بنی‌مغیره

از ویکی حج
بنی‌مغیره
نسب ابوهاشم مغیرة بن عبدالله بن عمر
مکان مکه، مدینه، یمن، بصره، کوفه و شام
سرسلسله مغیرة بن عبدالله
اشخاص مهم مغیرة بن عبدالله، ولید بن مغیره، هشام بن مغیره، عبدالله بن ابی‌ربیعه، حذیفة بن مغیره
جنگ‌ها نبرد فجار، فتح مکه، نبرد احد، نبرد بدر، نبرد خندق، نبرد یرموک، نبرد صفین
شاخه‌ای از بنی‌مخزوم قریش
مهم‎ترین اقدامات دشمنی با پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان، بازسازی کعبه در جاهلیت، پاسداری از بنای خانه خدا
مناصب مهم منصب پرده‌داری و کارگزاری پوشش سالانه خانه خدا
مذهب شرک و اسلام

بنی‌مغیره تیره‌ای مشهور از بنی‌مخزوم قریش و تاثیرگذار در رویدادهای حرمین شریفین بودند. نسب آنان به ابوهاشم مغیرة بن عبدالله بن عمر که جایگاهی والا نزد مردم و فرزندان بسیاری داشت می‌رسد.

بنی‌مغیره در دوران جاهلیت به‌جهت پیشه بازرگانی و جایگاه اقتصادی که داشتند از قبایل توانگر و ثروتمند مکه محسوب می‌شدند، و به‌دلیل معاملات و قراردادهای ربوی که در جاهلیت با دیگر قبایل داشتند پس از اسلام، با نزول آیات حرمت ربا از این‌کار منع شدند، و مفسران برخی از آیات قرآن را به بنی‌مغیره تفسیر کرده‌اند.

بنی‌مغیره برای دستیابی به موقعیت‌های اجتماعی و کسب افتخارات، که قبایل در دوران جاهلیت برای رسیدن به آن می‌کوشیدند، درصدد رسیدن به مناصب کعبه بودند لذا باتوجه به ثروتی که داشتند منصب پرده‌داری و کارگزاری پوشش سالانه خانه خدا را به‌دست گرفتند و همچنین در پاسداری از بنای خانه خدا و بازسازی و تعمیر آن با دیگر قبایل شراکت داشتند.

غیر از برخی مغیریان که اسلام آوردند، اکثرآنان در دوران پیامبر اسلام(ص) و حضرت علی(ع) همواره در مقابل ایشان بودند و با آزار و شکنجه مسلمانان و تکذیب آیات قرآن با پیامبر مخالفت می‌کردند، مهم‌ترین و شاید واپسین شیوه مبارزه مغیریان با مسلمانان، بهره‌گیری از توان نظامی بود که در کنار دیگر مشرکان در مقابل پیامبر می‌جنگیدند.

برخی از مغیریان همواره با ابوبکر، عمر، عثمان و خلفای بنی‌امیه، امویان، زبیریان و عباسیان همراهی و همکاری داشتند.

نسب‌شناسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بنی‌مغیره فرزندان ابوهاشم مغیرة بن عبدالله بن عمر[۱] تیره‌ای از بنی‌مخزوم قریش بودند.[۲] مغیره میان قریش از جایگاهی والا بهره می‌برد.[۳] او فرزندان بسیار داشت که هشام، حذیفه، فاکه و ولید از جمله آن‌ها بودند.[۴]

سکونت‌گاه‌ها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بنی‌مغیره پیش از اسلام در مکه و در همسایگی مسجدالحرام می‌زیستند.[۵] یکی از درهای این مسجد باب بنی‌مخزوم است که آن را باب بنی‌مغیره نیز خوانده‌اند.[۶] آن‌ها در دوره اسلامی با گسترش فتوحات، در مناطقی مانند مدینه،[۷] یمن،[۸] بصره،[۹] کوفه،[۱۰] و شام[۱۱] نیز ساکن شدند.

بنی‌مغیره در دوران جاهلی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مغیریان در این دوره بیشتر پیشه بازرگانی داشتند و از توانگران و ثروتمندان قریش به‌شمار می‌آمدند. برخی مفسران ذیل آیه ﴿وَ ذَرْنی وَ الْمُکَذِّبینَ اُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً﴾ (سوره مزمل، آیه 11) ﴿اُولِی النَّعْمَةِ﴾ (صاحبان ثروت و رفاه) را به بنی‌مغیره تفسیر کرده‌اند.[۱۲] آن‌ها به دلیل جایگاه اقتصادی خود با برخی تیره‌ها از جمله بنی‌عمرو بن عمیر، از تیره‌های قبیله ثقیف، در دوران جاهلیت معاملات و قراردادهای ربوی داشتند که پس از اسلام، با نزول آیات حرمت ربا (سوره بقره، 278-280؛ [۱۳] سوره آل‌عمران، 130)[۱۴] از این معاملات منع شدند.

عبدالله بن ابی‌ربیعه[۱۵] و ولید بن مغیره[۱۶] از بازرگانان بنام مغیری و دارای اموالی فراوان بودند؛ از ویژگی‌های بنی‌مغیره در روزگار جاهلیت و حتی دوره اسلامی که پیامبر نیز در سخنانی بدان‌ها اشاره کرد، بخشندگی و مهمان‌نوازی و دلیری بود. مغیرة بن عبدالله (بزرگ این خاندان)،[۱۷] هشام بن عبدالله،[۱۸] مغیرة بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام،[۱۹] ابوامیه حذیفة بن مغیره،[۲۰] عبدالله بن عبدالرحمن بن ولید[۲۱] و حفص بن مغیره[۲۲] از جمله شخصیت‌های مغیری بودند که به این ویژگی‌ها شهرت داشتند؛ بعضی اعضای بنی‌مغیره همانند ولید بن مغیره، برخلاف بیشینه آن‌ها که بت‌پرست بودند، با پیروی از مسیحیان حیره در عراق، به آیین «زندقه» گرایش داشته‌اند.[۲۳]

جنگ‌های دوره جاهلی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

جنگ‌ها و درگیری‌های دوره جاهلی، بخشی دیگر از تاریخ بنی‌مغیره در روزگار جاهلیت به‌شمار می‌رود. منابع از حضور فرزندان مغیره در نبردهای قبیله‌ای پیش از اسلام گزارش داده‌اند. آن‌ها در «نبرد فجار» چهارم معروف به «یوم عُکّاظ» با مشارکت قریش به نبرد با بنی‌کنانه برخاستند و در این نبرد پایداری کردند.[۲۴] هشام بن مغیره فرماندهی این نبرد را برعهده داشت.[۲۵]

از دیگر اخبار عهد جاهلی آن‌ها می‌توان به درگیری میان بنی‌جذیمه از تیره‌های کنانی با بنی‌مغیره اشاره کردکه فاکة بن مغیره در این درگیری کشته شد. این باعث دشمنی آنان تا پس از اسلام گشت. به‌همین دلیل، خالد بن ولید پس از فتح مکه (8ق.) در سَریه بنی‌جذیمه که برای دعوت آن‌ها به اسلام انجام شد، با انگیزه انتقام عمویش فاکه افرادی بسیار از این قبیله را به‌رغم تظاهر به اسلام کشت و رسول خدا(ص) با اظهار ناخرسندی به جبران کار او پرداخت.[۲۶]

پیمان‌ها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از پیمان‌های بنی‌مغیره با دیگر قبایل می‌توان به پیمان آنان با آل صُعیر از بنی‌عَذَره و آل عمرو بن اعظم، تیره‌ای از قبیله خزاعه، اشاره کرد.[۲۷] یاسر نیز از کسانی بود که از یمن به مکه آمد و با ابوحذیفة بن مغیره هم‌پیمان شد و کنیز او سمیه را به همسری گرفت. عمار از سمیه زاده شد و ابوحذیفه سمیه را آزاد کرد. به‌همین سبب، در گزارش‌هایی عمار بن یاسر از موالیان بنی‌مغیره خوانده شده است.[۲۸] پیمان عمار با بنی‌مغیره تا عصر عثمان نیز برقرار بود.[۲۹]

رفتار‌ها و روحیات[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از دیگر رفتار‌ها و روحیات دوران جاهلیت مغیریان، رقابت‌های اجتماعی و برتری‌جویی‌های قبیله‌ای و مفاخره با دیگر قبایل بود. آورده‌اند که رقابت‌ها و مفاخره‌هایی میان تیره‌های قریش و بنی‌مغیره روی داد. گروهی از مغیری‌ها در برابر بنی‌عبدمناف در کثرت افراد و شرف انساب خود فخر می‌‌فروختند و هریک می‌کوشید با معرفی افراد نامدار قبیله‌اش، برتری‌های خود را نشان دهد و بر دیگری ببالد.[۳۰]

بنی‌مغیره و کعبه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

رسیدگی به امور خانه خدا و دستیابی به مناصب ویژه کعبه از افتخارات و موقعیت‌هایی بود که هریک از تیره‌های قریش در دوران جاهلیت از جمله بنی‌مغیره برای رسیدن به آن می‌کوشید. یکی از این مناصب، پرده‌داری کعبه و کارگزاری پوشش سالانه خانه خدا بود. در گزارشی مبالغه‌آمیز آمده که عبدالله بن ابی‌ربیعه از ثروتمندان بنی‌مغیره، به تنهایی هزینه یک ساله پوشش کعبه را پرداخت. این در حالی بود که همه قریش دارایی خود را جمع می‌کردند تا بتوانند در یک سال خانه خدا را پرده بپوشانند. عبدالله بن ابی‌ربیعه را از همین رو «عِدل» می‌گفتند؛ زیرا به تنهایی با قریش برابری می‌کرد.[۳۱] برخی منابع همین گزارش را درباره ولید بن مغیره، از دیگر ثروتمندان مغیری، آورده و از او با عنوان «عدل» یا «وحید» یاد کرده‌اند.[۳۲]

پاسداری از بنای خانه خدا و بازسازی و تعمیر آن از دیگر اموری بود که قریشیان و دیگر قبایل از جمله بنی‌مغیره بدان اهتمام جدی داشتند. ساختمان کعبه تا آن هنگام چندبار بازسازی شده بود.

در یکی از این بازسازی‌ها، اعضای بنی‌مغیره نیز مشارکت داشتند. از آن پس که بنای کعبه در حادثه‌ای دچار آتش‌سوزی شد، قریشیان تصمیم گرفتند آن را دیگر بار تعمیر و بازسازی کنند. ولی چون از ویرانی کعبه می‌هراسیدند، ولید بن مغیره پیشگام شد و دیوارهای آن را از بالا تا پایه ویران کرد. ولید در دو روز یکایک سنگ‌ها را برداشت تا به پایه اصلی کعبه که حضرت ابراهیم بنا کرده بود، رسید و از ادامه ویران‌سازی دیوارها بازایستاد. او به قریشیان سفارش کرد تا برای بازسازی بنای کعبه از اموال پاک و بدون ربا و قمار هزینه کنند. سپس تیره‌های قریشی از جمله بنی‌مغیره، بازسازی خانه خدا را آغاز کردند. هنگام نصب حجرالاسود میان آن‌ها اختلاف افتاد. این اختلاف با حکمیت و درایت پیامبر(ص) که 35 ساله بود، حل شد.[۳۳] از آن پس که کعبه بازسازی شد، نخستین کسی که به احترام و بزرگداشت کعبه با پای برهنه به درون آن گام نهاد، ولید بن مغیره بود. از آن پس این کار وی از سنت‌ها و آداب ورود به خانه خدا شمرده شد.[۳۴]

بنی‌مغیره و پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با آغاز دعوت پیامبر به اسلام در مکه، بیشتر مغیریان به‌ویژه سران آنان، با پیامبر و پیروان او مخالفت ورزیدند و همانند دیگر مشرکان قریش به رویارویی با اسلام برخاستند. آن‌ها نقشی محوری در ستیز با پیامبر داشتند. مشرکان بنی‌مغیره در آغاز با تمسخر آیات قرآن و ریشخند تازه مسلمانان، به مبارزه با پیامبر و پیروانش برخاستند. ولید بن مغیره از جمله آن‌ها بود[۳۵] که خداوند بر پایه آیه 95 سوره حجر شر او را از پیامبر دورساخت: ﴿اِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ﴾.

‌شماری دیگر از مشرکان بنی‌مغیره همانند ابوجهل، عاص بن هشام، ابوقیس بن ولید، قیس بن فاکه، و زهیر بن ابوامیه از روش «اقتسام» استفاده می‌کردند. «مقتسمون» مشرکانی بودند که در موسم حج راه‌های ورودی مکه را میان خود تقسیم کرده، هریک بر راهی، از رفتن مردم نزد پیامبر پیشگیری می‌کردند.[۳۶] در آیه 90 و 91 سوره حجر به روشنی از این روش مشرکان یاد شده است.

تکذیب آیات و شکنجه مسلمانان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تکذیب و انکار آیات خداوند از سوی بنی‌مغیره، ذیل آیه 11 سوره مزمل[۳۷] و 36 سوره رعد[۳۸] از سوی برخی مفسران آمده است. بر پایه برخی گزارش‌ها، آیه‌های 28 سوره ابراهیم،[۳۹] 17 سوره هود[۴۰] و 22 سوره محمد[۴۱] که از کفرورزی و فساد مشرکان و دشمنان پیامبر حکایت دارند، درباره مشرکان بنی‌مغیره تاویل و تفسیر شده‌اند؛

مغیریان همپای دیگر مشرکان مکه افزون بر موضع‌گیری‌های یاد شده، از روش‌های سخت دیگر همانند حبس، شکنجه و سرانجام رویارویی نظامی در برابر رسول خدا و یاران او بهره بردند. خاندان یاسر از نخستین مسلمانان مکه بودند که سران مغیری آن‌ها را به جرم اسلام‌خواهی سخت شکنجه کردند. عمار جان دادن پدرش یاسر و مادرش سمیه را زیر شکنجه بی امان مشرکان بنی‌مغیره دید و خود به بدترین شکل شکنجه شد.[۴۲]

پس از هجرت پیامبر و مسلمانان از مکه به مدینه، مشرکان بنی‌مغیره با دستگیری و حبس مسلمانان نخستین در مکه، آن‌ها را از پیوستن به پیامبر و مهاجرت به مدینه بازمی‌داشتند. آن‌ها‌ ام سلمه و پسر خردسالش را بیش از یک سال در مکه حبس کردند.[۴۳] ابوجهل نیز برادران مادری‌اش سلمة بن هشام و عیاش بن ابی‌ربیعه را پس از ضرب و شتم در مکه به زندان افکند.[۴۴]

جنگ نظامی با پیامبر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مهم‌ترین و شاید واپسین شیوه مبارزه مغیریان با مسلمانان، بهره‌گیری از توان نظامی بود. نخستین درگیری مشرکان قریش با مسلمانان به سال دوم ق. و در نخیله، ناحیه‌ای میان مکه و طائف، رخ داد. در این جنگ، گروهی از مسلمانان به رهبری عبدالله بن جحش که برای آگاهی از وضعیت مشرکان قریش ماموریت یافته بودند، با کاروان تجاری بنی‌مغیره درگیر شدند. در این درگیری، یک تن از مشرکان کشته و دو تن اسیر شدند و کاروان به غنیمت مسلمانان درآمد. عثمان بن عبدالله بن مغیره و حکم بن کیسان، از موالیان بنی‌مغیره، به اسارت درآمدند و نوفل بن عبدالله بن مغیره از دست مسلمانان گریخت. این نبرد که در ماه حرام (رجب) رخ داده بود، بهانه‌ای شد تا مشرکان و دشمنان پیامبر، او را به دلیل نبرد در ماه حرام تخطئه کنند. خداوند در آیه 217 سوره بقره پاسخی قاطع به اینان داد و این دسیسه را خنثا کرد و تردید مسلمانان را زدود.[۴۵]

جنگ بدر به سال دوم ق. اوج حضور و کوشش مشرکان بنی‌مغیره در ستیز و خصومت با پیامبر و پیروانش بود. شمار کشتگان و اسیران بنی‌مغیره در این نبرد، گواهی روشن بر این مدعا است. در این جنگ، هشت تن از مغیری‌ها از جمله ابوجهل که از مطعمین بدر بود،[۴۶] کشته شدند.[۴۷] تاثیر هلاکت آن‌ها بر دیگر اعضای این قبیله، احساسات شاعران این قوم را برانگیخت و آنان در این زمینه اشعاری سرودند.[۴۸]

در نبرد احد (3ق.) نیز چندین تن از مغیریان کشته شدند.[۴۹] مسلمانان در مرحله نخست این نبرد به پیروزی رسیدند؛ اما خالد بن ولید مخزومی، فرمانده سواران سپاه مکه، با استفاده از غفلت برخی مسلمانان مستقر در کوه رماه، از پشت به سپاه اسلام یورش برد و نتیجه نبرد را به سود مشرکان تغییر داد. عکرمة بن ابی‌جهل نیز در این نبرد از دیگر فرماندهان سپاه مشرکان بود.[۵۰]

بنی‌مغیره در نبرد خندق (5ق.) همراه دیگر احزاب و گروه‌های مخالف پیامبر حضور داشتند و برخی نیز به دست مسلمانان به قتل رسیدند.[۵۱] مفسران واژه «احزاب» را در آیه ﴿جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْاَحْزابِ﴾ (سوره ص، آیه 11) به کافران و مشرکان از جمله بنی‌مغیره تطبیق کرده‌اند.[۵۲] عکرمة بن ابی‌جهل از جنگجویان مغیری، در این نبرد همراه عمرو بن عبدود و چند سرباز دیگر سپاه دشمن با عبور از خندق به درون سپاهیان اسلام نفوذ کردند. اما پس از کشته شدن عمرو به دست حضرت علی(ع)، او و دیگر همرزمانش بدون هیچ دستاوردی عقب‌نشینی کردند و به سپاه خود بازگشتند.[۵۳]

مسلمانان بنی‌مغیره[ویرایش | ویرایش مبدأ]

هنگامی که پیامبر مردم مکه را به یکتاپرستی فراخواند، برخی اعضای بنی‌مغیره بت‌پرستی را رها نمودند و به آیین اسلام گرویدند. سلمة بن هاشم،[۵۴] عیاش بن ابی‌ربیعه[۵۵] و‌ ام سلمه بنت ابی‌امیه[۵۶] از نخستین مسلمانان بنی‌مغیره در مکه بودند. اسلام آوردن این عده، خلاف خواسته مشرکان مغیری بود. از این‌رو، بر آن‌ها بسیار سخت گرفتند و آن‌ها را به زندان افکندند.[۵۷]

پیامبر در مکه آیه‌های قرآن را به غلامی از بنی‌مغیره به نام «یعیش» که زبان عربی نمی‌دانست، می‌آموخت. مشرکان و از جمله بنی‌مغیره رسول خدا را متهم کردند که قرآن را از این فرد می‌آموزد. خداوند با رد این اتهام، آیه 103 سوره نحل را فرو فرستاد: [۵۸] ﴿وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّهُمْ یَقُولُونَ اِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَـرٌ لِسانُ الَّذی یُلْحِدُونَ اِلَیْهِ اَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبینٌ﴾. «بغنس»،[۵۹] «جبر»[۶۰] و «مقیس»[۶۱] از دیگر نام‌هایی است که برای این غلام یاد کرده‌اند؛

با این‌که شماری‌ اندک از مغیریان به اسلام گرویدند، نقش و سهم آن‌ها در رخدادهای پیش از فتح مکه از جمله غزوه بدر، احد، خندق و صلح حدیبیه چندان دانسته نیست. البته از حضور ولید بن ولید بن مغیره در عمرة القضا گزارشی در دست است.[۶۲] حضور‌ اندکی از آن‌ها در غزوه فتح مکه[۶۳] نیز گزارش شده است.

جز این عده، گویا اسلام آوردن بیشتر مغیریان تا فتح مکه به سال هشتم ق. به تاخیر افتاد. در این غزوه، بنی‌مغیره همانند دیگر مردم مکه خواسته یا ناخواسته مسلمان شدند و از آن پس در رویدادهای پیش روی مسلمانان تا‌اندازه‌ای مشارکت داشتند. حضور برخی از بنی‌مغیره در غزوه‌های حنین[۶۴] و طائف[۶۵] به سال هشتم ق. نمونه‌ای از مشارکت آن‌ها در رخدادهای آن هنگام است. پیامبر نیز با آگاهی از توانایی‌های اعضای این قبیله، از ظرفیت‌های آن‌ها در پیشبرد اهداف اسلام بهره گرفت. او عبدالله بن ابی‌ربیعه را در منطقه «جَنَد» و توابع آن از سرزمین‌های یمن منصوب کرد.[۶۶]

بنی‌مغیره در دوران خلیفه اول[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با روی کار آمدن خلیفه اول به سال یازدهم ق. برخی مسلمانان بنی‌مغیره با وی همکاری کردند و در رویدادهای دوره خلافت او حاضر بودند.[۶۷] در گزارشی آمده است که بنی‌مغیره از انتخاب ابوبکر به خلافت رضایت داشتند.[۶۸] در این دوره، برخی مغیری‌ها در نبرد یمامه[۶۹] (11ق.) و یوم اجنادین[۷۰] (13ق.) شرکت داشتند و شماری هم در این دو نبرد کشته شدند.[۷۱]

عبدالله بن ابی‌ربیعه معروف به بحیرا/بجیرا که با فرمان پیامبر بر ناحیه‌ای از یمن گمارده شده بود، در دوره ابوبکر نیز در این سمت ابقا شد.[۷۲] مهاجر بن ابی‌امیة بن مغیره نیز از سفیران خلیفه اول به‌شمار می‌آمد.[۷۳] خالد بن ولید از دیگر مغیریانی بود که نزد ابوبکر جایگاهی والا داشت و از والیان و کارگزاران او به‌شمار می‌آمد.[۷۴] وی با برادرزاده‌اش ولید بن عبدشمس بن ولید در نبرد یمامه حضور داشت. ولید در این درگیری کشته شد.[۷۵] خالد به فرمان خلیفه اول راهی شام شد و تا پایان دوره خلافت ابوبکر در آن‌جا ماند.[۷۶] او و دیگر برادرزاده‌اش اباعبیدة بن عمارة بن ولید در نبرد یرموک (اجنادین) شرکت کردند. اباعبیده در این نبرد کشته شد.[۷۷]

بنی‌مغیره در دوران خلیفه دوم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با آغاز حکومت خلیفه دوم به سال سیزدهم ق. برخی موضع‌گیری‌های عمر در برابر بنی‌مغیره آغاز شد. این خلیفه از ناحیه مادرش حَنتمه/جنتمه تنها فرزند‌ هاشم بن مغیره،[۷۸] پیوند خویشاوندی با مغیریان داشت و آنان از دایی‌های وی بودند. اما در برابر کژی‌ها و ناروایی‌های آن‌ها می‌ایستاد. وی در دوره خلافتش برخی دایی‌هایش را به دلیل پوشیدن لباس حریر با تازیانه تنبیه کرد.[۷۹] نیز دلیل پیری و سفیدی موی خود را مرارت‌هایی می‌دانست که از جانب دایی‌هایش می‌کشید.[۸۰] خلیفه دوم بر خلاف ابوبکر از عملکرد خالد بن ولید رضایت نداشت و رفتارهای او را از دیرباز برنمی‌تافت. از این‌رو، با آغاز خلافت خود، بی‌درنگ او را از حکومت شام برکنار کرد.[۸۱]

در کنار موضع‌گیری‌های یاد شده، گزارش‌هایی حکایت دارند که برخی مغیریان با خلیفه دوم همکاری داشتند و عمر نیز از آن‌ها در پیشبرد مقاصد خود بهره می‌گرفت. عبدالله بن ابی‌ربیعة بن مغیره از جمله کارگزاران خلیفه دوم بود که از هنگام رسول خدا بر ناحیه‌ای از یمن حکومت می‌کرد. وی در دوره عمر نیز بر این منصب باقی ماند.[۸۲]

هشام بن ولید، برادر خالد بن ولید، از دیگر مغیریانی بود که با حکومت عمر همکاری داشت. وی از فرستادگان عمر نزد سعد بن ابی‌وقاص در کوفه بود.[۸۳] حارث بن هشام بن مغیره در روزگار خلیفه دوم با همه مال و عیال خود به شام کوچید و به سال 18 ق. همان جا درگذشت.[۸۴] گزارشی از کشته شدن او در نبرد اُجنادین به سال 13 ق. گزارش داده است.[۸۵] عمر بن خطاب پس از مرگ حارث با زن وی ازدواج کرد و پسرش عبدالرحمن را در پناه و سرپرستی خود گرفت.[۸۶] او پس از بازگشت عبدالرحمن از شام، در مدینه قطعه‌ای زمین به او داد.[۸۷]

بنی‌مغیره در دوران خلیفه سوم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مغیریان در دوران خلافت عثمان موضع‌گیری دوگانه‌ای را در برابر وی برگزیدند. گروهی در دربار عثمان دارای جایگاه بودند و از عوامل و کارگزاران او به‌شمار می‌آمدند. عبدالرحمن بن حارث بن هشام، داماد عثمان، با دستور وی همراه چهار تن دیگر به تدوین و گردآوری قرآن در یک مصحف و به لغت قریش پرداخت.[۸۸] بحیرا/بجیرا فرزند ابوربیعة بن مغیره که با فرمان رسول خدا و در روزگار خلیفه اول و دوم بر ناحیه‌ای از یمن حکومت می‌کرد، در دوره عثمان نیز بر همین سِمَت بود. وی سرانجام در روزگار خلافت عثمان درگذشت.[۸۹]

در اواخر حکومت عثمان که اعتراض‌ها ضد وی شدت گرفت، عمار یاسر از هم‌پیمانان بنی‌مغیره به دلیل مخالفت با خلیفه دستگیر و به دست عثمان و پیرامونیانش شکنجه شد و سخت کتک خورد. مغیری‌ها به دفاع از عمار برخاستند و بنی‌امیه را به مرگ تهدید کردند.[۹۰]

بنی‌مغیره در دوران امویان تا عباسیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از دوره خلفای سه‌گانه، برخی مغیری‌ها با بعضی از خلفای اموی، مروانی، زبیری و عباسی نیز همکاری داشتند. این عده عبارت بودند از: عبدالرحمن بن خالد همراه معاویه در صفین[۹۱]؛ حارث بن خالد بن عاصی از کارگزاران یزید بن معاویه و عبدالملک بن مروان در مکه[۹۲]؛ عمرو بن عبدالله بن ابی‌ربیعه که رابطه خوبی با عبدالملک بن مروان داشت[۹۳]؛ هشام بن اسماعیل مخزومی، داماد عبدالملک بن مروان و حکمران وی در مدینه[۹۴]؛ فرزندان وی ابراهیم و محمد از کارگزاران هشام بن عبدالملک بر حرمین[۹۵]؛ ابابکر بن عبدالرحمن که نزد عبدالملک بن مروان دارای منزلت و جایگاه بود[۹۶]؛ حارث بن عبدالله ابی‌ربیعه حکمران زبیریان در مدینه[۹۷] یا بصره[۹۸]؛ خالد بن مهاجر بن خالد، همراه عبدالله بن زبیر و از مخالفان بنی‌امیه[۹۹]؛ عبدالله بن عبدالرحمن بن ولید معروف به هِبرزی، از کارگزاران آل زبیر در یمن[۱۰۰]؛ محمد بن عبدالرحمن بن هشام، قاضی مکه در روزگار مهدی عباسی[۱۰۱]؛ هشام بن عبدالملک بن عکرمه، قاضی مدینه در حکومت هارون الرشید.[۱۰۲]

بنی‌مغیره و اهل‌بیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مغیریان موضع‌گیری روشنی در برابر اهل‌بیت نداشتند. هیچ گزارشی درباره پشتیبانی اعضای این قبیله از امام علی(ع) به‌ویژه در دوره خلفای سه گانه، دیده نمی‌شود، جز گزارشی که از مشارکت شماری‌ اندک از بنی‌مغیره در برخی رخدادهای دوره خلافت او حکایت دارد. شهادت مهاجر بن خالد در نبرد صفین از آن جمله است.[۱۰۳] رسول خدا نیز از رویارویی سخت برخی اعضای امت خود با اهل بیتش در آینده گزارش داده و قبایلی چون بنی‌مغیره، بنی‌امیه و بنی‌مخزوم را پر کینه‌ترین گروه‌ها در برابر اهل‌بیت خود معرفی کرده است.[۱۰۴]

حضور برخی اعضای بنی‌مغیره در سپاه جمل مانند معبد بن زهیر بن ابی‌امیه[۱۰۵] و عبدالرحمن بن حارث بن هشام[۱۰۶] و نیز در جنگ صفین مانند عبدالرحمن بن خالد بن ولید[۱۰۷] مؤید همین سخن پیامبر است؛ موضع منفی بنی‌مغیره در برابر امامان باعث شد که علی(ع) بر فراز منبر مسجد کوفه، دو قبیله بنی‌امیه و بنی‌مغیره را لعن کند و هلاکت سران آن‌ها را در نبرد بدر در همین جهت بداند.[۱۰۸] بعدها همانند این تعبیر بر زبان دیگر امامان نیز جاری شد. برخی مفسران به نقل از حضرت علی(ع) و امام صادق(ع) و حتی خلیفه دوم آیه 28 سوره ابراهیم را درباره دو گروه فاجر از قریش یعنی بنی‌امیه و بنی‌مغیره تفسیر کرده‌اند.[۱۰۹]

بر پایه این آیه، سران کافران از جمله بنی‌مغیره، نعمت خدا را کفران نمودند و مایه هلاکت خود و قوم خویش شدند؛ بر پایه حدیثی در برخی منابع اهل‌سنت، حضرت علی(ع) از دختر ابوجهل، شخصیت معروف بنی‌مغیره، خواستگاری کرد. آن‌گاه که این گزارش به پیامبر رسید، فرمود: فاطمه پاره تن من است. هرکه او را بیازارد، مرا آزرده است.[۱۱۰] دانشوران شیعه این گزارش را ساختگی و دروغین دانسته‌اند که مخالفان امام در نکوهش او جعل کرده‌اند.[۱۱۱] به باور آنان، آل زبیر که در دشمنی با اهل بیت شهره بودند، چنین گزارشی را در نکوهش و قدح حضرت علی(ع) ساختند و انتشار دادند.[۱۱۲]

گزارشی از همراهی و مشارکت بنی‌مغیره با دیگر اهل بیت در دست نیست. در برابر، شماری فراوان از مغیری‌ها با خلفای اموی، زبیری و عباسی همراه و هم‌فکر بودند و از کارگزاران آن‌ها به شمار می‌آمدند. همین واقعیت، فاصله فراوان بنی‌مغیره را با اهل‌بیت نشان می‌دهد.

مشاهیر بنی‌مغیره[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از میان آنان، افزون بر عصر جاهلی، در سده‌های اول ق. نیز چهره‌هایی برجسته پدید آمدند. برخی از آن‌ها در شعر،[۱۱۳] خطابه،[۱۱۴] حدیث،[۱۱۵] فقه،[۱۱۶] و قضا[۱۱۷] سرآمد بودند. نیز برخی از آن‌ها از صاحبان مناصب در دستگاه خلفا بودند.[۱۱۸]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. النسب، ص209-210؛ نسب قریش، ص299؛ جمهرة انساب العرب، ص144.
  2. انساب الاشراف، ج10، ص169.
  3. انساب الاشراف، ج10، ص170.
  4. انساب الاشراف، ج10، ص170؛ النسب، ص209-210؛ نسب قریش، ص299، 301.
  5. اخبار مکه، ج2، ص218، 223-224، 257، 259، 290، 292.
  6. المناسک، ص478.
  7. النسب، ص210؛ نسب قریش، ص328-329؛ انساب الاشراف، ج10، ص207.
  8. نسب قریش، ص317؛ انساب الاشراف، ج10، ص186؛ جمهرة انساب العرب، ص146.
  9. النسب، ص210؛ نسب قریش، ص318؛ انساب الاشراف، ج10، ص179-185.
  10. نسب قریش، ص305، 329؛ انساب الاشراف، ج10، ص179، 185.
  11. نسب قریش، ص302، 321، 325؛ انساب الاشراف، ج10، ص175، 209؛ جمهرة انساب العرب، ص148.
  12. زاد المسیر، ج8، ص116؛ التکمیل و الاتمام، ص452؛ تفسیر قرطبی، ج20، ص45.
  13. جامع البیان، ج3، ص70-71؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج2، ص548-549؛ مجمع البیان، ج2، ص673-674.
  14. جامع البیان، ج4، ص59؛ الدر المنثور، ج2، ص71.
  15. نسب قریش، ص317؛ انساب الاشراف، ج10، ص186؛ الاغانی، ج1، ص73، 75.
  16. انساب الاشراف، ج10، ص203.
  17. انساب الاشراف، ج10، ص170.
  18. انساب الاشراف، ج10، ص172؛ المحبر، ص139.
  19. انساب الاشراف، ج10، ص180؛ نسب قریش، ص305.
  20. انساب الاشراف، ج10، ص199.
  21. المحبر، ص152.
  22. انساب الاشراف، ج10، ص202.
  23. انساب الاشراف، ج10، ص170، 203؛ المحبر، ص132، 161.
  24. الاغانی، ج22، ص71.
  25. المحبر، ص170.
  26. المنمق، ص207، 209؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص61؛ الارشاد، ج1، ص139.
  27. المنمق، ص246-247.
  28. رجال کشّی، ج1، ص34؛ اسد الغابه، ج4، ص691؛ ج6، ص152.
  29. الامامة و السیاسه، ج1، ص51.
  30. المنمق، ص106.
  31. الاغانی، ج1، ص73، 75.
  32. انساب الاشراف، ج10، ص203.
  33. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص158-162.
  34. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص174.
  35. المحبر، ص160.
  36. المحبر، ص160؛ مجمع البیان، ج6، ص531؛ المیزان، ج12، ص193-194، 198.
  37. زاد المسیر، ج8، ص116؛ التکمیل و الاتمام، ص452؛ تفسیر قرطبی، ج20، ص45.
  38. الوجوه و النظائر، ج1، ص95؛ التکمیل و الاتمام، ص210.
  39. تفسیر فرات کوفی، ص221؛ تفسیر قمی، ج1، ص371؛ جامع البیان، ج13، ص145-146.
  40. الوجوه و النظائر، ج1، ص95.
  41. نمونه بینات، ص719-720.
  42. اسد الغابه، ج4، ص628-691.
  43. السیرة النبویه، ج2، ص468-469؛ المحبر، ص83، 85؛ انساب الاشراف، ج10، ص221-222.
  44. نسب قریش، ص302-303، 317-318؛ انساب الاشراف، ج10، ص183-184، 197-198.
  45. تفسیر قرطبی، ج3، ص40؛ اسد الغابه، ج4، ص656.
  46. المحبر، ص161.
  47. المغازی، ج1، ص87، 140، 149-150؛ النسب، ص209-210؛ انساب الاشراف، ج1، ص354-356؛ ج10، ص173-174.
  48. السیرة النبویه، ج2، ص549.
  49. المغازی، ج1، ص308؛ انساب الاشراف، ج1، ص407-408؛ ج10، ص184؛ جمهرة انساب العرب، ص146.
  50. السیرة النبویه، ج3، ص587؛ المغازی، ج1، ص220.
  51. المغازی، ج2، ص496؛ النسب، ص210.
  52. الوجوه و النظائر، ج1، ص95؛ التکمیل و الاتمام، ص342.
  53. الطبقات، ج2، ص52؛ تاریخ طبری، ج2، ص573-574.
  54. انساب الاشراف، ج10، ص174، 183؛ نسب قریش، ص302-303.
  55. انساب الاشراف، ج10، ص197-198؛ نسب قریش، ص317-318.
  56. السیرة النبویه، ج2، ص213؛ المحبر، ص83-85.
  57. السیرة النبویه، ج2، ص468-469؛ المحبر، ص83-85؛ انساب الاشراف، ج10، ص221-223.
  58. جامع البیان، ج14، ص119.
  59. روض الجنان، ج12، ص98.
  60. غرر التبیان، ص305.
  61. الدر المنثور، ج4، ص131.
  62. نسب قریش، ص324.
  63. نسب قریش، ص315-316؛ انساب الاشراف، ج10، ص207-208.
  64. نسب قریش، ص316.
  65. المغازی، ج3، ص938؛ تاریخ خلیفه، ص55؛ العلل و معرفة الرجال، ج3، ص420.
  66. الاغانی، ج1، ص75.
  67. نسب قریش، ص316-320؛ انساب الاشراف، ج10، ص186.
  68. الطبقات، ج3، ص137.
  69. نسب قریش، ص330؛ تاریخ خلیفه، ص73.
  70. النسب، ص209؛ نسب قریش، ص310-311؛ انساب الاشراف، ج10، ص174-175.
  71. تاریخ طبری، ج3، ص418؛ النسب، ص209-210؛ فتوح البلدان، ص117، 141؛ جمهرة انساب العرب، ص145.
  72. نسب قریش، ص317؛ انساب الاشراف، ج10، ص186.
  73. نسب قریش، ص316.
  74. نسب قریش، ص320-321.
  75. نسب قریش، ص330.
  76. نسب قریش، ص321؛ انساب الاشراف، ج10، ص208.
  77. نسب قریش، ص330.
  78. نسب قریش، ص301؛ انساب الاشراف، ج10، ص185.
  79. الحیوان، ج5، ص372.
  80. المعجم الکبیر، ج1، ص69؛ تاریخ دمشق، ج44، ص468.
  81. نسب قریش، ص321.
  82. نسب قریش، ص317؛ انساب الاشراف، ج10، ص186.
  83. انساب الاشراف، ج10، ص206.
  84. نسب قریش، ص302.
  85. انساب الاشراف، ج10، ص175؛ فتوح البلدان، ص117.
  86. انساب الاشراف، ج10، ص178.
  87. نسب قریش، ص303.
  88. انساب الاشراف، ج10، ص175-176.
  89. نسب قریش، ص317؛ انساب الاشراف، ج10، ص186.
  90. الامامة و السیاسه، ج1، ص51.
  91. نسب قریش، ص324-326؛ انساب الاشراف، ج10، ص209-212.
  92. نسب قریش، ص313؛ انساب الاشراف، ج10، ص185.
  93. انساب الاشراف، ج10، ص189.
  94. انساب الاشراف، ج10، ص206-207؛ نسب قریش، ص329.
  95. انساب الاشراف، ج10، ص206-207؛ نسب قریش، ص329.
  96. نسب قریش، ص303؛ انساب الاشراف، ج10، ص177.
  97. النسب، ص209-210.
  98. نسب قریش، ص318؛ انساب الاشراف، ج10، ص186-188.
  99. نسب قریش، ص327.
  100. نسب قریش، ص331-332؛ المحبر، ص152.
  101. نسب قریش، ص315؛ انساب الاشراف، ج10، ص183.
  102. جمهرة انساب العرب، ص145.
  103. النسب، ص210؛ المنمق، ص360؛ الاصابه، ج5، ص27.
  104. معالم الفتن، ج2، ص427.
  105. نسب قریش، ص317.
  106. انساب الاشراف، ج10، ص175-176.
  107. انساب الاشراف، ج10، ص209-212؛ نسب قریش، ص324-326.
  108. تاریخ دمشق، ج52، ص314.
  109. تفسیر فرات کوفی، ص221؛ جامع البیان، ج13، ص146.
  110. مسند احمد، ج4، ص326؛ المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص173.
  111. الصحیح من سیرة النبی، ج5، ص315-328.
  112. رسالة فی حدیث خطبة علی بنت ابی جهل، ص45.
  113. النسب، ص209-210؛ نسب قریش، ص313، 319، 322، 327؛ انساب الاشراف، ج10، ص184، 201.
  114. البیان و التبیین، ج1، ص196.
  115. نسب قریش، ص303.
  116. نسب قریش، ص319؛ انساب الاشراف، ج10، ص185؛ جمهرة انساب العرب، ص145.
  117. انساب الاشراف، ج10، ص185.
  118. نسب قریش، ص313، 318، 320، 328، 332؛ المحبر، ص152.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل بنی‌مغیره.
  • اخبار مکه: الازرقی (درگذشت 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
  • الارشاد: المفید (درگذشت 413ق.)، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
  • اسد الغابه: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
  • الاصابه: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
  • الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (درگذشت 356ق.)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دارالفکر.
  • الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (درگذشت 276ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، 1413ق.
  • انساب الاشراف: البلاذری (درگذشت 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
  • البیان و التبیین: الجاحظ (درگذشت 255ق.)، بیروت، مکتبة الهلال، 1423ق.
  • تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (درگذشت 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دارالفکر، 1414ق.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (درگذشت 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
  • تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (درگذشت 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
  • تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (درگذشت 292ق.)، بیروت، دارصادر، 1415ق.
  • تفسیر ابن ابی‌حاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابی‌حاتم (درگذشت 327ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، 1419ق.
  • تفسیر القمی: القمی (درگذشت 307ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دارالکتاب، 1404ق.
  • تفسیر فرات الکوفی: الفرات الکوفی (درگذشت 307ق.)، به کوشش محمد کاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش.
  • تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (درگذشت 671ق.)، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1405ق.
  • التکمیل و الاتمام: ابن عسکر (درگذشت 636ق.)، به کوشش اسماعیل مروه، بیروت، دارالفکر المعاصر، 1418ق.
  • جامع البیان: الطبری (درگذشت 310ق.)، بیروت، دارالمعرفه، 1412ق.
  • جمهرة انساب العرب: ابن حزم (درگذشت 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
  • الدر المنثور: السیوطی (درگذشت 911ق.)، بیروت، دارالمعرفه، 1365ق.
  • رجال کشّی (اختیار معرفة الرجال)، الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش میرداماد و رجایی، قم، آل البیت:، 1404ق.
  • رسالة فی حدیث خطبة علی بنت ابی‌جهل: سید علی الحسینی المیلانی، قم، یاران، 1418ق.
  • روح المعانی: الآلوسی (درگذشت 1270ق.)، به کوشش عبدالباری، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
  • روض الجنان: ابوالفتوح رازی (درگذشت 554ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.
  • زاد المسیر: ابن جوزی (درگذشت 597ق.)، به کوشش محمد عبدالرحمن، بیروت، دارالفکر، 1407ق.
  • السیرة النبویه: ابن هشام (درگذشت 213/218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.
  • الصحیح من سیره النبی9: جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دارالسیره، 1414ق.
  • الطبقات الکبری: ابن سعد (درگذشت 230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
  • العلل و معرفة الرجال: احمد بن حنبل (درگذشت 241ق.)، به کوشش وصی الله بن محمد، الریاض، دارالغانی، 1408ق.
  • غرر التبیان: بدر الدین الحموی (درگذشت 733ق.)، به کوشش عبدالجواد، دمشق، دارقتیبه، 1410ق.
  • فتوح البلدان: البلاذری (درگذشت 279ق.)، بیروت، دارالهلال، 1988م.
  • کتاب الحیوان: الجاحظ (درگذشت 255ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دارالجیل، 1416ق.
  • مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق.
  • المحبّر: ابن حبیب (درگذشت 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دارالآفاق الجدیده.
  • المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (درگذشت 405ق.)، به کوشش مصطفی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411ق.
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (درگذشت 241ق.)، بیروت، دارصادر.
  • معالم الفتن: سعید ایوب، قم، احیاء الثقافه، 1416ق.
  • المعجم الکبیر: الطبرانی (درگذشت 360ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، داراحیاء التراث العربی، 1405ق.
  • المغازی: الواقدی (درگذشت 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
  • المناسک و اماکن طرق الحج: ابواسحق الحربی (درگذشت 285ق.)، به کوشش حمد الجاسر، ریاض، دارالیمامه، 1401ق.
  • المنمق: ابن حبیب (درگذشت 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
  • المیزان: الطباطبائی (درگذشت 1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق.
  • النسب: ابن سلّام الهروی (درگذشت 224ق.)، به کوشش مریم محمد، بیروت، دارالفکر، 1410ق.
  • نسب قریش: مصعب بن عبدالله الزبیری (درگذشت 236ق.)، به کوشش بروفسال، قاهره، دارالمعارف.
  • نمونه بینات در شان نزول آیات: محمد باقر محقق، تهران، انتشارات اسلامی، 1361ش.
  • الوجوه و النظائر: الدامغانی (درگذشت 478ق.)، به کوشش الزفیتی، قاهره، وزارت اوقاف، 1412ق.