احکام حج
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Abbasahmadi1363 در تاریخ ۹ بهمن ۱۳۹۸ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
وجوب حج
به باور فقیهان شیعه[۱] و اهل سنت،[۲] حج با وجود شرایطی بر مکلفان واجب میشود. برخی از دلیلهای وجوب حج عبارتاند از:
- آیه ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًآ﴾[یادداشت ۱][۳] که این عمل را تکلیفی الهی بر عهده انسانها شمرده است؛[۴]
- آیه ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّه﴾[یادداشت ۲][۵] که به پایان دادن حج فرمان داده و پیشنیازِ آن وجوب اصل عمل است.[۶]
- روایات، از جمله روایاتی از حضرت محمد(ص) که حج را یکی از ارکان اسلام شمرده[۷] و مسلمانان را به آن فرا خوانده است[۸] و نیز روایاتی از امامان(ع)[۹] که حج را بر همگان واجب دانستهاند.[۱۰]
شرایط وجوب
حج با فراهم آمدن شرایطی بر مکلفان واجب میشود؛ این شرایط بر پایه همه یا برخی از مذهبهای اسلامی عبارتاند از:
بلوغ
به باور فقیهان شیعه[۱۱] و اهل سنت[۱۲] یکی از شرایط واجب شدن حج، بلوغ است؛ از این رو حج بر نابالغان واجب نیست. مستند آن، روایات نبوی(ص)[۱۳] و احادیث امامان(ع)[۱۴] است.
عقل
به باور فقیهان شیعه[۱۵] و اهل سنت[۱۶] یکی از شرایط واجب شدن حج، عقل است. بر اساس روایات[۱۷] حج بر مجنون دائمی یا ادواری که در بیشتر وقتها دیوانه است، واجب نیست.[۱۸]
حریت (آزاد بودن)
به باور فقیهان شیعه[۱۹] واهل سنت[۲۰] یکی از شرایط واجب شدن حج، حریّت است؛ از این رو، حج بر بردگان واجب نیست. مستند آن، اجماع[۲۱] است. مستند دیگر آن، ناتوانی بردگان از تصرف در اموال به تصریح قرآن[۲۲] و احادیث منقول از حضرت محمد(ص)[۲۳] و امامان(ع)[۲۴] است، که بر واجب نبودن حج بر بردگان دلالت دارند.[۲۵]
فقیهان شیعه[۲۶] و برخی فقیهان اهل سنت[۲۷] با استناد به روایات، حج برده را در صورت انجام دادن آن با اجازه مالک او، و برخی فقیهان شافعی حتی در صورت اجازه ندادن مالک درست دانستهاند.[۲۸]
اسلام
به باور فقیهان حنفی،[۲۹] حنبلی[۳۰] و برخی مالکیان[۳۱] «اسلام» یعنی «مسلمان بودن حجگزار» یکی از شرایط واجب شدن حج است. این دیدگاه، مبتنی بر این باور است که کافران مخاطب به احکام فرعی اسلام نیستند.[۳۲] یکی از دلیلهای آنها این است که حج عبادت است و کافران اهل عبادت نیستند.[۳۳] در برابر، فقیهان شیعه[۳۴] و شافعی[۳۵] و برخی مالکیان،[۳۶] اسلام را نه شرط وجوب حج، بلکه شرط صحت حج دانستهاند. به باور آنها، بر کافران نیز حج واجب است؛ ولی در صورت انجام دادن، حج آنان صحیح نیست. از جمله مستندهای این دیدگاه، افزون بر روایات،[۳۷] عموم واژه «الناس» در آیه ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًآ﴾[یادداشت ۳][۳] است که شامل کافران نیز میشود و نیز عموم آیه ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّه﴾[یادداشت ۴][۵] که همگان را به اتمام حج و عمره فرمان داده است.[۳۸]
استطاعت
به باور فقیهان شیعه[۳۹] و بیشتر فقیهان اهل سنت[۴۰] استطاعت یکی از شرایط واجب شدن حج است. مهمترین دلیل این شرط، در کنار احادیث،[۴۱] قرآن است[یادداشت ۵][۳] که حج را بر افراد مستطیع واجب شمرده است.[۴۲] در برابر، شماری از فقیهان اهل سنت، استطاعت را شرط وجوب ندانسته و بر آنند که اگر حجگزار با تکلّف حج را به جا آورد، حج او صحیح و مُجزی است.[۴۳]
به باور فقیهان حنفی[۴۴] و حنبلی[۴۵] یکی از شرایط فراهم آمدن استطاعت برای زنان، همراهی یکی از بستگان مَحرم با زن هنگام سفر حج است.[۴۶] در برابر، فقیهان شیعه[۴۷] و شافعی[۴۸] وجود مَحرم را شرط ندانستهاند، از آن رو که به استناد احادیث، حج رفتن زن همراه با اشخاص مورد اعتماد جایز است.[۴۹]
فوری بودن یا نبودن حج
چنانچه شرایط واجب شدن حج فراهم شد، درباره این که آیا رفتن به حج فوری است یا به تأخیرانداختن آن از سال استطاعت جایز است، اختلاف باور وجود دارد؛ به باور فقیهان شیعه،[۵۰] حنبلی[۵۱] و برخی فقیهان حنفی[۵۲] و مالکی،[۵۳] وجوب حج فوری است و باید در نخستین زمان ممکن، آن را به جا آورد. یکی از دلیلهای این باور، افزون بر اجماع، قرآن[یادداشت ۶][۵۴] است که به وجوب حج امر کرده است و «امر» دلالت بر فوری بودن دارد.[۵۵] دلیل دیگر، روایاتی نبوی(ص)[۵۶] و نیز احادیثی از امامان(ع)[۵۷] است که مسلمانان را به شتاب کردن و عدم تساهل در حج فرمان داده و حتی دنبال انداختن آن را موجب بیرون رفتن از اسلام شمرده است.
در برابر، شافعی[۵۸] و برخی از فقیهان حنفی و مالکی،[۵۹] تأخیر حج را جایز دانستهاند، هرچند انجام دادن فوری آن را مستحب شمردهاند. یکی از دلیلهای آنان، سیره حضرت محمد(ص) است؛ زیرا وی با آنکه آیات حج در سال ششم هجری نازل شد، ادای آن را تا سال دهم به تأخیر انداخت.[۶۰] این دلیل مورد نقد قرار گرفته است؛ زیرا در سال ششم هجری امکان حج گزاردن برای حضرت محمد(ص) نبود، و نیز آیهای که به وجوب حج دلالت میکند[یادداشت ۷][۶۱] در سال نهم یا دهم هجری نازل شد،[۶۲] و نیز حضرت محمد(ص) پیش از هجرت بارها حج گزارده بود و تکلیف حج از او ساقط بود.
اتمام حج
پس از آغاز حج، به پایان رساندن و کامل کردن آن بر حجگزار واجب است.[۶۳] مهمترین دلیل این حکم، آیه ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّه﴾[یادداشت ۸][۶۴] است که مسلمانان را به اتمام حج فرمان داده است[۶۵] بر این پایه، حجگزار حق ندارد برخی از اعمال حج را انجام دهد و برخی را رها کند.[۶۶] حتی به باور فقیهان شیعه[۶۷] و بسیاری از فقیهان اهل سنت[۶۸] به استناد آیه مذکور و احادیث، اگر حجگزار حج را فاسد کند نیز، باید حج فاسد را به اتمام رساند و نمیتواند از آن خارج شود. به باور فقهیان شیعه، به استناد آیه و روایات، اتمام حج استحبابی نیز پس از آغاز کردن آن واجب است.[۶۹] البته چنانچه پس از شروع به اعمال حج به سبب پدید آمدن موانعی، مانند بیماری یا منع دشمن، ادامه مناسک بسیار دشوار گردد، خروج از احرام با شرائطی جایز است، که به آن احصار و صد گفته شده است.
تکرار حج
به باور فقیهان شیعه[۷۰] و عموم فقهیان اهل سنت،[۷۱] حج در طول عمر تنها یک بار واجب است. مستند این حکم، اجماع مسلمانان[۷۲] و درونمایه آیه ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًآ﴾[یادداشت ۹][۷۳] است که مسلمانان را به ادای حج امر کرده است و امر خداوند با یک بار انجام دادن محقق میشود.[۷۴] دلیلهای دیگر، روایاتی از حضرت محمد(ص)[۷۵] و نیز سیره وی[۷۶] و احادیثی از امامان(ع)[۷۷] در این باره است.
در برابر، روایاتی از امامان(ع) حاکی از این است که حج بر افراد توانگر در هر سال[۷۸] یا در هر پنج سال[۷۹] یک بار واجب است. درونمایه روایاتی از اهل سنت نیز، بر وجوب تکرار حج دلالت دارد.[۸۰] بر این پایه، شیخ صدوق به وجوب حج بر ثروتمندان در هر سال فتوا داده است[۸۱] و شماری از فقیهان اهل سنت نیز، فتاوای مشابهی دادهاند؛[۸۲] ولی به باور مشهور فقیهان شیعه و اهل سنت این دیدگاه، شاذ و مخالف اجماع مسلمانان[۸۳] و روایات مذکور، غیرقابل عمل یا محمول بر استحباب[۸۴] یا محمول بر وجوب کفایی است.[یادداشت ۱۰][۸۵]
به باور همه فقیهان شیعه[۸۶] و اهل سنت[۸۷] تکرار حج مستحب است. یکی از دلیلهای آن، آیه ﴿وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ﴾[یادداشت ۱۱][۸۸] است؛ با این استدلال که «مثابة» در آیه به معنای جایی است که مردم هر سال به آن بازمیگردند یا جایی که هیچکس از آن رویگردان نیست.[۸۹] همچنین روایات پُرشمار،[۹۰] سیره حضرت محمد(ص)[۹۱] و امامان(ع) که به گونه پیاپی حج میگزاردند، بر استحباب تکرار حج دلالت دارد.
زمان حج
حج ماههای خاص و معینی دارد؛[یادداشت ۱۲][۹۲] اما درباره مصادیق ماههای حج آرای مختلفی مطرح شده است؛ به باور مشهور فقیهان شیعه[۹۳] و مالکی[۹۴] زمان انجام حج در سه ماه شوال، ذی قعده و ذی حجه است. از مستندات آنان، آیه ۱۹۷ بقره/۲ است با این توضیح که کمترین مصداق «اشهر» در آیه، سه ماه است احادیث هم ماههای حج را در آیه به سه ماه مذکور تفسیر کردهاند.[۹۵] در برابر، برخی از فقیهان شیعه[۹۶] و شافعی[۹۷] زمان حج را دو ماه شوال و ذی قعده و ده شب نخست ذی حجه (تا طلوع فجر روز دهم) دانستهاند. آنان به ادامه آیه ۱۹۷ بقره/۲ استناد جستهاند که از انعقاد احرام حج در این ماهها و ترک محرمات احرام در آنها سخن گفته است «فمن فرض فیهن الحج…» با این استدلال که انعقاد احرام حج پس از طلوع فجر روز دهم امکانپذیر نیست و ارتکاب محرمات احرام نیز در روز دهم جایز میگردد. پس پایان ماههای حج ابتدای این روز (دهم ذی حجه) است.[۹۸] ناقدان این باور پاسخ گفتهاند که مراد از انعقاد حج در این ماهها در این بخش از آیه غالب روزهای این ماهها یا بخش مهمی از روزهای آنهاست نه همه روزهای آنها؛ بنابراین نمیتوان روز عید قربان و روزهای بعد را از شمول آیه بیرون دانست.[۹۹]
حنفیان[۱۰۰] و حنبلیان[۱۰۱] بر آناند که زمان حج دو ماه مذکور به اضافه دهه نخست ذی حجه (تا پایان روز دهم) است. به باور آنها روایتی از حضرت محمد(ص) که در آن روز دهم، روز حج اکبر به شمار رفته، دالّ بر آن است که این روز هم از ایام حج است. به علاوه روز دهم ذی حجه در واقع مهمترین رکن زمانی حج است که بسیاری از اعمال مهم حج مانند رمیجمره عقبه، قربانی، حلق و طواف و سعی درآن روز انجام میشود. باور برخی از صحابه از جمله ابن مسعود و ابن عباس نیز همین است.[۱۰۲] آرای دیگری نیز درباره زمان دقیق مناسک حج مطرح شده است.[۱۰۳]
بر این اساس، به باور فقیهان شیعه[۱۰۴] و بسیاری از فقیهان اهل سنت[۱۰۵] باید احرام و اعمال حج در ماههای حج انجام شود و در صورت وقوع احرام حج در غیر ماههای مذکور، این احرام به احرام عمره تبدیل میگردد. مستند این حکم افزون بر آیه مذکور روایاتی از امامان و صحابیان است.[۱۰۶] در برابر، برخی از فقیهان اهل سنت با استناد به آیه ۱۸۹ بقره «یسئلونک عن الاهله قلی هی مواقیت للناس…» و ادلهای دیگر همه ماههای سال را میقات حج و احرام حج را قبل از ماههای حج جایز شمردهاند.[۱۰۷] این استدلال مورد مناقشه پیروان باور مشهور قرار گرفته است.[۱۰۸]
تجارت در حج
تجارت و خرید و فروش در حج برای حجگزار و دیگران جایز است.[۱۰۹] مستند آن آیات ۲۷–۲۸ حج است که یکی از اغراض حج را دستیابی انسانها به منافع دانسته است[۱۱۰] و در روایات یکی از مصادیق «منافع» سودهای ناشی از تجارت برای حجگزاران و دیگران ذکر شده است.[۱۱۱] در آیه ۱۹۸ بقره/۲ نیز تجارت و کسب منافع مادی برای حجگزاران تجویز شده است.[۱۱۲] «لیس علیکم جناح ان تبتغوا…» در شأن نزول آیه گفتهاند که مسلمانان صدر اسلام همچون دوران جاهلیت تجارت در حج را ممنوع میشمردند که با نزول این آیه، این کار مباح اعلام شد.[۱۱۳] آیه ۲ مائده/۵ نیز مسلمانان را از تعرض به کسانی که قصد تجارت در حج را دارند بر حذر داشته است.[۱۱۴] البته برخی مراد از فضل الهی را در آیه بهره معنوی یا مجموع بهره معنوی و مادی دانستهاند.[۱۱۵]
فراگیری مناسک حج
لازم است که قبل از اعمال حج، حجگزاران احکام آن را یاد بگیرند. حضرت محمد(ص) به فراگیری مناسک حج همراه با سایر احکام دین فرمان داده است.[۱۱۶] آن حضرت به مسلمانان توصیه فرمود که مناسک حج خود را از ایشان فرا گیرند.[۱۱۷] بنا بر روایات، در سیره حضرت محمدان و مسلمانان نیز از یادگیری احکام حج قبل و در حین اعمال حج سخن به میان آمده است. از جمله درباره حضرت آدم(ع) نقل شده که قبل از انجام دادن اعمال حج خداوند جبرئیل را برای تعلیم مناسک به سوی آن حضرت فرستاد و آن حضرت پس از یادگرفتن احکام حج اعمال آن را انجام داد.[۱۱۸] حضرت ابراهیم(ع) نیز از خداوند درخواست کرد که مناسک حج را به آن حضرت تعلیم دهد.[۱۱۹] (بقره/۲، ۱۲۸) در پی این درخواست خداوند جبرئیل را برای تعلیم مناسک به سوی آن حضرت فرستاد.[۱۲۰] نقل شده که عرفات از آن رو به این نام نامیده شد که جبرئیل در این سرزمین از ابراهیم(ع) پرسید که آیا مناسک حج را که به تو تعلیم دادم، شناختی و پاسخ آن حضرت مثبت بود.[۱۲۱] حضرت محمد اسلام(ص) نیز در قبل از حجة الوداع در میان مسلمانان اعلام کردند که هرکس قصد فراگرفتن حج را دارد با رسول خدا همراه شود.
پانویس
- ↑ . منتهی المطلب، ج10، ص14- 17؛ مسالک الافهام الی تنقیح الشرائع، ج2، ص119؛ مدارک الاحکام، ج7، 16.
- ↑ . المجموع، ج7، ص7؛ مواهب الجلیل، ج3، ص423؛ المغنی، ج3، ص159.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ سوره آلعمران(۳)، آیه ۹۷؛ ترجمه قرآن (انصاریان)، ص۶۲.
- ↑ . منتهی المطلب، ج10، ص14- 17؛ المجموع، ج7، ص7.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ سوره بقره(۲)، آیه ۱۹۶؛ ترجمه قرآن (انصاریان)، ص۳۰.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص9؛ فقه القرآن، ج1، ص263؛ المغنی، ج3، ص159.
- ↑ . الکافی، ج2، ص18؛ صحیح البخاری، جج5، ص157.
- ↑ . مسند الامام احمد بن حنبل، ج2، ص508؛ صحیح مسلم، ج4، ص102.
- ↑ . الحدائق الناضره، ج14، ص19؛ جواهر الکلام، ج17، ص221.
- ↑ . الکافی، ج4، ص265؛ وسائل الشیعه، ج11، ص17.
- ↑ . قواعد الاحکام، ج1، ص402؛ شرائع الاسلام، ج1، ص163.
- ↑ . الاقناع، ج1، ص230؛ بدائع الصنائع، ج2، ص160؛ مواهب الجلیل، ج3، ص446- 447.
- ↑ . سنن ابن ماجه، ج1، ص658؛ سنن ابی داود، ج2، ص338.
- ↑ . الکافی، ج4، ص278؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص6.
- ↑ . شرائع الاسلام، ج1، ص162؛ تحریر الاحکام، ج1، ص543.
- ↑ . المجموع، ج7، ص20؛ مواهب الجلیل، ج3، ص446- 447؛ المغنی، ج3، ص161.
- ↑ . سنن ابن ماجه، ج4، ص267؛ الکافی، ج4، ص267؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص3.
- ↑ . تحریر الاحکام، ج1، ص543- 544.
- ↑ . المعتبر، ج2، ص749؛ تحریر الاحکام، ج1، ص544.
- ↑ . الاقناع، ج1، ص230؛ مواهب الجلیل، ج3، ص442؛ کشاف القناع، ج2، ص440.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص41؛ المغنی، ج3، ص161.
- ↑ سوره نحل(۱۶)، آیه ۷۵.
- ↑ . السنن الکبری، ج5، ص179؛ مجمع الزوائد، ج3، ص206.
- ↑ . الکافی، ج4، ص266؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص4.
- ↑ . فتح العزیز، ج7، ص8؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص41؛ کشاف القناع، ج2، ص440.
- ↑ . شرائع الاسلام، ج1، ص164؛ الحدائق الناضره، ج14، ص72.
- ↑ . المجموع، ج7، ص56؛ المغنی، ج3، ص201.
- ↑ دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۶، ص۳۳۷.
- ↑ . تحفة الفقهاء، ج1، ص383؛ بدائع الصنائع، ج2، ص120.
- ↑ . المغنی، ج3، ص160؛ کشاف القناع، ج2، ص439.
- ↑ . الثمر الدانی، ص359؛ مواهب الجلیل، ج3، ص424.
- ↑ . المغنی، ج3، ص160؛ المجموع، ج7، ص18.
- ↑ . بدائع الصنائع، ج2، ص120؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص383.
- ↑ . الخلاف، ج2، ص245؛ تحریر الاحکام، ج2، ص90
- ↑ . المجموع، ج6، ص252؛ الفقه الاسلامی، ج3، ص2076- 2077.
- ↑ . الثمر الدانی، ص359؛ مواهب الجلیل، ج3، ص424- 425.
- ↑ . الخلاف، ج2، ص245.
- ↑ . الخلاف، ج2، ص245؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص92- 93.
- ↑ . مستند الشیعه، ج11، ص23- 24؛ الخلاف، ج2؛ ص247.
- ↑ . المغنی، ج3، ص161؛ بدائع الصنائع، ج2، ص120.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص49؛ المغنی، ج3، ص161.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص49؛ بدائع الصنائع، ج2، ص120.
- ↑ . المجموع، ج7، ص19؛ مواهب الجلیل، ج3، ص445.
- ↑ . البحر الرائق، ج2، ص552.
- ↑ . کشاف القناع، ج2، ص457؛ المغنی، ج3، ص201.
- ↑ . کشاف القناع، ج2، ص457؛ المغنی، ج3، ص201.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص82؛ الحدائق الناضره، ج11، ص92.
- ↑ . المجموع، ج8، ص343.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص82؛ الحدائق الناضره، ج14، ص145.
- ↑ . الخلاف، ج2، ص257؛ مستند الشیعه، ج11، ص12- 13.
- ↑ . المغنی، ج3، ص195؛ کشاف القناع، ج2، ص438.
- ↑ . تحفة الفقهاء، ج1، ص380؛ بدائع الصنائع، ج2، ص119.
- ↑ . مواهب الجلیل، ج3، ص421؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص3.
- ↑ سوره بقره(۲)، آیه ۱۹۶.
- ↑ . الخلاف، ج2، ص257؛ المغنی، ج3، ص195.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص17؛ المغنی، ج3، ص195.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص17؛ مستند الشیعه، ج11، ص13.
- ↑ . المجموع، ج7، ص102.
- ↑ . بدائع الصنائع، ج2، ص119؛ مواهب الجلیل، ج3، ص421.
- ↑ . المجموع، ج7، ص102؛ المبسوط فی فقه الامامیه، ج4، ص164.
- ↑ سوره آلعمران(۳)، آیه ۹۷؛ ترجمه قرآن (انصاریان)، ص۶۲.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص19.
- ↑ . مستند الشیعه، ج13، ص129- 130.
- ↑ سوره بقره(۲)، آیه ۱۹۶؛ ترجمه قرآن (انصاریان)، ص۳۰.
- ↑ . الحدائق الناضره، ج16، ص6؛ مستند الشیعه، ج13، ص129- 130.
- ↑ . الحدائق الناضره، ج16، ص308؛ المجموع، ج7، ص388.
- ↑ . الخلاف، ج2، ص365؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص30.
- ↑ . المغنی، ج3، ص378؛ المجموع، ج7، ص388؛ الاقناع، ج1، ص240.
- ↑ . الحدائق الناضره، ج15، ص406؛ ریاض المسائل، ج7، ص193.
- ↑ . المعتبر، ج2، ص746.
- ↑ . المجموع، ج7، ص9؛ مواهب الجلیل، ج3، ص412؛ المبسوط، سرخسی، ج4، ص2.
- ↑ . المعتبر، ج2، ص746؛ منتهی المطلب، ج10، ص16.
- ↑ سوره آلعمران(۳)، آیه ۹۷؛ ترجمه قرآن (انصاریان)، ص۶۲.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص15؛ فتح العزیز، ج7، ص2- 4.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص9؛ المجموع، ج7، ص9؛ المغنی، ج3، ص159.
- ↑ . مغنی المحتاج، ج1، ص460؛ حواشی الشروانی، ج4، ص4.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص9؛ جواهر الکلام، ج17، ص220.
- ↑ . الکافی، ج4، ص265؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص16.
- ↑ . تهذیب الاحکام، ج5، ص450؛ وسائل الشیعه، ج11، ص138.
- ↑ . کنز العمال، ج5، ص4- 5.
- ↑ . علل الشرائع، ج2، ص405؛ ر.ک. جواهر الکلام، ج17، ص221.
- ↑ . المجموع، ج7، ص9؛ مواهب الجلیل، ج3، ص412.
- ↑ . جواهر الکلام، ج17، ص221؛ المجموع، ج7، ص9؛ مواهب الجلیل، ج3، ص412.
- ↑ . مستند الشیعه، ج11، ص11؛ الاقناع، ج1، ص230؛ مغنی المحتاج، ج1، ص460.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص16؛ مستند الشیعه، ج11، ص11.
- ↑ . تحریر الاحکام، ج1، ص535؛ العروة الوثقی، ج4، ص595.
- ↑ . مغنی المحتاج، ج1، ص460؛ مواهب الجلیل، ج3، ص415؛ المبسوط، سرخسی، ج4، ص2.
- ↑ سوره بقره(۲)، آیه ۱۲۵؛ ترجمه قرآن (انصاریان)، ص۱۹.
- ↑ . مسالک الافهام الی آیات الاحکام، ج2، ص238- 239؛ مجمع البیان، ج1، ص378.
- ↑ . مغنی المحتاج، ج1، ص460؛ مدارک الاحکام، ج7، ص19.
- ↑ . وسائل الشیعه، ج11، ص131- 132؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص48- 49.
- ↑ سوره بقره(۲)، آیه ۱۹۷؛ ترجمه قرآن (انصاریان)، ص۳۱.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص183؛ مستند الشیعه، ج11، ص244.
- ↑ . مواهب الجلیل، ج4، ص22.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص183؛ مواهب الجلیل، ج4، ص22.
- ↑ . الخلاف، ج2، ص258؛ مستند الشیعه، ج11، ص244.
- ↑ . المجموع، ج7، ص142، 145.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص183؛ الحدائق الناضره، ج14، ص356؛ المغنی، ج3، ص263.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص184؛ المغنی، ج3، ص263.
- ↑ . المبسوط، سرخسی، ج4، ص60؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص390.
- ↑ . المغنی، ج3، ص263؛ الشرح الکبیر، ج3، ص223.
- ↑ . المغنی، ج3، ص263.
- ↑ . الحدائق الناضره، ج14، ص354؛ مستند الشیعه، ج11، ص244.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص186.
- ↑ . المجموع، ج7، ص144.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص186؛ المجموع، ج7، ص144.
- ↑ . المغنی، ج3، ص224- 225؛ مواهب الجلیل، ج4، ص25؛ بدائع الصنائع، ج2، ص160.
- ↑ . الانتصار، ص236- 237؛ فقه القران، ج1، ص272.
- ↑ . مسالک الافهام الی تنقیح الشرائع، ج2، ص136.
- ↑ . زبدةالبیان، ص224؛ احکام القرآن، ج1، ص375.
- ↑ . علل الشرائع، ج1، ص273؛ وسائل الشیعه، ج11، ص13.
- ↑ . زبدة البیان، ص268؛ مواهب الجلیل، ج3، ص502.
- ↑ . جامع البیان، ج2، ص385؛ مجمع البیان، ج2، ص47.
- ↑ . جامع البیان، ج6، ص83؛ التبیان، ج3، ص423؛ کنز العرفان، ج1، ص332.
- ↑ . مجمع البیان، ج2، ص47؛ احکام القرآن، ج2، ص380؛ تفسیر قرطبی، ج6، ص44.
- ↑ . کنز العمال، ج5، ص23؛ الجامع الصغیر، ج1، ص510؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص44.
- ↑ . مستدرک الوسائل، ج9، ص420؛ کنز العمال، ج5، ص116.
- ↑ . الکافی، ج4، ص190؛ علل الشرائع، ج2، ص400.
- ↑ . مجمع البیان، ج1، ص391؛ احکام القرآن، ج1، ص98.
- ↑ . وسائل الشیعه، ج11، ص230؛ فتح الباری، ج6، ص289.
- ↑ . مسالک الافهام الی آیات الاحکام، ج2، ص304؛ التفسیر الکبیر، ج4، ص69.
- ↑ و خدا را حقّى ثابت و لازم بر عهده مردم است كه [براى اداى مناسك حج] آهنگ آن خانه كنند، [البته] كسانى كه [از جهت سلامت جسمى و توانمندى مالى و باز بودن مسير] بتوانند به سوى آن راه يابند.
- ↑ حج وعمره را براى خدا به پايان بريد!
- ↑ و خدا را حقّى ثابت و لازم بر عهده مردم است كه [براى اداى مناسك حج] آهنگ آن خانه كنند، [البته] كسانى كه [از جهت سلامت جسمى و توانمندى مالى و باز بودن مسير] بتوانند به سوى آن راه يابند.
- ↑ حج وعمره را براى خدا به پايان بريد!
- ↑ ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًآ﴾ و خدا را حقّى ثابت و لازم بر عهده مردم است كه [براى اداى مناسك حج] آهنگ آن خانه كنند، [البته] كسانى كه [از جهت سلامت جسمى و توانمندى مالى و باز بودن مسير] بتوانند به سوى آن راه يابند.
- ↑ ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّه﴾ حج وعمره را براى خدا به پايان بريد!
- ↑ ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًآ﴾ و خدا را حقّى ثابت و لازم بر عهده مردم است كه [براى اداى مناسك حج] آهنگ آن خانه كنند، [البته] كسانى كه [از جهت سلامت جسمى و توانمندى مالى و باز بودن مسير] بتوانند به سوى آن راه يابند.
- ↑ حج وعمره را براى خدا به پايان بريد!
- ↑ و خدا را حقّى ثابت و لازم بر عهده مردم است كه [براى اداى مناسك حج] آهنگ آن خانه كنند، [البته] كسانى كه [از جهت سلامت جسمى و توانمندى مالى و باز بودن مسير] بتوانند به سوى آن راه يابند.
- ↑ یعنی این که در هر سال باید شماری از افراد توانگر به حج بروند تا خانه خدا از حج گزار خالی نباشد.
- ↑ و [ياد كنيد] هنگامى كه ما اين خانه [كعبه] را براى همۀ مردم محل گردهمايى و جاى امن و امان قرار داديم.
- ↑ ﴿الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ﴾ حج در ماههاى معين و معلومى است.