آل ابینمی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref> ') |
(←منابع) |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''آل اَبینُمَی''' از [[اشراف]] و [[سادات]] حسنی حاکم بر [[مکه]]. | '''آل اَبینُمَی''' از [[اشراف]] و [[سادات]] حسنی حاکم بر [[مکه]]. | ||
خط ۸۵: | خط ۸۴: | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
{{دانشنامه | {{دانشنامه | ||
| آدرس = http:// | | آدرس = http://hzrc.ac.ir/post/9559/%d8%a2%d9%84-%d8%a7-%d8%a8%d9%8a-%d9%86-%d9%85-%d9%8a | ||
| عنوان = آل ابینمی | | عنوان = آل ابینمی | ||
| نویسنده = سیدمحمود سامانی | | نویسنده = سیدمحمود سامانی |
نسخهٔ کنونی تا ۱۴ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۵۶
آل اَبینُمَی از اشراف و سادات حسنی حاکم بر مکه.
خاندان ابینمی از زیر شاخههای آلقَتاده و از نسل امام حسن مجتبی(ع) هستند که حکومتشان بر مکه از نیمه دوم قرن هفتم (۶۶۷ق.) آغاز شد و سپس در خاندانی از نسل او با عنوانهای دیگر مانند آلعِجلان و آلبَرَکات تا اواخر نیمه اول قرن ۱۴ق. و تسلط آلسعود بر مکه، ادامه یافت.
خاندان ابینمی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
آل ابینُمَی از نسل شریف ابونمی محمد بن ابی سعد حسن بن علی از زیر شاخههای آلقَتاده هستند[۱] و با عنوان نُمَویین و نُمَوی شناخته میشوند.[۲] آنان با ۱۸ واسطه به امام حسن مجتبی(ع) نسب میبرند.[۳] حکومت این دسته از اشراف حسنی بر مکه از زمان حکمرانی مستقل ابونمی از نیمه دوم قرن هفتم (۶۶۷ق.) آغاز و سپس در خاندانی از نسل او با عنوانهای دیگر مانند آلعِجلان و آلبَرَکات تا اواخر نیمه اول قرن ۱۴ق. و تسلط آلسعود بر مکه، ادامه یافت.[۴]
برخی منابع، آل ابینمی را طبقه چهارم اشراف[۵] دانسته، آنان را به دو شاخه ابونمی اول و ابونمی دوم تقسیم و مدت حکمرانی هر یک را جداگانه بررسی کردهاند.[۶] دوران حکومت آلابینمی بر مکه، با تحولاتی مهم در جهان اسلام همزمان بود؛ از جمله سقوط سلسله ایوبیان در مصر و شام و روی کار آمدن دولت ممالیک (۶۴۸ق.)، سقوط خلافت عباسی (۶۵۶ق.) با حمله مغولان به بغداد و نیز تسلط عثمانی بر حجاز. هر یک از این رخدادها در رویدادهای حرمین شریفین نیز اثرگذار بود.
آل ابینمی اول[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابونمی محمد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابونمی اول سرسلسله این خاندان و از برجستهترین امیران مکه (حک: ۶۵۲ - ۷۰۱ق) بود که پدرش او را از اوان جوانی در حکمرانی شریک کرد.[۷] ابونمی پس از درگذشت پدرش، در پی نبردی که با غانم بن راجح بن قتاده از اشراف حسنی حاکم بر مکه داشتند، در سال ۶۵۲ق. به طور مشترک همراه با عمویش ادریس، حکمرانی این شهر را بر عهده گرفتند.[۸] ابونمی خطبه را گاه به نام ممالیک مصر و گاه به نام سلاطین یمن میخواند. با دعوت او بَیبَرَس، پادشاه مملوکی مصر و شام، درسال ۶۶۷ق. حج به جا آورد[۹] و اموالی فراوان در حرمین پخش نمود و به امیران حجاز نیکی کرد.[۱۰]
از رویدادهای زمان او، لشکرکشی حاکم یمن به مکه بود که به فرار ابونمی و ادریس از مکه انجامید[۱۱] ؛ اما آنان دیگربار بر مکه چیره شدند. حکومت مشترک ابونمی و ادریس در پی اختلاف آن دو و کشته شدن ادریس در سال ۶۶۹ق.[۱۲] به پایان رسید و از آن پس ابونمی به تنهایی امیر مکه شد. ابونمی در سال ۷۰۱ق.[۱۳] به نفع فرزندانش رُمیثَه و حُمیضَه از حکمرانی کناره گرفت و در چهارم صفر همان سال در ۹۰ سالگی[۱۴] درگذشت. او را پس از طواف در المَعْلات (قبرستان ابوطالب) به خاک سپردند و بر مزارش قبهای ساختند.[۱۵] وی را در شجاعت بینظیر دانستهاند.[۱۶]
ابوالغیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پس از در گذشت ابونمی اول (م.۷۰۱ق.) به رغم آن که جانشین خود را در زمان حیاتش برگزیده بود، فرزندانش با یکدیگر درگیر شدند و سرانجام ابوالغیث با غلبه بر برادرانش رُمَیثه و حُمیضَه و با تأیید بیبرس، پادشاه مصر[۱۷] ، حکمرانی مکه را در دست گرفت. در دوران حکمرانی او، امیر سیفالدین سلار، نایبالسلطنه مصر، همراه ۲۵ شاهزاده به حج رفت. در سال ۷۰۵ق. در منا آشوبی میان مصریان و حجازیها رخ داد و خونهای بسیار ریخته شد و اهالی مکه به کوهها گریختند. نیز ناصر بن محمد قلاوون، پادشاه مصر، همراه۴۰ تن از شاهزادگان و ویژگان دربار خود در سال ۷۱۲ق. حج به جا آورد.[۱۸] سفر هیئتهای سیاسی مصر بیانگر امنیت مکه در این دوره است.
ابوالغیث فرزندان بسیار داشت. ابنعنبه و فاسی تعداد پسران او را ۳۰ و برخی ۱۸ نفر برشمردهاند.[۱۹] نسل او از پسرانش رمیثه، سیف و راجح استمرار یافت. سرانجام در سال ۷۱۴ق. برادرش حمیضه بر او غلبه کرد و جانش را گرفت.[۲۰]
حُمیضة بن ابینمی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حُمیضة بن ابینمی از سال ۷۱۴ق. امیر مکه بود. در سال ۷۱۸ق. رمیثه بر او غلبه کرد و حُمیضه از بیم جان از مکه گریخت و به ایلخانان مغول در ایران پناه آورد و پای دولت ایلخانی را به حوادث مکه باز کرد. سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) و فرزندش ابوسعید ایلخانی به دفاع از حمیضه در برابر دیگر برادرانش پرداختند. به دنبال آن، در سالهای ۷۱۶ تا ۷۱۷ق. شماری فراوان از مغولان راهی مکه شدند.[۲۱] به گزارشی، اولجایتو سپاهی به فرماندهی امیرطالب دلقندی اَفْطَسی، در اختیار شریف حمیضه قرار داد تا به شام و حجاز لشکرکشی کند. حمیضه با دعوت قبایل در مسیرش، سپاهی بزرگ فراهم آورد؛ اما در پی مرگ اولجایتو این اقدام به نتیجه نرسید. خواجه رشیدالدین فضلالله وزیر که با امیرطالب دشمنی داشت، از او خواست سپاه را پراکنده کند و حمیضه پس از نبردی جانانه و غارت سپاهش به دست اعراب، ناچار به عراق رفت.[۲۲]
ابوسعید ایلخانی در سال ۷۱۸ق. دو حلقه طلای گرانبها برای آویختن بر در کعبه فرستاد.[۲۳] در سال ۷۲۰ق. موقعیت ابوسعید در مکه اوج گرفت و نامش را پس از نام سلطان مصر، در خطبه آوردند و برایش دعا خواندند.[۲۴] به نظر میرسد روابط دوستانه ابوسعید با الملک الناصر، پادشاه مملوکی مصر، و نیز پیوند مثبت با شرفای مکه سبب شد تا در طول حکومت ایلخانان بهترین دوره در زمینه حج رقم بخورد.
امیر چوپان، سردار ارغون خان از ایلخانان مغول نیز در دوران حکمرانی رمیثه، خدمات بسیار به حجاج داشت؛ از جمله: آب رساندن به مکه با لایروبی چشمه عرفه[۲۵] و بازسازی چشمه بازان در سال ۷۲۶ق.[۲۶]
در حکمرانی رمیثه، پسرش احمد نزد سلطان ابوسعید ایلخانی در ایران رفت و از اکرام او بهره برد. پس از مدتی، با مردان، سلاحها و پولهایی که به نام ابوسعید فراهم آورده بود، به مکه بازگشت. در عرفات محمل وی را بر محمل مصری مقدم داشتند که پس از انقراض بنیعباس سابقه نداشت. با سفر دوم او نزد ابوسعید، امارت عراق عرب به وی واگذار شد. شریف احمد در حله اقامت کرد و با بیرون راندن امیر علی بن امیر طالب در پی مرگ ابوسعید، چند سالی بر حله و پیرامون آن حکم راند. این مرد به حسن سیرت موصوف بود و عراقیان از او رضایت داشتند. بعدها شیخ حسن پادشاه عراق، احمد بن رمیثه را دستگیر و شکنجه کرد و پس از کشتن او داراییها و ذخائری را که گرد آورده بود، به تصرف خود درآورد.[۲۷]
رمیثة بن ابیالغیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی هفت بار به طور ناپیوسته حکمرانی مکه را بر عهده گرفت. در حکومت او سپاهیان مصری با یورش به مکه، وی را دستگیر کردند و به پادشاه مصر، ملک ناصر، تحویل دادند. او شریف عطیة بن ابینمی را امیر مکه کرد.[۲۸] در سال ۷۲۲ق. رمیثه آزاد و در حکمرانی با برادرش شریک شد. پس از مرگ عطیه که هنگام حضورش در مصر رخ داد، رمیثه به تنهایی امیر مکه گشت تا آنگاه که ملک صالح، سلطان یمن، در سال ۷۴۶ق. ولایت مکه را در اختیار فرزند رمیثه، عجلان، قرار داد. سر انجام رمیثه در سال ۷۴۶ق. درگذشت. دنباله او به ذوی رمیثه شناخته میشوند.
رمیثه شش پسر از خود برجای گذاشت که چهار تن از ایشان به حکمرانی مکه رسیدند. ثقبة بن رمیثه در سال ۷۵۴ق. به حکمرانی مکه رسید. وی ابتدا با عمویش عجلان مدتی حکمرانی مشترک داشتند؛ اما اختلافهای آنها موجب آزار حجاج شد تا این که ثقبه در موسم حج ۷۵۴ق. به دست برادرش دستگیر و روانه زندان مصر شد؛ اما با شفاعت فیاض بن مهنا در سال ۷۵۶ق. آزاد گشت. او در سال ۷۶۱ق. پس از بازگشت حجگزاران از منا به مکه هجوم آورد و مصریان را غارت و امیرالحاج مملوکان مصر را اسیر کرد و حکمرانی مکه را مستقلاً در اختیار گرفت. وی در سال ۷۶۲ق. درگذشت و در قبرستان مَعْلات به خاک سپرده شد.[۲۹] ثقبه تعصب مذهبی فراوان از خود نشان میداد و به غلامانش دستور داده بود که اگر خطیبی نام شیخین را در خطبه ذکر کند، وی را سنگباران کنند.[۳۰] برخی از فرزندانش نیز به حکمرانی رسیدند و نسل او به ذوی ثقبه مشهورند. برخی فرزندان مبارک بن رمیثه، حاکم مکه شدند و نسل او تا قرن دهم ادامه یافت که به ذوی مبارک شناخته میشوند.
مغامس بن رمیثه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی به سال ۷۶۴ق. به حکمرانی مکه رسید و نسلش از عنان امیر مکه تا سال ۷۷۸ق. استمرار یافت که به ذوو عنان مشهورند و در روزگار کنونی در شمال مکه، در وادی خوار ساکناند.[۳۱]
عجلان بن رمیثه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
او که از سال ۷۴۵ق. حدود ۳۰ سال حکمرانی مکه را بر عهده داشت، در سال ۷۷۷ق. درگذشت و در قبرستان مَعْلات به خاک سپرده شد.[۳۲] وی را عادل و خوش سیرت وصف کردهاند و مجاوران مکه سپاسگزارش بودند.[۳۳] برخی از فرزندانش نیز به حکمرانی رسیدند؛ از جمله احمد بن عجلان که پس از پدر حکمران شد[۳۴] و نیز حسن بن عجلان که در سال ۷۹۸ق. امیر مکه گشت. فرزندانش، ابوالقاسم، ابراهیم و علی و برکات، همگی از حاکمان مکه بودند. تبار سه نفر نخست به ذوی حسن شناخته میشوند.
راجح بن ابینمی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی یک ماه به طور مستقل حکمرانی مکه را بر عهده داشت. پس از آن در سال ۷۳۳ق. برای دیدار سلطان قلاوون به مصر رفت. نسل او به ذوی راجح شناخته میشوند که در مکه و خیف بنیشدید حضور دارند.آنان در رخدادهای سیاسی، نظامی و اجتماعی تا قرن دهم نقشی برجسته داشتند.[۳۵]
سیف بن ابینمی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی به سال ۷۷۶ق. درگذشت. برخی از فرزندان او در قرن نهم به خراسان و هرات مهاجرت کردند. نسل او در مکه از طریق شریف محمد المجاشی بن حسن بن سیف، جد اشراف مجایشه، ادامه یافت. در روزگار کنونی برخی از آنان در قریه بلهاء در جنوب لیث ساکناند.[۳۶]
برکات بن حسن[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی در سال ۸۱۰ق. حکمرانی مکه را برعهده گرفت و امارت اشراف از طریق فرزندش شریف محمد ابینمی دوم، در نسل او استمرار یافت. اینان به آلابینمی ثانی مشهورند. ابودعیج بن ابینمی هرگز به حکمرانی نرسید و نسلش از دو پسرش ابوسوید و عاطف ادامه یافت که دودمانش در وادی فاطمه و مکه به ذوی ابیسوید شناخته میشدند و نقشی برجسته در رویدادهای نظامی مکه تا قرن هشتم داشتند.[۳۷] دانسته نیست که نسل اینان ادامه یافته باشد؛ اما عاطف بن ابیدعیج داماد عمویش رمیثه بود و دو تن از نسلش به نامهای عمید بن عاطف و محمد بن عاطف به حکومت رسیدند.[۳۸]
در این روزگار اشراف آل ابینمی اول به شاخههای بسیاری تقسیم شدهاند و در مکه مکرمه و نواحی و وادیهای آن، به ویژه وادی فاطمه، و برخی نیز در طائف و وادیهای آن، به ویژه وادی لیه، ساکناند. لیث و اودیه، منطقه جازان و شهرهای بالا دست نَجد و مخصوصا تُرْبَه و برخی دیگر از مناطق آن، سکونتگاههای ایشاناند. شمار کمی از ایشان هم در مدینه، مصر، اردن و یمن ساکن هستند.[۳۹]
در فاصله میان حکمرانی آل ابینمی اول و دوم، کسانی چون سید علی بن عنان بن مغامس از جانب برسبای، پادشاه مصر، عهدهدار حکومت شدند و پس از او حسن بن عجلان در سال ۸۲۸ق. به حکومت رسید.[۴۰]
آل ابینمی دوم[ویرایش | ویرایش مبدأ]
آنان فرزندان شریف محمد ابینمی ثانی بن برکات و از زیرمجموعههای اشراف آل ابینمی اول هستند. به آنان ذوو نمی و آل ابینمی بن برکات گفته میشود و افراد این خاندان را نُمَوی میخوانند.[۴۱] حکومت آل ابینمی ثانی از نیمه اول قرن دهم تا اواخر نیمه اول قرن چهاردهم ادامه داشت. بنیبرکات و بنیثقبه همه از نسل اویند.[۴۲]
ابونمی دوم[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابونمی دوم در سال ۹۱۱ق. زاده شد. مادرش غبیه بنت حمیدان بن شامان حسینی بود. او به سال ۹۱۸ق. در سنین کودکی با پدرش برکات در حکمرانی مکه، از سوی سلطان غوری شریک بود[۴۳] و پس از درگذشت پدر، مستقلا به حکمرانی پرداخت.[۴۴] عثمانیان نیز که در این زمان با فتح شام و مصر و برانداختن ممالیک مصر (۹۲۳ق.) بر حجاز سلطه یافته بودند، ابونمی را در حکمرانیاش باقی نهادند.[۴۵] وی پیش از این، ازسوی پدرش برای تبعیت از عثمانی با کلیدهای مکه و هدایای قیمتی به قاهره فرستاده شده بود و سلطان سلیم از وی استقبال کرده، او را بسیار گرامی داشته و مبالغی برای توزیع میان اهالی حرمین در اختیار او نهاده بود.[۴۶] ابونمی در سال ۹۴۵ق. پسرش احمد را با تأیید سلطان سلیم عثمانی* شریک حکمرانی خود کرد؛ اما وی در روزگار حیات پدر به سال ۹۶۱ق. از دنیا رفت. از این رو پسر دیگر خود حسن بن محمد را که بزرگترین فرزندش بود، در حکومت مکه شریک ساخت. دولت عثمانی در سال ۹۷۴ق. افزون بر مکه، حکومت جده، مدینه، ینبع و تمام حجاز از خیبر تا حَلْی و نجد را به ابونمی تفویض کرد. مدت حکومت وی اعم از مشترک و مستقل حدود ۷۳ سال به درازا انجامید.[۴۷] وی نزد اهل مکه به صاحب قانون معروف بود؛ زیرا انساب را گرد آورده و برای آن قانون وضع کرده بود.[۴۸] او در میان اشراف از نظر عقل، فضل، دانش و تدبیر امور در مقامی بس نیکو قرار داشت.[۴۹] مردم از وی حساب میبردند و صاحب منصبان عثمانی نیز منزلتش را پاس میداشتند و تدبیر او را در رفع فتنهها و پایین نگاه داشتن قیمتها تأیید میکردند. در روزگار حکومت او، مکه در آرامش کامل به سر میبرد و هیچگونه آشوب و هیجانی را شاهد نبود.[۵۰] از رویدادهای مهم زمان او، حمله سپاهیان پرتغال به جده بود که ابونمی با اعلان جهاد، لشکری انبوه فراهم آورد و مانع ورود آنان شد که نزدیک جده موضع گرفته بودند. گزارش کردهاند که ابونمی، خود، در صفوف نخست مدافعان جای داشت.[۵۱]
عزالدین جماز بن شیحه حسینی، امیر مدینه، با ابونمی دشمنی داشت و میان ایشان درگیریهای فراوان رخ داد. در این درگیریها عزالدین بسیاری از بنیحسن و بنیحسین را کشت.[۵۲] از دیگر رویدادهای عصر او، کشته شدن دانشمند ایرانی حسین استرآبادی است که در پی گفتوگویی علمی با ملا عارف و ابوالمعین سمرقندی در مدرسه کلبرجه در مجاورت باب صفا رخ داد. با اوج گرفتن گفتوگو، او را نزد قاضی بردند و شهادت دادند که ضدّ خلیفه دوم سخن گفته است. از این رو به رغم میل قاضی، با تحریک آن دو، عوام حسین استرآبادی را کشتند و بر پایه برخی گزارشها جنازهاش را سوزاندند.[۵۳] از واکنش ابونمی در این ماجرا گزارشی در دست نیست.
سرانجام ابونمی در نهم محرم ۹۹۲ق. درگذشت و در مکه به خاک سپرده شد. محدوده حکومت او در سایر مناطق حجاز و نیز بخشی از نجد امتداد داشت.[۵۴] وی فرزندانی بسیار داشت. بنیحسن، بنیزید، بنیبرکات و بنیثقبه همه از نسل اویند.[۵۵]
شریف حسن و فرزندانش[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پس از ابونمی دوم، فرزندش شریف حسن در سال ۹۹۲ق. حکمرانی را به دست گرفت. او را به علم و ادب و اجرای عدالت در کارهای خود و صفات برجسته اخلاقی ستودهاند.[۵۶] او سرسلسله اشراف حسنی حکومتگر پس از خود است.[۵۷] از خدمات او بنای دارالسعاده مکه است که آن را جایگاهی برای حکمرانی خویش و جانشینان پس از خود قرار داد.[۵۸] در زمان او ساکنان مکه چند برابر شدند و کاروانهای حج و مهاجران و مجاوران مکه رو به فزونی نهادند.[۵۹]
پس از درگذشت شریف حسن در سال ۱۰۱۰ق. فرزندش ابوطالب در همان سال به حکومت مکه رسید و تا سال ۱۰۱۲ق. حکمرانی کرد. اختلاف او با شریف ادریس بن حسن موجب شد تا از سال ۱۰۱۰ق. حکومت مکه به تناوب میان او، ادریس، محسن بن حسین و احمد بن عبدالمطلب بن حسن دست به دست شود. با وجود این، ادریس ۲۲ سال حکومت کرد و پس از برکناری در ۱۰۳۴ق. درگذشت. برادرش فهید بن حسن مدتی در حکمرانی با او شریک بود. در سال ۱۰۳۴ق. اشراف بر حکمرانی محسن که پیش از آن نیز با ادریس شراکت داشت، سازش کردند و سلطان عثمانی نیز حکومتش را پذیرفت. او تا سال ۱۰۳۷ق. بر مکه حکومت کرد و سال بعد در یمن درگذشت و در صنعا به خاک سپرده شد.
با عزل محسن، احمد بن عبد المطلب از سوی احمد پاشا، والی یمن، به حکومت مکه رسید؛ اما در سال ۱۰۳۹ق. بهدست قناصوه کشته شد. آنگاه مسعود بن ادریس به حکمرانی رسید که وی نیز بیش از یک سال و اندی حکومت نکرد. پس از درگذشت او، عبدالله بن حسن به حکومت رسید و نُه ماه بعد، به نفع فرزندانش محمد و زید بن محسن که آن زمان در یمن بود، کنارهگیری کرد.آن دو برای مدتی کوتاه به صورت مشترک بر مکه حکم راندند[۶۰] ؛ اما اختلافهایی که از سوی خویشاوندان آن دو دامن زده میشد، موجب قتل محمد و فرار زید از مکه شد. در پی این ماجرا، در سال ۱۰۴۱ق. نامی بن عبدالمطلب به حکمرانی رسید. اما زید دیگربار در سال ۱۰۴۳ق. بر حکومت مکه دست یافت و تا ۱۰۷۷ق. که درگذشت، ۳۶ سال به حکومت پرداخت.[۶۱] او شخصی بلند همت و شجاع بود و در اداره امور از خود شایستگی نشان داد. از رویدادهای زمان حکومت او، وقوع سیلی مهیب در عرفه بود که از ظهر تا شب ادامه یافت و مانع ورود حاجیان به حرم شد و سبب شد که حجگزاران به ناچار بخشی از شب را در آنجا بمانند. از دیگر رویدادهای زمان او، منع ایرانیان از ادای حج بود که از سوی عثمانی در موسم ۱۰۴۳ق. ابلاغ شد. شاید علت این اقدام آن بود که صفویان میخواستند بغداد را از عثمانی بازپس گیرند و عثمانی میکوشید تا بدین طریق بر ایران فشار وارد کند.[۶۲] مجلس او سرشار از عالمان بود و در موسم حج با علمای بزرگ مباحثه داشت. او توانست عثمانیها را قانع کند تا واردات جده که به خزانه عثمانی سرازیر میشد، به امارت مکه بازگردانده شود. وی مانند خاندانش زیدی بود؛ اما به مذهب حنفی گروید.[۶۳] در سال ۱۰۷۷ق. پس از حدود ۵۳ سال حکومت درگذشت و فرزندش شریف سعد عهدهدار ولایت شد. آغاز حکمرانی او با اختلافهای اشراف بر سر حکومت مکه همراه گشت. غارتگران و راهزنان از این فرصت استفاده کردند تا آنگاه که تأیید حکمرانی سعد از عثمانی رسید.[۶۴] در سال ۱۰۸۰ق. سعد برادرش احمد بن زید را به مشارکت در حکومت مکه فراخواند.[۶۵] در همین سال، چون آنان از تصمیم امیرالحاج عثمانی برای دستگیری خود آگاه شدند، مکه را ترک گفته، پس از مدتی به استانبول رفتند.[۶۶]
انتقال حکومت مکه به آل برکات[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از آن پس حکمرانی مکه از آلزید به برکات بن محمد بن ابراهیم بن ابینمی انتقال یافت. حکمرانی او به همت محمد بن سلیمان رودانی که از نزدیکان صدر اعظم عثمانی، احمد کوپریلی، بود و با ذوو زید دشمنی داشت، تحقق یافت. برکات به تشویق محمد رودانی اصلاحاتی به سود مهاجران ساکن مکه و طبقات فقیر صورت داد.[۶۷]
از آن هنگام، یعنی از نیمه اول قرن یازدهم، تا قرن چهاردهم نوادگان ابونمی دوم بر سر مقام شریفی مکه با یکدیگر رقابت داشتند و با هویتی جز آل ابینمی شناخته میشدند.
از زیر مجموعهها و شاخههای آل ابینمی دوم میتوان به آلبشیر بن محمد ابینمی اشاره کرد. خانه او مقابل باب ام هانی بود و به «باب مولانا السید بشیر بن ابینمی» شناخته میشود.[۶۸] آلبشیر در قرن دهم نقشی برجسته در رخدادهای مکه داشتند. شریف خیرات، یکی از همین خاندان، در سال ۱۰۳۷ق. به مِخْلاف (روستا) سلیمانی در یمن رفت و نسلش از محمد بن خیرات استمرار یافت. حکمرانی ایشان در همین مخلاف از ۱۱۴۱ق. آغاز شد و ۱۲ نفر از امیران مشهور این خاندان بر شهر ابیعریش در شرق جازان حکومت کردند و به شاخههایی قسمت شدند. اکنون باقی ماندگان این خاندان در یمن به اشراف آل خیرات مشهورند.[۶۹]
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۲۸-۱۲۹؛ الاصیلی، ص۱۰۲-۱۰۶؛ النجوم الزاهره، ج۸، ص۱۹۹.
- ↑ الضوء اللامع، ج۲، ص۱۷۶؛ موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۱۰۹.
- ↑ النجوم الزاهره، ج۸، ص۱۹۹-۲۰۰؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۱۷۶.
- ↑ نک: البدایة والنهایه، ج۱۴، ص۲۱؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۷؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص۱۵۹ به بعد.
- ↑ تاریخ امراء البلد الحرام، ص۱۵۹.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۲۹؛ موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۰.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۲۹.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۴۴؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص۱۵۹.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۴۰۶؛ سفرنامه حجاز، ص۱۸۱.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۴۰۶.
- ↑ تاریخ امراء البلد الحرام، ص۱۵۹.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۴۶.
- ↑ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۴۶؛ السلوک، ج۱، ص۳۲۲؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص۱۶۴.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۲۹.
- ↑ خلاصة الکلام، ص۲۸.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۲۹.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۷.
- ↑ سفرنامه حجاز، ص۱۸۱.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۲۹؛ موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۱۰۹-۱۱۰.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۳۰؛ سفرنامه حجاز، ص۱۸۱.
- ↑ نک: تاریخ اولجایتو، ص۱۹۹-۲۰۰.
- ↑ عمدة الطالب، ص۱۳۰.
- ↑ شفاء الغرام، ج۱، ص۱۱۸؛ تحصیل المرام، ج۱، ص۱۵۰.
- ↑ الدرر، ج۱، ص۳۹۳.
- ↑ اتحاف الوری، ج۴، ص۵۲۷.
- ↑ العقد الثمین، ج۳، ص۴۴۷.
- ↑ سفرنامه ابن بطوطه، ج۲، ص۵۶.
- ↑ سفرنامه حجاز، ص۱۸۱.
- ↑ سمط النجوم، ج۲، ص۲۴۹-۲۵۱.
- ↑ سمط النجوم، ج۲، ص۲۵۱.
- ↑ معجم قبائل الحجاز، ص۳۵۷؛ موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ النجوم الزاهره، ج۳، ص۲۹۰؛ السلوک، ج۲، ص۳۹۳.
- ↑ النجوم الزاهره، ج۳، ص۲۹۰.
- ↑ الاعلام، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ اتحاف الوری، ج۳، ص۳۶۹، ۳۸۵، ۳۹۴، ۵۱۲.
- ↑ معجم قبائل الحجاز، ص۴۶۷؛ موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ الضوء اللامع، ج۵، ص۲۳۰؛ ج۶، ص۱۴۹.
- ↑ الضوء اللامع، ج۶، ص۱۴۹.
- ↑ معجم قبائل الحجاز، ص۴۷۰؛ موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۱۱۲.
- ↑ الضوء اللامع، ج۵، ص۲۷۲؛ سمط النجوم، ج۴، ص۲۷۴-۲۷۵.
- ↑ الضوء اللامع، ج۳، ص۱۶۴، ۲۲۳؛ موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۱۱۵.
- ↑ سفرنامه حجاز، ص۱۸۳.
- ↑ سمط النجوم، ج۲، ص۴۵۵.
- ↑ اشراف الحجاز، ص۳۶.
- ↑ سمط النجوم، ج۲، ص۴۵۵.
- ↑ اشراف الحجاز، ص۳۰.
- ↑ سمط النجوم، ج۲، ص۲۵۲؛ موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۱۱۷.
- ↑ الاعلام، ج۶، ص۵۲.
- ↑ سفرنامه حجاز، ص۱۸۳.
- ↑ اتحاف فضلاء الزمن، ج۲، ص۵۶۰، ۵۶۵.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص۴۱۷.
- ↑ عقد الجمان، ج۱، ص۲۸۰.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص۴۱۶-۴۱۷.
- ↑ منائح الکرم، ج۳، ص۳۴۶-۳۴۹؛ تاریخ مکه، طبری، ج۱، ص۵۵۹.
- ↑ سفرنامه حجاز، ص۱۸۳.
- ↑ سمط النجوم، ج۲، ص۴۶۲؛ تاریخ امراء مکه، ص۲۱۸؛ موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۱۱۷.
- ↑ سفرنامه حجاز، ص۱۸۳.
- ↑ سفرنامه حجاز، ص۱۸۴.
- ↑ فی رحاب البیت العتیق، ج۱، ص۴۳.
- ↑ تاریخ امراء البلد الحرام، ص۲۲۷-۲۳۳.
- ↑ تاریخ امراء البلد الحرام، ص۲۴۰.
- ↑ خلاصة الکلام، ص۷۵؛ تاریخ مکه، سباعی، ص۴۴۴.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص۴۴۶.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص۴۴۶-۴۴۷.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص۴۵۰، ۴۵۳.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص۴۵۲-۴۵۳.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص۴۴۶، ۴۵۳؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص۲۴۸.
- ↑ الارج المسکی، ص۱۸۲.
- ↑ موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۱۳۳.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- اتحاف الوری: عمر بن محمد فهد (م.۸۸۵ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعة ام القری، ۱۴۰۸ق
- الارج المسکی: علی بن عبدالقادر الطبری(م.۱۰۷۰ق.)، مکه، المکتبة التجاریه، ۱۴۱۶ق
- اشراف الحجاز فی القرن الثانی عشر: صبری صالح الحمدی، به کوشش طارق نافع الحمدانی، المختار، قاهره، ۱۴۳۰ق
- الاصیلی فی انساب العلویین: ابن الطقطقی (م.۷۰۹ق.)، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۱۸ق
- الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م
- اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م.۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف
- البدایة والنهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق
- تاریخ امراء البلد الحرام عبر عصور الاسلام: عبدالفتاح حسین راوه، الطائف، مکتبة المعارف
- تاریخ امراء مکه: عارف عبدالغنی، دار البشائر
- تاریخ اولجایتو: عبدالله بن محمد الشاشاتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۸ش
- تاریخ مکة المشرفة و المسجدالحرام: محمد بن احمد بن ضیاء، به کوشش علاء بن ابراهیم و الازهری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق
- تاریخ مکه (اتحاف فضلاء الزمن): محمد بن علی الطبری (م.۱۱۷۳ق.)، به کوشش محسن محمد، قاهره، دار الکتاب الجامعی
- تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، ترجمه: جعفریان، مشعر، تهران، ۱۳۸۵ش
- تحصیل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.۱۳۲۱ق.)، به کوشش ابن دهیش، مکه، ۱۴۲۴ق
- خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام: احمد بن زینی دحلان (م.۱۳۰۴ق.)، مصر، المطبعة الخیریه، ۱۳۰۵ق
- الدرر الفرائد المنظمة فی اخبار الحاج: عبدالقادر بن محمد عبدالقادر انصاری (م.۹۷۷ق.)
- سفرنامه ابن بطوطه (رحلة ابن بطوطه): ترجمه: موحد، آگاه، ۱۳۷۰ش
- سفرنامه حجاز: محمد لبیب البتونی، ترجمه: انصاری، تهران، مشعر، ۱۳۸۱ش
- السلوک: احمد بن علی بن عبدالقادر، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- سمط النجوم العوالی: عبدالملک بن حسین العصامی (م.۱۱۱۱ق.)، به کوشش عادل احمد و معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق
- شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق
- الضوء اللامع: شمس الدین السخاوی (م.۹۰۲ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق
- العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.) به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق
- عقد الجمان فی تاریخ الزمان: محمود بن احمد بدرالدین العینی (م.۸۵۵ق.)
- عمدة الطالب: ابن عتبه (م.۸۲۸ق.)، قم، انصاریان، ۱۴۱۷ق
- فی رحاب البیت العتیق: محییالدین احمد امام، اندلس، دار القرطبه
- معجم قبائل الحجاز: عاتق بن غیث البلادی، دار مکه، ۱۴۰۳ق
- منائح الکرم فی اخبار مکه: علی بن تاج الدین السنجاری (م.۱۱۲۵ق.)، مکه، جامعة ام القری، ۱۴۱۹ق
- موسوعة مکة المکرمة والمدینة المنوره: احمد زکی یمانی، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۹ق
- النجوم الزاهره: ابن تغری بردی الاتابکی (م.۸۷۴ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.