بنی‌قریظه

از ویکی حج
بنی‌قریظه‌
نسب هارون بن عمران(ع)
مکان مدینه
سرسلسله خزرج بن صریح
اشخاص مهم زبیر بن باطا، عزال بن شموال، کعب بن اسد
جنگ‌ها جنگ خندق
شاخه‌ای از یهود
مهم‎ترین اقدامات غزوه بنی‌قریظه
مذهب یهودی

بنی‌قُرَیْظَه از قبایل ثروتمند و توانگر یهودی ساکن در مدینه بودند.

بنابر گزارش‌های تاریخی، قبیله بنی‌قریظه، از نسل هارون بن عمران(ع)، برادر حضرت موسی(ع) بوده‌اند که قبل از ظهور اسلام به‌دلیل ترس از جنگ از فلسطین به یثرب مهاجرت کرده و در آنجا سکونت داشتند.

بعد از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه حضرت با قبایل یهودی پیمان صلح بست، اما در سال پنجم هجری که جنگ احزاب اتفاق افتاد، بنی‌قریظه پیمان‌نامه را پاره کرده و از دشمنان حمایت کردند، بعد از پایان جنگ و فرار دشمنان، بنی‌قریظه تنها ماند. به‌دلیل خیانتی که بر مسلمانان کردند و خطری که از جانب آنها مسلمانان را تهدید می‌کرد، پیامبر بلافاصله بعد از پایان جنگ احزاب، دستور غزوه بنی‌قریظه را داده و آنان را محاصره کردند.

بعد از محاصره بنی‌قریظه‌، آنها پیشنهاد صلح دادند و بعد از مذاکره با پیامبر در نهایت، حضرت پیشنهاد صلح را قبول کرده و داوری بین خودشان را به سعد بن معاذ سپردند.

در رابطه با فرجام و سرانجام بنی‌قریظه‌ تحلیل‌های مختلفی شده است، عده‌ای قتل و مجازات آنان را گزارش کرده‌اند و عده‌ای دیگر با ذکر شواهد و قراینی درباره شمار کشته شدگان و نحوه برخورد با بنی‌قریظه اظهار تردید کرده‌‏اند.

نسب

بنی‌قریظه در دوران پیامبر(ص) از یهودیان ساکن یثرب بودند که بر پایه سخن مشهور، نسبشان از طریق خزرج بن صَریح به‌ هارون بن عمران(ع) می‌رسد.[۱]

اطلاق واژه کاهن، لقب اختصاصی تبار‌ هارون، مؤید تبار بنی‌اسرائیلی آن‌ها دانسته شده است.[۲] در برابر، برخی از تاریخ‌نگاران، نسب آن‌ها را به جُذام از قبایل عرب می‌رسانند که یهودی شدند و چون کنار کوهی به نام قریظه سکنا گزیدند، بدان نام مشهور گشتند.[۳] بر پایه سخنی دیگر، نام نیای آن‌ها قریظه بوده است.[۴]

هجرت به یثرب

بنی‌قریظه چندی پیش از ظهور اسلام در یثرب سکونت داشتند؛ اما گزارش‌ها درباره هنگام و علت مهاجرت آن‌ها به این سرزمین گوناگون است.

بر پایه سخن مشهور، هجرت یهود به یثرب، پس از حمله امپراتوری روم به فلسطین (69/70م.) و کشتار یهود و ویرانی معبد آنان صورت گرفت.[۵] سخن دیگر، هجرت آن‌ها را بر اثر بیم از حمله‌‏های بخت النصر، فرمانروای بابِل، به فلسطین دانسته است.[۶]

افزایش جمعیت یهود، امکانات محدود محل سکونت[۷] و آگاهی آن‌ها از ظهور پیامبر آخر الزمان در حجاز[۸] را از دیگر علل و انگیزه‌های مهاجرت آن‌ها به یثرب به‌شمار آورده‌اند؛

بر پایه برخی از گزارش‌های افسانه‌گونه، هنگام هجرت بنی‌قریظه به دوران موسی(ع) می‌رسد که آن‌ها در بازگشت از سفر حج که با حضور او انجام گرفت، در یثرب ساکن شدند.[۹]

گزارشی دیگر که برخی از تاریخ‌نگاران اسلامی در آن تردید کرده‌‏اند،[۱۰] حکایت دارد که موسی(ع) برای سرکوب عَمالقه، از قبایل عرب جنوبی ساکن در پیرامون مکه، سپاهی به حجاز فرستاد. در بازگشت، چون بنی‌اسرائیل به نافرمانی سپاه از دستور موسی پی بردند، او را از خود راندند و آن‌ها به یثرب مهاجرت کردند.[۱۱]

سکونت‌گاه بنی‌قریظه

سکونت‌گاه بنی‌قریظه در جنوب شرقی یثرب، میان وادی مَهزور و مُذَیْنب قرار داشت.[۱۲] وادی مهروز از املاک آن‌ها بود که گاهی سیل آن، مدینه را تهدید می‏‌کرد. از این رو، در روزگار خلافت عثمان (23-35ق.) جلو آن سدی ساخته شد.[۱۳]

چاه‌ها و سرزمین‌هایی چون فُقیرین (چاهی و ناحیه‌ای در عالیه مدینه)، [۱۴] چاه ابّا[۱۵][۱۶] /اَنا (محل استقرار پیامبر در غزوه بنی‌قریظه، [۱۷] غَمْل و بُعاث (محل و نام نبرد اوس با خزرج در آستانه ظهور اسلام) متعلق به بنی‌قریظه بود.[۱۸] بر پایه گزارشی، سکونت‌گاه آن‌ها نزدیک گورستان بقیع قرار داشت.[۱۹]

ثروت بنی‌قریظه

بنی‌قریظه قبیله‌ای ثروتمند و توانگر بودند که دارایی خود را به رخ دیگران می‏‌کشیدند. اموال برجای مانده از آن‌ها در غزوه بنی‌قریظه، مؤید ثروتمندی آن‌ها است.[۲۰]

برخی مفسران آیه 10 سوره آل‌عمران را به یهود بنی‌قریظه و بنی‌نضیر تطبیق داده‌اند که به اموال و فرزندان خود افتخار می‏‌کردند: ﴿اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ اَمْوالُهُمْ وَ لا اَوْلادُهُمْ...﴾ [۲۱] این تطبیق در آیه 116 سوره آل‌عمران نیز رخ داده و مقصود از کافران، یهودیان از جمله بنی‌قریظه دانسته شده‌اند.[۲۲]

تمسخر صحابه تهیدست پیامبر، موجب نزول آیه 212 سوره بقره در شأن آن‌ها شد.[۲۳] خداوند در این آیه، تهیدستان باایمان را در قیامت برتر از این یهود دانسته و یادآور شده که دنیا برای کافران زینت داده شده است؛

روابط ستیزآمیز با بنی‌قینقاع

بنی‌قریظه با یهود بنی‌قینقاع روابط ستیزآمیز داشتند[۲۴] و گاهی به هواداری از هم‌پیمانان عرب خود با یکدیگر درگیر می‌شدند.[۲۵]

تقابل بنی‌قریظه با بنی‌نضیر

تقابل بنی‌قریظه با بنی‌نضیر در منابع بیشتر از مناسبات آن‌ها با دیگر یهود مانند بنی‌قینقاع بازتاب یافته است. آن دو قبیله با یاری گرفتن از متحدان اوسی (هم‌پیمان بنی‌قریظه) و خزرجی (هم پیمان بنی‌نضیر) برخلاف دستور تورات، در برابر هم قرار می‌گرفتند و پس از نبرد، با پرداخت فدیه، اسیران خود را آزاد می‏‌کردند.[۲۶]

خداوند با یادآوری پیمان یهود، همراه بازداشتن آن‌ها از پیمان‏‌شکنی، رسوایی در زندگی دنیا و عذاب در رستاخیز را به آن‌ها گوشزد می‏‌کند: ﴿وَ اِذْ اَخَذْنا میثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ وَ لا تُخْرِجُونَ اَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ ثُمَّ اَقْرَرْتُمْ وَ اَنْتُمْ تَشْهَدُونَ﴾ (سوره بقره، آیه 84).

رفتار تبعیض‌آمیز و متکبرانه بنی‌نضیر با بنی‌قریظه در دریافت دیه کشتگان و مجروحانشان از مهم‌ترین علل اختلاف آن‌ها با یکدیگر بود. برپایه گزارش مفسران، بنی‌قریظه در برابر آزادی اسیری از بنی‌نضیر و یا کشته شدن فردی از خود، تنها 70 بار شتر خرما دریافت می‌کردند[۲۷]؛

اما بنی‌نضیر قاتل را قصاص و یا دو برابر بنی‌قریظه دیه یا فدیه می‌گرفتند.[۲۸] از این‌رو، بنی‌قریظه با هجرت رسول خدا به یثرب، برای رهایی از رفتار تبعیض‌آمیز بنی‌نضیر، به داوری نزد پیامبر آمدند.

برخی مفسران آیات 37-38،[۲۹] 49 [۳۰] و 50 سوره مائده را مربوط به پدیده تبعیض میان این دو طایفه دانسته‌اند.[۳۱] خداوند در آیه 41 سوره مائده پیامبر را از نیت یهود در ارجاع داوری به او آگاه ساخت؛ زیرا هریک از این دو قبیله تنها در صورتی به دیدگاه او گردن می‌‏نهاد که به‌سود آن‌ها باشد و درصدد بود تا با تحریف گفتار و حکم پیامبر، آن را به سود خود تفسیر کند.[۳۲]

در آیه 42 سوره مائده خداوند پیامبر را میان داوری یا اعراض از آن‌ها مخیر ساخت: ﴿... فَاِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ اَوْ اَعْرِضْ عَنْهُمْ...﴾[۳۳] داور قرار دادن پیامبر از سوی یهود در حالی صورت می‌گرفت که احکام مسائل مورد اختلاف در تورات آمده بود و پیامبران پیشین نیز بر پایه همان کتاب میان یهودیان حکم می‌کردند.[۳۴]

هم‌پیمانان

از هم‌پیمانی بنی‌قریظه با قبیله اوس یثرب،[۳۵] تیره رفاع بنی‌کلاب بن ربیعه از بنی‌عامر بن صعصعه،[۳۶] از عرب عدنانی ساکن در نجد و نیز بنی‌غفار[۳۷] یاد شده است.

پیمان با پیامبر

بیشتر سیره‌نویسان و تاریخ‌نگاران بدون اشاره به هنگامی مشخص، از بسته شدن پیمانی میان رسول خدا با یهود یثرب از جمله بنی‌قریظه سخن گفته‌اند.[۳۸] از بندهای این پیمان، ضرورت خودداری یهود از اقدام بر ضد پیامبر و مسلمانان بود. این پیمان به او اجازه می‏‌داد تا در صورت نقض آن از سوی یهود، با آن‌ها برخورد شود.[۳۹] این پیمان از سوی بنی‌قریظه تا سال پنجم ق. محترم شمرده شد.

آن‌ها معترف بودند که از پیامبر جز وفا و راستی ندیده‌اند[۴۰] و او ایشان را به پذیرش اسلام ناچار نکرده است.[۴۱] از این‌رو، مناسبات میان آن‌ها و پیامبر حسنه بود[۴۲]؛ به‌گونه‌ای که بنی‌قریظه در غزوه بنی‌نضیر (4ق.) از اجابت دعوت عبدالله بن ابیّ خزرجی، از سران منافقان درباره یاری یهود بنی‌نضیر خودداری ورزیدند.[۴۳]

پیمان‌شکنی بنی‌قریظه در غزوه خندق

در سال پنجم ق. پس از توطئه بنی‌نضیر و قریش برای متحد کردن قبایل در برابر پیامبر(ص)، حیی بن اخطب، رئیس بنی‌نضیر، برای شوراندن بنی‌قریظه از درون مدینه بر ضد مسلمانان نزد آن‌ها رفت.[۴۴] وی نخست با غزال بن سَمْوال، از بزرگان بنی‌قریظه[۴۵] و پس از او با کعب بن اسد، رئیس بنی‌قریظه، برای پیمان‌شکنی با پیامبر گفت‌وگو کرد که نتیجه‏‌ای نداشت.[۴۶]

اما با اصرار حیی و دادن تضمین وی به بنی‌قریظه و پیشنهاد دادن به آن‌ها برای گرفتن گروگان از قریش و غَطفان، از قبایل شرکت کننده در احزاب، موجب شد تا کعب که گویا تا پیش از این از تبعات پیمان‌شکنی آگاه بود، عهدنامه خود با رسول خدا را نقض کند.[۴۷]

پیامبر(ص) پس از دریافت گزارش نقض عهد آنان، سعد بن معاذ اوسی، از هم‌پیمانان پیشین بنی‌قریظه، را همراه کسانی نزد کعب فرستاد تا آن‌ها را به پایبندی به عهدشان وادارد؛ اما نمایندگان رسول خدا با دشنام یهود به پیامبر و خود او روبه‌رو شدند.[۴۸] از این‌رو، خیانت بنی‌قریظه بر او آشکار شد.

تطبیق برخی از آیات بر بنی‌قریظه

مفسران آیاتی را از باب تطبیق، ناظر بر پیمان‌شکنی آن‌ها و پشتیبانی از احزاب دانسته‌اند. آیه 101 سوره بقره[۴۹] و «اهل کتاب»[۵۰] در آیه 26 سوره احزاب، و «جُنود» در آیه 9 سوره احزاب از آن جمله هستند. نیز کلمه «اسفل» در آیه 10 سوره احزاب: ﴿اِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ اَسْفَلَ مِنْکُمْ...﴾ را اشاره به جایی دانسته‌اند که بنی‌قریظه از آن جا وارد شدند.[۵۱]

برخی مفسران دیگر کلمه «فوق» را وادی‌ای در شرق مدینه می‏‌دانند که بنا بود قبایل بنی‌قریظه، بنی‌نضیر و غطفان از آن‌جا به مسلمانان حمله کنند.[۵۲]

بنی‌قریظه پس از پیمان‏شکنی، برای تقویت سپاه احزاب، محموله‌‏ای شامل 20 بار شتر آذوقه برای مشرکان فرستادند که در مسیر، برخی از انصار آن را مصادره کردند و نزد پیامبر(ص) آوردند.[۵۳] برخی مفسران[۵۴] آیه 117 سوره آل‌عمران: ﴿مَثَلُ ما یُنْفِقُونَ فی هذِهِ الْحَیاةِ الدُّنْیا کَمَثَلِ ریحٍ فیها صِرٌّ اَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ...﴾ را بر بنی‌قریظه و دیگر قبایل شرکت کننده در سپاه احزاب تطبیق کرده‌‏اند؛

شبیخون بر مسلمانان

از دیگر کارهای بنی‌قریظه، شبیخون زدن آنان[۵۵] به برخی از سرزمین‌های مسلمان‌نشین مدینه در نزدیکی سکونت‌گاه‌های یهود بود که افزون بر ایجاد خلل در رفت و آمد مسلمانان، هراس زنان و کودکان را در پی داشت.[۵۶]

تهاجم به کوشک رفاعه که به قتل یکی از یهود به دست صفیه دختر عبدالمطلب انجامید، از آن جمله است.[۵۷] چنین کارهایی موجب شد تا پیامبر برای خنثی‌سازی هجوم آن‌ها، دو گروه 200 نفری و 300 نفری را به فرماندهی سلمة بن اسلم و زید بن حارثه، برای پاسداری از شهر مامور کند.[۵۸]

این تدبیر موجب تضعیف سپاه مدافع خندق شد.[۵۹] برپایه گزارشی، بنی‌قریظه برای تهاجم شبانه به مدینه، از مشرکان تقاضای 200 جنگجو کرده بودند که مشرکان آن را نپذیرفتند.[۶۰]

غزوه بنی‌قریظه

پس از پایان نبرد خندق، پیامبر به فرمان الهی و در پاسخ به خیانت و پیمان‌شکنی بنی‌قریظه در نبرد احزاب که در حساس‌‏ترین وضعیت صورت گرفت، مامور سرکوب آن‌ها شد.[۶۱] او به مسلمانان دستور داد تا بدون نهادن سلاح بر زمین، نماز عصر را کنار دژهای بنی‌قریظه برپا کنند.[۶۲]

زمان غزوه

منابع درباره زمان این غزوه، به رغم اتفاق نظر درباره وقوع آن پس از غزوه خندق، اختلاف دارند. برخی نبرد خندق را به سال چهارم ق.[۶۳] و بعضی به سال پنجم ق. دانسته‌اند.[۶۴] سخن دوم میان تاریخ‌نگاران و سیره‌نویسان از شهرت بیشتر برخوردار است.

مقدمات جنگ

در غزوه بنی‌قریظه، شمار سپاه مسلمانان 3000 تن[۶۵] و پرچم‌دارشان امام علی(ع) بود.[۶۶] پیامبر از آن پس که ابن‌ ام مکتوم را جانشین خود در مدینه قرار داد،[۶۷] با شتاب حرکت کرد و نماز عصر را کنار دژهای بنی‌قریظه برپا کرد.[۶۸]

مکان نماز پیامبر در مدت محاصره یهود، به مسجد بنی‌قریظه مشهور است که در شرق مسجد فضیخ، نزدیک حرّه شرقی قرار دارد.[۶۹]

محاصره بنی‌قریظه

بنی‌قریظه با رسیدن علی(ع) برابر دژهای آنان، به دشنام دادن به مسلمانان و پیامبر و همسران او پرداختند.[۷۰] اما پیامبر پس از دعوت بنی‌قریظه به اسلام[۷۱] و پاسخ منفی آن‌ها، اقدام به محاصره آنان کرد که مدت آن 14، 15 یا 25 روز[۷۲] گزارش شده است.

در مدت این محاصره، چند تن از مسلمانان به شهادت رسیدند یا درگذشتند. خلاد بن سوید با پرتاب سنگی از سوی بنی‌قریظه به شهادت رسید.[۷۳] ابوسنان بن محصن اسدی نیز در ایام محاصره بنی‌قریظه درگذشت و در گورستان بنی‌قریظه به خاک سپرده شد.[۷۴]

بنی‌قریظه پس از تداوم محاصره و احساس ضعف در برابر مسلمانان، به نباش بن قیس[۷۵] یا غزال بن شمویل/شمول[۷۶] ماموریت دادند تا از پیامبر(ص) بخواهد که آن‌ها همانند یهود بنی‌نضیر اجازه داشته باشند با برداشتن اموال منقولشان از مدینه کوچ کنند؛ اما چون با مخالفت رسول خدا روبه‌رو شدند، پیشنهاد ترک اموال و نجات جان خود و خانواده‌‏هایشان را دادند.

پیامبر که تجربه خیانت دیگر بار بنی‌نضیر را داشت، جز به تسلیم بدون قید و شرط آن‌ها راضی نبود.[۷۷]

رایزنی با پیامبر

کعب بن اسد، رئیس بنی‌قریظه، با یقین یافتن به بدتر شدن اوضاع و برای رهایی از وضعیت موجود،[۷۸] به قریظی‌ها پیشنهادهایی سه‌گانه ارائه کرد: تصدیق پیامبر(ص) و پذیرش اسلام، کشتن زنان و کودکان خود و سپس نبرد با مسلمانان و یا حمله به آن‌ها در شب‌شنبه و غافلگیر کردن مسلمانان. اما این پیشنهادها پذیرفته نشد.[۷۹]

پس از آن، یهود از پیامبر تقاضا کردند تا هم‌پیمان اوسی خودشان، ابولُبابه، را برای رایزنی درباره تسلیم شدنشان نزد آن‌ها بفرستد. این تصمیم حاکی از امیدواری آن‌ها برای مذاکره و حل بن‌بست به دست هم‌پیمانان اوسی آن‌ها بود.

با موافقت رسول خدا، ابولبابه نزد آن‌ها رفت و با سفارش به او برای تسلیم شدن، در پرتو عواطف و احساسات کودکان و زنان بنی‌قریظه، با اشاره به گردن و حلق خود، به آن‌ها فهماند که در صورت تسلیم شدن، به حکم پیامبر(ص) کشته خواهند شد. از دیدگاه برخی مفسران، اقدام ابولبابه خیانت به پیامبر تلقی شد و نزول آیه 27 سوره انفال به این امر ارتباط دارد.[۸۰]

تسلیم شدن بنی‌قریظه

برپایه گزارشی، پیش از تسلیم شدن بنی‌قریظه، برخی از یهود بنی‌هَدل همانند اسد بن عبید، اسید بن سعیه، و ثعلبة بن سعیه که از بستگان بنی‌قریظه بودند، مسلمان شدند و نجات یافتند. برخی آیه 113 سوره آل‌عمران را با این رویداد مرتبط دانسته‌اند.[۸۱]

عمرو بن سعد قرظی نیز در واپسین شب محاصره، با پناهنده شدن به مسجدالنبی اسلام آورد.[۸۲] سرانجام بنی‌قریظه به ناچار و بدون قید و شرط تسلیم شدند. برخی از سیره‌نویسان علت تسلیم شدن آن‌ها را افزون بر وحشتی که خداوند در دل آنان افکنده بود، برخورد قاطعانه امام علی(ع) دانسته‌اند که با نزدیک شدن به آنان، اعلان کرد که یا دژهای آن‌ها را فتح خواهد کرد و یا خود شهید خواهد شد.[۸۳]

پس از تسلیم شدن بنی‌قریظه، قبیله اوس از پیامبر خواستند که آن‌ها را به‌سبب هم‌پیمان بودن با ایشان ببخشد. برخی آورده‌اند که خود بنی‌قریظه اوسی‌ها را برای داوری میان آن‌ها فراخواندند. سپس سعد بن معاذ اوسی به پیشنهاد پیامبر(ص) [۸۴] یا به درخواست بنی‌قریظه، به‌عنوان داور معرفی شد.[۸۵]

در این هنگام، سعد مصمم بود بدون توجه به سرزنش احتمالی، هر حکمی را که بنی‌قریظه بدان سزاوار است، اعلام کند.[۸۶] از این‌رو، وی با تعهد گرفتن از بنی‌قریظه و مسلمانان درباره تن دادن به حکم او، اعلام کرد که مردان بنی‌قریظه کشته و زنان و کودکانشان اسیر شوند و اموالشان تقسیم گردد.[۸۷]

پیامبر حکم سعد را تایید کرد و درباره آن فرمود: سعد آن‌چه را خدا از فراز آسمان‌ها حکم داده بود، اعلام کرد.[۸۸] سعد که در نبرد خندق زخمی شده بود، پس از این حکمیت بر اثر همان زخم به شهادت رسید.[۸۹]

فرجام بنی‌قریظه

برپایه گزارش برخی از سیره‌نویسان که مایه نقد و تردید محققان گشته، مردان آن‌ها بر پایه حکم تورات که سزای پیمان‌شکنی را قتل می‌دانست، کشته شدند.[۹۰] شمار مقتولان 400،[۹۱]450 ،[۹۲] 600 یا 700[۹۳] تن گزارش شده است.

طبرسی و برخی دیگر بیشترین شمار را 800 تا 900 تن گفته‌‏اند.[۹۴] از زنان آن‌ها نیز تنها نباته/بنانه کشته شد؛ زیرا وی به تحریک همسرش با پرتاب سنگی موجب شهادت خلاد بن سوید شده بود.[۹۵] برخی مدت مجازات او را سه روز دانسته‌اند.[۹۶]

عدم قتل و مجازات بنی‌قریظه

درباره فرجام بنی‌قریظه تحلیل‌های گوناگون ارائه شده است. به رغم استحقاق کشته شدن آن‌ها از این‌رو که در وضعیتی ناگوار به مسلمانان خیانت کرده و به یاری احزاب پرداخته بودند، شماری از پژوهشگران با ذکر شواهد و قراینی درباره شمار کشته شدگان و نحوه برخورد با بنی‌قریظه اظهار تردید کرده‌‏اند.

بعضی شمار مقتولان را آن‌هم با این شمار و در یک یا سه روز به دست امام علی(ع) یا همراهی زبیر[۹۷] بعید دانسته و اخبار این کشتار را ساخته و پرداخته قبیله خزرج دانسته‏‌اند که می‏‌خواستند وانمود کنند که حرمت طایفه اوس نزد پیامبر، کمتر از خزرجی‌ها بوده است؛ زیرا پیامبر برخلاف پذیرفتن شفاعت آن‌ها درباره بنی‌نضیر، شفاعت اوس درباره بنی‌قریظه را نپذیرفت.[۹۸]

برخی کشتار آن‌ها را خلاف سیره پیامبر دانسته و به پشتوانه آمار و ارقام متفاوت این غزوه و مقایسه آن با تلفات دیگر نبردهای پیامبر، به نقد گزارش‌های سیره‌‏نویسان پرداخته‏‌اند.[۹۹]

به باور ولید عرفات، کشتار بنی‌قریظه از این‌رو پذیرفتنی نیست که اولاً قرآن به این شمار مقتول اشاره‌ای نکرده است. ثانیاً مقصّر بودن رؤسای آنان، موجب نمی‌شد که همگی قتل عام شوند. از این‌رو، مطابق قاعده قرآنی ﴿لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْری﴾ کشتن آنان خلاف اسلام بوده است. ثالثاً کشته شدن چند صد تن در بازار مدینه بدون اشاره صریح منابع به موضع قتل آن‌ها و نیز برجای نماندن اثر چنین اقدامی، بر این تردید می‌افزاید. رابعاً اگر چنین کشتاری رخ داده بود، مبنای فقهی فقیهان قرار می‏‌گرفت.

خامساً از میان بنی‌قریظه تنها نام چند از بزرگانشان ثبت شده و از نام دیگران گزارشی نیست.[۱۰۰]


به باور برخی، داستان قتل عام بنی‌قریظه را ابن اسحاق از یهود گرفته و سیره‌نویسان و تاریخ‌نگاران بعد از او برگرفته‌‏اند. افزون بر آن، راویان این رخداد نیز چون محمد بن کعب و عطیه، از یهودیان قرظی مسلمان شده هستند و بعید نیست که جانب‌دارانه سخن گفته باشند.[۱۰۱]

قتل و مجازات بنی‌قریظه

در برابر این نظریه، محققان دیگر کشتن یهود بنی‌قریظه را سازگار با عقل و منطق دانسته و سزای آن‌ها را که در حساس‌‏ترین وضعیت پیمان‌‏شکنی کردند، جز کشتار نشمرده‌اند[۱۰۲]؛ زیرا موجودیت سیاسی اسلام در گرو معاهداتی بود که با قبایل پیرامون داشت و پیمان‏شکنی مکرر و چشم‌پوشی رسول خدا از پیمان‌‏شکنان، زمینه را برای نقض عهدهای دیگر مهیا می‏‌کرد.[۱۰۳]

افزون بر آن، می‌توان به‌دلیل‌هایی دیگر اشاره کرد؛ همچون: تعهد آن‌ها به پیامبر درباره ریخته شدن خونشان در صورت پیمان‌شکنی،[۱۰۴] پذیرش داوری سعد بن معاذ از سوی خود بنی‌قریظه،[۱۰۵] و جاری ساختن حکم «سابّ النبی» بر آن‌ها.[۱۰۶] آیات 26-27 سوره احزاب نیز بیانگر تایید اعدام مردان بنی‌قریظه است: ﴿... فَریقاً تَقْتُلُونَ وَ تَاْسِرُونَ فَریقاً﴾.[۱۰۷]

غنایم غزوه بنی‌قریظه

پیامبر در پی فراغت از غزوه بنی‌قریظه، خمس غنیمت‌ها و اسیران را جدا ساخت و باقی‌مانده را میان جنگجویان مسلمان بخش کرد. برای سواره نظام سه سهم (دو سهم برای اسب و یک سهم برای صاحبش) و برای پیاده نظام یک سهم در نظر گرفت.[۱۰۸]

واقدی[۱۰۹] شمار سواره نظام را 36 و یعقوبی 38[۱۱۰] تن دانسته‌اند. به موجب گزارشی، سلاح‌هایی که در این غزوه به غنیمت گرفته شد، شامل 1500 شمشیر، 300 زره و 1000 نیزه بوده است.[۱۱۱]

تعداد اسیران به اختلاف 170،[۱۱۲] 171، 700 و 750[۱۱۳] تن گزارش شده است. این آمار حاکی از کمی جنگجویان بنی‌قریظه است.

بر پایه سخنی، پیامبر از میان اسیران، شش دختر را به مساکین بنی‌هاشم تملیک و خود نیز ریحانه دختر شمعون بن زید[۱۱۴] یا دختر عمرو بن خناقه[۱۱۵] را به تملک خود درآورد[۱۱۶] که تا رحلت پیامب(ص) در ملک او قرار داشت.[۱۱۷]

گزارش‌ها درباره دیگر اسیران متفاوت است. سخنی حاکی از فروش آن‌ها در نجد[۱۱۸] برای فراهم کردن اسب و سلاح برای مسلمانان[۱۱۹] و به گزارش برخی، حکایت‌گر تقسیم آن‌ها میان جنگجویان حاضر در غزوه بنی‌قریظه است.[۱۲۰]

مفسران مقصود از (ارض) در آیه ﴿وَ اَوْرَثَکُمْ اَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ وَ اَرْضاً لَمْ تَطَؤُها﴾ (سوره احزاب، آیه 27) را سرزمین و املاک یهود بنی‌قریظه، شامل عِقار و نفیل، برقه، مُثیب و اعواف و متعلق به خنافه از بنی‌قریظه دانسته‌اند.[۱۲۱]

بر پایه گزارشی، پیامبر اعواف، برقه، مُثیب، دلال، حسنی، صافیه، و مَشربه‌ ام ابراهیم را به سال هفتم ق. وقف کرد.[۱۲۲] مقصود از اموال در آیه یاد شده نیز اثاث، چارپایان، سلاح و درهم و دینار بنی‌قریظه است.[۱۲۳]

پیامدهای غزوه بنی‌قریظه

غزوه بنی‌قریظه که در اواخر ذی‌قعده سال پنجم ق. آغاز شده بود،[۱۲۴] در روز پنجشنبه هفت روز گذشته از ذی‌حجه پایان یافت.[۱۲۵] از پیامدهای آن می‌توان به پاک شدن جبهه داخلی از یهود پیمان‌‏شکن، تقویت نیروی مالی مسلمانان با غنیمت‌های قابل توجّه این غزوه، فروریختن پایگاه مشرکان عرب در مدینه، هموار شدن راه پیروزی آینده، و استوار ساختن موقعیت حکومت اسلامی اشاره کرد.[۱۲۶]

شخصیت‌های برجسته

از شخصیت‌های بنی‌قریظه در دوران جاهلی و آغاز اسلام می‌توان به زبیر بن باطا بن وهب، عزال بن شموال/سَمْوال، و کعب بن اسد اشاره کرد.[۱۲۷] ابن هشام حدود 16 تن از بزرگان آنان را نام برده است که مردم به ایشان مراجعه می‌کردند.[۱۲۸]

راویان

از میان مسلمانان بنی‌قریظه، راویانی برخاستند.

کعب بن سلیم قرظی، راوی حدیث علی(ع) و فرزندان کعب به نام محمد و اسحاق و عطیه قرظی از آن جمله هستند.[۱۲۹]

ابن سعد برخی روایت‌های منقول از محمد بن کعب (درگذشت 118/117ق.) را آورده است.[۱۳۰] یعقوبی محمد را از فقیهان زمان عمر بن عبدالعزیز (حک: 99-101ق.) دانسته است.[۱۳۱] همو راوی اخباری از سیره رسول خدا است.[۱۳۲]

برخی مسلمانان بنی‌قریظه در شمار واردکنندگان اسرائیلیات به فرهنگ و جامعه اسلامی بودند.[۱۳۳]

پیوند به بیرون

مهدوی عباس آباد، محمدرضا، فرجام کار قبیله یهودی «بنی قریظه» و بررسی شبهات مربوط به آن، مجله علامه، دوره اول، پاییز 1380 - شماره 1 (14 صفحه - از 207 تا 220).

ایازی، سید محمد علی، تأملی پیرامون روایت کشتن یهودیان بنی قریظه در منابع تاریخ و تفسیر، مجله پژوهش‌های قرآنی، پاییز 1391 - شماره 71 ISC (24 صفحه - از 120 تا 143).

بنی‌قریظه، دانشنامه جهان اسلام، بنياد دائرة المعارف اسلامی.

پانویس

  1. السیرة النبویه، ابن هشام، ج1، ص12؛ البدء و التاریخ، ج4، ص129؛ الانساب، ج4، ص475.
  2. الاغانی، ج22، ص343.
  3. تاریخ یعقوبی، ج2، ص52.
  4. تاریخ یعقوبی، ج2، ص52؛ الانساب، ج4، ص475.
  5. البدء و التاریخ، ج4، ص129؛ معجم البلدان، ج5، ص84.
  6. تاریخ طبری، ج1، ص383؛ مجمع البیان، ج1، ص355.
  7. وفاء الوفاء، ج1، ص128-129.
  8. مجمع البیان، ج1، ص145؛ معجم البلدان، ج5، ص84.
  9. المنتظم، ج1، ص356-357؛ وفاء الوفاء، ج1، ص128-132.
  10. الروض الانف، ج4، ص290؛ وفاء الوفاء، ج1، ص127-128.
  11. الاغانی، ج22، ص343؛ معجم البلدان، ج5، ص84.
  12. المصنف، ج7، ص6؛ الاغانی، ج22، ص344؛ معجم البلدان، ج5، ص234.
  13. تاریخ المدینه، ج1، ص168-170.
  14. تاریخ المدینه، ج1، ص223.
  15. تاج العروس، ج1، ص295؛ النهایه، ج1، ص20، «ابه.
  16. معجم البلدان، ج1، ص59.
  17. جامع البیان، ج21، ص182.
  18. الکامل، ج، 1، ص680؛ انساب الاشراف، ج10، ص396.
  19. الطبقات، ج3، ص241-243؛ سبل الهدی، ج5، ص22.
  20. تاریخ المدینه، ج1، ص175، 212.
  21. معجم البلدان، ج1، ص451؛ فتح القدیر، ج1، ص320.
  22. فتح القدیر، ج1، ص374.
  23. مجمع البیان، ج2، ص541.
  24. تفسیر قرطبی، ج2، ص20.
  25. جامع البیان، ج1، ص559-560.
  26. جامع البیان، ج1، ص559-560؛ غرر التبیان، ص208؛ تفسیر قرطبی، ج2، ص20.
  27. جامع البیان، ج6، ص351؛ التفسیر الکبیر، ج12، ص15.
  28. کشف الاسرار، ج1، ص473؛ تفسیر قرطبی، ج6، ص176؛ تفسیر ابن کثیر، ج1، ص215.
  29. جامع البیان، ج6، ص315؛ التفسیر الکبیر، ج11، ص235.
  30. روض الجنان، ج6، ص412؛ التکمیل و الاتمام، ص113.
  31. روض الجنان، ج6، ص412؛ التکمیل و الاتمام، ص113.
  32. جامع البیان، ج6، ص323؛ مجمع البیان، ج3، ص300-301؛ نور الثقلین، ج1، ص629-630.
  33. جامع البیان، ج6، ص330؛ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص63؛ الدر المنثور، ج2، ص283-285.
  34. جامع البیان، ج6، ص345.
  35. السیرة النبویه، ابن هشام، ج2، ص570-571؛ جامع البیان، ج1، ص559؛ الکامل، ج1، ص680-681.
  36. تاریخ دمشق، ج3، ص166؛ تاریخ طبری، ج3، ص166.
  37. تاریخ طبری، ج2، ص416.
  38. المغازی، ج2، ص454؛ الطبقات، ج2، ص59؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص52.
  39. اعلام الوری، ج1، ص157.
  40. المغازی، ج2، ص455؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج2، ص220؛ تاریخ طبری، ج2، ص571.
  41. دلائل النبوه، ج3، ص401.
  42. المغازی، ج2، ص458؛ دلائل النبوه، ج3، ص428.
  43. المغازی، ج1، ص368.
  44. المغازی، ج2، ص454؛ تاریخ طبری، ج2، ص225.
  45. المغازی، ج2، ص455.
  46. المغازی، ج2، ص458؛ دلائل النبوه، ج3، ص428.
  47. المغازی، ج2، ص457؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص51-52؛ دلائل النبوه، ج3، ص401.
  48. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص706؛ دلائل النبوه، ج3، ص403.
  49. غرر التبیان، ص208.
  50. جامع البیان، ج2، ص180؛ مجمع البیان، ج8، ص551؛ تفسیر ابن کثیر، ج3، ص486.
  51. تفسیر قمی، ج2، ص188.
  52. جامع البیان، ج21، ص159؛ مجمع البیان، ج8، ص124.
  53. السیرة الحلبیه، ج2، ص647.
  54. غرر التبیان، ص228.
  55. المغازی، ج2، ص462.
  56. المغازی، ج2، ص451، 474.
  57. المغازی، ج2، ص462-463.
  58. الطبقات، ج2، ص51؛ المغازی، ج2، ص460.
  59. الطبقات، ج2، ص51-52؛ المغازی، ج2، ص459-461.
  60. الطبقات، ج2، ص53.
  61. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص715-717؛ الطبقات، ج2، ص57؛ انساب الاشراف، ج1، ص433.
  62. تاریخ یعقوبی، ج2، ص52؛ تاریخ طبری، ج2، ص246.
  63. المحبر، ص10؛ اعلام الوری، ج1، ص190؛ البدایة و النهایه، ج4، ص94.
  64. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص699؛ الطبقات، ج2، ص50.
  65. المغازی، ج2، ص522؛ الطبقات، ج2، ص57.
  66. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص716؛ الطبقات، ج2، ص57.
  67. المغازی، ج2، ص496؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص716؛ الطبقات، ج2، ص57.
  68. تاریخ یعقوبی، ج2، ص52؛ تاریخ طبری، ج2، ص246.
  69. التحفة اللطیفه، ج1، ص231؛ المعالم الاثیره، ص253.
  70. مجمع البیان، ج1، ص286.
  71. المصنف، ج5، ص216.
  72. المغازی، ج2، ص496؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص717؛ الطبقات، ج2، ص76؛ المحبر، ص113.
  73. المغازی، ج2، ص517؛ تاریخ طبری، ج2، ص253.
  74. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص733.
  75. المغازی، ج2، ص501.
  76. تفسیر قمی، ج2، ص190.
  77. المغازی، ج2، ص501.
  78. المغازی، ج2، ص501.
  79. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص717؛ تاریخ طبری، ج2، ص446-447؛ جامع البیان، ج21، ص182-183.
  80. تفسیر قرطبی، ج7، ص394؛ الدر المنثور، ج3، ص178.
  81. جامع البیان، ج4، ص71؛ ج21، ص183؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج3، ص232؛ تاریخ طبری، ج2، ص248.
  82. اسد الغابه، ج4، ص107.
  83. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص721؛ الارشاد، ج1، ص113.
  84. المغازی، ج2، ص510؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص720.
  85. مجمع البیان، ج8، ص149.
  86. جامع البیان، ج21، ص184.
  87. المغازی، ج2، ص512؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص721؛ جامع البیان، ج21، ص184.
  88. تفسیر قمی، ج2، ص191.
  89. تاریخ المدینه، ج1، ص125.
  90. المغازی، ج2، ص512-513؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص721.
  91. السیرة النبویه، ابن هشام، ج2، ص570.
  92. مجمع البیان، ج8، ص553.
  93. المغازی، ج2، ص518.
  94. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص721؛ تاریخ طبری، ج2، ص250.
  95. المغازی، ج2، ص517؛ تاریخ طبری، ج2، ص254.
  96. تفسیر قمی، ج2، ص192.
  97. المغازی، ج2، ص513؛ تاریخ طبری، ج2، ص593.
  98. تاریخ تحلیلی اسلام، ص199-200.
  99. تاریخ تحلیلی اسلام، ص199-201؛ تاریخ صدر اسلام، ص178-179.
  100. بحوث المؤتمر الدولی للتاریخ، ص787-793.
  101. المغازی، ج2، ص517؛ نک: پیامبر و یهود حجاز، ص164-197.
  102. تاریخ پیامبر اسلام، ج3، ص354-355.
  103. تاریخ سیاسی اسلام، ص527.
  104. تاریخ پیامبر اسلام، ج3، ص354.
  105. مجمع البیان، ج8، ص149؛ اعلام الوری، ج1، ص196.
  106. احکام القرآن، ج3، ص111؛ تفسیر قرطبی، ج2، ص49؛ ج8، ص82-83.
  107. تفسیر قمی، ج2، ص189؛ جامع البیان، ج21، ص180؛ مجمع البیان، ج8، ص147.
  108. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص724؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص53.
  109. المغازی، ج2، ص521.
  110. تاریخ یعقوبی، ج2، ص53.
  111. المغازی، ج2، ص510؛ الطبقات، ج2، ص57.
  112. مجمع البیان، ج8، ص150؛ غرر التبیان، ص420.
  113. المغازی، ج2، ص518.
  114. اسد الغابه، ج6، ص120.
  115. البدایة و النهایه، ج5، ص305؛ تاریخ طبری، ج11، ص596؛ نهایة الارب، ج17، ص195.
  116. المحبر، ص93-94؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج4، ص604؛ سبل الهدی، ج11، ص219.
  117. الطبقات، ج8، ص103؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص52-53.
  118. المحبر، ص93؛ تاریخ طبری، ج2، ص253.
  119. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص725؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص53.
  120. فتوح البلدان، ص30.
  121. تاریخ المدینه، ج1، ص175، 212.
  122. تاریخ المدینه، ص175.
  123. فتح القدیر، ج4، ص274.
  124. المغازی، ج2، ص496؛ انساب الاشراف، ج1، ص433؛ المحبر، ص113.
  125. الطبقات، ج2، ص58؛ فتوح البلدان، ص30.
  126. نمونه، ج17، ص275.
  127. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص721؛ البدایة و النهایه، ج3، ص237.
  128. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص22.
  129. تاریخ طبری، ج1، ص203، 239؛ الانساب، ج10، ص380.
  130. الطبقات، ج1، ص129-130، 196، 223.
  131. تاریخ یعقوبی، ج2، ص329.
  132. نک: المغازی، ج2، ص455؛ دلائل النبوه، ج1، ص270.
  133. نک: پیامبر و یهود حجاز، ص164-197.

منابع

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل بنی قریظه.
  • احکام القرآن: الجصاص (درگذشت 370ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
  • الارشاد: المفید (درگذشت 413ق.)، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
  • اسد الغابه: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دارالکتاب العربی.
  • اعلام الوری: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، قم، آل البیت:، 1417ق.
  • الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (درگذشت 356ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1415ق.
  • انساب الاشراف: البلاذری (درگذشت 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
  • الانساب: عبدالکریم السمعانی (درگذشت 562ق.)، به کوشش عبدالله عمر، بیروت، دارالجنان، 1408ق.
  • بحوث المؤتمر الدولی للتاریخ (مجموعه مقالات): ولید عرفات.
  • البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (درگذشت 355ق.)، بیروت، دارصادر، 1903م.
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
  • پیامبر9و یهود حجاز: مصطفی صادقی، به کوشش پژوهشکده تاریخ و سیره، قم، بوستان کتاب، 1382ش.
  • تاج العروس: الزبیدی (درگذشت 1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
  • تاریخ پیامبر اسلام: عباس صفایی حائری، قم، مسجد مقدس جمکران، 1381ش.
  • تاریخ تحلیلی اسلام: محمود طباطبایی اردکانی، تهران، اساطیر، 1377ش.
  • تاریخ سیاسی اسلام: رسول جعفریان، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، 1373ش.
  • تاریخ صدر اسلام: اصغر منتظر القائم، دانشگاه اصفهان، 1377ش.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق.
  • تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (درگذشت 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
  • تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّه (درگذشت 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دارالفکر، 1410ق.
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (درگذشت 292ق.)، بیروت، دارصادر، 1415ق.
  • التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (درگذشت 902ق.)، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق.
  • تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه، 1409ق.
  • تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (درگذشت 671ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405ق.
  • تفسیر القمی: القمی (درگذشت 307ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دارالکتاب، 1404ق.
  • التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (درگذشت 606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق.
  • التکمیل و الاتمام: ابن عسکر (درگذشت 636ق.)، به کوشش اسماعیل مروه، بیروت، دارالفکر المعاصر، 1418ق.
  • جامع البیان: الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
  • الدر المنثور: السیوطی (درگذشت 911ق.)، بیروت، دارالمعرفه، 1365ق.
  • دلائل النبوه: اسماعیل الاصفهانی (درگذشت 535ق.)، به کوشش مساعد بن سلیمان، دارالعاصمه.
  • الروض الانف: السهیلی (درگذشت 581ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1412ق.
  • روض الجنان: ابوالفتوح رازی (درگذشت 554ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.
  • سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (درگذشت 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق.
  • السیرة الحلبیه: الحلبی (درگذشت 1044ق.)، بیروت، دارالمعرفه، 1400ق.
  • السیرة النبویه: ابن کثیر (درگذشت 774ق.)، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دارالمعرفه، 1396ق.
  • السیرة النبویه: ابن هشام (درگذشت 213/218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.
  • الطبقات الکبری: ابن سعد (درگذشت 230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
  • غرر التبیان: بدر الدین الحموی (درگذشت 733ق.)، به کوشش عبدالجواد، دمشق، دارقتیبه، 1410ق.
  • فتح القدیر: الشوکانی (درگذشت 1250ق.)، بیروت، دارالمعرفه.
  • فتوح البلدان: البلاذری (درگذشت 279ق.)، بیروت، دارالهلال، 1988م.
  • الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دارصادر، 1385ق.
  • کشف الاسرار: میبدی (درگذشت 520ق.)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، 1361ش.
  • مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق.
  • المحبّر: ابن حبیب (درگذشت 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دارالآفاق الجدیده.
  • المصنّف: ابن ابی‌شیبه (درگذشت 235ق.)، به کوشش سعید محمد، دارالفکر، 1409ق.
  • المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دارالقلم، 1411ق.
  • معجم البلدان: یاقوت الحموی (درگذشت 626ق.)، بیروت، دارصادر، 1995م.
  • المغازی: الواقدی (درگذشت 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
  • المنتظم: ابن جوزی (درگذشت 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق.
  • نمونه: مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1375ش.
  • نور الثقلین: العروسی الحویزی (درگذشت 1112ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، 1373ش.
  • نهایة الارب: احمد النویری (درگذشت 733ق.)، قاهره، دارالکتب و الوثائق، 1423ق.
  • النهایه: مبارک ابن اثیر (درگذشت 606ق.)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش.
  • وفاء الوفاء: السمهودی (درگذشت 911ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دارالکتب العلمیه، 2006م.