در حال ویرایش تمیم بن اوس

هشدار: شما وارد نشده‌اید. نشانی آی‌پی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر وارد شوید یا یک حساب کاربری بسازید، ویرایش‌هایتان به نام کاربری‌تان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.

این ویرایش را می‌توان خنثی کرد. لطفاً تفاوت زیر را بررسی کنید تا تأیید کنید که این چیزی است که می‌خواهید انجام دهید، سپس تغییرات زیر را ذخیره کنید تا خنثی‌سازی ویرایش را به پایان ببرید.

نسخهٔ فعلی متن شما
خط ۳۲: خط ۳۲:
==پیش از مسلمانی==
==پیش از مسلمانی==


تمیم بن اوس بن خارجه از تیره دار بن‌ هانی از [[قبیله لخم]] بود که نسبش به قبیله بزرگ‌تر [[کهلان بن سبا قحطانی]] می‌رسید.<ref>جمهرة انساب العرب، ص422؛ الانساب، ج5، ص282.</ref> نام جد او در بیشتر منابع، خارجه خوانده شده است<ref>نسب معد، ج1، ص157؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص408؛ الطبقات، خلیفه، ص557.</ref> و گمان می‌رود که نام‌های دیگر همچون حارثه<ref>المنمق، ص244.</ref> و جاریه<ref>اسد الغابه، ج1، ص256.</ref> تصحیف آن باشد.
تمیم بن اوس بن خارجه از تیره دار بن‌ هانی از [[قبیله لخم]] بود که نسبش به قبیله بزرگ‌تر [[کهلان بن سبا قحطانی]] می‌رسید.<ref>جمهرة انساب العرب، ص422؛ الانساب، ج5، ص282.</ref> نام جد او در بیشتر منابع، خارجه خوانده شده است<ref>نسب معد، ج1، ص157؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص408؛ الطبقات، خلیفه، ص557.</ref> و گمان می‌رود که نام‌های دیگر همچون حارثه<ref>المنمق، ص244.</ref> و جاریه<ref>اسد الغابه، ج1، ص256.</ref> تصحیف آن باشد.


به تناسب قبیله یا شهر وی، از او با نسبت‌های گوناگون همچون داری (منسوب به تیره دار بن‌ هانی<ref>جمهرة انساب العرب، ص422؛ الانساب، ج5، ص282.</ref> یا دارین در [[بحرین]]،<ref>معجم البلدان، ج2، ص432؛ فیض القدیر، ج3، ص519.</ref> دیری (منسوب به دِیر که او پیش از اسلام‌آوردن در آن می‌زیسته است)،<ref>صحیح مسلم، ج1، ص142؛ سبل السلام، ج4، ص210.</ref> لخمی،<ref>الآحاد و المثانی، ج5، ص11.</ref> شامی،<ref>الجرح و التعدیل، ج2، ص440.</ref> و فلسطینی<ref>سیر اعلام النبلاء، ج2، ص442.</ref> یاد شده است. به فراخور نام دخترش رقیه، کنیه‌اش ابورقیه بوده است.<ref>تاریخ یحیی بن معین، ج1، ص15؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص286؛ الاستیعاب، ج1، ص193.</ref>  
به تناسب قبیله یا شهر وی، از او با نسبت‌های گوناگون همچون داری (منسوب به تیره دار بن‌ هانی<ref>جمهرة انساب العرب، ص422؛ الانساب، ج5، ص282.</ref> یا دارین در [[بحرین]]،<ref>معجم البلدان، ج2، ص432؛ فیض القدیر، ج3، ص519.</ref> دیری (منسوب به دِیر که او پیش از اسلام‌آوردن در آن می‌زیسته است)،<ref>صحیح مسلم، ج1، ص142؛ سبل السلام، ج4، ص210.</ref> لخمی،<ref>الآحاد و المثانی، ج5، ص11.</ref> شامی،<ref>الجرح و التعدیل، ج2، ص440.</ref> و فلسطینی<ref>سیر اعلام النبلاء، ج2، ص442.</ref> یاد شده است. به فراخور نام دخترش رقیه، کنیه‌اش ابورقیه بوده است.<ref>تاریخ یحیی بن معین، ج1، ص15؛ الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص286؛ الاستیعاب، ج1، ص193.</ref>


از زمان و مکان تولد تمیم آگاهی چندانی در دست نیست؛ همچنان که زندگی پیش از اسلام او نیز مبهم است. نصرانی بودن او<ref>الاستیعاب، ج1، ص194.</ref> تایید گشته و به سکونت او در دیر اشاره شده است.<ref>صحیح مسلم، ج1، ص142؛ سبل السلام، ج4، ص210.</ref> در شماری از منابع، از هم‌پیمانی او با [[حارث بن عبدالمطلب]]، عموی پدر [[پیامبر(ص)]]، سخن به میان آمده، اما سبب و چگونگی آن دانسته نیست.<ref>المنمق، ص244.</ref>  
از زمان و مکان تولد تمیم آگاهی چندانی در دست نیست؛ همچنان که زندگی پیش از اسلام او نیز مبهم است. نصرانی بودن او<ref>الاستیعاب، ج1، ص194.</ref> تایید گشته و به سکونت او در دیر اشاره شده است.<ref>صحیح مسلم، ج1، ص142؛ سبل السلام، ج4، ص210.</ref> در شماری از منابع، از هم‌پیمانی او با [[حارث بن عبدالمطلب]]، عموی پدر [[پیامبر(ص)]]، سخن به میان آمده، اما سبب و چگونگی آن دانسته نیست.<ref>المنمق، ص244.</ref>


==اسلام آوردن==
==اسلام آوردن==


بر پایه سخن مشهور، تمیم و برادرش نعیم به سال نهم ق. ([[عام الوفود]]) پس از [[نبرد تبوک]]، در [[مدینه]] نزد رسول خدا(ص) رفتند و اسلام آوردند.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص408؛ فتوح البلدان، ج1، ص153؛ الاستیعاب، ج1، ص194.</ref> پیامبر(ص) به درخواست تمیم، در نامه‌ای<ref>تاریخ دمشق، ج11، ص67؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص443.</ref> روستاهایی از [[بیت‌المقدس]] را به اقطاع به آن دو بخشید.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص408؛ فتوح البلدان، ج1، ص153؛ تاریخ دمشق، ج11، ص67.</ref> در این هنگام، [[شام]] هنوز در اختیار حکومت روم بود. نام این روستاها حبری یا حبرون، محل مرقد [[حضرت ابراهیم(ع)]]<ref>معجم البلدان، ج2، ص212.</ref> یا بیت عینون<ref>الطبقات، ج7، ص408؛ معجم البلدان، ج4، ص180.</ref> و یا بیت لحم، زادگاه [[حضرت عیسی(ع)]]<ref>معجم ما استعجم، ج1، ص289.</ref> یاد شده است.
بر پایه سخن مشهور، تمیم و برادرش نعیم به سال نهم ق. ([[عام الوفود]]) پس از [[نبرد تبوک]]، در [[مدینه]] نزد رسول خدا(ص) رفتند و اسلام آوردند.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص408؛ فتوح البلدان، ج1، ص153؛ الاستیعاب، ج1، ص194.</ref> پیامبر(ص) به درخواست تمیم، در نامه‌ای<ref>تاریخ دمشق، ج11، ص67؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص443.</ref> روستاهایی از [[بیت‌المقدس]] را به اقطاع به آن دو بخشید.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص408؛ فتوح البلدان، ج1، ص153؛ تاریخ دمشق، ج11، ص67.</ref> در این هنگام، [[شام]] هنوز در اختیار حکومت روم بود. نام این روستاها حبری یا حبرون، محل مرقد [[حضرت ابراهیم(ع)]]<ref>معجم البلدان، ج2، ص212.</ref> یا بیت عینون<ref>الطبقات، ج7، ص408؛ معجم البلدان، ج4، ص180.</ref> و یا بیت لحم، زادگاه [[حضرت عیسی(ع)]]<ref>معجم ما استعجم، ج1، ص289.</ref> یاد شده است.


بر خلاف مشهور، برخی بر آنند که تمیم همراه شش تن، از جمله برادرش نعیم، در [[مکه]] اسلام آورد و رسول خدا(ص) بخشی از شام را به آن دو بخشید. آنان پس از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه، دیگر بار خدمت پیامبر آمدند و آن نامه را تجدید کردند.<ref>المعجم الکبیر، ج22، ص320.</ref> پس از رحلت پیامبر(ص) دیگر بار در دوران [[ابوبکر]] به مدینه آمدند و تجدید نامه را درخواست کردند. ابوبکر در نامه‌ای به [[ابوعبیده جراح]]، فرمانده سپاه خود در شام، از او خواست تا به محتوای نامه عمل شود.<ref>تاریخ دمشق، ج11، ص66.</ref> به سخن بکری، تا هنگام وی به سال 487ق. قریه‌های یاد شده در دست خاندان تمیم داری بوده است.<ref>معجم ما استعجم، ج1، ص289.</ref> گفته‌اند هنگامی که بعدها برخی قصد معارضه با بازماندگان تمیم درباره این زمین‌ها را داشتند، [[غزالی]] (م. 505ق.) به کفر معارضان فتوا داد.<ref>سبل الهدی، ج10، ص437.</ref>  
بر خلاف مشهور، برخی بر آنند که تمیم همراه شش تن، از جمله برادرش نعیم، در [[مکه]] اسلام آورد و رسول خدا(ص) بخشی از شام را به آن دو بخشید. آنان پس از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه، دیگر بار خدمت پیامبر آمدند و آن نامه را تجدید کردند.<ref>المعجم الکبیر، ج22، ص320.</ref> پس از رحلت پیامبر(ص) دیگر بار در دوران [[ابوبکر]] به مدینه آمدند و تجدید نامه را درخواست کردند. ابوبکر در نامه‌ای به [[ابوعبیده جراح]]، فرمانده سپاه خود در شام، از او خواست تا به محتوای نامه عمل شود.<ref>تاریخ دمشق، ج11، ص66.</ref> به سخن بکری، تا هنگام وی به سال 487ق. قریه‌های یاد شده در دست خاندان تمیم داری بوده است.<ref>معجم ما استعجم، ج1، ص289.</ref> گفته‌اند هنگامی که بعدها برخی قصد معارضه با بازماندگان تمیم درباره این زمین‌ها را داشتند، [[غزالی]] (م. 505ق.) به کفر معارضان فتوا داد.<ref>سبل الهدی، ج10، ص437.</ref>


شاید بدین‌سبب، نامه‌ای که رسول خدا(ص) نوشت، به گفته [[قلقشندی]]، تا هنگام وی به سال821ق. همچنان در دست [[تمیمیان]] بود و هرگاه کسی با آنان منازعه می‌کرد، آنان با آوردن این نامه نزد سلطان، دادخواهی می‌کردند.<ref>صبح الاعشی، ج13، ص129.</ref> برخی از محققان معاصر، به دلیل آن که تمیم نیز مانند [[عبدالله بن سلام]] و [[کعب‌الاحبار]]، نصرانی و از هواداران حکومت بوده است، احتمال داده‌اند که خبر چنین نامه‌ای از ساخته‌های حاکمان، به ویژه [[معاویه]]، باشد.<ref>مکاتیب الرسول، ج3، ص515.</ref> برخی از شرق‌شناسان همانند وات و کرنکوف نیز در صحت این گزارش تردید کرده و آن را از ساخته‌های سده‌های پسین دانسته‌اند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج16، ص170.</ref>  
شاید بدین‌سبب، نامه‌ای که رسول خدا(ص) نوشت، به گفته [[قلقشندی]]، تا هنگام وی به سال821ق. همچنان در دست [[تمیمیان]] بود و هرگاه کسی با آنان منازعه می‌کرد، آنان با آوردن این نامه نزد سلطان، دادخواهی می‌کردند.<ref>صبح الاعشی، ج13، ص129.</ref> برخی از محققان معاصر، به دلیل آن که تمیم نیز مانند [[عبدالله بن سلام]] و [[کعب‌الاحبار]]، نصرانی و از هواداران حکومت بوده است، احتمال داده‌اند که خبر چنین نامه‌ای از ساخته‌های حاکمان، به ویژه [[معاویه]]، باشد.<ref>مکاتیب الرسول، ج3، ص515.</ref> برخی از شرق‌شناسان همانند وات و کرنکوف نیز در صحت این گزارش تردید کرده و آن را از ساخته‌های سده‌های پسین دانسته‌اند.<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج16، ص170.</ref>


نامه رسول خدا(ص) چندان اهمیت داشت که نوشته‌های مستقل پیرامون آن نگاشتند. از آن جمله، می‌توان به [[الضوء الساری فی خبر تمیم الداری]] نوشته [[مقریزی]] (م. 845ق.) و [[الفضل العمیم فی اقطاع تمیم]] نوشته [[سیوطی]] (م. 911ق.) اشاره کرد.<ref>کشف الظنون، ج2، ص1088، 1279؛ الذریعه، ج7، ص52؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص512.</ref>  
نامه رسول خدا(ص) چندان اهمیت داشت که نوشته‌های مستقل پیرامون آن نگاشتند. از آن جمله، می‌توان به [[الضوء الساری فی خبر تمیم الداری]] نوشته [[مقریزی]] (م. 845ق.) و [[الفضل العمیم فی اقطاع تمیم]] نوشته [[سیوطی]] (م. 911ق.) اشاره کرد.<ref>کشف الظنون، ج2، ص1088، 1279؛ الذریعه، ج7، ص52؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص512.</ref>


==دوره مسلمانی==
==دوره مسلمانی==


گزارش‌های منابع درباره زندگانی وی در دوره مسلمانی، آمیزه‌ای از واقعیت و قصه‌پردازی را در خود دارد. در این میان، گاه تشخیص سره از ناسره، آسان و گاه مشکل است. درباره زندگی وی در دوران حیات پیامبر(ص) آورده‌اند که او پس از اسلام آوردن در پی غزوه تبوک، همراه پیامبر(ص) در نبرد شرکت کرد.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص409.</ref> اما در تاریخ اسلام، غزوه‌ای پس از تبوک ثبت نشده است. نیز آورده‌اند که او اسبی به نام «ورد» را به پیامبر(ص) هدیه کرد که ایشان آن را به عمر بخشید.<ref>فتح الباری، ج5، ص173؛ بحار الانوار، ج16، ص111.</ref>  
گزارش‌های منابع درباره زندگانی وی در دوره مسلمانی، آمیزه‌ای از واقعیت و قصه‌پردازی را در خود دارد. در این میان، گاه تشخیص سره از ناسره، آسان و گاه مشکل است. درباره زندگی وی در دوران حیات پیامبر(ص) آورده‌اند که او پس از اسلام آوردن در پی غزوه تبوک، همراه پیامبر(ص) در نبرد شرکت کرد.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص409.</ref> اما در تاریخ اسلام، غزوه‌ای پس از تبوک ثبت نشده است. نیز آورده‌اند که او اسبی به نام «ورد» را به پیامبر(ص) هدیه کرد که ایشان آن را به عمر بخشید.<ref>فتح الباری، ج5، ص173؛ بحار الانوار، ج16، ص111.</ref>


===داستان دجال و حدیث جساسه===
===داستان دجال و حدیث جساسه===


جنجالی‌ترین گزارش‌ها درباره وی، داستان دجال و حدیث جساسه است که به «[[قصه دجال]]»، «[[حدیث الجساسه]]» و «قصة الجساسه» شهرت یافته است. بر پایه این داستان، تمیم پیش از مسلمان شدن، همراه شماری از لخمیان و جذامیان به میان دریا رفته و با موجودی عجیب که از آن با عنوان دجال و جساسه یاد کرده، برخورد نموده است. در ادامه این گزارش‌ها آمده که پیامبر(ص) پس از شنیدن این داستان، سخنان او را به گونه‌ای تاییدآمیز برای مردم گزارش کرده است.<ref>المعجم الکبیر، ج24، ص402-403؛ تاریخ دمشق، ج11، ص53؛ صحیح ابن‌حبان، ج15، ص194.</ref>  
جنجالی‌ترین گزارش‌ها درباره وی، داستان دجال و حدیث جساسه است که به «[[قصه دجال]]»، «[[حدیث الجساسه]]» و «قصة الجساسه» شهرت یافته است. بر پایه این داستان، تمیم پیش از مسلمان شدن، همراه شماری از لخمیان و جذامیان به میان دریا رفته و با موجودی عجیب که از آن با عنوان دجال و جساسه یاد کرده، برخورد نموده است. در ادامه این گزارش‌ها آمده که پیامبر(ص) پس از شنیدن این داستان، سخنان او را به گونه‌ای تاییدآمیز برای مردم گزارش کرده است.<ref>المعجم الکبیر، ج24، ص402-403؛ تاریخ دمشق، ج11، ص53؛ صحیح ابن‌حبان، ج15، ص194.</ref>


این گزارش افسانه‌گون در دوره معاصر از جانب دانشمندان سنی<ref>اضواء علی السنة المحمدیه، ص181-182.</ref> و شیعه<ref>این سنة الرسول، ص383-384؛ نقش ائمه در احیای دین، ج6، ص89-95؛ معالم المدرستین، ج2، ص49.</ref> نقد و رد شده است. بر پایه شماری از منابع شیعی، جنیان، گزارش [[بعثت]] رسول خدا(ص) را در یکی از بیابان‌های مسیر مدینه به شام، به تمیم داده‌اند.<ref>المناقب، ج1، ص76.</ref>  
این گزارش افسانه‌گون در دوره معاصر از جانب دانشمندان سنی<ref>اضواء علی السنة المحمدیه، ص181-182.</ref> و شیعه<ref>این سنة الرسول، ص383-384؛ نقش ائمه در احیای دین، ج6، ص89-95؛ معالم المدرستین، ج2، ص49.</ref> نقد و رد شده است. بر پایه شماری از منابع شیعی، جنیان، گزارش [[بعثت]] رسول خدا(ص) را در یکی از بیابان‌های مسیر مدینه به شام، به تمیم داده‌اند.<ref>المناقب، ج1، ص76.</ref>


===پیشنهاد ساخت نخستین منبر===
===پیشنهاد ساخت نخستین منبر===


نیز برخی از گزارش‌ها که در صحت آن‌ها تردید است، ادعا دارند که تمیم داری ساخت نخستین منبر در مدینه را پیشنهاد داده است. بر پایه این گزارش‌ها، هنگامی که پیامبر(ص) به علت خستگی از ایستاده سخن گفتن شِکوِه کرد، تمیم که در سفرهای خود به شام، نمونه‌ای از منبر را دیده بود، پیشنهاد ساخت آن را داد. پس از ساخته شدن آن منبر، پیامبر(ص) نخستین بار بر آن نشست و سخن گفت.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج1، ص249-250؛ البدایة و النهایه، ج6، ص143؛ فتح الباری، ج2، ص330.</ref> این‌گونه گزارش‌ها دستاویز مستشرقانی همچون دلاویدا، مؤلف مقاله تمیم الداری در دائرة المعارف اسلام، شده تا ساختن منبر در جهان اسلام را برگرفته از سنت مسیحی بدانند و تمیم را در آشنا ساختن مسلمانان با این‌گونه دستاوردهای مسیحیان مؤثر بشمارند. اما شماری از دانشوران مسلمان همچون [[احمد محمد شاکر]] به تفصیل به نقد این داستان و نقش تمیم در انتقال سنت‌های مسیحی پرداخته‌اند.<ref>نک: دانشنامه جهان اسلام، ج8، ص217.</ref>  
نیز برخی از گزارش‌ها که در صحت آن‌ها تردید است، ادعا دارند که تمیم داری ساخت نخستین منبر در مدینه را پیشنهاد داده است. بر پایه این گزارش‌ها، هنگامی که پیامبر(ص) به علت خستگی از ایستاده سخن گفتن شِکوِه کرد، تمیم که در سفرهای خود به شام، نمونه‌ای از منبر را دیده بود، پیشنهاد ساخت آن را داد. پس از ساخته شدن آن منبر، پیامبر(ص) نخستین بار بر آن نشست و سخن گفت.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج1، ص249-250؛ البدایة و النهایه، ج6، ص143؛ فتح الباری، ج2، ص330.</ref> این‌گونه گزارش‌ها دستاویز مستشرقانی همچون دلاویدا، مؤلف مقاله تمیم الداری در دائرة المعارف اسلام، شده تا ساختن منبر در جهان اسلام را برگرفته از سنت مسیحی بدانند و تمیم را در آشنا ساختن مسلمانان با این‌گونه دستاوردهای مسیحیان مؤثر بشمارند. اما شماری از دانشوران مسلمان همچون [[احمد محمد شاکر]] به تفصیل به نقد این داستان و نقش تمیم در انتقال سنت‌های مسیحی پرداخته‌اند.<ref>نک: دانشنامه جهان اسلام، ج8، ص217.</ref>


همچنین تمیم را نخستین کسی دانسته‌اند که در [[مسجد مدینه]] چراغ برافروخت.<ref>الوافی بالوفیات، ج10، ص252؛ تهذیب التهذیب، ج1، ص449.</ref>  
همچنین تمیم را نخستین کسی دانسته‌اند که در [[مسجد مدینه]] چراغ برافروخت.<ref>الوافی بالوفیات، ج10، ص252؛ تهذیب التهذیب، ج1، ص449.</ref>


===تمیم داری در شأن نزول===
===تمیم داری در شأن نزول===
خط ۶۸: خط ۶۸:
شخصیت وی به تفاسیر سنی و شیعی نیز راه یافته و برخی از مفسران شان نزول آیه 106 [[سوره مائده]]، را تمیم و رفیقش دانسته‌اند. آورده‌اند که این آیه که با عبارت {{قلم رنگ|سبز|یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ اِذا حَضَـرَ اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ}} آغاز شده، هنگامی نازل شد که تمیم به خیانتی که پیش از مسلمانی کرده بود، اعتراف نمود.
شخصیت وی به تفاسیر سنی و شیعی نیز راه یافته و برخی از مفسران شان نزول آیه 106 [[سوره مائده]]، را تمیم و رفیقش دانسته‌اند. آورده‌اند که این آیه که با عبارت {{قلم رنگ|سبز|یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ اِذا حَضَـرَ اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ}} آغاز شده، هنگامی نازل شد که تمیم به خیانتی که پیش از مسلمانی کرده بود، اعتراف نمود.


در این داستان آمده که تمیم و رفیقش [[عدی بن بداء]] با مردی از [[بنی‌سهم]] همسفر شدند. در این سفر، آن مرد درگذشت و اموالش را به آن دو سپرد تا به خانواده‌اش تحویل دهند؛ اما آن دو بخشی از اموال را تحویل ندادند و خاندان آن مرد شکایت نزد رسول خدا(ص) بردند. پیامبر آن دو را سوگند داد و آنان سوگند دروغ خوردند. پس از آن که اموال گمشده در [[مکه]] پیدا شد و صاحب آن ادعای خرید از تمیم را به میان آورد، حقیقت آشکار گشت و تمیم و رفیقش ناچار شدند قیمت آن اموال را بازگردانند. سپس این آیه نازل شد.<ref>جامع البیان، ج7، ص156؛ التبیان، ج4، ص42؛ زاد المسیر، ج2، ص331-332.</ref> نیز برخی او را در کنار [[سلمان]] و [[ابن‌سلام]]، از مصداق‌های آیه {{قلم رنگ|سبز|وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ}} ([[سوره رعد]]، 43) دانسته‌اند.<ref>تفسیر قرطبی، ج9، ص335؛ البحر المحیط، ج6، ص403؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص444.</ref>  
در این داستان آمده که تمیم و رفیقش [[عدی بن بداء]] با مردی از [[بنی‌سهم]] همسفر شدند. در این سفر، آن مرد درگذشت و اموالش را به آن دو سپرد تا به خانواده‌اش تحویل دهند؛ اما آن دو بخشی از اموال را تحویل ندادند و خاندان آن مرد شکایت نزد رسول خدا(ص) بردند. پیامبر آن دو را سوگند داد و آنان سوگند دروغ خوردند. پس از آن که اموال گمشده در [[مکه]] پیدا شد و صاحب آن ادعای خرید از تمیم را به میان آورد، حقیقت آشکار گشت و تمیم و رفیقش ناچار شدند قیمت آن اموال را بازگردانند. سپس این آیه نازل شد.<ref>جامع البیان، ج7، ص156؛ التبیان، ج4، ص42؛ زاد المسیر، ج2، ص331-332.</ref> نیز برخی او را در کنار [[سلمان]] و [[ابن‌سلام]]، از مصداق‌های آیه {{قلم رنگ|سبز|وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ}} ([[سوره رعد]]، 43) دانسته‌اند.<ref>تفسیر قرطبی، ج9، ص335؛ البحر المحیط، ج6، ص403؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص444.</ref>


   
   


با این‌که صحابی بودن تمیم دیری نپایید، روایات منسوب به او که از پیامبر(ص) گزارش شده، فراوان است؛ به گونه‌ای که در بیشتر منابع اصلی اهل سنت، می‌توان به روایات او دست یافت. بیشتر این روایات در موضوعات اخلاقی و مواظبت بر نماز و [[قرآن]] هستند.<ref>مسند احمد، ج4، ص102؛ صحیح مسلم، ج1، ص75؛ سنن ابن‌ماجه، ج2، ص1354-1355.</ref>  
با این‌که صحابی بودن تمیم دیری نپایید، روایات منسوب به او که از پیامبر(ص) گزارش شده، فراوان است؛ به گونه‌ای که در بیشتر منابع اصلی اهل سنت، می‌توان به روایات او دست یافت. بیشتر این روایات در موضوعات اخلاقی و مواظبت بر نماز و [[قرآن]] هستند.<ref>مسند احمد، ج4، ص102؛ صحیح مسلم، ج1، ص75؛ سنن ابن‌ماجه، ج2، ص1354-1355.</ref>


==پس از پیامبر==
==پس از پیامبر==


مهم‌ترین ویژگی تمیم در این دوره که نام او را با تحولات فرهنگی [[حرمین]] و به ویژه مدینه گره زده است، قصّه‌گویی به صورت رسمی است.<ref>نک: قصه‌خوانان در تاریخ اسلام و ایران، ص29-33.</ref>  
مهم‌ترین ویژگی تمیم در این دوره که نام او را با تحولات فرهنگی [[حرمین]] و به ویژه مدینه گره زده است، قصّه‌گویی به صورت رسمی است.<ref>نک: قصه‌خوانان در تاریخ اسلام و ایران، ص29-33.</ref>


===آغاز قصه‌گویی===
===آغاز قصه‌گویی===


در روزگار پیامبر(ص) و ابوبکر (حک: 11-13ق.) و اوایل دوره [[عمر بن خطاب|عمر]]، عنوانی رسمی با عنوان قصه‌گو (قاصّ) که از تایید حکومت برخوردار باشد، وجود نداشت.<ref>مسند احمد، ج3، ص449؛ تاریخ المدینه، ج1، ص10-12.</ref> تمیم داری که قصه‌گویی را در سفرهای خود به شام، از کنیسه‌ها و وعاظ آن سرزمین آموخته بود،<ref>المفصل، ج8، ص378.</ref> نخستین بار در روزگار عمر قصه‌گویی را آغاز کرده و از او خواست تا به صورت رسمی به وی اجازه قصه‌گویی در مسجد مدینه را عطا کند. عمر نخست نپذیرفت و حتی وی را به قتل تهدید کرد<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص10-11؛ المعجم الکبیر، ج2، ص50.</ref> اما سرانجام در برابر اصرارهای او تاب نیاورد و به وی اجازه داد تا بر پا ایستاده، قصه بگوید.<ref>المذکر و التذکیر، ص63.</ref> در گزارشی آمده که پس از این رخصت، هنگامی که از نزدیک وی می‌گذشت، با شلاق خود او را آزرد.<ref>تحذیر الخواص، ص189.</ref>  
در روزگار پیامبر(ص) و ابوبکر (حک: 11-13ق.) و اوایل دوره [[عمر بن خطاب|عمر]]، عنوانی رسمی با عنوان قصه‌گو (قاصّ) که از تایید حکومت برخوردار باشد، وجود نداشت.<ref>مسند احمد، ج3، ص449؛ تاریخ المدینه، ج1، ص10-12.</ref> تمیم داری که قصه‌گویی را در سفرهای خود به شام، از کنیسه‌ها و وعاظ آن سرزمین آموخته بود،<ref>المفصل، ج8، ص378.</ref> نخستین بار در روزگار عمر قصه‌گویی را آغاز کرده و از او خواست تا به صورت رسمی به وی اجازه قصه‌گویی در مسجد مدینه را عطا کند. عمر نخست نپذیرفت و حتی وی را به قتل تهدید کرد<ref>تاریخ المدینه، ج1، ص10-11؛ المعجم الکبیر، ج2، ص50.</ref> اما سرانجام در برابر اصرارهای او تاب نیاورد و به وی اجازه داد تا بر پا ایستاده، قصه بگوید.<ref>المذکر و التذکیر، ص63.</ref> در گزارشی آمده که پس از این رخصت، هنگامی که از نزدیک وی می‌گذشت، با شلاق خود او را آزرد.<ref>تحذیر الخواص، ص189.</ref>


بیشتر منابع بر آنند که تمیم پس از چندی قصه‌گویی و وعظ، جای خود را در میان مردم و حکومت باز کرد؛ به گونه‌ای که عمر در محفل وی می‌نشست و به سخنان او گوش فرا می‌داد<ref>القصاص و المذکرین، ص193-194.</ref> و بعد‌ها به وی اجازه داد تا در روزهای جمعه پیش از آن که خطبه بخواند، او در مسجد مدینه به قصه‌گویی بپردازد.<ref>المصنف، ج3، ص219؛ تاریخ المدینه، ج1، ص11-12.</ref> سپس در ادامه روزگار عمر و نیز در دوره عثمان، تعداد مجالس قصه‌گویی او به دو یا سه بار در هفته رسید.<ref>المذکر و التذکیر، ص66.</ref>  
بیشتر منابع بر آنند که تمیم پس از چندی قصه‌گویی و وعظ، جای خود را در میان مردم و حکومت باز کرد؛ به گونه‌ای که عمر در محفل وی می‌نشست و به سخنان او گوش فرا می‌داد<ref>القصاص و المذکرین، ص193-194.</ref> و بعد‌ها به وی اجازه داد تا در روزهای جمعه پیش از آن که خطبه بخواند، او در مسجد مدینه به قصه‌گویی بپردازد.<ref>المصنف، ج3، ص219؛ تاریخ المدینه، ج1، ص11-12.</ref> سپس در ادامه روزگار عمر و نیز در دوره عثمان، تعداد مجالس قصه‌گویی او به دو یا سه بار در هفته رسید.<ref>المذکر و التذکیر، ص66.</ref>


===محتوای قصه‌ها===
===محتوای قصه‌ها===


معاصران در تحلیل محتوای قصه‌های او که بیشتر بر حدس استوار است، بر آنند که افزون بر وعظ، به دلیل پیشینه مسیحیت، از آثار‌ اندیشه‌های مسیحی نیز بهره داشته است. از این‌رو، گزارش‌های او را از گونه «مسیحیات» و هم‌پایه «[[اسرائیلیات]]» قلمداد کرده‌اند.<ref>اضواء علی السنة المحمدیه، ص182؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص171.</ref>  
معاصران در تحلیل محتوای قصه‌های او که بیشتر بر حدس استوار است، بر آنند که افزون بر وعظ، به دلیل پیشینه مسیحیت، از آثار‌ اندیشه‌های مسیحی نیز بهره داشته است. از این‌رو، گزارش‌های او را از گونه «مسیحیات» و هم‌پایه «[[اسرائیلیات]]» قلمداد کرده‌اند.<ref>اضواء علی السنة المحمدیه، ص182؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص171.</ref>


گمان می‌رود گوشه‌ای از محتوای وعظ‌ها و قصه‌های او به دست راویانش که برخی همچون [[ابن‌عباس]]، [[ابوهریره]] و [[عبدالله بن عمر]] از [[صحابه]] و بعضی مانند [[عطاء بن یزید]] و [[ابن‌سیرین]] از [[تابعین]] بوده‌اند، به کتب روایی نیز راه یافته‌ باشد. ظهور تمیم در این دوره به عنوان واعظ و قصه‌گو که مردم را با این شیوه به زهد و تقوی دعوت می‌کرد و نیز سیره زندگی وی باعث شده تا از او چهره‌ای زاهد و عابد در منابع ترسیم شود تا جایی که او را «راهب الامة فی عصره» خوانده‌اند.<ref>حسن المحاضره، ج1، ص177.</ref> هنگامی که وی پس از قتل عثمان (35ق.) به شام رفت و در [[فلسطین]] ساکن شد، به او عنوان «عابد اهل فلسطین» دادند.<ref>غریب الحدیث، ج4، ص306؛ حسن المحاضره، ج1، ص177.</ref>  
گمان می‌رود گوشه‌ای از محتوای وعظ‌ها و قصه‌های او به دست راویانش که برخی همچون [[ابن‌عباس]]، [[ابوهریره]] و [[عبدالله بن عمر]] از [[صحابه]] و بعضی مانند [[عطاء بن یزید]] و [[ابن‌سیرین]] از [[تابعین]] بوده‌اند، به کتب روایی نیز راه یافته‌ باشد. ظهور تمیم در این دوره به عنوان واعظ و قصه‌گو که مردم را با این شیوه به زهد و تقوی دعوت می‌کرد و نیز سیره زندگی وی باعث شده تا از او چهره‌ای زاهد و عابد در منابع ترسیم شود تا جایی که او را «راهب الامة فی عصره» خوانده‌اند.<ref>حسن المحاضره، ج1، ص177.</ref> هنگامی که وی پس از قتل عثمان (35ق.) به شام رفت و در [[فلسطین]] ساکن شد، به او عنوان «عابد اهل فلسطین» دادند.<ref>غریب الحدیث، ج4، ص306؛ حسن المحاضره، ج1، ص177.</ref>


===مضمامین روایات تمیم===
===مضمامین روایات تمیم===


در میان روایات او، بیشتر به مضامین عبادی و اخلاقی برمی‌خوریم؛ چنان که از میان 18 روایت او از پیامبر(ص)<ref>تقریب التهذیب، ج1، ص143؛ غریب الحدیث، ج4، ص306؛ الاعلام، ج2، ص87.</ref> موضوعاتی همچون جایگاه ویژه نماز در قیامت، وجوب نماز جمعه، فضیلت قرائت 100 آیه در هر شب، حق مرد بر زن، و فضیلت آماده کردن مرکب به دست خود را می‌نگریم.<ref>المعجم الکبیر، ج2، ص49-57.</ref> همچنین گزارش‌های فراوان درباره سیره عبادی وی رسیده که بیشتر آن‌ها اغراق‌آمیز است. از آن جمله است: خواندن همه قرآن در یک رکعت نماز،<ref>السنن الکبری، ج3، ص25.</ref> گذراندن همه شب به قرائت قرآن،<ref>تحفة الاحوذی، ج8، ص219.</ref> تکرار آیه‌ای از قرآن (آیه 21 [[سوره جاثیه]]<ref>تاریخ دمشق، ج11، ص77.</ref> در همه شب، ختم قرآن در یک هفته،<ref>السنن الکبری، ج2، ص396.</ref> نخوابیدن تا یک سال به علت آن که شبی برای نماز شب به پا نخاسته بود.<ref>تاریخ دمشق، ج11، ص77.</ref> نیز آورده‌اند که او حلّه‌ای به ارزش 1000 درهم برای نماز خریده بود.<ref>تفسیر قرطبی، ج7، ص196.</ref>  
در میان روایات او، بیشتر به مضامین عبادی و اخلاقی برمی‌خوریم؛ چنان که از میان 18 روایت او از پیامبر(ص)<ref>تقریب التهذیب، ج1، ص143؛ غریب الحدیث، ج4، ص306؛ الاعلام، ج2، ص87.</ref> موضوعاتی همچون جایگاه ویژه نماز در قیامت، وجوب نماز جمعه، فضیلت قرائت 100 آیه در هر شب، حق مرد بر زن، و فضیلت آماده کردن مرکب به دست خود را می‌نگریم.<ref>المعجم الکبیر، ج2، ص49-57.</ref> همچنین گزارش‌های فراوان درباره سیره عبادی وی رسیده که بیشتر آن‌ها اغراق‌آمیز است. از آن جمله است: خواندن همه قرآن در یک رکعت نماز،<ref>السنن الکبری، ج3، ص25.</ref> گذراندن همه شب به قرائت قرآن،<ref>تحفة الاحوذی، ج8، ص219.</ref> تکرار آیه‌ای از قرآن (آیه 21 [[سوره جاثیه]]<ref>تاریخ دمشق، ج11، ص77.</ref> در همه شب، ختم قرآن در یک هفته،<ref>السنن الکبری، ج2، ص396.</ref> نخوابیدن تا یک سال به علت آن که شبی برای نماز شب به پا نخاسته بود.<ref>تاریخ دمشق، ج11، ص77.</ref> نیز آورده‌اند که او حلّه‌ای به ارزش 1000 درهم برای نماز خریده بود.<ref>تفسیر قرطبی، ج7، ص196.</ref>


درباره توجه او به مداومت بر نماز آورده‌اند پس از آن که عمر از خواندن نماز مستحب پس از نماز عصر نهی کرد، تمیم اعتنا ننمود و آن گاه که عمر او را تازیانه زد، گفت: «در روزگار رسول خدا(ص) که از تو بهتر بود، نیز پس از نماز عصر نماز مستحب خوانده‌ام.»<ref>المعجم الاوسط، ج8، ص296.</ref>  
درباره توجه او به مداومت بر نماز آورده‌اند پس از آن که عمر از خواندن نماز مستحب پس از نماز عصر نهی کرد، تمیم اعتنا ننمود و آن گاه که عمر او را تازیانه زد، گفت: «در روزگار رسول خدا(ص) که از تو بهتر بود، نیز پس از نماز عصر نماز مستحب خوانده‌ام.»<ref>المعجم الاوسط، ج8، ص296.</ref>


===ترسیم چهره تمیم===
===ترسیم چهره تمیم===


ترسیم این چهره از تمیم در منابع، صرف نظر از درستی یا نادرستی گزارش‌ها، باعث شد تا او در میان مردم چهره‌ای زاهد و عابد یابد؛ به گونه‌ای که مزار او محل رفت و آمد مشتاقان شود. در سده نهم ق. دانشمندی حنبلی به نام احمد بن محمد موصلی، کتابی با عنوان تحفة الساری الی زیارة تمیم الداری نگاشته است.<ref>هدیة العارفین، ج1، ص132.</ref> همچنین در‌ اندکی از منابع، او را از جمع‌کنندگان قرآن<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج2، ص356؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص445.</ref> و نیز نخستین قاضی در اسلام<ref>فتح الباری، ج12، ص39.</ref> خوانده‌اند که با گزارش‌های منابع پرشمار تفاوت دارد.
ترسیم این چهره از تمیم در منابع، صرف نظر از درستی یا نادرستی گزارش‌ها، باعث شد تا او در میان مردم چهره‌ای زاهد و عابد یابد؛ به گونه‌ای که مزار او محل رفت و آمد مشتاقان شود. در سده نهم ق. دانشمندی حنبلی به نام احمد بن محمد موصلی، کتابی با عنوان تحفة الساری الی زیارة تمیم الداری نگاشته است.<ref>هدیة العارفین، ج1، ص132.</ref> همچنین در‌ اندکی از منابع، او را از جمع‌کنندگان قرآن<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج2، ص356؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، ص445.</ref> و نیز نخستین قاضی در اسلام<ref>فتح الباری، ج12، ص39.</ref> خوانده‌اند که با گزارش‌های منابع پرشمار تفاوت دارد.


===مکان سکونت===
===مکان سکونت===


تمیم تا هنگام قتل عثمان (35ق.) در [[مدینه]] ماند. سپس به [[بیت‌المقدس]] رفت و در آن جا ساکن شد و به عبادت پرداخت.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص408-409؛ تاریخ دمشق، ج11، ص59.</ref> به سخن شیخ [[آقا بزرگ تهرانی]]، منزل تمیم در مدینه تا هنگام آقا بزرگ معروف بوده و زیارت می‌شده است.<ref>الذریعه، ج7، ص52.</ref> از برخی منابع برمی‌آید که او چندی در بیت‌المقدس حکمرانی داشته است.<ref>المعجم الصغیر، ج1، ص14.</ref> وی به سال 40ق. در بیت المقدس درگذشت.<ref>تهذیب التهذیب، ج1، ص449.</ref> محل قبر او را در بیت جبرین یا بلاطه دانسته‌اند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج2، ص448.</ref>  
تمیم تا هنگام قتل عثمان (35ق.) در [[مدینه]] ماند. سپس به [[بیت‌المقدس]] رفت و در آن جا ساکن شد و به عبادت پرداخت.<ref>الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص408-409؛ تاریخ دمشق، ج11، ص59.</ref> به سخن شیخ [[آقا بزرگ تهرانی]]، منزل تمیم در مدینه تا هنگام آقا بزرگ معروف بوده و زیارت می‌شده است.<ref>الذریعه، ج7، ص52.</ref> از برخی منابع برمی‌آید که او چندی در بیت‌المقدس حکمرانی داشته است.<ref>المعجم الصغیر، ج1، ص14.</ref> وی به سال 40ق. در بیت المقدس درگذشت.<ref>تهذیب التهذیب، ج1، ص449.</ref> محل قبر او را در بیت جبرین یا بلاطه دانسته‌اند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج2، ص448.</ref>


===کنیه===
===کنیه===


نام تمیم را در شمار همسران‌ ام‌فروه، خواهر ابوبکر، آورده‌اند.<ref>المعارف، ص168.</ref>  
نام تمیم را در شمار همسران‌ ام‌فروه، خواهر ابوبکر، آورده‌اند.<ref>المعارف، ص168.</ref>


از تمیم پسری باقی نماند و تنها یک دختر به نام رقیه داشت. به همین مناسبت، کنیه وی را ابورقیه گفته‌اند.<ref>تاریخ دمشق، ج11، ص61.</ref>  
از تمیم پسری باقی نماند و تنها یک دختر به نام رقیه داشت. به همین مناسبت، کنیه وی را ابورقیه گفته‌اند.<ref>تاریخ دمشق، ج11، ص61.</ref>


===نسل===
===نسل===


در نسل‌های بعد، از احمد بن محمد داری از نوادگان او، به عنوان راوی یاد شده است.<ref>المعجم الاوسط، ج7، ص315.</ref>  
در نسل‌های بعد، از احمد بن محمد داری از نوادگان او، به عنوان راوی یاد شده است.<ref>المعجم الاوسط، ج7، ص315.</ref>


نسل او در سده‌های پیاپی بخشی از مناطق بیت‌المقدس را در تصرف خود داشته‌اند؛ چنان‌که [[ذهبی]] (م. 748ق.) در سده هشتم ق. گزارشی از این تصرف در زمانه خود را به دست می‌دهد.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج2، ص443-445.</ref>  
نسل او در سده‌های پیاپی بخشی از مناطق بیت‌المقدس را در تصرف خود داشته‌اند؛ چنان‌که [[ذهبی]] (م. 748ق.) در سده هشتم ق. گزارشی از این تصرف در زمانه خود را به دست می‌دهد.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج2، ص443-445.</ref>


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
خط ۱۲۶: خط ۱۲۶:
{{منابع}}
{{منابع}}
{{دانشنامه
{{دانشنامه
  | آدرس = http://hzrc.ac.ir/post/7454
  | آدرس = http://phz.hajj.ir/422/7454
  | عنوان = تمیم بن اوس
  | عنوان = تمیم بن اوس
  | نویسنده = قاسم خانجانی
  | نویسنده = قاسم خانجانی
لطفاً توجه داشته‌باشید که همهٔ مشارکت‌ها در ویکی حج منتشرشده تحت Creative Commons Attribution-NonCommercial-ShareAlike در نظر گرفته‌می‌شوند (برای جزئیات بیش‌تر ویکی حج:حق تکثیر را ببینید). اگر نمی‌خواهید نوشته‌هایتان بی‌رحمانه ویرایش و توزیع شوند؛ بنابراین، آنها را اینجا ارائه نکنید.
شما همچنین به ما تعهد می‌کنید که خودتان این را نوشته‌اید یا آن را از یک منبع با مالکیت عمومی یا مشابه آزاد آن برداشته‌اید (برای جزئیات بیش‌تر ویکی حج:حق تکثیر را ببینید). کارهای دارای حق تکثیر را بدون اجازه ارائه نکنید!
لغو راهنمای ویرایش‌کردن (در پنجرهٔ تازه باز می‌شود)