ازلام
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Abbasahmadi1363 در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۹۹ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
ازلام، تیرهای ویژه قمار و قرعه، نگاه داشته شده در کعبه در روزگار جاهلیت است.
واژه
واژه «اَزلام»، جمع زَلَم، به «دست و پای گاو و حیوانات مانند آن»[۱] و نیز به «چوبی تراشیده که به اندازه تیر بیپر و پیکان باشد» گفته شده است.[۲] این چوبها را از درخت جدا و شاخ و برگشان را بریده، صاف و راست میکردند.[۳] «أزلم»، یکی از ایستگاههای حاجیان مصری، برگرفته از همین نام است؛ زیرا مانند تیر بیپر و پیکان، از هرگونه گیاهی تهی بوده، بیابانی و مسطح است.[۴]
زَلَم مترادف قَلَم،[۵] سَهْم[۶] و قَدَح دانسته شده که همه بر وزن اَفعال جمع بسته میشوند.[۷] گویا این هممعنایی از آن رو است که در استقسام به ازلام، از همه این ابزارها میتوان بهره گرفت. در مواردی به آن، حَظوه[یادداشت ۱] نیز گفتهاند که به معنای تیرهای کوچکی است که برای آموزش و بازی کودکان به کار میرود.[۸]
چیستی
ازلام در عرف جاهلی، تیرهای هماندازه و بیپر و پیکان بود[۹] که هر یک نشانههایی متفاوت داشت[۱۰] و با آن استقسام میکردند.[۱۱] استقسام، به معنای طلب تعیین سهم خود از سهام دیگران بود[۱۲] که با هدف آگاهی از قسمت و روزی خویش انجام میشد.[۱۳]
افزون بر تیر که پرکاربردترین نوع ازلام است، برخی آن را شامل سنگریزههای سفیدی میدانند که در قمار به کار میرفت.[۱۴] در معنایی عامتر، ازلام مطلق ابزار قمار[۱۵] و شامل تیر، سنگریزه، شطرنج، نرد،[۱۶] کعاب،[یادداشت ۲] قراطیس[یادداشت ۳] و هر چیز دیگری میشود که آلت قمار باشد.[۱۷]
ازلام و کاربرد آن دو بار در قرآن یاد شده است؛ در یکی از آیات، واژگان استقسام و ازلام[یادداشت ۴][۱۸] و در آیهای دیگر، واژه ازلام[یادداشت ۵][۱۹] ذکر شده است. واژههای هممعنای آن نیز، مانند اقلام[۲۰] و سهام[۲۱] در قرآن یاد شده است.
انواع استقسام با ازلام
استقسام با ازلام به عنوان یکی از سنتهای جاهلی به شیوههایی گوناگون انجام میشد و کاربردهایی ویژه آن چنین بود:
مَیْسِر
چیستی
در میان عرب جاهلی، برای چیره شدن بر قحطی و کمبود غذا در زمستانهای سخت، شیوهای در استقسام به کار گرفته میشد که از آن به «میسر» تعبیر میکردند. در این حال، ثروتمندان با ذبح شتران و تقسیم آن میان تهیدستان، وضع را متعادل میکردند.[۲۲] این شیوه از سنتهای افتخارآمیز آنان بود و اگر ثروتمندی از شرکت در آن خودداری میکرد، او را سرزنش نموده، «بَرَم» میخواندند،[۲۳] یعنی کسی که از قمار خودداری میورزد.[۲۴] این مراسم، بیشتر در شبهای زمستان انجام میشد.[۲۵]
تیرها
در مراسم میسر، ۱۰ تیر وجود داشت. هر یک از تیرها یک شکل و یک اندازه و نامی متناسب با سهم تعیین شده داشت. نام آنها چنین بود:
- فَذ (یک سهم)،
- توأم (۲ سهم)،
- رقیب (۳ سهم)،
- حِلس (۴ سهم)،
- نافِس(۵ سهم)،
- مُسبّل(۶ سهم)،
- مُعلّی(۷ سهم)،
- سَفیح،
- مَنیح
- وَغْد.[۲۶]
چگونگی
در انجام میسر ۱۰ تن همراه ۱۰ تیر شرکت داشتند.[۲۶] گاه که شرکتکنندگان به ۱۰ تن نمیرسیدند، برخی دو یا سه تیر برمیداشتند و این موجب برتری آنان میشد.[۲۷] برخی از شرکتکنندگان نیز تیرهای دیگران را قرض میگرفتند؛ زیرا عقیده داشتند که تیرهای آن شخص دیگر خوشاقبال بوده، برنده میشود.[۲۸] اعضا پس از خریدن شتر، پیش از پرداخت بهای آن ذبحش میکردند. سپس آن را به ۲۸ بخش مساوی قسمت میکردند. به هر تیر به تناسب نامش سهام معینی تعلق میگرفت. آنگاه شخصی از میان فقیران با عنوان «حرضه» حاضر میشد و در برابرش پارچه سفیدی گسترده، دست راستش را با پارچهای ضخیم میپوشاندند تا نتواند با لمس تیرها سهم آن را تشخیص دهد. پشت سر او نیز شخصی به نام «رقیب» برای نظارت بر کار وی و کمک به او میایستاد.[۲۹] تیرها را در جعبه مخصوصی به نام «ربابه» میگذاشتند. سپس حرضه در حالی که از ازلام روی برگردانده بود، با دست چپ آنها را به هم میآمیخت و هر تیری که بیرون میجهید، با دست راست گرفته، به رقیب میداد و رقیب سهام روی آن را میخواند. اگر سهام داشت، به همان مقدار از گوشت به صاحبش میدادند و اگر پوچ بود، به داخل ظرف بازمیگرداند. این کار تا آنگاه که گوشت باقی مانده کمتر از سهام تیرهای باقی مانده شود، ادامه داشت. در پایان بازندگان بهای شتر را میپرداختند[۳۰] و گوشتهای مانده میان تهیدستان قسمت میشد.[۳۱]
تشخیص نیک و بد
یکی از کاربردهای ازلام در جاهلیت، کاری همانند استخاره و تعیین تکلیف در اموری بود که فرد در آن تردید داشت و تصمیمگیری برایش دشوار بود. اینگونه استقسام برای دانستن نیک و بد کارها و اراده غیبی خدایان در اموری مانند ازدواج، سفر، جنگ و صلح انجام میشد.[۳۲]
شمار تیرهای این نوع استقسام سه عدد بود. بر روی دو تیر نوشته بود: «أمرنی ربّی»، «نهانی ربّی». سومی نیز بدون نوشته به نام «غُفل» به معنای پوچ بود.[۳۳] گاه نیز ترتیب آنها چنین بود: «افعل»، «لاتفعل» و «غفل»؛[۳۴] یا: «نعم»، «لا» و «غُفل».[۳۵] این تیرها، درون کعبه و نزد بتها و کاهنان یا در دست مردم نگهداری میشد. اگر کسی میخواست نیک و بد کاری را بداند، با این سه تیر استقسام میکرد. بیشتر در امور مهم، این کار به دست کاهن یا متولیان بتها انجام میشد. مردم با دادن مبلغی از آنها میخواستند مراسم را نزد بت بزرگ هبل اجرا کنند تا اراده خدایانشان را درباره آن کار بدانند.[۳۶]
برای انجام این کار، سه تیر را درون ظرفی مخصوص با عنوان «ربابه» میگذاشتند و پس از درآمیختن آنها، یکی را که از ظرف بیرون میجهید، برمیداشتند. اگر پوچ نبود، به نوشته روی آن عمل میکردند. اما اگر پوچ بود، آن را به ظرف بازگردانده، اینکار را تکرار میکردند. گاه اگر نهی میآمد، تا یک سال صبر مینمودند و استقسام را دیگر بار انجام میدادند.[۳۷]
از مشرکان نامآور که این کار را انجام میدادند، میتوان از سراقة بن مالک نام برد که در شب هجرت حضرت محمد(ص) برای تعقیب ایشان استقسام کرد و نهی آمد.[۳۸] امیة بن خلف و عتبه نیز از این شمار بودند. شیبه هم برای شرکت در نبرد بدر این کار را انجام داد و نهی آمد؛ ولی در نبرد شرکت کرد و کشته شد.[۳۹] گفتهاند امرؤ القیس هنگامی که قصد خونخواهی پدر را داشت، نزد بت ذو الخصله استقسام کرد و نهی آمد. اما وی تیرها را شکست و این نهی را نپذیرفت.[۴۰] ابو سفیان نیز در نبرد بدر و حنین ازلام خود را در تیردان داشت.[۴۱]
قرعهزدن برای قضاوت در امور مبهم
کاربرد دیگر ازلام، بسیار همانند قرعه بود. در اینگونه استقسام، هفت تیر به کار میرفت که در کعبه و نزد بت بزرگ هبل نگهداری میشد.[۴۲] از این تیرها برای تعیین حکم امور مشکوک که حل آنها دشوار بود، بهره میگرفتند. بیشتر، این امور در مواردی مانند تعیین نَسَب مشکوک، ازدواج، پرداخت دیه، تعیین قاتل، دفن مرده و حفر چاه برای آب بود. این مراسم با اهدای ۱۰۰ درهم یا یک شتر به متولی کعبه انجام میشد.[۴۳]
برای حل هر مشکل، تیرهایی مخصوص وجود داشت. برای مثال، در نسب مشکوک، از تیرهایی به نام «مِنْکُم»، «من غیرکم» و «ملصق» بهره میگرفتند. برای انجام مراسم، متولی کعبه تیرها را درون جعبه مخصوص مینهاد و در حالی که ورد میخواند و رویش را برگردانده بود، تیرها را در هم میآمیخت. تیری که بیرون میجهید، تعیینکننده حکم بود. برای نمونه، اگر «منکم» بیرون میجهید، آن کودک یا شخص به مراجعهکننده نسبت مییافت. اگر «من غیرکم» بیرون میجهید، «حلیف» یا همپیمان بود و اگر «ملصق» بیرون میآمد، نه همپیمان بود و نه دارای نسب.[۴۴]
استسقام در اسلام
میسر، یکی از گونههای استقسام، در جاهلیت قمار به شمار میرفت و برای لهو و لعب و گاه اطعام نیازمندان به کار میرفت.[۴۵] دو گونه دیگر آن نیز، گاه رنگ و بویی مذهبی مییافت و به عنوان آیینی برای آگاهی از غیب و اراده خدایان اجرا میشد.
استقسام به ازلام با تعالیم اسلام سازگار نبود. در گونه نخست، به دلیل حرام بودن قمار و در دو گونه دیگر، به دلیل شرکآمیز بودن آن، این کار ناروا به شمار رفت. از این رو، حضرت محمد(ص) پس از فتح مکه هنگامی که وارد کعبه شد و تصاویری از حضرت ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) بر دیوارهای کعبه دید که ازلام در دستشان بود، فرمان داد که امام علی(ع) آنها را پاک کند.[۴۶] سپس پیامبر(ص) به خدا سوگند خورد که آن دو هرگز استقسام نکردند.[۴۷]
استسقام در قرآن
قرآن در دو آیه، ازلام و استقسام با آن را حرام اعلام کرده است.[یادداشت ۶][۴۸] در این آیات، دلیل تحریم و گونه استقسام مورد نظر معین نشده است. از این رو، مفسران در تفسیر آن دیدگاههای متفاوت دارند:
- گروهی، ازلام را به معنای مَیْسِر میدانند[۴۹] و به سیاق آیه استناد میکنند که درباره خوردنیهای حرام است.[۵۰] نیز در روایتهایی، منظور این آیه همان قمار دانسته شده است.[۵۱]
- بیشتر مفسران، ازلام در دو آیه پیشگفته را به معنای ابزار تشخیص نیک و بد میدانند و تحریم آن را به دلیل ادعای علم غیب دانستهاند.[۵۲] برخی، استدلال کردهاند که در آیه ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾، واژه میسر یاد شده و ازلام نمیتواند به همین معنا به کار رود، مگر اینکه عطف را از نوع تفسیری بدانیم، که برخلاف سیاق آیه است، زیرا سیاق آیه درباره شمارش موارد گوناگون است.[۵۳]
- شماری، ازلام را به همه معانی آن گسترش دادهاند؛ زیرا هیچیک با تعالیم اسلام سازگاری ندارد؛ یا شرکآمیز است یا مانند میسر حرام است.[۵۴]
استقسام و قرعه
با وجود شرکآمیز بودن استقسام و تحریم آن، مواردی یاد شده که موحدان پیش از اسلام و نیز مسلمانان پس از اسلام از استقسام و همانند آن، یعنی قرعه با سهام و اقلام، استفاده کردهاند. در قرآن[۵۵] از استقسام با اقلام به دست یهودیان در ماجرای کفالت حضرت مریم(س) سخن رفته است.[۵۶] در آیاتی دیگر نیز،[۵۷] نیز ماجرای به آب افکندن حضرت یونس(ع) و قرعه به همین منظور یاد شده است.[۵۸] عبدالمطلب نیز از موحدان دوره جاهلی بود که برای حفر زمزم[۵۹] و ذبح فرزندش عبدالله، از همینگونه استقسام بهره برد.[۶۰]
پس از اسلام نیز، از مواردی یاد شده که حضرت محمد(ص) از قرعه بهره میگرفت. ایشان برای همراه بردن همسرانش به غزوهها[۶۱] و حل اختلاف میان دو تن در ارث و اینگونه موارد، از قرعه با تیر بهره میگرفت.[۶۲]
برخی، برای رفع این تعارض، به تفاوت «قرعه» و «استقسام به ازلام» اشاره کردهاند. به باور آنها، درست است که هر دو در ابزار، یعنی سهام و ازلام و اقلام، و نیز در هدف، یعنی تعیین تکلیف و خیر و شر، با هم شباهت دارند؛ ولی استقسام جاهلی، بیانگر اراده بتها است و جنبه شرکآمیز دارد؛[۶۳] ولی انجام استقسام به منزله قرعه، بر اراده خداوند دلالت دارد.[۶۴] بدین روی، استقسام تهی از هرگونه شرک و در معنای «طلب خیر از خداوند یا خواستن رهنمود و یاری از او هنگام تحیر و سرگردانی» جایز است.[۶۵]
پانویس
- ↑ معجم مقاییس اللغه، ج3، ص18؛ لسان العرب، ج12، ص271، «زلم».
- ↑ العین، ج7، ص370؛ القاموس المحیط، ج4، ص125؛ لسان العرب، ج12، ص271، «زلم».
- ↑ لسان العرب، ج12، ص271؛ القاموس المحیط، ج4، ص125.
- ↑ تاج العروس، ج16، ص324، «زلم».
- ↑ المیسر و القداح، ج2، ص32؛ تفسیر ثعلبی، ج2، ص150.
- ↑ لسان العرب، ج12، ص270.
- ↑ المیسر و القداح، ص32؛ لسان العرب، ج12، ص270.
- ↑ المیسر و القداح، ص69.
- ↑ الموسوعة الفقهیه، ج3، ص56-58؛ القاموس الفقهی، ص159.
- ↑ الموسوعة الفقهیه، ج3، ص56.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج3، ص580؛ وسائل الشیعه، ج17، ص164.
- ↑ لسان العرب، ج12، ص478، «قسم».
- ↑ جامع البیان، ج6، ص101؛ بلوغ الارب، ج3، ص68؛ الموسوعة الفقهیه، ج3، ص57.
- ↑ جامع البیان، ج7، ص102؛ فتح الباری، ج8، ص208.
- ↑ احکام القرآن، ج2، ص545؛ تاج العروس، ج16، ص321.
- ↑ جامع البیان، ج1، ص101-104؛ تفسیر قرطبی، ج6، ص59؛ مستند الشیعه، ج2، ص341.
- ↑ المهذب، ج2، ص341؛ زبدة البیان، ص626.
- ↑ سوره مائده (۵)، آیه ۳.
- ↑ سوره مائده (۵)، آیه ۹۰.
- ↑ سوره آل عمران(۳)، آیه ۴۴.
- ↑ سوره صافّات (۳۷)، آیه ۱۴۱.
- ↑ المیسر و القداح، ص36-37.
- ↑ المیسر و القداح، ص36-37.
- ↑ العین، ج8، ص272؛ لسان العرب، ج12، ص43، «برم».
- ↑ المیسر و القداح، ص83-84.
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ تاریخ یعقوبی، ج1، ص259.
- ↑ المیسر و القداح، ص86.
- ↑ غریب الحدیث، ج3، ص468-471.
- ↑ المحبر، ص335.
- ↑ المیسر و القداح، ص85-102؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص259-260.
- ↑ المحبر، ص332.
- ↑ الاصنام، ص28؛ جامع البیان، ج6، ص101.
- ↑ جامع البیان، ج6، ص101؛ الکشاف، ج1، ص593.
- ↑ المدونة الکبری، ج2، ص68؛ تفسیر قرطبی، ج6، ص58.
- ↑ معجم لغة الفقهاء، ص358.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ص118؛ جامع البیان، ج6، ص103؛ بلوغ الارب، ج3، ص68.
- ↑ جامع البیان، ج6، ص104.
- ↑ صحیح البخاری، ج4، ص256؛ البدایة و النهایه، ج3، ص226؛ المیزان، ج6، ص118.
- ↑ الامتاع و الاسماع، ج1، ص86.
- ↑ الاصنام، ص35؛ معجم البلدان، ج2، ص384.
- ↑ المیزان، ج9، ص235.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ص117؛ الاصنام، ص28؛ بلوغ الارب، ج3، ص66-67.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ص118.
- ↑ جامع البیان، ج6، ص104.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج6، ص58.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج1، ص73؛ ج2، ص550؛ بحار الانوار، ج21، ص106.
- ↑ صحیح البخاری، ج4، ص111؛ السیرة النبویه، ج3، ص573؛ البدایة و النهایه، ج1، ص194.
- ↑ سوره مائده (۵)، آیههای ۳ و ۹۰.
- ↑ الکشاف، ج1، ص359؛ مجمع البیان، ج3، ص272؛ تفسیر قرطبی، ج6، ص59.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج6، ص118؛ المیزان، ج5، ص166.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج6، ص59.
- ↑ الکشاف، ج1، ص360؛ التبیان، ج4، ص17؛ زبدة البیان، ص626.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص13.
- ↑ المحرر الوجیز، ج2، ص233؛ تفسیر بیضاوی، ج2، ص293.
- ↑ سوره آل عمران(۳)، آیه ۴۴.
- ↑ مجمع البیان، ج2، ص747؛ التفسیر الکبیر، ج4، ص48.
- ↑ سوره صافّات (۳۷)، آیههای ۱۳۹–۱۴۲.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج2، ص136.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص12؛ الخصال، ج1، ص157؛ جامع البیان، ج6، ص103.
- ↑ الاصنام، ص28؛ من لا یحضره الفقیه، ج3، ص51؛ تفسیر قرطبی، ج6، ص59.
- ↑ التحریر و التنویر، ج23، ص175.
- ↑ التحریر و التنویر، ج23، ص175.
- ↑ روح المعانی، ج6، ص58.
- ↑ التحریر و التنویر، ج23، ص174.
- ↑ المیزان، ج6، ص118.
- ↑ جمع «حِظاء».
- ↑ تاس.
- ↑ ورق.
- ↑ ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ... وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ﴾.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾.
- ↑ ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ... وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ﴾ و ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾.
منابع
- احکام القرآن، ابن العربی (م.۵۴۳ق)، به کوشش محمد، لبنان، دار الفکر.
- اخبار مکه، الفاکهی (م.۲۷۹ق)، به کوشش ابن دهیش، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۴۰۷ق.
- اخبار مکه، الازرقی (م.۲۴۸ق)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق.
- الاصنام (تنکیس الاصنام)، هشام بن محمد کلبی (م.۲۰۱ق)، ترجمه، جلالی، تهران، نشر نو، ۱۳۶۴ش.
- امتاع الاسماع، المقریزی (م.۸۴۵ق)، به کوشش محمد شاکر.
- بحارالانوار، المجلسی (م.۱۱۱۰ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- البدایة و النهایه، ابن کثیر (م.۷۷۴ق)، به کوشش شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
- بلوغ الارب، الآلوسی (م.۱۲۶۳ق)، به کوشش محمد بهجة الاثری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۳۱۴ق.
- تاج العروس، الزبیدی (م.۱۲۰۵ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر، الذهبی (م.۷۴۸ق)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق.
- تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
- التبیان، الطوسی (م.۴۶۰ق)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- التحریر و التنویر، ابن عاشور، الدار التونسیه.
- تذکرة الفقهاء، العلامة الحلی (م.۷۲۶ق)، قم، آل البیت، ۱۴۱۴ق.
- تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، ابن کثیر (م.۷۷۴ق)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۹ق.
- تفسیر بیضاوی (انوار التنزیل)، البیضاوی (م.۶۸۵ق)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۶ق.
- تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان)، الثعلبی (م.۴۲۷ق)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
- تفسیر العیاشی، العیاشی (م.۳۲۰ق)، به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه.
- تفسیر قرطبی (الجامع لأحکام القرآن)، القرطبی (م.۶۷۱ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
- جامع البیان، الطبری (م.۳۱۰ق)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
- الخصال، الصدوق (م.۳۸۱ق)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۳ق.
- روح المعانی، الآلوسی (م.۱۲۷۰ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- زبدة البیان، المقدس الاردبیلی (م.۹۹۳ق)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه.
- السیرة النبویه، ابن کثیر (م.۷۷۴ق)، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۶ق.
- صحیح البخاری، البخاری (م.۲۵۶ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق.
- العین، خلیل (م.۱۷۵ق)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
- غریب الحدیث، ابن سلام الهروی (م.۲۲۴ق)، به کوشش محمد عبدالمعید خان، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۳۹۶ق.
- فتح الباری، ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق)، بیروت، دار المعرفه.
- القاموس الفقهی لغةً و اصطلاحاً، سعدی ابوجیب، دمشق، دار الفکر، ۱۴۱۹ق.
- القاموس المحیط، الفیروزآبادی (م.۸۱۷ق)، بیروت، دار العلم.
- الکشاف، الزمخشری (م.۵۳۸ق)، مصر، مکتبة المصطفی البابی، ۱۳۸۵ق.
- لسان العرب، ابن منظور (م.۷۱۱ق)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
- مجمع البیان، الطبرسی (م.۵۴۸ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق.
- المحبّر، ابن حبیب (م.۲۴۵ق)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
- المحرر الوجیز، ابن عطیة الاندلسی (م.۵۴۶ق)، به کوشش عبدالسلام، لبنان، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۳ق.
- المدونة الکبری، مالک بن انس (م.۱۷۹ق)، المصر، مطبعة السعاده.
- مستند الشیعه، احمد النراقی (م.۱۲۴۵ق)، قم، آل البیت، ۱۴۱۵ق.
- معجم البلدان، یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م.
- معجم لغة الفقهاء، محمد قلعهجی، بیروت، دار النفائس، ۱۴۰۸ق.
- معجم مقاییس اللغه، ابن فارس (م.۳۹۵ق)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق.
- من لا یحضره الفقیه، الصدوق (م.۳۸۱ق)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق.
- الموسوعة الفقهیة المیسره، محمد علی الانصاری، قم، مجمع الفکر الاسلامی، ۱۴۱۵ق.
- المهذب، القاضی ابن البراج (م.۴۸۱ق)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۶ق.
- المیزان، الطباطبائی (م.۱۴۰۲ق)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق.
- المیسر و القداح، ابن قتیبه (م.۲۷۶ق)، به کوشش محب الخطیب، قاهره، السلفیه، ۱۳۸۵ق.
- وسائل الشیعه، الحر العاملی (م.۱۱۰۴ق)، به کوشش ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.