموسوی العاملی (م.1009ق.)، قم، آل البیت(ع)، 1410ق
- مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام: الشهید الثانی (م.965ق.)، قم، معارف اسلامی، 1416ق
- مستند الشیعه: احمد النراقی (م.1245ق.)، قم، آل البیت(ع)، 1415ق
- المعتبر: المحقق الحلی (م.676ق.)، مؤسسه سید الشهداء، 1363ش
- المعتمد فی شرح المناسک: محاضرات الخوئی (م.1413ق.)، الخلخالی، قم، مدرسة دار العلم، 1410ق
- المغنی: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه
- المقنعه: المفید (م.413ق.)، قم، نشر اسلامی، 1410ق
- من لا یحضره الفقیه: الصدوق (م.381ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق
- مناسک الحج: سید علی سیستانی، قم، شهید، 1413ق
- مواهب الجلیل: الحطاب الرعینی (م.954ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق
- نیل الاوطار: الشوکانی (م.1255ق.)، بیروت، دار الجیل، 1973م
- وسائل الشیعه: الحر العاملی (م.1104ق.)، به کوشش ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.