بیبرس بندقداری
بَیبَرْس بُنْدُقْداری چهارمین سلطان ممالیک بحری و بانی خدماتی در حرمین بود.
اطلاعات شخصی | |
---|---|
نام | بیبرس بندقداری |
لقب | ابوالفتح صالحی |
تولد | منطقه قِبجاق در جنوب روسیه |
فرزندان | محمد ملک سعید؛ سلامُش |
دین | اسلام |
حکومت | |
سمت | سلطان ممالیک بحری |
گستره حکمرانی | مصر و شام |
آغاز حکومت | 658ق. |
پایان حکومت | 676ق. |
اقدامات مهم | پاکسازی شامات از حضور دولتهای صلیبی؛ فتح انطاکیه؛ دفع حمله مشترک فرانسه، انگلستان، اسکاتلند، بِرشِلونه و آراگون به تونس؛ پیروزی بر صلیبیان در دو نبرد معروف بیره و ابلستین؛ نصب منصب قضا برای مذاهب چهارگانه عامه؛ ایجاد سمتهای دیوانی و دولتی؛ ساخت و بازسازی مکانهایی نظیر حمام، مسجد و بقاع بزرگان؛ بازسازی قبر نوح در کرک و قبر زینالعابدین در جامع دمشق، ساخت قبه و مسجد بر قبر حضرت موسی، گسترش بنای مشهد جعفر طیار؛ فرمان عمومی برای از میان بردن مسکرات در سراسر قلمرو حکومت، و حذف مالیات مکوس؛ ساخت مدارس برای آموزش و تربیت فقیهان حنفی و شافعی؛ ساخت مدرسه ظاهریه در دمشق؛ ساخت منبر مسجد نبوی؛ تعویض محراب چوبی مسجد نبوی؛ رسیدگی به امور مکه و مدینه و حاجیان؛ بنای حرم پیامبر(ص) و سقف و دیوارهای سمت شرق و غرب و انتهای مسجد؛ ساخت ضریح در پیرامون قبر پیامبر؛ شستوشوی در و دیوار و درون خانه کعبه؛ |
بیبرس بندقداری از سلاطین ممالیک بحری بود که بر مصر و شام حکومت کرد و در مدت حکومت خود علاوه بر حکومتداری و مملکتداری و به تختنشاندن خلفای عباسی و فتوحات گسترده و مقابله با دولتهای صلیبی، اقدامات فرهنگی بسیاری مخصوصا در حرمین شریفین انجام داده است؛ از جمله آن اقدامات رسیدگی به امور مکه و مدینه و حاجیان، رسیدگی به امور شهری، بنای حرم پیامبر(ص) و سقف و دیوارهای سمت شرق و غرب و انتهای مسجد، تزیینات حرم نبوی، و اقداماتی در مکه را می توان نام برد.
ممالیک بحری ویرایش
بیبرسِ بندقداری، ابوالفتح صالحی، چهارمین سلطان از ممالیک بحری است که از 658 تا 676ق. بر مصر و شام حکمرانی کرد.
ممالیک بحری، بردگانی ترک بودند که در آغاز به دست پادشاهان ایوبی و سپس پادشاهان مملوکی صالحی برای تامین نیروی نظامی خریداری شدند و به تدریج به مناصب عالی حکومتی رسیدند.[۱]
جز ملک ظاهر، یک سلطان و امیر مملوکی دیگر نیز بیبرس لقب دارند؛ یکی امیر بیبرس جاشنگیر منصوری از حکمرانان مملوکی مصر و شام (م. 709ق.) و دیگری بیبرس منصوری خطائی (م. 725ق.) که به نیابت سلطنت مصر رسید.[۲]
بر تخت نشستن ویرایش
بیبرس در 620[۳] یا 625ق. در منطقه قِبجاق[۴] در جنوب روسیه کنونی زاده شد.
نخستین مولای او اَیدِکین بندقداری بود و بدین سبب به بندقدار ملقب شد.[۵] وی به تدریج در دولت ایوبی جایگاهی والا یافت.[۶]
او در 647 ق. در تأسیس دولت جدید ممالیک مصر نقش ایفا کرد[۷] و در 658ق. در نبرد مشهور عین جالوت میان ممالیک مصر و مغولان در فلسطین، فرمانده پیشقراولان سپاه قُطُز، سلطان مملوکی مصر، شد[۸] و با شکست دادن مغولان، پیشروی آنها به سوی غرب را مانع گشت.[۹] اما چیزی نگذشت که با تیره شدن روابط قطز و بیبرس بر سر حکومت حلب، [۱۰] بیبرس که کینه قتل استادش، اُقطای جامهدار، را از قطز داشت، امیران مملوکی دیگر را بر ضد قطز با خود همراه کرد و پس از کشتن وی در ذیقعده 658ق. با لقب ملک ظاهر بر تخت سلطنت نشست.[۱۱]
اقدامات ویرایش
بیبرس در طول حکومت خود اقدامات بسیاری انجام داد.
خلیفه خواندن المستنصر ویرایش
بیبرس پس از فرونشاندن شورش مخالفانش سنجر حلبی[۱۲] و اقوش برلی[۱۳] دو تن از بزرگان ممالیک، با هدف مشروعیتبخشی به حکومت خود در جهان اسلام و مرکزیت دادن به مصر و پیشگیری از گسترش قیامهای اسماعیلیان مصر و نیز افزودن نفوذ معنوی خود، در 659ق. یکی از بازماندگان خاندان عباسی به نام احمد بن ظاهر بامرالله را به عنوان المستنصر بالله، خلیفه عباسی نامید و با او بیعت کرد و نامش را بر سکهها ضرب کرد.[۱۴]
او خود را قسیم امیرالمؤمنین (شریک خلیفه) خواند.[۱۵] البته دخالت خلیفه در جریانات سیاسی، بیبرس را وادار کرد در شوال 659ق. خلیفه را با سپاهی گران، به بهانه باز پسگیری بغداد و استقرار دیگر بار خلافت عباسی از دمشق رهسپار عراق نماید. با کشته شدن خلیفه پس از شکست خوردن از مغول، بیبرس از مزاحمتهایی که خلیفه جدید برایش ایجاد کرده بود، رها شد. با پیوستن حماة و حمص به بیبرس، [۱۶] شامات نیز زیر سلطه بیبرس درآمد.
استقلال بخشیدن به اسماعیلیان ویرایش
او در 660[۱۷] /661ق. برای دومین خلیفه عباسی مصر، یعنی احمد از نسل المسترشد، بیعت گرفت[۱۸] و سپس برای امن ساختن مرزهای دولت خود، قلعههای مصر و شام را بازسازی کرد.[۱۹] او به تدریج استقلال سیاسی اسماعیلیان ساکن شام را با عزل و نصب رهبرانشان[۲۰] و فشار اقتصادی برای پرداخت مالیاتهای هنگفت، باجستانی از آنان و تصرف دژهای مستحکم آنها مانند مِصیاف، قدموس، کهف و رصافه[۲۱] از میان برد؛ اما اجازه داد تا در قلعههای خویش زیر نظارت امیران مملوک زندگی کنند.[۲۲]
تقویت نیروی نظامی مصر ویرایش
بیبرس از 660 ق. برای تقویت نیروی نظامی مصر در صدد تأسیس سپاهی جدید از ممالیک برآمد و در همین جهت، 200 سوار مغولی قبچاقی را به استخدام سپاه درآورد.[۲۳]
فتوحات ویرایش
بیبرس از 663ق. به پاکسازی شامات از حضور دولتهای صلیبی پرداخت. او در این سال قیساریه و سپس ارسوف را فتح کرد[۲۴] و در 664ق. قلعه صَفَد را که در شمال غربی دریاچه طبریه قرار داشت و از مهمترین قلاع صلیبیان به شمار میرفت، تصرف نمود.[۲۵]
مناطق صلیبینشین شقیف و یافا نیز در 666ق. به تصرف او درآمد. سپس انطاکیه را که در جنوبیترین منطقه مرزی بیزانس قرار داشت، فتح کرد. فتح انطاکیه به این دلیل که پیوسته به صلیبیان تعلق داشت، از اهمیت بسیار برخوردار بود. سپس به درخواست حاکم صلیبی عکا با او صلح کرد[۲۶] که تا 669ق. که دژ حصن الاکراد و عکا، واپسین پایگاههای صلیبیان در شامات به تصرف او درآمد، دوام داشت.[۲۷] در 668ق. او توانست حمله مشترک فرانسه، انگلستان، اسکاتلند، بِرشِلونه و آراگون به تونس را که از جزایر سیسیل صورت گرفت، دفع کند.[۲۸]
سرانجام ویرایش
بیبرس به سال 664ق. از طرابلس به سیس، پایتخت ارمنستان، لشکر کشید و پس از ویران کردن آنجا، غنیمتهای فراوان به دست آورد و افراد بسیار را به اسارت گرفت.[۲۹] پیروزی بیبرس بر صلیبیان در دو نبرد معروف بیره در 671ق.[۳۰] و ابلستین در 675ق.[۳۱] او را به اوج شهرت رساند.
سرانجام وی پس از نبرد ابلستین در محرم 676ق. بر اثر بیماری درگذشت.[۳۲]
پس از مرگ او، فرزندش محمد با لقب ملک سعید به پادشاهی رسید و دو سال تا 678ق. که زیر فشار سرداران ترک ناچار شد خود را به سود برادرش سلامُش خلع کند، پادشاهی نمود. حکومت سلامُش هفت ساله چند ماه بیشتر دوام نداشت؛ زیرا امیر قَلاوُون مملوکی در همان سال او را از سلطنت خلع نمود و خود را پادشاه خواند.[۳۳]
اقدامات فرهنگی ویرایش
بیشتر ایام سلطنت بیبرس در نبرد گذشت؛ اما در زمینه مذهب و فرهنگ تلاش بسیار کرد. او نخستین بار در مصر پس از فاطمیان چهار قاضی از مذاهب چهارگانه عامه را به منصب قضا منصوب نمود و آنها را به تدریس فقه مذاهبشان در مسجد جامع الحاکم در قاهره مامور کرد.[۳۴]
وی سمتهای دیوانی و دولتی بسیار ایجاد نمود و وظایف آنها را مشخص کرد.[۳۵] ساخت و بازسازی مکانهایی نظیر حمام، مسجد و بقاع بزرگان، مورد توجه ویژه بیبرس بود. بازسازی قبر نوح در کرک و قبر زینالعابدین در جامع دمشق، ساخت قبه و مسجد بر قبر حضرت موسی، گسترش بنای مشهد جعفر طیار و قرار دادن وقفهایی بسیار بر آن، [۳۶] فرمان عمومی برای از میان بردن مسکرات در سراسر قلمرو حکومت، و حذف مالیات مکوس از دیگر کوششهای او است.[۳۷]
بیبرس افزون بر ساخت و تزیین مساجد و مکانهای مقدس، مدارسی را نیز برای آموزش و تربیت فقیهان حنفی و شافعی تأسیس کرد.
در 662ق. مدرسه ظاهریه را در دمشق برای تدریس اصول مذهب شافعی و حنفی ساخت که شهرتی فراوان یافت.[۳۸] همچنین در حلب، کنار آرامگاه معروف ابنجمر از نوادگان اسماعیل بن امام صادق(ص)، مدرسهای احداث کرد.[۳۹]
از آنجا که ظاهر داعیه دینداری داشت و در امور مهم از دانشوران فتوا میگرفت، فقیهان معاصر وی ضمن همراهی با او در امور گوناگون از جمله فتوا به جواز تصرف در اموال مسلمانان هنگام پیکار با مغولان، به نصیحت و ارشاد او میپرداختند و گاه با واکنش سخت و اهانت وی روبهرو میشدند؛ به گونهای که شیخ محیالدین نووی، یکی از این دانشوران، را از دمشق تبعید کرد.[۴۰]
اقدامات بیبرس در حرمین ویرایش
بیبرس برای کسب جایگاه معنوی میان مسلمانان توجهی ویژه به حرمین شریفین داشت.
ساخت منبر مسجد نبوی ویرایش
او در 664ق. برای مسجد نبوی منبری فرستاد که جایگزین منبر پیشین شد که در آتشسوزی 654ق. سوخته بود. این منبر از چوب آبنوس و صندل سرخ و زرد ساخته شده و دارای بهترین طراحیها و منبتکاریها به ارتفاع دو متر و با هفت پله به طول 5/3 متر بود و دری دو لنگه داشت که بر هر یک، گوی اناری شکل نقرهکار قرار داشت و آن را ابوبکر بن یوسف نجار ساخته بود.[۴۱] نیز او محراب چوبی مسجد را تعویض کرد و دو مناره شمالی و مناره اصلی آن را تعمیر نمود.[۴۲]
رسیدگی به امور مکه و مدینه ویرایش
بیبرس در 11 ذیقعده سال667ق. برای گزاردن حج و رسیدگی به امور مکه و مدینه و حاجیان، همراه 300 تن از سران ممالیک و گروهی از اعیان و بزرگان و نزدیکان خلیفه عباسی رهسپار حجاز شد. او در مسیر، مدتی در مدینه توقف کرد و به امور شهر رسیدگی نمود. پیش از این و در همان سال، شریف ابونمی محمد بن ابوسعید، حاکم مکه، که پس از عمویش ادریس بن قتاده امیر مکه شده بود، در خطبهای حکومت بیبرس را پذیرفت و اینگونه رسماً حجاز به قلمرو بیبرس افزوده شد. با اعلام رسمی تابعیت حجاز، بیبرس محمد بن ابوسعید را به عنوان حکمران مکه تعیین کرد.[۴۳]
بیبرس در مدینه کارهای بسیار انجام داد. به دستور وی، بنای حرم پیامبر(ص) و سقف و دیوارهای سمت شرق و غرب و انتهای مسجد که در مدت دو سال ناقص مانده بود، تکمیل گشت و دیوارها سفیدکاری شد و ستونها نقرهکاری و سقفها با طلا و نقاشیهای زیبا تزیین شد.[۴۴]
بر پایه سخن مشهور، ساخت ضریح در پیرامون قبر پیامبر که خانه حضرت فاطمه(س) نیز درون آن قرار میگرفت، با سه در به طول دو قامت از دیگر فرمانهای او بود که سال بعد یعنی 668ق. به انجام رسید.[۴۵] همچنین وی کف مسجد را که به سبب آتشسوزی وضعی نامناسب یافته بود، با رملهای قرمز رنگ وادی عقیق پوشاند.[۴۶] در همین سفر، دستور ساخت بیمارستانی برای ساکنان مدینه و زائران روضه نبوی را صادر کرد و بعدها از مصر طبیبی برای آن جا فرستاد.[۴۷]
بیبرس در مکه به امور مکه و حاجیان رسیدگی کرد. خود در شستوشوی در و دیوار و درون خانه کعبه شرکت کرد. وی آب آورد و با دستان خویش کعبه را شستوشو داد و آن را با جامهای پوشاند.
آوردهاند که پس از ملک مظفر یوسف، نخستین سلطان مملوکی بود که کعبه را با پارچهای آراست.[۴۸] او پس از انجام مراسم حج، شمسالدین مروان را نایب خود در مکه قرار داد و از کوششهای محمد بن ابوسعید حاکم مکه و دیگر بزرگان حجاز قدردانی کرد و در سیزدهم ذیحجه از مکه بیرون شد و در بیستم همین ماه به مدینه رسید و برای بار دوم قبر پیامبر را زیارت کرد.[۴۹] همچنین در روزگار او نخستین بار به سال 675ق. محمل مصری با تشریفات ویژه در حالی که جامه کعبه را حمل میکرد، راهی حجاز شد. بعدها این تشریفات برای محمل مصر رسمیت یافت.[۵۰]
جستار وابسته ویرایش
پانویس ویرایش
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص426-429.
- ↑ الاعلام، ج2، ص79-80.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج50، ص217؛ النجوم الزاهره، ج7، ص94؛ شذرات الذهب، ج7، ص610.
- ↑ الانس الجلیل، ج2، ص151-152؛ الوافی بالوفیات، ج10، ص207؛ النجوم الزاهره، ج7، ص94.
- ↑ المنهل الصافی، ج3، ص447.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج50، ص216-217؛ النجوم الزاهره، ج6، ص322.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص438؛ النجوم الزاهره، ج7، ص4.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص436-437.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج48، ص61؛ البدایة و النهایه، ج13، ص223؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص437؛ شذرات الذهب، ج7، ص503.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج48، ص63.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج48، ص64-65؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص438.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج48، ص73؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص439.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج48، ص75-76؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص439.
- ↑ حسن المحاضره، ج2، ص52-53.
- ↑ حسن المحاضره، ج2، ص95.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص440-441؛ النجوم الزاهره، ج7، ص181؛ شذرات الذهب، ج7، ص513-514.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص441؛ تاریخ الاسلام، ج48، ص80.
- ↑ البدایة و النهایه، ج13، ص237؛ النجوم الزاهره، ج7، ص117-118.
- ↑ البدایة و النهایه، ج12، ص114.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص449؛ نهایة الارب، ج30، ص247-248.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج49، ص50؛ البدایة و النهایه، ج13، ص256؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص449.
- ↑ البدایة و النهایه، ج13، ص263-264؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص449.
- ↑ السلوک، ج1، ص500-501.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص443؛ البدایة و النهایه، ج13، ص244؛ شذرات الذهب، ج7، ص541.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج49، ص24؛ النجوم الزاهره، ج7، ص138؛ شذرات الذهب، ج7، ص546.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص445؛ تاریخ الاسلام، ج49، ص35-36؛ شذرات الذهب، ج7، ص560.
- ↑ النجوم الزاهره، ج7، ص163-164؛ البدایة و النهایه، ج13، ص259؛ شذرات الذهب، ج7، ص560.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص448.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج49، ص25، 39-40؛ البدایة و النهایه، ج13، ص247؛ تاریخ مختصر الدول، ص285-286.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج50، ص6؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص449-450.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص450-451.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص451.
- ↑ حسن المحاضره، ج2، ص110؛ نهر الذهب، ج3، ص190.
- ↑ نهایة الارب، ج32، ص85-86؛ صبح الاعشی، ج4، ص35-36؛ حسن المحاضره، ج2، ص103.
- ↑ النجوم الزاهره، ج7، ص184-190.
- ↑ النجوم الزاهره، ج7، ص191-195؛ صبح الاعشی، ج14، ص392-394.
- ↑ حسن المحاضره، ج2، ص104.
- ↑ فی رحاب دمشق، ص112؛ الدارس فی تاریخ المدارس، ج1، ص257-263.
- ↑ اماکن زیارتی سوریه، ص180-181.
- ↑ حسن المحاضره، ج2، ص110.
- ↑ التعریف بما آنست الهجره، ص86؛ صبح الاعشی، ج4، ص293؛ حسن المحاضره، ج2، ص103؛ عمارة المسجد النبوی، ص224-226.
- ↑ عمارة المسجد النبوی، ص226.
- ↑ نک: تاریخ مکه، سباعی، ص318؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص447.
- ↑ النجوم الزاهره، ج7، ص194؛ عمارة المسجد النبوی، ص220-236.
- ↑ حسن المحاضره، ج2، ص103؛ فصول من تاریخ المدینه، ص116؛ وفاء الوفاء، ج2، ص100، 155.
- ↑ عمارة المسجد النبوی، ص232-233.
- ↑ النجوم الزاهره، ج7، ص194.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص447.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص447.
- ↑ حسن المحاضره، ج2، ص103-104.
منابع ویرایش
- الاعلام: الزرکلی (م. 1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م.
- اماکن زیارتی سوریه: اصغر قائدان، تهران، مشعر، 1387ش.
- الانس الجلیل بتاریخ القدس و الخلیل: مجیر الدین الحنبلی (م. 928ق.)، به کوشش عدنان یونس، عمان، مکتبة دنیس، 1420ق.
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.
- تاریخ مختصر الدول: ابن العبری (م. 685ق.)، به کوشش السیوعی، بیروت، دار الشرق، 1992م.
- تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م. 1404ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، 1385ش.
- التعریف بما آنست الهجره: محمد المطری (م. 741ق.)، به کوشش الرحیلی، ریاض، دار الملک عبدالعزیز، 1426ق.
- حسن المحاضرة فی اخبار مصر و القاهره: السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- الدارس فی تاریخ المدارس: عبدالقادر النعیمی (م. 978ق.)، به کوشش ابراهیم شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق.
- السلوک لمعرفة دول الملوک: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (م. 1089ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، 1406ق.
- صبح الاعشی: احمد بن علی القلقشندی (م. 821ق.)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م.
- عمارة المسجد النبوی: محمد هزاع الشهری، قاهره، مکتبة القاهرة للکتاب، 2001م.
- فصول من تاریخ المدینة المنوره: علی حافظ، جده، شرکة المدینة المنوره، 1417ق.
- فی رحاب دمشق: محمد احمد دهمان، دمشق، دار الفکر، 1402ق.
- المنهل الصافی: یوسف بن بردی (م. 874ق.)، به کوشش محمد امین، مصر، الهیئة المصریه.
- النجوم الزاهره: یوسف بن تغری بردی (م. 874ق.)، قاهره، به کوشش شلتوت و دیگران، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، 1392ق.
- نهایة الارب: احمد بن عبدالوهاب النویری (م. 733ق.)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، 1423ق.
- نهر الذهب فی تاریخ حلب: کامل الحلبی الغزی (م. 1351ق.)، به کوشش شوقی شعث و فاخوری، حلب، دار القلم، 1419ق.
- الوافی بالوفیات: الصفدی (م. 764ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
- وفاء الوفاء: السمهودی (م. 911ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006م.