پرش به محتوا

عبدالله بن زبیر: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۰۳۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۹ ژانویهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۸: خط ۳۸:
او پوستی به رنگ سبز تیره و بدنی لاغر، قدی میانه، محاسنی زرد و بسیار کم پشت<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> و موهایی بلند و پر پشت<ref>الکامل، ج۴، ص۳۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> داشت و پدرش وی را شبیه‌ترین مردم به ابوبکر می‌دانست.<ref>الاصابه، ج۴، ص۸۱.</ref>  
او پوستی به رنگ سبز تیره و بدنی لاغر، قدی میانه، محاسنی زرد و بسیار کم پشت<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> و موهایی بلند و پر پشت<ref>الکامل، ج۴، ص۳۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> داشت و پدرش وی را شبیه‌ترین مردم به ابوبکر می‌دانست.<ref>الاصابه، ج۴، ص۸۱.</ref>  
==ویژگی باطنی==  
==ویژگی باطنی==  
ابن‌ زبیر را مردی شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان <ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> و درعین حال بدخلق و حسود معرفی کرده‌اند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۹۲؛ شرح نهج‌ البلاغه، ج۶، ص۳۴۳.</ref> غرورش تاجایی بود که در روابط زناشویی پدر و مادرش دخالت می‌کرد و به ‌سبب تعصب به مادر<ref>الاوائل، ص۱۵۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۹-۱۰.</ref> سرانجام منجر به جدایی آنان شد.<ref>اسد الغابه، ج۶، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۶.</ref> حرص و بخل شدیدش ضرب المثل بود<ref>الاوائل، ص۲۲۰؛ النهایه، ج۳، ص۲۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۵۲.</ref> و اعتراض کسانی<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴.</ref> را ضدّ وی بر‌انگیخت<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۸.</ref>.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۶.</ref>
ابن‌ زبیر را مردی شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان <ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> و درعین حال بدخلق و حسود معرفی کرده‌اند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۹۲؛ شرح نهج‌ البلاغه، ج۶، ص۳۴۳.</ref> غرورش تاجایی بود که در روابط زناشویی پدر و مادرش دخالت می‌کرد و به ‌سبب تعصب به مادر<ref>الاوائل، ص۱۵۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۹-۱۰.</ref> سرانجام منجر به جدایی آنان شد.<ref>اسد الغابه، ج۶، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۶.</ref> حرص و بخل شدیدش<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۶.</ref> ضرب المثل بود<ref>الاوائل، ص۲۲۰؛ النهایه، ج۳، ص۲۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۵۲.</ref>.<ref>انساب الاشراف، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴.</ref>.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۸.</ref>
تنگ‌چشمی او زیاد بود و هنگامی که وی به جذب رهبران قبایل نیاز داشت، همین ویژگی بر مقبولیت عمومی او اثر منفی نهاد.<ref>دولت امویان، ص۱۱۲.</ref> او مردم بادیه‌نشین را که به یاری‌اش آمده بودند، افرادی بی‌ارزش خواند.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۹؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۱.</ref>  
تنگ‌چشمی او زیاد بود<ref>دولت امویان، ص۱۱۲.</ref> او مردم بادیه‌نشین را که به یاری‌اش آمده بودند، افرادی بی‌ارزش خواند.<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۹؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۱.</ref>  
==همسران==  
==همسران==  
نفیسه دختر [[امام حسن(ع)]]<ref>جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶.</ref>؛ عایشه دختر عثمان بن عفان،<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۲.</ref>؛ عایشه دختر عبدالرحمن بن حارث و خواهرانش رَیطه و حَنتَمه، تُماضر دختر مَنظور<ref>جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ ج۹، ص۴۴۹.</ref>را جزء همسران وی دانسته‌اند.
نفیسه دختر [[امام حسن(ع)]]<ref>جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶.</ref>؛ عایشه دختر عثمان بن عفان،<ref>انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۲.</ref>؛ عایشه دختر عبدالرحمن بن حارث و خواهرانش رَیطه و حَنتَمه، تُماضر دختر مَنظور<ref>جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ ج۹، ص۴۴۹.</ref>را جزء همسران وی دانسته‌اند.
خط ۴۵: خط ۴۵:
محدثان و دانشمندان بسیاری را از نسل ابن‌ زبیر شمرده‌اند که از جمله آنان ابوعبدالله [[زبیر بن بکار|زبیر بن بَکار]] است.<ref>نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۶۵-۸۰.</ref> او قضاوت [[کوفه]] را در مدتی طولانی از سوی عباسیان عهده‌دار شد و تألیفات فراوان داشت.<ref>الانساب، ج۶، ص۲۶۶؛ الاعلام، ج۳، ص۴۲.</ref>  
محدثان و دانشمندان بسیاری را از نسل ابن‌ زبیر شمرده‌اند که از جمله آنان ابوعبدالله [[زبیر بن بکار|زبیر بن بَکار]] است.<ref>نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۶۵-۸۰.</ref> او قضاوت [[کوفه]] را در مدتی طولانی از سوی عباسیان عهده‌دار شد و تألیفات فراوان داشت.<ref>الانساب، ج۶، ص۲۶۶؛ الاعلام، ج۳، ص۴۲.</ref>  
==نقل روایات==
==نقل روایات==
ابن‌ زبیر را در طبقه میانی اصحاب در تعداد فتوا و هم‌ردیف [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، [[ام سلمه|أمّ سلمه]]، [[انس بن مالک|أنس بن مالک]] و [[ابوسعید خدری|أبوسعید خُدری]] به شمار آورده‌اند.<ref>شذرات الذهب، ج۱، ص۲۶۰.</ref> [[احمد بن حنبل]] ۳۲ [[حدیث]] از او در [[مسند احمد بن حنبل|مسند]] خود نقل کرده و [[ذهبی]] روایت‌های او را ۳۳ حدیث مسند دانسته است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۳.</ref> او از [[زبیر بن عوام|پدرش]]، پدر بزرگش ابوبکر، مادرش اسماء، خاله‌اش [[عایشه]]، [[عمر بن خطاب|عمر]]، [[عثمان بن عفان|عثمان]] و دیگران روایت نقل کرده است.
ابن‌ زبیر را در طبقه میانی اصحاب در تعداد فتوا و هم‌ردیف [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، [[ام سلمه|أمّ سلمه]]، [[انس بن مالک|أنس بن مالک]] و [[ابوسعید خدری|أبوسعید خُدری]] به شمار آورده‌اند.<ref>شذرات الذهب، ج۱، ص۲۶۰.</ref> [[احمد بن حنبل]] ۳۲ [[حدیث]] از او نقل کرده و [[ذهبی]] روایت‌های او را ۳۳ حدیث مسند دانسته است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۳.</ref>
==فضیلت‌سازی برای خود==
==فضیلت‌سازی برای خود==
زبیریان گزارش‌هایی برای بزرگ‌نمایی ابن‌ زبیر جعل کرده‌اند؛ مثل:  
زبیریان گزارش‌هایی برای بزرگ‌نمایی ابن‌ زبیر جعل کرده‌اند؛ مثل:  
خط ۶۴: خط ۶۴:
==در زمان خلیفه اول، دوم و سوم==
==در زمان خلیفه اول، دوم و سوم==
{{جعبه نقل قول | عنوان= پیامبر(ص) به ابن زبیر:| نقل‌قول= وای بر مردم از دست تو! و وای بر تو از دست مردم! |تاریخ بایگانی | | منبع = | شیبانی، الآحاد والمثانی، ج۱، ص۴۱۴.| تراز = چپ| عرض = 32۰px | اندازه خط = 12px|رنگ پس‌زمینه=#99CC00| گیومه نقل‌قول = | تراز منبع = چپ}}
{{جعبه نقل قول | عنوان= پیامبر(ص) به ابن زبیر:| نقل‌قول= وای بر مردم از دست تو! و وای بر تو از دست مردم! |تاریخ بایگانی | | منبع = | شیبانی، الآحاد والمثانی، ج۱، ص۴۱۴.| تراز = چپ| عرض = 32۰px | اندازه خط = 12px|رنگ پس‌زمینه=#99CC00| گیومه نقل‌قول = | تراز منبع = چپ}}
در روزگار ابوبکر، داوطلبانه سردسته گروهی از نوجوانان شد که در اجرای فرمان خلیفه، دزدی سابقه‌دار را در [[بقیع]] گردن زدند.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۶۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۸.</ref> او در [[جنگ یرموک|نبرد یرموک]] همراه پدرش [[زبیر بن عوام|زبیر]] حاضر بود؛ اما چون ۱۲ سال داشت، در جنگ شرکت نکرد.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۵۷۱؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۴.</ref> در مسابقه شترسواری با [[عمر بن خطاب|عمَر]] بر او پیروز شد.<ref>المصنف، صنعانی، ج۸، ص۴۶۸؛ کنز العمال، ج۱۶، ص۷۲۹.</ref>  
در روزگار ابوبکر، داوطلبانه سردسته گروهی از نوجوانان شد که در اجرای فرمان خلیفه، دزدی سابقه‌دار را در [[بقیع]] گردن زدند.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۶۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۸.</ref> او در [[جنگ یرموک|نبرد یرموک]] همراه پدرش [[زبیر بن عوام|زبیر]] حاضر بود<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۵۷۱؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۴.</ref> در مسابقه شترسواری با [[عمر بن خطاب|عمَر]] بر او پیروز شد.<ref>المصنف، صنعانی، ج۸، ص۴۶۸؛ کنز العمال، ج۱۶، ص۷۲۹.</ref>  
در زمان [[عثمان بن عفان|عثمان]] در روند [[یکسان‌سازی مصاحف]]، جزء کاتبان نسخه‌های [[قرآن]] بود.<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۲۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> در حمله به مغرب شرکت داشت و به ادعای خود، با کشتن فرمانده لشکر دشمن، باعث پیروزی شد.<ref>فتوح البلدان، ص۲۲۴؛ المنتظم، ج۴، ص۳۴۴.</ref> او در زمان شورش مردم بر ضدّ عثمان، از مدافعان عثمان بود که خانه‌اش را ترک نکرد.<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۰۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۸۱.</ref> و هنگام محاصره در مواجهه با معترضان زخمی شد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۶؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۶۴.</ref>  
در زمان [[عثمان بن عفان|عثمان]] در روند [[یکسان‌سازی مصاحف]]، جزء کاتبان نسخه‌های [[قرآن]] بود.<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۲۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.</ref> در حمله به مغرب شرکت داشت و به ادعای خود، با کشتن فرمانده لشکر دشمن، باعث پیروزی شد.<ref>فتوح البلدان، ص۲۲۴؛ المنتظم، ج۴، ص۳۴۴.</ref> او در زمان شورش مردم بر ضدّ عثمان، از مدافعان عثمان بود که خانه‌اش را ترک نکرد.<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۰۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۸۱.</ref> و هنگام محاصره در مواجهه با معترضان زخمی شد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۶؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۶۴.</ref>  
==در زمان امام علی(ع)==
==در زمان امام علی(ع)==
خط ۷۱: خط ۷۱:
عاطفه فراوان میان ابن‌ زبیر و [[عایشه]] باعث شد تا [[طلحه]] و [[زبیر]] او را برای قانع‌کردن عایشه در اتحاد با خود در [[جنگ جمل]] به خدمت گیرند.<ref>الجمل، ص۲۲۹؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۶.</ref> بعدها وقتی عایشه از [[عبدالله بن عمر|ابن عمر]] پرسید که چرا او را از اینکار باز نداشته است، ابن‌ عمر نفوذ ابن‌ زبیر را مانع از آن دانسته بود.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۰؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۴۶.</ref>  
عاطفه فراوان میان ابن‌ زبیر و [[عایشه]] باعث شد تا [[طلحه]] و [[زبیر]] او را برای قانع‌کردن عایشه در اتحاد با خود در [[جنگ جمل]] به خدمت گیرند.<ref>الجمل، ص۲۲۹؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۶.</ref> بعدها وقتی عایشه از [[عبدالله بن عمر|ابن عمر]] پرسید که چرا او را از اینکار باز نداشته است، ابن‌ عمر نفوذ ابن‌ زبیر را مانع از آن دانسته بود.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۰؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۴۶.</ref>  
در جنگ جمل، سگان سرزمین حَوْأب به عایشه پارس کردند و او به یاد [[حدیث]] [[پیامبر(ص)|پیامبر]] افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگ‌های [[حوأب]] سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن‌ زبیر ۵۰ تن از بنی‌عامر را واداشت تا شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴؛ الفتوح، ج۲، ص۴۵۸.</ref> این گواهی نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۸۲؛ تذکرة الخواص، ص۶۸.</ref>  
در جنگ جمل، سگان سرزمین حَوْأب به عایشه پارس کردند و او به یاد [[حدیث]] [[پیامبر(ص)|پیامبر]] افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگ‌های [[حوأب]] سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن‌ زبیر ۵۰ تن از بنی‌عامر را واداشت تا شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴؛ الفتوح، ج۲، ص۴۵۸.</ref> این گواهی نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۸۲؛ تذکرة الخواص، ص۶۸.</ref>  
ابن‌ زبیر در راه [[بصره]] پس از نزاع طلحه و زبیر بر سر امامت لشکر، در کنار [[محمد بن طلحه]] امامت را عهده‌دار بود.<ref>الطبقات، ج۵، ص۴۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۸؛ الجمل، ص۲۸۲.</ref> پس از ورود به بصره و بر خلاف پیمان آتش بسی که با [[عثمان بن حنیف|عثمان بن حُنَیف]] حاکم بصره تا رسیدن امام علی(ع) بسته بودند، در رأس گروهی محافظان مسلمان را کشت و [[بیت‌ المال]] را تصرف کرد.<ref>فتوح البلدان، ص۳۶۵؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۸.</ref> او که فرمانده پیاده نظام جمل بود،<ref>الاخبار الطوال، ص۱۴۶؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.</ref> در آغاز نبرد، با آگاهی از تصمیم پدرش زبیر برای کناره‌گیری از جنگ، کوشید با ترسو خواندن پدرش او را از این کار بازدارد.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۷۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۳.</ref> عبدالله در این جنگ با [[مالک اشتر]] درگیر شد و با وجود بیش از ۳۰ زخم<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.</ref> جان سالم به ‌در برد.<ref>الجمل، ص۳۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶؛ الاصابه، ج۴، ص۸۲.</ref> و در خانه مردی از [[قبیله ازد]] پنهان شد و بعدا مشمول عفو امام علی(ع) قرار گرفت.<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۸۵.</ref>  
ابن‌ زبیر در راه [[بصره]] پس از نزاع طلحه و زبیر بر سر امامت لشکر، در کنار [[محمد بن طلحه]] امامت را عهده‌دار بود.<ref>الطبقات، ج۵، ص۴۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۸؛ الجمل، ص۲۸۲.</ref> پس از ورود به بصره و بر خلاف پیمان آتش بسی که با [[عثمان بن حنیف|عثمان بن حُنَیف]] حاکم بصره تا رسیدن امام علی(ع) بسته بودند، در رأس گروهی محافظان مسلمان را کشت و [[بیت‌ المال]] را تصرف کرد.<ref>فتوح البلدان، ص۳۶۵؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۸.</ref> او که فرمانده پیاده نظام جمل بود،<ref>الاخبار الطوال، ص۱۴۶؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.</ref> در آغاز نبرد، با آگاهی از تصمیم پدرش برای کناره‌گیری از جنگ، کوشید با ترسو خواندن پدرش او را از این کار بازدارد.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۷۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۳.</ref> عبدالله در این جنگ با [[مالک اشتر]] درگیر شد و با وجود بیش از ۳۰ زخم<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.</ref> جان سالم به ‌در برد.<ref>الجمل، ص۳۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶؛ الاصابه، ج۴، ص۸۲.</ref> و در خانه‌ای پنهان شد و بعدا مشمول عفو امام علی(ع) قرار گرفت.<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۸۵.</ref>  
===در جنگ صفین===
===در جنگ صفین===
او پس از کناره‌گیری از طرفین درگیر در [[جنگ صفین|صفین]]، به دعوت [[معاویه]]، در جمع معتزلان از [[امام علی(ع)|امام علی]] برای نظارت بر حکمیت به [[دومة الجندل]] رفت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۸؛ الاخبار الطوال، ص۱۹۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۵۱.</ref> وی در این گردهمایی به [[عبدالله بن عمر]]، پیشنهاد پذیرش خلافت داد؛ ولی او نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۴.</ref>  
او پس از کناره‌گیری از طرفین درگیر در [[جنگ صفین|صفین]]، به دعوت [[معاویه]]، در جمع معتزلان از [[امام علی(ع)|امام علی]] برای نظارت بر حکمیت به [[دومة الجندل]] رفت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۸؛ الاخبار الطوال، ص۱۹۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۵۱.</ref> وی در این گردهمایی به [[عبدالله بن عمر]]، پیشنهاد پذیرش خلافت داد؛ ولی او نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۴.</ref>  
خط ۷۷: خط ۷۷:
معاویه از جاه‌طلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش [[یزید بن معاویه|یزید]] سخت هشدار داد<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۵؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.</ref>؛ اما توانست از او [[بیعت]] بگیرد و وی را با تهدید و تطمیع در [[مدینه النبی|مدینه]] آرام نگاه دارد.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۰.</ref> وی در زمان معاویه در حمله به قسطنطنیه<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۲.</ref> با او همکاری کرد.
معاویه از جاه‌طلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش [[یزید بن معاویه|یزید]] سخت هشدار داد<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۵؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.</ref>؛ اما توانست از او [[بیعت]] بگیرد و وی را با تهدید و تطمیع در [[مدینه النبی|مدینه]] آرام نگاه دارد.<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۰.</ref> وی در زمان معاویه در حمله به قسطنطنیه<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۲.</ref> با او همکاری کرد.
==در زمان امام حسن و امام حسین(ع)==
==در زمان امام حسن و امام حسین(ع)==
در دوران بنی‌امیه با توجه به جایگاه معنوی و اجتماعی [[امام حسن مجتبی(ع)|امام حسن]] و [[امام حسین(ع)]] برخوردی رخ نداد؛ بلکه با وجود کینه‌ای که در دل داشت، مدارا ورزید و تابع اوضاع روز بود. در مواردی تلاش برای امتیازگیری از [[معاویه]] با تهدید به جانبداری از [[اهل‌ بیت(ع)]] انجام می‌داد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۵؛ الطبقات، خامسه۱، ص۳۴۵.</ref> ازدواج او با ام‌ الحسن<ref>المحبّر، ص۵۷؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱.</ref> و ازدواج پسر برادرش با ام ‌سلمه دختران امام حسن(ع)<ref>نسب قریش، ص۵۰؛ المحبّر، ص۵۷.</ref> و ازدواج برادرش با سکینه دختر امام حسین(ع) از سیاست‌بازی‌های او و خاندانش در روابط با اهل‌ بیت(ع) است.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۵۲۶.</ref>  
در دوران بنی‌امیه با توجه به جایگاه معنوی و اجتماعی [[امام حسن مجتبی(ع)|امام حسن]] و [[امام حسین(ع)]] برخوردی رخ نداد؛ بلکه با وجود کینه‌ای که در دل داشت، مدارا ورزید. در مواردی تلاش برای امتیازگیری از [[معاویه]] با تهدید به جانبداری از [[اهل‌ بیت(ع)]] انجام می‌داد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۵؛ الطبقات، خامسه۱، ص۳۴۵.</ref> ازدواج او با ام‌ الحسن<ref>المحبّر، ص۵۷؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱.</ref> و ازدواج پسر برادرش با ام ‌سلمه دختران امام حسن(ع)<ref>نسب قریش، ص۵۰؛ المحبّر، ص۵۷.</ref> و ازدواج برادرش با سکینه دختر امام حسین(ع) از سیاست‌بازی‌های او و خاندانش در روابط با اهل‌ بیت(ع) است.<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۵۲۶.</ref>  
با حضور امام حسین(ع) در [[مکه]]، ابن‌ زبیر مجالی برای دعوت به خود نمی‌دید، ایشان را به سفر به [[عراق]] تشویق کرد؛ هر چند برای دفع اتهام از خود، آمادگی‌اش را برای همکاری مطرح می‌کرد. امام حسین(ع) هنگام خروج، نماندن خود را در مکه، به حدیثی از پیامبر خدا(ص) مستند دانست که ظهور فتنه‌گری را در مکه پیش‌بینی کرده بود که باعث شکستن حرمت کعبه می‌شود.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۶۶، ۳۳۹.</ref> و درباره این رخداد به ابن‌ زبیر هشدار داد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵.</ref> همین روایت را ابن‌ عباس، ابن‌ عمر و [[عبدالله بن عمرو عاص]] نیز به ابن زبیر یادآوری کردند و او را از این کار بازداشتند.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۲۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.</ref>  
با حضور امام حسین(ع) در [[مکه]]، ابن‌ زبیر مجالی برای دعوت به خود نمی‌دید، ایشان را به سفر به [[عراق]] تشویق کرد؛ هر چند برای دفع اتهام از خود، آمادگی‌اش را برای همکاری مطرح می‌کرد. امام حسین(ع) هنگام خروج، نماندن خود را در مکه، به حدیثی از پیامبر خدا(ص) مستند دانست که ظهور فتنه‌گری را در مکه پیش‌بینی کرده بود که باعث شکستن حرمت کعبه می‌شود.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۶۶، ۳۳۹.</ref> و درباره این رخداد به ابن‌ زبیر هشدار داد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵.</ref> همین روایت را ابن‌ عباس، ابن‌ عمر و [[عبدالله بن عمرو عاص]] نیز به ابن زبیر یادآوری کردند و او را از این کار بازداشتند.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۲۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.</ref>  
==در زمان یزید==
==در زمان یزید==
خط ۸۴: خط ۸۴:
پس از رسیدن خبر شهادت [[امام حسین(ع)]]، خطابه‌ای در رثای وی خواند و با کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۷.</ref>
پس از رسیدن خبر شهادت [[امام حسین(ع)]]، خطابه‌ای در رثای وی خواند و با کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۷.</ref>
===عدم پذیرش بیعت با یزید===
===عدم پذیرش بیعت با یزید===
یزید با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از نقره، از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، با آن غل و زنجیر نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۷-۳۲۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۵.</ref>
یزید با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از نقره، از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۷-۳۲۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۵.</ref>
حاکم مکه و مدینه، به فرمان یزید برای دستگیری ابن‌ زبیر و برای گرفتن بیعت، به مکه آمد. فرماندهی این نیروها را عمرو برادر ابن‌ زبیر که مادرش از بنی‌امیه<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۸.</ref> بود عهده‌دار شد. نبرد کوتاهی میان نیروهای ابن‌ زبیر و لشکر عمرو که در میانشان طرفداران ابن زبیر بودند، صورت گرفت و لشکر عمرو پراکنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به اسارت نیروهای او درآمد.<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۰.</ref>
حاکم مکه و مدینه، به فرمان یزید برای دستگیری ابن‌ زبیر و برای گرفتن بیعت، به مکه آمد. فرماندهی این نیروها را عمرو برادر ابن‌ زبیر که مادرش از بنی‌امیه<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۸.</ref> بود عهده‌دار شد. نبرد کوتاهی میان نیروهای ابن‌ زبیر و لشکر عمرو که در میانشان طرفداران ابن زبیر بودند، صورت گرفت و لشکر عمرو پراکنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به اسارت نیروهای او درآمد.<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۰.</ref>
رفتار ابن‌ زبیر در برخورد با برادرش، نارضایتی مردم مکه را در پی داشت<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.</ref>؛ زیرا وی عمرو را در زندانی تنگ<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۴۰.</ref> محبوس کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۹.</ref> و پس از مدتی زندان را بر سر وی و همراهانش ویران کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۱.</ref>
ابن‌ زبیر<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.</ref>؛عمرو را در زندانی تنگ<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۴۰.</ref> محبوس کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۹.</ref> و پس از مدتی زندان را بر سر وی و همراهانش ویران کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۱.</ref>
===رد پیشنهاد یزید برای تسلیم شدن===
===رد پیشنهاد یزید برای تسلیم شدن===
ابن‌ زبیر پس از پیروزی، با مشورت مادرش اسماء<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۳.</ref>، با رد پیشنهادهای مکرر یزید برای تسلیم شدن، مردم را به خلع او فراخواند<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۸.</ref> و مردم مدینه را به خود دعوت کرد. مردم مدینه، با [[عبدالله بن مطیع عدوی|عبدالله بن مُطیع عَدوی]] به نیابت از او بیعت کردند<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۷.</ref>.<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۶۹.</ref>
ابن‌ زبیر پس از پیروزی، با مشورت مادرش اسماء<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۳.</ref>، با رد پیشنهادهای مکرر یزید برای تسلیم شدن، مردم را به خلع او فراخواند<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۸.</ref> و مردم مدینه را به خود دعوت کرد. مردم مدینه، با [[عبدالله بن مطیع عدوی|عبدالله بن مُطیع عَدوی]] به نیابت از او بیعت کردند<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۷.</ref>.<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۶۹.</ref>
یزید لشکری را برای سرکوب ابن‌ زبیر به حجاز گسیل داشت. این لشکر نخست مدینه را محاصره کرده و سه روز به مردم مدینه مهلت داد تا با فرمانبرداری از یزید، برای سرکوب ابن‌ زبیر با لشکر شام همکاری کنند؛ اما آنان نپذیرفتند و <ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.</ref>، با لشکر شام به نبرد برخاستند.<ref>المنتظم، ج۶، ص۱۶.</ref>  پس از شکست مردم مدینه، به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس آنان را بر لشکر خود مباح کرد.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۵.</ref>
یزید لشکری را برای سرکوب ابن‌ زبیر فرستاد. این لشکر مدینه را محاصره کرده و سه روز به مردم مهلت داد با لشکر شام همکاری کنند؛ اما آنان نپذیرفتند و <ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.</ref>، با لشکر شام به نبرد برخاستند.<ref>المنتظم، ج۶، ص۱۶.</ref>  پس از شکست مردم مدینه، به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس آنان را بر لشکر خود مباح کرد.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۵.</ref>
شامیان با قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس و پس از اعتراف از افراد به بندگی برای یزید، به سوی مکه آمدند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۰.</ref>
شامیان با قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس و پس از اعتراف از افراد به بندگی برای یزید، به سوی مکه آمدند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۰.</ref>
===جنگ با لشکر یزید===
===جنگ با لشکر یزید===
لشکر شام، مکه را محاصره کرد<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.</ref>
لشکر شام، مکه را محاصره کرد<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.</ref>.<ref>معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۵؛ الروض المعطار، ص۱۸۸.</ref> <ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۶۰۰؛ قاموس الحرمین، ص۵۶.</ref> یاران ابن‌ زبیر در [[مسجدالحرام]] مستقر گشتند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.</ref> شامیان به پیشنهاد فرمانده پیشین خود،<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۷.</ref>، بر کوه‌های مشرف بر مسجدالحرام منجنیق نصب کردند<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹.</ref> و با پرتاب سنگ و گلوله‌های قیراندود و شعله‌ور، زبیریان را زیر فشار قرار دادند. سنگ‌ها با اصابت به کعبه، آن را ویران کرد<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۹؛ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹.</ref> و به آتش کشاند. آتش پرده‌های میان رکن یمانی و حجرالاسود و چوب‌های ساج بنای کعبه را سوزاند.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸، ص۲۰۳؛ اخبار الکرام، ص۱۳۳.</ref>
اردوگاه شامیان، [[حجون|حَجون]] بود.<ref>معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۵؛ الروض المعطار، ص۱۸۸.</ref> <ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۶۰۰؛ قاموس الحرمین، ص۵۶.</ref> یاران ابن‌ زبیر در [[مسجدالحرام]] مستقر گشتند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.</ref> شامیان به پیشنهاد فرمانده پیشین خود،<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۷.</ref>، بر کوه‌های مشرف بر مسجدالحرام منجنیق نصب کردند<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹.</ref> و با پرتاب سنگ و گلوله‌های قیراندود و شعله‌ور، زبیریان را زیر فشار قرار دادند. سنگ‌ها با اصابت به کعبه، آن را ویران کرد<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۹؛ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹.</ref> و به آتش کشاند. آتش پرده‌های میان رکن یمانی و حجرالاسود و چوب‌های ساج بنای کعبه را سوزاند.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸، ص۲۰۳؛ اخبار الکرام، ص۱۳۳.</ref>
ابن‌ زبیر مانع خاموش‌کردن آتش شد تا با این ترفند، مکیان را در برابر لشکر شام استوار سازد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.</ref> <ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۸.</ref>  
ابن‌ زبیر مانع خاموش‌کردن آتش شد تا با این ترفند، مکیان را در برابر لشکر شام استوار سازد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.</ref> <ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۸.</ref>  
زبیریان از این رخداد بیشترین بهره تبلیغاتی را بردند و در خطابه‌هایشان شامیان را آتش‌زنان خانه خدا نامیدند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۲۰.</ref> شامیان با شنیدن خبر مرگ یزید دست از محاصره برداشتند.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۶۷؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۵.</ref>
زبیریان از این رخداد بیشترین بهره تبلیغاتی را بردند و در خطابه‌هایشان شامیان را آتش‌زنان خانه خدا نامیدند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۲، ص۲۰.</ref> شامیان با شنیدن خبر مرگ یزید دست از محاصره برداشتند.<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۶۷؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۵.</ref>
۴۹۲

ویرایش