پرش به محتوا

ابن تیمیه: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۱۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۳ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref> '
جز (جایگزینی متن - '</ref>' به '</ref> ')
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref> ')
خط ۳۳: خط ۳۳:


==تاریخ تولد، ویژگی‌ها، خانواده ==
==تاریخ تولد، ویژگی‌ها، خانواده ==
تقی‌ الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی (درگذشت ۷۲۸ق) در دوازدهم [[ربیع الاول]] سال ۶۶۱ق. در [[حران|حَرّان]] زاده شد.<ref>العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۳.</ref> وی را با القابی چون [[مفسر|مفسّر]]، [[رجالی]]، [[حافظ]]، [[مفتی]]، [[ادیب]] و لغت‌شناس<ref>العقود الدریه، ص۵۷؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۵.</ref> و آگاه از [[کلام]]، [[ملل و نحل]]، تاریخ و [[اصول فقه|اصول]]<ref>العقود الدریه، ص۷۰.</ref> در کنار اوصافی چون زاهد و شجاع<ref>العقود الدریه، ص۷۰؛ فوات الوفیات، ج۱، ص۷۴.</ref> ستوده‌اند. وی تندخو بود و در برابر مخالفان خود پرخاش می‌کرد.<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۷۰.</ref> و از قریحه شعر<ref>نک: العقود الدریه، ص۶۴-۶۹.</ref> و حافظه قوی برخوردار بود.<ref>العقود الدریه، ص۵۹.</ref> خاندان وی بیش از یک قرن<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۷.</ref> از دانشمندان دینی به شمار می‌آمدند.<ref>نک: تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴؛ ج۴۸، ص۱۶۱؛ ج۵۰، ص۲۵۷؛ ج۵۱، ص۱۰۴؛ العقود الدریه، ص۵۷.</ref> [[محمد بن خضر]] (درگذشت ۶۲۲ق) جدّ اعلای وی از دانشمندان حنبلی مذهب و نخستین فرد ملقب به ابن‌ تیمیه بود که [[سبط ابن جوزی|سبط بن جوزی]] (درگذشت ۶۵۴ق) او را فردی انحصارطلب خوانده که در آن خطه مجال فعالیت به هیچ دانشوری نمی‌داد.<ref>وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۸۶-۳۸۷.</ref> درباره سبب نام‌گذاری مادر وی به تیمیه. دیدگاه‌هایی چند وجود دارد.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴.</ref>
تقی‌ الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی (درگذشت ۷۲۸ق) در دوازدهم [[ربیع الاول]] سال ۶۶۱ق. در [[حران|حَرّان]] زاده شد.<ref>العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۳.</ref> وی را با القابی چون [[مفسر|مفسّر]]، [[رجالی]]، [[حافظ]]، [[مفتی]]، [[ادیب]] و لغت‌شناس<ref>العقود الدریه، ص۵۷؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۵.</ref> و آگاه از [[کلام]]، [[ملل و نحل]]، تاریخ و [[اصول فقه|اصول]]<ref>العقود الدریه، ص۷۰.</ref> در کنار اوصافی چون زاهد و شجاع<ref>العقود الدریه، ص۷۰؛ فوات الوفیات، ج۱، ص۷۴.</ref> ستوده‌اند. وی تندخو بود و در برابر مخالفان خود پرخاش می‌کرد.<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۷۰.</ref> و از قریحه شعر<ref>نک: العقود الدریه، ص۶۴-۶۹.</ref> و حافظه قوی برخوردار بود.<ref>العقود الدریه، ص۵۹.</ref> خاندان وی بیش از یک قرن<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۷.</ref> از دانشمندان دینی به شمار می‌آمدند.<ref>نک: تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴؛ ج۴۸، ص۱۶۱؛ ج۵۰، ص۲۵۷؛ ج۵۱، ص۱۰۴؛ العقود الدریه، ص۵۷.</ref> [[محمد بن خضر]] (درگذشت ۶۲۲ق) جدّ اعلای وی از دانشمندان حنبلی مذهب و نخستین فرد ملقب به ابن‌ تیمیه بود که [[سبط ابن جوزی|سبط بن جوزی]] (درگذشت ۶۵۴ق) او را فردی انحصارطلب خوانده که در آن خطه مجال فعالیت به هیچ دانشوری نمی‌داد.<ref>وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۸۶-۳۸۷.</ref> درباره سبب نام‌گذاری مادر وی به تیمیه. دیدگاه‌هایی چند وجود دارد.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴.</ref>  
===شیوه برخورد با مخالفان===
===شیوه برخورد با مخالفان===
ابن‌ تیمیه گرچه گاه با شرح مقصود دشمنان و محل نزاع، برخی از اشکالات بیجای وارد بر ایشان را دفع می‌کند<ref>برای نمونه نک: الایمان، ص۴۵.</ref> ، دیگرگاه خود پرچمدار سوء برداشت می‌گردد؛ چنان‌که در نقد [[محیی‌ الدین]] (درگذشت ۶۳۸ق) اتهام‌هایی چون فضیلت دادن اولیا بر انبیا<ref>الفرقان، ص۸۰.</ref> ، تنقیص پیامبران و برخی مشایخ اسلامی<ref>الفرقان، ص۹۸.</ref> و عقیده عینیت وجود [[حادث]] و [[قدیم]] ([[وحدت وجود]])<ref>الفرقان، ص۹۹.</ref> را بر او وارد کرده است که با مطالعه آثارش ناوارد می‌نماید.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۶۰-۱۶۸.</ref> وی [[نصیر الدین طوسی]] (درگذشت ۶۷۲ق) را نیز به مواردی مانند مشاوره به [[هلاکو]] در قتل خلیفه عباسی و مسلمانان، و نیز استمداد از ساحران و مشرکان و ارتکاب محرمات متهم کرده<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۴۴۵-۴۵۱.</ref> که با استنادات تاریخی ناسازگار است.<ref>نصیرالدین الطوسی، ص۱۵-۳۶؛ دراسات فی منهاج السنه، ص۱۷-۲۰.</ref> وی کتاب مناسک حجّ المشاهد را به شیخ مفید نسبت داده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۹۳.</ref> که در شمار نگاشته‌های شیخ مفید هیچ یادی از آن نشده است.
ابن‌ تیمیه گرچه گاه با شرح مقصود دشمنان و محل نزاع، برخی از اشکالات بیجای وارد بر ایشان را دفع می‌کند<ref>برای نمونه نک: الایمان، ص۴۵.</ref> ، دیگرگاه خود پرچمدار سوء برداشت می‌گردد؛ چنان‌که در نقد [[محیی‌ الدین]] (درگذشت ۶۳۸ق) اتهام‌هایی چون فضیلت دادن اولیا بر انبیا<ref>الفرقان، ص۸۰.</ref> ، تنقیص پیامبران و برخی مشایخ اسلامی<ref>الفرقان، ص۹۸.</ref> و عقیده عینیت وجود [[حادث]] و [[قدیم]] ([[وحدت وجود]])<ref>الفرقان، ص۹۹.</ref> را بر او وارد کرده است که با مطالعه آثارش ناوارد می‌نماید.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۶۰-۱۶۸.</ref> وی [[نصیر الدین طوسی]] (درگذشت ۶۷۲ق) را نیز به مواردی مانند مشاوره به [[هلاکو]] در قتل خلیفه عباسی و مسلمانان، و نیز استمداد از ساحران و مشرکان و ارتکاب محرمات متهم کرده<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۴۴۵-۴۵۱.</ref> که با استنادات تاریخی ناسازگار است.<ref>نصیرالدین الطوسی، ص۱۵-۳۶؛ دراسات فی منهاج السنه، ص۱۷-۲۰.</ref> وی کتاب مناسک حجّ المشاهد را به شیخ مفید نسبت داده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۹۳.</ref> که در شمار نگاشته‌های شیخ مفید هیچ یادی از آن نشده است.


ابن‌ تیمیه با استناد به روایت [[شعبی]] (درگذشت ۱۰۵ق)<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶.</ref> ، پایه‌گذار [[شیعه]] را [[عبدالله بن سبأ|عبدالله سبأ]] یهودی و دیگر زنادقه خوانده<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۳.</ref> و پس از غوغاگری بسیار در این زمینه، به جعلی بودن این روایت اقرار کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۸.</ref> اما دانشمندان منصف مبدأ تشیع را [[پیامبر(ص)|پیامبر]] و [[اهل‌ بیت(ع)|اهل‌ بیت]] خوانده<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۱۴-۲۱۵.</ref> این انتساب دروغین به ابن سبأ را دسیسه‌ای برای خدشه‌دار‌کردن تشیع دانسته‌اند.<ref>مجموعه آثار طه حسین، ج۴، ص۵۱۸، «علی و بنوه».</ref> ابن‌ تیمیه در موارد فراوان عقاید [[غلات]] را به [[امامیه]] نسبت داده، گر چه گاه نیز به نام غلات تصریح کرده است.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۴۶.</ref> اما امامیه، خود، غلات را کافر خوانده<ref>الاعتقادات، ص۹۷.</ref> ، از شخصیت‌های مورد استناد وی تبرّی می‌جویند.<ref>رجال کشی، ص۱۹۱؛ الکافی، ج۸، ص۲۲۵.</ref> وی شیعه را به ایمان به [[سحر]] و [[فلسفه]] به عنوان جبت و طاغوت، ادای مناسک حج‌گونه هنگام زیارت قبور و همکاری با مشرکان در جنگ با مسلمانان، متهم کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۴۵۱-۴۵۲.</ref> در جای دیگر، در تعریف [[ناصبی]] از زبان شیعه، وی را کسی می‌داند که به حقانیت [[خلفای سه‌گانه]] معتقد باشد<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۲۵۷.</ref> ؛ چنان‌که [[صحابه]] را بدترین امت پیامبر از منظر شیعه معرفی می‌کند.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶.</ref> اما به عقیده شیعه، ناصبی به معنای کینه‌ورز به اهل‌ بیت<ref>الاستبصار، ج۴، ص۸۷؛ لله و للحقیقه، ص۴۹۴؛ عقلیات اسلامیه، ج۲، ص۶۱۸.</ref> است. شیعیان صحابه‌ای را که با اهل‌ بیت: دشمنی نکرده باشند، شایسته صلوات<ref>صحیفه سجادیه، ص۴۲.</ref> ، بهترین انسان‌ها و برترین خاستگاه برای رشد امّت اسلامی می‌دانند<ref>برای نمونه نک: اصل الشیعة و اصولها، ص۴۷-۴۸؛ بحث حول الولایه، ص۷۴-۷۵.</ref> و باور دارند که صحابه در یک درجه نبودند و حتی برخی همچون [[عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح]] مرتد گشتند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۸.</ref> از این رو، [[ابن خلدون]] (درگذشت ۸۰۸ق) بدگویی از خلفای نخستین را به غلات شیعه نسبت داده که نزد شیعه و اهل‌ سنت مطرودند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۴۷.</ref> ابن تیمیه شیعه را به قتل [[عثمان]] متهم کرده است.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳.</ref>
ابن‌ تیمیه با استناد به روایت [[شعبی]] (درگذشت ۱۰۵ق)<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶.</ref> ، پایه‌گذار [[شیعه]] را [[عبدالله بن سبأ|عبدالله سبأ]] یهودی و دیگر زنادقه خوانده<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۳.</ref> و پس از غوغاگری بسیار در این زمینه، به جعلی بودن این روایت اقرار کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۸.</ref> اما دانشمندان منصف مبدأ تشیع را [[پیامبر(ص)|پیامبر]] و [[اهل‌ بیت(ع)|اهل‌ بیت]] خوانده<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۱۴-۲۱۵.</ref> این انتساب دروغین به ابن سبأ را دسیسه‌ای برای خدشه‌دار‌کردن تشیع دانسته‌اند.<ref>مجموعه آثار طه حسین، ج۴، ص۵۱۸، «علی و بنوه».</ref> ابن‌ تیمیه در موارد فراوان عقاید [[غلات]] را به [[امامیه]] نسبت داده، گر چه گاه نیز به نام غلات تصریح کرده است.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۴۶.</ref> اما امامیه، خود، غلات را کافر خوانده<ref>الاعتقادات، ص۹۷.</ref> ، از شخصیت‌های مورد استناد وی تبرّی می‌جویند.<ref>رجال کشی، ص۱۹۱؛ الکافی، ج۸، ص۲۲۵.</ref> وی شیعه را به ایمان به [[سحر]] و [[فلسفه]] به عنوان جبت و طاغوت، ادای مناسک حج‌گونه هنگام زیارت قبور و همکاری با مشرکان در جنگ با مسلمانان، متهم کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۴۵۱-۴۵۲.</ref> در جای دیگر، در تعریف [[ناصبی]] از زبان شیعه، وی را کسی می‌داند که به حقانیت [[خلفای سه‌گانه]] معتقد باشد<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۲۵۷.</ref> ؛ چنان‌که [[صحابه]] را بدترین امت پیامبر از منظر شیعه معرفی می‌کند.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶.</ref> اما به عقیده شیعه، ناصبی به معنای کینه‌ورز به اهل‌ بیت<ref>الاستبصار، ج۴، ص۸۷؛ لله و للحقیقه، ص۴۹۴؛ عقلیات اسلامیه، ج۲، ص۶۱۸.</ref> است. شیعیان صحابه‌ای را که با اهل‌ بیت: دشمنی نکرده باشند، شایسته صلوات<ref>صحیفه سجادیه، ص۴۲.</ref> ، بهترین انسان‌ها و برترین خاستگاه برای رشد امّت اسلامی می‌دانند<ref>برای نمونه نک: اصل الشیعة و اصولها، ص۴۷-۴۸؛ بحث حول الولایه، ص۷۴-۷۵.</ref> و باور دارند که صحابه در یک درجه نبودند و حتی برخی همچون [[عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح]] مرتد گشتند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۸.</ref> از این رو، [[ابن خلدون]] (درگذشت ۸۰۸ق) بدگویی از خلفای نخستین را به غلات شیعه نسبت داده که نزد شیعه و اهل‌ سنت مطرودند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۴۷.</ref> ابن تیمیه شیعه را به قتل [[عثمان]] متهم کرده است.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳.</ref>  


== شرح زادگاه==  
== شرح زادگاه==  
حرّان در [[ترکیه]] کنونی قرار داشته و به‌ رغم پیشینه درخشان، به گفته [[ابن جبیر]] (درگذشت ۶۱۴ق) در آن سال‌ها در وضع جغرافیایی خشک و خشن و دور از مظاهر تمدن بوده است.<ref>رحلة ابن جبیر، ص۱۹۷.</ref> از دیرباز [[صابئی|صابئیان]]<ref>جغرافیای حافظ ابرو، ج۲، ص۳۵.</ref> و گاه [[مسیحی|مسیحیان]] در این شهر می‌زیسته‌اند.<ref>سفرنامه ناصر خسرو، ص۱۵.</ref> [[سبط بن عجمی]] (درگذشت ۸۸۴ق) [[قصیده‌|قصیده‌ای]] در هجو اهالی این دیار سروده و آنان را به بخل، اخلاق خشن، و فرومایگی وصف کرده است.<ref>کنوز الذهب، ج۲، ص۳۵۷.</ref> ساکنان این شهر از [[قبیله مضر]] به شمار می‌رفتند.<ref>المسالک و الممالک، ص۱۱۱.</ref> پس از فتوحات در زمان [[خلیفه دوم]]، مردم این شهر به تدریج به [[اسلام]] گرویدند. این شهر در [[جنگ‌های صلیبی]] و [[حمله مغول|یورش مغولان]] مورد تاخت و تاز مهاجمان قرار گرفت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۳-۲۴.</ref> مردمش [[حنبلی]] بوده و همچنان وفاداری خود را به [[بنی امیه|آل‌ امیه]] حفظ کرده‌اند و رسوب افکار اموی در میان دانشمندان سده‌های متأخر این دیار نیز یافت می‌شود.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۵۱۱.</ref>
حرّان در [[ترکیه]] کنونی قرار داشته و به‌ رغم پیشینه درخشان، به گفته [[ابن جبیر]] (درگذشت ۶۱۴ق) در آن سال‌ها در وضع جغرافیایی خشک و خشن و دور از مظاهر تمدن بوده است.<ref>رحلة ابن جبیر، ص۱۹۷.</ref> از دیرباز [[صابئی|صابئیان]]<ref>جغرافیای حافظ ابرو، ج۲، ص۳۵.</ref> و گاه [[مسیحی|مسیحیان]] در این شهر می‌زیسته‌اند.<ref>سفرنامه ناصر خسرو، ص۱۵.</ref> [[سبط بن عجمی]] (درگذشت ۸۸۴ق) [[قصیده‌|قصیده‌ای]] در هجو اهالی این دیار سروده و آنان را به بخل، اخلاق خشن، و فرومایگی وصف کرده است.<ref>کنوز الذهب، ج۲، ص۳۵۷.</ref> ساکنان این شهر از [[قبیله مضر]] به شمار می‌رفتند.<ref>المسالک و الممالک، ص۱۱۱.</ref> پس از فتوحات در زمان [[خلیفه دوم]]، مردم این شهر به تدریج به [[اسلام]] گرویدند. این شهر در [[جنگ‌های صلیبی]] و [[حمله مغول|یورش مغولان]] مورد تاخت و تاز مهاجمان قرار گرفت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۳-۲۴.</ref> مردمش [[حنبلی]] بوده و همچنان وفاداری خود را به [[بنی امیه|آل‌ امیه]] حفظ کرده‌اند و رسوب افکار اموی در میان دانشمندان سده‌های متأخر این دیار نیز یافت می‌شود.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۵۱۱.</ref>  


==حاکمان هم دوره==
==حاکمان هم دوره==
روزگار ابن‌ تیمیه با [[حکومت ممالیک]] (۶۴۸-۷۸۴ق) همراه بود. او دوران حکمرانی [[بیبرس|بَیبَرَس]] (۶۲۵-۶۷۶ق)<ref>الاعلام، ج۲، ص۷۹.</ref> و دو فرزندش [[محمد برکه]] (درگذشت ۶۷۸ق)<ref>الاعلام، ج۶، ص۵۲.</ref> و [[سلامش حاکم|سلامش]] (درگذشت ۶۹۰ق)<ref>الاعلام، ج۳، ص۱۰۶.</ref> و آن‌گاه [[سلطان قلاوون]] (درگذشت ۶۸۹ق)<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۸۹.</ref> و فرزندانش اشرف (درگذشت ۶۹۳ق) و پس از کشته شدن وی<ref>الاعلام، ج۲، ص۳۲۱.</ref> [[ملک ناصر]] (درگذشت ۷۴۱ق) را درک کرد و در اوج جنگ‌های ممالیک با [[ایلخانان مغول]] می‌زیست.<ref>الاعلام، ج۷، ص۱۱.</ref> وی در سال ۶۶۷ق. در شش سالگی در پی تهدید مغول، همراه خانواده و بسیاری از مردم حران کوچ کرد و عازم [[شام]] گشت.<ref>العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۶۳.</ref>
روزگار ابن‌ تیمیه با [[حکومت ممالیک]] (۶۴۸-۷۸۴ق) همراه بود. او دوران حکمرانی [[بیبرس|بَیبَرَس]] (۶۲۵-۶۷۶ق)<ref>الاعلام، ج۲، ص۷۹.</ref> و دو فرزندش [[محمد برکه]] (درگذشت ۶۷۸ق)<ref>الاعلام، ج۶، ص۵۲.</ref> و [[سلامش حاکم|سلامش]] (درگذشت ۶۹۰ق)<ref>الاعلام، ج۳، ص۱۰۶.</ref> و آن‌گاه [[سلطان قلاوون]] (درگذشت ۶۸۹ق)<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۸۹.</ref> و فرزندانش اشرف (درگذشت ۶۹۳ق) و پس از کشته شدن وی<ref>الاعلام، ج۲، ص۳۲۱.</ref> [[ملک ناصر]] (درگذشت ۷۴۱ق) را درک کرد و در اوج جنگ‌های ممالیک با [[ایلخانان مغول]] می‌زیست.<ref>الاعلام، ج۷، ص۱۱.</ref> وی در سال ۶۶۷ق. در شش سالگی در پی تهدید مغول، همراه خانواده و بسیاری از مردم حران کوچ کرد و عازم [[شام]] گشت.<ref>العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۶۳.</ref>  


دوران ابن‌ تیمیه با خطر حمله مغولان از شرق و نیز صلیبیان، فقدان حکومت مرکزی و رکود علم<ref>الکامل، ج۱۲، ص۳۶۰-۳۶۱؛ العقود الدریه، ص۶۰.</ref> مقارن بود. نفوذ مغولان و صلیبیان و ترکان در میان مسلمانان، در کنار مهاجرت‌های بسیار به سبب جنگ‌ها، موجب آمیختگی فرهنگی فراوان در جامعه اسلامی آن زمان ‌گشت. این پدیده افزون بر برخی پیامدهای نیکو، ناگواری‌هایی را همچون رواج آداب به نام [[شریعت]] همراه داشت.<ref>دعاوی المناوئین، ص۲۷.</ref> [[صوفیه]] که از دیرباز مورد حمایت [[عباسیان]]، [[ایوبیان]]، و ممالیک بودند، رواج گسترده یافتند و نگرش معنوی آنان به دین، زمینه‌ساز گرایش مردم به [[زیارت]] قبور پیامبران و صالحان گشته، اعتقاداتی مانند [[توسل]]، [[شفاعت]] و اخذ شفا را بسیار رونق داد.<ref>الحوادث الجامعه، ص۱۹۴.</ref> نیز برخی خرافه‌گرایی‌ها و [[بدعت‌|بدعت‌ها]] در کنار این جریان شکل گرفت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۴۸.</ref> ابن‌ تیمیه در چنین فضایی از زاویه دید خود به [[غلو|غالیان]] شیعه و [[نصیریه]] و [[اسماعیلیه]]، به ترویج دیدگاه‌های افراطی خویش ‌پرداخت و همه [[شیعه|شیعیان]] را به بدعت‌گذاری متهم ساخت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۲.</ref>
دوران ابن‌ تیمیه با خطر حمله مغولان از شرق و نیز صلیبیان، فقدان حکومت مرکزی و رکود علم<ref>الکامل، ج۱۲، ص۳۶۰-۳۶۱؛ العقود الدریه، ص۶۰.</ref> مقارن بود. نفوذ مغولان و صلیبیان و ترکان در میان مسلمانان، در کنار مهاجرت‌های بسیار به سبب جنگ‌ها، موجب آمیختگی فرهنگی فراوان در جامعه اسلامی آن زمان ‌گشت. این پدیده افزون بر برخی پیامدهای نیکو، ناگواری‌هایی را همچون رواج آداب به نام [[شریعت]] همراه داشت.<ref>دعاوی المناوئین، ص۲۷.</ref> [[صوفیه]] که از دیرباز مورد حمایت [[عباسیان]]، [[ایوبیان]]، و ممالیک بودند، رواج گسترده یافتند و نگرش معنوی آنان به دین، زمینه‌ساز گرایش مردم به [[زیارت]] قبور پیامبران و صالحان گشته، اعتقاداتی مانند [[توسل]]، [[شفاعت]] و اخذ شفا را بسیار رونق داد.<ref>الحوادث الجامعه، ص۱۹۴.</ref> نیز برخی خرافه‌گرایی‌ها و [[بدعت‌|بدعت‌ها]] در کنار این جریان شکل گرفت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۴۸.</ref> ابن‌ تیمیه در چنین فضایی از زاویه دید خود به [[غلو|غالیان]] شیعه و [[نصیریه]] و [[اسماعیلیه]]، به ترویج دیدگاه‌های افراطی خویش ‌پرداخت و همه [[شیعه|شیعیان]] را به بدعت‌گذاری متهم ساخت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۲.</ref>  


==فعالیتهای علمی==
==فعالیتهای علمی==
===اساتید===
===اساتید===
وی در دمشق از محضر اساتیدی چون [[ابن ابی‌الیسر]] (درگذشت ۶۷۲ق)، [[کمال بن عبدزاده]] (درگذشت ۵۸۹ق)، [[مجد بن عساکر]] (درگذشت ۶۹۹ق)، [[یحیی بن صیرفی]] (درگذشت ۶۷۸ق)، [[احمد بن ابوالخیرزاده]] (درگذشت ۵۸۹ق) و [[قاسم بن ابی‌بکر اربلی]] (درگذشت ۶۸۰ق) بهره برد. برخی مشایخ وی را بیش از ۲۰۰ نفر دانسته‌اند<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۸-۵۹.</ref> که در میان ایشان زنان [[محدث|محدّث]] نیز به چشم می‌خورند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۶.</ref> در ۱۷ سالگی صاحب کرسی تدریس و [[فتوا]] گردید<ref>العقود الدریه، ص۷۱.</ref> و با مرگ پدرش (درگذشت ۶۸۲ق) در‌ [[دار الحدیث سکریه]] در محله [[قصاعین]] دمشق به تدریس پرداخت و با اقبال دانشمندان زمان روبه‌رو شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۰۳.</ref> احمد بن نعمه (درگذشت ۶۹۴ق) آخرین استاد وی، اجازه فتوای او را صادر کرد.<ref>عقد الجمان، ج۳، ص۲۸۵.</ref> یک سال بعد در روزهای [[جمعه]]، به مدت دو سال، در [[مسجد جامع اموی]] به تدریس تفسیر [[قرآن]] پرداخت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۰۳.</ref> با وفات [[زین‌ الدین بن منجا]] (درگذشت ۶۹۵ق)، ابن‌ تیمیه به جای وی به تدریس مذهب حنبلی در [[مدرسه حنبلیه]] مشغول شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۴۴.</ref>
وی در دمشق از محضر اساتیدی چون [[ابن ابی‌الیسر]] (درگذشت ۶۷۲ق)، [[کمال بن عبدزاده]] (درگذشت ۵۸۹ق)، [[مجد بن عساکر]] (درگذشت ۶۹۹ق)، [[یحیی بن صیرفی]] (درگذشت ۶۷۸ق)، [[احمد بن ابوالخیرزاده]] (درگذشت ۵۸۹ق) و [[قاسم بن ابی‌بکر اربلی]] (درگذشت ۶۸۰ق) بهره برد. برخی مشایخ وی را بیش از ۲۰۰ نفر دانسته‌اند<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۸-۵۹.</ref> که در میان ایشان زنان [[محدث|محدّث]] نیز به چشم می‌خورند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۶.</ref> در ۱۷ سالگی صاحب کرسی تدریس و [[فتوا]] گردید<ref>العقود الدریه، ص۷۱.</ref> و با مرگ پدرش (درگذشت ۶۸۲ق) در‌ [[دار الحدیث سکریه]] در محله [[قصاعین]] دمشق به تدریس پرداخت و با اقبال دانشمندان زمان روبه‌رو شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۰۳.</ref> احمد بن نعمه (درگذشت ۶۹۴ق) آخرین استاد وی، اجازه فتوای او را صادر کرد.<ref>عقد الجمان، ج۳، ص۲۸۵.</ref> یک سال بعد در روزهای [[جمعه]]، به مدت دو سال، در [[مسجد جامع اموی]] به تدریس تفسیر [[قرآن]] پرداخت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۰۳.</ref> با وفات [[زین‌ الدین بن منجا]] (درگذشت ۶۹۵ق)، ابن‌ تیمیه به جای وی به تدریس مذهب حنبلی در [[مدرسه حنبلیه]] مشغول شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۴۴.</ref>  


===نگاشته‌ها===
===نگاشته‌ها===
تألیفات ابن‌ تیمیه را بیش از ۴۰۰۰ رساله (بین چهار تا هشت برگ) دانسته‌اند.<ref>الاعلام، ج۱، ص۱۴۴.</ref> بسیاری از این آثار بدون مراجعه به منابع و با تکیه بر حافظه یا در مدت حبس نگاشته شده و نزد حاکمان و گاه شاگردان باقی مانده است. برخی تصنیفات ابن‌ تیمیه را به سه دستة تقریر عقاید سلف مانند [[العقیدة الواسطیه(کتاب)|العقیدة الواسطیه]]، پاسخگو به شبهات مانند [[الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح]] و ترکیبی از این دو دسته مانند [[کتاب الحمویه]] تقسیم کرده‌اند.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۵.</ref> این آثار در چند بخش عمده کتاب‌ها، اَمالی، رسائل و اجازه نامه‌ها گاه برای نقد و رد دانش‌ها و فرقه‌های مذهبی و کلامی همچون فلسفه، [[مسیحیت]]، [[جهمیه]]، [[تشیع]]، [[صوفیه]] و برخی فتاوای فقهی و گاه نیز در قالب پاسخ به افراد یا گروه‌ها مرقوم می‌گشت؛ چنان‌که [[الصارم المسلول(کتاب)|الصارم المسلول]] در پاسخ به جسارت [[عساف نصرانی]] به پیامبر گرامی<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶.</ref> و [[منهاج السنه النبویه|منهاج السنه]] در نقض [[منهاج الکرامه(کتاب)|منهاج الکرامه]] [[علامه حلی|علامه حلّی]] (درگذشت ۷۲۴ق) و [[تلبیس الجهمیه(کتاب)|تلبیس الجهمیه]] در شش مجلد در [[مصر]] نگاشته شده‌اند.  
تألیفات ابن‌ تیمیه را بیش از ۴۰۰۰ رساله (بین چهار تا هشت برگ) دانسته‌اند.<ref>الاعلام، ج۱، ص۱۴۴.</ref> بسیاری از این آثار بدون مراجعه به منابع و با تکیه بر حافظه یا در مدت حبس نگاشته شده و نزد حاکمان و گاه شاگردان باقی مانده است. برخی تصنیفات ابن‌ تیمیه را به سه دستة تقریر عقاید سلف مانند [[العقیدة الواسطیه(کتاب)|العقیدة الواسطیه]]، پاسخگو به شبهات مانند [[الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح]] و ترکیبی از این دو دسته مانند [[کتاب الحمویه]] تقسیم کرده‌اند.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۵.</ref> این آثار در چند بخش عمده کتاب‌ها، اَمالی، رسائل و اجازه نامه‌ها گاه برای نقد و رد دانش‌ها و فرقه‌های مذهبی و کلامی همچون فلسفه، [[مسیحیت]]، [[جهمیه]]، [[تشیع]]، [[صوفیه]] و برخی فتاوای فقهی و گاه نیز در قالب پاسخ به افراد یا گروه‌ها مرقوم می‌گشت؛ چنان‌که [[الصارم المسلول(کتاب)|الصارم المسلول]] در پاسخ به جسارت [[عساف نصرانی]] به پیامبر گرامی<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶.</ref> و [[منهاج السنه النبویه|منهاج السنه]] در نقض [[منهاج الکرامه(کتاب)|منهاج الکرامه]] [[علامه حلی|علامه حلّی]] (درگذشت ۷۲۴ق) و [[تلبیس الجهمیه(کتاب)|تلبیس الجهمیه]] در شش مجلد در [[مصر]] نگاشته شده‌اند.  


می‌توان بیشتر مصنفات ابن‌ تیمیه را در دایره پاسخ‌های عقیدتی و توحیدی به شمار آورد.<ref>المداخل الی آثار ابن‌ تیمیه، ص۴۶.</ref> از این رو، کتاب‌های فراوان در زمینه مباحث عقیدتی و توحید عبادی از وی بر جای مانده است. در زمینه تألیفات قرآنی نیز [[فضائل القرآن ابن تیمیه|فضائل القرآن]]، [[اقسام القرآن ابن تیمیه|اقسام القرآن]]، [[امثال القرآن ابن تیمیه|امثال القرآن]]، [[الفرقان بین اولیاء الرحمان و اولیاء الشیطان]]، [[الکیلانیه(کتاب)|الکیلانیه]]، [[البغدادیه(کتاب)|البغدادیه]]، [[القادریه(کتاب)|القادریه]]، [[الازهریه(کتاب)|الازهریه]]، [[البعلبکیه(کتاب)|البعلبکیه]] و [[المصریه(کتاب)|المصریه]] در آثار وی به چشم می‌خورد. تعلیقه بر المحرر فی الفقه، شرح العمدة فی الفقه، مجموعه‌ای از فتاوای فقهی که پس از گرد‌آوری به دست شاگردانش به [[الفتاوی المصریه ابن تیمیه|الفتاوی المصریه]] مشهور شده و نیز تألیفاتی در زمینه [[حج]] [[پیامبر گرامی(ص)]]، متعة الحج و طواف حائض از مکتوبات فقهی اوست. این همه فارغ از قواعد فراوان عقیدتی، فقهی و اصولی، اخلاقی، تاریخی و حدیثی است که از وی بر جای مانده‌اند. در این شمار است رسائل بسیار همچون رساله‌ای به اهل عراق یا بصره یا بحرین و نیز رساله‌ای در پاسخ به قاضی حنفیه در مصر، شمس ‌الدین سروجی یا به پادشاه قبرس، پادشاه مصر و نیز پاسخ‌هایی که به پرسش‌ها و برخی شبهات اعتقادی نگاشته ‌است.
می‌توان بیشتر مصنفات ابن‌ تیمیه را در دایره پاسخ‌های عقیدتی و توحیدی به شمار آورد.<ref>المداخل الی آثار ابن‌ تیمیه، ص۴۶.</ref> از این رو، کتاب‌های فراوان در زمینه مباحث عقیدتی و توحید عبادی از وی بر جای مانده است. در زمینه تألیفات قرآنی نیز [[فضائل القرآن ابن تیمیه|فضائل القرآن]]، [[اقسام القرآن ابن تیمیه|اقسام القرآن]]، [[امثال القرآن ابن تیمیه|امثال القرآن]]، [[الفرقان بین اولیاء الرحمان و اولیاء الشیطان]]، [[الکیلانیه(کتاب)|الکیلانیه]]، [[البغدادیه(کتاب)|البغدادیه]]، [[القادریه(کتاب)|القادریه]]، [[الازهریه(کتاب)|الازهریه]]، [[البعلبکیه(کتاب)|البعلبکیه]] و [[المصریه(کتاب)|المصریه]] در آثار وی به چشم می‌خورد. تعلیقه بر المحرر فی الفقه، شرح العمدة فی الفقه، مجموعه‌ای از فتاوای فقهی که پس از گرد‌آوری به دست شاگردانش به [[الفتاوی المصریه ابن تیمیه|الفتاوی المصریه]] مشهور شده و نیز تألیفاتی در زمینه [[حج]] [[پیامبر گرامی(ص)]]، متعة الحج و طواف حائض از مکتوبات فقهی اوست. این همه فارغ از قواعد فراوان عقیدتی، فقهی و اصولی، اخلاقی، تاریخی و حدیثی است که از وی بر جای مانده‌اند. در این شمار است رسائل بسیار همچون رساله‌ای به اهل عراق یا بصره یا بحرین و نیز رساله‌ای در پاسخ به قاضی حنفیه در مصر، شمس ‌الدین سروجی یا به پادشاه قبرس، پادشاه مصر و نیز پاسخ‌هایی که به پرسش‌ها و برخی شبهات اعتقادی نگاشته ‌است.


ابن‌ تیمیه در اوایل عمر در زمینه مناسک حج کتابی نگاشت که جنبه تقلیدی دارد و بر احادیث غیر صحیح مشتمل است. از همین رو، به درخواست برخی دوستانش کتابی دیگر نوشت که به سان دیگر کتاب‌های فقهی و عقیدتی او استدلالی و اجتهادی بود و الهام‌بخش [[شنقیطی]] (درگذشت ۱۳۹۲ق) در تفسیر سوره حجّ شد.<ref>منسک شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه، ص۶-۷.</ref> مهم‌ترین ویژگی‌های آثار ابن‌ تیمیه از این قرارند: پراکندگی مباحث و نداشتن تبویب و انسجام<ref>المداخل الی آثار ابن‌ تیمیه، ص۴۵.</ref> در عین بهره‌مندی از خطابه‌های جذاب و قلمی روان و خواندنی، تکرار مباحث، استطراد، و به روز نگاری.<ref>المداخل الی آثار ابن‌ تیمیه، ص۵۰-۵۱.</ref>
ابن‌ تیمیه در اوایل عمر در زمینه مناسک حج کتابی نگاشت که جنبه تقلیدی دارد و بر احادیث غیر صحیح مشتمل است. از همین رو، به درخواست برخی دوستانش کتابی دیگر نوشت که به سان دیگر کتاب‌های فقهی و عقیدتی او استدلالی و اجتهادی بود و الهام‌بخش [[شنقیطی]] (درگذشت ۱۳۹۲ق) در تفسیر سوره حجّ شد.<ref>منسک شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه، ص۶-۷.</ref> مهم‌ترین ویژگی‌های آثار ابن‌ تیمیه از این قرارند: پراکندگی مباحث و نداشتن تبویب و انسجام<ref>المداخل الی آثار ابن‌ تیمیه، ص۴۵.</ref> در عین بهره‌مندی از خطابه‌های جذاب و قلمی روان و خواندنی، تکرار مباحث، استطراد، و به روز نگاری.<ref>المداخل الی آثار ابن‌ تیمیه، ص۵۰-۵۱.</ref>  


===اندیشه‌ها===
===اندیشه‌ها===
وی تنها منبع شریعت را [[قرآن]] دانسته و [[سنت]] را شارح آن شمرده است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۸؛ الایمان، ص۳۶.</ref> بزرگداشت نصوص شرعی در برابر حکم عقل<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۷.</ref> ، تأیید آن به اقوال گذشتگان، رعایت ترتیب میان منابع اسلامی همچون کتاب، سنت نبوی و اقوال سلف، و واگذاشتن بحث از امور غیبی را از ویژگی‌های عقیده او شمرده‌اند.<ref>دعاوی المناوئین، ص۳۹-۵۱.</ref> گاه مباحثی جالب در [[فقه اللغه]] و بسامد معنایی واژگان نیز مطرح کرده است.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۷-۵۱.</ref> اما آشفتگی روش‌شناختی فراوان در اندیشه او به چشم می‌خورد؛ به گونه‌ای که به هیچ یک از ویژگی‌های یاد شده به طور مطلق پایبند نبوده و نمونه‌های بسیار تخلف از قول سلف در آثار او دیده می‌شود.
وی تنها منبع شریعت را [[قرآن]] دانسته و [[سنت]] را شارح آن شمرده است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۸؛ الایمان، ص۳۶.</ref> بزرگداشت نصوص شرعی در برابر حکم عقل<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۷.</ref> ، تأیید آن به اقوال گذشتگان، رعایت ترتیب میان منابع اسلامی همچون کتاب، سنت نبوی و اقوال سلف، و واگذاشتن بحث از امور غیبی را از ویژگی‌های عقیده او شمرده‌اند.<ref>دعاوی المناوئین، ص۳۹-۵۱.</ref> گاه مباحثی جالب در [[فقه اللغه]] و بسامد معنایی واژگان نیز مطرح کرده است.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۷-۵۱.</ref> اما آشفتگی روش‌شناختی فراوان در اندیشه او به چشم می‌خورد؛ به گونه‌ای که به هیچ یک از ویژگی‌های یاد شده به طور مطلق پایبند نبوده و نمونه‌های بسیار تخلف از قول سلف در آثار او دیده می‌شود.


وی تعارض میان [[قرآن|کتاب]] و [[سنت]] و [[عقل]] را منتفی می‌دانست<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۳۱-۲۳۳، ۲۵۵.</ref> و [[حجیت]] عقل در [[اعتقادات|امور اعتقادی]] و [[احکام]] را رد می‌کرد<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۶.</ref> و با [[کلام]]، [[منطق]] و [[فلسفه]] میانه خوشی نداشت. در این زمینه، کتاب‌هایی چون [[الرد علی الفلاسفه(کتاب)|الرد علی الفلاسفه]] و [[نقض المنطق]] را نگاشته و [[فخر رازی|رازی]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[ابن سینا]] (درگذشت ۴۲۸ق) و [[غزالی]] (درگذشت ۵۰۵ق) را با تعابیری موهن، وارثان [[مجوس]] و هند و یونان و مشرک خوانده است.<ref>العقیدة الحمویه، ص۷؛ العقود الدریه، ص۹۸.</ref> البته خود وی در عمده آثارش به ترتیب دادن مقدمات منطقی و طرح مباحث کلامی روی آورده است؛ چنان‌که [[قیاس منطقی|قیاس]] را مادام که به مخالفت با نص منتهی نگردد، معتبر می‌داند.<ref>مجموعة الرسائل، ج۲، ص۲۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۹، ص۲۹۸-۲۹۹.</ref>
وی تعارض میان [[قرآن|کتاب]] و [[سنت]] و [[عقل]] را منتفی می‌دانست<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۳۱-۲۳۳، ۲۵۵.</ref> و [[حجیت]] عقل در [[اعتقادات|امور اعتقادی]] و [[احکام]] را رد می‌کرد<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۶.</ref> و با [[کلام]]، [[منطق]] و [[فلسفه]] میانه خوشی نداشت. در این زمینه، کتاب‌هایی چون [[الرد علی الفلاسفه(کتاب)|الرد علی الفلاسفه]] و [[نقض المنطق]] را نگاشته و [[فخر رازی|رازی]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[ابن سینا]] (درگذشت ۴۲۸ق) و [[غزالی]] (درگذشت ۵۰۵ق) را با تعابیری موهن، وارثان [[مجوس]] و هند و یونان و مشرک خوانده است.<ref>العقیدة الحمویه، ص۷؛ العقود الدریه، ص۹۸.</ref> البته خود وی در عمده آثارش به ترتیب دادن مقدمات منطقی و طرح مباحث کلامی روی آورده است؛ چنان‌که [[قیاس منطقی|قیاس]] را مادام که به مخالفت با نص منتهی نگردد، معتبر می‌داند.<ref>مجموعة الرسائل، ج۲، ص۲۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۹، ص۲۹۸-۲۹۹.</ref>  


ابن‌ تیمیه خود را تبییین‌گر و پاسدار اندیشه‌های سلف دانسته است. از این رو، تنها دیدگاهی را برگزیده که به ادعای وی اجماع سلف که اطمینان آور و مصون از خطاست<ref>الفرقان، ص۲۰، ۷۵؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۸۲.</ref> بر آن مستقر شده باشد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۲۲۹؛ دعاوی المناوئین، ص۴۰.</ref> البته در جای دیگر از این اطلاق دست برداشته و به صرف وجود آن دیدگاه در میان دانشمندان بسنده کرده است.<ref>الرد علی الاخنائی، ص۱۹۵.</ref> این بدان روست که [[صحابه]] جز به کلام پیامبر تمسک نمی‌کردند و از سویی آگاه‌ترین مردم به سنت نبوی بودند<ref>منهاج السنة النبویه، ج۵، ص۱۸۲.</ref> ؛ پس سخنان غیر حدیثی ایشان نیز حجت ‌است.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۲، ص۳۰۱.</ref> البته این حجیت تا جایی است که نصی بر خلاف آن نرسیده باشد و صحابه دیگر نیز با ایشان مخالفت نکرده باشند، به ویژه اگر شهرت یافته باشند؛ زیرا در این صورت عدم مخالفت به معنای «[[اجماع اقراری]]» بر پذیرش آن است. بر این اساس، سخنان [[خلفای راشدین]] نیز به خودی خود پذیرفتنی نیست.<ref>التوسل و الوسیله، ص۱۱۳.</ref> وی می‌کوشد تا میان سخنان [[صحابه]] جمع کند<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۰.</ref> ؛ اما ادعای عدم حجیت سخنان متعارض صحابه با رحمت‌آور خواندن این‌گونه اختلاف‌ها و تخییر مکلّف در تمسک به هر یک از آن‌ها متعارض می‌داند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۷۹-۸۱.</ref> او تا آن‌جا که به سود خود ببیند، اختلاف‌ها را رحمت می‌خواند؛ ولی اگر سخن صحابی را مخالف رأی خود بپندارد، آن را رد می‌کند.<ref>نک: التوسل و الوسیله، ص۱۱۳.</ref>
ابن‌ تیمیه خود را تبییین‌گر و پاسدار اندیشه‌های سلف دانسته است. از این رو، تنها دیدگاهی را برگزیده که به ادعای وی اجماع سلف که اطمینان آور و مصون از خطاست<ref>الفرقان، ص۲۰، ۷۵؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۸۲.</ref> بر آن مستقر شده باشد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۲۲۹؛ دعاوی المناوئین، ص۴۰.</ref> البته در جای دیگر از این اطلاق دست برداشته و به صرف وجود آن دیدگاه در میان دانشمندان بسنده کرده است.<ref>الرد علی الاخنائی، ص۱۹۵.</ref> این بدان روست که [[صحابه]] جز به کلام پیامبر تمسک نمی‌کردند و از سویی آگاه‌ترین مردم به سنت نبوی بودند<ref>منهاج السنة النبویه، ج۵، ص۱۸۲.</ref> ؛ پس سخنان غیر حدیثی ایشان نیز حجت ‌است.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۲، ص۳۰۱.</ref> البته این حجیت تا جایی است که نصی بر خلاف آن نرسیده باشد و صحابه دیگر نیز با ایشان مخالفت نکرده باشند، به ویژه اگر شهرت یافته باشند؛ زیرا در این صورت عدم مخالفت به معنای «[[اجماع اقراری]]» بر پذیرش آن است. بر این اساس، سخنان [[خلفای راشدین]] نیز به خودی خود پذیرفتنی نیست.<ref>التوسل و الوسیله، ص۱۱۳.</ref> وی می‌کوشد تا میان سخنان [[صحابه]] جمع کند<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۰.</ref> ؛ اما ادعای عدم حجیت سخنان متعارض صحابه با رحمت‌آور خواندن این‌گونه اختلاف‌ها و تخییر مکلّف در تمسک به هر یک از آن‌ها متعارض می‌داند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۷۹-۸۱.</ref> او تا آن‌جا که به سود خود ببیند، اختلاف‌ها را رحمت می‌خواند؛ ولی اگر سخن صحابی را مخالف رأی خود بپندارد، آن را رد می‌کند.<ref>نک: التوسل و الوسیله، ص۱۱۳.</ref>  


====آرای حدیثی====
====آرای حدیثی====
ابن‌ تیمیه معمولاً پس از نقل [[حدیث|احادیث]] به بررسی درجه اعتبار آن‌ها می‌پردازد. سپس دیدگاه خود را با قطعیت کامل بیان می‌کند. گویا پرونده هر مبحث با اظهار عقیده او برای همیشه بسته خواهد شد.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹.</ref> این نوع جزم‌گرایی در کنار اندوخته‌های وافر حدیثی وی شاگردانش را بر این عقیده داشت که هر چه او معتبر نشناسد، حدیث ندانند.<ref>تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۷۷؛ العقود الدریه، ص۷۱.</ref> البته منتقدان از اشتباه‌های وی در نقل و نقد حدیث پرده برداشته‌اند. وی گاه [[حدیث نبوی]] را [[حدیث قدسی|قدسی]] می‌شمرد و در بسیاری اوقات احادیث متفاوت را با هم می‌آمیخت؛ چنان‌که گاه در نسبت حدیث به مصدر یا [[راوی]] آن اشتباه می‌کرد. همین اشتباه‌ها نقشی عمده در اندیشه‌های فقهی و کلامی وی داشت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹-۷۲.</ref> تقطیع یا گزینش سخنان بر وفق دیدگاه‌های خود نیز از دیگر موارد اتهام وی است.<ref>دفع شبه التشبیه، ص۷۴؛ المقالات السنیه، ص۲۰۵-۲۰۶.</ref>
ابن‌ تیمیه معمولاً پس از نقل [[حدیث|احادیث]] به بررسی درجه اعتبار آن‌ها می‌پردازد. سپس دیدگاه خود را با قطعیت کامل بیان می‌کند. گویا پرونده هر مبحث با اظهار عقیده او برای همیشه بسته خواهد شد.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹.</ref> این نوع جزم‌گرایی در کنار اندوخته‌های وافر حدیثی وی شاگردانش را بر این عقیده داشت که هر چه او معتبر نشناسد، حدیث ندانند.<ref>تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۷۷؛ العقود الدریه، ص۷۱.</ref> البته منتقدان از اشتباه‌های وی در نقل و نقد حدیث پرده برداشته‌اند. وی گاه [[حدیث نبوی]] را [[حدیث قدسی|قدسی]] می‌شمرد و در بسیاری اوقات احادیث متفاوت را با هم می‌آمیخت؛ چنان‌که گاه در نسبت حدیث به مصدر یا [[راوی]] آن اشتباه می‌کرد. همین اشتباه‌ها نقشی عمده در اندیشه‌های فقهی و کلامی وی داشت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹-۷۲.</ref> تقطیع یا گزینش سخنان بر وفق دیدگاه‌های خود نیز از دیگر موارد اتهام وی است.<ref>دفع شبه التشبیه، ص۷۴؛ المقالات السنیه، ص۲۰۵-۲۰۶.</ref>  


[[رجال|رجال‌شناسی]] ابن‌ تیمیه نیز با اشتباه‌های فاحشی همراه است. گاه از شخصیت‌هایی یاد می‌کند که در هیچ منبع رجالی یافت نمی‌شوند.<ref>نک: کتاب الزیاره، ص۲۳.</ref> تضعیف‌های رجالی‌اش از نظر متخصصان حدیث بی‌اعتبار است تا آن‌جا که اهل حدیث را بر آن داشته تا به بررسی‌های رجالی او اعتنا نکنند.<ref>لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.</ref> رد‌کردن [[حدیث صحیح|احادیث صحیح]] در فضیلت [[علی(ع)]] هواداران وی را نیز به اعتراض واداشته است؛ چنان‌که [[البانی]] (درگذشت ۱۳۳۲ق) وی را به جرئت در انکار احادیث صحیح متهم کرده است.<ref>سلسلة الاحادیث، ج۴، ص۳۴۴-۴۰۰.</ref> وی بی‌مهابا برخی از تضعیف‌های خود را به [[اجماع]] نسبت داده است. مثلاً حدیث [[تصدّق خاتم علی(ع)]] را به اجماع نادرست می‌شمرد<ref>مقدمة فی اصول التفسیر، ص۳۱، ۳۶.</ref> ؛ در حالی که بسیاری از محدثان و مفسران به آن احتجاج کرده‌اند.<ref>تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۸۶؛ جامع البیان، ج۶، ص۸۶؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲؛ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۸۰.</ref> این‌گونه تعامل با روایت‌ها، تداعی‌کننده روش جدال‌گرایانه وی در نقد علمی است.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۷۵.</ref>
[[رجال|رجال‌شناسی]] ابن‌ تیمیه نیز با اشتباه‌های فاحشی همراه است. گاه از شخصیت‌هایی یاد می‌کند که در هیچ منبع رجالی یافت نمی‌شوند.<ref>نک: کتاب الزیاره، ص۲۳.</ref> تضعیف‌های رجالی‌اش از نظر متخصصان حدیث بی‌اعتبار است تا آن‌جا که اهل حدیث را بر آن داشته تا به بررسی‌های رجالی او اعتنا نکنند.<ref>لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.</ref> رد‌کردن [[حدیث صحیح|احادیث صحیح]] در فضیلت [[علی(ع)]] هواداران وی را نیز به اعتراض واداشته است؛ چنان‌که [[البانی]] (درگذشت ۱۳۳۲ق) وی را به جرئت در انکار احادیث صحیح متهم کرده است.<ref>سلسلة الاحادیث، ج۴، ص۳۴۴-۴۰۰.</ref> وی بی‌مهابا برخی از تضعیف‌های خود را به [[اجماع]] نسبت داده است. مثلاً حدیث [[تصدّق خاتم علی(ع)]] را به اجماع نادرست می‌شمرد<ref>مقدمة فی اصول التفسیر، ص۳۱، ۳۶.</ref> ؛ در حالی که بسیاری از محدثان و مفسران به آن احتجاج کرده‌اند.<ref>تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۸۶؛ جامع البیان، ج۶، ص۸۶؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲؛ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۸۰.</ref> این‌گونه تعامل با روایت‌ها، تداعی‌کننده روش جدال‌گرایانه وی در نقد علمی است.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۷۵.</ref>  


وی در نگاشته‌هایش از آثار حدیثی نویسندگان [[صحاح سته]]، [[عبدالله بن محمد جعفی]] (درگذشت ۲۲۹ق)، [[ابوبکر بن اثرم]] (درگذشت ۲۶۱ق)، [[حنبل بن اسحاق]] (درگذشت ۲۷۳ق)، [[ابوداود سجستانی]] (درگذشت ۲۷۵ق)، [[دارمی]] (درگذشت ۲۸۰ق)، [[ابن ابی‌عاصم]] (درگذشت ۲۸۷ق)، [[عبدالله بن احمد حنبل]] (درگذشت ۲۹۰ق)، [[خلال|خلّال]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[ابن ابی‌زمنین]] (درگذشت ۳۱۰ق)، [[ابن ابی‌حاتم]] (درگذشت ۳۲۷ق)، [[ابوحفص بن شاهین]] (درگذشت ۳۸۵ق)، [[ابن منده]] (درگذشت ۳۹۵ق)، [[ابوذر هروی]] (درگذشت ۴۳۴ق) و نیز [[کتاب التوحید ابن خزیمه|کتاب التوحید اثر ابن خزیمه]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[الشریعه ابوبکر آجری(کتاب)|الشریعه اثر ابوبکر آجری]] (درگذشت ۳۶۰ق)، [[الابانه ابن‌بطه(کتاب)|الابانه از ابن‌بطه]] (درگذشت ۳۸۷ق)، [[شرح اصول السنه لالکائی(کتاب)|شرح اصول السنه لالکائی]] (درگذشت ۴۱۸ق) و [[عقیدة السلف و اصحاب الحدیث صابونی(کتاب)|عقیدة السلف و اصحاب الحدیث از صابونی]] (درگذشت ۴۴۹ق) بهره برده است.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۲-۴۴.</ref>
وی در نگاشته‌هایش از آثار حدیثی نویسندگان [[صحاح سته]]، [[عبدالله بن محمد جعفی]] (درگذشت ۲۲۹ق)، [[ابوبکر بن اثرم]] (درگذشت ۲۶۱ق)، [[حنبل بن اسحاق]] (درگذشت ۲۷۳ق)، [[ابوداود سجستانی]] (درگذشت ۲۷۵ق)، [[دارمی]] (درگذشت ۲۸۰ق)، [[ابن ابی‌عاصم]] (درگذشت ۲۸۷ق)، [[عبدالله بن احمد حنبل]] (درگذشت ۲۹۰ق)، [[خلال|خلّال]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[ابن ابی‌زمنین]] (درگذشت ۳۱۰ق)، [[ابن ابی‌حاتم]] (درگذشت ۳۲۷ق)، [[ابوحفص بن شاهین]] (درگذشت ۳۸۵ق)، [[ابن منده]] (درگذشت ۳۹۵ق)، [[ابوذر هروی]] (درگذشت ۴۳۴ق) و نیز [[کتاب التوحید ابن خزیمه|کتاب التوحید اثر ابن خزیمه]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[الشریعه ابوبکر آجری(کتاب)|الشریعه اثر ابوبکر آجری]] (درگذشت ۳۶۰ق)، [[الابانه ابن‌بطه(کتاب)|الابانه از ابن‌بطه]] (درگذشت ۳۸۷ق)، [[شرح اصول السنه لالکائی(کتاب)|شرح اصول السنه لالکائی]] (درگذشت ۴۱۸ق) و [[عقیدة السلف و اصحاب الحدیث صابونی(کتاب)|عقیدة السلف و اصحاب الحدیث از صابونی]] (درگذشت ۴۴۹ق) بهره برده است.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۲-۴۴.</ref>  


==== آرای تفسیری ====  
==== آرای تفسیری ====  
بیشتر مباحث تفسیری ابن‌ تیمیه به آیات صفات و آیات مرتبط با ردّ صوفیه اختصاص دارد<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ج۷، ص۱۴۱.</ref> که به طور پراکنده در لابه‌لای کتاب‌هایش یافت می‌شوند و به قلم [[عبدالرحمن عمیره]] با عنوان [[التفسیر الکبیر(کتاب)|التفسیر الکبیر]]؛ و [[محمد سید جلیند]] با عنوان [[دقائق التفسیر(کتاب)|دقائق التفسیر]] گرد آمده است.
بیشتر مباحث تفسیری ابن‌ تیمیه به آیات صفات و آیات مرتبط با ردّ صوفیه اختصاص دارد<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ج۷، ص۱۴۱.</ref> که به طور پراکنده در لابه‌لای کتاب‌هایش یافت می‌شوند و به قلم [[عبدالرحمن عمیره]] با عنوان [[التفسیر الکبیر(کتاب)|التفسیر الکبیر]]؛ و [[محمد سید جلیند]] با عنوان [[دقائق التفسیر(کتاب)|دقائق التفسیر]] گرد آمده است.


به باور وی [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی اسلام]]، تمام [[قرآن]] را تفسیر کرد. از این رو، اختلاف اصحاب در تفسیر بسیار کم و بیشتر مربوط به اختلاف در تعابیر یا مصداق‌های یک عنوان عام است.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۱-۹۵.</ref> البته گاه نیز به سبب اشتراک لفظی یک آیه بر اثر نزول مکرّر آن [[آیه]] یا اراده هر دو معنا در عرض یکدیگر، هر دو [[تفسیر]] درست‌اند.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۶.</ref> عقاید تشبیهی ابن‌ تیمیه در تفسیرش نیز اثری بارز نهاده است؛ تا جایی که وجود [[متشابه]] را در قرآن انکار می‌کند و آن را امری کاملاً نسبی می‌داند. از این رو، بر این باور است که برای تفسیر آیات قرآن هیچ نیازی به ارجاع آیه متشابه به [[آیه محکم]] نیست و هر آیه‌ای خودبسند است.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۵۲.</ref> وی در جایی دیگر اِحکام را به سه معنای اِحکام در تنزیل با امحای القائات شیاطین<ref>الاکلیل، ص۸.</ref> ، اِحکام در ابقای تنزیل با عدم [[نسخ]] آن و اِحکام معنا در برابر تفاسیر ناروا دانسته است.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰.</ref> وی [[تفسیر قرآن به قرآن]] را بهترین شیوه تفسیر و سپس تفسیر به سنت، سخنان صحابه و آن‌گاه تابعین را مطلوب دانسته است.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref> او بهترین تفسیر را [[جامع البیان طبری]] با اسانید ثابت و به دور از نقل بدعت یا نقل از متهمین می‌شمارد.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۷.</ref> تفسیر قرآن بر پایه مقتضای عربیت، بدون در نظر گرفتن قراین مرتبط با متکلم و مخاطب و سیاق آیه را نادرست می‌خواند.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۵.</ref> [[تفسیر به رأی]] به معنای تفسیر از روی ظنّ و گمان یا آرای شخصی بدون مراجعه به لغت و [[شرع]]، [[حرام]] است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۶.</ref> ؛ اما وی عملاً آیات را بر مقتضای رأی تشبیهی خود حمل کرده است؛ چنان‌که در گزارش [[صفدی]] در ذیل آیات ۱۸۹-۱۹۰ [[سوره اعراف]] شاهد هستیم.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۲۰-۲۱.</ref> رجوع به اهل کتاب به قصد استشهاد و نه اعتقاد رواست؛ اما ابن‌ تیمیه [[اسرائیلیات]] را به سه‌گونه درست، نادرست و مسکوت قسمت کرده و در‌گونه سوم تنها نقل آن را جایز می‌شمارد.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۲.</ref> تفسیر [[نزول قرآن بر هفت حرف]] به [[قرائات هفت‌گانه]] اشتباه است؛ اما این اختلاف ممکن است به اختلاف در معنای غیر مخل به حقانیت دعوت، منتهی شود.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۶۸-۶۹.</ref> وی در جای دیگر مدعی می‌شود که قرائات هفت‌گانه در زمان پیامبر گرامی(ص) و به تأیید ایشان بوده است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۹.</ref> و ترادف به جهت کاربست تضمین در قرآن، بسیار نادر است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۹۶.</ref> و احادیث مربوط به فضیلت‌های سوره ها نیز دروغ‌اند.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۴.</ref>
به باور وی [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی اسلام]]، تمام [[قرآن]] را تفسیر کرد. از این رو، اختلاف اصحاب در تفسیر بسیار کم و بیشتر مربوط به اختلاف در تعابیر یا مصداق‌های یک عنوان عام است.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۱-۹۵.</ref> البته گاه نیز به سبب اشتراک لفظی یک آیه بر اثر نزول مکرّر آن [[آیه]] یا اراده هر دو معنا در عرض یکدیگر، هر دو [[تفسیر]] درست‌اند.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۶.</ref> عقاید تشبیهی ابن‌ تیمیه در تفسیرش نیز اثری بارز نهاده است؛ تا جایی که وجود [[متشابه]] را در قرآن انکار می‌کند و آن را امری کاملاً نسبی می‌داند. از این رو، بر این باور است که برای تفسیر آیات قرآن هیچ نیازی به ارجاع آیه متشابه به [[آیه محکم]] نیست و هر آیه‌ای خودبسند است.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۵۲.</ref> وی در جایی دیگر اِحکام را به سه معنای اِحکام در تنزیل با امحای القائات شیاطین<ref>الاکلیل، ص۸.</ref> ، اِحکام در ابقای تنزیل با عدم [[نسخ]] آن و اِحکام معنا در برابر تفاسیر ناروا دانسته است.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰.</ref> وی [[تفسیر قرآن به قرآن]] را بهترین شیوه تفسیر و سپس تفسیر به سنت، سخنان صحابه و آن‌گاه تابعین را مطلوب دانسته است.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref> او بهترین تفسیر را [[جامع البیان طبری]] با اسانید ثابت و به دور از نقل بدعت یا نقل از متهمین می‌شمارد.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۷.</ref> تفسیر قرآن بر پایه مقتضای عربیت، بدون در نظر گرفتن قراین مرتبط با متکلم و مخاطب و سیاق آیه را نادرست می‌خواند.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۵.</ref> [[تفسیر به رأی]] به معنای تفسیر از روی ظنّ و گمان یا آرای شخصی بدون مراجعه به لغت و [[شرع]]، [[حرام]] است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۶.</ref> ؛ اما وی عملاً آیات را بر مقتضای رأی تشبیهی خود حمل کرده است؛ چنان‌که در گزارش [[صفدی]] در ذیل آیات ۱۸۹-۱۹۰ [[سوره اعراف]] شاهد هستیم.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۲۰-۲۱.</ref> رجوع به اهل کتاب به قصد استشهاد و نه اعتقاد رواست؛ اما ابن‌ تیمیه [[اسرائیلیات]] را به سه‌گونه درست، نادرست و مسکوت قسمت کرده و در‌گونه سوم تنها نقل آن را جایز می‌شمارد.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۲.</ref> تفسیر [[نزول قرآن بر هفت حرف]] به [[قرائات هفت‌گانه]] اشتباه است؛ اما این اختلاف ممکن است به اختلاف در معنای غیر مخل به حقانیت دعوت، منتهی شود.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۶۸-۶۹.</ref> وی در جای دیگر مدعی می‌شود که قرائات هفت‌گانه در زمان پیامبر گرامی(ص) و به تأیید ایشان بوده است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۹.</ref> و ترادف به جهت کاربست تضمین در قرآن، بسیار نادر است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۹۶.</ref> و احادیث مربوط به فضیلت‌های سوره ها نیز دروغ‌اند.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۴.</ref>  


====آرای اعتقادی====
====آرای اعتقادی====
ابن‌ تیمیه در امور [[اعتقادات|اعتقادی]]، ظاهر [[قرآن|کتاب]] را [[حجیت|حجت]] دانسته، تأویل کلام بر خلاف ظاهر<ref>الصفدیه، ج۱، ص۲۹۱.</ref> یا هر‌گونه باطن مخالف با ظاهر را که گاه به بهانه دوری از [[تشبیه]] و [[تجسیم]] مطرح می‌گردد، رد می‌کند.<ref>الفتوی الحمویه، ص۱۰۶-۱۱۰.</ref> وی بر دیدگاه کسانی که [[اسمای الهی|اسما]] و [[صفات الهی]] را بر خلاف ظاهر درخور مخلوقات حمل می‌کنند، نیز می‌تازد و آن را مفسده انگیز می‌خواند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۳۵۷.</ref> این همه در حالی است که برخی او را به [[تأویل گرایی|تأویل‌گرایی]] در اثبات دعاوی فاسد خود متهم کرده‌اند.<ref>شواهد الحق، ص۲۲۷؛ السیف الصقیل، ص۱۳۲، ۱۳۶.</ref> وی با استناد به [[آیه نفر|آیه نَفْر]]، [[خبر واحد]] اعتقادی را حجت دانسته است. بر این اساس، چنانچه فارغ از طریق صدور، مفاد خبری قطع‌آور باشد، در فهم دین استنادپذیر خواهد بود.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۳، ص۳۸۳-۳۸۴؛ المسوده، ص۲۴۸.</ref> البته این حجیت مشروط به آن است که قرینه‌ای دال بر صحت آن همچون وجود آن خبر در [[صحاح|کتاب‌های صحاح]]، یا عمل بر وفق آن وجود داشته باشد.<ref>الرد علی المنطقیین، ص۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۳، ص۳۵۱؛ ج۱۸، ص۴۸.</ref> همین اعتراض مخالفان را فراهم آورده است.<ref>الحقائق الجلیه، ص۸۷؛ رفع الاشتباه، ص۲۳۲.</ref>
ابن‌ تیمیه در امور [[اعتقادات|اعتقادی]]، ظاهر [[قرآن|کتاب]] را [[حجیت|حجت]] دانسته، تأویل کلام بر خلاف ظاهر<ref>الصفدیه، ج۱، ص۲۹۱.</ref> یا هر‌گونه باطن مخالف با ظاهر را که گاه به بهانه دوری از [[تشبیه]] و [[تجسیم]] مطرح می‌گردد، رد می‌کند.<ref>الفتوی الحمویه، ص۱۰۶-۱۱۰.</ref> وی بر دیدگاه کسانی که [[اسمای الهی|اسما]] و [[صفات الهی]] را بر خلاف ظاهر درخور مخلوقات حمل می‌کنند، نیز می‌تازد و آن را مفسده انگیز می‌خواند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۳۵۷.</ref> این همه در حالی است که برخی او را به [[تأویل گرایی|تأویل‌گرایی]] در اثبات دعاوی فاسد خود متهم کرده‌اند.<ref>شواهد الحق، ص۲۲۷؛ السیف الصقیل، ص۱۳۲، ۱۳۶.</ref> وی با استناد به [[آیه نفر|آیه نَفْر]]، [[خبر واحد]] اعتقادی را حجت دانسته است. بر این اساس، چنانچه فارغ از طریق صدور، مفاد خبری قطع‌آور باشد، در فهم دین استنادپذیر خواهد بود.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۳، ص۳۸۳-۳۸۴؛ المسوده، ص۲۴۸.</ref> البته این حجیت مشروط به آن است که قرینه‌ای دال بر صحت آن همچون وجود آن خبر در [[صحاح|کتاب‌های صحاح]]، یا عمل بر وفق آن وجود داشته باشد.<ref>الرد علی المنطقیین، ص۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۳، ص۳۵۱؛ ج۱۸، ص۴۸.</ref> همین اعتراض مخالفان را فراهم آورده است.<ref>الحقائق الجلیه، ص۸۷؛ رفع الاشتباه، ص۲۳۲.</ref>  


در تفسیر [[صفات خبری]] با دو‌گونه موضع‌گیری از ابن‌ تیمیه روبه‌رو می‌شویم که جمع آن دو نتیجه‌ای جز تشبیه و تجسیم به دست نمی‌دهد. وی از یک‌سو به تنزیه خداوند از صفات مخلوق اشاره می‌کند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۱۴؛ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۲۴.</ref> و تشبیه اوصاف خداوند به بندگان را بدعت و ضلالت می‌خواند و در کنار عطف توجه به مبنای ظاهرگرایانه خود با پرهیز از تأویل این صفات به عدم توان عقل بر فهم کیفیت آن‌ها عنایت می‌ورزد<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹.</ref> و در جای دیگر با منسوب ساختن نظریه تجسیم به برخی [[شیعه]]<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.</ref> دامن خود و [[اهل‌ سنت]] را از این دیدگاه، پاک و پیراسته می‌خواند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۳۰، ۲۳۷-۲۵۲، ۲۵۸؛ منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.</ref> و باور به تمثیل<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۰۶.</ref> ، مصافحه<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۵۰۰، ۵۲۰.</ref> و تجسیم<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۵۱، ۴۵۳-۴۵۴.</ref> درباره خداوند را کفرآمیز دانسته، به عقیده «جسمانیت خداوند» اعتراض کرده، آن را مستلزم تشبیه می‌داند.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۱۰، ص۳۱۲.</ref> همو در جای دیگر با ارائه تفسیری متفاوت از جسمانیت از ادعای خود بر ضدّ شیعه دست کشیده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۲۴۳، ۲۵۶.</ref> اعتراض دیگر او به نو پدید بودن اصطلاح جسمانیت است.
در تفسیر [[صفات خبری]] با دو‌گونه موضع‌گیری از ابن‌ تیمیه روبه‌رو می‌شویم که جمع آن دو نتیجه‌ای جز تشبیه و تجسیم به دست نمی‌دهد. وی از یک‌سو به تنزیه خداوند از صفات مخلوق اشاره می‌کند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۱۴؛ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۲۴.</ref> و تشبیه اوصاف خداوند به بندگان را بدعت و ضلالت می‌خواند و در کنار عطف توجه به مبنای ظاهرگرایانه خود با پرهیز از تأویل این صفات به عدم توان عقل بر فهم کیفیت آن‌ها عنایت می‌ورزد<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹.</ref> و در جای دیگر با منسوب ساختن نظریه تجسیم به برخی [[شیعه]]<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.</ref> دامن خود و [[اهل‌ سنت]] را از این دیدگاه، پاک و پیراسته می‌خواند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۳۰، ۲۳۷-۲۵۲، ۲۵۸؛ منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.</ref> و باور به تمثیل<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۰۶.</ref> ، مصافحه<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۵۰۰، ۵۲۰.</ref> و تجسیم<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۵۱، ۴۵۳-۴۵۴.</ref> درباره خداوند را کفرآمیز دانسته، به عقیده «جسمانیت خداوند» اعتراض کرده، آن را مستلزم تشبیه می‌داند.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۱۰، ص۳۱۲.</ref> همو در جای دیگر با ارائه تفسیری متفاوت از جسمانیت از ادعای خود بر ضدّ شیعه دست کشیده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۲۴۳، ۲۵۶.</ref> اعتراض دیگر او به نو پدید بودن اصطلاح جسمانیت است.


به باور وی، از آن‌جا که اسماء و صفات خداوند [[توقیفی]] هستند، نمی‌توان خداوند را به [[تجسیم|جسمانیت]] متصف کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۸.</ref> از این رو، با توجیه عقیده کرامیه درباره جسمانیت خداوند و تأویل آن به موجودیت، اشکال اخیر را بر آنان متوجه می‌داند<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۱۳۷.</ref> و بر همین اساس از پاسخ به متحیز و جهت‌دار بودن خداوند دوری کرده، این الفاظ را مجمل و فارغ از آموزه‌های کتاب و سنت می‌داند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۵.</ref> این همه در حالی است که وی در نوشتارهای خود صریحاً به ایستادن بر عرش، آمدن، دست، پا<ref>صحیح الکلم، ص۴۳.</ref> ، شادی و عصبانیت و... برای خداوند اشاره دارد و روایت‌های این باب را می‌پذیرد و بر تفسیر آن‌ها بر پایه معنای ظاهری و عرفی آن تأکید می‌ورزد<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹-۶۴۰.</ref> ؛ چنان‌که تشبیه محال را تنها در اوصاف اختصاصی خداوند می‌پذیرد و تشبیه در برخی جهات را مستلزم تمثیل محال نمی‌شمارد.<ref>التدمریه، ص۳۹-۴۰.</ref> وی خداوند را ساکن در ما فوق [[آسمان‌های هفت‌گانه]] بر روی [[عرش]] خود می‌داند. از همین رو، می توان به خدا اشاره کرد و به همین دلیل است که هنگام [[دعا]] دست‌ها را به سمت آسمان می‌گیریم. یا ذیل آیات ۳۶-۳۷ [[سوره غافر]] [[فرعون]] در پی گفتار [[موسی]]، به [[هامان]] دستور ساخت کوشک بزرگی می‌دهد تا بدان وسیله به پیشگاه خدا برسد.<ref>العقیدة الحمویه، ص۹۴؛ شرح حدیث النزول، ص۵۹.</ref>
به باور وی، از آن‌جا که اسماء و صفات خداوند [[توقیفی]] هستند، نمی‌توان خداوند را به [[تجسیم|جسمانیت]] متصف کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۸.</ref> از این رو، با توجیه عقیده کرامیه درباره جسمانیت خداوند و تأویل آن به موجودیت، اشکال اخیر را بر آنان متوجه می‌داند<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۱۳۷.</ref> و بر همین اساس از پاسخ به متحیز و جهت‌دار بودن خداوند دوری کرده، این الفاظ را مجمل و فارغ از آموزه‌های کتاب و سنت می‌داند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۵.</ref> این همه در حالی است که وی در نوشتارهای خود صریحاً به ایستادن بر عرش، آمدن، دست، پا<ref>صحیح الکلم، ص۴۳.</ref> ، شادی و عصبانیت و... برای خداوند اشاره دارد و روایت‌های این باب را می‌پذیرد و بر تفسیر آن‌ها بر پایه معنای ظاهری و عرفی آن تأکید می‌ورزد<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹-۶۴۰.</ref> ؛ چنان‌که تشبیه محال را تنها در اوصاف اختصاصی خداوند می‌پذیرد و تشبیه در برخی جهات را مستلزم تمثیل محال نمی‌شمارد.<ref>التدمریه، ص۳۹-۴۰.</ref> وی خداوند را ساکن در ما فوق [[آسمان‌های هفت‌گانه]] بر روی [[عرش]] خود می‌داند. از همین رو، می توان به خدا اشاره کرد و به همین دلیل است که هنگام [[دعا]] دست‌ها را به سمت آسمان می‌گیریم. یا ذیل آیات ۳۶-۳۷ [[سوره غافر]] [[فرعون]] در پی گفتار [[موسی]]، به [[هامان]] دستور ساخت کوشک بزرگی می‌دهد تا بدان وسیله به پیشگاه خدا برسد.<ref>العقیدة الحمویه، ص۹۴؛ شرح حدیث النزول، ص۵۹.</ref>  


[[حصنی]] (درگذشت ۸۲۹ق)، [[ابن حجر هیتمی]] (درگذشت ۹۷۳ق) و بسیاری دیگر ابن‌ تیمیه را به تشبیه و تجسیم وصف کرده‌اند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۹، ۱۲۹-۱۳۰؛ کشف النقاب، ص۱۵؛ فیض الوهاب، ج۲، ص۵۰؛ السیف الصقیل، ص۴۲.</ref> حصنی در این زمینه می‌نویسد: ابن‌ تیمیه بر بالای منبر مسجد جامع اموی مسئله استواری خداوند بر عرش را به نشستن خود بر منبر تشبیه کرد و از همین رو حاضران به او اعتراض کردند.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۱.</ref> به روایت ابن بطوطه (درگذشت ۷۷۹ق) وی [[حدیث]] نزول خداوند بر آسمان دنیا را به پایین آمدن خود از [[منبر]] تشبیه کرد.<ref>رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۱۷.</ref> فارغ از گزارش ابن بطوطه به عنوان جهانگردی بی‌طرف، به گزارش [[ابوحیان]] (درگذشت ۷۴۵ق) نیز وی در کتاب العرش خود آورده که خداوند بر [[کرسی]] نشسته و جایی را برای نشستن پیامبرش خالی کرده است.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۷.</ref> شاهد صحت این نسبت آن است که ابن‌ تیمیه این حدیث را [[حدیث صحیح|صحیح]] شمرده است: عرش آن‌گاه که خداوند بر آن جلوس فرماید، تنها به پهنای چهار انگشت فضای خالی دارد!<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶۲۸-۶۳۰.</ref> البته مفقود ماندن کتاب مورد اشاره ابوحیان بعید نیست؛ چنان‌که در میان تاریخ‌نگاران همفکر ابن‌ تیمیه به نوعی پنهان‌کاری در منسوب ساختن نظریه تجسیم به وی برمی‌خوریم و پس از مراجعه به دیگر کتابهای تاریخی، این راز آشکار می‌شود.<ref>قس: تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۴۶؛ نک: الوافی بالوفیات، ج۷، ص۱۹.</ref> ابن‌ تیمیه، خود، در جلسه دادگاهی که بدین منظور برگزار شده بود، حضور نیافت و حکومت با اعلان حمایت از وی و ضرب و شتم مخالفان، از آشکار شدن عقیده او جلوگیری کرد. موضع‌گیری‌های علمای مذاهب و احضار مکرر وی به دادگاه و درخواست توضیح درباره عقیده او در تشبیه و تجسیم حاکی از وجود برخی گفته‌های نانگاشته یا نگاشته‌های نایافته از سوی وی است.<ref>ابن‌تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۷-۱۱۸، ۱۲۵.</ref>
[[حصنی]] (درگذشت ۸۲۹ق)، [[ابن حجر هیتمی]] (درگذشت ۹۷۳ق) و بسیاری دیگر ابن‌ تیمیه را به تشبیه و تجسیم وصف کرده‌اند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۹، ۱۲۹-۱۳۰؛ کشف النقاب، ص۱۵؛ فیض الوهاب، ج۲، ص۵۰؛ السیف الصقیل، ص۴۲.</ref> حصنی در این زمینه می‌نویسد: ابن‌ تیمیه بر بالای منبر مسجد جامع اموی مسئله استواری خداوند بر عرش را به نشستن خود بر منبر تشبیه کرد و از همین رو حاضران به او اعتراض کردند.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۱.</ref> به روایت ابن بطوطه (درگذشت ۷۷۹ق) وی [[حدیث]] نزول خداوند بر آسمان دنیا را به پایین آمدن خود از [[منبر]] تشبیه کرد.<ref>رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۱۷.</ref> فارغ از گزارش ابن بطوطه به عنوان جهانگردی بی‌طرف، به گزارش [[ابوحیان]] (درگذشت ۷۴۵ق) نیز وی در کتاب العرش خود آورده که خداوند بر [[کرسی]] نشسته و جایی را برای نشستن پیامبرش خالی کرده است.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۷.</ref> شاهد صحت این نسبت آن است که ابن‌ تیمیه این حدیث را [[حدیث صحیح|صحیح]] شمرده است: عرش آن‌گاه که خداوند بر آن جلوس فرماید، تنها به پهنای چهار انگشت فضای خالی دارد!<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶۲۸-۶۳۰.</ref> البته مفقود ماندن کتاب مورد اشاره ابوحیان بعید نیست؛ چنان‌که در میان تاریخ‌نگاران همفکر ابن‌ تیمیه به نوعی پنهان‌کاری در منسوب ساختن نظریه تجسیم به وی برمی‌خوریم و پس از مراجعه به دیگر کتابهای تاریخی، این راز آشکار می‌شود.<ref>قس: تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۴۶؛ نک: الوافی بالوفیات، ج۷، ص۱۹.</ref> ابن‌ تیمیه، خود، در جلسه دادگاهی که بدین منظور برگزار شده بود، حضور نیافت و حکومت با اعلان حمایت از وی و ضرب و شتم مخالفان، از آشکار شدن عقیده او جلوگیری کرد. موضع‌گیری‌های علمای مذاهب و احضار مکرر وی به دادگاه و درخواست توضیح درباره عقیده او در تشبیه و تجسیم حاکی از وجود برخی گفته‌های نانگاشته یا نگاشته‌های نایافته از سوی وی است.<ref>ابن‌تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۷-۱۱۸، ۱۲۵.</ref>  


به ادعای [[شهرستانی]]، با ملاحظه بیش از ۱۰۰ کتاب تفسیری می‌توان دریافت که هیچ یک از سلف صالح، آیات و روایت‌های مرتبط با صفات را تأویل نبرده و آن را بر ظاهرش حمل کرده‌اند.<ref>تفسیر سورة النور، ص۱۷۸-۱۷۹.</ref> اما بسیاری از صحابه و دانشمندان در این‌گونه صفات راه تأویل را برگزیده‌اند.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۲۱-۱۲۹.</ref> برخی نویسندگان، عقیده تشبیه و تجسیم ابن‌ تیمیه را برگرفته از [[ابوالبرکات بغدادی]] (درگذشت ۵۴۷ق) که فردی [[یهودی]] زاده بود<ref>المقدمات الخمس و العشرون، ص۹-۱۰.</ref> یا محصول گرایش‌های [[کرامیه|کرّامی]] وی<ref>نشأة الفکر الفلسفی، ج۱، ص۳۱۱.</ref> یا به پیروی از طیف [[مجسمه]] [[حنبلی|حنابله]] همچون [[محمد بربهاری]] (درگذشت ۳۲۹ق) و [[قاضی ابویعلی]] (درگذشت ۴۵۸ق)<ref>التبصیر فی الدین، ص۶۷.</ref> دانسته‌اند.
به ادعای [[شهرستانی]]، با ملاحظه بیش از ۱۰۰ کتاب تفسیری می‌توان دریافت که هیچ یک از سلف صالح، آیات و روایت‌های مرتبط با صفات را تأویل نبرده و آن را بر ظاهرش حمل کرده‌اند.<ref>تفسیر سورة النور، ص۱۷۸-۱۷۹.</ref> اما بسیاری از صحابه و دانشمندان در این‌گونه صفات راه تأویل را برگزیده‌اند.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۲۱-۱۲۹.</ref> برخی نویسندگان، عقیده تشبیه و تجسیم ابن‌ تیمیه را برگرفته از [[ابوالبرکات بغدادی]] (درگذشت ۵۴۷ق) که فردی [[یهودی]] زاده بود<ref>المقدمات الخمس و العشرون، ص۹-۱۰.</ref> یا محصول گرایش‌های [[کرامیه|کرّامی]] وی<ref>نشأة الفکر الفلسفی، ج۱، ص۳۱۱.</ref> یا به پیروی از طیف [[مجسمه]] [[حنبلی|حنابله]] همچون [[محمد بربهاری]] (درگذشت ۳۲۹ق) و [[قاضی ابویعلی]] (درگذشت ۴۵۸ق)<ref>التبصیر فی الدین، ص۶۷.</ref> دانسته‌اند.


ابن‌ تیمیه در عین التزام به [[قضا و قدر]] الهی و تفسیر [[جبر و اختیار|جبری]] از آن، هیچ عذری را برای مرتکبان جرایم نمی‌پذیرد و این‌گونه عذرتراشی را مستلزم کفر می‌داند.<ref>مجموعة الرسائل، ج۲، ص۸۹-۹۱.</ref> او، دین را دارای سه مرتبه اسلام، ایمان و احسان دانسته است. از این رو، هر مسلمانی مؤمن نیست؛ چنان‌که هر مؤمنی نیز محسن نیست.<ref>الایمان، ص۸.</ref> بر همین اساس، ایمان در صورتی که همراه با اسلام یاد گردد، به معنای اعمال قلبی و اسلام به معنای اعمال ظاهری خواهد بود.<ref>الایمان، ص۱۵.</ref> وی ایمان جامع اسلام را مرکب از قول قلب و زبان، و عمل قلب و زبان و جوارح و قابل زیادی و نقصان می‌دانست.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۱.</ref> او [[کفر]] را عدم ایمان به خداوند و [[پیامبران الهی|پیامبرانش]] می‌داند؛ خواه مقرون به تکذیب باشد یا شک. هیچ مسلمانی به صرف گناه کافر نیست و میان تکفیر مطلق و معین می‌بایست تفاوت گذاشت؛ زیرا گاه کلام کفرآمیز از آن‌جا که حجت بر قائل آن تمام نیست، مستلزم کفر وی نیست.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۳، ص۳۴۸-۳۴۹؛ ج۱۲، ص۴۸۷-۴۸۸؛ ج۱۱، ص۴۰۶؛ ج۲۷، ص۴۷۸.</ref> به عقیده وی، «حجت» توانایی بر دانستن و قدرت بر عمل طبق آن است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۱۶۷.</ref>
ابن‌ تیمیه در عین التزام به [[قضا و قدر]] الهی و تفسیر [[جبر و اختیار|جبری]] از آن، هیچ عذری را برای مرتکبان جرایم نمی‌پذیرد و این‌گونه عذرتراشی را مستلزم کفر می‌داند.<ref>مجموعة الرسائل، ج۲، ص۸۹-۹۱.</ref> او، دین را دارای سه مرتبه اسلام، ایمان و احسان دانسته است. از این رو، هر مسلمانی مؤمن نیست؛ چنان‌که هر مؤمنی نیز محسن نیست.<ref>الایمان، ص۸.</ref> بر همین اساس، ایمان در صورتی که همراه با اسلام یاد گردد، به معنای اعمال قلبی و اسلام به معنای اعمال ظاهری خواهد بود.<ref>الایمان، ص۱۵.</ref> وی ایمان جامع اسلام را مرکب از قول قلب و زبان، و عمل قلب و زبان و جوارح و قابل زیادی و نقصان می‌دانست.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۱.</ref> او [[کفر]] را عدم ایمان به خداوند و [[پیامبران الهی|پیامبرانش]] می‌داند؛ خواه مقرون به تکذیب باشد یا شک. هیچ مسلمانی به صرف گناه کافر نیست و میان تکفیر مطلق و معین می‌بایست تفاوت گذاشت؛ زیرا گاه کلام کفرآمیز از آن‌جا که حجت بر قائل آن تمام نیست، مستلزم کفر وی نیست.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۳، ص۳۴۸-۳۴۹؛ ج۱۲، ص۴۸۷-۴۸۸؛ ج۱۱، ص۴۰۶؛ ج۲۷، ص۴۷۸.</ref> به عقیده وی، «حجت» توانایی بر دانستن و قدرت بر عمل طبق آن است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۱۶۷.</ref>  


====آرای فقهی====
====آرای فقهی====
ابن‌ تیمیه تقلید در [[اعتقادات|اصول اعتقاد]] از هر مذهبی را ممنوع می‌داند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۲۱۶.</ref> وی گرچه مدافع نگرش [[حنبلی]] به شمار می‌رود و در دفاع از باورهاشان آنان را پیروان راستین [[قرآن]] و [[سنت]] دانسته است<ref>بیان تلبیس الجهمیه، ج۳، ص۵۴۸.</ref> ، هیچ تعهدی به پذیرش کلام غیر مستند به [[حدیث نبوی]] از [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] (درگذشت ۲۴۱ق) ندارد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۹.</ref> به باور وی، عقیده حق در ابن حنبل منحصر نیست<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۸۹.</ref> و او هم فتاوای خلاف جمهور داشته است؛ از جمله: [[طلاق]] در حالت [[حیض]] واقع نمی‌شود؛ قضای [[نماز]] بر تارک الصلاة اگر [[توبه]] کند، مشروع نیست؛ در صورت اقامه [[بینه]] بر رؤیت هلال، [[روزه]] ادامه روز مشروع است، گر چه پیش از آن چیزی خورده شده باشد؛ حائض هنگام ضرورت می‌تواند [[طواف]] کند و [[فدیه‌|فدیه‌ای]] بر او واجب نیست؛ حکم [[محرمیت]] با شیر در بزرگسالی نیز تحقق‌پذیر است؛ اجاره حیوان و درخت برای استفاده از منافع آن جایز است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ابن‌ تیمیه، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref> وی بر خلاف فقیهان [[مذاهب چهارگانه اهل سنت|مذاهب چهارگانه]]، معتقد است که مدت حیض تقدیرپذیر نیست؛ [[نماز مسافر|نماز در سفر]]، کوتاه یا بلند، شکسته است؛ جمع بین دو نماز هنگام حاجت نیز رواست؛ اگر [[بنی‌هاشم]] از [[خمس]] محروم گردند، می‌توانند از [[زکات]] بهره گیرند؛ در صورت شک در طلوع فجر می‌توان مبطلات روزه را انجام داد؛ زنان بت‌پرست نیز قابل ملکیت یمین‌اند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.</ref>
ابن‌ تیمیه تقلید در [[اعتقادات|اصول اعتقاد]] از هر مذهبی را ممنوع می‌داند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۲۱۶.</ref> وی گرچه مدافع نگرش [[حنبلی]] به شمار می‌رود و در دفاع از باورهاشان آنان را پیروان راستین [[قرآن]] و [[سنت]] دانسته است<ref>بیان تلبیس الجهمیه، ج۳، ص۵۴۸.</ref> ، هیچ تعهدی به پذیرش کلام غیر مستند به [[حدیث نبوی]] از [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] (درگذشت ۲۴۱ق) ندارد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۹.</ref> به باور وی، عقیده حق در ابن حنبل منحصر نیست<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۸۹.</ref> و او هم فتاوای خلاف جمهور داشته است؛ از جمله: [[طلاق]] در حالت [[حیض]] واقع نمی‌شود؛ قضای [[نماز]] بر تارک الصلاة اگر [[توبه]] کند، مشروع نیست؛ در صورت اقامه [[بینه]] بر رؤیت هلال، [[روزه]] ادامه روز مشروع است، گر چه پیش از آن چیزی خورده شده باشد؛ حائض هنگام ضرورت می‌تواند [[طواف]] کند و [[فدیه‌|فدیه‌ای]] بر او واجب نیست؛ حکم [[محرمیت]] با شیر در بزرگسالی نیز تحقق‌پذیر است؛ اجاره حیوان و درخت برای استفاده از منافع آن جایز است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ابن‌ تیمیه، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref> وی بر خلاف فقیهان [[مذاهب چهارگانه اهل سنت|مذاهب چهارگانه]]، معتقد است که مدت حیض تقدیرپذیر نیست؛ [[نماز مسافر|نماز در سفر]]، کوتاه یا بلند، شکسته است؛ جمع بین دو نماز هنگام حاجت نیز رواست؛ اگر [[بنی‌هاشم]] از [[خمس]] محروم گردند، می‌توانند از [[زکات]] بهره گیرند؛ در صورت شک در طلوع فجر می‌توان مبطلات روزه را انجام داد؛ زنان بت‌پرست نیز قابل ملکیت یمین‌اند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.</ref>  


ابن‌ تیمیه [[مسلمان|مسلمانان]] را از رفتن بر مزار پیامبران بازمی‌دارد و تنها روی‌کردن به قبر ایشان را هنگام سلام بر آنان می‌پذیرد؛ اما بر این باور است که هنگام دعا برای میت باید رو به [[قبله]] بود.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۶، ۸۸.</ref> وی بر آن است که هرگونه نماز یا دعا برای خود نزد قبر هر میتی [[بدعت]] و [[حرام]] است<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۲؛ قاعدة عظیمه، ص۵۶.</ref> ؛ نیز نشستن نزدیک قبر پیامبران و لمس کردن یا بوسیدن قبرهای آنان ممنوع است.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۷.</ref> وی با رد احادیث [[مستحب|استحباب]] زیارت قبر [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] آن‌ها را دروغ دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۴، ص۳۵۶-۳۵۷.</ref> به عقیده وی، منظور از زیارت، همان حضور در [[مسجد النبی|مسجدالنبی]] و نماز خواندن در آن‌جا و سلام گفتن بر پیامبر هنگام ورود به مسجد است که به اتفاق مسلمانان جایز است.<ref>الجواب الباهر، ص۲۲.</ref> او از به کار بردن لفظ زیارت به سبب ابهام موجود در آن دوری می‌کند و لفظ سلام بر میت را به کار می‌بندد.<ref>قاعدة جلیله، ص۱۴۰-۱۴۱.</ref>
ابن‌ تیمیه [[مسلمان|مسلمانان]] را از رفتن بر مزار پیامبران بازمی‌دارد و تنها روی‌کردن به قبر ایشان را هنگام سلام بر آنان می‌پذیرد؛ اما بر این باور است که هنگام دعا برای میت باید رو به [[قبله]] بود.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۶، ۸۸.</ref> وی بر آن است که هرگونه نماز یا دعا برای خود نزد قبر هر میتی [[بدعت]] و [[حرام]] است<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۲؛ قاعدة عظیمه، ص۵۶.</ref> ؛ نیز نشستن نزدیک قبر پیامبران و لمس کردن یا بوسیدن قبرهای آنان ممنوع است.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۷.</ref> وی با رد احادیث [[مستحب|استحباب]] زیارت قبر [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] آن‌ها را دروغ دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۴، ص۳۵۶-۳۵۷.</ref> به عقیده وی، منظور از زیارت، همان حضور در [[مسجد النبی|مسجدالنبی]] و نماز خواندن در آن‌جا و سلام گفتن بر پیامبر هنگام ورود به مسجد است که به اتفاق مسلمانان جایز است.<ref>الجواب الباهر، ص۲۲.</ref> او از به کار بردن لفظ زیارت به سبب ابهام موجود در آن دوری می‌کند و لفظ سلام بر میت را به کار می‌بندد.<ref>قاعدة جلیله، ص۱۴۰-۱۴۱.</ref>  


ابن‌ تیمیه پس از اشاره به اختلاف دانشمندان درباره‌ [[حرمت]] یا عدم استحباب سفر به قصد زیارت قبور، دیدگاه نخست را منسوب به جمهور دانشمندان دانسته و پذیرفته است.<ref>الرد علی الاخنائی، ص۱۳.</ref> به عقیده وی تمام ائمه مسلمین بر حدیث عدم قصد سفر جز برای رفتن به [[مسجدالحرام]]، [[مسجدالنبی]] و [[مسجدالاقصی]] اتفاق‌نظر دارند<ref>الجواب الباهر، ص۴۳؛ قاعدة عظیمه، ص۶۲.</ref> ؛ چنان‌که سیره [[صحابه]] نیز بر همین بوده است.<ref>قاعدة عظیمه، ص۴۸-۴۹.</ref> این دیدگاه با اعتراض مخالفان روبه‌روست<ref>شفاء السقام، ص۱۱۵؛ السیف الصقیل، ص۱۵۶؛ الجوهر المنظم، ص۲۳.</ref> ؛ زیرا سفر به قصد زیارت در سیره مسلمانان و صحابه همچون [[خلیفه دوم]] در توصیه به [[کعب الاحبار]] (درگذشت ۳۲ق)، [[بلال حبشی]] (درگذشت ۲۰ق) و [[عمر بن عبدالعزیز]] (درگذشت ۱۰۱ق) یافت می‌شود.<ref>الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۱۸۱-۱۸۳.</ref> [[روایت شدّ الرحال|روایت «شدّ الرحال»]] نیز با مناقشه دلالی به گونه‌ای دیگر تفسیر شده است.<ref>احیاء علوم الدین، ج۲، ص۲۴۷، ۴۴۸.</ref> این همه در حالی است که به گزارش حصنی (درگذشت ۸۲۹ق) فتوایی مکتوب از ابن‌ تیمیه بر حرام بودن مطلق زیارت قبرهای پیامبران وجود دارد.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۷.</ref>
ابن‌ تیمیه پس از اشاره به اختلاف دانشمندان درباره‌ [[حرمت]] یا عدم استحباب سفر به قصد زیارت قبور، دیدگاه نخست را منسوب به جمهور دانشمندان دانسته و پذیرفته است.<ref>الرد علی الاخنائی، ص۱۳.</ref> به عقیده وی تمام ائمه مسلمین بر حدیث عدم قصد سفر جز برای رفتن به [[مسجدالحرام]]، [[مسجدالنبی]] و [[مسجدالاقصی]] اتفاق‌نظر دارند<ref>الجواب الباهر، ص۴۳؛ قاعدة عظیمه، ص۶۲.</ref> ؛ چنان‌که سیره [[صحابه]] نیز بر همین بوده است.<ref>قاعدة عظیمه، ص۴۸-۴۹.</ref> این دیدگاه با اعتراض مخالفان روبه‌روست<ref>شفاء السقام، ص۱۱۵؛ السیف الصقیل، ص۱۵۶؛ الجوهر المنظم، ص۲۳.</ref> ؛ زیرا سفر به قصد زیارت در سیره مسلمانان و صحابه همچون [[خلیفه دوم]] در توصیه به [[کعب الاحبار]] (درگذشت ۳۲ق)، [[بلال حبشی]] (درگذشت ۲۰ق) و [[عمر بن عبدالعزیز]] (درگذشت ۱۰۱ق) یافت می‌شود.<ref>الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۱۸۱-۱۸۳.</ref> [[روایت شدّ الرحال|روایت «شدّ الرحال»]] نیز با مناقشه دلالی به گونه‌ای دیگر تفسیر شده است.<ref>احیاء علوم الدین، ج۲، ص۲۴۷، ۴۴۸.</ref> این همه در حالی است که به گزارش حصنی (درگذشت ۸۲۹ق) فتوایی مکتوب از ابن‌ تیمیه بر حرام بودن مطلق زیارت قبرهای پیامبران وجود دارد.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۷.</ref>  


ابن‌ تیمیه به پیروی از [[ابن عبدالبر]] (درگذشت ۴۶۳ق)<ref>التمهید، ج۱، ص۱۶۸.</ref> و ابن‌قدامه (درگذشت ۶۲۰ق)<ref>المغنی، ج۳، ص۴۴۱.</ref> هر‌گونه بنا بر قبور را نشانه [[شرک]] و ریشه [[بت‌پرستی]] خوانده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> و احترام به قبر را آیین مشرکان و کار [[اهل کتاب]] شمرده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۴.</ref> او در این زمینه به روایت‌های [[حدیث متواتر|متواتر]]<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۲.</ref> و عمل [[پیامبر اسلام(ص)|پیامبر]] و [[صحابه]] استناد می‌کند که ساختن بنا بر قبور در زمانشان رواجی نداشت<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۹.</ref> و بدعت به شمار می‌رفت<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> ؛ چنان‌که صحابه پیامبر بر ویران‌کردن این مشاهد تأکید می‌ورزیدند.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۸۰.</ref> وی ظهور مشاهد و روایت‌های دال بر فضیلت زیارت آن‌ها را مربوط به دوران سلطه [[قرامطه]] بر کشورهای اسلامی<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۶۷.</ref> و خراب کردن چنین مکان‌هایی را تکلیف هر مسلمان دانسته است.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۵.</ref> به عقیده او نماز کنار قبور، خواه به قصد [[تبرک]]<ref>الرد علی البکری، ج۱، ص۱۱۵؛ قاعدة عظیمه، ص۴۵.</ref> و خواه بدون قصد<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۴۸۸.</ref> جایز نیست.
ابن‌ تیمیه به پیروی از [[ابن عبدالبر]] (درگذشت ۴۶۳ق)<ref>التمهید، ج۱، ص۱۶۸.</ref> و ابن‌قدامه (درگذشت ۶۲۰ق)<ref>المغنی، ج۳، ص۴۴۱.</ref> هر‌گونه بنا بر قبور را نشانه [[شرک]] و ریشه [[بت‌پرستی]] خوانده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> و احترام به قبر را آیین مشرکان و کار [[اهل کتاب]] شمرده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۴.</ref> او در این زمینه به روایت‌های [[حدیث متواتر|متواتر]]<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۲.</ref> و عمل [[پیامبر اسلام(ص)|پیامبر]] و [[صحابه]] استناد می‌کند که ساختن بنا بر قبور در زمانشان رواجی نداشت<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۹.</ref> و بدعت به شمار می‌رفت<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> ؛ چنان‌که صحابه پیامبر بر ویران‌کردن این مشاهد تأکید می‌ورزیدند.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۸۰.</ref> وی ظهور مشاهد و روایت‌های دال بر فضیلت زیارت آن‌ها را مربوط به دوران سلطه [[قرامطه]] بر کشورهای اسلامی<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۶۷.</ref> و خراب کردن چنین مکان‌هایی را تکلیف هر مسلمان دانسته است.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۵.</ref> به عقیده او نماز کنار قبور، خواه به قصد [[تبرک]]<ref>الرد علی البکری، ج۱، ص۱۱۵؛ قاعدة عظیمه، ص۴۵.</ref> و خواه بدون قصد<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۴۸۸.</ref> جایز نیست.


برخی از مخالفان ابن‌ تیمیه این سخنان را انکار حیات پیامبران در قبر<ref>السیف الصقیل، ص۱۶۰.</ref> ، مساوات قبور ایشان و دیگران<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۵.</ref> و انکار رسالت نبوی پس از وفات وی<ref>دفع شبه من شبه، ص۶۵، ۶۷.</ref> دانسته‌اند. به عقیده ایشان ادله تعظیم شعائر الهی ([[سوره حج|سوره حجّ]]، آیه ۳۲) و وجوب محبت پیامبر گرامی(ص) و [[اهل‌ بیت(ع)|اهل‌ بیت]] ایشان(ع) ([[سوره شوری]]، آیه ۲۳)، نیز گزارش [[قرآن]] از رواج سنت بنای [[مسجد]] بر قبور صالحان و تأیید ضمنی آن ([[سوره کهف]]، آیه ۲۱) و تصریح قرآن به اراده الهی بر بزرگداشت مادی یا معنوی خانه‌هایی که در آن یاد خدا می‌شود ([[سوره نور]]، آیه ۳۶-۳۷) از ادله قرآنی مطلوبیت ساخت مشاهد بر قبور صالحان‌اند.<ref>نک: الوهابیة فی المیزان، ص۳۱-۴۲.</ref> نیز بقای آثار باستانی قبور پیامبران در منطقه [[حجاز]]، [[فلسطین]] و [[شامات]] به‌ رغم دسترسی مسلمانان روزگار نزول و امکان تخریب آن‌ها شاهدی بر جواز آن است.<ref>الوهابیة فی المیزان، ص۴۲-۴۳.</ref> ادله روایی ابن‌ تیمیه و شاگردان مکتب وی نیز با مناقشات سندی، متنی و دلالی روبه رو شده است.<ref>الوهابیة فی المیزان، ص۴۹-۷۱، ۷۷-۹۰.</ref>
برخی از مخالفان ابن‌ تیمیه این سخنان را انکار حیات پیامبران در قبر<ref>السیف الصقیل، ص۱۶۰.</ref> ، مساوات قبور ایشان و دیگران<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۵.</ref> و انکار رسالت نبوی پس از وفات وی<ref>دفع شبه من شبه، ص۶۵، ۶۷.</ref> دانسته‌اند. به عقیده ایشان ادله تعظیم شعائر الهی ([[سوره حج|سوره حجّ]]، آیه ۳۲) و وجوب محبت پیامبر گرامی(ص) و [[اهل‌ بیت(ع)|اهل‌ بیت]] ایشان(ع) ([[سوره شوری]]، آیه ۲۳)، نیز گزارش [[قرآن]] از رواج سنت بنای [[مسجد]] بر قبور صالحان و تأیید ضمنی آن ([[سوره کهف]]، آیه ۲۱) و تصریح قرآن به اراده الهی بر بزرگداشت مادی یا معنوی خانه‌هایی که در آن یاد خدا می‌شود ([[سوره نور]]، آیه ۳۶-۳۷) از ادله قرآنی مطلوبیت ساخت مشاهد بر قبور صالحان‌اند.<ref>نک: الوهابیة فی المیزان، ص۳۱-۴۲.</ref> نیز بقای آثار باستانی قبور پیامبران در منطقه [[حجاز]]، [[فلسطین]] و [[شامات]] به‌ رغم دسترسی مسلمانان روزگار نزول و امکان تخریب آن‌ها شاهدی بر جواز آن است.<ref>الوهابیة فی المیزان، ص۴۲-۴۳.</ref> ادله روایی ابن‌ تیمیه و شاگردان مکتب وی نیز با مناقشات سندی، متنی و دلالی روبه رو شده است.<ref>الوهابیة فی المیزان، ص۴۹-۷۱، ۷۷-۹۰.</ref>  


به باور ابن‌ تیمیه، [[توسل]] به معنای تبعیت از سنت رسول اکرم(ص) است.<ref>قاعدة ‌جلیله، ص۷۹-۸۰، ۱۵۹، ۲۴۱.</ref> وی گر چه دعای مؤمنان درباره یکدیگر را پسندیده می‌داند، درخواست [[دعا]] از صالحان پس از مرگشان را ناخواسته خداوند می‌شمرد<ref>قاعدة جلیله، ص۵۸.</ref> و در جای دیگر، درخواستی را که تنها مصلحت درخواست‌کننده را در نظر گیرد، نامطلوب می‌داند.<ref>قاعدة جلیله، ص۷۱.</ref> ‌به همین سبب، [[خلیفه نخست]] و امثال وی هیچ گاه از پیامبر گرامی پس از رحلت ایشان درخواست دعا نکردند.<ref>قاعدة جلیله، ص۶۰.</ref> وی شفاعت‌جویی از پیامبر در زمان وفات وی را نیز بدعت‌آمیز دانسته، آیات دال بر مطلوبیت درخواست استغفار از پیامبران را ویژه زمان زندگی ایشان می‌داند.<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۳۷۶.</ref> وی بر این باور است که تعبیر توسل به پیامبر در کلمات صحابه و دانشوران تنها در زمان حیات صالحان<ref>جامع الرسائل، ‌ج۲، ‌ص۷۷؛ الرد علی البکری، ص۱۲۶.</ref> و به معنای تمسک به دعا و شفاعت ایشان است.<ref>جامع الرسائل، ‌ج۲، ص۸۰.</ref> از این رو، توسل به ذات صالحان هر چند مقامی ارجمند نزد خدا داشته باشند، مؤثر نیست<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۳۳.</ref> ؛ زیرا ذات ایشان چیزی ندارد که اقتضای اجابت دعا کند.<ref>الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۶۵؛ قاعدة جلیله، ص۲۷۵.</ref> شرک به خدا رهاورد توسل به پیامبران پس از مرگشان بوده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۸۰-۸۱.</ref> نیز درخواست دعا برای اموری چون شفای بیمار و ادای دِین و آمرزش [[گناه|گناهان]] که جز خداوند کسی قادر بر آن نیست، حرام است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۶۷.</ref> سوگند یاد‌کردن به مخلوقات نیز حرام است.<ref>الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۷۰-۳۷۱.</ref> وی توسل به پیامبر در [[آخرت]] برای [[شفاعت]] را می‌پذیرد و آن را به [[اجماع]] مسلمانان نسبت می‌دهد.<ref>قاعدة جلیله، ص۲۴۴.</ref> برخی از منتقدان در پاسخ، مسئله توسل و زیارت را به اجماع عملی امت اسلامی نسبت داده و او را بنیان‌گذار تحریم این کارها دانسته‌اند.<ref>شفاء السقام، ص۱۵۳؛ مقالات الکوثری، ص۴۶۸؛ المذاهب الاسلامی، ص۳۲۱.</ref> به عقیده ایشان، ابن‌ تیمیه تمام احادیث صحیح دال بر جواز توسل را به تاویل برده است.<ref>السیف الصقیل، ص۱۵۵.</ref> آنان در پاسخ به شرک‌آمیز بودن توسل، میان باور به استقلال در سببیت و وساطت در پیشگاه خداوند تفاوت‌ نهاده و قسم دوم را خارج از شرک و عین توحید دانسته‌اند<ref>الوهابیون و البیوت المرفوعه، ص۱۵.</ref> ؛ همان‌گونه که توسل در حال حیات نیز شرک نیست.<ref>البراهین الجلیه، ص۳۴.</ref> بر این اساس، کمک‌خواهی از اولیای الهی در حال حیات و در امور جزئی ([[سوره کهف]]، [[آیه]] ۹۵) یا برای دعا و طلب مغفرت (رجوع کنید به: [[سوره نساء]] آیه ۶۴؛ [[سوره توبه]]، آیه ۱۰۳) یا انجام امور فراعادی ([[سوره اعراف]]، ‌آیه ۱۶۰؛ [[سوره نمل]]، آیه ۳۸؛ [[سوره مائده]]، آیه ۱۱۰) و نیز پس از وفات ایشان رواست؛ زیرا با الهام از قرآن، نه مرگ به معنای معدوم شدن است و نه اتصال به عالم ارواح، محال است.<ref>التوسل، ص۱۱-۵۵.</ref> اموات مؤمنان به سان زندگان در قبر خویش قدرت درک و برآوردن نیازها را به اذن خداوند دارند.<ref>حقیقة التوسل، ص۲۶۱-۲۶۲.</ref> آیات ([[سوره مائده]]، آیه ۳۵؛ [[سوره فرقان]]، آیه ۵۷)<ref>التوسل، ص۹۹-۱۰۷.</ref> ، [[روایت|روایت‌ها]]<ref>تحفة الزوار، ص۱۱۱؛ دفع شبه من شبه، ص۷۵؛ الجوهر المنظم، ص۱۲۴-۱۲۵؛ التوسل، ص۱۲۲-۱۷۹.</ref> و سیره مسلمانان نیز یاری خواستن از ارواح اولیای خدا را تأیید می‌کنند.<ref>التوسل، ص۱۱-۵۵.</ref> توسل در میان تابعینی چون [[محمد بن منکدر]] (درگذشت ۱۳۰ق)<ref>تاریخ الاسلام، ج۸، ص۲۵۶.</ref> و دانشورانی چون [[شافعی]] (درگذشت ۲۰۴ق)<ref>فضائل الخمسه، ج۲، ص۸۱.</ref> ، [[طبرانی]] (درگذشت ۳۶۰ق)، [[ابوبکر بن مقری]] (درگذشت ۳۸۱ق) و [[ابوالشیخ]] (درگذشت ۳۶۹ق) رواج داشته است.<ref>نک: التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.</ref> ابن‌ تیمیه در اعتراض به این روایت، آن را که تنها در نقل [[قاضی عیاض]] به چشم می‌خورد، از جهت سندی محکوم به [[روایت ضعیف|ضعف]] و [[روایت مرسل|ارسال]] و اعراض اصحاب [[مالک بن انس|مالک]] می‌شمرد و از جهت متنی نیز مخالف دیدگاه سلف و منافی با دیگر آرای مالک می‌داند؛ زیرا به باور مالک، تنها هنگام سلام می‌توان رو به قبر کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۲۲۸-۲۳۳.</ref>
به باور ابن‌ تیمیه، [[توسل]] به معنای تبعیت از سنت رسول اکرم(ص) است.<ref>قاعدة ‌جلیله، ص۷۹-۸۰، ۱۵۹، ۲۴۱.</ref> وی گر چه دعای مؤمنان درباره یکدیگر را پسندیده می‌داند، درخواست [[دعا]] از صالحان پس از مرگشان را ناخواسته خداوند می‌شمرد<ref>قاعدة جلیله، ص۵۸.</ref> و در جای دیگر، درخواستی را که تنها مصلحت درخواست‌کننده را در نظر گیرد، نامطلوب می‌داند.<ref>قاعدة جلیله، ص۷۱.</ref> ‌به همین سبب، [[خلیفه نخست]] و امثال وی هیچ گاه از پیامبر گرامی پس از رحلت ایشان درخواست دعا نکردند.<ref>قاعدة جلیله، ص۶۰.</ref> وی شفاعت‌جویی از پیامبر در زمان وفات وی را نیز بدعت‌آمیز دانسته، آیات دال بر مطلوبیت درخواست استغفار از پیامبران را ویژه زمان زندگی ایشان می‌داند.<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۳۷۶.</ref> وی بر این باور است که تعبیر توسل به پیامبر در کلمات صحابه و دانشوران تنها در زمان حیات صالحان<ref>جامع الرسائل، ‌ج۲، ‌ص۷۷؛ الرد علی البکری، ص۱۲۶.</ref> و به معنای تمسک به دعا و شفاعت ایشان است.<ref>جامع الرسائل، ‌ج۲، ص۸۰.</ref> از این رو، توسل به ذات صالحان هر چند مقامی ارجمند نزد خدا داشته باشند، مؤثر نیست<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۳۳.</ref> ؛ زیرا ذات ایشان چیزی ندارد که اقتضای اجابت دعا کند.<ref>الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۶۵؛ قاعدة جلیله، ص۲۷۵.</ref> شرک به خدا رهاورد توسل به پیامبران پس از مرگشان بوده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۸۰-۸۱.</ref> نیز درخواست دعا برای اموری چون شفای بیمار و ادای دِین و آمرزش [[گناه|گناهان]] که جز خداوند کسی قادر بر آن نیست، حرام است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۶۷.</ref> سوگند یاد‌کردن به مخلوقات نیز حرام است.<ref>الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۷۰-۳۷۱.</ref> وی توسل به پیامبر در [[آخرت]] برای [[شفاعت]] را می‌پذیرد و آن را به [[اجماع]] مسلمانان نسبت می‌دهد.<ref>قاعدة جلیله، ص۲۴۴.</ref> برخی از منتقدان در پاسخ، مسئله توسل و زیارت را به اجماع عملی امت اسلامی نسبت داده و او را بنیان‌گذار تحریم این کارها دانسته‌اند.<ref>شفاء السقام، ص۱۵۳؛ مقالات الکوثری، ص۴۶۸؛ المذاهب الاسلامی، ص۳۲۱.</ref> به عقیده ایشان، ابن‌ تیمیه تمام احادیث صحیح دال بر جواز توسل را به تاویل برده است.<ref>السیف الصقیل، ص۱۵۵.</ref> آنان در پاسخ به شرک‌آمیز بودن توسل، میان باور به استقلال در سببیت و وساطت در پیشگاه خداوند تفاوت‌ نهاده و قسم دوم را خارج از شرک و عین توحید دانسته‌اند<ref>الوهابیون و البیوت المرفوعه، ص۱۵.</ref> ؛ همان‌گونه که توسل در حال حیات نیز شرک نیست.<ref>البراهین الجلیه، ص۳۴.</ref> بر این اساس، کمک‌خواهی از اولیای الهی در حال حیات و در امور جزئی ([[سوره کهف]]، [[آیه]] ۹۵) یا برای دعا و طلب مغفرت (رجوع کنید به: [[سوره نساء]] آیه ۶۴؛ [[سوره توبه]]، آیه ۱۰۳) یا انجام امور فراعادی ([[سوره اعراف]]، ‌آیه ۱۶۰؛ [[سوره نمل]]، آیه ۳۸؛ [[سوره مائده]]، آیه ۱۱۰) و نیز پس از وفات ایشان رواست؛ زیرا با الهام از قرآن، نه مرگ به معنای معدوم شدن است و نه اتصال به عالم ارواح، محال است.<ref>التوسل، ص۱۱-۵۵.</ref> اموات مؤمنان به سان زندگان در قبر خویش قدرت درک و برآوردن نیازها را به اذن خداوند دارند.<ref>حقیقة التوسل، ص۲۶۱-۲۶۲.</ref> آیات ([[سوره مائده]]، آیه ۳۵؛ [[سوره فرقان]]، آیه ۵۷)<ref>التوسل، ص۹۹-۱۰۷.</ref> ، [[روایت|روایت‌ها]]<ref>تحفة الزوار، ص۱۱۱؛ دفع شبه من شبه، ص۷۵؛ الجوهر المنظم، ص۱۲۴-۱۲۵؛ التوسل، ص۱۲۲-۱۷۹.</ref> و سیره مسلمانان نیز یاری خواستن از ارواح اولیای خدا را تأیید می‌کنند.<ref>التوسل، ص۱۱-۵۵.</ref> توسل در میان تابعینی چون [[محمد بن منکدر]] (درگذشت ۱۳۰ق)<ref>تاریخ الاسلام، ج۸، ص۲۵۶.</ref> و دانشورانی چون [[شافعی]] (درگذشت ۲۰۴ق)<ref>فضائل الخمسه، ج۲، ص۸۱.</ref> ، [[طبرانی]] (درگذشت ۳۶۰ق)، [[ابوبکر بن مقری]] (درگذشت ۳۸۱ق) و [[ابوالشیخ]] (درگذشت ۳۶۹ق) رواج داشته است.<ref>نک: التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.</ref> ابن‌ تیمیه در اعتراض به این روایت، آن را که تنها در نقل [[قاضی عیاض]] به چشم می‌خورد، از جهت سندی محکوم به [[روایت ضعیف|ضعف]] و [[روایت مرسل|ارسال]] و اعراض اصحاب [[مالک بن انس|مالک]] می‌شمرد و از جهت متنی نیز مخالف دیدگاه سلف و منافی با دیگر آرای مالک می‌داند؛ زیرا به باور مالک، تنها هنگام سلام می‌توان رو به قبر کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۲۲۸-۲۳۳.</ref>  


ابن‌ تیمیه تبرک به اجزای بدن پیامبران را روا و جز آن را حرام می‌شمارد.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref> اما بر پایه گزارش‌های فراوان تاریخی، یاران رسول خدا به آثاری چون ظرفی که وی از آن نوشیده<ref>صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱۳۴؛ ج۶، ص۲۶۷۳؛ السنن الکبری، ج۵، ص۳۴۹؛ الاصابه، ج۵، ص۲۷۶.</ref> ، جای لبان و دست مبارک وی<ref>مسند احمد، ج۳، ص۱۱۹؛ ج۶، ص۳۷۶؛ مسند الشامیین، ج۱، ص۳۶۹؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۳۲؛ الاصابه، ج۲، ص۲۰۰؛ ج۸، ص۴۲۶؛ التبرک، ص۱۲۱-۱۳۸.</ref> ، منبر<ref>الثقات، ج۴، ص۹؛ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶؛ المصنف، ج۳، ص۴۵۰؛ الشفا، ج۲، ص۱۲۷، ۲۰۰، ۶۶۴-۶۶۵.</ref> ، دینارهای اعطایی<ref>المغازی، ج۲، ص۶۸۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۳؛ مسند احمد، ج۳، ص۳۱۴؛ ج۶، ص۳۸۰؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۹۸.</ref> ، عصا<ref>المغازی، ج۲، ص۵۳۳؛ الطبقات، ج۲، ص۳۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۵۲.</ref> ، لباس<ref>مسند احمد، ج۵، ص۳۳۳؛ الطبقات، ج۱، ص۳۵۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۱.</ref> ، مکان عبور<ref>الموطأ، ج۱، ص۲۱۶،۲۹۱، «حاشیه».</ref> و قبر ایشان<ref>التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.</ref> تبرک می‌جستند.
ابن‌ تیمیه تبرک به اجزای بدن پیامبران را روا و جز آن را حرام می‌شمارد.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref> اما بر پایه گزارش‌های فراوان تاریخی، یاران رسول خدا به آثاری چون ظرفی که وی از آن نوشیده<ref>صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱۳۴؛ ج۶، ص۲۶۷۳؛ السنن الکبری، ج۵، ص۳۴۹؛ الاصابه، ج۵، ص۲۷۶.</ref> ، جای لبان و دست مبارک وی<ref>مسند احمد، ج۳، ص۱۱۹؛ ج۶، ص۳۷۶؛ مسند الشامیین، ج۱، ص۳۶۹؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۳۲؛ الاصابه، ج۲، ص۲۰۰؛ ج۸، ص۴۲۶؛ التبرک، ص۱۲۱-۱۳۸.</ref> ، منبر<ref>الثقات، ج۴، ص۹؛ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶؛ المصنف، ج۳، ص۴۵۰؛ الشفا، ج۲، ص۱۲۷، ۲۰۰، ۶۶۴-۶۶۵.</ref> ، دینارهای اعطایی<ref>المغازی، ج۲، ص۶۸۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۳؛ مسند احمد، ج۳، ص۳۱۴؛ ج۶، ص۳۸۰؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۹۸.</ref> ، عصا<ref>المغازی، ج۲، ص۵۳۳؛ الطبقات، ج۲، ص۳۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۵۲.</ref> ، لباس<ref>مسند احمد، ج۵، ص۳۳۳؛ الطبقات، ج۱، ص۳۵۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۱.</ref> ، مکان عبور<ref>الموطأ، ج۱، ص۲۱۶،۲۹۱، «حاشیه».</ref> و قبر ایشان<ref>التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.</ref> تبرک می‌جستند.


====آرای تاریخی====
====آرای تاریخی====
ابن‌ تیمیه در قصیده‌ای محبت همه صحابه را مذهب خود دانسته<ref>سؤال فی یزید بن معاویه، ص۱۹.</ref> ، بر رعایت حقوق ایشان به اتفاق اهل‌ سنت<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۲.</ref> و اهل بهشت بودن تمام ایشان به مقتضای رضایت الهی از آن‌ها<ref>الصارم المسلول، ص۵۷۱-۵۷۳.</ref> تأکید می‌ورزد. وی اعتقاد به ارتداد صحابه را موجب کفر خوانده و درباره جواز [[لعن]] تردید کرده است.<ref>الصارم المسلول، ص۵۸۶؛ مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۵۸.</ref> وی خطاهای ایشان را به سبب کارهای نیکشان مغفور می‌داند و بر این باور است که از ایشان گناهانی بخشوده می‌شود که از غیر آنان بخشوده نخواهد شد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۵.</ref> به باور وی، باید از بازگو‌کردن اختلاف‌های صحابه خودداری کرد و به بیان فضیلت‌های آنان و [[استغفار]] برای ایشان بسنده نمود.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۴، ۴۶۹، ۴۷۳؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> این بدان روست که برخی از اشتباه‌های ایشان از روی عذر صورت گرفته و برخی به سبب توبه یا انجام کار خیر بخشوده شده است و یادکرد کارهای زشت آنان موجب بغض و دشمنی به آنان می‌گردد.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۹.</ref>
ابن‌ تیمیه در قصیده‌ای محبت همه صحابه را مذهب خود دانسته<ref>سؤال فی یزید بن معاویه، ص۱۹.</ref> ، بر رعایت حقوق ایشان به اتفاق اهل‌ سنت<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۲.</ref> و اهل بهشت بودن تمام ایشان به مقتضای رضایت الهی از آن‌ها<ref>الصارم المسلول، ص۵۷۱-۵۷۳.</ref> تأکید می‌ورزد. وی اعتقاد به ارتداد صحابه را موجب کفر خوانده و درباره جواز [[لعن]] تردید کرده است.<ref>الصارم المسلول، ص۵۸۶؛ مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۵۸.</ref> وی خطاهای ایشان را به سبب کارهای نیکشان مغفور می‌داند و بر این باور است که از ایشان گناهانی بخشوده می‌شود که از غیر آنان بخشوده نخواهد شد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۵.</ref> به باور وی، باید از بازگو‌کردن اختلاف‌های صحابه خودداری کرد و به بیان فضیلت‌های آنان و [[استغفار]] برای ایشان بسنده نمود.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۴، ۴۶۹، ۴۷۳؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> این بدان روست که برخی از اشتباه‌های ایشان از روی عذر صورت گرفته و برخی به سبب توبه یا انجام کار خیر بخشوده شده است و یادکرد کارهای زشت آنان موجب بغض و دشمنی به آنان می‌گردد.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۹.</ref>  


این همه در حالی است که به عقیده برخی نویسندگان، هیچ فردی حتی صحابه از دشمنی و تکفیر ابن‌ تیمیه در امان نمانده است.<ref>نشأة الفکر الفلسفی، ج۲، ص۱۱۶-۱۶۲؛ دفع شبه من شبه، ص۶۲، ۶۴، ۱۲۳.</ref> برخی نیز وی را به خبث نیت و برداشت غلط یا کینه‌ورزی به صحابه متهم می‌دانند<ref>نک: دفع شبه من شبه، ص۹۴، ۱۰۷، ۱۲۱؛ البرهان الجلی، ص۵۶.</ref> و او را ضعیف العقل می‌خوانند.<ref>السیف الصقیل، ص۲۱؛ الجوهر المنظم، ص۲۸.</ref> به گزارش ایشان، ابن‌ تیمیه [[ابوبکر]] را به عدم فهم اسلام<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> و [[عمر بن خطاب|عمر]] را به عدم اعتنا به سخنانش<ref>دفع شبه من شبه، ص۶۲.</ref> و [[عثمان بن عفان|عثمان]] را به مال‌دوستی<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> متهم کرده است. ابن‌ تیمیه تحت تأثیر باورهای اموی [[دمشق]]، از ارادتمندان [[معاویه]] به شمار می‌رود. وی با نگارش فضائل معاویة و فی یزید و أنّه لا یسبّ نخستین بار آرزوی دیرینه شام را جامه عمل پوشاند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۷۷-۲۷۸.</ref> وی معاویه را صحابی عادل و بهترین سلطان و فردی [[فقیه]] دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۵۳، ۴۶۶، ۴۷۸؛ منهاج السنه، ج۶، ص۲۳۲، ۲۳۵.</ref> نیز به برائت [[مروان بن حکم]] از هرگونه گناهی که سبب تبعیدش گردد، تصریح کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۱۹۶.</ref>
این همه در حالی است که به عقیده برخی نویسندگان، هیچ فردی حتی صحابه از دشمنی و تکفیر ابن‌ تیمیه در امان نمانده است.<ref>نشأة الفکر الفلسفی، ج۲، ص۱۱۶-۱۶۲؛ دفع شبه من شبه، ص۶۲، ۶۴، ۱۲۳.</ref> برخی نیز وی را به خبث نیت و برداشت غلط یا کینه‌ورزی به صحابه متهم می‌دانند<ref>نک: دفع شبه من شبه، ص۹۴، ۱۰۷، ۱۲۱؛ البرهان الجلی، ص۵۶.</ref> و او را ضعیف العقل می‌خوانند.<ref>السیف الصقیل، ص۲۱؛ الجوهر المنظم، ص۲۸.</ref> به گزارش ایشان، ابن‌ تیمیه [[ابوبکر]] را به عدم فهم اسلام<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> و [[عمر بن خطاب|عمر]] را به عدم اعتنا به سخنانش<ref>دفع شبه من شبه، ص۶۲.</ref> و [[عثمان بن عفان|عثمان]] را به مال‌دوستی<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> متهم کرده است. ابن‌ تیمیه تحت تأثیر باورهای اموی [[دمشق]]، از ارادتمندان [[معاویه]] به شمار می‌رود. وی با نگارش فضائل معاویة و فی یزید و أنّه لا یسبّ نخستین بار آرزوی دیرینه شام را جامه عمل پوشاند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۷۷-۲۷۸.</ref> وی معاویه را صحابی عادل و بهترین سلطان و فردی [[فقیه]] دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۵۳، ۴۶۶، ۴۷۸؛ منهاج السنه، ج۶، ص۲۳۲، ۲۳۵.</ref> نیز به برائت [[مروان بن حکم]] از هرگونه گناهی که سبب تبعیدش گردد، تصریح کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۱۹۶.</ref>  


ابن‌ تیمیه رویکردی دوگانه درباره [[اهل‌ بیت(ع)]] دارد. در جایی سبب تقدم آنان را رسوم [[جاهلیت|جاهلی]] و رابطه خویشاوندی ایشان دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۲.</ref> و در جای دیگری محبت اهل‌ بیت را فریضه<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۷.</ref> و فراتر از محبت به سایر قبایل [[قریش]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۵۹۹-۶۰۲.</ref> دانسته و آن را فارغ از نسب، به سبب [[ایمان]] قوی ایشان خوانده است.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۳.</ref> به عقیده وی، اهل‌ بیت از [[فیء]] بهره‌مند بوده‌اند<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.</ref> و [[صدقه]] بر ایشان حرام است.<ref>فضل اهل البیت، ص۲۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.</ref> اجماع ایشان [[حجیت|حجت]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۳.</ref> و [[صلوات]] بر ایشان سنت<ref>فضل اهل البیت، ص۲۳.</ref> و واجب است.<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۲۴۳-۲۴۴.</ref> وی درباره شمول نسبت «آل» به همسران پیامبر، به دو روایت از [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] (درگذشت ۲۴۱ق) اشاره کرده و روایت تأییدگر را پذیرفته<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۷۶.</ref> و صله به نسب را در مقایسه با صله به صهر، اولی دانسته است.<ref>فضل اهل البیت، ص۲۱.</ref> او در جایی [[فاطمه زهرا(س)]] را سرور زنان جهان خوانده<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۳.</ref> و در جای دیگر او را به منافقان تشبیه کرده است.<ref>ابن‌تیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۶.</ref> نیز [[حسین بن علی(ع)]] را [[شهید]] و قاتل وی را ملعون دانسته<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۱۴۱.</ref> ؛ اما [[یزید بن معاویه|یزید]] را از مشارکت در قتل وی تبرئه کرده و او را از بشارت یافتگان به [[بهشت]] خوانده است. وی قیام امام حسین(ع) را به هدف دستیابی به خلافت به گمان همکاری اهل [[عراق]] با وی وصف کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۴۲.</ref>
ابن‌ تیمیه رویکردی دوگانه درباره [[اهل‌ بیت(ع)]] دارد. در جایی سبب تقدم آنان را رسوم [[جاهلیت|جاهلی]] و رابطه خویشاوندی ایشان دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۲.</ref> و در جای دیگری محبت اهل‌ بیت را فریضه<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۷.</ref> و فراتر از محبت به سایر قبایل [[قریش]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۵۹۹-۶۰۲.</ref> دانسته و آن را فارغ از نسب، به سبب [[ایمان]] قوی ایشان خوانده است.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۳.</ref> به عقیده وی، اهل‌ بیت از [[فیء]] بهره‌مند بوده‌اند<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.</ref> و [[صدقه]] بر ایشان حرام است.<ref>فضل اهل البیت، ص۲۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.</ref> اجماع ایشان [[حجیت|حجت]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۳.</ref> و [[صلوات]] بر ایشان سنت<ref>فضل اهل البیت، ص۲۳.</ref> و واجب است.<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۲۴۳-۲۴۴.</ref> وی درباره شمول نسبت «آل» به همسران پیامبر، به دو روایت از [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] (درگذشت ۲۴۱ق) اشاره کرده و روایت تأییدگر را پذیرفته<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۷۶.</ref> و صله به نسب را در مقایسه با صله به صهر، اولی دانسته است.<ref>فضل اهل البیت، ص۲۱.</ref> او در جایی [[فاطمه زهرا(س)]] را سرور زنان جهان خوانده<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۳.</ref> و در جای دیگر او را به منافقان تشبیه کرده است.<ref>ابن‌تیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۶.</ref> نیز [[حسین بن علی(ع)]] را [[شهید]] و قاتل وی را ملعون دانسته<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۱۴۱.</ref> ؛ اما [[یزید بن معاویه|یزید]] را از مشارکت در قتل وی تبرئه کرده و او را از بشارت یافتگان به [[بهشت]] خوانده است. وی قیام امام حسین(ع) را به هدف دستیابی به خلافت به گمان همکاری اهل [[عراق]] با وی وصف کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۴۲.</ref>  


او دیگر [[ائمه شیعه]] را گاه به عنوان فقیه، تابعی و عابد ستوده است.<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۵؛ ج۴، ص۵۰، ۵۲؛ ج۵، ص۱۶۲-۱۶۳؛ ج۷، ص۵۳۴.</ref> امام علی(ع) را چهارمین صحابی در فضیلت و خلافت<ref>منهاج السنه، ج۶، ص۳۳۰؛ الوصیة الکبری، ص۴۱.</ref> ، محبوب خداوند<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۲۱۸.</ref> و زاهد<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۴۸۹.</ref> خوانده و دعوتگر به جنگ با وی را [[دوزخ|دوزخی]] شمرده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۷.</ref> با این حال، در جریان نبرد وی و معاویه، هر دو را بر حق نسبی دانسته است، گر چه علی(ع) به حق نزدیک‌تر بود.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۳، ۴۳۸-۴۳۹، ۴۶۶؛ الجواب الصحیح، ج۶، ص۱۱۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۸.</ref> وی بسیاری از فضیلت‌های علی(ع) را رد کرده یا آن را در حد فضیلت‌های سایر صحابه تلقی کرده است. به عقیده وی، علی(ع) پیش از اسلام همچون خلفای سه‌گانه [[بت‌پرست]] بوده و اسلام وی نیز به سبب خردسالی پذیرفته نیست.<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۲۸۵-۲۸۶؛ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۸.</ref> او علم باطن آن امام را انکار کرده<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۵.</ref> و جانشینی وی در مدینه هنگام [[جنگ تبوک]] را به سان جانشینی ابن ام مکتوم و دیگران در سایر جنگ‌ها دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۱-۲۷۲.</ref> و ربط ایمان به حبّ علی و نفاق به بغض وی را نیز به سان ربط این دو به حبّ و بغض انصار شمرده<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۳۷۱.</ref> و شجاعتش را همسان دیگران<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۴۵۳.</ref> خوانده است. وی تنقیص‌هایی را که از جانب شیعه بر سه خلیفه نخست وارد شده، درباره علی(ع) نیز وارد می‌داند.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۵۳؛ ج۸، ص۹۱.</ref>
او دیگر [[ائمه شیعه]] را گاه به عنوان فقیه، تابعی و عابد ستوده است.<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۵؛ ج۴، ص۵۰، ۵۲؛ ج۵، ص۱۶۲-۱۶۳؛ ج۷، ص۵۳۴.</ref> امام علی(ع) را چهارمین صحابی در فضیلت و خلافت<ref>منهاج السنه، ج۶، ص۳۳۰؛ الوصیة الکبری، ص۴۱.</ref> ، محبوب خداوند<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۲۱۸.</ref> و زاهد<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۴۸۹.</ref> خوانده و دعوتگر به جنگ با وی را [[دوزخ|دوزخی]] شمرده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۷.</ref> با این حال، در جریان نبرد وی و معاویه، هر دو را بر حق نسبی دانسته است، گر چه علی(ع) به حق نزدیک‌تر بود.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۳، ۴۳۸-۴۳۹، ۴۶۶؛ الجواب الصحیح، ج۶، ص۱۱۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۸.</ref> وی بسیاری از فضیلت‌های علی(ع) را رد کرده یا آن را در حد فضیلت‌های سایر صحابه تلقی کرده است. به عقیده وی، علی(ع) پیش از اسلام همچون خلفای سه‌گانه [[بت‌پرست]] بوده و اسلام وی نیز به سبب خردسالی پذیرفته نیست.<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۲۸۵-۲۸۶؛ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۸.</ref> او علم باطن آن امام را انکار کرده<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۵.</ref> و جانشینی وی در مدینه هنگام [[جنگ تبوک]] را به سان جانشینی ابن ام مکتوم و دیگران در سایر جنگ‌ها دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۱-۲۷۲.</ref> و ربط ایمان به حبّ علی و نفاق به بغض وی را نیز به سان ربط این دو به حبّ و بغض انصار شمرده<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۳۷۱.</ref> و شجاعتش را همسان دیگران<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۴۵۳.</ref> خوانده است. وی تنقیص‌هایی را که از جانب شیعه بر سه خلیفه نخست وارد شده، درباره علی(ع) نیز وارد می‌داند.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۵۳؛ ج۸، ص۹۱.</ref>  


به تصریح او، مجموع [[حدیث صحیح|احادیث صحیح]] در فضل [[علی(ع)]] افزون بر ۱۰ حدیث است<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۴۲۱.</ref> ؛ ولی بر پایه برخی گزارش‌ها، وی هیچ حدیثی را در مناقب علی(ع) صحیح نمی‌داند.<ref>ابن تیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۵.</ref> به عنوان نمونه، احادیث [[حدیث سد الابواب|سدّ الاَبواب]]<ref>منهاج السنه، ج۵، ص۳۵.</ref> ، [[حدیث منزلت|منزلت]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۲۶.</ref> ، [[حدیث معیت علی(ع) و حق|معیت علی(ع) و حق]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۳۸.</ref> ، [[حدیث مؤاخات|مؤاخات]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۳-۳۳.</ref> ، [[حدیث مدینة العلم|مدینة العلم]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۱۰.</ref> ، [[حدیث ولایت علی بر تمام مومنان|ولایت علی بر تمام مومنان]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۹۱.</ref> ، [[رد الشمس]]<ref>الجواب الصحیح، ج۶، ص۳۴۲-۳۴۳.</ref> ، حدیث معروف [[حدیث غدیر|غدیر]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۱۹.</ref> ، و [[تصدق خاتم|صدقه دادن انگشتری در مسجد]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۲، ص۳۰-۳۲؛ ج۴، ص۴۱۸.</ref> از این دست‌اند.<ref>الغدیر، ج۳، ص۱۵۶-۲۱۶.</ref> برخی این‌ رویکرد را برابر با شیوه منصفانه او در بازگو‌کردن واقعیات به دور از غلو شمرده<ref>دعاوی المناوئین، ص۵۴۹.</ref> یا پیامد اشتباه‌های علمی وی به خاطر تکیه بر حافظه در نقل و نقد احادیث دانسته‌اند.<ref>لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.</ref> اما گروهی آن را بر پایه شیوه خاص مناظرات وی در برابر مخالفان، بدون پایبندی به مفاد کلام خود، شمرده‌اند.<ref>شیخ الاسلام لم یکن ناصبیاً، ص۴۸.</ref> برخی نیز با الهام از مناقشات بی‌امان وی در انکار احادیث صحیح در فضیلت‌های علی(ع) آن را حاکی از نوعی بغض پنهانی به ایشان دانسته‌اند.<ref>فتح الملک العلی، ص۷۳؛ المقالات السنیه، ص۲۰۰، ۲۰۸.</ref> بسیاری از نویسندگان، روایت‌های یاد شده را بررسی کرده و از طرق مختلف صحت آن را به اثبات رسانده‌اند.<ref>دلائل الصدق، ج۶، ص۵-۲۸۲؛ محاضرات فی الاعتقادات، ج۱، ص۳۵-۹۱.</ref>
به تصریح او، مجموع [[حدیث صحیح|احادیث صحیح]] در فضل [[علی(ع)]] افزون بر ۱۰ حدیث است<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۴۲۱.</ref> ؛ ولی بر پایه برخی گزارش‌ها، وی هیچ حدیثی را در مناقب علی(ع) صحیح نمی‌داند.<ref>ابن تیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۵.</ref> به عنوان نمونه، احادیث [[حدیث سد الابواب|سدّ الاَبواب]]<ref>منهاج السنه، ج۵، ص۳۵.</ref> ، [[حدیث منزلت|منزلت]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۲۶.</ref> ، [[حدیث معیت علی(ع) و حق|معیت علی(ع) و حق]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۳۸.</ref> ، [[حدیث مؤاخات|مؤاخات]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۳-۳۳.</ref> ، [[حدیث مدینة العلم|مدینة العلم]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۱۰.</ref> ، [[حدیث ولایت علی بر تمام مومنان|ولایت علی بر تمام مومنان]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۹۱.</ref> ، [[رد الشمس]]<ref>الجواب الصحیح، ج۶، ص۳۴۲-۳۴۳.</ref> ، حدیث معروف [[حدیث غدیر|غدیر]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۱۹.</ref> ، و [[تصدق خاتم|صدقه دادن انگشتری در مسجد]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۲، ص۳۰-۳۲؛ ج۴، ص۴۱۸.</ref> از این دست‌اند.<ref>الغدیر، ج۳، ص۱۵۶-۲۱۶.</ref> برخی این‌ رویکرد را برابر با شیوه منصفانه او در بازگو‌کردن واقعیات به دور از غلو شمرده<ref>دعاوی المناوئین، ص۵۴۹.</ref> یا پیامد اشتباه‌های علمی وی به خاطر تکیه بر حافظه در نقل و نقد احادیث دانسته‌اند.<ref>لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.</ref> اما گروهی آن را بر پایه شیوه خاص مناظرات وی در برابر مخالفان، بدون پایبندی به مفاد کلام خود، شمرده‌اند.<ref>شیخ الاسلام لم یکن ناصبیاً، ص۴۸.</ref> برخی نیز با الهام از مناقشات بی‌امان وی در انکار احادیث صحیح در فضیلت‌های علی(ع) آن را حاکی از نوعی بغض پنهانی به ایشان دانسته‌اند.<ref>فتح الملک العلی، ص۷۳؛ المقالات السنیه، ص۲۰۰، ۲۰۸.</ref> بسیاری از نویسندگان، روایت‌های یاد شده را بررسی کرده و از طرق مختلف صحت آن را به اثبات رسانده‌اند.<ref>دلائل الصدق، ج۶، ص۵-۲۸۲؛ محاضرات فی الاعتقادات، ج۱، ص۳۵-۹۱.</ref>  


ابن‌ تیمیه در عرصه نظریه‌پردازی سیاسی، دیدگاهی دوسویه‌ درباره ارتباط دیانت و سیاست برگزیده است. از یک سو، در تحلیلی جامعه‌شناختی، نگاه بدبینانه به سیاست را مولود روش بد حاکمان خوانده و با تخطئه جدا انگاری دیانت و سیاست و مغضوب خواندن دنیاگرایان دین ستیز و گمراه دانستن دین‌مداران دنیاگریز، راه میانه را در برگزیدن کتاب و شمشیر دانسته<ref>السیاسة الشرعیه، ص۱۴۱.</ref> و از سوی دیگر، به حرمت خروج بر حاکم فاسد فتوا داده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۱.</ref> و خود را مرد دین و نه دولت خوانده است.<ref>الحسنة و السیئه، ص۳.</ref>
ابن‌ تیمیه در عرصه نظریه‌پردازی سیاسی، دیدگاهی دوسویه‌ درباره ارتباط دیانت و سیاست برگزیده است. از یک سو، در تحلیلی جامعه‌شناختی، نگاه بدبینانه به سیاست را مولود روش بد حاکمان خوانده و با تخطئه جدا انگاری دیانت و سیاست و مغضوب خواندن دنیاگرایان دین ستیز و گمراه دانستن دین‌مداران دنیاگریز، راه میانه را در برگزیدن کتاب و شمشیر دانسته<ref>السیاسة الشرعیه، ص۱۴۱.</ref> و از سوی دیگر، به حرمت خروج بر حاکم فاسد فتوا داده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۱.</ref> و خود را مرد دین و نه دولت خوانده است.<ref>الحسنة و السیئه، ص۳.</ref>  


==فعالیتهای سیاسی و نظامی==
==فعالیتهای سیاسی و نظامی==
ابن‌ تیمیه در امور سیاسی و نظامی نیز نقشی مهم داشت. وی به سال ۶۹۳ق. در جریان معروف به «عساف نصرانی» با شکایت از فردی [[مسیحی]] به سبب اهانت به [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] به دست نایب السلطنه دمشق، محبوس گشت و آن فرد از اتهام تبرئه شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶.</ref> در سال ۶۹۹ق. با لشکرکشی مغولان به سمت [[حلب]]، ابن‌ تیمیه در نامه‌ای به اهالی [[مصر]]، مردم آن دیار را به [[جهاد]] فراخواند.<ref>شذرات الذهب، ج۷، ص۷۹۴.</ref> سپس به روایت [[ابن خلدون]] (درگذشت ۸۰۸ق) همراه برخی دیگر از بزرگان دمشق برای دریافت امان‌نامه از [[غازان خان|غازان]] رهسپار اردوگاه وی شد؛ اما برخی فرماندهان به‌ رغم اصرار ابن‌ تیمیه و دیگر شیوخ، از اعطای این امان‌نامه سرباز زدند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۴۷۴.</ref> به ادعای [[ابن کثیر]]، تسلیم نشدن قلعه دمشق به درخواست ابن‌ تیمیه بوده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۷.</ref> همین باعث بروز هرج و مرج شد که با دخالت نظامی ابن‌ تیمیه و نظام الدین [[محمود بن علی شیبانی]] خنثا گردید. وی نیز برای آزاد سازی اسیران [[مسلمان]] به خیمه‌گاه بولای از فرماندهان مغول رفت و تا اندازه‌ای نیز توفیق یافت. با رسیدن خبر لشکرکشی سپاه مصر، سپاهیان مغول عقب‌نشینی نسبی کردند و ابن‌ تیمیه نیز با خیالی آسوده مردم را به صبر و جهاد و همکاری با سپاه مصر دعوت کرد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۰-۱۱.</ref> به عقیده برخی شاگردان ابن‌ تیمیه، او نقشی مهم در تشجیع سپاه شام و مصر برای نبرد موسوم به شَقْحَبْ با غازان مغول در سال ۷۰۲ق. داشت. وی آنان را که مسلمان شده بودند، به [[خوارج]] تشبیه کرد<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۳-۲۴.</ref> و سپس خود نیز به صف مبارزان پیوست.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۵.</ref> او گاه مکاتبات مخفیانه‌ای با مغولان داشته و به همین سبب، مورد انتقاد قرار گرفته است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۲.</ref>
ابن‌ تیمیه در امور سیاسی و نظامی نیز نقشی مهم داشت. وی به سال ۶۹۳ق. در جریان معروف به «عساف نصرانی» با شکایت از فردی [[مسیحی]] به سبب اهانت به [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] به دست نایب السلطنه دمشق، محبوس گشت و آن فرد از اتهام تبرئه شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶.</ref> در سال ۶۹۹ق. با لشکرکشی مغولان به سمت [[حلب]]، ابن‌ تیمیه در نامه‌ای به اهالی [[مصر]]، مردم آن دیار را به [[جهاد]] فراخواند.<ref>شذرات الذهب، ج۷، ص۷۹۴.</ref> سپس به روایت [[ابن خلدون]] (درگذشت ۸۰۸ق) همراه برخی دیگر از بزرگان دمشق برای دریافت امان‌نامه از [[غازان خان|غازان]] رهسپار اردوگاه وی شد؛ اما برخی فرماندهان به‌ رغم اصرار ابن‌ تیمیه و دیگر شیوخ، از اعطای این امان‌نامه سرباز زدند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۴۷۴.</ref> به ادعای [[ابن کثیر]]، تسلیم نشدن قلعه دمشق به درخواست ابن‌ تیمیه بوده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۷.</ref> همین باعث بروز هرج و مرج شد که با دخالت نظامی ابن‌ تیمیه و نظام الدین [[محمود بن علی شیبانی]] خنثا گردید. وی نیز برای آزاد سازی اسیران [[مسلمان]] به خیمه‌گاه بولای از فرماندهان مغول رفت و تا اندازه‌ای نیز توفیق یافت. با رسیدن خبر لشکرکشی سپاه مصر، سپاهیان مغول عقب‌نشینی نسبی کردند و ابن‌ تیمیه نیز با خیالی آسوده مردم را به صبر و جهاد و همکاری با سپاه مصر دعوت کرد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۰-۱۱.</ref> به عقیده برخی شاگردان ابن‌ تیمیه، او نقشی مهم در تشجیع سپاه شام و مصر برای نبرد موسوم به شَقْحَبْ با غازان مغول در سال ۷۰۲ق. داشت. وی آنان را که مسلمان شده بودند، به [[خوارج]] تشبیه کرد<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۳-۲۴.</ref> و سپس خود نیز به صف مبارزان پیوست.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۵.</ref> او گاه مکاتبات مخفیانه‌ای با مغولان داشته و به همین سبب، مورد انتقاد قرار گرفته است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۲.</ref>  


===کشتار شیعیان===
===کشتار شیعیان===
ابن‌ تیمیه به سال ۷۰۴ق. در قتل ‌عام شیعیان کسروان، در امتداد اقدام‌های سرکوبگرانه [[ایوبیان]] و ممالیک برای قتل ‌عام شیعیان و راندن آنان از مصر و شام و سپس [[مدینه النبی|مدینه]]<ref>تبصرة الحکام، ج۳، ص۳۵۴؛ السلفیه، ص۶۳۴.</ref> و [[لبنان]]، نقشی مهم داشت. به گزارش [[ابن فضل‌ الله عمری]] (درگذشت ۷۴۹ق) گاه خود نیز در جنگ شرکت می‌جست و گاه جنگجویان را بدین کار تشویق می‌کرد و گاهی برای تدارک نیرو به نزد [[مهنا بن عیسی|مهنّا بن عیسی]] (درگذشت ۷۳۵ق) از امرای قبایل ایلاتی شام<ref>الاعلام، ج۷، ص۳۱۶.</ref> می‌رفت و با تعابیر خشم‌آلود آنان را به لشکرکشی وامی‌داشت.<ref>مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۱.</ref> به گفته ابن کثیر (درگذشت ۷۴۸ق) او برای توجیه کشتارهایش [[شیعیان]] را [[کافر]] و گمراه نامید.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۲.</ref> دامنه این کشتار تا قتل عام [[علویان]] شمال لبنان، [[قنیطره]]، [[عاقوره]]، [[بترون]] و [[عکا]] نیز امتداد یافت. در پی این تاراج، کسانی که جان به در بردند، به مناطق دیگر کوچ کردند.<ref>الملل و النحل، سبحانی، ج۸، ص۴۱۳-۴۱۴.</ref>
ابن‌ تیمیه به سال ۷۰۴ق. در قتل ‌عام شیعیان کسروان، در امتداد اقدام‌های سرکوبگرانه [[ایوبیان]] و ممالیک برای قتل ‌عام شیعیان و راندن آنان از مصر و شام و سپس [[مدینه النبی|مدینه]]<ref>تبصرة الحکام، ج۳، ص۳۵۴؛ السلفیه، ص۶۳۴.</ref> و [[لبنان]]، نقشی مهم داشت. به گزارش [[ابن فضل‌ الله عمری]] (درگذشت ۷۴۹ق) گاه خود نیز در جنگ شرکت می‌جست و گاه جنگجویان را بدین کار تشویق می‌کرد و گاهی برای تدارک نیرو به نزد [[مهنا بن عیسی|مهنّا بن عیسی]] (درگذشت ۷۳۵ق) از امرای قبایل ایلاتی شام<ref>الاعلام، ج۷، ص۳۱۶.</ref> می‌رفت و با تعابیر خشم‌آلود آنان را به لشکرکشی وامی‌داشت.<ref>مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۱.</ref> به گفته ابن کثیر (درگذشت ۷۴۸ق) او برای توجیه کشتارهایش [[شیعیان]] را [[کافر]] و گمراه نامید.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۲.</ref> دامنه این کشتار تا قتل عام [[علویان]] شمال لبنان، [[قنیطره]]، [[عاقوره]]، [[بترون]] و [[عکا]] نیز امتداد یافت. در پی این تاراج، کسانی که جان به در بردند، به مناطق دیگر کوچ کردند.<ref>الملل و النحل، سبحانی، ج۸، ص۴۱۳-۴۱۴.</ref>  


اختلاف‌های داخلی در امت اسلامی از جمله نزاع سخت میان [[شافعی|شافعیان]] و [[حنفی|حنفیان]] که گاه به کشتار یکدیگر و آتش زدن [[مسجد|مساجد]] می‌انجامید<ref>شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۳۷-۲۳۸.</ref> و نیز اختلاف‌های سیاسی میان حاکمان مسلمان در کشورهای اسلامی، بهترین فرصت را برای سلطه مغول و [[صلیبیان]] بر امت اسلامی فراهم ‌آورد.<ref>نک: النجوم الزاهره، ج۷، ص۳۶۳ به بعد.</ref> در این اوضاع، ابن‌ تیمیه به جای توجه به این ضعف‌ها و تلاش برای یکپارچه ساختن نیروی مسلمانان در برابر حمله همه‌ جانبه مغولان و صلیبیان که در آخرین گام به [[شام]] و [[فلسطین]] رسیده بودند، همواره به این اختلاف‌های درونی دامن می‌زد.<ref>نک: البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۹۹-۴۱۸؛ ج۱۴، ص۲۶۱-۲۶۳.</ref>
اختلاف‌های داخلی در امت اسلامی از جمله نزاع سخت میان [[شافعی|شافعیان]] و [[حنفی|حنفیان]] که گاه به کشتار یکدیگر و آتش زدن [[مسجد|مساجد]] می‌انجامید<ref>شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۳۷-۲۳۸.</ref> و نیز اختلاف‌های سیاسی میان حاکمان مسلمان در کشورهای اسلامی، بهترین فرصت را برای سلطه مغول و [[صلیبیان]] بر امت اسلامی فراهم ‌آورد.<ref>نک: النجوم الزاهره، ج۷، ص۳۶۳ به بعد.</ref> در این اوضاع، ابن‌ تیمیه به جای توجه به این ضعف‌ها و تلاش برای یکپارچه ساختن نیروی مسلمانان در برابر حمله همه‌ جانبه مغولان و صلیبیان که در آخرین گام به [[شام]] و [[فلسطین]] رسیده بودند، همواره به این اختلاف‌های درونی دامن می‌زد.<ref>نک: البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۹۹-۴۱۸؛ ج۱۴، ص۲۶۱-۲۶۳.</ref>  


بهره‌مندی گهگاهی ابن‌ تیمیه از حمایت حکومت‌ها، و نیز عقاید خاص مخالف با دیدگاه‌های متعارف، هجمه به دیدگاه‌ها یا [[مقدسات]] دیگران، به کار بردن کلمات رکیک در [[مناظره|مناظرات]]<ref>شفاء السقام، ص۱۳۲؛ التوسل، ص۱۸۱؛ برائة الاشعریین، ص۲۵۴.</ref> به‌ رغم اعتراف به [[حرمت]] دشنام مسلمان<ref>رفع الملام، ص۶۵.</ref> ، اقامه [[حد|حدود]] و قتل افراد بر پایه تشخیص خود<ref>مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۰.</ref> و چه بسا حسدورزی رقیبان<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹، ۳۷.</ref> موجب بروز کشمکش‌هایی میان وی و دانشوران زمانش شد. وی به سال ۶۹۸ق. در پی اعتراض دانشمندان [[شافعی]] و [[حنفی]] به عقیده وی در باب [[تجسیم]]، به دادگاه فراخوانده شد؛ ولی از حضور در آن خودداری کرد و امیر [[سیف‌ الدین جاعان]] (درگذشت ۶۹۹ق) به حمایت از وی برخاست و با ضرب و جرح برخی از مخالفان ابن‌ تیمیه، غائله را پایان داد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴.</ref> او در سال ۷۰۱ق. جعلی بودن نامه [[یهودی|یهودیانی]] را اثبات کرد که مدعی بودند پیامبر با آن نامه یهود [[خیبر]] را از پرداخت [[جزیه]] معاف کرده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹.</ref> وی در سال ۷۰۴ق. سنگی را که بدان تبرک می‌جستند، خراب کرد<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۱۵؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۹.</ref> و در سال بعد با برخی از فرقه‌های [[صوفیه]] درافتاد و درباره احوال و مسلک آنان کتابی نگاشت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۶.</ref> در همین سال، به دعوت بَیبَرَس سلطان مصر، مجلس مناظره‌ای میان [[ابن مخلوف]] (درگذشت ۷۰۹ق) قاضی مالکی و [[نصر منبِجی|نصر مَنبِجی]] بر سر کتاب [[العقائد الواسطیه(کتاب)|العقائد الواسطیه]] صورت گرفت. علت اصلی این فراخوان، انتقاد‌های ابن‌ تیمیه به [[محیی‌ الدین عربی]] (درگذشت ۶۳۸ق) و منبجی پیرو وی بود. در همین زمان [[جمال الدین مزی]] (درگذشت ۷۴۲ق) که به سبب تدریس فصلی از کتاب [[افعال العباد بخاری(کتاب)|افعال العباد بخاری]] در ردّ بر [[جهمیه]] مورد خشم [[فقیه|فقیهان]] زمان قرار گرفته بود، به‌ رغم تلاش‌های ابن‌ تیمیه و به فتوای [[ابن ‌صصری]] (درگذشت ۷۲۳ق) قاضی شافعیان به زندان افتاد. پس از کشمکش‌هایی ابن‌ تیمیه همراه ابن‌ صصری برای محاکمه به مصر فراخوانده شد. [[ابن‌ مخلوف]] قاضی دادگاه با برشمردن پاره‌ای از عقاید ابن‌ تیمیه در زمینه جسمانیت و نزول خداوند از وی توضیح خواست. او از توضیح خودداری کرد و از این رو، به موجب حکم دادگاه به زندان رفت. ابن ‌صصری پس از استعفای خود دیگر بار به عنوان قاضی شام منصوب شد و به فعالیت بر ضدّ عقاید ابن‌ تیمیه در آن خطه پرداخت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۷-۳۸.</ref>
بهره‌مندی گهگاهی ابن‌ تیمیه از حمایت حکومت‌ها، و نیز عقاید خاص مخالف با دیدگاه‌های متعارف، هجمه به دیدگاه‌ها یا [[مقدسات]] دیگران، به کار بردن کلمات رکیک در [[مناظره|مناظرات]]<ref>شفاء السقام، ص۱۳۲؛ التوسل، ص۱۸۱؛ برائة الاشعریین، ص۲۵۴.</ref> به‌ رغم اعتراف به [[حرمت]] دشنام مسلمان<ref>رفع الملام، ص۶۵.</ref> ، اقامه [[حد|حدود]] و قتل افراد بر پایه تشخیص خود<ref>مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۰.</ref> و چه بسا حسدورزی رقیبان<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹، ۳۷.</ref> موجب بروز کشمکش‌هایی میان وی و دانشوران زمانش شد. وی به سال ۶۹۸ق. در پی اعتراض دانشمندان [[شافعی]] و [[حنفی]] به عقیده وی در باب [[تجسیم]]، به دادگاه فراخوانده شد؛ ولی از حضور در آن خودداری کرد و امیر [[سیف‌ الدین جاعان]] (درگذشت ۶۹۹ق) به حمایت از وی برخاست و با ضرب و جرح برخی از مخالفان ابن‌ تیمیه، غائله را پایان داد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴.</ref> او در سال ۷۰۱ق. جعلی بودن نامه [[یهودی|یهودیانی]] را اثبات کرد که مدعی بودند پیامبر با آن نامه یهود [[خیبر]] را از پرداخت [[جزیه]] معاف کرده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹.</ref> وی در سال ۷۰۴ق. سنگی را که بدان تبرک می‌جستند، خراب کرد<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۱۵؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۹.</ref> و در سال بعد با برخی از فرقه‌های [[صوفیه]] درافتاد و درباره احوال و مسلک آنان کتابی نگاشت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۶.</ref> در همین سال، به دعوت بَیبَرَس سلطان مصر، مجلس مناظره‌ای میان [[ابن مخلوف]] (درگذشت ۷۰۹ق) قاضی مالکی و [[نصر منبِجی|نصر مَنبِجی]] بر سر کتاب [[العقائد الواسطیه(کتاب)|العقائد الواسطیه]] صورت گرفت. علت اصلی این فراخوان، انتقاد‌های ابن‌ تیمیه به [[محیی‌ الدین عربی]] (درگذشت ۶۳۸ق) و منبجی پیرو وی بود. در همین زمان [[جمال الدین مزی]] (درگذشت ۷۴۲ق) که به سبب تدریس فصلی از کتاب [[افعال العباد بخاری(کتاب)|افعال العباد بخاری]] در ردّ بر [[جهمیه]] مورد خشم [[فقیه|فقیهان]] زمان قرار گرفته بود، به‌ رغم تلاش‌های ابن‌ تیمیه و به فتوای [[ابن ‌صصری]] (درگذشت ۷۲۳ق) قاضی شافعیان به زندان افتاد. پس از کشمکش‌هایی ابن‌ تیمیه همراه ابن‌ صصری برای محاکمه به مصر فراخوانده شد. [[ابن‌ مخلوف]] قاضی دادگاه با برشمردن پاره‌ای از عقاید ابن‌ تیمیه در زمینه جسمانیت و نزول خداوند از وی توضیح خواست. او از توضیح خودداری کرد و از این رو، به موجب حکم دادگاه به زندان رفت. ابن ‌صصری پس از استعفای خود دیگر بار به عنوان قاضی شام منصوب شد و به فعالیت بر ضدّ عقاید ابن‌ تیمیه در آن خطه پرداخت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۷-۳۸.</ref>  


[[پرونده:قبر ابن تیمیه.jpg|بندانگشتی|مقبره ابن تیمیه در دمشق]]
[[پرونده:قبر ابن تیمیه.jpg|بندانگشتی|مقبره ابن تیمیه در دمشق]]


حبس ابن‌ تیمیه تا ۲۳ [[ربیع الاول]] سال ۷۰۷ق. طول کشید. وی پس از آزادی به پیشنهاد طرفداران خود در مصر ماند و در آن‌جا به ترویج عقاید خود پرداخت. او به سبب مخالفت با عقاید صوفیه دیگر بار به دادگاه احضار شد و پس از ابراز عقاید خود در جواز [[شفاعت|شفاعت‌جویی]] از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] در زمان حیات ایشان و حرمت استغاثه از آن حضرت، به اتهام اسائه ادب به پیامبر گرامی(ص) محکوم شد که میان حبس در مصر و تبعید به [[اسکندریه]] یا دمشق، یکی را برگزیند. وی بازگشت به موطن خویش را پذیرفت؛ اما به درخواست حکومت، بار دیگر حبس گردید. وی در طول مدت حبس آزادانه به ترویج عقاید خویش ادامه می‌داد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۵-۴۶.</ref>
حبس ابن‌ تیمیه تا ۲۳ [[ربیع الاول]] سال ۷۰۷ق. طول کشید. وی پس از آزادی به پیشنهاد طرفداران خود در مصر ماند و در آن‌جا به ترویج عقاید خود پرداخت. او به سبب مخالفت با عقاید صوفیه دیگر بار به دادگاه احضار شد و پس از ابراز عقاید خود در جواز [[شفاعت|شفاعت‌جویی]] از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] در زمان حیات ایشان و حرمت استغاثه از آن حضرت، به اتهام اسائه ادب به پیامبر گرامی(ص) محکوم شد که میان حبس در مصر و تبعید به [[اسکندریه]] یا دمشق، یکی را برگزیند. وی بازگشت به موطن خویش را پذیرفت؛ اما به درخواست حکومت، بار دیگر حبس گردید. وی در طول مدت حبس آزادانه به ترویج عقاید خویش ادامه می‌داد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۵-۴۶.</ref>  


ابن‌ تیمیه در سال ۷۰۹ق. به اسکندریه رفت و در آن‌جا هشت ماه اقامت کرد. به ادعای برخی، علت این سفر توطئه برای نابودی وی بود.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۹-۵۰.</ref> وی در سال ۷۱۳ق. با شنیدن خبر خطر حمله [[سلطان محمد خدابنده|محمد خدابنده]] اولجایتو (حکومت: ۷۰۳-۷۱۶ق) به شام، همراه [[ملک ناصر]] عازم دمشق گردید و با منتفی شدن خطر، در آن‌جا به قصد تدریس اقامت گزید. رابطه گرم میان وی با ملک ناصر نیز چندان پایدار نماند و در سال ۷۱۹ق. ملک ناصر در حکمی از وی خواست تا از [[فتوا|فتوای]] خود در مسئله‌ای در زمینه [[طلاق]] دست بردارد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۹۷؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۹۳.</ref> او بر اثر برخی فتاوایش در سال ۷۲۰ق. بیش از پنج ماه در قلعه دمشق زندانی شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۹۷.</ref> بار دیگر در ششم [[شعبان]] ۷۲۶ق. به دستور ملک ناصر، این بار به سبب فتوایش در مسئله حرمت سفر به قصد [[زیارت]] قبر پیامبر، محبوس گشت. در نیمه شعبان قاضی دمشق دستور بازداشت پیروانش را صادر کرد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۲۳.</ref> وی در شب بیستم [[ذی قعده]] سال ۷۲۸ق. در زندان از دنیا رفت.<ref>العقود الدریه، ص۶۳؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷.</ref> جنازه وی را تشییع نمودند و اشعاری در مدح او سرودند.<ref>مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۳؛ البدایة‌ و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۶.</ref>
ابن‌ تیمیه در سال ۷۰۹ق. به اسکندریه رفت و در آن‌جا هشت ماه اقامت کرد. به ادعای برخی، علت این سفر توطئه برای نابودی وی بود.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۹-۵۰.</ref> وی در سال ۷۱۳ق. با شنیدن خبر خطر حمله [[سلطان محمد خدابنده|محمد خدابنده]] اولجایتو (حکومت: ۷۰۳-۷۱۶ق) به شام، همراه [[ملک ناصر]] عازم دمشق گردید و با منتفی شدن خطر، در آن‌جا به قصد تدریس اقامت گزید. رابطه گرم میان وی با ملک ناصر نیز چندان پایدار نماند و در سال ۷۱۹ق. ملک ناصر در حکمی از وی خواست تا از [[فتوا|فتوای]] خود در مسئله‌ای در زمینه [[طلاق]] دست بردارد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۹۷؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۹۳.</ref> او بر اثر برخی فتاوایش در سال ۷۲۰ق. بیش از پنج ماه در قلعه دمشق زندانی شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۹۷.</ref> بار دیگر در ششم [[شعبان]] ۷۲۶ق. به دستور ملک ناصر، این بار به سبب فتوایش در مسئله حرمت سفر به قصد [[زیارت]] قبر پیامبر، محبوس گشت. در نیمه شعبان قاضی دمشق دستور بازداشت پیروانش را صادر کرد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۲۳.</ref> وی در شب بیستم [[ذی قعده]] سال ۷۲۸ق. در زندان از دنیا رفت.<ref>العقود الدریه، ص۶۳؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷.</ref> جنازه وی را تشییع نمودند و اشعاری در مدح او سرودند.<ref>مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۳؛ البدایة‌ و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۶.</ref>  


ابن‌ تیمیه بر تمام مخالفت‌ها و نزاع‌های خود برچسب جهاد ضدّ [[بدعت|بدعت‌های]] رایج زمان می‌زد و رد این‌گونه افکار را وظیفه هر دانشمندی می‌خواند.<ref>الاعلام العلیه، ص۳۴.</ref> اما خود هیچ اعتراضی به کارهای ظالمانه حکمرانان نکرد.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۸۳.</ref> برخورد آشتی‌آمیز وی با هواداران [[خاندان اموی]] و تقدیس‌گران [[یزید بن معاویه|یزید]] و نامیدن ایشان به [[اهل‌ سنت]] و جماعت و فرقه منجیه<ref>الوصیة الکبری، ص۵.</ref> بیانگر میزان صحت ادعای وی است.
ابن‌ تیمیه بر تمام مخالفت‌ها و نزاع‌های خود برچسب جهاد ضدّ [[بدعت|بدعت‌های]] رایج زمان می‌زد و رد این‌گونه افکار را وظیفه هر دانشمندی می‌خواند.<ref>الاعلام العلیه، ص۳۴.</ref> اما خود هیچ اعتراضی به کارهای ظالمانه حکمرانان نکرد.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۸۳.</ref> برخورد آشتی‌آمیز وی با هواداران [[خاندان اموی]] و تقدیس‌گران [[یزید بن معاویه|یزید]] و نامیدن ایشان به [[اهل‌ سنت]] و جماعت و فرقه منجیه<ref>الوصیة الکبری، ص۵.</ref> بیانگر میزان صحت ادعای وی است.


==جایگاه و تأثیرات اجتماعی==  
==جایگاه و تأثیرات اجتماعی==  
ابن‌ تیمیه در سه حوزه علمی، عملی و عقیدتی، تأثیراتی عمده‌ بر حرکت‌های [[سلفی]] پس از خود نهاد.<ref>منهج شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه، ص۱۰۷.</ref> تأکید بر پیروی از منهج سلف و پرهیز از هرگونه اظهار نظر، [[بدعت]] دانستن هر تفسیر جدید، عقل ستیزی و تفسیر خاص از ابعاد [[توحید]] و پیوند [[احکام]] و آداب شرعی از جمله [[احکام حج]] و [[حرمین]] با این تفسیر، نیز نبرد وی با مخالفان، الهام‌بخش حرکت سلفیه در تعامل با نصوص شرعی، دیدگاه‌های عقیدتی و حرکت‌های نظامی بوده است.<ref>منهج شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه، ص۱۱۰-۱۲۴.</ref> با گذشت پنج سده از نگارش کتاب‌های مختلف در نقد و رد افکار ابن‌ تیمیه و افول نسبی این تفکر، در بحرانی‌ترین وضعیت، [[محمد بن عبدالوهاب]] (درگذشت ۱۲۰۶ق) با تکفیر هر مسلمانی که عقیده وی را نداشته باشد و با همکاری برخی سران ایلات به کشتار مسلمانان پرداخت.<ref>الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۴۷-۵۱.</ref> تأکید ابن‌ تیمیه بر لزوم محو مظاهر [[شرک]] و بدعت، موجب یورش وهابیان به [[حرم امام حسین(ع)|حرم حسینی(ع)]] در سال ۱۲۱۱ق. و کشتار بیش از ۵۰۰۰ مسلمان<ref>الملل و النحل، سبحانی، ج۴، ص۵۸۷.</ref> شد. در سال ۱۳۴۳ق. و پس از یک استفتای صوری از علمای مدینه درباره عدم جواز ساخت بارگاه برای اهل‌ بیت(ع) و صحابه، این مشاهد ویران شدند.<ref>کشف الارتیاب، ص۵۱-۵۲.</ref> ترویج این عقاید در کشورهای اسلامی موجب ظهور موجی از حرکت‌های [[انتحاری]] در میان وابستگان به این حرکت گردیده است. جالب آن است که برخی این معارضه را در مسیر دعوت به وحدت اسلامی تعریف کرده‌اند.<ref>نک: منهج شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه، ص۱۱۰.</ref> [[ابن قیم جوزی]] (درگذشت ۷۵۱ق) بزرگ‌ترین شاگرد و مروج افکار ابن‌ تیمیه به شمار می‌آید. نیز [[ابن سید المرسلین]] (درگذشت ۷۳۴ق)، [[ابن عبدالدائم]] (درگذشت ۷۷۵ق)، [[ذهبی]] (درگذشت ۷۴۸ق)، و [[ابن کثیر]] (درگذشت ۷۷۴ق) از ستایشگران وی هستند.<ref>نک: الرد الوافر، ص۲۶-۱۳۵.</ref>
ابن‌ تیمیه در سه حوزه علمی، عملی و عقیدتی، تأثیراتی عمده‌ بر حرکت‌های [[سلفی]] پس از خود نهاد.<ref>منهج شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه، ص۱۰۷.</ref> تأکید بر پیروی از منهج سلف و پرهیز از هرگونه اظهار نظر، [[بدعت]] دانستن هر تفسیر جدید، عقل ستیزی و تفسیر خاص از ابعاد [[توحید]] و پیوند [[احکام]] و آداب شرعی از جمله [[احکام حج]] و [[حرمین]] با این تفسیر، نیز نبرد وی با مخالفان، الهام‌بخش حرکت سلفیه در تعامل با نصوص شرعی، دیدگاه‌های عقیدتی و حرکت‌های نظامی بوده است.<ref>منهج شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه، ص۱۱۰-۱۲۴.</ref> با گذشت پنج سده از نگارش کتاب‌های مختلف در نقد و رد افکار ابن‌ تیمیه و افول نسبی این تفکر، در بحرانی‌ترین وضعیت، [[محمد بن عبدالوهاب]] (درگذشت ۱۲۰۶ق) با تکفیر هر مسلمانی که عقیده وی را نداشته باشد و با همکاری برخی سران ایلات به کشتار مسلمانان پرداخت.<ref>الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۴۷-۵۱.</ref> تأکید ابن‌ تیمیه بر لزوم محو مظاهر [[شرک]] و بدعت، موجب یورش وهابیان به [[حرم امام حسین(ع)|حرم حسینی(ع)]] در سال ۱۲۱۱ق. و کشتار بیش از ۵۰۰۰ مسلمان<ref>الملل و النحل، سبحانی، ج۴، ص۵۸۷.</ref> شد. در سال ۱۳۴۳ق. و پس از یک استفتای صوری از علمای مدینه درباره عدم جواز ساخت بارگاه برای اهل‌ بیت(ع) و صحابه، این مشاهد ویران شدند.<ref>کشف الارتیاب، ص۵۱-۵۲.</ref> ترویج این عقاید در کشورهای اسلامی موجب ظهور موجی از حرکت‌های [[انتحاری]] در میان وابستگان به این حرکت گردیده است. جالب آن است که برخی این معارضه را در مسیر دعوت به وحدت اسلامی تعریف کرده‌اند.<ref>نک: منهج شیخ الاسلام ابن‌ تیمیه، ص۱۱۰.</ref> [[ابن قیم جوزی]] (درگذشت ۷۵۱ق) بزرگ‌ترین شاگرد و مروج افکار ابن‌ تیمیه به شمار می‌آید. نیز [[ابن سید المرسلین]] (درگذشت ۷۳۴ق)، [[ابن عبدالدائم]] (درگذشت ۷۷۵ق)، [[ذهبی]] (درگذشت ۷۴۸ق)، و [[ابن کثیر]] (درگذشت ۷۷۴ق) از ستایشگران وی هستند.<ref>نک: الرد الوافر، ص۲۶-۱۳۵.</ref>  


==مخالفان ابن تیمیه==
==مخالفان ابن تیمیه==
برخی، مخالفان ابن‌ تیمیه را چهار دسته دانسته‌اند: فقیهان و قاضیان، متکلمان [[اشعری]]، [[صوفیه]] و [[شیعه]].<ref>دعاوی المناوئین، ص۶۲-۷۳.</ref> اوج این مخالفت در جانب فقیهان مربوط به فتوای عدم انعقاد [[طلاق]] در فرض قسم بر طلاق و یک طلاق شمردن اجرای صیغه سه طلاقه، عدم انعقاد طلاق [[محرم|مُحرِم]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۷، ص۹۷.</ref> و نیز عدم جواز قصد سفر برای [[زیارت]] قبور یا توسل به ایشان و دعا به پیشگاهشان است؛ چنان‌که اشاعره نیز به نگارش کتاب‌های العقیدة الحمویه و سپس العقیدة الواسطیه درباره مسائل [[تجسیم]] و [[تشبیه]] خرده گرفته‌اند. صوفیه و در رأس آنان [[نصر منبجی]] (درگذشت ۷۱۹ق) نیز به حمایت از [[ابن عربی]] (درگذشت ۶۳۸ق) در برابر تکفیرهای ابن‌ تیمیه<ref>رأس الحسین، ص۴۱.</ref> برخاستند.<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۵۷.</ref> نگارش منهاج السنة النبویه و رویکرد [[ناصبی|ناصبی‌وار]] آن در کنار رسائل، فتاوا و جنگ‌های ابن‌ تیمیه بر ضدّ شیعه نیز موجب برانگیختن احساسات شیعیان شد. [[تقی‌ الدین سبکی شافعی|تقی‌ الدین سُبکی شافعی]] (درگذشت ۷۵۶ق)، با نگارش کتاب‌های [[الدرّة المضیئة فی الرد علی ابن‌ تیمیه(کتاب)|الدرّة المضیئة فی الرد علی ابن‌ تیمیه]] و [[شفاء السقام فی زیارة خیر الاَنام(کتاب)|شفاء السقام فی زیارة خیر الاَنام]] و [[السیف الصقیل(کتاب)|السیف الصقیل]]، [[ملا علی قاری حنفی]] (درگذشت ۱۰۱۴ق) در شرح خود بر شفاء السقام، [[محمد بن ابی‌بکر اخنائی مالکی|محمد بن ابی‌بکر اَخنائی مالکی]] (درگذشت ۷۶۳ق) در کتاب [[المقالة المرضیة فی الرد علی ابن‌ تیمیه(کتاب)|المقالة المرضیة فی الرد علی ابن‌ تیمیه]]، [[علی بن محمد سمهودی شافعی]] (درگذشت ۹۱۱ق) در [[وفاء الوفاء باخبار‌ دار المصطفی|وفاء الوَفاء باَخبار‌ دار المصطفی]] درباره [[زیارت]]، [[شفاعت]]، [[توسل]] و استغاثه، [[محمد بن علی زملکانی شافعی|محمد بن علی زَمْلَکانی شافعی]] در [[الدرة المضیئة فی الرد علی ابن‌ تیمیه(کتاب)|الدرة المضیئة فی الرد علی ابن‌ تیمیه]]، [[تقی‌ الدین حصنی شافعی]] (درگذشت ۸۲۹ق) در [[دفع شبه من شبه و تمرد(کتاب)|دفع شبه من شبّه و تمرّد]] و بسیاری دیگر به نقد دیدگاه‌های وی پرداخته‌اند.<ref>نک: معجم ما الّفه علماء الامامه.</ref> هر دو گروه اشعاری نیز در نقد یکدیگر سروده‌اند<ref>نک: الوافی بالوفیات، ج۲۱، ص۲۶۲؛ قس: اعیان الشیعه، ج۵، ص۳۹۸.</ref> که پاره‌ای از آن‌ها در کتاب [[الحمیة الاسلامیه(کتاب)|الحمیة الاسلامیه]] گردآمده است.
برخی، مخالفان ابن‌ تیمیه را چهار دسته دانسته‌اند: فقیهان و قاضیان، متکلمان [[اشعری]]، [[صوفیه]] و [[شیعه]].<ref>دعاوی المناوئین، ص۶۲-۷۳.</ref> اوج این مخالفت در جانب فقیهان مربوط به فتوای عدم انعقاد [[طلاق]] در فرض قسم بر طلاق و یک طلاق شمردن اجرای صیغه سه طلاقه، عدم انعقاد طلاق [[محرم|مُحرِم]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۷، ص۹۷.</ref> و نیز عدم جواز قصد سفر برای [[زیارت]] قبور یا توسل به ایشان و دعا به پیشگاهشان است؛ چنان‌که اشاعره نیز به نگارش کتاب‌های العقیدة الحمویه و سپس العقیدة الواسطیه درباره مسائل [[تجسیم]] و [[تشبیه]] خرده گرفته‌اند. صوفیه و در رأس آنان [[نصر منبجی]] (درگذشت ۷۱۹ق) نیز به حمایت از [[ابن عربی]] (درگذشت ۶۳۸ق) در برابر تکفیرهای ابن‌ تیمیه<ref>رأس الحسین، ص۴۱.</ref> برخاستند.<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۵۷.</ref> نگارش منهاج السنة النبویه و رویکرد [[ناصبی|ناصبی‌وار]] آن در کنار رسائل، فتاوا و جنگ‌های ابن‌ تیمیه بر ضدّ شیعه نیز موجب برانگیختن احساسات شیعیان شد. [[تقی‌ الدین سبکی شافعی|تقی‌ الدین سُبکی شافعی]] (درگذشت ۷۵۶ق)، با نگارش کتاب‌های [[الدرّة المضیئة فی الرد علی ابن‌ تیمیه(کتاب)|الدرّة المضیئة فی الرد علی ابن‌ تیمیه]] و [[شفاء السقام فی زیارة خیر الاَنام(کتاب)|شفاء السقام فی زیارة خیر الاَنام]] و [[السیف الصقیل(کتاب)|السیف الصقیل]]، [[ملا علی قاری حنفی]] (درگذشت ۱۰۱۴ق) در شرح خود بر شفاء السقام، [[محمد بن ابی‌بکر اخنائی مالکی|محمد بن ابی‌بکر اَخنائی مالکی]] (درگذشت ۷۶۳ق) در کتاب [[المقالة المرضیة فی الرد علی ابن‌ تیمیه(کتاب)|المقالة المرضیة فی الرد علی ابن‌ تیمیه]]، [[علی بن محمد سمهودی شافعی]] (درگذشت ۹۱۱ق) در [[وفاء الوفاء باخبار‌ دار المصطفی|وفاء الوَفاء باَخبار‌ دار المصطفی]] درباره [[زیارت]]، [[شفاعت]]، [[توسل]] و استغاثه، [[محمد بن علی زملکانی شافعی|محمد بن علی زَمْلَکانی شافعی]] در [[الدرة المضیئة فی الرد علی ابن‌ تیمیه(کتاب)|الدرة المضیئة فی الرد علی ابن‌ تیمیه]]، [[تقی‌ الدین حصنی شافعی]] (درگذشت ۸۲۹ق) در [[دفع شبه من شبه و تمرد(کتاب)|دفع شبه من شبّه و تمرّد]] و بسیاری دیگر به نقد دیدگاه‌های وی پرداخته‌اند.<ref>نک: معجم ما الّفه علماء الامامه.</ref> هر دو گروه اشعاری نیز در نقد یکدیگر سروده‌اند<ref>نک: الوافی بالوفیات، ج۲۱، ص۲۶۲؛ قس: اعیان الشیعه، ج۵، ص۳۹۸.</ref> که پاره‌ای از آن‌ها در کتاب [[الحمیة الاسلامیه(کتاب)|الحمیة الاسلامیه]] گردآمده است.


نقل و نقد افکار ابن‌ تیمیه گاه با زیاده‌روی‌هایی در هر دو طیف روبه رو شده؛ چنان‌که خود او از تعمّد بر دروغ‌پردازی در زمینه عقایدش خبر داده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۲.</ref> دامنه این مخالفت تا بدان جا پیش رفت که افرادی چون [[محمد بن عبدالمؤمن حصنی شافعی]] (درگذشت ۸۲۹ق)<ref>الضوء اللامع، ج۶، ص۸۳.</ref> وی را [[تکفیر]] کردند و برخی نیز افرادی که او را شیخ الاسلام بدانند، کافر دانستند.<ref>نک: الرد الوافر، ص۲۱.</ref>
نقل و نقد افکار ابن‌ تیمیه گاه با زیاده‌روی‌هایی در هر دو طیف روبه رو شده؛ چنان‌که خود او از تعمّد بر دروغ‌پردازی در زمینه عقایدش خبر داده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۲.</ref> دامنه این مخالفت تا بدان جا پیش رفت که افرادی چون [[محمد بن عبدالمؤمن حصنی شافعی]] (درگذشت ۸۲۹ق)<ref>الضوء اللامع، ج۶، ص۸۳.</ref> وی را [[تکفیر]] کردند و برخی نیز افرادی که او را شیخ الاسلام بدانند، کافر دانستند.<ref>نک: الرد الوافر، ص۲۱.</ref>  


==مطالعه بیشتر==
==مطالعه بیشتر==