بنیعبدمناف
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:M-mohammad در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۳۹۷ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
بنیعبدمناف تیرهای مشهور از قریش، از صاحبان مناصب مکه بودند.
نسب | عبدمناف بن قصی |
---|---|
مکان | مکه |
سرسلسله | عبدمناف بن قصی |
اشخاص مهم | عبدمناف بن قصی، قُصَی بن کلاب، عبدمناف، عبدالدار، عبدشمس، حرب بن امیه، عتبه بن ربیعه، شیبه بن ربیعه، ربیعة بن عبدشمس، حارث بن عامر بن نوفل |
شاخهای از | قریش |
زیرشاخهها | بنیهاشم بن عبدمناف، بنیامیة بن عبدشمس، بنیمطلب، بنینوفل بن عبدمناف |
مهمترین اقدامات | بازسازی دیوار طرف در خانه خدا یا دیوار میان دو رکن اسود و حِجْر (وجه البیت، توطئهها علیه پیامبر |
مناصب مهم | سقایت، رفادت، تاسیس و راهاندازی شبکه تجارت با محوریت مکه |
مذهب | شرک، اسلام |
بنیعبدمناف فرزندان عَبدمَناف بن قُصَیّ، و از طوائف قریش به شمار میروند که برخی از مناصب کعبه مثل سقایت (آبرسانی به حاجیان)، رفادت (پذیرایی از زائران) و همچنین تاسیس و راهاندازی شبکه تجارت با محوریت مکه را بر عهده داشتند. و از آنجایی که آنها با توجه به موقعیت اجتماعی خود، در برخورد با اسلام به دو گروه موافق و پیرو پیامبر(ص) و گروه مخالف پیامبر(ص) درآمدند، افراد این خاندان از تاثیری ویژه در پیشبرد یا ممانعت از گسترش اسلام برخوردار بودند. همچنین بعد از دوران پیامبر(ص) خاندانهای مهم بر آمده از آنان همچون علویان و بنیامیه و بنیعباس و فاطمیان خلافت اسلامی را عهدهدار بودند.
نسب
بنیعبدمناف فرزندان مُغَیره معروف به عَبدمَناف[۱] (جد سوم پیامبر) بن قُصَیّ بن کلاب هستند. عمرو (هاشم)، عبدشمس، مطّلب، نوفل، [۲] ابوعمرو، ابوعبید، [۳] تماضر، حنه، قلابه، بره، ریطه و هاله پسران و دختران عبدمناف هستند.[۴] اینان و تبارشان به بنیعبدمناف شهرت دارند.
شاخههای مشهور
بنیهاشم بن عبدمناف و بنیامیة بن عبدشمس بن عبدمناف از شاخههای مشهور بنیعبدمناف و قریش هستند. از دیگر تیرهها و زیرمجموعههای بنیعبدمناف میتوان به بنیمطلب[۵] و بنینوفل بن عبدمناف اشاره کرد. بنیمطلب در رویدادهای عصر جاهلی و اسلام همراه بنیهاشم و بنینوفل در برابر بنیامیه بودند.[۶]
شهرت
بنیعبدمناف از اشراف قریش و از ساکنان پیرامون بیتالله الحرام بودند. از اینرو، همانند دیگر تیرههای قریش به قریش بطائح مشهورند.[۷] در برابر، آن دسته از قریش که در حاشیه شهر مکه استقرار یافتند، قریش ظواهر خوانده شدند.[۸]
بنیعبدمناف در دوران جاهلی
ستیز با بنیعبدالدار
از مهمترین رویدادهای مربوط به بنیعبدمناف در دوران جاهلی، ستیز آنان با بنیعبدالدار بن قصی درباره عهدهداری مناصب حجابت (پردهداری کعبه)، سقایت (آبرسانی به حاجیان)، رفادت (پذیرایی از زائران)، سرپرستی دارالندوه (مجلس مشورتی بزرگان قریش)، لواء (پرچمداری) و قیادت (فرماندهی جنگی)[۹] بود.
ایجاد مناصب
قُصَی بن کلاب، پدر عبدمناف، از آن پس که مکه را از دست قبیله خزاعه بیرون ساخت، [۱۰] مناصب یاد شده را پدید آورد.[۱۱] او پیش از رحلتش آنها را میان فرزندانش به اینگونه بخش کرد که سقایت و رفادت از آنِ عبدمناف و بقیه از آنِ عبدالدار باشد.[۱۲] در گزارشی دیگر، قصی همه مناصب پیش گفته را به عبدالدار سپرد؛ چرا که او از برادرانش بزرگتر بود.[۱۳] نیز شاید میخواست جایگاه وی را که از حیث شرافت و بزرگی به پایه برادرانش نمیرسید، ارتقا بخشد.[۱۴] از اینرو، به رغم پایبندی پسران قصی به وصیت پدرشان، فرزندان آنها به تدریج بر سر تصاحب مناصب یاد شده در برابر یکدیگر قرار گرفتند. شاید به سبب فزونی بنیعبدمناف بر بنیعبدالدار، آنها خود را برای عهدهداری مناصب یاد شده شایستهتر میدانستند.[۱۵]
تقسیم قرشیان
پس از آن، 10 تیره مشهور قریش به دو دسته تقسیم شدند. از این میان، بنیاسد بن عبدالعزی، بنیزهرة بن کلاب، بنیتیم بن مرّه، و بنیحارث بن فهر با بنیعبدمناف همراه شده، به عبدشمس پسر بزرگ عبدمناف پیوستند.[۱۶] برخی فرزند بزرگ عبدمناف را هاشم و برخی عبدشمس دانستهاند.[۱۷]
پیمان مطیبین و احلاف
شماری از گزارشها از انتقال ریاست مکه به عبدمناف پس از وفات قصی گزارش میدهند.[۱۸] آنها ظرفی پر از عطر را نزد کعبه نهاده، با فروبردن دستانشان در آن عهد بستند. سپس برای تایید این پیمان، دستان عطرآلود خود را به دیوار خانه خدا کشیدند. از اینرو، این پیمان به «مطیبین» شهرت یافت.[۱۹] این رویداد در بیشتر منابع بازتاب یافته و از مهمترین رخدادهای آستانه ظهور اسلام است؛ در برابر، بنیعبدالدار نیز همراه چهار تیره دیگر قریش شامل بنیمخزوم، بنیعدی، بنیسهم و بنیجُمَح با فروبردن دستانشان در ظرفی پر از خون، موجب پدید آمدن پیمان «اَحلاف» یا «لعقة الدم» شدند.[۲۰]
پایان ستیز
سرانجام ستیزهجویی آنها با میانجیگری برخی از بزرگان قریش به صلح انجامید و سازش به سود بنیعبدمناف پایان یافت؛ بدینگونه که دارالندوه بهطور مشترک به دست هر دو تیره اداره شود و سقایت و رفادت و قیادت از آن بنیعبدمناف و حجابت و لواء نیز متعلق به بنیعبدالدار باشد.[۲۱]
تقسیم مناصب
پس از درگذشت عبدمناف، مناصب متعلق به او میان بنیهاشم و بنیامیه تقسیم شد[۲۲] چنانکه عبدشمس منصب قیادت را بر عهده داشت[۲۳] و پس از او این منصب در اختیار حرب بن امیه بود. همو در نبرد فجار، سپاه قریش را فرماندهی میکرد.[۲۴] در رقابت میان تیرههای ساکن در مکه، تفاخر بنیعبدمناف و بنیسهم، از تیرههای مشهور قریش، در دورهای به اوج رسید؛ تا جایی که این دو تیره در شمارش افراد خود، پس از آن که شمار زندگان بنیعبدمناف افزونتر از بنیسهم شد، به سراغ مردگان خویش رفتند و در شمارش آنان، فزونی از آن بنیسهم شد.[۲۵] بر پایه گزارش مقاتل و کلبی، سوره تکاثر: ( حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ) (تکاثر، 2) درباره این دو شاخه از قریش نازل شده است.[۲۶]
راهاندازی شبکه تجارت
افزون بر عهدهداری برخی از مناصب کعبه، تاسیس و راهاندازی شبکه تجارت با محوریت مکه، در شمار افتخارات بنیعبدمناف به شمار میآید. فرزندان عبدمناف با انعقاد توافقنامههای تجاری با کانونهای تجاری در پیرامون جزیرة العرب، همچون شام و عراق، و نیز بستن پیمانهایی با قبایل ساکن در مسیر کاروانهای تجاری، زمینه تجارت آزاد را فراهم کردند. هاشم در دوران ریاستش بر مکه، با پایهگذاری دو سفر زمستانی و تابستانی، تجارت را گسترش داد. خود او با شامیان[۲۷] و برادرش عبدشمس با حبشه پیمان بست.[۲۸] برخی منابع تجارت او را به عراق و ایران گزارش کردهاند.[۲۹] مطّلب با یمنیها[۳۰] و نوفل با عراقیان پیمان تجارت بستند.[۳۱] از اینرو، دیگر قریشیان بنیعبدمناف را «مجیرین» (اجیر گیرندگان) نامیدند؛ چنان که مقصود از «ایلاف» در سوره قریش نیز همانان دانسته شده است که سفرهای تجاری به دیگر سرزمینها در سایه پیمانهای آنان صورت میگرفت: [۳۲] ( لِایلَافِ قُرَیْشٍ* اِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّیْفِ* فَلْیَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ* الَّذِی اَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ) (قریش، 1-4). واژهپژوهان ایلاف را به معنای پیمانهایی دانستهاند که بازرگانان برای تامین تجارت میبندند و صاحبان ایلاف چهارگانه (شام، یمن، فارس و حبشه) را فرزندان عبدمناف دانستهاند.[۳۳] ابناثیر با بیان معنای یاد شده برای ایلاف، هاشم، جد دوم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، را نخستین کسی دانسته است که برای قریش ایلاف گرفت.[۳۴]از این گزارش، توانگری و تاجرپیشگی برخی از بنیعبدمناف بدست میآید.
بازسازی دیوار خانه خدا
بنیعبدمناف همراه بنیزهره، بازسازی دیوار طرف در خانه خدا یا دیوار میان دو رکن اسود و حِجْر (وجه البیت) را طبق قرعه بر عهده گرفت.[۳۵] هنگام این رویداد را در 35 سالگی پیامبر، پنج سال پیش از بعثت دانستهاند.
بنیعبدمناف در دوران پیامبر
بنیعبدمناف در سالهای نخست دعوت پیامبر(ص) کوشش کردند از حیثیت و شرف شاخههای خود دفاع و از تنش قبایل دیگر با پیامبر پیشگیری کنند. اما با گسترش دعوت وی، آنها به دو دسته حامی و مخالف تقسیم شدند.
هواداران پیامبر
بنیهاشم، به جز ابولهب[۳۶] و نیز بنیمطلب بن عبدمناف، به رغم این که همگی آنها هنوز مسلمان نشده بودند، به هواداری از رسول خدا پرداختند[۳۷] چنانکه در دوران محاصره اقتصادی، فرزندان مطّلب همراه بنیهاشم در شعب ابیطالب حضور داشتند.[۳۸] همچنین برخی از بنیمطلب، در دوران مدنی، یار و مددکار پیامبر(ص) بودند. عبیده، طفیل، حُصَیْن و مِسْطَح از تبار مطّلب در غزوه بدر در رکاب رسول خدا حضور داشتند.[۳۹]
مخالفان پیامبر
در برابر، بنینوفل و بنیعبد شمس بن عبدمناف رو در روی او قرار گرفتند و حضور آنها به ویژه تبار عبدشمس، مانند بنیامیه و بنیربیعة بن عبدشمس، در کوشش بر ضد پیامبر(ص) همراه دیگر مشرکان، مشهود است. با توجه به ساختار قبیلهای مکه، اعتراضها و فشارهای دیگر تیرههای قریش درباره آیین پیامبر(ص) بر خاندان بنیهاشم از بنیعبدمناف وارد میشد. از اینرو، سران آنها نیز بر رسول خدا فشار میآوردند؛ چنانکه برخی از اشراف بنیعبدمناف نزد ابوطالب عموی رسول خدا رفتند و از وی خواستند به او پیشنهاد کند تا افراد تهیدستی را که از بردگان اشراف بوده و به پیامبر(ص) گرویدهاند، از پیرامون خود طرد کند تا شاید این اشراف به او ایمان بیاورند. با نزول آیه ( وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِـیِّ...) (سوره انعام، 52) خداوند به پیامبر هشدار داد که آنها را از خود دور نسازد.[۴۰] چون پیامبر(ص) از تیره بنیعبدمناف بود، برخی از سرشناسان تیرههای دیگر قریش چون ابوجهل مخزومی به سبب حسادت و رقابت، پیامبری او را برای همه قبایل به رسمیت نمیشناختند. از اینرو، به استهزا میگفتند: محمد(ص) پیامبر بنیعبدمناف است. برخی مفسران ذیل آیه 36 سوره انبیاء: ( وَ اِذا رَآکَ الَّذینَ کَفَرُوا اِنْ یَتَّخِذُونَکَ اِلاَّ هُزُواً...) به این ریشخندها اشاره کردهاند.[۴۱] ریشه حسادت سرکردگان قریش بر بنیعبدمناف این بود که آنها نبوت را که امری الهی بود، از دریچه تنگ قبیلهای مینگریستند. از اینرو، برخی از ایشان مانند ابوجهل با این باور که بنیمخزوم و فرزندان عبدمناف بر سر شرف و بزرگی به رقابت برخاسته و همچون دو اسب مسابقه دوش به دوش هم پیش رفتهاند، ایمان به رسول خدا را مشروط به نزول وحی بر یکی از افراد قبیله خود کرد.[۴۲] خداوند پس از یادآوری سخنان مشرکان، یادآوری کرد که خدا داناتر است که نبوت را کجا قرار دهد: ( وَ اِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتی مِثْلَ ما اُوتِیَ رُسُلُ اللهِ اللهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ...) (سوره انعام، 124)[۴۳] بر پایه گزارشی، مشرکان بنیعبدمناف، مسلمانان را از طواف خانه خدا بازمیداشتند. از اینرو، پیامبر(ص) به عبدمناف یادآوری کرد که طوافکنندگان و نمازگزاران را کنار خانه خدا از طواف و نماز منع نکنند. برخی مفسران آیه ( وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ) (سوره حجّ، 29) را در این زمینه دانستهاند.[۴۴]
توطئهها علیه پیامبر
در دیگر جبههگیریهای قریش بر ضد پیامبر، نام برخی از عبدمنافیها میان امضاکنندگان پیمان محاصره اقتصادی بر ضد بنیهاشم، [۴۵] و توطئه قتل رسول خدا(ص) در دارالندوه[۴۶] دیده میشود. در عصر مدنی نیز برخی از آنها مانند عتبه و شیبه پسران ربیعة بن عبدشمس و حارث بن عامر بن نوفل، به عنوان مطعمین (اطعامکنندگان سپاه قریش) در غزوه بدر[۴۷] و دیگر نبردها بر ضد مسلمانان حضور داشتند. بیشتر بنیعبدمناف تا فتح مکه (8ق.) همانند دیگر قریش به پیامبر(ص) ایمان نیاوردند.
بنیعبدمناف در دوران بعد پیامبر
در دورههای بعد، بنیعبدمناف با توجه به فزونی جمعیت و پدید آمدن تیرههای گوناگون با هویتهایی دیگر شناخته شدند و خاندانهای مهم بر آمده از آنان همچون علویان و بنیامیه و بنیعباس و فاطمیان خلافت اسلامی را عهدهدار بودند. در این حال، میتوان کاربرد تعبیر بنیعبدمناف را در منابع تاریخی به گونهای یافت که شامل خاندانهای گوناگون آن میشود.[۴۸]
پانویس
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص58.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص65-66؛ جمهرة انساب العرب، ص14.
- ↑ الطبقات، ج1، ص61؛ نسب قریش، ج1، ص15؛ المنمق، ص45، 106.
- ↑ الطبقات، ج1، ص61.
- ↑ المعارف، ص71؛ النسب، ص196-198.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص68.
- ↑ المحبر، ص167-168؛ مروج الذهب، ج2، ص32؛ معجم البلدان، ج1، ص444.
- ↑ المحبر، ص167؛ الطبقات، ج1، ص58.
- ↑ اخبار مکه، ج1، ص109؛ تاریخ طبری، ج1، ص259-260؛ البدایة و النهایه، ج2، ص207، 209.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص54-59؛ البدایة و النهایه، ج2، ص207.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص58.
- ↑ اخبار مکه، ج1، ص110؛ التنبیه و الاشراف، ص180.
- ↑ المنمق، ص190-191.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص129؛ الطبقات، ج1، ص60؛ تاریخ طبری، ج2، ص259.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص180؛ البدایة و النهایه، ج2، ص209.
- ↑ المعارف، ص604؛ المنمق، ص33.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص252؛ المنتظم، ج2، ص211؛ الکامل، ج2، ص16.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص242؛ البدء و التاریخ، ج4، ص110؛ اعلام النبوه، ص192.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص131-132؛ الطبقات، ج1، ص63؛ المنمق، ص50؛ البدایة و النهایه، ج2، ص209.
- ↑ المنمق، ص33؛ جمهرة انساب العرب، ص158؛ السیرة الحلبیه، ج1، ص22.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص132؛ الطبقات، ج1، ص63؛ السیرة الحلبیه، ج1، ص22.
- ↑ اخبار مکه، ج1، ص111؛ المجموع، ج8، ص246.
- ↑ اخبار مکه، ج1، ص115.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص3.
- ↑ اسباب النزول، ص490؛ مجمع البیان، ج10، ص811؛ تفسیر بغوی، ج5، ص298.
- ↑ اسباب النزول، ص490؛ مجمع البیان، ج10، ص811؛ تفسیر بغوی، ج4، ص488.
- ↑ الطبقات، ج1، ص62؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص242.
- ↑ المحبر، ص163؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص244.
- ↑ مبهمات القرآن، ج2، ص746.
- ↑ المحبر، ص163؛ انساب الاشراف، ج1، ص66؛ الطبقات، ج1، ص67.
- ↑ المحبر، ص163؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص244.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص252؛ تفسیر قرطبی، ج20، ص204؛ مبهمات القرآن، ج2، ص745-746.
- ↑ کشف الاسرار، ج10، ص625-626؛ تفسیر قرطبی، ج20، ص204؛ البحر المحیط، ج10، ص549.
- ↑ النهایه، ج1، ص60، «الف.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص195؛ انساب الاشراف، ج1، ص108-109.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص354-355.
- ↑ معالم المدرستین، ج2، ص125.
- ↑ الطبقات، ج1، ص163؛ السنن الکبری، ج6، ص366؛ البدایة و النهایه، ج6، ص185؛ سبل الهدی، ج2، ص377-378.
- ↑ المغازی، ج1، ص145؛ السیرة النبویه، ج1، ص678.
- ↑ جامع البیان، ج7، ص128؛ اسباب النزول، ص219-221؛ روض الجنان، ج7، ص297-298.
- ↑ غرر التبیان، ص342؛ الدر المنثور، ج4، ص319.
- ↑ سیره ابن اسحق، ص210.
- ↑ الکشاف، ج2، ص63؛ مجمع البیان، ج4، ص559.
- ↑ الدر المنثور، ج4، ص358؛ المیزان، ج14، ص379.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص377؛ تاریخ طبری، ج2، ص343.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص480-481.
- ↑ اسباب النزول، ص217؛ مجمع البیان، ج4، ص832؛ شرح نهج البلاغه، ج14، ص205-206.
- ↑ انساب الاشراف، ج6، ص45؛ الطبقات، ج5، ص30؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص598.
منابع
- اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
- اسباب النزول: الواحدی (م. 468ق.)، به کوشش کمال بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق.
- اعلام النبوه: الماوردی (م. 450ق.)، بیروت، مکتبة الهلال، 1409ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
- البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م. 754ق.)، بیروت، دار الفکر، 1412ق.
- البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. 355ق.)، بیروت، دار صادر، 1903م.
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تفسیر بغوی (معالم التنزیل): البغوی (م. 510ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
- تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م. 671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
- التنبیه و الاشراف: المسعودی (م. 345ق.)، بیروت، دار صعب.
- جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1412ق.
- جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- الدر المنثور: السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق.
- روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م. 554ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
- السنن الکبری: البیهقی (م. 458ق.)، بیروت، دار الفکر.
- السیرة الحلبیه: الحلبی (م. 1044ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1400ق.
- السیرة النبویه: ابن هشام (م. 213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه.
- سیره ابن اسحق (السیر و المغازی): ابن اسحق (م. 151ق.)، به کوشش محمد حمید الله، معهد الدراسات و الابحاث.
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م. 656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق.
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- غرر التبیان: بدر الدین الحموی (م. 733ق.)، به کوشش عبدالجواد خلف، دمشق، دار قتیبه، 1410ق.
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- الکشاف: الزمخشری (م. 538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق.
- کشف الاسرار: میبدی (م. 520ق.)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، 1361ش.
- مبهمات القرآن: بلنسی (م. 782ق.)، به کوشش القاسمی، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1411ق.
- مجمع البیان: الطبرسی (م. 548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
- المجموع شرح المهذب: النووی (م. 676ق.)، دار الفکر.
- المحبّر: ابن حبیب (م. 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
- مروج الذهب: المسعودی (م. 346ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق.
- المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش.
- معالم المدرستین: العسکری (م. 1386ش.)، بیروت، النعمان، 1410ق.
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م.
- المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
- المنتظم: ابن جوزی (م. 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
- المنمق: ابن حبیب (م. 245ق.)، بهکوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
- المیزان: الطباطبائی (م. 1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق.
- نسب قریش: مصعب بن عبدالله الزبیری (م. 236ق.)، به کوشش بروفسال، قاهره، دار المعارف.
- النسب: ابن سلّام الهروی (م. 224ق.)، به کوشش مریم محمد، بیروت، دار الفکر، 1410ق.
- النهایه: مبارک ابن اثیر (م. 606ق.)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش.