پرش به محتوا

عبدالله بن زبیر: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۹۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۲ اوت ۲۰۲۰
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:
| وبگاه رسمی =
| وبگاه رسمی =
}}
}}
'''عبدالله بن زبیر بن عوام بن خُوَیلد''' مکنّا به ابوبکر و ابوخُبَیب، [[صحابه|صحابی]] خردسال و از مدعیان [[خلافت]] در [[مکه]] بود. او در هفت یا هشت سالگی، در میان جمعی از کودکان [[مسلمان]] با [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] بیعت کرد. در زمان [[عثمان بن عفان|عثمان]] در روند [[یکسان‌سازی مصاحف]]، درکنار [[زید بن ثابت]] و [[سعید بن عاص]]، در زمره کاتبان نسخه‌های [[قرآن]] بود. با [[عایشه]] ارتباط نزدیکی داشت و در لشکرکشی اصحاب [[جنگ جمل|جمل]] به [[بصره]]، سگان سرزمین [[حوأب|حَوْأب]] به عایشه پارس کردند و او به یاد [[حدیث]] پیامبر افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگ‌های حوأب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن‌ زبیر ۵۰ تن از [[بنی‌عامر بن صعصعه]] را واداشت تا نزد عایشه شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست. او پس از کناره‌گیری از طرفین درگیر در [[جنگ صفین|صفین]]، به دعوت [[معاویه]]، در جمع کناره‌گیران از [[علی(ع)|امام علی]] برای نظارت بر حکمیت به [[دومة الجندل]] رفت. با معاویه [[بیعت]] کرد ولی از بیعت با [[یزید بن معاویه|یزید]] به مکه پناه برد. بن زبیر پس از مرگ یزید از دیگران بیعت گرفت و به خلافت رسید. بزرگان بنی‌هاشم در مکه با او بیعت نکردند. وی پس از خلافت به تعمیر و تجدید بنای کعبه (<small>که در لشکرکشی یزید خراب شده بود</small>) پرداخت. او در محاصره دوم مکه به دست [[حجاج بن یوسف|حجاج]]، کشته شد.
'''عبدالله بن زبیر بن عوام بن خُوَیلد''' مکنّا به ابوبکر و ابوخُبَیب، [[صحابه|صحابی]] خردسال و از مدعیان [[خلافت]] در [[مکه]] بود. او در هفت یا هشت سالگی، در میان جمعی از کودکان [[مسلمان]] با [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] بیعت کرد. در زمان [[عثمان بن عفان|عثمان]] در روند [[یکسان‌سازی مصاحف]]، درکنار [[زید بن ثابت]] و [[سعید بن عاص]]، در زمره کاتبان نسخه‌های [[قرآن]] بود. خواهرزاده[[عایشه]] بود و با او ارتباط نزدیکی داشت و در لشکرکشی اصحاب [[جنگ جمل|جمل]] به [[بصره]]، سگان سرزمین [[حوأب|حَوْأب]] به عایشه پارس کردند و او به یاد [[حدیث]] پیامبر افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگ‌های حوأب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن‌ زبیر ۵۰ تن از [[بنی‌عامر بن صعصعه]] را واداشت تا نزد عایشه شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست. او پس از کناره‌گیری از طرفین درگیر در [[جنگ صفین|صفین]]، به دعوت [[معاویه]]، در جمع کناره‌گیران از [[علی(ع)|امام علی]] برای نظارت بر حکمیت به [[دومة الجندل]] رفت. با معاویه [[بیعت]] کرد ولی برای فرار از بیعت با [[یزید بن معاویه|یزید]] ، به مکه پناه برد. ابن زبیر پس از مرگ یزید از دیگران بیعت گرفت و به خلافت رسید. بزرگان بنی‌هاشم در مکه با او بیعت نکردند. وی پس از خلافت به تعمیر و تجدید بنای کعبه (<small>که در لشکرکشی یزید خراب شده بود</small>) پرداخت. او در محاصره دوم مکه به دست [[حجاج بن یوسف|حجاج]]، کشته شد.




خط ۳۶: خط ۳۶:


===خلق و خوی ابن‌ زبیر===  
===خلق و خوی ابن‌ زبیر===  
ابن‌ زبیر را مردی شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان و خطیبی توانا<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> و درعین حال بدخلق و حسود معرفی کرده‌اند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۹۲؛ شرح نهج‌ البلاغه، ج۶، ص۳۴۳.</ref> بدخلقی ابن‌ زبیر باعث دخالت در روابط زناشویی پدر و مادرش به ‌سبب تعصب به مادر<ref>الاوائل، ص۱۵۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۹-۱۰.</ref> و سرانجام جدایی آنان شد.<ref>اسد الغابه، ج۶، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۶.</ref> بخل شدید ابن‌ زبیر ضرب المثل بود<ref>الاوائل، ص۲۲۰؛ النهایه، ج۳، ص۲۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۵۲.</ref> و اعتراض کسانی مانند [[عبدالله بن‌ عباس|ابن‌ عباس]]<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴.</ref> و [[عبدالله بن عمر|ابن عمر]]<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۸.</ref> را ضدّ وی بر‌انگیخت. [[معاویه]] سال‌ها پیش‌تر خطر حرص و بخل شدیدش را به او گوشزد کرده بود.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۶.</ref> تنگ‌چشمی او به‌اندازه‌ای بود که در موارد فراوان برادرش مُصْعَب بن زبیر برای جبران آن تلاش می‌کرد و در برابر، عبدالله، [[مصعب بن زبیر|مصعب]] را برای دست‌و‌دل‌بازی توبیخ می‌کرد. هنگامی که وی به جذب رهبران قبایل و فرماندهان نظامی نیاز داشت، همین ویژگی بر مقبولیت عمومی او اثر منفی نهاد.<ref>دولت امویان، ص۱۱۲.</ref> او مردم بادیه‌نشین را که به یاری‌اش آمده بودند، افرادی بی‌ارزش خواند که در زمانه عافیت سربارند و در روزگار بلا، فراری؛ و بدین سان، باعث رمیدن آنان شد.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۹؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۱.</ref>  
ابن‌ زبیر را مردی شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان و خطیبی توانا<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> و درعین حال بدخلق و حسود معرفی کرده‌اند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۹۲؛ شرح نهج‌ البلاغه، ج۶، ص۳۴۳.</ref> غرور ابن‌ زبیر تاجایی بود که  باعث دخالت در روابط زناشویی پدر و مادرش به ‌سبب تعصب به مادر<ref>الاوائل، ص۱۵۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۹-۱۰.</ref> و سرانجام جدایی آنان شد.<ref>اسد الغابه، ج۶، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۶.</ref> بخل شدید ابن‌ زبیر ضرب المثل بود<ref>الاوائل، ص۲۲۰؛ النهایه، ج۳، ص۲۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۵۲.</ref> و اعتراض کسانی مانند [[عبدالله بن‌ عباس|ابن‌ عباس]]<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴.</ref> و [[عبدالله بن عمر|ابن عمر]]<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۸.</ref> را ضدّ وی بر‌انگیخت. [[معاویه]] سال‌ها پیش‌تر خطر حرص و بخل شدیدش را به او گوشزد کرده بود.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۶.</ref> تنگ‌چشمی او به‌اندازه‌ای بود که در موارد فراوان برادرش مُصْعَب بن زبیر برای جبران آن تلاش می‌کرد و در برابر، عبدالله، [[مصعب بن زبیر|مصعب]] را برای دست‌و‌دل‌بازی توبیخ می‌کرد. هنگامی که وی به جذب رهبران قبایل و فرماندهان نظامی نیاز داشت، همین ویژگی بر مقبولیت عمومی او اثر منفی نهاد.<ref>دولت امویان، ص۱۱۲.</ref> او مردم بادیه‌نشین را که به یاری‌اش آمده بودند، افرادی بی‌ارزش خواند که در زمانه عافیت سربارند و در روزگار بلا، فراری؛ و بدین سان، باعث رمیدن آنان شد.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۹؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۱.</ref>  


===نقل روایات===
===نقل روایات===
خط ۶۷: خط ۶۷:


====در جنگ صفین====
====در جنگ صفین====
او پس از کناره‌گیری از طرفین درگیر در [[جنگ صفین|صفین]]، به دعوت [[معاویه]]، در جمع کناره‌گیران از [[امام علی(ع)|امام علی]] برای نظارت بر حکمیت به [[دومة الجندل]] رفت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۸؛ الاخبار الطوال، ص۱۹۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۵۱.</ref> وی در این گردهمایی با گمان اقبال همگانی به خلافت [[عبدالله بن عمر]]، به او پیشنهاد پذیرش خلافت داد؛ ولی او نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۴.</ref>  
او پس از کناره‌گیری از طرفین درگیر در [[جنگ صفین|صفین]]، به دعوت [[معاویه]]، در جمع معتزلان (کناره‌گیران) از [[امام علی(ع)|امام علی]] برای نظارت بر حکمیت به [[دومة الجندل]] رفت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۸؛ الاخبار الطوال، ص۱۹۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۵۱.</ref> وی در این گردهمایی با گمان اقبال همگانی به خلافت [[عبدالله بن عمر]]، به او پیشنهاد پذیرش خلافت داد؛ ولی او نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۴.</ref>  


===زمان معاویه===
===زمان معاویه===
معاویه از جاه‌طلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش [[یزید بن معاویه|یزید]] سخت هشدار داد<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۵؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.</ref> ؛ اما توانست از او [[بیعت]] بگیرد و وی را با تهدید و تطمیع در [[مدینه النبی|مدینه]] آرام نگاه دارد.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۰.</ref> وی در زمان معاویه در [[حمله به قسطنطنیه]] به سال ۵۰ق.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۲.</ref> با او همکاری کرد.
به گزارشی معاویه از جاه‌طلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش [[یزید بن معاویه|یزید]] سخت هشدار داد<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۵؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.</ref> ؛ اما توانست از او [[بیعت]] بگیرد و وی را با تهدید و تطمیع در [[مدینه النبی|مدینه]] آرام نگاه دارد.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۰.</ref> با این حال وی در زمان معاویه در [[حمله به قسطنطنیه]] به سال ۵۰ق.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۲.</ref> با او همکاری کرد.


===در زمان امام حسن و امام حسین(ع)===
===در زمان امام حسن و امام حسین(ع)===
خط ۹۶: خط ۹۶:


===ابن‌ زبیر و سران بنی‌هاشم===  
===ابن‌ زبیر و سران بنی‌هاشم===  
با رسیدن خبر بیعت مردم مناطق مختلف به [[مکه]]، ابن‌ زبیر از محمد بن حنفیه خواست تا بیعت کند؛ اما او بیعت خود را منوط به اتفاق‌نظر همه [[مسلمان|مسلمانان]] بر خلافت او دانست. ۱۷ نفر از پیروان او که از [[کوفه]] به [[مسجدالحرام]] پناهنده شده بودند، با همین استدلال از بیعت سر باززدند و ابن‌ زبیر را به سبب کشتن سرپیچندگان از بیعت با خود سرزنش کردند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲؛ الفتوح، ج۶، ص۲۴۸.</ref> پس از اهانت او به امام علی(ع) بر [[منبر]] مسجدالحرام، محمد بن حنفیه در خطبه‌ای با اعتراض به این کار، بزرگان قریش را به واکنش در برابر این کار زشت فراخواند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۲.</ref> پس از قیام مختار در کوفه و اخراج [[عبدالله بن مطیع]]، عامل زبیری آن سرزمین، ابن‌ زبیر که از اقبال مردم به ابن‌ حنفیه بیمناک بود، او را همراه پیروانش در [[حجره زمزم]] زندانی کرد و به آنان پیام داد که با خدا عهد کرده اگر با او بیعت نکنند، ایشان را بسوزاند یا گردن بزند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.</ref> برخی [[عبدالله ابن‌ عباس|ابن‌ عباس]] را نیز در میان زندانیان دانسته‌اند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۹.</ref> در این حال، محمد بن حنفیه به خواهش یکی از یارانش با نوشتن نامه‌ای مخفیانه، از مختار که در کوفه حکومت را به دست داشت، یاری خواست.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶؛ تجارب الامم، ج۲، ص۱۸۸.</ref> مختار گروهی۱۵۰ نفری را شتابان به مکه فرستاد. این گروه هنگامی رسیدند که ابن‌ زبیر برای سوزاندن ابن‌ حنفیه و یارانش در کنار زمزم هیزم انباشته بود.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.</ref> آنان شعار یا لَثاراتِ الحسین، شعار [[توابین|توّابین]]، را سر دادند و برای حفظ حرمت حرم و مسجدالحرام به جای شمشیر چوبدست برداشتند و زندانیان زمزم را آزاد کردند. در برابر، ابن‌ زبیر نیز نیروهای خود را برای رویارویی با یاران ابن‌ حنفیه به صف‌بندی در مسجد واداشت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷.</ref> این صف‌بندی تا سه روز ادامه یافت و در این مدت، [[عمره|عمره‌گزاران]] برای [[طواف]] ازمیان صف‌ها می‌گذشتند. با رسیدن نیروهای امدادی مختار که طرفداران ابن‌ حنفیه را به ۴۰۰۰ نفر رساند، او و یارانش از مسجد خارج شدند و تا قتل مختار در سال ۶۷ق.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۷.</ref> آسوده در [[شعب علی]] جای گرفتند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۰۷.</ref> پس از قتل مختار، ابن‌ زبیر دیگر بار ابن‌ حنفیه را برای بیعت با خود زیر فشار قرار داد و ناچارش کرد تا به دعوت عبدالملک به سمت شام رود. اما با رسیدن نامه عبدالملک که از پذیرفتن او در [[شام]] بدون بیعت خودداری کرده بود، از میان راه به مکه بازگشت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۰؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۰.</ref>  
با رسیدن خبر بیعت مردم مناطق مختلف به [[مکه]]، ابن‌ زبیر از محمد بن حنفیه خواست تا بیعت کند؛ اما او بیعت خود را منوط به اتفاق‌نظر همه [[مسلمان|مسلمانان]] بر خلافت او دانست. ۱۷ نفر از پیروان او که از [[کوفه]] به [[مسجدالحرام]] پناهنده شده بودند، با همین استدلال از بیعت سر باززدند و ابن‌ زبیر را به سبب کشتن سرپیچندگان از بیعت با خود سرزنش کردند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲؛ الفتوح، ج۶، ص۲۴۸.</ref> پس از اهانت او به امام علی(ع) بر [[منبر]] مسجدالحرام، محمد بن حنفیه در خطبه‌ای با اعتراض به این کار، بزرگان قریش را به واکنش در برابر این کار زشت فراخواند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۲.</ref> پس از قیام مختار در کوفه و اخراج [[عبدالله بن مطیع]]، عامل زبیری آن سرزمین، ابن‌ زبیر که از اقبال مردم به ابن‌ حنفیه بیمناک بود، او را همراه پیروانش در [[حجره زمزم]] زندانی کرد و به آنان پیام داد که با خدا عهد کرده اگر با او بیعت نکنند، ایشان را بسوزاند یا گردن بزند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.</ref> برخی [[عبدالله ابن‌ عباس|ابن‌ عباس]] را نیز در میان زندانیان دانسته‌اند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۹.</ref> در این حال، محمد بن حنفیه به خواهش یکی از یارانش با نوشتن نامه‌ای مخفیانه، از مختار که در کوفه حکومت را به دست داشت، یاری خواست.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶؛ تجارب الامم، ج۲، ص۱۸۸.</ref> مختار گروهی۱۵۰ نفری را شتابان به مکه فرستاد. این گروه هنگامی رسیدند که ابن‌ زبیر برای سوزاندن ابن‌ حنفیه و یارانش در کنار زمزم هیزم انباشته بود.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.</ref> آنان شعار یا لَثاراتِ الحسین، شعار [[توابین|توّابین]]، را سر دادند و برای حفظ حرمت حرم و مسجدالحرام به جای شمشیر چوبدست برداشتند و زندانیان زمزم را آزاد کردند. در برابر، ابن‌ زبیر نیز نیروهای خود را برای رویارویی با یاران ابن‌ حنفیه به صف‌بندی در مسجد واداشت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷.</ref> این صف‌بندی تا سه روز ادامه یافت و در این مدت، [[عمره|عمره‌گزاران]] برای [[طواف]] ازمیان صف‌ها می‌گذشتند. با رسیدن نیروهای امدادی مختار که طرفداران ابن‌ حنفیه را به ۴۰۰۰ نفر رساند، ابن‌ حنفیه و یارانش از مسجد خارج شدند و تا قتل مختار در سال ۶۷ق.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۷.</ref> آسوده در [[شعب علی]] جای گرفتند.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۰۷.</ref> پس از قتل مختار، ابن‌ زبیر دیگر بار ابن‌ حنفیه را برای بیعت با خود زیر فشار قرار داد بطوریکه برای رهایی از این فشار ناچار شد تا به دعوت عبدالملک به سمت شام رود. اما با رسیدن نامه عبدالملک که از پذیرفتن او در [[شام]] بدون بیعت خودداری کرده بود، از میان راه به مکه بازگشت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۰؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۰.</ref>  


پس از بازگشت ابن‌ حنفیه به شعب علی، ابن‌ زبیر برای افزودن فشار بر وی و یاران کوفی‌اش، زنان و خانواده کوفیان را که زیر سلطه برادرش مصعب بودند، به مکه احضار کرد و ابن‌ حنفیه را تا پایان موسم [[حج]] مهلت داد. سپس او را همراه عبدالله بن عباس از مکه اخراج کرد. محمد بن حنفیه به‌ رغم اصرار برخی از همراهانش برای درگیری نظامی با ابن‌ زبیر، به نفرین ابن‌ زبیر بسنده نمود.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲-۴۸۳؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۱-۳۲۳.</ref>  
پس از بازگشت ابن‌ حنفیه به شعب علی، ابن‌ زبیر برای افزودن فشار بر وی و یاران کوفی‌اش، زنان و خانواده کوفیان را که زیر سلطه برادرش مصعب بودند، به مکه احضار کرد و ابن‌ حنفیه را تا پایان موسم [[حج]] مهلت داد. سپس او را همراه عبدالله بن عباس از مکه اخراج کرد. محمد بن حنفیه به‌ رغم اصرار برخی از همراهانش برای درگیری نظامی با ابن‌ زبیر، به نفرین ابن‌ زبیر بسنده نمود.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲-۴۸۳؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۱-۳۲۳.</ref>