ابوهریره
مشخصات فردی | |
---|---|
نام کامل | عُمیر بن عامر بن ذی الشری |
مشخصات دینی | |
زمان اسلام آوردن | سال هفتم هجرت |
دلیل شهرت | روای پیامبر (ص) |
ابوهُرَیرَه راوی حدیث از پیامبر(ص) که در سال هفتم هجرت اسلام آورد. او از یاران و نزدیکان عثمان خلیفه سوم بود و با معاویه رابطه خوبی داشت.
شخصیتشناسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عُمیر بن عامر بن ذی الشری[۱] از تیره دَوْس قبیله اَزْد یمن بود.[۲] در نام او اختلاف است. کتابهای رجالی و تاریخی بیش از ۱۸ نام برای او ثبت کردهاند؛ از جمله عبدالرحمن بن صخر، عبدالله بن عامر، عبدالله بن عائذ، سُکین بن صخر و عامر بن عبدشمس.[۳]
میمونه (یا امیمه)[۴] دختر صُفیح (یا صبیح) بن حارث، مادر او بود[۵] که به گزارش ابوهریره با دعای پیامبر مسلمان شد.[۶]
از آنجا که وی به سال ۵۸ق. در ۷۸ سالگی درگذشت، میتوان تولد او را حدود ۲۰ سال پیش از هجرت دانست.[۷]
وی به کنیه ابوهریره شهرت داشت. بر پایه گزارش خودش، از آنجا که در جوانی گربهای را نگاه میداشت،[۸] این کنیه را پدرش به او داد.[۹] از او با لقب «شیخ المَضِیره» نیز یاد شده؛ زیرا بر سفره مضیره (غذای مخصوص و لذیذ معاویه) حضور مییافت.[۱۰] او را فردی شوخطبع وصف کردهاند.[۱۱]
از مُحرَر (یا مُحرِز)، عبدالرحمن و بلال به عنوان پسران ابوهریره نام بردهاند. اینان از پدرشان روایت کردهاند.[۱۲] ابوهریره دختری نیز داشته که همسر سعید بن مسیب، از فقیهان هفتگانه، بوده و به علت همین رابطه سببی، سعید را داناترین فرد به حدیثهای او دانستهاند.[۱۳] فقیه مالکی، یوسف بن یحیی بن یوسف اندلسی (م. ۲۸۸ق) از دودمان وی است.[۱۴]
اسلامآوردن[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابوهریره پیش از اسلام با یتیمی و فقر و چوپانی نزد خانوادهاش زندگی میکرد.[۱۵] نخستین بار همراه هیئت یمن به ریاست طفیل بن عَمْرو دَوْسی، در سال هفتم ق. در مدینه[۱۶] یا خیبر[۱۷] نزد رسول خدا (ص) آمد و اسلام را پذیرفت. به سبب حضور نداشتن در صلح حدیبیه، از غنیمتهای خیبر که به حاضران در حدیبیه اختصاص داشت، بیبهره ماند.[۱۸] در روایتی غیر معتبر، از حضور او در غزوه ذات الرِقاع در سال چهارم ق.[۱۹] یاد شده است.
ابوهریره پس از مسلمان شدن نیز با کمک گرفتن از افراد خیر و با خدمتکاری روزگار میگذراند. از او بارها گزارش شده که گاه در این دوران، گرسنگی بر وی آن چنان سخت میشد که از ضعف بیهوش میگشت[۲۰] و به بهانه پرسش از صحابه، مهمان سفرههای آنان میشد؛ اما برخی صحابه به این خواسته او توجه نمیکردند.[۲۱] او از رسول خدا بیشتر یاری میگرفت و گاه کار بدان جا میرسید[۲۲] که گفته شده یک بار پیامبر خواست او را تنبیه کند[۲۳] و نیز به او سفارش میکرد با کاستن از دیدارهایش محبوبیت خود را افزایش دهد.[۲۴] وی در این مدت به بُسره دختر غزوان، همسر عثمان، در برابر وعدهای غذا و بهرهمندی نوبهای از مرکب، خدمت میکرد و در مسافرت همراه او برایش آواز «حِداء» میخواند و او از این آواز لذت میبرد. وی پس از مرگ عثمان با همین زن ازدواج کرد.[۲۵] برخی او را از اصحاب صفه شمردهاند که تا پایان زندگانی رسول خدا (ص) همچنان در صفه میزیست.[۲۶] بر پایه چند روایت، رسول خدا (ص) در سال هشتم[۲۷] وی را همراه لشکر علاء بن عبدالله حَضْرَمی به بحرین فرستاد و او مؤذن علاء شد.[۲۸] وی در عمرة القضاء به سال هفتم ق. شتران قربانی را میراند[۲۹] و بر پایه گفته خودش در غزوه مؤته به سال هشتم ق. نیز حضور داشت.[۳۰]
او در حجة الوداع به سال دهم ق. حضور داشت و روایتهایی را از این رخداد مهم گزارش کرده است. از جمله در غدیر خم از رسول خدا (ص) روایت «من کنت مولاه فعلی مولاه…» را شنید و آن را گزارش کرد.[۳۱] نیز نزول آیه ﴿اَلیومَ أَکمَلتُ لَکم دِینَکم وَأَتمَمتُ عَلَیکم نِعمَتِی﴾ (مائده/۵، ۳) را درباره امام علی (ع) و برابری ثواب روزه گرفتن در روز ۱۸ ذیحجه با روزه ۶۰ ماه را روایت نموده است.[۳۲] تأکید پیامبر (ص) بر حرمت مال و جان مسلمانان بر یکدیگر، تأکید بر دوری از شرک، قتل، زنا، سرقت[۳۳] و فرمان ایشان به همسرانش برای ماندن در خانه پس از انجام حج واجب در حجة الوداع را نیز گزارش کرده است.[۳۴]
وی در جریان ابلاغ آیه برائت به سال نهم ق. در مکه امام علی (ع) را همراهی کرد و ایشان را یاری داد.[۳۵] او از راویان شمایل رسول خدا (ص) بود. بر پایه روایتی، روزی ایشان خطاب به ابوهریره، ابومحذوره و سمرة بن جندب فرمود آخرین کس از شما که بمیرد، در آتش است.[۳۶] هرکس میخواست وی را آزار دهد، به او میگفت که سمره درگذشته؛ و او بیهوش میشد.[۳۷] این خبر را میتوان هشداری به این سه نفر و آیندهنگری پیامبر درباره سرنوشت آنان دانست.[۳۸] همانند این روایت درباره خبر پیامبر به ابوهریره و فرات بن حیان و رجّال بن عنفوه آمده است که ایشان دندان یکی از آنان را در آتش دوزخ بزرگتر از کوه احد دانست. این خبر باعث شد ابوهریره تا زمان با خبر شدن از مرگ رجّال که در پی ارتداد کشته شد، از دوزخی بودن خود بیم داشته باشد.[۳۹]
ابوهریره پس از پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
با توجه به جایگاه فرودست اجتماعی و قبیلهای ابوهریره، طبیعی استکه از نقش او در رویداد سقیفه اطلاعی در دست نباشد. در جریان ارتداد مردم بحرین، ابوبکر، ابوهریره را با علاء حضرمی به آن منطقه فرستاد.[۴۰] تا زمانیکه علاء حضرمی زنده بود، بر آن منطقه حکم میراند. او به سال ۲۰ق. در زمان خلافت عمر درگذشت و خلیفه، ابوهریره را حکمران بحرین کرد.[۴۱] برخی از ولایت او بر عمان و یمامه نیز سخن گفتهاند.[۴۲]
پس از پیامبر (ص) به ویژه در دوران حکومت ابوهریره بر بحرین، ثروت و چنان بسیار شد که باعث اتهامش نزد عمر گشت.[۴۳] او لباسهای فاخر میپوشید[۴۴] و دارای خدمتکار بود[۴۵] و کشتزارهایی در راه میان مکه و مدینه[۴۶] و قصری در عقیق، ییلاق مدینه، داشت.[۴۷] بر پایه گزارشی، خلیفه دوم ابوهریره را به مدینه احضار کرد و به سبب جمعآوری ثروت فراوان، او را شلاق زد و بخشی از اموالش را ستاند و حکومت بحرین را دیگر بار به او پیشنهاد کرد. اما او نپذیرفت؛ زیرا نمیخواست باز اموالش ضبط و خودش مجازات شود.[۴۸]
گزارش شده که در ایام حج، ابوهریره از کسانی بود که به عنوان جانشین عثمان در مدینه میماندند.[۴۹] او که به سبب وابستگی و علاقهمندی به عثمان، هنگام محاصره خانه وی، برای دفاع و حمایت از او نزدش مانده بود،[۵۰] در روز قتل عثمان از قاتلان میخواست تا خودش را نیز بکشند.[۵۱] او هرگاه به یاد رویداد مرگ عثمان میافتاد، با صدای بلند میگریست.[۵۲]
پس از بیعت مسلمانان با امام علی۷، معاویه که در پی بهانهای برای مخالفت با ایشان بود، ابوهریره و نعمان بن بشیر را نزد ایشان فرستاد تا از او بخواهند که قاتلان عثمان را به معاویه تحویل دهد. امام علی (ع) با گوشزدکردن حقانیت خود و طرفداری بیشتر صحابه بزرگ پیامبر از خود، آن دو را به سبب همراهی با معاویه سرزنش کرد. گویا معاویه که میدانست اینکار از دست امام علی خارج است، از وجهه ابوهریره و نعمان بن بشیر برای متهمکردن امام به جانبداری از قاتلان عثمان بهره برد.[۵۳] نعمان با شنیدن سخنان امام علی (ع) با ایشان اعلام همراهی کرد و در مدینه ماند. اما ابوهریره بیتوجه به این سخنان به شام بازگشت و به فرمان معاویه، خودداری امام را از تحویل قاتلان عثمان به مردم شام اعلام کرد.[۵۴]
بر پایه گزارشی دیگر، ابوهریره و ابودرداء در کشاکش نبرد صفین نزد امام علی (ع) رفتند و تحویل قاتلان عثمان به معاویه و خلع وی از خلافت را از او خواستند. امام علی (ع) با اظهار نارضایتی از قتل عثمان و نشناختن قاتلان او که در شورش مردمی کشته شده بود، از آن دو خواست تا اگر این قاتلان را میشناسند، آنان را تحویل گیرند. آن دو که محمد بن ابیبکر، مالک اشتر و عمار یاسر را قاتل عثمان میدانستند، از آنان خواستند تا تسلیم معاویه شوند. در واکنش به این خواسته، بیش از ۰۰۰/۱۰ نفر از لشکر عراق گرد آمدند و خود را قاتل عثمان نامیدند و باعث شدند تا فرستادگان معاویه با دست خالی بازگردند. پس از این رویداد، عبدالرحمن بن غنم اشعری با اطلاع از میانجیگری ابوهریره و ابودرداء، آنان را که به جای حمایت از امام علی که شایستگی خلافت داشت و خلافتش مورد تأیید اکثر صحابه بود، از معاویه جانبداری کرده بودند، سخت سرزنش کرد.[۵۵]
هر چند از همراهی ابوهریره با معاویه در نبرد صفین گزارشی در دست نیست، بر پایه گزارشی، بلال، پسر ابوهریره، امیر پیادگان در جناح چپ لشکر معاویه بود.[۵۶] نیز به دنبال غارت مدینه به دست بُسر بن أَرطات در سال ۳۹ق. به فرمان معاویه، وی ابوهریره را به امامت جماعت در مدینه گمارد.[۵۷] او امامت جماعت مردم مدینه را بر عهده داشت؛ اما با رسیدن لشکر امام علی (ع) به فرماندهی جاریة بن قدامه که در تعقیب بُسر بودند، ابوهریره گریخت.[۵۸] جاریة بن قدامه، ابوهریره را ابوسِنّور (پدر گربه) نامید و وی را تهدید کرد که در صورت دستیابی به او، گردنش را بزند.[۵۹] با شهادت امیر مؤمنان (ع) و بیعت مردم با امام حسن۷، جاریه به کوفه بازگشت و ابوهریره که گریخته بود، بار دیگر امامت جماعت مدینه را عهدهدار شد.[۶۰]
آنگاه که وی از صلح میان امام حسن (ع) و معاویه آگاه شد، از حجاز به معاویه پیوست[۶۱] و زمانی که استقبال مردم کوفه را از معاویه در مسجد دید، زانو زد و با شور و هیجان سخت و با تأکید بر این که بر رسول خدا (ص) دروغ نمیبندد، روایتی از پیامبر درباره لعن فتنهگران در حرم نبوی خواند و امام علی (ع) را مصداق آن معرفی کرد. معاویه به پاداش این کار، حکمرانی مدینه را به ابوهریره داد.[۶۲] بر پایه گزارشهایی، معاویه هرگاه از او خشمگین میشد، وی را از حکومت مدینه عزل میکرد و هرگاه از او خشنود بود، دیگر بار او را منصوب میکرد. گزارش شده که او در این دوران بیشتر به عنوان جانشین مروان بن حکم، امیر مدینه از سوی معاویه، بر مدینه حکومت کرد.[۶۳] ابوهریره در زمان خلافت معاویه، از نزدیکان مروان به شمار میرفت و هنگام مسافرت او، در مدینه جانشینش بود.[۶۴]
ابوهریره از کسانی بود که در برابر عطایای معاویه به جعل روایتهایی درباره فضیلتهای شیخین و عثمان و به ویژه معاویه دست زدند.[۶۵] گاه نیز توجیهگر خطاهای معاویه در برابر اعتراض مسلمانان بود. از جمله میتوان به سخنان او با عبادة بن صامت اشاره نمود که به حمل بار شراب معاویه اعتراض کرده بود.[۶۶]
ابوهریره و اهل بیت (ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابوهریره در مسائل سیاسی همواره در صف برابر اهل بیت قرار داشت و با معاویه همکاری کرد.[۶۷] اما گاه روایتهایی در فضیلتهای اهل بیت (ع) از او گزارش شده است که میتوان آن را در جهت کسب اعتماد توده مردم و به تناسب اوضاع اجتماعی و سیاسی روز دانست. بر پایه گزارشی، او تا هنگامیکه از یاری معاویه بهره میبرد، سکوت میکرد و چون از یاری او بیبهره میماند، به سخن میآمد[۶۸] و احتمالاً از او انتقاد میکرد یا از فضیلتهای اهلبیت سخن میگفت. او در حالی که گاه معاویه را به سبب نبرد با امیر مؤمنان علی (ع) سرزنش میکرد،[۶۹] با معاویه نیز همنشین و همسفره بود؛ ولی ترجیح میداد نمازش را با امیر مؤمنان علی (ع) بخواند؛ زیرا خودش میگفت: غذای معاویه چربتر، خواندن نماز پشت سر علی (ع) برتر و شرکت نکردن در نبرد با ایشان به سلامت نزدیکتر است.[۷۰]
وفات[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بر پایه گزارش تاریخنگاران، ابوهریره بر عایشه[۷۱] و ام سلمه[۷۲] نماز گزارد؛ ولی برخی درگذشت ام سلمه را پس از مرگ وی میدانند[۷۳] و بر این باورند که سعید بن زید بر ام سلمه نماز گزارد.[۷۴]
مرگ ابوهریره را در سالهای۵۷ یا ۵۸ق. در مدینه یاد کردهاند.[۷۵] وی در قصر خود در وادی عقیق، از ییلاقهای مدینه و درّهای در غرب این شهر، درگذشت و جنازه او را به مدینه آوردند. گفتهاند که ولید بن عتبة بن ابیسفیان، امیر مدینه، بر او نماز گزارد و وی را در بقیع به خاک سپردند.[۷۶] آنگاه که ولید خبر مرگ او را به معاویه رساند، وی دستور داد به پاس همراهی ابوهریره با عثمان در دوران محاصره خانهاش، ولید به فرزندانش نیکی کند و ۱۰٫۰۰۰ درهم به آنان بدهد.[۷۷] نیز فرزندان عثمان در تشییع جنازه وی حضور یافتند.[۷۸]
روایتهای ابوهریره[ویرایش | ویرایش مبدأ]
با وجود همراهی یک سال و هفتماهه ابوهریره با پیامبر، روایتهای او از مجموع روایتهای امام علی (ع) و صحابهای چون عایشه، ابوبکر و عمر بیشتر است.[۷۹] از او۵۳۷۴ روایت گزارش شده است.[۸۰] کثرت روایتهای او، با وجود زمان کوتاه مصاحبتش با رسول خدا (ص) سبب شد تا در زمان زندگانیاش مورد اعتراض و نقادی صحابه قرار گیرد.[۸۱] بیشتر صحابه او را به دروغگویی و جعل حدیث متهم کرده و گفتهاند: چگونه وی به تنهایی این همه روایت را از رسول خدا (ص) شنیده و چه کسی شاهد شنیدن این روایتها از رسول خدا (ص) بوده است؟ از این رو، خلیفه دوم وی را به سبب گزارش روایتهای بسیار و جعل و وضع حدیث، تازیانه زد.[۸۲] حضرت علی (ع) او را دروغگوترین مردم معرفی کرده[۸۳] و عایشه نیز فراوانی روایتهای او را انکار کرده است.[۸۴] این اعتراضها باعث بدگمانی مردم عراق به او شده بود.[۸۵] وی تحت تأثیر کعب الاحبار یهودی، اسرائیلیات فراوان را به متون اسلامی راه داد و مورد انکار صحابه قرار گرفت.[۸۶] او در مواجهه با این اعتراضها، فراوانی روایتهایش را مرهون همراهی مداوم با پیامبر (ص) به سبب فقر و بیکاری خود و نیز کرامت یا دعای پیامبر دانست. این کرامات با اختلاف بسیار و به صورت داستانهای گوناگون گزارش شده است.[۸۷] بعدها نیز برخی از دانشمندان رجال وحدیث و نیز بزرگانی چون ابوحنیفه، بسیاری از روایتهای او را نپذیرفتند و وی را به جعل حدیث متهم کردند.[۸۸] از جمله این حدیثها، اخباری با این مضامیناند: سینه معاویه به دعای پیامبر از نور علم و ایمان لبریز شد؛ پیامبر با معاویه در بهشت وعده دیدار نهاد؛ پیامبر با دست خود غذا در دهان معاویه میگذاشت؛ و تنها دوزخیان معاویه را لعن میکنند.[۸۹] اما بر پایه سخن نسائی، تنها فضیلت معاویه، نفرین پیامبر بود که خدا هیچگاه شکمش را سیر نکند.[۹۰] بر پایه گزارش ابن حجر، احمد بن حنبل و نسائی و اسحاق بن راهویه بیشتر روایتهای فضیلت معاویه را ساختگی میدانستند؛ روایتهایی که به دست دشمنان امام علی (ع) جعل میشدند که نمیتوانستند برای ایشان عیبی بیابند. نیز در برابر، برای دشمنش معاویه، این فضیلتها را جعل کردند.[۹۱] اما بسیاری از دانشوران اهل سنت با پذیرش اصل عدالت صحابه، روایتهای او را پذیرفتهاند. این روایتها بخشی انبوه از مسانید و صحاح اهل سنت را دربر گرفتهاند.[۹۲] بیش از ۸۰۰ نفر از ابوهریره روایت گزارش کردهاند[۹۳] که مزی نام بیشتر آنان را آورده است.[۹۴]
با این حال، روایتهایی معتبر نیز از او گزارش شده است؛ از جمله حدیثی بدین مضمون که امام علی (ع) از حاضران در غدیر خم خواست تا سخنان رسول خدا (ص) درباره امام علی (ع) و بیعت مردم با او را در این روزگواهی دهند (حدیث مُناشده). ابوهریره از کسانی بود که این رویداد را گواهی داد.[۹۵] وی در قبیله کنده درکوفه امامت جماعت داشت و به پرسشهای مردم پاسخ میداد. جوانی از او پرسید: آیا از رسول خدا (ص) درباره علی بن ابیطالب (ع) شنیدهای که فرمود: «اللهم والِ من والاه و عادِ من عاداه»؟ ابوهریره گفت: آری. جوان گفت: به خدا سوگند! تو با دشمن او دوستی نمودی و با ولی وی دشمنی کردی.[۹۶]
هنگامی که مروانیان مانع دفن امام حسن (ع) کنار مزار جدش رسول خدا (ص) شدند، ابوهریره اعتراض کرد و گفت: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: حسن و حسین (ع) سید جوانان بهشتند. او این کار مروان را برای محبوبیت نزد معاویه دانست.[۹۷] از دیگر روایتها که وی در فضیلت اهل بیت (ع) گزارش کرده، آن است که پیامبر به امام علی، امام حسن و امام حسین (ع) و فاطمه (س) نگریست و خود را دشمن دشمنان و دوست دوستانشان دانست.[۹۸] نیز روایت نموده که بهترین زنان جهانیان، فاطمه۳، خدیجه کبرا۳، مریم دختر عمران و آسیه همسر فرعون هستند.[۹۹] نیز روزی پیامبر با گوشه پیراهنش خاک را از پاهای امام حسین (ع) میزدود و خطاب به ایشان، سوگند یاد کرد: اگر آنچه من درباره تو میدانم، مردم نیز میدانستند، تو را بر گردنهایشان حمل میکردند.[۱۰۰] وی بیش از ۳۵ روایت درباره فضیلت مکه، حج و عمره از پیامبر (ص) گزارش کرده است؛ از جمله مباهات خداوند به چهره غبارآلود اهل عرفات[۱۰۱]؛ آمرزش گناهان حاجیان، بدان سان که پس از حج تا آنگاه که خود را نیالوده باشند، مانند نوزادی پاک میشوند[۱۰۲]؛ خداوند در برابر هر گام مرکب حجگزاران برای آنان حسنه مینویسد و گناهانشان را پاک میکند و درجه آنان را بالا میبرد[۱۰۳]؛ عمره دوم کفاره گناهان میان آن عمره و عمره اول است و حج مقبول برترین کار نزد خدا و پاداشش بهشت است[۱۰۴]؛ کسی که برای حج از خانه بیرون میرود، اگر در میان راه وفات یابد، خداوند برای او تا روز قیامت ثواب حج مینویسد و کسی که برای عمره بیرون رود، خداوند برای او پاداش عمرهگزار را تا روز قیامت مینویسد[۱۰۵]؛ نماز گزاردن در مسجد من از نماز گزاردن در مساجد دیگر جز مسجدالحرام بهتر است[۱۰۶]؛ جهاد پیرمردان و ناتوانان و زنان، حج و عمره است.[۱۰۷]
میتوان گفت آن دسته از روایتهای ابوهریره که منفعت یا مصلحت حاکمان معاصرش را تأمین میکرده و نیز روایتهایی که معارض معتبر دارد، پذیرفته نیست و تنها با وجود قراین و شواهد تأییدگر میتوان به روایتهای او استناد کرد.
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۷۸؛ تهذیب الکمال، ج۳۴، ص۳۶۶.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۵، ص۱۹۶؛ جمهرة انساب العرب، ص۳۸۱–۳۸۲؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۰۳.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۶۸–۱۷۶۹؛ اسد الغابه، ج۵، ص۳۱۹؛ الاصابه، ج۷، ص۳۵۲.
- ↑ المعارف، ص۲۷۷؛ الاصابه، ج۸، ص۳۲.
- ↑ المعارف، ص۲۲۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۷۹.
- ↑ الاصابه، ج۷، ص۳۵۵؛ اسد الغابه، ج۶، ص۴۰۶.
- ↑ الاصابه، ج۷، ص۳۶۲.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۴۵؛ اسد الغابه، ج۵، ص۳۲۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۲۹۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۰۳.
- ↑ ربیع الابرار، ج۳، ص۲۲۷؛ الکنی و الالقاب، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ المعارف، ص۲۷۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۸۶.
- ↑ الثقات، ج۵، ص۸۲؛ جمهرة انساب العرب، ص۳۸۲؛ تاریخ دمشق، ج۳۶، ص۳۴–۳۵.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۲۱۸.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۲۱، ص۳۳۹؛ الاعلام، ج۸، ص۲۵۷.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۴۳؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۱۳.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۲۶۵؛ المنتظم، ج۳، ص۳۰۴.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۴۴.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۴۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۵۶.
- ↑ اسد الغابه، ج۵، ص۳۲۰؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۵۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۱۵۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۰۴.
- ↑ الاصابه، ج۱، ص۷۳؛ امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۲۴۵.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۲۶؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۰۵.
- ↑ عیون الاخبار، ج۳، ص۳۰؛ ادب الدنیا، ص۱۹۱.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۰؛ الاصابه، ج۸، ص۵۲.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۱۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۵۹۱.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۳۴۸؛ مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۳۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۲۶۳.
- ↑ دلائل النبوه، ج۴، ص۳۲۰؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۲۳۱.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۷۶۰، ۷۶۵.
- ↑ کتاب الولایه، ص۲۰۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۵، ص۲۱۴.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۵، ص۱۹۷.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۸، ص۱۶۷؛ اسد الغابه، ج۶، ص۱۲۶.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۲، ص۶۶۵؛ البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۷.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۱۳۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۴.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۸۵.
- ↑ ابوهریره، ص۲۱۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۱۲۵۸؛ الاصابه، ج۲، ص۴۴۶؛ ابوهریره، ص۲۱۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۰۴؛ الکامل، ج۲، ص۳۶۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۳۶۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۱۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۰۱.
- ↑ فتوح البلدان، ص۸۹؛ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۳۶۸.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۴۳؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۵۱.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۶۶؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۰.
- ↑ معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۳۳۱.
- ↑ الاصابه، ج۷، ص۳۶۲.
- ↑ المصنف، ج۱۱، ص۳۲۳؛ الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۵۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۱۹، ص۳۱۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۵۳؛ انسابالاشراف، ج۵، ص۵۶۳.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۴، ص۱۲۴۶؛ تاریخ دمشق، ج۳۹، ص۴۸۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۹۷؛ الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۵۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۴۴۵؛ الغارات، ج۲، ص۴۴۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۴۴۶.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۲۸؛ الفتوح، ج۳، ص۶۳؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۸۳.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۱۸؛ تاریخ الاسلام، ج۶، ص۳۰۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۴۵۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۰.
- ↑ الغارات، ج۲، ص۶۳۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۱۴۰؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۲۲.
- ↑ الغارات، ج۲، ص۶۵۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۷.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۳۵۶؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۳.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۵۰؛ المعارف، ص۲۷۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۷.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۶، ص۱۹۸؛ الغدیر، ج۱۰، ص۱۸۰.
- ↑ الغارات، ج۲، ص۵۶۹.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۴۲۵؛ الغارات، ج۲، ص۴۴۶.
- ↑ ربیع الابرار، ج۳، ص۲۲۷؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۶۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۳، ص۲۰۲.
- ↑ المحبّر، ص۸۵؛ الطبقات، ابن سعد، ج۸، ص۷۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۴.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۱۹۲۱؛ اسد الغابه، ج۶، ص۲۸۹.
- ↑ الطبقات، خلیفه، ص۱۹۲؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۷۲؛ تاریخ دمشق، ج۶۷، ص۳۰۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۴.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۱۵.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۷۴؛ الاصابه، ج۷، ص۳۶۱.
- ↑ شیخ المضیره، ص۱۲۵.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۳۲.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، ج۴، ص۲۴۷؛ تأویل مختلف الحدیث، ص۲۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۷–۶۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۸.
- ↑ تأویل مختلف الحدیث، ص۴۱.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۵، ص۹۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۷.
- ↑ شیخ المضیره، ص۱۳، ۸۹..
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۰۵؛ امتاع الاسماع، ج۱۱، ص۲۴۶؛ الاصابه، ج۷، ص۳۵۵–۳۵۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۸.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۵۹، ص۸۹–۱۰۶.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۲۳، ص۱۰۷؛ الوافی بالوفیات، ج۶، ص۲۵۷.
- ↑ فتح الباری، ج۷، ص۸۱.
- ↑ صحیفة همام، ص۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۶۰۸.
- ↑ تدریب الراوی، ج۲، ص۲۱۷.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۲۲، ص۱۹۴–۱۹۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۷، ص۳۴۷.
- ↑ الایضاح، ص۴۹۶؛ الغدیر، ج۱، ص۲۰۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۶۵؛ احقاق الحق، ج۱۹، ص۲۴۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۶؛ الاصابه، ج۲، ص۶۲.
- ↑ الاصابه، ج۸، ص۲۶۴؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۲۱.
- ↑ الطبقات، ابن سعد، خامسه۱، ص۳۹۶؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۱۸۰.
- ↑ المستدرک، ج۱، ص۴۶۵؛ السنن الکبری، ج۵، ص۵۸.
- ↑ مسند احمد، ج۲، ص۴۱۰؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۲۰۹.
- ↑ الدر المنثور، ج۱، ص۲۱۰؛ کنز العمال، ج۵، ص۱۳.
- ↑ مسند احمد، ج۲، ص۲۴۶.
- ↑ الدر المنثور، ج۲، ص۲۰۹.
- ↑ الدر المنثور، ج۲، ص۵۴.
- ↑ الدر المنثور، ج۱، ص۲۱۰.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ابوهریره: عبدالحسین شرف الدین (م. ۱۳۷۷ق)، قم، انصاریان
- احقاق الحق: نورالله الحسینی الشوشتری (م. ۱۰۱۹ق)، تعلیقات: شهاب الدین نجفی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۶ق
- ادب الدنیا و الدین: الماوردی (م. ۴۵۰ق)، بیروت، دار و مکتبة هلال، ۱۴۲۱ق
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. ۴۶۳ق)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق
- اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م. ۶۳۰ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- الاعلام: الزرکلی (م. ۱۳۹۶ق)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م
- الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۰ق
- امتاع الاسماع: المقریزی (م. ۸۴۵ق)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق
- انساب الاشراف: البلاذری (م. ۲۷۹ق)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق
- الایضاح: الفضل بن شاذان (م. ۲۶۰ق)، به کوشش الحسینی الارموی، دانشگاه تهران، ۱۳۶۳ش
- البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. ۳۵۵ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. ۷۷۴ق)، بیروت، مکتبة المعارف
- تأویل مختلف الحدیث: ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق)، به کوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دار الکتب العلمیه
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. ۷۴۸ق)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. ۳۱۰ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- التاریخ الکبیر: البخاری (م. ۲۵۶ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. ۵۷۱ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
- تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (م. ۲۶۲ق)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق
- تدریب الراوی: السیوطی (م. ۹۱۱ق)، به کوشش عبدالوهاب، ریاض، مکتبة الریاض الحدیثه
- تهذیب الکمال: المزی (م. ۷۴۲ق)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق
- الثقات: ابن حبان (م. ۳۵۴ق)، مؤسسة الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق
- جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م. ۴۵۶ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- الدر المنثور: السیوطی (م. ۹۱۱ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق
- دلائل النبوه: البیهقی (م. ۴۵۸ق)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق
- ربیع الابرار: الزمخشری (م. ۵۸۳ق)، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۲ق
- السنن الکبری: البیهقی (م. ۴۵۸ق)، بیروت، دار الفکر
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. ۷۴۸ق)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۸–۲۱۳ق)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه
- شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (م. ۱۰۸۹ق)، به کوشش عبدالقادر و الارنؤوط، دمشق، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق
- احقاق الحق: نورالله الحسینی الشوشتری (م. ۱۰۱۹ق)، تعلیقات: شهاب الدین نجفی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۶ق
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م. ۶۵۶ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق
- شیخ المضیرة ابوهریره: محمود ابوریه، بیروت، اعلمی، ۱۹۶۹م
- صحیفة همام بن منبه: همام بن منبه (م. ۱۳۲ق)، به کوشش رفعت فوزی، قاهره، مکتبة الخانجی، ۱۴۰۶ق
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م. ۲۳۰ق)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- الطبقات: خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق
- عیون الاخبار: ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (م. ۲۸۳ق)، به کوشش المحدث، بهمن، ۱۳۵۵ش
- الغدیر: الامینی (م. ۱۳۹۰ق)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶ش
- فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق)، بیروت، دار المعرفه
- الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م. ۳۱۴ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق
- فتوح البلدان: البلاذری (م. ۲۷۹ق)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م
- کتاب الولایه: ابن عقدة الکوفی (م. ۳۳۳ق)
- کنز العمال: المتقی الهندی (م. ۹۷۵ق)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- الکنی و الالقاب: شیخ عباس القمی (م. ۱۳۵۹ق)، تهران، مکتبة الصدر، ۱۳۶۸ش
- المحبّر: ابن حبیب (م. ۲۴۵ق)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده
- المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م. ۴۰۵ق)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م. ۲۴۱ق)، بیروت، دار صادر
- المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م. ۲۱۱ق)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی
- المعارف: ابن قتیبه (م. ۲۷۶ق)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. ۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م
- معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م. ۴۸۷ق)، به کوشش مصطفی السقا، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۳ق
- المغازی: الواقدی (م. ۲۰۷ق)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق
- مکاتیب الرسول: احمدی میانجی، تهران، دار الحدیث، ۱۴۱۹ق
- المنتظم: ابن الجوزی (م. ۵۹۷ق)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق
- الوافی بالوفیات: الصفدی (م. ۷۶۴ق)، به کوشش احمد الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق.