کاربر:Jalalyaghmoori/کارها
ابولهب
- از بزرگان بنیهاشم، عمو و دشمن سرسخت رسول خدا۹
عبدالعُزّی بن عبدالمطّلب بن هاشم، از تیره بنیهاشم قبیله قریش به شمار میرود.[۱] کنیه اصلی او ابوعتبه است.[۲] برخی فرزندی به نام لهب برای او برشمرده و از این رو، کنیهاش را ابولهب دانستهاند.[۳] لهب به معنای آتش[۴]، بلندی شعلههای آتش[۵]، شعلههای آتش بیدود و مانند آن آمده است.[۶] برخی گفتهاند چون جایگاه او دوزخ است، خداوند به او کنیه ابولهب داد.[۷] در واقع، به سبب گلگونی[۸] و زیبایی چهرهاش[۹] پدرش او را ابولهب خواند[۱۰] و سپس وی به همین کنیه شهرت یافت. در قرآن نیز از او با این کنیه یاد شده است. (مسد/۱۱۱، ۱) بعضی دلیل پرهیز قرآن از ذکر نام اصلی وی را چنین دانستهاند که قرآن هرگز واژه عبد را به غیر خدا اضافه نمیکند.[۱۱]
زندگینامه: هیچ منبعی به زمان تولد ابولهب اشاره نکرده است. برخی سن وی را هنگام مرگ در سال دوم ق. ۷۰ سال گفتهاند.[۱۲] در این صورت، وی حدود ۱۵ سال پیش از عام الفیل زاده شده است. اما شواهدی این سخن را رد میکنند. در میان فرزندان عبدالمطلب، ابولهب پس از ابوطالب و پیش از حمزه، عباس و عبدالله زاده شده است. با توجه به تولد ابوطالب ۳۵ سال پیش از عام الفیل[۱۳] و ۲۵ ساله بودن عبدالله هنگام وفات در عام الفیل[۱۴] میتوان گفت ابولهب میان سالهای ۳۵ تا ۲۵ پیش از عام الفیل زاده شده است.
پدرش عبدالمطلب رئیس بنیهاشم و بزرگ قریش بود و مادرش لُبنی بنت هاجر بن عبدمناف بن ضاطر از قبیله خُزاعه بود که پیش از قریش بر مکه ریاست داشت.[۱۵] همسرش عوراء[۱۶] اُم جمیل بنت حرب بن اُمیه، خواهر ابوسفیان[۱۷] بود که در قرآن {حمالة الحطب} خوانده شده است. (مسد/۱۱۱، ۴) وی اشعاری نیز در هجو پیامبر دارد.[۱۸] جز وی همسری دیگر برای ابولهب یاد نشده و همه فرزندان ابولهب را از او دانستهاند.
ابولهب و حرم مکی: ابولهب از مدعیان ریاست بنیهاشم و مناصب آنان در مکه بود. گویند: پس از عبدالمطلب فرزندش زبیر، برادر تنی ابوطالب و عبدالله، ریاست بنیهاشم را به دست گرفت و منصب سقایت و رفادت را عهدهدار شد. این روند تا زمان وفاتش یعنی۳۰ و چند سال پس از عام الفیل ادامه داشت.[۱۹] با مرگ زبیر، ریاست بنیهاشم رسماً به ابوطالب رسید؛ اما وی در اواخر عمر بر اثر فقر و دیونی که به عباس داشت، دو منصب سقایت و رفادت را به او واگذاشت.[۲۰]
با توجه به آیه ۲ مسد/۱۱۱ ابولهب ثروتی اندوخته بود و قدرت پرداخت دیون ابوطالب را داشت. وی همانند عباس از ثروتمندان بنیهاشم و بازرگانان بنام قریش بود که به سفرهای تجاری شام میرفت. بر پایه گزارشی، در سفری که فرزندش در نواحی شام دریده شد، وی نیز حضور داشت.[۲۱] پس میتوان دریافت که دور ماندن وی از مناصب مکه، جنبه اقتصادی نداشته و به دلیلهای دیگر از جمله برخی ویژگیهای اخلاقی او و دستبردش به کعبه بوده است.
ابولهب مانند دیگر مشرکان قریش در روزگار جاهلیت بت میپرستید. وی به بت عُزّیٰ ارادت بیشتر داشت. بت عُزیٰ از دو بت دیگر، لات و منات، جدیدتر بود و پس از آن دو مورد پرستش قرار گرفت و نزد قریش به بزرگترینِ بتها تبدیل شد که به زیارتش رفته، برایش قربانی میکردند.[۲۲] دلبستگی او به این بت شگفتآور بود. ابواُحیحه، سعید بن العاص بن امیة بن عبدالشمس بن عبدمناف، متولی بت عزی، چون به حال احتضار افتاد، از بیم آن که این بت پس از وی پرستیده نشود، میگریست. ابولهب وی را دلداری داد و سوگند یاد کرد که عُزّیٰ تا آن روز به سبب وی پرستیده نشده و بر اثر مرگ او نیز پرستش آن ترک نخواهد شد. ابواُحیحه از دلبستگی ابولهب به پرستش عُزّیٰ به شگفت آمد و وی را جانشینی مطمئن برای خود دانست.[۲۳] گویند ابولهب از آن پس میگفت: اگر عُزّیٰ پیروز گردد، با خدمتی که به او کردهام، در امان هستم و اگر محمد پیروز شود که نمیشود برادرزاده من است.[۲۴]
اندکی پیش از بعثت پیامبر، ابولهب به سرقت گنجینه و دو غزال کعبه متهم شد. این دو غزال زرین را قبیله جرهم دفن کرده بودند و عبدالمطلب هنگام حفر زمزم، آنها را یافت.[۲۵] شخصی به نام قیس بن عدی از بنیسهم[۲۶]، گروهی از جوانان قریش از جمله ابولهب را که به خانهاش برای شرابخواری و آوازخوانی رفتوآمد داشتند، به سرقت غزال کعبه تحریک کرد.[۲۷] برخی خود ابولهب را تحریکگر دانستهاند؛ زیرا وی خود را از این دو غزال که به پدرش تعلق داشت، دارای سهم میدانست.[۲۸] زبیر و ابوطالب، برادران بزرگتر ابولهب، برآشفتند و سوگند یاد کردند که اگر به سارق دست یابند، دست او را قطع خواهند کرد. آن دو پس از دستیابی به سارقان دستشان را قطع کردند و چون خواستند دست ابولهب را قطع کنند، داییهای وی که از قبیله خزاعه بودند، به حمایت از وی برخاستند و با قدرت و نفوذشان او را از این مجازات رهانیدند.[۲۹]
آوردهاند که ابولهب در دوران جاهلیت به زناکاری شهرت داشت. وی همراه عاص بن وائل، امیة بن خلف، ابوسفیان بن حرب و... در یک زمان با نابغه، مادر عمرو بن عاص که همراه دخترانش به مکه آمده بود، درآمیخت و آنگاه عمرو زاده شد. همه اینان بر سر انتساب عمرو به خود به ستیز برخاستند. نابغه از آن رو که عاص بن وائل به دخترانش بیشتر بخشش میکرد، عمرو را به او نسبت داد.[۳۰]
ابولهب و پیامبر۹: در گزارشی آمده که چون ثویبه ولادت پیامبر را به مولای خود ابولهب بشارت داد، وی به پاس این خبر خوش او را آزاد کرد و ثویبه پیامبر را شیر داد.[۳۱] آوردهاند که پس از مرگ ابولهب، وی را درخواب دیدند و از حالش پرسیدند. گفت: پس از شما راحتی نیافتم، جز این که از انگشتم به سبب آزاد کردن ثویبه مینوشم.[۳۲] اما این ماجرا پذیرفتنی نیست؛ زیرا آزادی ثویبه بیش از ۵۰ سالِ بعد، پس از هجرت رخ داده است.[۳۳] حتی به سبب آن که وی پیامبر را شیر داده بود، خدیجه قصد داشت او را از ابولهب خریده، آزاد کند؛ ولی ابولهب از فروش وی خودداری کرد.[۳۴]
عبدالمطلب تختی را که از عبدمناف ارث برده بود، کنار بیت الحرام نصب کرده، بر آن مینشست و بزرگان و فرزندانش پیرامونش جمع میشدند. کسی جز عبدالمطلب جرئت نشستن بر این تخت را نداشت. یک روز که بزرگان پیرامون آن تخت گرد آمده بودند، محمد خردسال آمد و بر آن نشست. ابولهب معترض شد و کوشید با خشونت او را پایین آورد. اما عبدالمطلب بر سرش فریاد زد و او را از این کار بازداشت و وی شرمنده بر جای خود نشست.[۳۵]
هنگام احتضار عبدالمطلب، ابولهب برای سرپرستی فرزند عبدالله داوطلب شد. اما عبدالمطلب به او گفت: شرّ خود را از محمد بازدار! سپس سرپرستی وی را به ابوطالب سپرد[۳۶] که به نزدیکی و محبت بیشتر میان محمد و او انجامید. روزی در ستیز میان ابولهب و ابوطالب، ابولهب او را بر زمین زد و بر سینهاش نشست. محمد جوان به ابوطالب کمک کرد تا بر ابولهب فائق آید. ابولهب به وی اعتراض کرد: من و او هر دو عموی تو هستیم. چرا به او کمک کردی؟[۳۷] برخی همین رخداد را باعث دشمنی ابولهب با پیامبر میدانند؛ اما این دیدگاه اختلافهای اساسی این دو را در حد درگیریهای شخصی فرومیکاهد. در این زمینه، نباید اموی بودن همسر وی اُمجمیل را با توجه به رقابتهای دیرین بنیامیه و بنیهاشم، از نظر دور داشت.
با این همه، رفتار ابولهب با پیامبر پیش از بعثت مثبت بوده است. آنچه میان آن دو رخ داده، از قبیل اتفاقاتی است که میان هر عمو و برادرزادهای درآن روزگار میتوانست رخ دهد. شاهد این ادعا، ازدواج پسران ابولهب، عتبه و عتیبه، با دختران رسول خدا۹ است. این ازدواجها تنها در صورتی ممکن بود که روابط نسبتاً خوبی میان آنان برقرار باشد. اما پس از آشکار شدن دعوت پیامبر۹، روابط ابولهب با او سخت رو به تیرگی نهاد و وی به یکی از سرسختترین دشمنان پیامبر بدل گشت.
با گذشت سه سال از بعثت پیامبر۹، در پی نزول آیه {وَأَنذِر عَشِیرَتَک الأقرَبِینَ} (شعراء/۲۶، ۲۱۴) و در روز دعوت خویشان پیامبر۹ که عموهای ایشان، ابوطالب و ابولهب و عباس و حمزه نیز حضور داشتند، ابولهب مانع سخن گفتن پیامبر۹ شد و گفت: محمد شما را جادو کرده است. وی مجلس را بر هم زد و خویشان پیامبر را پراکنده کرد.[۳۸] گفتهاند برخی از زنان بنیهاشم که از حضور ابولهب در این جلسه واهمه داشتند، از پیامبر۹ خواستند تا از دعوت وی چشمپوشی کند.[۳۹]
در جریان دعوت عمومی، پیامبر۹ قریشیان را گرد آورد و روی سنگی نزدیک کوه صفا رفت و به ابلاغ رسالت خویش پرداخت. ابولهب برخاست و فریاد زد: زیان باد تو را! آیا ما را برای همین گرد آوردی؟ و سپس مردم را پراکنده کرد. برخی آوردهاند پیش از آن که پیامبر۹ کنار کوه صفا سخن آغاز کند، ابولهب میخواست مجلس را بر هم زند؛ اما ابوطالب با نهیبی که به او زد، وی را از این کار بازداشت.[۴۰] خداوند در پاسخ سخن ابولهب، سوره مَسَد را نازل کرد[۴۱] و فرمود: بریده باد هر دو دست ابولهب و مرگ بر او باد! هرگز مال و ثروتش و آنچه فرادست آورده، به حالش سودی نبخشد. به زودی وارد آتشی شعلهور و پرلهیب شود و نیز همسرش، در حالی که هیزمکش است و طنابی از لیف خرما بر گردن دارد، همراه او خواهد بود. (مسد/۱۱۱، ۱-۵) در این آیات، خداوند بر خلاف روش معمول در قرآن، از ابولهب نام برده و همسرش را یاد کرده و به صراحت آن دو را اهل دوزخ خوانده و عذابی سخت را به آنان وعده داده است. نیز در سبب نزول این سوره گویند: ابولهب منکر قیامت و رستاخیز بود و عقیده داشت: محمد ما را از رخدادهای پس از مرگ میترساند؛ اما آنگاه که مرده باشیم، وعده و وعیدهای او به ما نمیرسد. سپس دو دست خویش را باز میکرد و در آن میدمید و میگفت: چیزی که آن را باد برده است، چگونه میتوان بازیافت؟ آنگاه خداوند سوره تبّت را فرستاد.[۴۲] در این صورت، سوره را اینگونه باید معنا کرد: هلاک و زیانکار باد دستهای ابولهب که چنین مثال آورد و منکر روز قیامت شد. وی در آتش جهنم میگدازد و نه مال به فریاد وی میرسد و نه دستاورد دنیا او را سودی دارد.
از گزارشها برمیآید کهاندکی پیش از بعثت، رقیه و اُم کلثوم، دختران پیامبر، به ترتیب به عقد عتبه و عتیبه/ عتیق، پسران ابولهب، درآمدند و پس از بعثت پیامبر و پیش از آمیزش، از آنها جدا شدند.[۴۳] البته برخی این دو را دختران پیامبر ندانستهاند.[۴۴] در چگونگی طلاق آنان، برخی گویند: هنگامی که سوره مسد نازل شد، پیامبر عتبه را فراخواند و از او خواست که رقیه را طلاق دهد. اُم جمیل نیز که چنین دید، فرزندش را تحریک کرد که همسرش را طلاق دهد.[۴۵] دستهای دیگر گویند: قریشیان برآن شدند تا با طلاق دختران پیامبر، ایشان به آنان مشغول شده، از انجام رسالتش بازماند. از این رو، نزد دامادهای پیامبر رفتند و درخواست خود را مطرح کردند. ابوالعاص بن ربیع، شوهر زینب دختر بزرگ پیامبر، نپذیرفت؛ اما عتبه، شوهر رقیه، به این خواسته تن داد، به این شرط که آنان دختر أبان بن سعید بن عاص یا سعید بن عاص را به همسری او درآورند.[۴۶] بعضی نیز گویند: چون سوره مسد نازل شد، ابولهب فرزندانش را خواست و به آنان دستور داد تا دختران پیامبر را طلاق دهند و آنان نیز چنین کردند.[۴۷] عتیبه که از ام کلثوم جدا شده بود، نزد پیامبر آمد و گفت: به دین تو کافرم و دخترت را طلاق دادم. نه تو مرا دوست بدار و نه من تو را دوست میدارم. سپس به پیامبر حمله کرد و پیراهن ایشان را درید. پیامبر وی را چنین نفرین کرد: «اللهم سلط علیه کلباً من کلابک».[۴۸] هنگامی که وی عازم سفر تجاری به شام بود و شب در مکانی برای استراحت ماند، شیری او را که میان دوستان و کالاها پناه گرفته بود، یافت و درید.[۴۹]
بسیاری از منابع، نفرین پیامبر و دریده شدن به دست شیر را درباره عتبه دانستهاند و عللی برای آن برشمردهاند؛ همچون: طلاق دادن رقیه به تحریک والدینش[۵۰]، سبّ و آزار پیامبر، و کافر دانستن خود در پی نزول سوره والنجم.[۵۱] اما گویا شخص نفرین شده عتیبه است[۵۲]؛ زیرا منابع تصریح دارند که عتبه همراه معتب هنگام فتح مکه اسلام آورد[۵۳] و در جنگ حنین، در رکاب پیامبر جنگید و استقامت نشان داد.[۵۴] سفر تجاری عتیبه به شام و دریده شدنش چند سال پیشتر رخ داد[۵۵] و فرزندی از او نماند.[۵۶] گویا اشتباه میان این دو نام بیشتر از املای دو اسم عتبه و عتیبه نشئت گرفته باشد.
ابولهب و همسرش اُمجمیل در مکه همسایه پیامبر بودند. ایشان بعدها از این همسایگی همواره به بدی یاد میکرد و میفرمود: در میان دو همسایه شرور و آزارگر، ابولهب و عقبة بن ابیمعیط، قرار گرفته بودم که هر روز کثافات حیوانات را بر در خانهام میریختند.[۵۷] روزی حمزة بن عبدالمطلب، ابولهب را در حال ریختن کثافات بر در خانه پیامبر دید و مقداری از آن را برداشت و بر سر خود او ریخت. از آن پس این آزار کمتر شد.[۵۸] وی از تهمت و افترا نیز برای آزار پیامبر بهره میبرد. بر پایه گزارشی، روزی پیامبر در مسجد بود و ابولهب سنگی را بالا برد تا به پیامبر بزند. اما دستش در هوا خشک شد و نزد ایشان به تضرع و زاری برخاست و پیمان بست که اگر او را عفو کند، دیگر ایشان را نیازارد. ولی به محض رها شدن، به ایشان گفت: تو جادوگری توانا هستی.[۵۹]
به نقل ابن عباس، ولید بن مغیره هنگام موسم حج از قریش خواست تا برای جلوگیری از گسترش اسلام در خارج مکه راهی بیابند. هر کس پیشنهادی داشت. ابولهب گفت: من میگویم او شاعر است. در پاسخ این تهمت او آیه۴۱ حاقّه/۶۹: {وَمَا هُوَ بِقَولِ شَاعِرٍ...} نازل شد و پیامبر را از آن مبرا دانست.[۶۰] نیز ذیل آیات ۹۴-۹۵ حجر/۱۵ آوردهاند که ابولهب یکی از مسخره کنندگان بود که خداوند وعده داد تا پیامبر را از شر آنان نگاه دارد.
پس از آشکار شدن دعوت، پیامبر در موسم حج به منزلگاههای حاجیان میرفت یا در بازارهای عکاظ، مجنه و ذی المجاز آنان را به گونههای مختلف به اسلام فرامیخواند. اما ابولهب همواره در پی وی بود و ایشان را میآزرد و با شیوههای گوناگون در ناکام گذاشتن دعوتش میکوشید.[۶۱] آوردهاند گروهی که قصد داشتند برای شنیدن سخنان پیامبر نزد وی روند، برای تحقیق از ابولهب خواستند درباره پسر برادرش با آنان سخن گوید. وی به طعنه گفت: هنوز نتوانستهایم جنون وی را درمان کنیم. پس آن گروه بازگشتند و با پیامبر ملاقات نکردند.[۶۲] در موسم حج که پیامبر در پی دعوت حجگزاران به اسلام بود، ابولهب به دنبال او میرفت و میگفت: این پسر برادر من است که دروغ میگوید و جادو میکند.[۶۳]
ابولهب در محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب ابیطالب، با مشرکان همراه شد و تنها فرد از بنیعبدالمطلب بود که وارد شعب نشد.[۶۴] وی بازرگانان را تحریک میکرد که قیمت کالاهایشان را برای مسلمانان بسیار بالا ببرند تا توان خرید از آنان گرفته شود و در تأمین نیازمندیهایشان با مشکل روبهرو گردند.[۶۵] پس از درگذشت ابوطالب، دشمنی و آزار قریش فزونی یافت. بر پایه گزارشی، هنگامی که ابولهب به ریاست بنیهاشم رسید، نزد پیامبر آمد و گفت: به همان شیوه که در زمان زندگی ابوطالب رفتار میکردی، رفتار کن. سوگند به لات! تا من زنده باشم، کسی بر تو دست نخواهد یافت. در این هنگام، ابن عیطله، پیامبر۹ را دشنام داد و ابولهب به او حمله برد و از پیامبر دفاع کرد. چون این خبر به دیگر مشرکان رسید، آنان تحریک ابولهب پرداختند تا وی حمایتش را از پیامبر برداشت.[۶۶] برخی محققان به ادلهای این گزارش را رد کردهاند.[۶۷] در پی شروع آزار بیباکانه قریش، پیامبر۹ همراه زید بن حارثه در اواخر شوال سال دهم بعثت به طائف رفت.[۶۸]
ابولهب در ماجرای دارالندوه نیز حضور داشت[۶۹] که تصمیم به قتل پیامبر گرفتند و بر آن شدند تا مردانی از همه طوایف قریش، از جمله ابولهب، در این توطئه شرکت کنند. پس از وفات ابوطالب، نفوذ ابولهب در میان بنیهاشم افزایش یافته بود و او ریاست بنیهاشم را از آن خود میدانست. بر اثر دشمنی بارز وی با پیامبر، آن اتحاد پیشین که در میان بنیهاشم به پشتوانه و حمایت ابوطالب وجود داشت، ممکن نبود.[۷۰] به نقل بسیاری از منابع، جبرئیل خبر این توطئه را به پیامبر داد.[۷۱] ابن سعد آگاهی پیامبر را از طریق شخصی به نام رقیعة بن ابوصیفی دانسته است.[۷۲] در شب موعود ۴۰ نفر از قریشیان خانه پیامبر را محاصره کردند. آنان نخست قصد داشتند همان آغاز شب به خانه پیامبر هجوم برند. بر پایه گزارشی، ابولهب قریش را از حمله شبانه بازداشت.[۷۳] او و دوستانش تا صبح منتظر خروج پیامبر شدند[۷۴]؛ اما صبحگاه فهمیدند که ایشان از خانه بیرون رفته و علی۷ را به جای خود خوابانده است.[۷۵] بدین ترتیب، ابولهب و دیگر نمایندگان قریش در این توطئه ناکام ماندند.
ابولهب در نبرد بدر، نخستین برخورد جدی مسلمانان با قریش، شرکت نداشت. گویند: هر یک از قریشیان که به بدر نرفت، کسی را به جای خود فرستاد. ولی ابولهب دشمن سرسخت رسول خدا۹ از این کار سر باززد. بزرگان قریش به او گفتند: تو از بزرگان و سروران قریش هستی. اگر همراهی نکنی، افراد قومت آن را بهانه و دستاویز قرار داده، به جنگ نمیآیند. بنا بر این، یا خود در جنگ شرکت کن و یا کسی را به جای خویش بفرست! ابوجهل که از اسلام آوردن او بیم داشت، برای تحریک وی سوگند یاد کرد: ما تنها برای حفظ دین تو و پدرانت به خشم آمدهایم و به جنگ میرویم. گویند: ابولهب از ترس خوابِ خواهر خود، عاتکه، به این جنگ نمیرفت. عاتکه در خواب دیده بود که مردی در ابطح، کعبه و بالای کوه ابوقبیس، سه بار فریاد زد: شما تا سه روز دیگر به کشتارگاه خود میروید. سپس سنگی را از فراز کوه به زیر افکند که هر بخش از آن به یکی از خانههای قریش، جز بنیهاشم و بنیزهره، وارد شد. ابوجهل از شنیدن این خواب بسیار خشمگین بود و میگفت: نبوت در مردان بنیهاشم کم بود که زنانشان نیز ادعای آن را دارند![۷۶] ابولهب معتقد بود که خواب عاتکه حتماً محقق خواهد شد. نقل شده که او در برابر بخشش ۴۰۰۰ درهم که از عاص بن هشام بن مغیره طلب داشت و او نمیتوانست بپردازد، وی را به جای خویش به این جنگ فرستاد.[۷۷] گویند: وی این پول را در قمار از عاص برده بود.[۷۸]
ابولهب هر چند در نبرد بدر شرکت نکرد، سرسختانه پیگیر اخبار آن بود. خبر کشته شدن قریشیان در بدر هنگامی به وی رسید که کنار زمزم نشسته بود. او از برادر زادهاش ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب از چگونگی کارزار پرسید و چنین شنید: «چون با مسلمانان روبهرو شدیم، آنان هرگونه خواستند، ما را کشتند و اسیر کردند. سوگند میخورم که مردانی سپید چهره را میان آسمان و زمین سوار بر اسبهای ابلق دیدم که هیچ چیز یارای ایستادگی در برابرشان را نداشت. آنان فرشتگانی بودند که مسلمانان را یاری میکردند.» ابولهب سخت برآشفت و او را زیر ضرب و شتم گرفت. پس از این روز، ابولهب هفت شب بیشتر زنده نبود. خداوند وی را گرفتار بیماری «عدسه» کرد و او اینگونه هلاک شد.[۷۹] برخی مرگ او را در همان روزی دانستهاند که خبر شکست بدر به وی رسید.[۸۰]
دو پسرش دو یا سه شب جسدش را به سبب ترس از مسری بودن بیماریاش بر زمین رها کردند و به خاک نسپردند تا لاشهاش در خانه بدبوی شد. سرانجام مردی از قریش به آنان گفت: شرم نمیکنید که جسد پدرتان در خانه بدبوی شده و او را به خاک نمیسپارید؟ گفتند: از سرایت این بیماری میترسیم. گفت: حرکت کنید و ما هم با شما هستیم. آنگاه از دور مقداری آب بر پیکر وی ریختند و بدون دست زدن به آن، در منطقه بالای مکه کنار دیواری نهادند و چندان بر آن سنگ ریختند که زیر سنگها پوشیده شد.[۸۱] بر پایه گزارشی، پس از آن که سه روز جسد وی بر زمین ماند، حمالانی را اجیر کردند و او را به خارج مکه بردند و گوری کندند و جسدش را در آن افکندند.[۸۲] ابن بطوطه بعدها قبر او و همسرش را در بیرون مکه و میان دو کوه دیده است که تلی از سنگ بر روی آن جمع شده و رسم بر آن بوده که هر کس از آنجا میگذشته، به سوی آن قبرها سنگ میافکنده است.[۸۳] ابن جبیر نیز از قبر آن دو در سمت چپ راهی گزارش میدهد که به سوی باب العمره میرود.[۸۴]
ابولهب و اُمجمیل دارای سه پسر به نامهای عُتبه، عُتَیبه و مُعَتِّب[۸۵] و یک دختر به نام دُرّه[۸۶] یا سبیعه[۸۷] بودند. دره گاهی شعر میسرود.[۸۸] وی بعدها اسلام آورد و به مدینه مهاجرت و با حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب[۸۹] ازدواج کرد و فرزندانی برای وی آورد. پس از وی نیز به ازدواج دحیة بن خلیفه کلبی درآمد.[۹۰] برخی گفتهاند: زید بن حارثه وی را به همسری گرفت.[۹۱] شاید این پیش از ازدواجش با حارث بن نوفل بوده باشد. برخی نیز وی را همسر صفوان بن اسد از بنیاسید میدانند.[۹۲]
عتبه و عتیبه در جاهلیت به ترتیب با رقیه و امکلثوم دختران پیامبر ازدواج کرده بودند که پس از نزول وحی از آنان جدا شدند.[۹۳] ابولهب مُعَتب و عتبه هنگام فتح مکه اسلام آوردند و معتب در جنگ حنین در رکاب پیامبر شهید شد.[۹۴] عتیبه که نفرین شده پیامبر بود، هنگام سفر تجاری به شام، با چنگال شیری از پای درآمد.[۹۵] نسل ابولهب از طریق عُتبه و مُعتب ادامه یافت[۹۶] که شماری از آنان در منابع تاریخی و حدیثی یاد شدهاند؛ از جمله فضل بن عباس بن عتبه که مادرش آمنه بنت عباس بن عبدالمطلب و شاعری معروف بود. حمزه و حسن فرزندان عتبة بن ابراهیم بن أبیخداش بن عتبه از اطرافیان هارون الرشید بودند. حسن بن علی بن عبدالله بن... بن عتبه متصدی بازار مکه در زمان المطیع عباسی و جد وی عبدالله از قاریان مکه و یکی از روات البَزِّی از ابن کثیر بود. محمد بن احمد بن حسن بن... بن عتبه امامت نماز را در مکه به عهده داشت. قاسم بن عباس بن معمر بن معتب بن ابیلهب که از او حدیث نقل شده، از سوی محمد نفس زکیه هنگام قیامش در مدینه، به ولایت یمن گمارده شد.[۹۷]
پانویس
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۲۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۲۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۴؛ قس: تفسیر قمی، ج۲، ص۴۴۸.
- ↑ الخصائص الکبری، ج۱، ص۲۴۱.
- ↑ الصحاح، ج۱، ص۲۲۱؛ معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۲۱۳، «لهب».
- ↑ معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۲۱۳.
- ↑ العین، ج۴، ص۵۴، «لهب».
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۲۹۶.
- ↑ المنمق، ص۴۲۳؛ تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۲۳۷.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۲۵؛ الثقات، ج۲، ص۱۳۶.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ اسد الغابه، ج۱، ص۳۲؛ قس: تفسیر قمی، ج۲، ص۴۴۸.
- ↑ احکام القرآن، ج۳، ص۶۴۷؛ المیزان، ج۲۰، ص۳۸۴.
- ↑ سر السلسلة العلویه، ص۳.
- ↑ الاصابه، ج۷، ص۱۹۶.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص۱۹۶.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۹۳؛ المعارف، ص۱۱۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۲۳۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷.
- ↑ المعارف، ص۱۳۵؛ جمهرة انساب العرب، ص۷۲.
- ↑ مسند الحمیدی، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۳، ۹۶؛ ج۲، ص۲۸۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۶، ص۲۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹.
- ↑ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۷۱؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۳۹.
- ↑ الاصنام، ص۱۶-۱۸.
- ↑ الاصنام، ص۲۳.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۶، ص۲۳۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۳۹.
- ↑ المنمق، ص۶۰؛ الاشتقاق، ص۱۲۱.
- ↑ الاشتقاق، ص۱۲۱.
- ↑ المنمق، ص۶۰-۶۱.
- ↑ السیر و المغازی، ج۲، ص۸۳؛ المنمق، ص۶۲، ۶۹؛ الکامل، ج۲، ص۴۴.
- ↑ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۷۰.
- ↑ المصنف، ج۷، ص۴۷۷؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۳۲.
- ↑ المصنف، ج۷، ص۴۷۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۹؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۳۲.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۰۸؛ الاستیعاب، ج۱، ص۲۸؛ الاصابه، ج۸، ص۶۰.
- ↑ الاستیعاب، ج۱، ص۲۸؛ الکامل، ج۱، ص۴۵۹؛ الاصابه، ج۸، ص۶۰.
- ↑ الفضائل، ص۴۴-۴۵.
- ↑ مناقب، ج۱، ص۳۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۷.
- ↑ السیر و المغازی، ج۲، ص۱۲۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۴.
- ↑ مناقب، ج۱، ص۴۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۶؛ مناقب، ج۱، ص۴۳.
- ↑ سیرت رسول الله، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴.
- ↑ الذریة الطاهره، ص۸۰-۸۴؛ المناقب، ج۱، ص۱۴۰؛ الاصابه، ج۸، ص۱۳۸، ۴۶۰-۴۶۱.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی، ج۲، ص۱۲۷-۱۲۹.
- ↑ الذریة الطاهره، ص۸۰.
- ↑ الذریة الطاهره، ص۷۱-۷۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۸۹-۱۹۰؛ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۱۱.
- ↑ الذریة الطاهره، ص۸۳-۸۴؛ الوافی بالوفیات، ج۱۴، ص۹۵؛ الاصابه، ج۸، ص۴۶۱.
- ↑ تصحیفات المحدثین، ج۲، ص۷۰۸؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۳۸-۴۳۹.
- ↑ الذریة الطاهره، ص۸۴؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۴۳۹.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۸؛ المناقب، ج۱، ص۷۱.
- ↑ تصحیفات المحدثین، ج۲، ص۷۰۸.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰؛ المناقب، ج۱، ص۳۰۵؛ الوافی بالوفیات، ج۱، ص۸۰.
- ↑ الذریة الطاهره، ص۸۴؛ الوافی بالوفیات، ج۱، ص۸۰.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۷۲.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۰۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۸.
- ↑ مناقب، ج۱، ص۶۸.
- ↑ مناقب، ج۱، ص۴۵.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۱۶؛ مسند احمد، ج۳، ص۴۹۲؛ المناقب، ج۱، ص۵۹.
- ↑ مناقب، ج۱، ص۵۱.
- ↑ مناقب، ج۱، ص۵۹.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۰۹.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۳۲۸.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۲۵۸-۲۵۹.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۲۱۱.
- ↑ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۸۹-۱۹۰.
- ↑ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۳۳۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۳۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۶.
- ↑ الطبقات، ج۸، ص۲۲۲-۲۲۳.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۲.
- ↑ سبل الهدی، ج۳، ص۳۳۰؛ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۹۱.
- ↑ السیرة الحلبیه، ج۲، ص۱۹۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۱-۴۴۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹۵-۹۶؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۰-۲۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹۶؛ سبل الهدی، ج۴، ص۲۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۷.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۷۳-۷۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۰؛ سر السلسلة العلویه، ص۳؛ المناقب، ج۱، ص۶۶.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص۲۰۶، ۲۲۲.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۷۳-۷۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۰.
- ↑ سیرت رسول الله، ج۲، ص۵۸۸.
- ↑ رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۸۲.
- ↑ رحلة ابن جبیر، ص۷۹.
- ↑ الاشتقاق، ص۶۸.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۷۲؛ الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.
- ↑ الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.
- ↑ بلاغات النساء، ص۲۰۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۳۵؛ الوافی بالوفیات، ج۱۴، ص۸؛ الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.
- ↑ الاصابه، ج۸، ص۱۲۷.
- ↑ الاصابه، ج۸، ص۱۲۸.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۷۲.
- ↑ المعارف، ص۱۴۲؛ الذریة الطاهره، ص۸۰-۸۴.
- ↑ المعارف، ص۱۲۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰.
- ↑ الذریة الطاهره، ص۸۴؛ تصحیفات المحدثین، ج۲، ص۷۰۸.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۷۲؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۳۰.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۷۲.
منابع
- احکام القرآن: الجصاص (م.۳۷۰ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق
- اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی
- الاشتقاق: ابن درید (م.۳۲۱ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۱ق
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- الاصنام (تنکیس الاصنام): هشام بن محمد کلبی (م.۲۰۴ق.)، به کوشش احمد زکی، تهران، تابان، ۱۳۴۸ش
- انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق
- البدایة و النهایه: ابنکثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق
- بلاغات النساء: احمد بن ابیطاهر طیفور (م.۲۸۰ ق)، قم، الشریف الرضی
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق
- تصحیفات المحدثین: حسن بن عبدالله العسکری (م.۳۸۲ق.)، قاهره، المطبعة العربیة الحدیثه، ۱۴۰۲ق
- تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابنکثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۹ق
- تفسیر القمی: القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق
- التنبیه و الاشراف: المسعودی (م.۳۴۵ق.)، بیروت، دار صعب
- الثقات: ابن حبان (م.۳۵۴ق.)، الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق
- تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م.۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق
- جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- الخصائص الکبری: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش محمد خلیل، مصر، دار الکتب الحدیثه
- الذریة الطاهرة النبویه: محمد بن احمد الدولابی (م.۳۱۰ق.)، به کوشش الحسینی، قم، النشر الاسلامی، ۱۴۰۷ق
- رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م.۷۷۹ق.)، الرباط، آکادیمیة المملکة المغربیه، ۱۴۱۷ق
- رحلة ابن جبیر: محمد بن احمد (م.۶۱۴ق.)، بیروت، دار مکتبة الهلال، ۱۹۸۶م
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
- سر السلسلة العلویه: ابونصر البخاری (م.۳۴۱ق.)، به کوشش بحر العلوم، الرضی، ۱۴۱۳ق
- السیر و المغازی: ابن اسحاق (م.۱۵۱ق.)، به کوشش محمد حمید الله، معهد الدراسات و الابحاث
- السیرة الحلبیه: الحلبی (م.۱۰۴۴ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۰ق
- السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ق
- سیرت رسول الله۹: رفیع الدین اسحاق بن محمد قاضی ابرقوه (م.۶۲۳ق.)، به کوشش مهدوی، تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷ش
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق
- الصحاح: الجوهری (م.۳۹۳ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق
- الصحیح من سیرة النبی۹: جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، ۱۴۱۴ق
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر
- العین: خلیل (م.۱۷۵ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، ۱۴۰۹ق
- الفضائل: شاذان بن جبرئیل القمی (م.۶۶۰ق.)، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۱ق
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق
- الکشاف: الزمخشری (م.۵۳۸ق.)، مصطفی البابی، ۱۳۸۵ق
- کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر
- مسند الحمیدی: عبدالله بن الزبیر الحمیدی (م.۲۱۹ق.)، به کوشش الاعظمی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۹ق
- المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م.۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی
- المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش
- معجم مقاییس اللغه: ابن فارس (م.۳۹۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق
- مناقب آل ابیطالب: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق
- المنمق: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتاب، ۱۴۰۵ق
- المیزان: الطباطبایی (م.۱۴۰۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق
- الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.
ابومَحذوره جُمَحی
- مؤذن پیامبر در مسجدالحرام پس از فتح مکه تا هنگام درگذشتش در دهه پنجم ق.
ابومحذوره اوس بن مِعْیر بن لوذان از تیره بنیجُمح قریش بود.[۱] در نام او اختلاف فراوان دیده میشود و مشهورترین نامهای او اوس[۲] و سمره است.[۳]
وی پس از فتح مکه به سال هشتم ق. مسلمان شد.[۴] برخی اسلام آوردنش را در همان سال پس از جنگ حنین دانستهاند.[۵] در چگونگی اسلام آوردن وی گفتهاند: پس از فتح حنین، همراه گروهی از کودکان یا جوانان[۶] برای تمسخر پیامبر۹ نزد ایشان آمد و با شنیدن صدای مؤذن رسول خدا، به تمسخر اذان گفت. از آنجا که صدایی زیبا داشت، پیامبر او را فراخواند و دست مبارکش را بر سر وی کشید و برایش دعا کرد. سپس ابومحذوره اسلام آورد و تا پایان عمر، حدود ۵۰ سال، موهای جلوی سرش را به پاسداشت تبرک دستان پیامبر کوتاه نکرد.[۷] وی پس از یادگیری اذان و اقامه، به درخواست خود، از سوی رسول خدا مؤذن مسجدالحرام شد.[۸]
ابومحذوره روایتهایی درباره اذان از رسول خدا۹ نقل کرده است. در برخی از این روایات، پیامبر۹ بندهای اذان و اقامه را به ترتیب در ۱۹ و ۱۷ فقره به وی تعلیم فرموده است.[۹] در اذان ابومحذوره، جمله «حی علی خیر العمل» نیامده است. در برخی گزارشها از وی نقل شده که رسول خدا در اذان صبح افزودن «الصلاة خیر من النوم» را به او امر کرده است.[۱۰] گویا در این روایتها تحریف رخ داده؛ زیرا جمله «حی علی خیر العمل» چنانکه نقل شده، در اذان نخستین بوده[۱۱] و در زمان عمر حذف شده است.[۱۲] نیز «جمله الصلاة خیر من النوم» در زمان عمر به اذان افزوده شده است.[۱۳] به دلیل اختلاف در اذان و اقامه ابومحذوره و بلال فقیهان اهل سنت به گونههای مختلف نظر دادهاند.[۱۴] بر پایه گزارشی، اذان بلال در نماز صبح نیز جمله «حی علی خیر العمل» داشته است.[۱۵]
به ادعای ابومحذوره، رسول خدا منصب اذانگویی را به او و تیرهاش بنیجمح و موالی آنان سپرد.[۱۶] از این رو، وی مؤذن مسجدالحرام لقب گرفت[۱۷] و مکیان به اذانگویی او افتخار میکردند.[۱۸] استمرار این منصب را برای وی، فرزندان، نوادگان[۱۹] و عموزادگان او و نیز در دیگر خاندانهای جمحی[۲۰] باید در سایه نصب پیامبر۹ دانست. گفتهاند از همین روی، معاویه مؤذن خود را آنگاه که پیش از ابومحذوره در مسجدالحرام اذان گفت، به درون چاه زمزم انداخت.[۲۱]
ابومحذوره در دوره عُمَر به تشویق خلیفه، اذان ظهر را به سبب گرمای هوا به تأخیر میانداخت.[۲۲] وی هنگام طواف، حاجیان را با صدای بلند به تکبیر و تهلیل ترغیب میکرد.[۲۳] بر اساس نظر مشهور، وی به سبب داشتن منصب اذانگویی مسجدالحرام به مدینه نرفت و در مکه درگذشت.[۲۴] اما برخی از اقامت طولانی وی در کوفه[۲۵] و مدتی نیز در شام یاد کردهاند.[۲۶] خانه وی در مکه در محله بنیسهم و در مجاورت کوه قُعَیقَعان قرار داشت.[۲۷] درگذشت وی را میان سالهای ۵۸ تا ۷۹ق. دانستهاند.[۲۸] گویا این اختلاف نظر ناشی از این روایت است که رسول خدا۹ بر ابوهریره و سمرة بن جندب و ابومحذوره وارد شد و فرمود هریک از آن سه که دیرتر بمیرد، از جهنمیان است.[۲۹] این خبر را میتوان هشداری به این سه نفر و برخاسته از آیندهنگری پیامبر۹ درباره سرنوشت آنان دانست.[۳۰] از این رو، نزد اهل سنت در سال وفات این سه نفر اختلاف بسیار دیده میشود. برخی سال وفات ابومحذوره را پس از سمرة بن جندب (م.۵۸، ۵۹، ۶۰[۳۱] یا ۷۹ق.)[۳۲] و برخی پیش از سمره[۳۳] و بعضی دیگر پس از درگذشت ابوهریره (م.۵۹ یا ۷۹ق.[۳۴]) دانستهاند.[۳۵] به هر حال، این روایت موجب نقض دیدگاه عدالت صحابه است. از همین رو، گروهی از بزرگان اهل سنت به توجیهاتی سُست و خلاف ظاهر در این زمینه دست زدهاند. در مرحله نخست خواستهاند با اظهار نظرهای گوناگون درباره تاریخ مرگ این سه نفر، این موضوع در ابهام بماند. به همین منظور، در برخی روایتها، نام سمره را حذف کرده و از او با عنوان «رجل آخر» یاد کردهاند.[۳۶] نیز آن را حدیثی غریب شمرده و علت آن را حضور شخصی به نام سعید بن یزید بن سلمه در سند روایت میدانند. اما او ثقه است و روایتهایش در صحاح سته دیده میشود.[۳۷]
برخی از جمله بیهقی و ابن کثیر، برخلاف دیگران، ظاهر سخن پیامبر۹ را پذیرفته و آخرین نفر را سمره معرفی کردهاند.[۳۸] علامه شرف الدین درباره این روایت توضیح فراوان داده و این ابهام از طرف پیامبر را دلیل خُبث باطنی هر سه، از جمله ابومحذوره، دانسته است.[۳۹]
پانویس
- ↑ اسد الغابه, ج۱, ص۱۵۰.
- ↑ اسد الغابه, ج۱, ص۱۵۰؛ الاستیعاب, ج۴, ص۱۷۵۲.
- ↑ الطبقات, ج۵, ص۷؛ الاصابه، ج۳، ص۱۵۳.
- ↑ الطبقات, ج۵, ص۷؛انساب الاشراف, ج۱۰, ص۲۶۷.
- ↑ المعارف, ص۳۰۶؛ امتاع الاسماع, ج۱۰, ص۱۳۴.
- ↑ المصنف، ج۱، ص۴۵۷-۴۵۸.
- ↑ المصنف، ج۱، ص۴۵۸-۴۵۹؛ المنتخب, ص۶۲؛ المعجم الکبیر, ج۷, ص۱۷۷.
- ↑ المصنف، ج۱، ص۴۵۸-۴۵۹؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۳۷؛ المعجم الکبیر، ج۷، ص۱۷۰-۱۷۳.
- ↑ المعجم الکبیر, ج۱, ص۱۷۱؛ معرفة الصحابه, ج۳, ص۱۴۱۱.
- ↑ المصنف, ج۱, ص۴۵۸-۴۵۹؛ معرفة الصحابه, ج۳, ص۱۴۱۲.
- ↑ الانتصار، ص۱۳۶؛ السنن الکبری, ج۱, ص۴۲۵.
- ↑ مسند زید بن علی, ص۹۳؛ الصحیح من سیرة النبی, ج۴, ص۲۸۴.
- ↑ مسند زید بن علی، ص۹۳.
- ↑ سبل الهدی, ج۸, ص۸۶.
- ↑ کنز العمال، ج۸، ص۳۴۲.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۳۹؛ المعجم الکبیر, ج۷, ص۱۷۴؛ المستدرک, ج۳, ص۵۱۵.
- ↑ الثقات, ج۳, ص۱۷۴؛ تهذیب الکمال, ج۳۴, ص۲۵۶.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۴۰.
- ↑ الطبقات, ج۶, ص۸؛ الثقات, ج۳, ص۱۷۴.
- ↑ الاستیعاب, ج۴, ص۱۷۵۲.
- ↑ المصنف, ج۱, ص۴۵۹؛ الطبقات، ج۵، ص۴۵۰؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۴۰؛ المستدرک, ج۳, ص۵۱۵.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۹۸، ۱۴۱؛ اتحاف الخیره، ج۱، ص۴۳۶.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۴۶.
- ↑ الطبقات, ج۶, ص۸؛ الاستیعاب, ج۴, ص۱۷۵۴؛ تهذیب الکمال, ج۳۴, ص۲۵۹.
- ↑ مشاهیر علماء الامصار, ص۵۷.
- ↑ معرفة الصحابه, ج۳, ص۱۴۱۱.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۲۶۴؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۴۳.
- ↑ الثقات، ج۳, ص۱۷۴؛ الاستیعاب, ج۴, ص۱۷۵۴.
- ↑ الاستیعاب, ج۲, ص۶۵۴؛ تهذیب الکمال, ج۱۲, ص۱۳۳؛ امتاع الاسماع، ج۱۲، ص۲۲۵-۲۲۶.
- ↑ ابوهریره، ص۲۱۵.
- ↑ الاستیعاب, ج۲, ص۶۵۴؛ اسد الغابه, ج۲, ص۳۵۶؛ الاصابه, ج۳, ص۱۵۰.
- ↑ الاصابه, ج۷, ص۳۵۶.
- ↑ انساب الاشراف, ج۱۰, ص۲۶۷؛ البدایة و النهایه, ج۶, ص۲۲۶؛ امتاع الاسماع, ج۱۲, ص۲۲۴.
- ↑ المعجم الصغیر, ج۱, ص۱۲۵؛ الاستیعاب, ج۴, ص۱۷۵۲.
- ↑ التاریخ الکبیر, ج۲, ص۱۹؛ المعجم الکبیر, ج۷, ص۱۷۷.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۷، ص۱۷۷؛ تهذیب الکمال، ج۳۴، ص۲۵۷.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۴.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۶، ص۲۵۳-۲۵۴.
- ↑ ابوهریره، ص۲۱۸-۲۱۹.
منابع
- ابوهریره: سید عبدالحسین شرف الدین (م.۱۳۷۶ق.)، انصاریان، قم
- اتحاف الخیرة المهره: احمد بن ابیبکر البوصیری (م.۸۴۰ق.)، ریاض، دار الوطن، ۱۴۲۰ق
- اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق
- اخبار مکه: الفاکهی (م.۲۷۹ق.)، به کوشش عبدالملک، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق
- اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق
- الانتصار: السید المرتضی (م.۴۳۶ق.)، قم، النشر الاسلامی، ۱۴۱۵ق
- انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق
- التاریخ الکبیر: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق
- تهذیب الکمال: المزی (م.۷۴۲ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق
- الثقات: ابن حبان (م.۳۵۴ق.)، الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
- السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، بیروت، دار الفکر
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- الصحیح من سیرة النبی۹: جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، ۱۴۱۴ق
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر
- کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق
- مسند زید بن علی: زید بن علی (م.۱۲۲ق.)، بیروت، دار مکتبة الحیاة
- مشاهیر علماء الامصار: محمد بن حبان البستی (م.۳۵۴ق.)، به کوشش مرزوق علی، دار الوفاء، ۱۴۱۱ق
- المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م.۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی
- المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش
- المعجم الصغیر: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه
- المعجم الکبیر: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق
- معرفة الصحابه: ابونعیم الاصفهانی (م.۴۳۰ق.)، به کوشش العزازی، ریاض، دار الوطن، ۱۴۱۹ق
- المنتخب من کتاب ذیل المذیل: الطبری (م.۳۱۰ق.)، بیروت، اعلمی.