غزوه تبوک: واپسین غزوه پیامبر(ص) در برابر رومیان در شمالی‌ترین منطقه حجاز به سال نهم ق. بوده است.

پیشینه

نام تبوک در منابع اسلامی به سبب غزوه‌ای که در اواخر زندگانی پیامبر(ص) در آن جا رخ داد، مشهور گشت. در این میان، نبردی با رومیان رخ نداد؛ اما ویژگی‌های این اعزام به یکی از دورترین و حساس‌ترین مناطق شبه جزیره، آن هم در برابر قدرت بزرگ جهان آن روز، بر اهمیت این غزوه می‌افزاید.


تبوک نام یک وادی در شمالی‌ترین نقطه حجاز بین سرزمین حِجر و شام است.[۱] برخی این سرزمین را بخشی از قلمرو شام دانسته‌اند.[۲] این وادی در 4 منزلی حجر، 6 منزلی مَدین، 12منزلی مدینه و 11منزلی دمشق و در میانه راه مدینه و دمشق قرار دارد.[۳]

وجه تسمیه

در وجه نام‌گذاری تبوک اختلاف است. برخی این نام را برگرفته از سخن پیامبر(ص) درباره چشمه‌ای در آن سرزمین دانسته‌اند.[۴] اما بعضی به استناد روایتی از معاذ بن جبل، تبوک را نام این چشمه پیش از حضور رسول خدا در تبوک[۵] دانسته‌اند.[۶] بطلمیوس در کتاب جغرافیای خود، آن را «تپوا» خوانده است.[۷]

جغرافیای تبوک

تبوک با قدمت 2500ساله[۸] در سال 500ق. م. شاهد تمدن بزرگ نَبَطی‌ها بود.[۹] این سرزمین سکونت‌گاه اصحاب اَیکه بود که حضرت شعیب(ع) پیامبر آنان به شمار می‌رفت.[۱۰]


چاه ثمود که ناقه صالح(ع) باید از آب آن می‌نوشید، در سرزمین حجر و در مسیر همین وادی قرار دارد.[۱۱] اعراب قحطانی (جنوبی) بنی‌عُذره[۱۲] و بنی‌کلب[۱۳] از زیرمجموعه‌های قُضاعه و نیز قبایل جُذام، لخم، [۱۴] بنی‌عَبس، مُره، و ذِبیان از ساکنان تبوک در دوران جاهلی و آغاز دوره اسلامی بودند.[۱۵]

حِسمی در شمال غربی و شَرَورَی در شمال شرقی تبوک، از کوه‌های این منطقه هستند.[۱۶]


چشمه معروف تبوک با نام مُولَه که به برکت پیامبر(ص) پرآب شد و تا 1367ق. همچنان پرآب بود و ساکنان و حاجیان از آن استفاده می‌کردند، [۱۷] قلعه تبوک که این چشمه در آن قرار دارد، دیواری که پیامبر بر آن تکیه داد، [۱۸] و مسجد توبه که عمر بن عبدالعزیز (حک: 99-101ق.) به سال 99ق. آن را در جایی ساخت که پیامبر 10 شب در آن نماز گزارده بود، [۱۹] از آثار اسلامی به جا مانده در این سرزمین هستند.

راه حج شام

تبوک از راه‌های حج حاجیان شام است[۲۰] و آن را پنجمین منزل این راه در پی حرکت از شام شمرده‌اند.[۲۱] محمد بن رُشید (م. 721ق.) و صلاح الدین صفدی (م. 764ق.) و ابن‌بطوطه (م. 779ق.) از تبوک دیدار کرده و از سنت ورود حاجیان به تبوک با شمشیرهای برهنه با اقتدا به رفتار پیامبر در غزوه تبوک، گزارش داده‌اند.[۲۲]


به گزارشی، حاجیان چهار روز کنار چشمه تبوک استراحت می‌کردند و سپس با برداشتن آب کافی از این چشمه، آماده حرکت به سوی مکه می‌شدند.[۲۳] از آن جا که تبوک استراحتگاه حاجیان بود، عثمانی‌ها قلعه‌هایی برای استراحت حاجیان ساختند که به حِصن حُجاج معروف است.[۲۴]


امروزه ناحیه تبوک بزرگ‌ترین منطقه در شمال عربستان است[۲۵] که به مرکزیت شهر تبوک[۲۶] یکی از 13 ناحیه پادشاهی سعودی است و از پنج استان املج، حَقل، وَجه، ضَباء، تیماء و ده‌ها روستا تشکیل شده است.[۲۷] رشد و گسترش امروزین تبوک، مدیون راه آهنی است که در سال‌های 1324 تا 1326ق./1906-1908م. حجاز را به شام پیوند داد. پیش از آن، تبوک تنها یک آبادی بود که حدود 200 تن جمعیت داشت.[۲۸] اما امروزه این تعداد به 150 هزار تن افزایش یافته است.[۲۹]


راه‌های آسفالت متعدد، این شهر را به دیگر شهرها پیوند داده و در این میان، راه تبوک به مدینه به مسافت 700[۳۰] و به نقلی 674[۳۱] کیلومتر مهم‌ترین راه آسفالت تبوک به شمار می‌رود و فرودگاه آن مهم‌ترین فرودگاه شمال عربستان است. این شهر به سبب وجود یکی از بزرگ‌ترین پایگاه‌های نظامی عربستان در مرز اردن و سوریه، از اهمیتی ویژه برخوردار است.[۳۲]

لشکرکشی رومیان

به سال نهم ق. بازرگانان نبَطی که با مدینه روابط تجاری داشتند، از تصمیم هراکلیوس/هرقل، امپراتور روم شرقی، برای حمله به مسلمانان گزارش دادند. بر اساس این گزارش، هراکلیوس با فراخوانی قبایل عرب مسیحی سرزمین‌های مرزی شام و حجاز همچون غَسّان، جُذام و لَخم، سپاهیان خود را با شمار40000 تن تا بلقاء، از شهرهای شام در اردن امروزی، پیش راند و خود نیز در حمص، از شهرهای شمالی سوریه، مستقر شد.[۳۳]


برخی علت این لشکرکشی را نامه مسیحیان عرب به هراکلیوس می‌دانند که در آن به دروغ، از درگذشت پیامبر(ص) و قحطی سخت در شبه جزیره و ناتوانی اقتصادی مسلمانان گزارش داده و از امپراتور روم خواسته بودند تا برای برچیدن این دین و پیروانش تلاش نماید.[۳۴]


پیامبر(ص) در پی احساس خطر از رومیان، با نگاشتن نامه‌های گوناگون و اعزام نمایندگانی، قبایل مسلمان بیرون از مدینه را به نبرد با رومیان فراخواند.[۳۵] در این میان، نامه‌نگاری با قبایلی چون غَطَفان، تمیم و طی[۳۶] و اعزام بُریدة بن حُصیب، ابورُهم غِفاری، نُعیم بن مسعود، بدیل بن وَرقاء، جُندب و رافع فرزندان مکیث، ابوواقد لیثی، ابوجعد ضُمَری، و عباس بن مِرداس به سوی قبایل اسلم، غفار، بنی‌اشجع، بنی‌کعب بن عمرو خُزاعی، جُهَینه، بنی‌لیث، بنی‌ضَمره و بنی‌سُلیم گزارش شده است.[۳۷]


در منابع، از اعزام نماینده پیامبر(ص) برای دعوت از قبایل تازه‌مسلمان ساکن در مکه و پیرامون آن گزارشی در دست نیست. این شاید به سبب مسافت طولانی مکه تا مدینه و تلاش پیامبر برای شتاب در گردآوری و اعزام نیرو باشد.

علل و انگیزه جنگ

گردآوری نیرو برای رویارویی با روم در حالی رخ داد که به سبب برخی عوامل، انگیزه‌هایی دوچندان برای همراهی با پیامبر(ص) در شماری از صحابه و مسلمانان پدید آمده بود و در همین حال، برخی عوامل بازدارنده نیز بسیاری از آنان را برای حضور در نبرد به تردید و سستی افکنده بود.

جبران شکست مسلمانان در سریه مؤته (8ق.) و ستاندن انتقام خون جعفر بن ابی‌طالب که همراه برخی از بهترین صحابه پیامبر(ص) در این نبرد به دست رومیان به شهادت رسیده بود، از انگیزه‌های اصحاب برای حضور در سپاه به شمار می‌رفت.[۳۸]


گرفتن جزیه از اهل کتاب که با نزول آیه 29 سوره توبه برای مسلمانان مجاز شمرده شده بود، عاملی دیگر بود که برخی از مسلمانان را برای رویارویی با رومیان ترغیب می‌کرد؛ زیرا پیشتر در پی نزول آیه 28 سوره توبه و منع حضور مشرکان در مسجدالحرام و از میان رفتن زمینه تجارت قریش با بازرگانان غیر مسلمان در ایام حج، نگرانی‌هایی برای قریشیان پدید آمده بود.


با صدور فرمان نبرد با رومیان هم‌زمان با نزول آیه 29 توبه[۳۹] که مسلمانان را به نبرد با آن دسته از اهل کتاب که با دین اسلام دشمنی می‌ورزیدند، فراخواند و گرفتن جزیه از آنان را برای مسلمانان مجاز ساخت، نگرانی‌های مالی و اقتصادی مسلمانان از میان رفت.[۴۰]


شاید از این رو است که برخی گزارش‌های تفسیری بهترین مصداق آیه 123 توبه را نبرد با رومیان دانسته‌اند. خداوند در این آیه، مسلمانان را به نبرد با کافرانی فراخوانده که به مناطق اسلامی نزدیک‌ترند.[۴۱]

عوامل بازدارنده از جنگ

در برابر این عوامل، نگاه نومیدانه بسیاری از مسلمانان را که قدرت روم را در نبرد مؤته تجربه کرده بودند، می‌توان از مهم‌ترین عوامل بازدارنده مسلمانان شمرد. بهانه کردن مسافت طولانی مدینه تا تبوک و نیز وقوع نبرد در تابستانِ آن سال که گرما سخت بود و مسلمانان دچار قحطی بودند و هنوز محصولات کشاورزی خود را برداشت نکرده بودند، [۴۲] از همین عامل برخاسته است. از این رو، برخی به رغم توانمندی مالی از پیامبر عذر خواستند و شماری نیز تعهد سپردند که پس از چند روز خود را به سپاه برسانند.


گروهی نیز با این بهانه که نتوانسته‌اند برای حضور در تبوک از پدر و مادر خویش رخصت بگیرند، [۴۳] از همراهی سپاه خودداری کردند. منابع در ذکر نام این عذرآورندگان، تنها از برخی انصار یاد نموده و از بیان نام مهاجران متخلف خودداری کرده‌اند.

افرادی چون مرارة بن ربیع و هلال بن امیه از تیره‌های اوسی بنی‌عمرو بن عوف و بنی‌واقف، و کعب بن مالک خزرجی و ابوخیثمه مالک بن قیس از تیره‌های خزرجی بنی‌سلمه و بنی‌سالم بن عوف، در شمار این افراد هستند.[۴۴]


ابوخیثمه، خود، در گزارشی از پشیمانی خود آن گاه که با اجازه پیامبر(ص) در مدینه ماند، سخن رانده است. در این گزارش آمده که وی از این‌که پیامبر دچار دشواری گشته و او در کنار همسرانش و زیر سایبان درختان باغش به استراحت مشغول است، پشیمان شد و به سرعت خود را آماده سفر برای نبرد کرد و در حالی که 10 روز از حرکت سپاه از مدینه گذشته بود، از شهر بیرون رفت و هنگامی که رسول خدا در تبوک به سر می‌برد، به سپاه مسلمانان ملحق شد.[۴۵]

عذرآورندگان از جنگ

منابع تاریخی از سرپیچی و عذرآوری برخی از بیابان‌نشینان پیرامون مدینه نیز یاد کرده و از قبایلی چون مُزینه، جُهینه، اشجع، غِفار و اَسلم نام برده‌اند.[۴۶] واقدی با ذکر نام خفاف بن ایماء غفاری در زمره این عذرآورندگان، شمار غفاریان بازمانده از سپاه پیامبر را 82 تن می‌داند.[۴۷] ابن‌سعد نیز عذرآورندگان صحرانشین را همین تعداد دانسته[۴۸] و زُهری به گزارش از کعب بن مالک، شمار متخلفان را هشتاد و‌ اندی آورده است.[۴۹]

در میان این عذرآورندگان افرادی نیز بودند که به سبب ناتوانی جسمی یا مالی، امکان همراهی با سپاه و پیامبر(ص) را نداشتند. مقداد بن اسود زهری به سبب وزن فراوان[۵۰] و عبدالله بن زائده معروف به ابن‌ام مکتوم از بنی‌عامر بن لؤی[۵۱] به سبب بینایی نزد پیامبر آمدند و از ایشان اجازه ماندن گرفتند. شش[۵۲] یا هفت تن[۵۳] که با عنوان بکّائین مشهور شدند و در تعیین نام آنان اختلاف شده، به سبب فقر مالی، نزد پیامبر آمدند تا با کمک ایشان سپاه را همراهی کنند و چون خبر یافتند که پیامبر(ص) نیز توان کمک به آنان را ندارد، گریان محضر ایشان را ترک کردند.[۵۴]

دستور تجهیز فقراء برای جنگ

فقر و ناتوانی مالی بسیاری از مسلمانان می‌توانست حرکت سپاه را به مخاطره‌ اندازد. از این رو، پیامبر(ص) از همه توانمندان خواست تا برای فراهم شدن زمینه حضور تعداد بیشتر مسلمانان در این نبرد، از ناتوانان دستگیری کنند.[۵۵] بسیاری از توانمندان به فقرا یاری رساندند و آنان را تجهیز کردند.

همان گروه بکّائین را افرادی چون یامین بن عمرو از یهودیان تازه مسلمان شده بنی‌نضیر، عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر، و نیز عثمان بن عفان تامین مالی کردند.[۵۶] از عبدالرحمن بن عوف، زبیر بن عوام، طلحة بن عبیدالله، سعد بن عباده و عاصم بن عدی نیز در شمار انفاق کنندگان در این نبرد یاد شده است.[۵۷] افزون بر اصحاب ثروتمند پیامبر(ص)، بسیاری از زنان و مردان کم توان نیز با انفاق و اهدای مالی‌اندک در تجهیز سپاه همراهی کردند.[۵۸]

اختلاف در نام انفاق کنندگان و میزان بخشش آنان به ویژه افرادی چون عثمان بن عفان که از تهیه بند مشک‌های آب به دست او نیز یاد شده[۵۹] و نیز اختلاف در شان نزول برخی از آیات انفاق، [۶۰] بیانگر توجه ویژه گزارشگران و مفسران به این ماجرا است. در این میان، گاه تلاش‌هایی متعصبانه با هدف فضیلت‌تراشی برای آن افراد صورت گرفته است.[۶۱]

بررسی گزارش تخلف مسلمانان از حضور در سپاه کنار گزارش‌هایی که به انفاق صحابه ثروتمند اشاره دارند، این واقعیت را آشکار می‌نماید که همواره تلاش شده تا نام مهاجران از شمار متخلفان حذف گردد و تنها از حضور پرتعداد آنان در میان انفاق‌کنندگان یاد شود.

حرکت سپاه و رویدادهای میان راه

پس از تعیین ثنیة الوداع به عنوان اردوگاه و استقرار سپاه در این منطقه، [۶۲] پیامبر(ص) در سخنانی شهادت را بهترین‌گونه مرگ و حمایت خداوند را برترین پشتیبانی خواند و از خداوند برای خود و امتش آمرزش خواست.[۶۳] سپاه مسلمانان در روز دوشنبه[۶۴] یا پنجشنبه[۶۵] از روزهای آغازین ماه رجب[۶۶] به سوی تبوک رهسپار شد و بدین ترتیب، سومین لشکرکشی پیامبر(ص) برای رویارویی با رومیان پس

از اعزام به دومة الجندل (5ق.) و نبرد موته (8ق.) آغاز گشت. سپاه مسلمانان را از30 هزار تا 70 هزار تن دانسته‌اند.[۶۷] پیامبر فرماندهان قسمت‌های گوناگون سپاه را تعیین کرد و مسؤولیت پرچم‌ها و لواهای سپاه را به چندین تن سپرد. طلحة بن عبیدالله تیمی فرمانده جناح راست و عبدالرحمن بن عوف فرمانده جناح چپ سپاه شدند. پرچم مهاجران به زبیر بن عوام[۶۸]؛ پرچم خزرج به ابودجانه و لوای آنان به حباب بن منذر؛ و پرچم اوس به اسید بن حضیر وا‌گذار شد.[۶۹] هر یک از تیره‌های گوناگون نیز لوا و پرچمی داشت که به دست افرادی از همان گروه سپرده شد. زید بن مالک لوای مالک بن نجّار، ابوزید پرچم بنی‌عمرو بن عوف، عمارة بن حزم پرچم بنی‌نجار، و معاذ بن جبل پرچم بنی‌سلمه را در دست داشتند.[۷۰] برخی منابع زبیر را صاحب پرچم اصلی سپاه؛ و ابوبکر را دارنده لوا[۷۱] و یا پرچم اصلی[۷۲] دانسته‌اند.

پیمودن مسافت طولانی در گرمای سخت تابستان در حالی که سپاه از کمبود آب و غذا در رنج بود، سفر را بر سپاهیان سخت دشوار کرده بود. توشه برخی تنها خرمای خشکیده و جو کرم‌زده بود. گاه تنها یک دانه خرما غذای دو مسلمان در یک روز بود. در این حال، هر چند تن از یک چارپا استفاده می‌کردند و ناچار بودند بسیاری از مسافت را پیاده بپیمایند. شدت تشنگی گاه به حدی می‌رسید که همان‌اندک شتران نیز نحر می‌شدند تا مسلمانانِ تشنه با رطوبت اَمعا و احشای آن‌ها خود را از مرگ برهانند.[۷۳] گزارش‌های پرشمار در باره گلایه مسلمانان از تشنگی و گرسنگی به پیامبر(ص) و نیز گزارش معجزات گوناگون پیامبر(ص) برای فراهم کردن آب و غذا، گواه سختی‌هایی است که سپاه با آن دست به گریبان بود. از این رو، بسیاری منابع از این سپاه با عنوان «جیش العُسْره» یاد کرده[۷۴] و مقصود از «ساعة العسره» در آیه 117 توبه/9 را دشواری‌های مسیر حرکت سپاه تبوک دانسته‌اند.[۷۵] در این آیه، خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر(ص) و مهاجران و انصاری دانسته که هنگام سختی و مشقت از او پیروی کردند، از آن پس که نزدیک بود دل‌های شماری از آن‌ها از حق منحرف شود و از میدان نبرد باز گردند. این آیه به خوبی نشان می‌دهد که آن دشواری‌ها طاقت شماری از سپاهیان را ربوده و تردید و پشیمانی را بر آنان تحمیل کرده بود. با ورود سپاه به سرزمین حِجْر که سکونت‌گاه قوم عذاب شده «ثمود» بود، [۷۶] پیامبر(ص) مسلمانان را از هر‌گونه بهره‌گیری از آب و غذا و علوفه این سرزمین نفرین شده بر حذر داشت[۷۷] و حتی آنان را از وضو گرفتن نهی کرد.[۷۸] بر پایه روایت جابر بن عبدالله انصاری، ایشان یاران خود را به عبرت گرفتن از سرگذشت آن قوم فراخواند و محل معجزه حضرت صالح و بیرون آمدن ناقه پیامبر را به آنان نشان داد و آن گاه با پیراهن خود سر مبارکش را پوشاند و شتابان از این سرزمین بیرون شد.[۷۹] از این رو، با عبور از حجر، ذخیره آب و غذای مسلمانان تمام شد و آنان سخت دچار تشنگی و دشواری شدند و از پیامبر(ص) گله کردند.[۸۰] اما در پی نماز رسول خدا[۸۱] و طلب باران از خداوند، مسلمانان از تشنگی رهایی یافتند.[۸۲]

معجزات پیامبر(ص) و تامین غذای سپاه نیز گزارش‌هایی فراوان را به خود اختصاص داده است. در گزارشی آمده که ایشان با دست کشیدن بر مانده آذوقه سپاه که بیش از چند خرما نبود، از یاران خود خواست تا با نام خدا از آن بخورند. سپس همه خوردند و سیر شدند.[۸۳] نیز گفته‌اند آن گاه که مسلمانان برای رفع گرسنگی خود از پیامبر(ص) برای نحر شتران اجازه خواستند، با دعای ایشان،‌اندک غذای مانده چنان برکت و فزونی یافت که همه با آن سیر شدند.[۸۴] فراوانی این‌گونه گزارش‌ها در باره قحطی آب و غذا و معجزات پیامبر(ص)، بیانگر دشواری‌های بزرگ در راه حرکت این سپاه است.

سرانجام پیامبر(ص) در روز سه‌شنبه[۸۵] از ماه شعبان[۸۶] سال نهم ق. پس از حدود یک ماه طی مسیر وارد تبوک شد. روشن نیست که چرا پیامبر(ص) مسافت 12روزه[۸۷] مدینه به تبوک را در این مدت پیموده است. ضعف تدارکات سپاه و کمبود مَرکب و لزوم پیمودن راه در هوای خنک‌تر با توجه به گرمای شدید هوا، می‌تواند از عوامل طولانی شدن این سفر باشد.

ابن هشام از 17 مسجد برای پیامبر(ص) در طول مسیر مدینه به تبوک یاد کرده که به اسامی توقف‌گاه‌های سپاه، نام‌گذاری شده‌اند و بعدها مسلمانان برای تبرک جستن، در آن مکان‌ها مسجدی بنا نهادند. این مساجد عبارت بودند از: ثَنِیَّه مَدِران، ذات الزِراب، اَخْضر، ذات الخِطْمی، علاء/ اَلاء، طرف البَتْراء، شَقّ تارا، ذی الجِیفه، صَدْر حوضی، حِجر، صَعِید، وادی القُری، رَقْعه، ذی مَرْوه، فَیفْاء، ذی خُشُب، تبوک.[۸۸] ابن حبّان و یاقوت به برخی از این مساجد اشاره کرده‌اند.[۸۹] سمهودی تعداد مساجد میان راه را تا 20 مسجد دانسته است.[۹۰] رفعت پاشا (م. 1353ق.) نیز از وجود این مساجد در زمانه خود سخن گفته است.[۹۱]

کارهای پیامبر در تبوک

سپاهیان مسلمان با ورود به تبوک، سپاهی از رومیان را ندیدند. برخی پراکنده شدن نیروهای دشمن[۹۲] یا دروغ بودن اطلاعات بازرگانان نبطی را علت این امر می‌دانند.[۹۳] مدت حضور پیامبر(ص) در تبوک را بیش از 10 روز[۹۴] و تا 20 روز[۹۵] و حتی بیش از آن[۹۶] دانسته‌اند.

در این مدت، برخی از مسیحیان ساکن در منطقه مرزی شام همچون یُحَنَّـِة بن رُؤْبه، حاکم یا اسقف[۹۷] شهر اَیْلَه در ساحل دریای سرخ، [۹۸] در دیدار با پیامبر(ص) با قبول پرداخت جزیه سالانه به مقدار 300 دینار، با ایشان پیمان بستند. او در برابر، از پیامبر خواست تا امنیت کشتی‌ها و کاروان‌های تجاری او را تامین کند.[۹۹] از مصالحه مردم اَذْرُح، از شهرهای شام، [۱۰۰] به مقدار 100 دینار، [۱۰۱] ساکنان جَرْباء به فاصله سه روز تا اذرح[۱۰۲] و مردم شهر مَقنا نیز در منابع یاد شده است. پیامبر(ص) در نامه به مردم مقنا به آنان اختیار بخشید تا حاکمی از میان خود یا خاندان پیامبر برگزینند.[۱۰۳]

برخی از نامه رسول خدا به هراکلیوس، امپراتور روم، گزارش داده‌اند.[۱۰۴] بسیاری از منابع، این نامه‌نگاری را گزارش کرده‌اند؛ ولی به وقوع آن در غزوه تبوک اشاره‌ای ندارند.[۱۰۵] از این‌ رو، گمان می‌رود که نامه پیامبر به هراکلیوس مربوط به زمانی دیگر باشد.

اعزام خالد بن ولید به دَومة الجَندل نزدیک شام که امروزه با نام جوف در مرز شمالی عربستان قرار دارد، [۱۰۶] از دیگر کارهای پیامبر در آن مدت بود. پیامبر(ص) پس از آن که با مشورت اصحاب خود بر آن شد که تبوک را به مقصد مدینه ترک کند، خالد بن ولید را همراه 420 تن از جنگجویان به سوی تیره‌های کِنانی ساکن در این سرزمین فرستاد. کنانی‌ها در این منطقه زیر حکومت مردی مسیحی از کندیان یمن به نام اُکَیْدر بن عبدالملک زندگی می‌کردند.[۱۰۷] واقدی و ابن سعد هنگام اعزام خالد را رجب سال نهم ق. می‌دانند.[۱۰۸] با توجه به آن که پیامبر(ص) در ماه شعبان وارد تبوک شد و در رمضان به سوی مدینه بازگشت[۱۰۹] و اعزام خالد نیز هنگام بازگشت از تبوک بود، [۱۱۰] باید این اعزام را در رمضان همان سال دانست.

رسول خدا خالد را مامور ساخت تا اکیدر را اسیر سازد و او را از شیوه انجام این کار آگاه کرد. خالد طبق پیشگویی پیامبر(ص) اکیدر را در حال شکار گاوی وحشی اسیر کرد. در درگیری میان دو طرف، حسان برادر اکیدر کشته شد و لباس او که از ابریشم زرباف بود، به غنیمت خالد درآمد. خالد در برابر 2000 شتر، 800 برده، 400 زره، 400 نیزه و 500 شمشیر تعهد سپرد تا اکیدر و دیگر برادر او را به سلامت نزد پیامبر(ص) ببرد.[۱۱۱] بدین ترتیب، اکیدر همراه اسیران رهسپار مدینه شد.[۱۱۲] عمرو بن امیه ضُمری از سوی خالد مامور شد تا زودتر به مدینه وارد شود و گزارش پیروزی سپاه را به پیامبر(ص) برساند.[۱۱۳]

سپاه اسلام به فرمان پیامبر(ص) در رمضان سال نهم ق. از تبوک به سوی مدینه حرکت کرد.[۱۱۴] گزارش‌های فراوان از معجزات پیامبر(ص) در مسیر بازگشت همانند زمان حرکت به سوی تبوک، از مشکل کمبود آذوقه و آب در این مسیر حکایت دارد.[۱۱۵]

منافقان و نقش آنان در غزوه تبوک

حضور و نقش‌آفرینی منافقان در همه مراحل این نبرد با توجه به حساسیت و اهمیت غزوه تبوک، همواره مورد توجه مفسران و تاریخ‌نگاران قرار گرفته است. اعزام سپاه در آن وضع دشوار، موقعیتی مناسب را برای فتنه‌انگیزی منافقانی که همواره در پی تفرقه و شکست مسلمانان بودند، فراهم آورد. از این رو، در میان انبوه گزارش‌هایی که به رویدادهای غزوه تبوک می‌پردازند، آن چه بیش از دیگر رویدادها توجه تاریخ‌نگاران را به خود جلب کرده، واکنش‌های منافقان در برابر پیامبر(ص) و مسلمانان بوده است. برخی از منافقان مانند جُدّ بن قیس خزرجی به بهانه ضعف در برابر زنان رومی، از پیامبر اذن ماندن گرفتند. فرزند جدّ آن گاه که از بهانه‌تراشی و نافرمانی پدرش آگاه شد، وی را از نزول آیات قرآن در نکوهش او بیم داد.[۱۱۶] جدّ در تلاشی دیگر، قبیله‌اش را نیز از همراهی با پیامبر و سپاه اعزامی به تبوک، به بهانه گرمای هوا بر حذر داشت.[۱۱۷] روایات تفسیری از نزول آیات 49[۱۱۸] و 81-82 توبه/9[۱۱۹] در شان جد بن قیس حکایت دارند. خداوند در این آیات، جد را در شمار منافقانی یاد می‌کند که به سبب نافرمانی، خود را در بلا و دوزخ افکنده‌اند.

بهانه‌تراشی بیش از 80 تن از منافقان و رخصت‌گیری از پیامبر(ص) برای اقامت در مدینه[۱۲۰]؛ همایش برخی از منافقان در منزل سُویلم با هدف تلاش برای بازداشتن مسلمانان از شرکت در سپاه پیامبر(ص)[۱۲۱]؛ و نیز جدایی بسیاری از منافقان را که همراه عبدالله بن اُبَی از تیره بنی‌عوف خزرج از منزل جُرف در

سه میلی مدینه به سوی شام از سپاه پیامبر

جدا شدند و به مدینه بازگشتند، باید از

دیگر کارهای تفرقه‌افکنانه منافقان مدینه دانست.[۱۲۲]

خداوند در آیات 45-50 توبه/9 نشانه‌ها و ویژگی‌های منافقان را بیان می‌کند و آنان را افرادی می‌شمرد که قلب‌هایشان با تردید درآمیخته است و به خدا و روز جزا اعتقادی ندارند. اینان اگر قصد همراهی پیامبر و مسلمانان را داشتند، می‌توانستند مقدمات سفر خود را فراهم سازند. خداوند از همراهی آنان کراهت داشت و بدین سبب، این توفیق از آنان سلب شد و آن‌ها همنشین کودکان و پیران و بیماران شدند. حضور اینان سبب فتنه و اضطراب و تردید در میان افراد کم‌روحیه سپاه می‌شد. این منافقان همان کسانی هستند که هر گاه به پیامبر و مسلمانان نیکی و موفقیتی می‌رسید،‌اندوهگین می‌گشتند و از رسیدن مصیبت‌ها و مشکلات به مسلمانان خوشحال می‌شدند. در آیات 51-54 توبه/9 نیز خداوند از پیامبر می‌خواهد که به منافقان بگوید: هیچ رویدادی برای مسلمانان رخ نمی‌دهد، مگر آن چه خداوند برای آنان مقرر کند و خدا سرپرست آنان است. انفاق منافقان نیز پذیرفتنی نیست؛ زیرا به خدا و پیامبر باور حقیقی ندارند و نمازشان با کسالت و انفاقشان با ناخرسندی همراه است.

دوری فاصله تبوک از مدینه که مدت غیبت پیامبر و سپاه مسلمان را از مدینه به درازا می‌کشاند، فرصتی مناسب برای اجرای توطئه‌های منافقان و تهاجم کینه‌توزان عرب بود.[۱۲۳] از این رو، پیامبر(ص) همانند همه جنگ‌هایی که خود سپاه را همراهی می‌کرد، کسانی را برای حفظ امنیت و جان مسلمانان و اداره شهر در مدینه گذارد. این جا بود که نخستین بار از علی بن ابی‌طالب7 که همیشه در همه غزوه‌ها دوشادوش پیامبر بود، برای جانشینی و کار‌گزاری خود بهره گرفت[۱۲۴] و هیچ فرد دیگر را شایسته این کار ندانست.[۱۲۵] برخی علی7 را فقط جانشین ایشان در میان خویشاوندان و اهل بیت پیامبر(ص) دانسته‌اند[۱۲۶] و از افرادی چون سباع بن عرفطه، [۱۲۷] محمد بن مَسلمه، [۱۲۸] ابورُهم و ابن‌ام مکتوم[۱۲۹] به عنوان عامل پیامبر(ص) در مدینه یاد کرده‌اند؛ اما سخن ایشان با علی7 جانشینی وی را بر همه مدینه تایید می‌کند.

منافقان که از حضور علی7 در مدینه ناخرسند بودند و او را مانع دستیابی به اهداف خود در غیبت پیامبر(ص) می‌دانستند، با شایع کردن این ادعا که بازماندن علی7 از سپاه پیامبر(ص) نتیجه نارضایتی پیامبر از او است، کوشیدند تا فضای مدینه را بر ضد ایشان متشنج کنند. علی7 برای دفع این فتنه، خود را در اردوگاه ثنیة الوداع[۱۳۰] نزدیک مدینه و در مسیر شام[۱۳۱] یا توقف‌گاه جُرف به پیامبر رساند[۱۳۲] و از علت ماندن خویش پرس‌وجو کرد. پیامبر(ص) در پاسخ، علی را برای خود همچون‌هارون برای موسی خواند[۱۳۳] و او را ولیّ همه مردان و زنان مؤمن یاد کرد.[۱۳۴] به گزارش از براء بن عازب و زید بن ارقم، پیامبر(ص) حرکت سپاه به سوی تبوک را به حضور خود یا علی7 در مدینه منوط کرد[۱۳۵] و هیچ فرد دیگر را شایسته این امر ندانست.[۱۳۶]

توطئه‌های منافقانِ حاضر در سپاه که با هدف سست کردن ایمان و انگیزه سپاهیان آمده بودند، در منابع تاریخی گزارش شده است. اینان از طریق به سخره گرفتن پیامبر(ص) در میان مسلمانان، امیدوار بودند که به اهداف خود برسند. منافقانی چون ودیعة بن ثابت، جُلاس بن سوید، ثعلبة بن حاطب و مَخشی بن حُمیَّر[۱۳۷] که شکست مسلمانان را قطعی می‌دانستند، گاه با سخنان خود، امیدواری پیامبر و مسلمانان به شکست رومیان را ریشخند می‌کردند. البته خود نگران بودند که در پی این سخنان، آیاتی در شان آنان نازل شود و نفاقشان بر همگان آشکار گردد. مخشی بن حُمیَّر سوگند یاد کرد که آماده است 100 تازیانه بخورد؛ اما آیه‌ای از قرآن برای این گفته‌ها نازل نشود. آن گاه که سخنان آن‌ها به گوش پیامبر رسید، این سخنان را شوخی دانستند.[۱۳۸] به گزارش قتاده، آیات 65-66 توبه/9 در شان این گروه از استهزا‌کنندگان نازل شد.[۱۳۹] در این آیات، خداوند سخنان منافقان را تمسخر خدا و رسولش و دلیل کفرشان دانسته است.

گم شدن شتر پیامبر(ص) در مسیر راه، بهانه‌ای دیگر به دست منافقان داد. زید بن لُصَیت، از یهودیان بنی‌قینقاع که به نفاق اظهار اسلام می‌کرد، آن گاه که از گم شدن شتر پیامبر(ص) آگاه شد، با این سخن که پیامبری که از آسمان‌ها گزارش می‌دهد، از شتر خود آگاهی ندارد، به تمسخر پیامبر پرداخت. رسول خدا که با الهام خداوند از گفتار توهین‌آمیز زید آگاه شد، بدون نام بردن از وی، سخنانش را نزد اصحاب خود که عمارة بن حزم نیز در میان آنان بود، بازگفت. سپس از مکانی که شتر در آن جا مهار شده بود، خبر داد. آن گاه اصحاب توانستند شتر پیامبر(ص) را بیابند و نزد ایشان بیاورند. عماره آن گاه که نزد اطرافیان خود بازگشت، سخنان پیامبر(ص) و ماجرای پس از آن را گزارش داد و چون از آنان شنید که همه این گفته‌های توهین‌آمیز را زید بر زبان رانده، او را از اقامتگاه خود دور ساخت.[۱۴۰]

در میان این رویدادها، آن چه بیش از همه توجه تاریخ‌نگاران و سیره‌نویسان را جلب کرده، توطئه ترور پیامبر(ص) در گردنه کوهی است که مکان آن مشخص نیست. در این توطئه 12 تا 15 تن[۱۴۱] از منافقان حاضر در سپاه مصمم شدند که شتر ایشان را در گردنه کوهی رم دهند، بدان امید که پیامبر از کوه به درّه پرتاب و کشته شود. اما در حالی‌که خود را به شتر پیامبر نزدیک کرده بودند، ایشان از نقشه آنان آگاه شد و حذیفه را مامور دور ساختن آن‌ها کرد و با تهدید افشای نام خود و پدران و قبایلشان، نقشه آنان را ناکام نهاد.[۱۴۲] در تعیین ماهیت این افراد اختلاف فراوان به چشم می‌خورد. ابن قتیبه از افرادی چون عبدالله بن ابیّ که در تبوک حضور نداشت و نیز از مُلیح تیمی که هیچ اطلاعی از او در منابع تاریخی و نسب‌شناسی به چشم نمی‌خورد، نام برده است.[۱۴۳] برخی همه یا شماری از این منافقان را از قریش[۱۴۴] و بنی‌امیه می‌دانند.[۱۴۵] بعضی آنان را از انصار می‌شمرند.[۱۴۶] این اختلاف را می‌توان برآمده از رخدادهای سیاسی پس از پیامبر(ص) دانست که سبب شد نام برخی افراد از زمره منافقان عقبه حذف گردد و افرادی دیگر جایگزین آنان شوند. برخی بر آنند که جز پیامبر(ص) حذیفه و عمار نیز از نام‌های این منافقان آگاه بوده‌اند؛ بدین سان که پیامبر آن دو را از نام آن‌ها آگاه کرد[۱۴۷] و یا خود آن دو با منافقان روبه‌رو شده بودند.[۱۴۸] برخی این توطئه را در عقبه به سال دهم ق. و در حجة الوداع دانسته‌اند.[۱۴۹] (← اصحاب عقبه)

پیامبر در توقف‌گاه «ذی اوان» در نزدیکی مدینه، از توطئه دیگر منافقان آگاهی یافت. این دسته از منافقان که پیش از حرکت پیامبر(ص) به سوی تبوک، مسجدی نزدیک مسجد قبا در جنوب مدینه بنا نهاده بودند، امید داشتند تا از آن برای دستیابی به اهداف خصمانه خود بهره گیرند. از این رو، از رسول خدا خواستند که پیش از خروج از مدینه، نخستین بار در آن نماز بگزارد. پیامبر(ص) این کار را به بازگشت از تبوک موکول کرد؛ ولی در بازگشت با وحی خداوند از هدف بانیان مسجد آگاه شد و مالک بن دُخشم از بنی‌سالم بن عوف و نیز مُعن بن عدی و برادرش عاصم از بنی‌عجلان را فرمان داد که از سپاه جدا شوند و خود را به آن مسجد رسانند و آن را ویران کنند و در آتش بسوزانند.[۱۵۰] خداوند در آیات 107-110 توبه/9 از این مسجد با نام مسجد ضرار یاد کرده و به اهداف بانیان آن اشاره نموده است.[۱۵۱]

ورود به مدینه و برخورد با غایبان

سرانجام پیامبر(ص) در رمضان[۱۵۲] یا آخر شوال[۱۵۳] سال نهم ق. پس از سه یا چهار ماه وارد مدینه شد. ایشان نخست برای اقامه نماز به مسجد رفت. در همان حال، عذرآورندگان از تبوک به مسجد سرازیر شدند.[۱۵۴] آن چه اکنون بسیار اهمیت داشت، ‌گونه برخورد پیامبر و مسلمانان با افرادی بود که به دلیل‌های گوناگون از همراهی سپاه خودداری کرده بودند. این افراد را می‌توان به سه گروه تقسیم کرد: 1. عذرآورندگان. 2. معترفان به گناه (توابین). 3. دروغگویان و بهانه‌تراشان (منافقان). گروه اول که شمارشان فراوان بود، پس از بازگشت پیامبر به مدینه، عذرهای خود را بار دیگر برای پیامبر بیان کردند. ایشان با رحمت و بزرگواری عذرهای آنان را پذیرفت. در این میان، مهاجر بن ابی‌امیه که گمان می‌رود بیش از دیگران نگران پذیرفته نشدن عذرش بود، با واسطه قرار دادن‌ام سلمه، همسر پیامبر، از ایشان طلب بخشش کرد.[۱۵۵]

گروه دوم کسانی بودند که پس از اقرار به بهانه‌تراشی و کوتاهی در همراهی با پیامبر(ص)، در صدد توبه برآمدند. سه تن از این متخلفان با بستن خود به ستون‌های مسجد و پرهیز از خوردن و آشامیدن، اظهار پشیمانی کردند. خداوند پس از هفت روز از خطای آنان درگذشت و توبه ایشان را پذیرفت.[۱۵۶] بسیاری ابولبابة بن عبدالمنذر از بنی‌عمرو بن عوف اوس را از این سه تن دانسته‌اند؛ اما برخی سبب حضور ابولبابه در جمع این توبه کنندگان را خیانت او در غزوه بنی‌قریظه (5ق.) شمرده‌اند.[۱۵۷] منابع در نام دو تن دیگر اختلاف دارند و از افرادی یاد می‌نمایند که نسب مشخصی از آنان در منابع به چشم نمی‌خورد. وداعة بن خدام/ خذام/ حرام، اوس بن خذام، اوس بن ثعلبه، و ثعلبة بن ودیعه از جمله این افراد هستند.[۱۵۸]

این سه تن در پی آگاهی از قبول توبه خود نزد پیامبر آمدند تا اموالشان را صدقه دهند؛ اما پیامبر پذیرش آن را به اذن خداوند وانهاد[۱۵۹] تا آیات103-104 توبه/9 نازل شد[۱۶۰] و از پیامبر خواست که بخشی از اموال این توبه کنندگان را بردارد.

منابع بر آنند که کعب بن مالک از بنی‌سلمه خزرج، هلال بن امیه از بنی‌واقف، و مرارة بن ربیع از بنی‌عمرو بن عوف اوس پس از بازگشت پیامبر(ص) توبه کردند.[۱۶۱] اینان امیدوار بودند که بدون بستن خود به ستون مسجد، توبه‌شان پذیرفته شود.[۱۶۲] زهری به گزارش از کعب بن مالک آورده که پیامبر(ص) مسلمانان را از سخن گفتن با این سه تن منع کرد. از این رو، هلال و مراره خود را در خانه حبس کردند و بر گناه خود می‌گریستند؛ اما کعب مانند دیگر مردم به بازار و مسجد می‌آمد و بی‌اعتنایی مسلمانان را تحمل می‌کرد.[۱۶۳] پس از گذشت 40 روز، پیامبر(ص) همسر و فرزندان این سه تن را نیز از معاشرت با آنان بازداشت و تنها همسر هلال بن امیه اجازه یافت نزد او بماند. سرانجام پس از 50 روز خداوند توبه این سه تن را نیز پذیرفت.[۱۶۴]

گروه سوم منافقانی بودند که با بهانه‌تراشی و عذرهای دروغین از همراهی پیامبر سر باززدند و پس از بازگشت ایشان نیز به جای اعتراف به گناه و سهل‌ا‌نگاری خود، بر همان بهانه‌های واهی پای فشردند. اینان پس از ورود پیامبر(ص) با ایشان تجدید بیعت نمودند و سوگند یاد کردند که از آن پس تخلف نکرده، در همه جنگ‌ها همراه پیامبر خواهند بود. خداوند پیش از مواجهه پیامبر با این افراد، در آیات 94-96توبه/9 نوع رفتار رسول خدا و همراهانش را با این گروه معین فرمود و عذر این دسته را ناپذیرفتنی شمرد و از مسلمانان خواست تا از آنان دوری گزینند.[۱۶۵] از این رو، پیامبر(ص) عذرها و تعهدهای آنان را نپذیرفت. واقدی بر آن است که حضور و اعتذار منافقان نزد پیامبر(ص) پیش از رسیدن ایشان به مدینه و در توقف‌گاه ذی اوان بود.[۱۶۶]

آثار و نتایج

اعزام به تبوک، نبرد با رومیان را همراه نداشت؛ اما آثار و نتایجی سودمند برای مسلمانان در بر داشت. گسترش حوزه حکومت پیامبر(ص) تا شمالی‌ترین نقطه شبه جزیره عربستان را شاید بتوان از مهم‌ترین دستاوردها دانست. رهاوردهای دیگر این سفر را می‌توان چنین برشمرد: قدرت‌نمایی مسلمانان در مرزهای روم در پی شکست سنگین از رومیان در سال قبل؛ دفع تهدید رومیان و قبایل مسیحی هم‌پیمان با آنان؛ نزول آیات گوناگون در شان منافقان و آشنایی بیشتر مسلمانان با چهره‌ دیگر آنان؛ سنجش توان بسیج نظامی و تدارکاتی مسلمانان؛ اقبال بیشتر قبایل عرب برای قبول اسلام با اعزام هیئت‌های نمایندگی به مدینه پس از بازگشت پیامبر؛ ظهور بیشتر مقام و جایگاه علی7 نزد پیامبر(ص) برای مسلمانان در پی سخن پیامبر که به حدیث منزلت مشهور گشته و به تواتر از زبان بزرگان صحابه گزارش شده است.

پانویس

  1. صورة الارض، ج1، ص32؛ معجم ما استعجم، ج1، ص12؛ نک: معجم البلدان، ج2، ص219.
  2. فتوح البلدان، ج1، ص71؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص67؛ التنبیه و الاشراف، ص230.
  3. معجم البلدان، ج2، ص14؛ المسالک و الممالک، عزیزی، ص22.
  4. الصحاح، ج4، ص1576-1577؛ النهایه، ج1، ص162، «بوک.
  5. ملء العیبه، ج1، ص9.
  6. الموسوعة العربیة العالمیه، ج6، ص86.
  7. المفصل، ج7، ص251.
  8. الموسوعة العربیة العالمیه، ج6، ص86.
  9. شمال الحجاز، ج1، ص93.
  10. المسالک و الممالک، اصطخری، ص20؛ تقویم البلدان، ص94؛ جغرافیای حافظ ابرو، ج1، ص215.
  11. المسالک و الممالک، اصطخری، ص20.
  12. معجم البلدان، ج2، ص14.
  13. خطط الشام، ج1، ص28؛ شمال الحجاز، ج1، ص110.
  14. نزهة المشتاق، ج1، ص352؛ صفة جزیرة العرب، ج2، ص243.
  15. شمال الحجاز، ج1، ص110.
  16. معجم البلدان، ج2، ص14، 258؛ مراصد الاطلاع، ج1، ص403.
  17. المعجم الجغرافی للبلاد العربیه، ج3، ص1291.
  18. المسالک و الممالک، اصطخری، ص20؛ جغرافیای حافظ ابرو، ج1، ص215.
  19. التعریف بما آنست، ص201؛ بهجة النفوس، ج1، ص633؛ وفاء الوفاء، ج3، ص179.
  20. الخراج و صناعة الکتابه، ص85؛ الاماکن، ص127؛ معجم البلدان، ج3، ص212.
  21. الاعلاق النفیسه، ص183؛ المسالک و الممالک، ابن‌خرداذبه، ص150؛ بغیة الطلب، ج8، ص3602.
  22. ملء العیبه، ج1، ص7؛ رحلة ابن‌بطوطه، ج1، ص347-348؛ شمال الحجاز، ج1، ص88.
  23. رحلة ابن‌بطوطه، ج1، ص347.
  24. فی شمال غرب الجزیره، ص443؛ الموسوعة العربیة العالمیه، ج6، ص90.
  25. المعجم الجغرافی للبلاد العربیه، ج1، ص314.
  26. شمال الحجاز، ج1، ص83؛ المعجم الجغرافی للبلاد العربیه، ج1، ص116.
  27. الموسوعة العربیة العالمیه، ج6، ص85.
  28. الموسوعة الذهبیه، ج8، ص469؛ شمال الحجاز، ج1، ص95.
  29. الموسوعة العربیة العالمیه، ج6، ص87.
  30. شمال الحجاز، ج1، ص84-85.
  31. الموسوعة العربیة العالمیه، ج6، ص87.
  32. الموسوعة العربیة العالمیه، ج6، ص88.
  33. المغازی، ج3، ص990؛ الطبقات، ج2، ص165.
  34. تاریخ دمشق، ج39، ص63؛ کنز العمال، ج13، ص37.
  35. المغازی، ج3، ص990؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص67.
  36. اعلام الوری، ج1، ص243.
  37. الطبقات، ج4، ص242؛ الطبقات، ج4، ص244؛ الطبقات، ج4، ص279؛ الطبقات، ج4، ص294؛ المغازی، ج3، ص990؛ تاریخ دمشق، ج2، ص34؛ تاریخ دمشق، ج67، ص274.
  38. تاریخ یعقوبی، ج2، ص67.
  39. جامع البیان، ج10، ص141؛ مجمع البیان، ج5، ص39-40.
  40. البدایة و النهایه، ج5، ص5.
  41. جامع البیان، ج11، ص95؛ مجمع البیان، ج5، ص145.
  42. جامع البیان، ج11، ص95؛ مجمع البیان، ج5، ص145.
  43. مجمع البیان، ج8، ص121؛ الصافی، ج4، ص164.
  44. المحبر، ص284؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص946؛ تاریخ طبری، ج2، ص367.
  45. المغازی، ج3، ص998-999؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص947.
  46. المغازی، ج3، ص995؛ زاد المسیر، ج7، ص164.
  47. المغازی، ج3، ص995.
  48. الطبقات، ج2، ص165.
  49. المغازی النبویه، ص107.
  50. الدر المنثور، ج3، ص246؛ اسباب النزول، ص166.
  51. الطبقات، ج4، ص205؛ سیر اعلام النبلاء، ج1، ص361؛ المصنف، ج2، ص395.
  52. اسد الغابه، ج3، ص236؛ زاد المسیر، ج3، ص329.
  53. المغازی، ج3، ص993؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج4، ص8-9؛ مجمع البیان، ج5، ص104.
  54. المغازی، ج1، ص160؛ الطبقات، ج3، ص480؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج4، ص8-9.
  55. الاستغاثه، ج2، ص55؛ تاریخ طبری، ج2، ص367.
  56. المغازی، ج3، ص994؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص945-946؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج4، ص7-9.
  57. المغازی، ج3، ص991؛ تاریخ دمشق، ج2، ص34-35.
  58. المغازی، ج3، ص991-992.
  59. المغازی، ج3، ص991؛ تاریخ دمشق، ج2، ص28-39؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج4، ص6.
  60. تفسیر ثعالبی، ج5، ص378؛ تفسیر قرطبی، ج3، ص303.
  61. الاستغاثه، ج2، ص55-56؛ الصحیح من سیرة النبی، ج7، ص282.
  62. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص946؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص67.
  63. الاختصاص، ص342؛ تاریخ دمشق، ج51، ص240؛ البدایة و النهایه، ج5، ص17.
  64. المحبر، ص116.
  65. المغازی النبویه، ص107؛ الطبقات، ج2، ص167؛ الکامل، ج3، ص324.
  66. تاریخ خلیفه، ص56؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص67.
  67. التنبیه و الاشراف، ص235؛ المغازی، ج3، ص996.
  68. تاریخ یعقوبی، ج2، ص67؛ اعلام الوری، ج1، ص243-244.
  69. المغازی، ج3، ص996؛ تاریخ دمشق، ج2، ص36.
  70. المغازی، ج3، ص996؛ اسد الغابه، ج2، ص222.
  71. المغازی، ج3، ص996؛ تاریخ دمشق، ج2، ص36.
  72. المغازی، ج3، ص996؛ تاریخ دمشق، ج30، ص15؛ اسد الغابه، ج3، ص212.
  73. معانی القرآن، ج3، ص263؛ جامع البیان، ج11، ص75؛ البدایة و النهایه، ج5، ص13.
  74. انساب الاشراف، ج2، ص349؛ الطبقات، ج3، ص17؛ المحبر، ص116.
  75. جامع البیان، ج11، ص75؛ التبیان، ج5، ص314؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج2، ص411.
  76. المختصر، ج1، ص11.
  77. المغازی، ج3، ص1007؛ اسد الغابه، ج5، ص176؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج4، ص21.
  78. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص948؛ تاریخ طبری، ج2، ص369؛ المصنف، ج1، ص415.
  79. مجمع البیان، ج4، ص297.
  80. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص949.
  81. لباب النقول، ص187.
  82. تاریخ طبری، ج2، ص370.
  83. المغازی، ج3، ص1036؛ الخرائج و الجرائح، ج1، ص28؛ اعلام الوری، ج1، ص81.
  84. السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج4، ص17؛ دلائل النبوه، ج1، ص296؛ المناقب، ج1، ص89.
  85. اعلام الوری، ج1، ص244؛ المناقب، ج1، ص183.
  86. تاریخ یعقوبی، ج2، ص68.
  87. التنبیه و الاشراف، ص235؛ معجم البلدان، ج2، ص15.
  88. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص957.
  89. الثقات، ج2، ص99؛ معجم البلدان، ج1، ص123؛ ج2، ص85، 201؛ ج3، ص408.
  90. وفاء الوفاء، ج3، ص179-180.
  91. موسوعة مرآة الحرمین، ج4، ص824.
  92. معجم البلدان، ج2، ص15.
  93. سبل الهدی، ج5، ص433.
  94. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص953؛ التنبیه و الاشراف، ص235؛ فتح الباری، ج8، ص86.
  95. المغازی، ج3، ص1015؛ الطبقات، ج2، ص166.
  96. المحبر، ص116.
  97. تاریخ یعقوبی، ج2، ص68؛ التنبیه و الاشراف، ص236.
  98. معجم البلدان، ج1، ص292؛ تاریخ ابن‌خلدون، ج2، ق1، ص247.
  99. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص952؛ فتوح البلدان، ج1، ص71.
  100. معجم البلدان، ج1، ص129.
  101. المغازی، ج3، ص1032؛ فتوح البلدان، ج1، ص71؛ البدایة و النهایه، ج5، ص21.
  102. معجم البلدان ج1، ص129.
  103. فتوح البلدان، ج1، ص72.
  104. مسند احمد، ج4، ص74؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج4، ص27.
  105. الطبقات، ج4، ص251؛ الثقات، ج2، ص6؛ المعجم الکبیر، ج8، ص19-20.
  106. خطط الشام، ج1، ص10؛ الرحلة الحجازیه، ص166.
  107. فتوح البلدان، ج1، ص73؛ الطبقات، ج2، ص166؛ المغازی، ج3، ص1025.
  108. المغازی، ج3، ص1025؛ الطبقات، ج2، ص166.
  109. تاریخ یعقوبی، ج2، ص68؛ الدرر، ص247.
  110. البدایة و النهایه، ج5، ص21.
  111. الثقات، ج2، ص96-97؛ تاریخ دمشق، ج9، ص203-204.
  112. المغازی، ج3، ص1027؛ فتوح البلدان، ج1، ص73؛ الطبقات، ج2، ص166.
  113. المغازی، ج3، ص1026؛ تاریخ دمشق، ج9، ص203.
  114. الدرر، ص247؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص68؛ اعلام الوری، ج1، ص244.
  115. الدرر، ص242؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص954؛ تاریخ طبری، ج2، ص373.
  116. المغازی ج3، ص993؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص944؛ الاستیعاب، ج1، ص266.
  117. المغازی ج3، ص993.
  118. جامع البیان، ج10، ص191؛ التبیان، ج5، ص232؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص158.
  119. جامع البیان، ج10، ص256؛ التبیان، ج5، ص268؛ الدر المنثور، ج3، ص265.
  120. المغازی، ج3، ص995؛ المصنف، ج5، ص399؛ الثقات، ج2، ص100.
  121. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص944؛ الدرر، ص238؛ البدایة و النهایه، ج5، ص7.
  122. المغازی، ج3، ص995؛ تاریخ دمشق، ج2، ص36.
  123. تاریخ طبری، ج2، ص368؛ عیون الاثر، ج2، ص255.
  124. المحبر، ص125-126؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص67؛ التنبیه و الاشراف، ص235.
  125. الارشاد، ج1، ص155.
  126. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص946؛ تاریخ طبری، ج2، ص368؛ الطبقات، ج3، ص23.
  127. تاریخ خلیفه، ص60؛ تاریخ طبری، ج2، ص368؛ البدایة و النهایه، ج5، ص11.
  128. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص946؛ المغازی، ج3، ص995.
  129. التنبیه و الاشراف، ص235.
  130. السنن الکبری، ج5، ص124؛ تاریخ دمشق، ج42، ص162؛ البدایة و النهایه، ج7، ص377.
  131. وفاء الوفاء، ج4، ص44؛ سبل السلام، ج4، ص70؛ نیل الاوطار، ج8، ص239.
  132. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص946-947؛ الارشاد، ج1، ص155.
  133. المحبر، ص125-126؛ الطبقات، ج3، ص24؛ تاریخ طبری، ج2، ص368.
  134. السنن الکبری، ج5، ص113؛ تاریخ دمشق، ج42، ص98-99.
  135. الطبقات، ج3، ص24؛ انساب الاشراف، ج2، ص349؛ الارشاد، ج1، ص155؛ کشف الغمه، ج1، ص227.
  136. الارشاد، ج1، ص155.
  137. المحبر، ص468-469؛ السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص951؛ المغازی، ج3، ص1003.
  138. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص952؛ تاریخ طبری، ج2، ص372.
  139. جامع البیان، ج10، ص221؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص197.
  140. تاریخ طبری، ج2، ص370-371؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج4، ص16-17.
  141. المغازی، ج3، ص1044؛ العمده، ص341؛ البدایة و النهایه، ج5، ص24-25.
  142. تاریخ یعقوبی، ج2، ص68؛ دلائل النبوه، ج5، ص256؛ تاریخ دمشق، ج12، ص276.
  143. المعارف، ص343.
  144. التبیان، ج5، ص261؛ الخرائج و الجرائح، ج2، ص504؛ العمده، ص342.
  145. الخصال، ص398.
  146. تاریخ دمشق، ج12، ص277؛ تهذیب الکمال، ج5، ص505.
  147. المغازی، ج3، ص1044؛ تاریخ دمشق، ج12، ص276؛ العمده، ص341؛ البدایة و النهایه، ج5، ص24.
  148. اعلام الوری، ج1، ص245-246.
  149. تفسیر قمی، ج1، ص301.
  150. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص956؛ السیرة النبویه، ابن‌کثیر، ج4، ص38-39.
  151. جامع البیان، ج11، ص31-38؛ التبیان، ج5، ص297؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص253.
  152. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص964؛ المغازی، ج3، ص1056.
  153. المحبر، ص116.
  154. الثقات، ج2، ص100؛ المعجم الکبیر، ج19، ص48.
  155. تاریخ طبری، ج2، ص541-542؛ اسد الغابه، ج4، ص422-423.
  156. المصنف، ج5، ص405؛ اسد الغابه، ج5، ص285؛ الاصابه، ج1، ص299.
  157. الاستیعاب، ج4، ص1741؛ اسد الغابه، ج1، ص144.
  158. اسد الغابه، ج1، ص144؛ اسد الغابه، ج1، ص245؛ اسد الغابه، ج4، ص958؛ الاصابه، ج1، ص299.
  159. تاریخ دمشق، ج50، ص195؛ اسد الغابه، ج5، ص85؛ بحار الانوار، ج21، ص201.
  160. جامع البیان، ج11، ص23-24؛ البدایة و النهایه، ج5، ص33؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص242.
  161. السیرة النبویه، ابن‌هشام، ج4، ص957-958؛ الطبقات، ج2، ص167؛ تاریخ طبری، ج2، ص374.
  162. المغازی، ج3، ص1050-1051.
  163. المغازی النبویه، ص109.
  164. الثقات، ج2، ص100-103.
  165. جامع البیان، ج11، ص3-6؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص230-231؛ التبیان، ج5، ص282-283.
  166. المغازی، ج3، ص1049.

منابع

 محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل غزوه تبوک.
  • الاختصاص: المفید (م. 413ق.)، به کوشش غفاری و زرندی، بیروت، دار المفید، 1414ق؛
  • الارشاد: المفید (م. 413ق.)، بیروت، دار المفید، 1414ق؛
  • سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق؛
  • الاستغاثه: ابوالقاسم الکوفی (م. 352ق.) ؛
  • الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق؛
  • اسد الغابه: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی؛
  • الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛
  • الاعلاق النفیسه: ابن رسته (م. قرن3ق.)، بیروت، دار صادر، 1892م؛
  • اعلام الوری: الطبرسی (م. 548ق.)، قم، آل البیت، 1417ق؛
  • الاماکن: محمد الحازمی (م. 854ق.) ؛
  • اعلام قرآن: خزائلی، تهران، امیر کبیر، 1371ش؛
  • بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق؛
  • بغیة الطلب فی تاریخ حلب: عمر بن احمد ابن العدیم (م. 660ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر؛
  • بهجة النفوس و الاسرار: عبدالله المرجانی (م. 699ق.)، به کوشش محمد عبدالوهاب، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 2002م؛
  • تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. 808ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1391ق؛
  • تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق؛
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک) : الطبری (م. 310ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق؛
  • تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق؛
  • التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
  • التعریف بما آنست الهجره: محمد المطری (م. 741ق.)، به کوشش الرحیلی، ریاض، دار الملک عبدالعزیز، 1426ق؛
  • تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم) : ابن کثیر (م. 774ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1409ق؛
  • تفسیر ثعالبی (الجواهر الحسان) : الثعالبی (م. 875ق.)، به کوشش عبدالفتاح و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418ق؛
  • تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن) : القرطبی (م. 671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق؛
  • تفسیر القمی: القمی (م. 307ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق؛
  • تقویم البلدان: اسماعیل ابوالفداء (م. 732ق.)، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، 2007م؛
  • التنبیه و الاشراف: المسعودی (م. 345ق.)، بیروت، دار صعب؛
  • تهذیب الکمال: المزی (م. 742ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، 1415ق؛
  • الثقات: ابن حبان (م. 354ق.)، الکتب الثقافیه، 1393ق؛
  • جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛
  • جغرافیای حافظ ابرو: عبدالله حافظ ابرو (م. 833ق.)، به کوشش سجادی، تهران، میراث مکتوب، 1375ش؛
  • الخراج و صناعة الکتابه: قدامة بن جعفر (م. 328ق.)، به کوشش الزبیدی، بغداد، دار الرشید، 1981م؛
  • الخرائج و الجرائح: الراوندی (م. 573ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدی؛
  • الخصال: الصدوق (م. 381ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1416ق؛
  • خطط الشام: محمد کرد علی، بیروت، مکتبة النوری، 1403ق؛
  • الدر المنثور: السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق؛
  • الدرر فی اختصار المغازی و السیر: ابن عبدالبر (م. 463ق.) ؛
  • دلائل النبوه: اسماعیل الاصفهانی (م. 535ق.)، به کوشش مساعد بن سلیمان، دار العاصمه؛
  • دلائل النبوه: البیهقی (م. 458ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق؛
  • رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م. 779ق.)، به کوشش التازی، الرباط، المملکة المغربیه، 1417ق؛
  • الرحلة الحجازیة المسماة الارتسامات اللطاف: الامیر شکیب ارسلان، به کوشش حسن السمامی، بیروت، دار النوادر، 1428ق؛
  • زاد المسیر: ابن الجوزی (م. 597ق.)، به کوشش محمد عبدالرحمن، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛
  • سبل السلام: الکحلانی (م. 1182ق.)، مصر، مصطفی البابی، 1379ق؛
  • سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛
  • السنن الکبری (سنن النسائی) : النسائی (م. 303ق.)، به کوشش عبدالغفار و سید کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق؛
  • سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق؛
  • السیرة النبویه: ابن کثیر (م. 774ق.)، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفه، 1396ق؛
  • السیرة النبویه: ابن هشام (م. 213ق./218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق؛
  • شمال الحجاز: دکتر حمود بن ضاوی، العصر الحدیث، بیروت، 1412ق؛
  • الصافی: الفیض الکاشانی (م. 1091ق.)، بیروت، اعلمی، 1402ق؛
  • الصحاح: الجوهری (م. 393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، 1407ق؛
  • الصحیح من سیرة النبی9: جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، 1414ق؛
  • صفة جزیرة العرب: الحسن بن احمد الهمدانی (م. 334ق.)، به کوشش محمد الاکوع، صنعاء، مکتبة الارشاد، 1410ق؛
  • صورة الارض: محمد بن حوقل النصیبی (م. 367ق.)، بیروت، دار صادر، 1938م؛
  • الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، بیروت، دار صادر؛
  • عمدة عیون صحاح الاخبار: ابن البطریق (م. 600ق.)، قم، نشر اسلامی، 1407ق؛
  • عیون الاثر: ابن سید الناس (م. 734ق.)، بیروت، مؤسسة عزالدین، 1406ق؛
  • فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار المعرفه؛
  • فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش صلاح‌ الدین، قاهره، النهضة المصریه، 1956م؛
  • فی شمال غرب الجزیره: حمد الجاسر، ریاض، دار الیمامه، 1401ق؛
  • الکامل فی التاریخ: علی ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق؛
  • کشف الغمه: علی بن عیسی الاربلی (م. 693ق.)، بیروت، دار الاضواء، 1405ق؛
  • کنز العمال: المتقی الهندی (م. 975ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق؛
  • لباب النقول: السیوطی (م. 911ق.)، به کوشش احمد عبدالشافی، بیروت، دار الکتب العلمیه؛
  • مجمع البیان: الطبرسی (م. 548ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق؛
  • المحبّر: ابن حبیب (م. 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛
  • المختصر فی اخبار البشر: اسماعیل ابوالفداء (م. 732ق.)، بیروت، دار المعرفه؛
  • مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م. 739ق.)، بیروت، دار الجیل، 1412ق؛
  • المسالک و الممالک: ابراهیم الفارسی الاصطخری (م. 346ق.)، به کوشش الحسینی، وزارة الثقافة و الارشاد، 1381ق؛
  • المسالک و الممالک: الحسن الهلبی العزیزی (م. 380ق.)، به کوشش تیسیر خلف؛
  • المسالک و الممالک: عبیدالله بن خرداذبه (م. 300ق.)، به کوشش محمد المخزوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق؛
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (م. 241ق.)، بیروت، دار صادر؛
  • المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م. 211ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی؛
  • المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش؛
  • معانی القرآن: النحاس (م. 338ق.)، به کوشش الصابونی، عربستان، جامعة‌ام القری، 1409ق؛
  • معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م؛
  • المعجم الجغرافی للبلاد العربیة السعودیه: حمد الجاسر، ریاض، دار الیمامه؛
  • المعجم الکبیر: الطبرانی (م. 360ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، 1405ق؛
  • معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م. 487ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق؛
  • المعرفة و التاریخ: الفسوی (م. 277ق.)، به کوشش العمری، بیروت، الرساله، 1401ق؛
  • المغازی النبویه: ابن شهاب الزهری (م. 124ق.)، به کوشش زکار، دمشق، دار الفکر، 1401ق؛
  • المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق؛
  • المفصل: جواد علی، بیروت، دار العلم للملایین، 1976م؛
  • ملء العیبه: محمد بن رشید الفهری (م. 721ق.)، به کوشش ابن الخوجه، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1408ق؛
  • مناقب آل ابی‌طالب: ابن شهرآشوب (م. 588ق.)، به کوشش گروهی از اساتید نجف، نجف، المکتبة الحیدریه، 1376ق؛
  • الموسوعة الذهبیه: فاطمه محجوب، قاهره، دار الغد العربی؛
  • الموسوعة العربیة العالمیه: مؤسسة اعمال الموسوعة للنشر، ریاض، 1419ق؛
  • موسوعة مرآة الحرمین الشریفین: ایوب صبری پاشا (م. 1290ق.)، قاهره، دار الآفاق العربیه، 1424ق؛
  • نزهة المشتاق: محمد الادریسی (م. 560ق.)، بیروت، عالم الکتب، 1409ق؛
  • النهایه: مبارک ابن اثیر (م. 606ق.)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش؛
  • نیل الاوطار: الشوکانی (م. 1255ق.)، بیروت، دار الجیل، 1973م؛
  • وفاء الوفاء: السمهودی (م. 911ق.)، به کوشش خالد عبدالغنی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006م.