انصار
انصار: حامیان مدنی پیامبر(ص) را گویند. یثرب در یک دوره تنها مکان امن شبه جزیره برای مسلمانان بود و انصار تنها حامیان قابل اعتماد بودند و پیامبر که جانش در مکه در خطر بود مجبور به هجرت به یثرب شد و با هجرت حضرت به آنجا مسلمانان به دو دسته مهاجر و انصار تقسیم شدند، مهاجر کسانی بودند که همراه پیامبر از مکه به یثرب هجرت کرده بودند و انصار کسانی بودند که در مدینه بودند و از رسول الله(ص) استقبال کردند و از اصحاب بزرگوار مهاجر پذیرایی کردند، در مدینه به مهاجرین پناه دادند، و مال و ثروتشان را با آنها تقسیم کردند، هیچ چیزی را از آنها دریغ نورزیدند، و در راه خداوند با جان و مالشان جهاد کردند. بهدلیل روابط مستمر پیامبر با انصار، همواره بدنه سپاه پیامبر را تشکیل میدادند، نیروهای انصاری بخش قابل اتکا و وفادار سپاه ایشان را در برمیگرفتند. در برخی از غزوات مانند اُحد و حنین، از پایداری انصار یاد شده است. علاوه بر پشتیبانی نظامی انصار در تبلیغات بر ضد دشمنان پیامبر و رویارویی با تبلیغات منفی نیز حضرت را یاری کردند. در زمینه پشتیبانی مالی، انصار، مهاجران را همچون افراد خودی پذیرفتند و کاستیهایشان را جبران کردند و زمینه ادامه زندگانی آنها را در یثرب فراهم نمودند و هرآنچه مهاجران به آن نیاز داشتند از آنان دریغ نورزیدند، و روابط میان انصار و مهاجران با پیمان برادری که پیامبر میان حدود ۴۵ انصاری و مهاجر بست، تقویت گشت. در پی خلافت امیرمؤمنان، برخی از انصار با ایشان بیعت نکردند؛ اما قاطبه انصار ضمن بیعت، در نبردهای آن دوران با حضرت همراه بودند و بیشتر انصار بهدلیل حمایت از امام علی، در دوره امویان زیر فشار فراوان قرار گرفتند.
معنی انصار
انصار جمع ناصر به معنای یاریکننده است.[۱]هر کمکی را نصرت نمیگویند[۲]؛ بلکه یاریرسانی بهگروهی در برابر گروهی دیگر را نصرت گویند.[۳]بر این اساس، پیوستن اهالی یثرب به پیامبر در مواجهه او با قریش و دیگر کافران را نصرت دانستهاند.
معرفی انصار
واژه انصار در آیات 100 و 117 توبه که پس از سال ششم ق. نازل شده، کنار نام مهاجران آمده که بیانگر رواج این نام در آن دوره است. در پی هجرت پیامبر به یثرب، مسلمانان آن شهر به دو دسته بومیان و مهاجران تقسیم شدند. به عبارت دیگر، یثرب در یک دوره تنها مکان امن شبه جزیره برای مسلمانان بود و انصار تنها حامیان قابل اعتماد بودند. در چنین وضعیتی مفهوم «هجرت» و «نصرت» شکل گرفت. اما با تغییر وضعیت و تسلط پیامبر بر شبه جزیره در سالهای پایانی و نامهنگاریهای او با حاکمان دوردست، واژه هجرت برای مهاجران به یثرب بهکار نرفت، چنان که واژه نصرت نیز منحصر به یثربیان نبود، گرچه بر دیگران نیز اطلاق نشد. بر این اساس، واژه انصار در نخستین دوره در معنای حامیان بومی پیامبر در برابر کافران شبه جزیره بهکار رفت و به قبیله و آیین خاصی محدود نمیشد. بهتدریج واژه انصار در فضای اداری ـ اقتصادی به سهمیهگیران اوسی و خزرجی مدینه اطلاق شد. این امر با تاسیس دیوان عطا در دهه دوم از سوی خلیفه دوم همراه بود.[۴]بعدها در سده دوم و در کاربرد نسبشناسان، انصار معادل اوس و خزرج به کار رفت. ویژگی اصلی این واژه در این دوره، روابط نَسَبی است.[۵]
روابط مؤثر یثربیان با پیامبر
روابط مؤثر یثربیان با پیامبر از سال یازدهم بعثت آغاز شد. در نخستین دیداری که در این سال رخ داد، شش تن از خزرجیان در سفر به مکه مسلمان شدند.[۶]در حج سال بعد 12 تن از آنها بر پایه پیمان عقبه اول (بیعت النساء) و ضمن تعهدهای اخلاقی، با پیامبر بیعت کردند.[۷]در بیعت عقبه دوم (13 بعثت) برخی سران تیرههای اوسی (بنیعبدالاشهل) و خزرجی (بنیسلمه) در میان جمع بیعت کننده با پیامبر که حدود 70 تن بودند، حضور داشتند. رسول خدا در پی تعهد آنان در دفاع از او همچون زنان و فرزندانشان به یثرب هجرت کرد.[۸]بهرغم صدور حکم جهاد به سال نخست ق. هیچیک از اهالی یثرب در اعزامهای نخستین پیامبر برای حمله بهکاروانهای تجاری قریش حضور نداشت.[۹] با بالا گرفتن ستیز میان مشرکان مکه و مسلمانان، جنگهای مختلف روی داد و رابطهای نو میان مسلمانان مدینه و مهاجران شکل گرفت که سرآغاز آن نبرد بدر بود. این نبرد زمانی آغاز شد که پیامبر بهکاروان قریش در بدر دست نیافت و چون متوجه نزدیک شدن سپاه اعزامی از مکه شد، با یاران خود مشورت کرد. اما به آمادگی مهاجران و دیدگاههای آنان اکتفا نکرد و از انصاریان نیز نظر خواست. انصار بر پایه پیمان عقبه دوم، متعهد به نصرت ایشان در بیرون از مدینه نبودند.[۱۰]سعد بن معاذ، از سران انصار، برخاست و خود و دیگر انصار حاضر را تابع پیامبر و وحی الهی دانست.[۱۱]از این روی نقش یثربیان که تا این هنگام محدود به دفاع از مهاجران در یثرب بود، به نصرت افزایش یافت. این افزایش نقش در سوره انفال که همزمان با نبرد بدر به سال دوم ق. نازل شده، بازتاب یافته و از یثربیان با عبارت: ( ... وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَـرُوا...)؛ «کسانی که پناه دادند و نصرت کردند.» (سوره انفال، آیه74) یاد شده است.
پشتیبانیهای نظامی
چنین برمیآید که نامگذاری انصار در مقام تشبیه آنان به حامیان حضرت عیسی صورت گرفته که به درخواست وی در برابر دیگر یهودیان از الله حمایت کردند. در دو آیه دیگر از آیات مدنی (سوره صف، آیه 14؛ سوره آل عمران، آیه52) این نقش برای حواریون در نظر گرفته شده و اشاره شده است که خداوند با تایید خود باعث غلبه آنان بر یهودیان گشت. از این رو، واژه انصار میتوانست حس معنوی ویژهای میان بومیان مسلمان یثرب ایجاد کند؛ بهگونهای که آنان خود را یاران و سربازان خداوند احساس کنند و این احساس بر ایمان و نگرش آنها به زندگی تاثیری عمیق نهد. انتظار جهاد، [۱۲] پیشتازی در نبرد، آمادگی برای شهادت، [۱۳] شجاعت[۱۴]و آمار بسیار شهدا و زخمیهای آنان میتواند نشانی از این تاثیر باشد. برپایه گزارشهای واقدی، شهدای احد (66 از 70 تن)، شهدای بئر معونه (حدود 37 از 40 تن)، شهدای خندق (6 تن)، شهدای خیبر (9 از 15 تن)[۱۵]و 4 تن از شهدای حنین، از یاران یثربی پیامبر بودند[۱۶]که پشتوانه نظامی حکومت ایشان شمرده میشدند. در پی نبرد بدر، همواره بدنه سپاه پیامبر را انصار تشکیل میدادند تا اینکه قدرت پیامبر از مدینه فراتر رفت و در فتح مکه، طائف، حنین و اعزام موته و تبوک نیروهای دیگر نیز افزوده شدند. بهدلیل روابط مستمر پیامبر با انصار، نیروهای انصاری بخش قابل اتکا و وفادار سپاه ایشان را در برمیگرفتند. در برخی از غزوات مانند اُحد و حنین، از پایداری انصار یاد شده است.[۱۷] افزون بر نصرت نظامی، باید به نقش انصار در تبلیغات بر ضد دشمنان پیامبر و رویارویی با تبلیغات منفی آنان اشاره کرد. این نقش را شاعران برجسته انصاری برعهده داشتند. در این زمینه، میتوان به سه تن از شاعران یثربی حسان بن ثابت، کعب بن مالک و عبدالله بن رواحه از قبیله خزرج اشاره کرد.[۱۸]
پشتیبانیهای مالی
انصار، مهاجران را همچون افراد خودی پذیرفتند و کاستیهایشان را جبران کردند و زمینه ادامه زندگانی آنها را در یثرب فراهم نمودند. پیش از آن که پیامبر به یثرب برسد، بسیاری از مهاجران مجرد در منطقه قبا و در خانه سعد بن خیثمه که به بیت العزّاب[۱۹] (خانه مجردان) مشهور گشت، مستقر شده بودند. با ساخته شدن مسجد و بنای صفّه، آنجا مسکن موقت مهاجران مجرد شد و انصاریان کمکهای غذایی خود را به آنجا میفرستادند.[۲۰]در آیه 267 بقره از مؤمنان خواسته شده از محصولات مرغوب خود انفاق کنند و بدانها گوشزد شده که خداوند از آنها بینیاز است. بهروایت سدّی، این آیه درباره انصار و کمکهای آنها نازل شده است.[۲۱]برخی مهاجران بهویژه قریشیان در میان تیرههای گوناگون انصار پخش شدند و انصاریان در رقابت با همدیگر، بر پایه قرعه، حمایت از خانوادههای مهاجر را برعهده میگرفتند.[۲۲]انصار موجودیِ منزل خود را در اختیار مهاجران قرار میدادند[۲۳]و آنان را در محصولات کشاورزی خود شریک میکردند و برخی از آنان زمینهای پیرامون منازل مسکونی خود را بهپیامبر بخشیدند.[۲۴]روابط میان انصار و مهاجران با پیمان برادری که پیامبر میان حدود 45 انصاری و مهاجر بست، تقویت گشت.[۲۵]به درستی نمیتوان گفت اخوت چون حِلف یا وِلاء، مهاجران را به انصار پیوند میداد یا نه. شاید ارث بردن مهاجر از برادر انصاری خود نشان دهد که در آغاز همینگونه بوده است. مفسران به این امر اشاره میکنند و معتقدند این حکم با آیه 75 انفال لغو شده است.[۲۶] حمایت مالی و معیشتی انصار از مهاجران تا سال چهارم ق. و غزوه بنینضیر[۲۷]ادامه یافت. در آن سال، یهود بنینضیر از مدینه تبعید شدند. پیامبر(ص) از انصار خواست درباره اراضی مرغوب و آبهای بنینضیر، یکی از دو گزینه را انتخاب کنند: یکی آنکه مهاجران همچنان از اموال انصار بهرهمند بمانند و در برابر انصار نیز مانند مهاجران از زمینهای بنینضیر سهم ببرند. دیگری اینکه همه آن زمینها در میان مهاجران توزیع شود و در برابر، مهاجران اموالی را که از انصار دریافت کرده بودند، بدانها پس دهند. انصار از پیامبر خواستند تا ضمن تقسیم آن اراضی در میان مهاجران، شراکت مهاجران در اموال آنها نیز استمرار یابد. این اوج ایثار انصار را نشان میدهد؛ زیرا زمینهای کشاورزی بنینضیر بسیار مرغوب بود.[۲۸]به این مناسبت، آیه نهم سوره حشر، انصار را رستگارانی دانست که از آزمندی نفس خویش در امان هستند. پیامبر رفتار انصار با مهاجران را به محبت والدین به فرزندشان تشبیه کرد.[۲۹]همانند این تعبیر در سخن عباس عموی پیامبر درباره نبرد حنین وجود دارد. برپایه این گزارش، زمانی که همه در حال فرار بودند، چون به خواست پیامبر(ص) انصار فراخوانده شدند، همچون توجه مادر به ندای فرزندی که به خطر افتاده، به ایشان توجه کردند.[۳۰]در گزارشهای دیگر آمده که مهاجران با مشاهده رفتار انصار، از آن بابت نگران شدند که انصار همه پاداش خدا را به خود اختصاص دهند.[۳۱] بهرغم پشتیبانی انصار از مهاجران، گاه تنشهایی میان برخی مهاجران و انصار بهویژه کسانی که متهم به نفاق بودند، روی میداد. در نبرد بنیمصطلق (6ق.) یکی از مهاجران با یکی از انصار رفتاری تند کرد. عبدالله بن اُبی انصاری در واکنش به این رفتار، انصار را بر اثر حمایتهایشان از پیامبر و مهاجران سرزنش نمود و تهدید کرد که پس از بازگشت، مسلمانان را از مدینه اخراج خواهد کرد.[۳۲]در پی این رویداد، آیات 7 تا 10 منافقون نازل شد که با اشاره به این تهدید، مؤمنان را به پایداری فراخوانده و از ایشان خواسته به انفاق و حمایت خود ادامه دهند تا در شمار صالحان جای گیرند.[۳۳]
انصار و پیامبر
درباره حمایت انصار از پیامبر نیز گزارشهای فراوان در دست است. ابوایوب انصاری تا ساخته شدن مسجد، چند ماه یک طبقه از خانه خود را در اختیار پیامبر نهاد.[۳۴]وی و برخی از انصار چون سعد بن عباده، سعد بن مُعاذ و عمارة بن حزم برای پیامبر غذا میفرستادند.[۳۵]نیز پیامبر مسجد مرکزی خود را در زمینهای انصاریان خزرجی طایفه بنینجار بنا کرد. بهرغم میل آنان، پیامبر هزینه زمین را پرداخت کرد.[۳۶]در نخستین مرحله به سال دوم ق. ابعاد این زمین، نزدیک 30 در 35 متر بود.[۳۷]پنج سال بعد زمینهایی دیگر خریداری و به مساحت مسجد افزوده شد. این افزایش به دلیل گسترش اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان رخ داد. در دوره خلافت عمر بن خطاب، وی بسیاری از زمینهای پیرامون مسجد را خریداری کرد و شماری فراوان از انصار نیز زمینهای خود را هدیه کردند.[۳۸]به سال 29ق. نیز انصار زمینهایی را برای گسترش حرم نبوی بخشیدند. افزون بر مسجد نبوی، دیگر مساجد مدینه چون قبا، قبلتین، فضیخ و مسجدهایی که پیامبر در آن نماز گزاردند، در زمینهای اهدایی انصار بنا شد. حارثة بن نعمان چند خانه در اختیار مهاجران نهاد که برخی زنان و نیز دختر پیامبر، فاطمه(س) و علی(ع) در آن جای داشتند.[۳۹]زنان انصاری همسایه پیامبر، برای ایشان و همسرانش شیر میفرستادند[۴۰]و برخی از آنان که زندگی ساده پیامبر را دیدند، برایشان رختخواب و لباس بافتنی فراهم کردند.[۴۱]برخی نیز فرزندان خود را به خدمتکاری نزد ایشان فرستادند و برای شیردهی به ابراهیم، فرزند پیامبر(ص)، با یکدیگر رقابت میکردند.[۴۲]همچنین آنان در وفات پیامبر به سر و صورت خود میزدند و به دلیل شیون و نالههای بسیار، صدایشان گرفته بود.[۴۳] انصار دلبستگی ویژهای به پیامبر داشتند. برای نمونه، در نبرد احد (3ق.) هنگامی که جان پیامبر بهخطر افتاد و به مدافعان خود وعده بهشت داد، تنها انصاریان در دفاع از پیامبر به استقبال شهادت رفتند که مایه گلایه پیامبر از بیشتر مهاجران شد.[۴۴]هنگام توزیع سهم پیامیر از خمس غنیمتهای حنین (8ق.) میان تازه مسلمانان مکه (مؤلفة قلوبهم)، انصار در پی سخنان پیامبر که اعلام کرد با وجود فتح زادگاهش مکه، همراه ایشان به مدینه بازخواهد گشت، به این تقسیم پیامبر خشنود شدند.[۴۵]ایشان چون انصار را راضی دید، جدایی ناپذیری خود از آنان را هر چند بر خلاف همه مردم باشد، تکرار کرد.[۴۶]این سخن نشان میدهد که ایمان و رفتار انصار نزد پیامبر در اواخر زندگانی ایشان از چه اعتباری برخوردار بوده است. ایشان سپس مسلمانان را سفارش کرد تا پس از حیاتش به انصار نیکی کنند[۴۷]و دشمنی با آنها را نشانه نفاق دانست.[۴۸]
انصار پس از پیامبر
رابطه گسترده انصار با پیامبر موجب شد تا ایشان میراثدار بخشی گسترده از تعالیم نبوی شوند. برای نمونه، بیشتر کسانی که در دوران پیامبر قرآن را جمع کردند، انصاری بودند که خلیفه دوم در پی فتح شام، سه تن از ایشان را برای تعلیم قرآن بهتازه مسلمانان بدانجا فرستاد.[۴۹]بسیاری از مفتیان برجسته[۵۰]انصاری بودند و فرزندان آنها نیز فتوا میدادند.[۵۱]در دوره تابعان 120 انصاری به سؤالهای دینی پاسخ میدادند.[۵۲]ابن عباس بسیاری از حدیثهای نبوی را نزد آنان یافت و از ایشان دریافت کرد.[۵۳] حضور پویای انصار در صحنههای نبرد اسلام با مشرکان مکه، زمینه را برای کینهتوزی و اختلاف میان قریشیان و انصار که سابقه اختلاف میان اعراب شمالی عدنانی (قریش مکه) و جنوبی یمانی (اهل مدینه) داشتند، بیش از پیش فراهم کرد. نگرانی از این اختلاف، در روایتی مشهور از پیامبر که بیمهری به انصار را در پی رحلت خود پیشگویی کرد، [۵۴] هویدا است. باتوجه به همین جنبه است که میتوان اجتماع انصار در سقیفه بنیساعده برای پیشدستی در تعیین جانشین پیامبر از میان انصار یا پیشنهاد امارت مشترک میان انصار و مهاجر را تبیین کرد. البته این پیشنهاد با مخالفت عمر و ابوبکر رویارو و به بیعت با ابوبکر منتهی شد. این موضعگیری انصار، قریشیان طرفدار خلافت را واداشت تا عمرو عاص را بهسرزنش انصار تشویق نمایند. او در خطابهای، انصار را به جاهطلبی و فراموشی نقش و جایگاه قریش در هدایت و به سامان رسیدن اوضاع آنان متهم کرد. اما امام علی(ع) سخنان عمرو بن عاص را تخطئه کرد و دوستی با انصار را نشانه ایمان و دشمنی با آنان را نفاق دانست و خدمات انصار به اسلام و پیامبر را یادآور شد و از پسر عمویش فضل بن عباس خواست تا با سرودههایی عمرو را پاسخ دهد. حسان بن ثابت با سپاس از این حمایت امام، در سرودههایی از ایشان قدردانی کرد.[۵۵]بههمین جهت، در دوره خلفای نخستین، منصبی مهم به انصار واگذار نشد و بزرگ ایشان، سعد بن عباده، که با خلیفه وقت بیعت نکرده بود، بهگونهای شکبرانگیز در دوران خلافت عمر کشته شد.[۵۶] بسیاری از انصار نیز در جنگهای رِدّه (11-12ق.) کشته شدند.[۵۷]برخی از انصار در نبرد سرنوشتساز یرموک در جبهه شام نیز حضور داشتند.[۵۸]در لشکرکشی خالد به عراق، عمیر بن سعد انصاری اوسی شرکت داشت. با نامه ابوبکر به خالد به سال 13ق. برای پیوستن به ابوعبیده، فرمانده مسلمانان در شام، عمیر مامور شد زنان و ناتوانان سپاه عراق را به مدینه بازگرداند.[۵۹]وی در فتح قبرس نیز حضور داشت.[۶۰]به سال 21ق. و در پی درگذشت فرماندهان این محور، ابوعبیده و عیاض، فرماندهی به او واگذار شد. همو در پی فتح عینُ الوَردَه، نخستین لشکرکشی تابستانه بر ضد بیزانس را برعهده گرفت.[۶۱]عبادة بن صامت انصاری خزرجی در محور شام حضور داشت و والی حمص گردید.[۶۲]او در فتح قبرس نیز حضور داشت و لاذقیه، انطرطوس و جبله را فتح کرد.[۶۳]مسجد جامع لاذقیه به کوشش او ساخته شد.[۶۴]وی در پی درگیری با معاویه به مدینه بازگشت؛ ولی عمر او را بازگرداند و ولایت معاویه را از او برداشت. وی که قرآن را در زمان پیامبر گردآورده بود، از دانشوران برجسته دوران خود در شام بهشمار میآمد و نخستین قاضی فلسطین بود و در قیام مردم بر ضد عثمان، آنان را به حمایت از وی فراخواند.[۶۵]بشیر بن سعد انصاری در پی فتح عین تمر از دنیا رفت و همانجا دفن شد.[۶۶]رویفع بن ثابت انصاری، طرابلس افریقیه را به سال 47ق. فتح کرد.[۶۷]ابوایوب انصاری نیز در فتح جزیره قبرس حضور داشت و به سال 51ق. پای دیوار قسطنطنیه، پایتخت بیزانس که به محاصره مسلمانان درآمده بود، درگذشت.[۶۸]فضالة بن عبید که در فتوحات شام از جمله قبرس حضور داشت، در دوره معاویه متولی قضاوت در پایتخت امویان شد.[۶۹]
انصار و امام علی
در پی خلافت امیرمؤمنان، برخی از انصار همانند محمد بن مسلمه و وهب بن صیفی و حسان بن ثابت با ایشان بیعت نکردند[۷۰]؛ اما قاطبه انصار ضمن بیعت، در نبردهای آن دوران با او همراه بودند. حجاج بن غزیه از دیگر انصاریان خواست بار دیگر نصرت خود را محقق سازند؛ همانگونه که نخستینبار پیامبر را نصرت دادند.[۷۱] نخستین حضور گسترده انصار، در سپاه امیرمؤمنان، در نبرد جمل (36ق.) بود. بر پایه روایتهای گوناگون 700[۷۲]یا 800[۷۳]انصاری در آن نبرد حضور داشتند. ابوقتاده نعمان بن ربعی انصاری در جمل فرمانده پیاده نظام بود.[۷۴]پیش از نبرد صفین، بشیر بن عمرو انصاری همراه تنی از یاران امام نزد معاویه رفتند تا وی را مجاب بههمکاری سازند؛ اما نپذیرفت.[۷۵]در نبرد نهروان، امام علی، ابوایوب انصاری را فرمانده سواره نظام و ابوقتاده نعمان انصاری را فرمانده پیاده نظام و قیس بن سعد بن عباده را فرمانده انصاریان حاضر در نبرد ساخت.[۷۶]سپس ابوایوب کارگزار امام بر مدینه گشت.[۷۷]قیس بن سعد بن عباده از فرماندهان و والیان زیرک و دلیر امام علی بود و مدتی ولایت مصر را برعهده داشت و در پی شرکت در نبرد صفین، [۷۸] کارگزار آذربایجان شد. او در پی شهادت امام، مردم را به بیعت با امام حسن ترغیب کرد و خود نخستین فردی بود که با ایشان بیعت کرد.[۷۹]وی در واکنش به نامه معاویه که او را به خود فراخوانده بود، پاسخی تند نوشت؛ چنانکه معاویه از او دست شست.[۸۰] در پی وفات پیامبر، همواره انصاریانی وارد دستگاه خلافت شدند. ابوحلیمه معاذ بن حارث انصاری امام نماز تراویح در دوره خلیفه دوم بود.[۸۱]کسانی چون کعب بن عجره انصاری و مسلمة بن مخلد انصاری در پی انتقام از قاتلان عثمان برآمدند.[۸۲]نعمان بن بشیر انصاری نیز لباس خونین عثمان را به شام برد[۸۳]و در نبرد صفین، انصار را به سبب مواجهه با معاویه سرزنش کرد.[۸۴]وی فرماندهی یکی از حملات (غارات) برضد امام علی را برعهده داشت و بعدها والی کوفه شد.[۸۵]نعمان در دوره یزید نخست بهعنوان نماینده وی با ابن زبیر که در مکه مستقر شده بود، گفتوگو کرد و سپس به وی پیوست.[۸۶]مسلمة بن مخلد انصاری نیز از هواداران معاویه بود و در صفین کنار او حاضر شد و سپس امارت مصر و مغرب را برعهده گرفت.[۸۷] بیشتر انصار بهدلیل حمایت از امام علی، در دوره امویان زیر فشار فراوان قرار گرفتند. در حملاتی که سپاهیان معاویه در اواخر خلافت امیرمؤمنان، بهمناطق گوناگون کردند، بسر بن ارطاة در راس سپاه خود به مدینه آمد و در پی تحقیر انصار و مسؤول دانستن آنان در قتل عثمان، از جانب معاویه از آنها بیعت گرفت.[۸۸]معاویه با سیاستهای ویژه، همچون محروم کردن انصار از بیت المال، [۸۹] آنان را با بحران مالی رویارو ساخت و داراییهای آنها را با بهایاندک خرید.[۹۰]در نتیجه، انصار در دوران معاویه دچار فقر شدند.[۹۱]معاویه هنگام مرگ به یزید سفارش کرد در صورت فراهم بودن زمینه مناسب از آنان انتقام گیرد و مسلم بن عقبه مری (مسرف) را مامور این کار کند.[۹۲]مسلم در فاجعه حرّه (63ق.) به فرمان یزید، به کشتار و غارت و تجاوزی گسترده دست زد[۹۳]و سه روز شهر را در اختیار سپاه خود نهاد[۹۴]و سپس بهعنوان بردگان یزید از آنان بیعت گرفت.[۹۵]در این رخداد 306 تن از زادگان انصار و مهاجران به قتل رسیدند.[۹۶]در دوره عبدالملک بن مروان به سال 74ق. حجاج بن یوسف ثقفی سه ماه والی مدینه بود. وی با انصار سرسختی نشان داد و آنان را قاتلان عثمان خواند و بر دست و گردن بزرگان انصاری به سان بردگان داغ نهاد.[۹۷]در همین دوره، عبدالرحمن بن ابی لیلی، فقیه و مقری کوفی، در قیامابن اشعث بر ضد امویان شرکت کرد و در مواجهه با حجاج ثقفی به سال 83ق. کشته شد.[۹۸]عدی بن ثابت انصاری (درگذشت 110ق.) امامت مسجد شیعیان کوفه را برعهده داشت. قیام زید بن علی در کوفه به سال 122ق. از خانه معاویة بن اسحاق انصاری آغاز شد.[۹۹]
برجستگان و کارگزاران
از آنجا که انصار نسبت به دیگر مسلمانان، بیشترین ارتباط را با پیامبر داشتند، در نقل حدیث و نیز قرائت قرآن از دانش بسیار برخوردار بودند. این دانش موجب میشد در بسیاری از دورانها آنان منصب قضاوت یک شهر را نیز برعهده گیرند. عبدالرحمن بن یزید بن جاریه (درگذشت 93ق.) از قضات مدینه، [۱۰۰] ابوامامه اسعد بن سهل بن حنیف (درگذشت 100ق.) از علمای مدینه، خارجة بن زید بن ثابت انصاری (درگذشت 100ق.) از فقیهان هفتگانه مدینه، ابوبکر محمد بن حزم انصاری از دانشوران و قاضیان برجسته مدینه، ابوعبدالله محمد انصاری (درگذشت 121ق.) صاحب حلقه افتاء در مدینه، و اسحاق بن عبدالله انصاری (درگذشت 132ق.) از فقیهان مدینه بود که مالک او را برتر از همه میدانست. عبدالله بن ابیبکر انصاری مدنی (درگذشت 135ق.) استاد مالک و بنیانگذار مذهب مالکی است. عاصم بن عمر بن انصاری (درگذشت 120ق.) راوی اخبار جابر و استاد محمد بن اسحاق، نخستین سیرهنویس در تاریخ اسلام، بود.[۱۰۱] دانشوران انصاری در دوره عباسیان نیز مناصب حکومتی پذیرفتند. یحیی بن سعید انصاری فقیهی برجسته و قاضی القضات ابوعباس سفاح بنیانگذار عباسیان بود که به قضاوت خود در دوره منصور ادامه داد.[۱۰۲]ابوعبدالرحمن محمد بن عبدالرحمن بن ابی لیلی انصاری (درگذشت 148ق.) فقیه و مفتی و قاضی کوفه بود.[۱۰۳] [۱۰۴] (درگذشت 180ق.) قاری و محدث مدینه بود.[۱۰۵]ابوزید سعید بن اوس انصاری بصری (درگذشت 215ق.) استاد برجسته لغت، ابوعبدالله محمد بن عبدالله انصاری بصری (درگذشت 215ق.) دانشور و قاضی بصره و از شیوخ بخاری، عفّان بن مسلم انصاری بصری (درگذشت 220ق.) ازاندک محدثان برجسته دوران خود، ابوالقاسم عبدالملک بن علی انصاری (درگذشت 444ق.) محدث و زاهد بصره، ابوالحسن هبةالله بن عبدالرزاق انصاری (درگذشت 491ق.) محدث بغداد، [۱۰۶] و ابومعمّر انصاری ازجی بغدادی (درگذشت 549ق.) [۱۰۷]از محدثان برجسته انصاری عراق بهشمار میآیند. در خراسان و ماوراء النهر میتوان از ابوموسی اسحاق بن موسی (درگذشت 244ق.) قاضی نیشابور، [۱۰۸] فرزندش موسی (درگذشت 297ق.) قاضی نیشابور و اهواز، [۱۰۹] ابوالمظفر موسی بن عمران (درگذشت 486ق.) از محدثان و صوفیان خراسان، ابوالفضل بکر بن محمد (درگذشت 512ق.) از علمای برجسته حنفی در زرنج بخارا، ابوالقاسم سلمان بن ناصر (درگذشت 512ق.) فقیه و متکلم و صوفی نیشابور، ابومحمد عبدالرحمن بن ابی شُریح (درگذشت 392ق.) محدث هرات، ابوذر عبد بن احمد هروی (درگذشت 434ق.) فقیه و شیخ حرم مکه، و ابواسماعیل عبدالله بن محمد (درگذشت 481ق.) صوفی هرات نام برد.[۱۱۰] در جبال، ابوبشر محمد بن احمد انصاری (درگذشت 310ق.) از محدثان ری[۱۱۱]و ابوالفرج محمد بن ابی حاتم انصاری (درگذشت 501ق.) فقیه قزوین حضور داشتند. در شام، ابوعلی محمد بن هارون انصاری دمشقی (درگذشت 353ق.)، ابوالفرج عبدالواحد بن محمد انصاری (درگذشت 486ق.) فقیه و زاهد و شیخ شام که مدتی نیز در شیراز میزیست، و ابومحمد هبةالله انصاری دمشقی (درگذشت 524ق.) محدث و تاریخنگار شامی[۱۱۲]بودند. ابوطاهر اسماعیل، ادیب و فقیه شافعی دمشق در سده هفتم ق. که چندی متصدی امور بیت المال بود و شمسالدین محمد بن اسماعیل معروف به ابن خباز، محدث شافعی دمشق در سده هفتم و هشتم ق. به عبادة بن صامت نسب میرساندند.[۱۱۳]از دیگر نامآوران ایشان میتوان به افرادی چون قاضی ابوبکر انصاری استاد ابن جوزی تاریخنگار و مفسر بزرگ سده ششم ق.[۱۱۴]و شیخ الشیوخ عبدالعزیز بن محمد انصاری، استاد امام نووی فقیه و تاریخنگار دمشق، اشاره کرد.[۱۱۵] در اندلس نیز انصاریانی حضور داشتند که نامشان در عرصه دانش ماندگار شده است؛ از جمله ابومحمد عبدالله بن ولید انصاری اندلسی (درگذشت 448ق.)، عبدالله بن سهل انصاری (درگذشت 480ق.) مقری اندلس، و ابوالحسن سعدالخیر انصاری اندلسی (درگذشت 541ق.) که به چین نیز سفر کرد.[۱۱۶] این پراکندگی به خوبی میتواند بیانگر مهاجرت انصاریان به قلمروهای فتح شده باشد. افزون بر این، شواهد دیگری بر این حقیقت دلالت میکند. کوچهای در گرگان، [۱۱۷] روستایی در حوالی بصره، و مسجدی بزرگ در بغداد[۱۱۸]به نام انصار خوانده شده که حاکی از حضور انصار در آن مناطق است. همچنین منابع از حضور انصاریان در شهر ینبع در حاشیه دریای سرخ، [۱۱۹] مَنفلوط مصر[۱۲۰]واندلس[۱۲۱]خبر میدهند؛ چنانکه سلسله بنی نصر یا بنیاحمر چند سده در جنوب اندلس (غرناطه) حکم راندند و طایفه بنیهارون در قرطبه[۱۲۲]نیز انصاری تبارند.
امرای انصاری مدینه
پس از گسترش قلمرو اسلامی، مدینه بهدست یکی از امرا اداره میشد. از اینرو، تا اوایل دوره امام علی به سال 35ق. که مدینه پایتخت مسلمانان بوده است، نمیتوان از اداره مستقل مدینه به دست فردی جز خلیفه سخن گفت. نخستین امیر مدینه، تمیم بن عبد عمرو انصاری است که در پی عزیمت امام علی به بصره، برای ستیز با اصحاب جمل، اداره مدینه را برعهده گرفت.[۱۲۳]ابوایوب خزرجی انصاری و فرد ناشناخته انصاری دیگری والیان مدینه در دوره امام علی بودند.[۱۲۴]وی عثمان بن حنیف انصاری را والی بصره، و قرظة بن کعب انصاری و ابومسعود عقبه انصاری را والی کوفه ساخت.[۱۲۵] پس از وی، عموم والیان از قریش، بهویژه از بنیامیه بودند تا اینکه در دوران یزید به سال 62ق. عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه قیام کرد و اداره مدینه را برعهده گرفت. سپاهیان یزید با سرکوب این قیام، فجایع فراوان در مدینه بهبار آوردند. تا چهار دهه بعد تقریباً هیچ انصاری به ولایت مدینه دست نیافت. در سالهای 99 تا 101ق. محمد بن عبدالرحمن انصاری (درگذشت 124ق.) اداره امور مدینه را از سوی عمر بن عبدالعزیز برعهده گرفت. ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم انصاری (درگذشت 120ق.) از سوی ولید بن عبدالملک (حک: 86-96ق.) و نیز سلیمان بن عبدالملک (حک: 96-99ق.) امارت مدینه را برعهده داشت.[۱۲۶]در پی او امویان و عباسیان هیچگاه اداره امور مدینه را به انصار واگذار نکردند و حکومت این شهر در میان اشراف اموی و عباسی دست به دست میشد. این امر بهخوبی بیانگر تفاوت نگرش امام علی(ع) با دیگر حاکمان زمانه است.
انصارنگاری
در گذر تاریخ، درباره نسب، مناقب و فضیلتهای انصار کتابهایی نگاشته شده که برخی از آنها عبارتند از: من شهد صفین مع علیّ من الانصار از کلبی، [۱۲۷] نسب الانصار از عبدالله بن محمد انصاری مشهور به ابن القداح، [۱۲۸] فضائل الانصار از ابی داوود صاحب سنن، [۱۲۹] فضائل الانصار از قاضی ابوالبختری، [۱۳۰] الاستبصار فی نسب الانصار از ابن قدامه مقدسی، [۱۳۱] نزهة الابصار بفضائل الانصار از ابی حسن بکری، [۱۳۲] جلاء الافکار فی مناقب الانصار از دباغ، [۱۳۳] مسارح الانظار فی انساب الانصار از سیدجعفر اعرجی، [۱۳۴] تحفة الاخیار فی فضائل الانصار از نورالدین انصاری، و باب مناقب الانصار در صحیح بخاری.[۱۳۵]
پیوند به بیرون
پانویس
- ↑ العین، ص808؛ معجم مقاییس اللغه، ج5، ص435؛ لسانالعرب، ج14، ص160، «نصر.
- ↑ العین، ص808؛ معجم مقاییس اللغه، ج5، ص435؛ لسانالعرب، ج14، ص160، «نصر.
- ↑ معجم الفروق اللغویه، ص540.
- ↑ الطبقات، ج3، ص6، 296.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص106؛ المعارف، ص109؛ صبح الاعشی، ج6، ص48.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص293؛ تاریخ طبری، ج2، ص86.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص87؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص38؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج2، ص295.
- ↑ المستدرک، ج2، ص625-626؛ السنن الکبری، ج8، ص145-146؛ صحیح ابن حبان، ج14، ص172-173.
- ↑ المغازی، ج1، ص11؛ الطبقات، ج2، ص6.
- ↑ الطبقات، ج2، ص14؛ تاریخ الاسلام، ج1، ص298.
- ↑ تاریخالاسلام، ج1، ص298؛ تاریخ طبری، ج2، ص140-141.
- ↑ الطبقات، ج2، ص150-151؛ الثقات، ج1، ص221-224.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص189؛ اسد الغابه، ج5، ص30؛ الاصابه، ج6، ص357.
- ↑ المغازی، ج1، ص282.
- ↑ المغازی، ج1، ص300؛ المغازی، ج1، ص347؛ المغازی، ج2، ص700.
- ↑ المغازی، ج3، ص922.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص365.
- ↑ الاغانی، ج4، ص144؛ تاریخ دمشق، ج28، ص96؛ اسد الغابه، ج2، ص4-5.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص186؛ اسد الغابه، ج2، ص194.
- ↑ اسباب النزول، ص55-56؛ روض الجنان، ج4، ص65.
- ↑ المحرر الوجیز، ج1، ص361؛ زاد المسیر، ج1، ص241-242.
- ↑ نک: الطبقات، ج3، ص396.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص270.
- ↑ الطبقات، ج1، ص238؛ الطبقات، ج3، ص22؛ انساب الاشراف، ج1، ص270.
- ↑ الطبقات، ج1، ص238؛ انساب الاشراف، ج1، ص270.
- ↑ احکام القرآن، ج3، ص261-262؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج5، ص1742.
- ↑ الطبقات، ج2، ص57.
- ↑ تاریخ المدینه، ج2، ص489.
- ↑ الآحاد و المثانی، ج3، ص393؛ المستدرک، ج4، ص83.
- ↑ الطبقات، ج4، ص18؛ المصنف، ج5، ص380.
- ↑ تاریخ المدینه، ج2، ص490.
- ↑ نک: تاریخ المدینه، ج1، ص351-374؛ تاریخ طبری، ج2، ص261.
- ↑ مجمع البیان، ج10، ص442.
- ↑ الطبقات، ج1، ص172؛ انسابالاشراف، ج1، ص266-267.
- ↑ الطبقات، ج8، ص163.
- ↑ السیرةالنبویه، ابنکثیر، ج2، ص303؛ الطبقات، ج1، ص239.
- ↑ التعریف بتاریخ، ص20.
- ↑ نک: التعریف بتاریخ، ص226-240.
- ↑ الطبقات، ج8، ص166؛ المنتظم، ج3، ص87.
- ↑ الطبقات، ج1، ص401، 403.
- ↑ الطبقات، ج1، ص457.
- ↑ الطبقات، ج1، ص136.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص574.
- ↑ صحیح مسلم، ج5، ص178؛ السنن الکبری، ج9، ص44.
- ↑ صحیح البخاری، ج4، ص59؛ الارشاد، ج1، ص145-146.
- ↑ الطبقات، ج2، ص251.
- ↑ الآحاد و المثانی، ج3، ص351؛ سنن الترمذی، ج5، ص371.
- ↑ صحیح البخاری، ج1، ص10؛ الآحاد و المثانی، ج3، ص328.
- ↑ الطبقات، ج2، ص355.
- ↑ الطبقات، ج2، ص350.
- ↑ الطبقات، ج2، ص3؛ الطبقات، ج2، ص379.
- ↑ الطبقات، ج6، ص109-110.
- ↑ الطبقات، ج2، ص368؛ انساب الاشراف، ج4، ص34.
- ↑ انساب الاشراف، ج4، ص53؛ عیون الاثر، ج2، ص355.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص128؛ شرحنهج البلاغه، ج6، ص35.
- ↑ الاستیعاب، ج2، ص599؛ تهذیب الکمال، ج7، ص92-95؛ الاصابه، ج3، ص56.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص1362-1412؛ اسد الغابه، ج1، ص231؛ اسد الغابه، ج1، ص280؛ الاصابه، ج1، ص210-236.
- ↑ فتوح البلدان، ص138.
- ↑ تاریخ طبری، ج3، ص415.
- ↑ فتوح البلدان، ص155.
- ↑ فتوح البلدان، ص138؛ فتوح البلدان، ص177؛ الکامل، ج3، ص117.
- ↑ فتوح البلدان، ص133.
- ↑ فتوح البلدان، ص135؛ فتوح البلدان، ص155.
- ↑ الکامل، ج2، ص492.
- ↑ الاستیعاب، ج2، ص808.
- ↑ الکامل، ج2، ص395.
- ↑ شذرات الذهب، ج1، ص240.
- ↑ فتوح البلدان، ص155؛ شذرات الذهب، ج1، ص246.
- ↑ فتوح البلدان، ص155؛ اسد الغابه، ج4، ص134.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص207؛ الارشاد، ج1، ص243.
- ↑ النهایه، ج5، ص206؛ الفائق، ج3، ص371.
- ↑ الانساب الاشراف، ج2، ص233.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص138؛ تاریخ الاسلام، ج3، ص484.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص239.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص302؛ تاریخ طبری، ج3، ص569.
- ↑ الاخبار الطوال، ص210؛ الامامة و السیاسه، ج1، ص128؛ تاریخ طبری، ج4، ص63.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص454؛ الغارات، ج2، ص602.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص301.
- ↑ انساب الاشراف، ج3، ص28.
- ↑ انساب الاشراف، ج3، ص39-40.
- ↑ شذرات الذهب، ج1، ص284.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص291؛ انساب الاشراف، ج2، ص390.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج1، ص45.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج1، ص97.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص445.
- ↑ انساب الاشراف، ج5، ص307؛ الاصابه، ج6، ص347.
- ↑ اسد الغابه، ج4، ص398؛ شذرات الذهب، ج1، ص282.
- ↑ الاستیعاب، ج1، ص162؛ تاریخ دمشق، ج59، ص119؛ وفاء الوفاء، ج1، ص43.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج1، ص228.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج1، ص228.
- ↑ اخبار الدولة العباسیه، ص45.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص182؛ تاریخ طبری، ج4، ص272؛ تاریخ دمشق، ج58، ص104-105.
- ↑ الاتحاف، ص173-174؛ وفاءالوفاء، ج1، ص102.
- ↑ الطبقات، ج3، ص50؛ تاریخ دمشق، ج39، ص350.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص183؛ تاریخ طبری، ج4، ص380.
- ↑ شذرات الذهب، ج1، ص283.
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص35؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص265؛ تاریخ الاسلام، ج5، ص317-318.
- ↑ شذرات الذهب، ج1، ص340.
- ↑ شذرات الذهب، ج2، ص77؛ شذرات الذهب، ج2، ص92.
- ↑ شذرات الذهب، ج1، ص369.
- ↑ شذرات الذهب، ج1، ص157؛ شذرات الذهب، ج1، ص230.
- ↑ احسن التقاسیم، ص131؛ شذرات الذهب، ج1، ص212.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج9، ص275.
- ↑ اسماعیل بن جعفر انصاری مدنی
- ↑ شذرات الذهب، ج2، ص356.
- ↑ شذرات الذهب، ج4، ص39؛ شذرات الذهب، ج4، ص189.
- ↑ شذرات الذهب، ج6، ص254.
- ↑ شذرات الذهب، ج3، ص413.
- ↑ شذرات الذهب، ج2، ص105.
- ↑ شذرات الذهب، ج2، ص274؛ شذرات الذهب، ج3، ص254؛ شذرات الذهب، ج3، ص365؛ شذرات الذهب، ج4، ص34.
- ↑ شذرات الذهب، ج4، ص52.
- ↑ شذرات الذهب، ج3، ص13؛ شذرات الذهب، ج4، ص73؛ شذرات الذهب، ج4، ص113.
- ↑ شذرات الذهب، ج5، ص288؛ شذرات الذهب، ج8، ص307.
- ↑ شذرات الذهب، ج1، ص47.
- ↑ شذرات الذهب، ج5، ص309.
- ↑ شذرات الذهب، ج5، ص205؛ شذرات الذهب، ج6، ص210.
- ↑ تاریخ جرجان، ص173.
- ↑ الفهرست، ص29؛ تاریخ بغداد، ج6، ص6.
- ↑ معجم ما استعجم، ج2، ص656.
- ↑ صبح الاعشی، ج1، ص372.
- ↑ فتح الباری، ج6، ص390.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص354.
- ↑ اسد الغابه، ج1، ص260.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص152.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص222؛ انساب الاشراف، ج2، ص296.
- ↑ انساب الاشراف، ج8، ص145؛ انساب الاشراف، ج8، ص191؛ شذرات الذهب، ج2، ص99.
- ↑ الذریعه، ج22، ص229.
- ↑ الطبقات، ج3، ص513؛ تاریخ بغداد، ج10، ص62.
- ↑ کشف الظنون، ج2، ص1274.
- ↑ الفهرست، ص146؛ هدیة العارفین، ج4، ص51.
- ↑ ایضاح المکنون، ج3، ص70؛ هدیة العارفین، ج5، ص459.
- ↑ ایضاح المکنون، ج4، ص634؛ هدیة العارفین، ج6، ص239.
- ↑ هدیة العارفین، ج2، ص84.
- ↑ الذریعه، ج20، ص376.
- ↑ معجم المؤلفین، ج13، ص121.
منابع
- الآحاد و المثانی: ابن ابی عاصم (درگذشت 287ق.)، به کوشش باسم فیصل، ریاض، دار الدرایه، 1411ق.
- الاتحاف بحبّ الاشراف: الشبراوی، به کوشش سامی، دار الکتاب الاسلامی، 1423ق.
- الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (درگذشت 520ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، 1386ق.
- احسن التقاسیم: المقدسی البشاری (درگذشت 380ق.)، قاهره، مکتبة مدبولی، 1411ق.
- احکام القرآن: الجصاص (درگذشت 370ق.)، به کوشش قمحاوی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
- اخبار الدولة العباسیه: به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت، دار الطلیعه، 1391ق.
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (درگذشت 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق.
- الارشاد: المفید (درگذشت 413ق.)، بیروت، دار المفید، 1414ق.
- اسباب النزول: الواحدی (درگذشت 468ق.)، به کوشش کمال بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق.
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (درگذشت 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
- اسد الغابه: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی.
- اسماء الرجال: عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی (درگذشت 623ق.)، به کوشش حسینی ارموی، تهران، 1334ق.
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (درگذشت 356ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق.
- الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (درگذشت 276ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، 1413ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (درگذشت 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
- ایضاح المکنون: اسماعیل پاشا البغدادی (درگذشت 1339ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (درگذشت 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.
- تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (درگذشت 463ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق.
- تاریخ جرجان: حمزة بن یوسف السهمی (درگذشت 427ق.)، به کوشش محمد عبدالمعید، بیروت، عالم الکتب، 1407ق.
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (درگذشت 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق.
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (درگذشت 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّه (درگذشت 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (درگذشت 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
- التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (درگذشت 902ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
- التعریف بتاریخ و معالم المسجد النبوی الشریف: ضیاء محمد عطار، جده، کنوز المعرفه، 1432ق.
- تفسیر ابن ابی حاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابی حاتم (درگذشت 327ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، 1419ق.
- تهذیب الکمال: المزّی (درگذشت 742ق.)، به کوشش زکار و دیگران، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
- الثقات: ابن حبان (درگذشت 354ق.)، الکتب الثقافیه، 1393ق.
- جمهرة انساب العرب: ابن حزم (درگذشت 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- الذریعة الی تصانیف الشیعه: آقا بزرگ تهرانی (درگذشت 1389ق.)، بیروت، دار الاضواء، 1403ق.
- روض الجنان: ابوالفتوح رازی (درگذشت 554ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.
- زاد المسیر: ابن جوزی (درگذشت 597ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، 1422ق.
- سنن الترمذی: الترمذی (درگذشت 279ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، 1402ق.
- السنن الکبری: البیهقی (درگذشت 458ق.)، بیروت، دار الفکر.
- السیرة النبویه: ابن هشام (درگذشت 213/218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.
- السیرة النبویه: ابنکثیر (درگذشت 774ق.)، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفه، 1396ق.
- شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (درگذشت 1089ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، 1406ق.
- شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید (درگذشت 656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق.
- صبح الاعشی: احمد بن علی القلقشندی (درگذشت 821ق.)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م.
- صحیح ابن حبان: علی بن بلبان الفارسی (درگذشت 739ق.)، به کوشش الارنؤوط، الرساله، 1414ق.
- صحیح البخاری: البخاری (درگذشت 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.
- صحیح مسلم: مسلم (درگذشت 261ق.)، بیروت، دار الفکر.
- الطبقات الکبری: ابن سعد (درگذشت 230ق.)، بیروت، دار صادر.
- العین (ترتیب العین): خلیل (درگذشت 175ق.)، به کوشش بکایی، قم، نشر اسلامی، 1414ق.
- عیون الاثر: ابن سید الناس (درگذشت 734ق.)، بیروت، دار القلم، 1414ق.
- الغارات: ابراهیم ثقفی الکوفی (درگذشت 283ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، 1355ش.
- الفائق فی غریب الحدیث: الزمخشری (درگذشت 538ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق.
- فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، بیروت، دار المعرفه.
- فتوح البلدان: البلاذری (درگذشت 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م.
- الفهرست: ابن الندیم (درگذشت 438ق.)، به کوشش تجدد.
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- کشف الظنون: حاجی خلیفه (درگذشت 1067ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- لسان العرب: ابن منظور (درگذشت 711ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
- مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
- المحرر الوجیز: ابن عطیة الاندلسی (درگذشت 546ق.)، به کوشش عبدالسلام، لبنان، دار الکتب العلمیه، 1413ق.
- المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (درگذشت 405ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
- المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (درگذشت 211ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی.
- المعارف: ابن قتیبه (درگذشت 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش.
- معجم الفروق اللغویه: ابوهلال العسکری (درگذشت 395ق.)، قم، انتشارات اسلامی، 1412ق.
- معجم المؤلفین: عمر کحّاله، بیروت، دار احیاء التراث العربی ـ مکتبة المثنی.
- معجم ما استعجم: عبدالله البکری (درگذشت 487ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق.
- معجم مقاییس اللغه: ابن فارس (درگذشت 395ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، 1404ق.
- معرفة الصحابه: ابونعیم الاصفهانی (درگذشت 430ق.)، به کوشش العزازی، الریاض، دار الوطن، 1419ق.
- المغازی: الواقدی (درگذشت 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
- المنتظم: ابن الجوزی (درگذشت 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
- النهایه: مبارک ابن اثیر (درگذشت 606ق.)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش.
- وفاء الوفاء: السمهودی (درگذشت 911ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006م.
- هدیة العارفین: اسماعیل پاشا (درگذشت 1339ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.