امارت مکه در دوره عباسیان
امارت مکه در دوران اول عباسی
(132-656ق.) امیران مکه در دوران اول عباسی، بیشتر از خویشاوندان خلفا انتخاب میشدند. دلیل گماشتن این افراد، اعمال سیاست بغداد در همه امور داخلی مکه بود؛ زیرا آن شهر به عنوان کانون مهم دینی برای خلفای عباسی جلوه میکرد. از این رو، خلفا اهتمام فراوان به تسلط کامل بر آن داشتند. البته مامون عباسی برای مکه چند امیر علوی نیز برگزید که در این دوران کاری استثنایی به شمار میرود. چنین برمیآید که هدف او از این کار، خشنود ساختن بخشی از شیعیان بوده است شاید نیز مامون خط سیر آنان را با دیگر علویان متفاوت میدانسته است.[۱] عبیدالله بن حسن بن عبیدالله علوی از علویانی است که مامون آنان را امیر حرمین ساخت.[۲]
در این دوران، گاه امارت مکه مستقل بود و گاه با امارت مدینه همراه میشد.[۳] به سال 196ق. داود بن عیسی عباسی امارت مدینه را نیز عهدهدار گشت و فرزندش سلیمان را به نیابت از خود بر آن شهر منصوب کرد.[۴] برخی امیران افزون بر مکه، بر طائف و جده نیز همزمان حکومت داشتند.[۵] از دلمشغولیهای امیران مکه در این دوران، قیام علویان بود که خود را برای خلافت شایستهتر شمرده، بنیعباس را غاصب حکومت میدانستند. از این رو، با فراهم شدن کوچکترین زمینه برای قیام، از خاستگاه خود در مدینه، حرکت خویش را آغاز میکردند. قیامهای نفس زکیه به سال 145ق،[۶] حسین بن علی حسنی (شهید فخ) در سال 169ق،[۷] ابن طباطبا به سال199ق.،[۸] محمد بن صالح بن عبدالله[۹] و محمد بن یوسف بن ابراهیم در سال 252ق.[۱۰] از آن شمار هستند.
پس از قیام نفس زکیه، عباسیان هوشیار شدند و امارت مکه را جز به خاندان عباسی نسپردند تا بتوانند از شورش علویان پیشگیری کنند. آنان همچنین اصرار داشتند که حکومت طائف و جده را همراه مکه کنند تا دایره نفوذ آن امیر را برای همه بلادی که از نظر آنان وضعی خاص داشت، گسترش دهند.[۱۱]
در اواخر این دوران و با نفوذ ترکان در دستگاه خلافت، شماری از آنان به امارت مکه دست یافتند. ایتاخ، از فرماندهان ترک، از آن جمله است.[۱۲] برخی ایرانیان همانند حسن بن سهل، برادر فضل بن سهل وزیر مقتول مامون، در همین دوره از سوی مامون امیر مکه شدند.[۱۳] این دسته از امیران که از آنان به عنوان امیر مباشرتی میتوان یاد کرد، کسانی را برای اداره مکه انتخاب میکردند.
خدمات عمرانی عباسیان در مکه
عباسیان در طول حکومت دراز مدت خود، برای جلب نظر مسلمانان، تلاشهای عمرانی بسیار در مکه به دست امیران آن شهر انجام دادند. برخی تلاشهای آنان عبارتند از: گسترش مسجدالحرام، تزئین کعبه و طلاکاری نمودن در آن، فرستادن هدایای گرانبها برای آویختن در کعبه،[۱۴] تهیه پرده برای کعبه،[۱۵] تزئین مقام ابراهیم، تعمیر و بازسازی چاه زمزم، گسترش در مطاف، تعمیر حِجر اسماعیل، کشیدن چشمه و احداث برکهها در مکه.[۱۶]
در میان خلفای عباسی، گسترش و تعمیرات دوره ابوجعفر منصور و مهدی عباسی به لحاظ گستردگی از اهمیتی بیشتر برخوردار بود.[۱۷] این تلاشها بیشتر در دوران اول عباسیان (حک: 132-234ق.) انجام پذیرفت. از ویژگیهای این دوره میتوان به نیرومندی و اقتدار دستگاه خلافت و تمرکز قدرت در دست خلفا و حضور پررنگ ایرانیان در تشکیلات اداری اشاره کرد.[۱۸]
سفاح (132-136ق.) وی نخستین خلیفه عباسی بود که نخست به سال 132ق. مکه را در اختیار عمویش داود بن علی بن عبدالله عباسی نهاد و به او دستور داد تا برخی آثار اموی در مکه مانند مخزن آب ساخته شده به دست خالد بن عبدالله قسری را از میان ببرد. سفاح در پی برکناری داود، دایی خود، زیاد بن عبیدالله حارثی را به امارت مکه منصوب کرد که تا سال 136ق. بر آن شهر امیر بود. در همین سال، وی برکنار گشت و عباس بن عبدالله بن معبد عباسی تا زمان مرگ سفاح، امیر مکه شد. عمر بن عبدالحمید بن عبدالرحمن عدوی را نیز از امیران انتصابی سفاح دانستهاند.[۱۹]
منصور عباسی (136-158ق.) امیران مکه در دوران خلافت او عبارت بودند از: عباس بن عبدالله بن معبد عباسی و زیاد بن عبیدالله حارثی. وی تا 141ق. امیر مکه بود و به دستور منصور با خریدن خانههای مجاور سمت شمال و غرب مسجد آن را گسترش داد و به دو برابر دوران بنیامیه رساند.[۲۰] وی همچنین در پی تخریب دار القضاء (خانه عمر بن خطاب) و تبدیل آن به میدان، در ضلع غربی مسجد دری گشود که به نام خودش مشهور گشت.[۲۱]
از دیگر امیران این دوره، میتوان به هیثم بن معاویه تا سال 143ق. و سری بن عبدالله بن حارث تا 145ق. اشاره کرد.[۲۲] در این سال، نفس زکیه در پی تسلط بر مدینه، سپاهی را روانه مکه کرد که موجب فرار امیر مکه سری بن عبدالله شد و یکی از علویان به نام حسن بن معاویه علوی[۲۳] یا فرزند او محمد بن حسن[۲۴] به امارت مکه رسید. اما در پی مدتی کوتاه قیام نفس زکیه سرکوب شد و عباسیان دیگر بار بر مکه تسلط یافتند[۲۵] و امارت سری بن عبدالله استمرار یافت. به سال 146ق. او نیز برکنار و عبدالصمد بن علی بن عبدالله، عموی منصور، امیر مکه و مدینه شد که امارتش تا 149 یا 150ق. یا 157ق. ادامه یافت.[۲۶] محمد فرزند ابراهیم امام عباسی واپسین امیر انتصابی منصور بر مکه بود که تا سال 158ق. امارت کرد. منصور نخستین کسی بود که بر چاه زمزم پنجره نهاد و زمینش را با سنگ مرمر فرش کرد.[۲۷]
در دوران خلافت مهدی (حک: 158-168ق.)، ابراهیم بن یحیی بن محمد تا 161ق.[۲۸] و جعفر بن سلیمان بن علی تا 166ق. و عبیدالله بن قُثَم بن عبدالله[۲۹] و محمد بن ابراهیم برای بار دوم به امارت مکه دست یافتند.[۳۰] از دیگر امیران مکه، زیاد بن عبیدالله حارثی برای بار دوم بود که باب بنیجمح به دست او ساخته شد.[۳۱] مهدی در ایام خلافت خود دو بار به سالهای 160 و 164ق. مسجدالحرام را گسترش داد.[۳۲]
هادی (حک: 169-170ق.) وی نخست عبیدالله بن قثم بن عبدالله عباسی را امیر مکه کرد.[۳۳] در امارت او، حسین بن علی (شهید فخ) به سال 169ق. در مدینه قیام نمود و در پی تسلط بر آن، به مکه عزیمت کرد؛ اما از سپاه عباسی شکست خورد و به شهادت رسید[۳۴] و بدین ترتیب، عباسیان بار سوم به مکه دست یافتند. سپس محمد بن عبدالرحمن سفیانی امیر مکه شد.[۳۵]
در دوران خلافت هارون الرشید (170-193ق.) افراد زیر به امارت رسیدند که ترتیب دقیق آنها مشخص نیست: احمد بن اسماعیل بن علی، حماد بربری، سلیمان بن جعفر بن سلیمان، عباس بن محمد بن ابراهیم، عبیدالله بن قثم، علی بن موسی، فضل بن عباس بن محمد، محمد بن عبدالله بن سعد، و موسی بن عیسی.[۳۶] در این دوران، به دستورهارون، حاکم مکه منارهای برای مؤذنان بر بالای سقف مسجد ساخت.[۳۷]
در دوران خلافت امین (حک: 193-198ق.) داود بن عیسی بن موسی عباسی امیر حرمین شد.[۳۸] وی در مکه ماند و پسرش را به نیابت از خود به مدینه فرستاد.[۳۹] هنگامی که امین از او خواست تا عهدنامه هارون را که به کعبه آویخته شده بود، پاره کند و مامون را از ولایتعهدی برکنار نماید، برآشفت و در پی گرد آوردن مکیان و با حمایت آنان، امین را از خلافت برکنار ساخت و برای مامون از آنان بیعت گرفت.[۴۰] وی به دستور امین برکنار شد.
به سال 194ق. سالم بن جراح، کارگزار امین عباسی (حک: 193-198ق.) 18000 دینار را که امین برای او فرستاده بود، برای طلاپوش کردن در ورودی کعبه هزینه کرد. وی پوشش پیشین را که حدود 28000 مثقال بود، برکند و سکههای ارسالی را به آن افزود و در کعبه را با صفحه طلا پوشاند. همچنین دو حلقه طلایی برای آن در ساخت و میخهایی با روکش طلا بر آستانه و گوشههای آن کوبید.[۴۱]
با غلبه مامون (حک: 198-218ق.) بر امین، وی به پاداش آن چه داود انجام داده بود، او را دیگر بار بر امارت مکه و مدینه منصوب کرد.[۴۲] وی تا سال 199ق. امیر این دو شهر بود.[۴۳] در امارت داود، حسین بن حسن علوی معروف به افطس که از سوی ابوالسرایا، صاحب دعوت طباطبا در عراق، به امارت مکه اعزام شده بود، این شهر را تصرف کرد و به سال 200ق. در پی شنیدن خبر قتل ابوالسرایا، برای محمد دیباج، از فرزندان امام صادق(ع)، در مکه بیعت گرفت. از کارهای او در مکه، کندن جامههای پیشین کعبه و پوشاندن دو جامه ارسالی ابوالسرایا بر آن بود. بر این جامهها نوشته شده بود: «تهیه شده به دستور ابوالسرایا تا به جای جامه ستمپیشگان عباسی پوشانده شود و خانه خدا تطهیر گردد».[۴۴] استیلای افطس چندان دوام نیافت و مامون لشکری فرستاد که سپاه علوی را شکست داد و بر مکه چیره شد.[۴۵] بدین ترتیب، بار چهارم عباسیان بر مکه چیره شدند و عیسی بن یزید جلودی فرمانده سپاه مامون به امارت مکه رسید و در پی او یزید بن حنظله مخزومی یا محمد بن جلود امیر شد.[۴۶]
به سال 202ق. ابراهیم موسی بن جعفر از یمن آمد و بر مکه چیره شد. برخی وی را حاکم انتصابی مامون دانستهاند.[۴۷] هارون بن مسیب، حمدون بن علی بن عیسی، صالح بن عباس، سلیمان بن عبدالله، محمد بن سلیمان، حسن بن سهل، محمد بن هارون و عبیدالله بن حسن علوی از دیگر امیران مکه بودند. امارت عبیدالله تا سال 209 یا 218ق. ادامه داشته است.[۴۸]
در روزگار معتصم (حک: 218-227ق.) امارت مکه نخست در اختیار صالح بن عباس و در پی او به سال 226ق. بر عهده اشناس ترکی، از فرماندهان خلیفه، قرار گرفت. او محمد بن داود را جانشین خود قرار داد. وی تا مرگ معتصم بر این منصب باقی بود. این خلیفه به سال 219ق. به طاهر بن عبدالله که امیر مکه بود، دستور داد تا چراغها (نفاطات) در مازمان (تنگه میان مزدلفه و عرفه) در شب عید قربان و هنگام بازگشت حاجیان روشن شود. این امیر نخستین کسی است که این کار را آغاز کرد و سپس چنین خدمتی رسم گردید.[۴۹] در خلافت واثق (حک: 227-232ق.) محمد بن داود بن عیسی عباسی به نیابت از اشناس ترکی، امیر مکه بود.[۵۰]
امارت مکه در دوران دوم عباسی
(حک: 234-334ق.) این دوره که با تسلط ترکان بر دستگاه خلافت شناخته میشود، با خلافت متوکل آغاز شد و در دوران مستکفی خاتمه یافت. از ویژگیهای این دوران، تجزیه قلمرو خلافت و پدید آمدن حکومتهایی مانند صفاریان (254-298ق.) و سامانیان (261-389ق.) در شرق قلمرو خلافت و تشکیل حکومتهایی در مصر و شام مانند بنیطولون (حک: 254-323ق.)[۵۱] و اخشیدیان (حک: 330-358) بود که کوشیدند با استیلا بر مکه، از آن برای تقویت پایگاه معنوی خود میان مسلمانان بهره گیرند.
طاهریان (205-259ق.) از حکومتهایی بودند که از سوی خلیفه عباسی، عهدهدار امور حرمین به صورت تشریفاتی شدند. امارت محمد بن عبدالله طاهری در 248ق. به حکم مستعین عباسی از آن جمله است.[۵۲]
طولونیان مصر از دیگر سلسلههایی هستند که در این دوران، برای کسب مشروعیت نزد مسلمانان، با ارسال صدقات و هدایا برای نفوذ در مکه تلاش کردند.[۵۳] آنان برای حذف رقیبشان یعنی طاهریان، فردی به نام ماطعان را به سال 257ق. با هزار سوار همراه کاروان حاجیان مصر به مکه فرستادند و به او ماموریت دادند که در مراسم حج به صورت مسلح حضور یابد تا طاهریان وادار به عقبنشینی شوند. پیامد این حرکت، شکست طولونیان بود.[۵۴]
رقابت طولونیان در مکه در پی تشکیل دولت صفاریان به دست یعقوب لیث (حک: 247-265ق.) در ایران نیز استمرار یافت. هنگامی که عمرو بن لیث صفاری از سوی خلیفه معتمد عباسی (حک: 259-356ق.) افزون بر حکومت قلمرو خویش، منصب عمل الحرمین را نیز به صورت تشریفاتی دریافت کرد،[۵۵] این رقابت سختتر شد. به سال 267ق. نماینده ابن طولون در مکه از نماینده عمرو شکست خورد و پرچم عمرو در سمت راست منبر مسجد ابراهیم خلیل نصب شد.[۵۶] نیز ابن طولون به سال 269ق. سپاهی را به مکه فرستاد. اما هارون بن محمد هاشمی، کارگزار مکه، در برابر وی مقاومت کرد و با یاری سپاهیان عمرو بن لیث، بر لشکر ابن طولون چیره شد و آنها را از مکه بیرون راند. آن گاه، ابن طولون در مسجدالحرام لعن شد.[۵۷]
در این هنگام، مکه افزون بر رقابت خاندانها و حکومتها، صحنه کشاکش بسیاری از مخالفان و شورشیان بر ضد خلافت بود. از جمله آنان علویان بودند که تصرف مکه را عاملی مهم در سرنگونی خلافت عباسی میشمردند. اسماعیل بن یوسف بن ابراهیم علوی در همین دوره، به سال 251ق. مدتی کوتاه بر مکه چیره شد.[۵۸]
در این دوره و حتی چند سال پیش از آن، با شکسته شدن صولت و شوکت خلفا نزد مردم و نیز به سبب بیتوجهی آنان به مردم حجاز به دلیل بحرانهای رخ داده در بغداد، حج عراقیان تعطیل گشت. این وضعیت بر اقتصاد حجاز اثر نهاد و قبایل بادیهنشین مانند بنیسلیم از تبار سُلیم بن منصور بن عِکرمه، از عرب عدنانی[۵۹] را در سال 230ق. به غارتگری واداشت و همین سرآغاز غارتگریهای دیگر شد. تا مدتی طولانی، قبیله حرب، میان مکه و مدینه، به تاخت و تاز پرداختند و با سلب امنیت عمومی، سبب دلمشغولی حاکمان شدند.[۶۰] به سال 1105ق. شریف سعد بن زید (م1116ق.) با این قبیله که بر ضد او شوریده بودند، در حال مبارزه بود.[۶۱] عثمانیها وی را از این رو که نتوانسته بود رهزنان را براند، سرزنش نمودند.[۶۲]
بی توجهی به وضعیت اقتصادی
بی توجهی خلفای عباسی به وضعیت اقتصادی مکه عامل شورشهای پیاپی گشت و به دلیل بحرانهای پدید آمده در بغداد، حج عراقیها به تعطیلی کشانده شد. این وضع بر اقتصاد حجاز تاثیر نهاد و سبب تعیین مالیات از سوی حاکمان شد. بحرانهای یاد شده موجب کاهش ساکنان مکه و مهاجرت بسیاری از دانشوران به نقاط دیگر گشت که از پیامدهای آن، رکود علم و ادب و هنر در این شهر بود.[۶۳]
در دوران خلافت متوکل (234ق.) علی بن عیسی بن جعفر عباسی تا 239ق. امیر مکه بود. با درگذشت او، به ترتیب عبدالله بن محمد بن داود، عبدالصمد بن موسی و محمد بن سلیمان بن عبدالله که همگی از بنیعباس بودند، به امارت مکه دست یافتند.[۶۴] همچنین متوکل ولایت مکه را به فرزندش منتصر تفویض کرد که گویا نوعی ولایت شَرَف (ولایت از راه دور) بوده است و به جای او برخی فرماندهان متوکل، امارت را بر عهده داشتند. ایتاخ، از فرماندهان ترک، یکی از آنان بود که افزون بر امارت حرمین و امارت حج، امارت هر سرزمینی که وی بدان وارد میشد، نیز به وی سپرده گشت.[۶۵] پس از چندی وی از امارت حرمین برکنار گشت[۶۶] و در پی بازگشت از حج، به فرمان متوکل، به بند افتاد و از تشنگی جان سپرد.[۶۷] برخی از امارت ایتاخ تا قتل متوکل به سال 247ق. و نیز در دوران خلافت تقریبا شش ماهه پسرش منتصر سخن گفتهاند.[۶۸]
مستعین (حک: 248-252ق.) نخست عبدالصمد بن موسی عباسی را در 249ق و سپس جعفر بن فضل عباسی را به سال 250ق. به امارت مکه گمارد.[۶۹] در امارت جعفر، اسماعیل بن یوسف از سادات حسنی به سال 251ق. با شکست دادن جعفر و گریزاندن وی، بر مکه چیره شد و در پی 50 روز مدینه را نیز تسخیر کرد و پس از بازگشت به مکه، به استوار کردن حصار شهر پرداخت. او به سال 252ق. به بیماری آبله مرد و بار دیگر مکه به دست عباسیان افتاد و مستعین فرزندش عباس را به امارت حرمین گماشت.[۷۰] امارت عباس و در پی او محمد بن عبدالله بن طاهر، تلفیقی نبود.[۷۱]
معتز (حک: 252-255ق.) عیسی بن محمد بن اسماعیل مخزومی را امیر مکه کرد.
از احمد بن منصور عباسی، با لقب کعب البقر، نیز به عنوان امیر مکه در این دوران یاد کردهاند.[۷۲]
در دوران خلافت مهتدی (حک: 255-256ق.) علی بن حسن هاشمی 256ق. امیر مکه بود.[۷۳] گویند وی نخستین کسی است که میان زنان و مردان در مسجدالحرام جدایی انداخت.[۷۴] در پی روی کار آمدن معتمد (حک: 256-279ق.) وی برادرش موفق را بر قلمرو شرقی مملکت، از جمله مکه، حکومت بخشید. البته او به صورت مستقیم بر مکه امارت نکرد.[۷۵] وی به سال 263ق. به امیر مکه دستور داد پرده کعبه میان قرشیان، حاجبان خانه خدا، و اهل مکه تقسیم شود.[۷۶] به سال 272ق. از آن پس که مسجدالحرام به مرور آسیب دیده و بخشی از سقف و دیوار آن ویران شده بود، هارون بن محمد بن اسحق کارگزار مکه به دستور موفق، برادر معتمد، آن را تعمیر کرد.[۷۷] محمد بن متوکل و ابراهیم بن محمد بن اسماعیل به ترتیب در سالهای 257 و 259ق. از امیران مکه بودند. اما چنین برمیآید که اینان نایبانی را برای اداره مکه میفرستادند.[۷۸]
از رویدادهای این زمانه، اشغال مکه به دست صاحب الزنج علی بن محمد و واگذاری امارت آن به محمد بن عیسی بن محمد مخزومی بود. سپس موفق عباسی با اعزام محمد بن ابیالساج، مکه را بازستاند.[۷۹] به سال 269ق. ابن طولون حاکم مصر کوشید تا کارگزاران عباسی را از مکه اخراج کند؛ اما از هارون بن محمد هاشمی شکست خورد. در همین سال، محمد بن ابی الساج ولایت مکه را عهدهدار شد. فرزند او یوسف بن محمد بن ابی الساج به سال 279ق. به امارت مکه رسید. وی در پی اختلاف با بدر، امیر الحاج اعزامی از سوی احمد طائی امیر مدینه، اسیر و به بغداد فرستاده شد. پس از او، ابوعیسی محمد بن یحیی امیر مکه شد؛ اما پس از اندک زمانی معتمد او را برکنار و ابومغیره را منصوب کرد و ابوعیسی در مکه کشته شد.[۸۰]
نام و نشان امیران مکه در دوران خلافت معتضد (حک: 279-289ق.) و دو خلیفه پسین، مکتفی و مقتدر، تا سال 317ق. و نیز دوران قاهر، چندان روشن نیست. به سال 301ق. محمد بن سلیمان بن محمد از سادات حسنی و در زمره خاندان سلیمانیان، از ضعف عباسیان بهره برد و کارگزار خلیفه بر مکه را بیرون راند و خود امور مکه را در اختیار گرفت.[۸۱] مدت امارت او معلوم نیست؛ اما قیام او تا برآمدن اشراف در نیمه دوم سده چهارم ق. واپسین قیام علوی است که به تسلط ایشان بر مکه انجامید. (ادامه مقاله)
عج بن عاج، از غلامان ترک؛ مونس خادم، از غلامان و فرماندهان مکتفی؛ و ابن مخلب[۸۲] ابن محارب[۸۳] از امیران مکه در این دوره بودند که درباره مدت امارتشان بر مکه اختلاف نظر است. ابن مخلب همزمان با خلافت مقتدر، امارت آن شهر را بر عهده داشت[۸۴] که آغاز و مدت امارت او نامشخص و حتی امارتش مورد تردید است.[۸۵] مهمترین رویداد دوران امارت وی، حمله ابوطاهر قرمطی به مکه و تسلط کوتاه مدت او بر مکه و غارت اشیای گرانبهای کعبه[۸۶] به سال 317 یا 316ق. بود.[۸۷] کنده شدن حجرالاسود در چهاردهم ذیحجه به دست قرمطیان[۸۸] و انتقال آن به لحسا/احسا از پیامدهای این حمله بود.[۸۹] بر پایه گزارشی، ابن مخلب امیر مکه در این تهاجم به قتل رسید.[۹۰] از امارت سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباسی بر مکه به سال 318ق. نیز یاد شده است.[۹۱]
در دوران خلافت متقی (حک: 329-333ق.) و مستکفی (حک: 333-334ق.) و مطیع عباسی (حک. 334-363ق.) اخشیدیان که حاکمان مصر از جانب عباسیان بودند، به سال321 یا 331ق. بر مکه چیره شدند.[۹۲] با گسترش قدرت محمد بن طغج[۹۳] در شام و حرمین، خلیفه عباسی متقی یا مکتفی[۹۴] با تایید قدرت او، ولایت حرمین را به فرزندان او ابوالقاسم اُنوجور و ابوالحسن علی سپرد و کافور اخشیدی، خادم ابن طغج، را کفیل آن دو کرد.[۹۵] فاسی بر آن است که اخشیدیان بر حرمین ولایت مستقیم نداشتند و امارتشان به عقد و شَرَف بوده است.[۹۶] از کارهای آنان بازگرداندن حجرالاسود به مکه بود که در پی شکست قرمطیان در نبرد با اخشیدیان میان سالهای 330 تا 335ق. و یا سازش با آنان انجام شد.[۹۷] از دیگر رخدادهای دوران نفوذ آنان در مکه، درگیری میان امیر الحاج بغداد عمر بن یحیی علوی و امیر کاروان اعزامی کافور به نام ابن طغج بود که به پیروزی مصریان انجامید[۹۸] و از آن پس نفوذ آنان در مکه با فراز و فرودهایی ادامه یافت.
امارت مکه در دوران سوم خلافت عباسی
این دوره با تسلط آل بویه(حک: 334-447ق.) بر دستگاه خلافت آغاز گشت و با چیرگی طغرِل سلجوقی بر بغداد به سال447ق. پایان یافت. آل بویه با اخشیدیان بر سر خطبهخوانی در حرمین به ستیز پرداختند.[۹۹] خلفای عباسی و صاحبان نفوذ در دستگاه خلافت، از نفوذ اخشیدیان بر مکه ناخرسند بودند و برای نفوذ در آن شهر تدابیری اندیشیدند؛ اما در چند نبرد از اخشیدیان شکست خوردند و حکومت این سلسله در مکه تا پایان دولت آنان در حدود سال 357ق. ادامه یافت.[۱۰۰] در طول حکومت اخشیدیان، وضعیت سیاسی مکه بحرانی بود.[۱۰۱] معزالدوله بویهی به سال 342ق. کاروان حاجیان عراق را با دو امیر الحاج به نامهای ابوالحسن محمد بن عبدالله و ابوعبدالله احمد بن عمر بن یحیی، به مکه گسیل داشت.[۱۰۲] آنها در مکه با سپاهیان ابن اخشید که برای دفاع از موقعیت وی همراه کاروان حاجیان مصر آمده بودند، درگیر شدند و توانستند با غلبه بر آنها به نام معزالدوله خطبه بخوانند.[۱۰۳] در سال 343ق. نیز میان کاروان اعزامی معزالدوله و اخشیدیان درگیری رخ داد. این بار نیز مصریان مغلوب گشتند و نخست به نام امیران آل بویه، رکن الدوله و معزالدوله و عزالدوله، و سپس ابن اخشید خطبه خوانده شد.[۱۰۴]
از امیران انتخاب شده اخشیدیان بر مکه، کمتر سخن گفتهاند و شماری از تاریخنگاران به صراحت یاد کردهاند که امیران مکه در این دوران را نمیشناسند.[۱۰۵] به گزارش ابن ظهیره به سال 338ق. قاضی ابوجعفر محمد بن حسن عباسی از سوی علی بن اخشید، ولایت مکه را بر عهده داشته است.[۱۰۶] سلطه اخشیدیان دیری نپایید و جعفر بن محمد از سادات حسنی به سال 356 یا 358ق. با تصرف مکه به آن پایان داد[۱۰۷] و از آن پس امارت اشراف بر مکه آغاز شد و خاندانی از آنان تا دوران آل سعود بر آن شهر امارت کردند.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص149.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص313.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج1، ص52.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص438؛ تاریخ امراء المدینه، ص150-152.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص209.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص276.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص200؛ مقاتل الطالبیین، ص372.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص529.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص480.
- ↑ مروج الذهب، ج4، ص90-91؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص16.
- ↑ نک: شفاء الغرام، ج2، ص209؛ تاریخ مکه، سباعی، ص149-151.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص220.
- ↑ الجامع اللطیف، ص258؛ تحصیل المرام، ج2، ص716.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص225.
- ↑ کعبه و جامه آن، ص97.
- ↑ تحصیل المرام، ج1، ص146 به بعد.
- ↑ نک: تاریخ مکه، سباعی، ص209-210؛ حجاز در صدر اسلام، ص485.
- ↑ نک: تاریخ عباسیان طقوش، ص9.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص209.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص72-73.
- ↑ اخبار المدینه، ص109.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص284؛ تاریخ طبری، ج7، ص515؛ المعرفة و التاریخ، ج1، ص124، 128.
- ↑ تاریخ طبری، ج7، ص561، 573-575.
- ↑ العقد الثمین، ج6، ص324.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص295؛ مروج الذهب، ج3، ص296.
- ↑ تاریخ امراء البلد الحرام، ص63.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج1، ص298.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص115؛ امراء البلد الحرام، ص14؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص63-65.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص141، 154، 163؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص63-65؛ امراء البلد الحرام، ص14؛ تاریخ امراء مکه، ص246-250.
- ↑ امراء البلد الحرام، ص14.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص163-164.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص74؛ العقد الثمین، ج1، ص25.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص294.
- ↑ مروج الذهب، ج3، ص326-327.
- ↑ المعرفة و التاریخ، ج1، ص159.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص305؛ نک: شفاء الغرام، ج2، ص213.
- ↑ شفاء الغرام، ج1، ص320.
- ↑ العقد الثمین، ج4، ص69.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص438، 440؛ المنتظم، ج10، ص27؛ شفاء الغرام، ج2، ص213.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص438؛ تجارب الامم، ج4، ص83.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص169.
- ↑ منائح الکرم، ج2، ص128.
- ↑ تجارب الامم، ج4، ص85؛ تاریخ الاسلام، ج13، ص44؛ الکامل، ج6، ص307.
- ↑ تاریخ طبری، ج8، ص532، 536.
- ↑ الآداب السلطانیه، ص214-215.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص216؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص97.
- ↑ البدایة و النهایه، ج10، ص268.
- ↑ خلاصة الکلام، ص9.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص287؛ اخبار مکه، فاکهی، ج4، ص324.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص140؛ تاریخ الاسلام، ج16، ص5.
- ↑ التاریخ الشامل، ج2، ص127.
- ↑ الکامل، ج7، ص118؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص375.
- ↑ النجوم الزاهره، ج3، ص8.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص509؛ شفاء الغرام، ج2، ص223-224.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص225؛ تاریخ امراء المدینة المنوره، ص194-195.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص599.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص652؛ اتحاف الوری، ج2، ص344.
- ↑ الکامل، ج7، ص167؛ العقد الثمین، ج1، ص325.
- ↑ انساب الاشراف، ج13، ص301؛ جمهرة انساب العرب، ص261.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص146-147.
- ↑ الحقیقة و المجاز، ج3، ص70-76.
- ↑ اشراف مکه، ص112.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص178-179.
- ↑ نک: امراء البلد الحرام، ص18.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص220.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص220.
- ↑ نک: تجارب الامم، ج4، ص294-295؛ المنتظم، ج11، ص221-222؛ البدایة و النهایه، ج10، ص313.
- ↑ امراء البلد الحرام، ص104-105.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص210.
- ↑ الکامل، ج7، ص164-166.
- ↑ تاریخ امراء البلد الحرام، ص19، 106.
- ↑ تاریخ امراء البلد الحرام، ص107.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ص477.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج3، ص242.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص476؛ تاریخ امراء مکه، ص343.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص339.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج2، ص176.
- ↑ الجامع اللطیف، ص259؛ تاریخ مکه، سباعی، ص166.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص612.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص149.
- ↑ اخبار الدول، ج2، ص340؛ سمط النجوم، ج4، ص207.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص334؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص472؛ غایة المرام، ج1، ص468.
- ↑ افادة الانام، ج3، ص71؛ تاریخ الاسلام، ج23، ص380؛ تاریخ الخمیس، ج2، ص350.
- ↑ تاریخ امراء البلد الحرام، ص117.
- ↑ غایة المرام، ج1، ص468؛ افادة الانام، ج3، ص71؛ موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص438.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص472.
- ↑ تاریخ طبری، ج11، ص119؛ تاریخ الاسلام، ج23، ص380؛ شفاء الغرام، ج2، ص229.
- ↑ سفرنامه ناصر خسرو، ص189؛ العقد الثمین، ج1، ص240.
- ↑ سیاستنامه، ص280-282.
- ↑ تجارب الامم، ج5، ص279؛ تاریخ الاسلام، ج23، ص380؛ الکامل، ج8، ص207.
- ↑ العقد الثمین، ج1، ص53؛ تاریخ امراء مکه، ص378.
- ↑ افادة الانام، ج3، ص71-72؛ تاریخ مکه، سباعی، ص174.
- ↑ دولت حمدانیان، ص443؛ تاریخ امراء مکه، ص383-385.
- ↑ افادة الانام، ج3، ص72؛ امراء البلد الحرام، ص27.
- ↑ غایة المرام، ج1، ص476؛ تاریخ مکه، سباعی، ص174.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص229؛ امراء البلد الحرام، ص26-27.
- ↑ تاریخ امراء مکه، ص385.
- ↑ منائح الکرم، ج2، ص200-201؛ تاریخ امراء مکه، ص386.
- ↑ الدرر الفرائد، ج1، ص328؛ تاریخ امراء مکه، ص387.
- ↑ نک: تاریخ مکه، سباعی، ص227-229.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص175.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص398؛ تاریخ مکه، سباعی، ص227-228.
- ↑ الکامل، ج8، ص506؛ اتحاف الوری، ج2، ص398.
- ↑ منائح الکرم، ج2، ص201-202؛ افادة الانام، ج3، ص72.
- ↑ امراء البلد الحرام، ص27؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص127.
- ↑ الجامع اللطیف، ص265؛ منائح الکرم، ج2، ص201-202؛ افادة الانام، ج3، ص72.
- ↑ افادة الانام، ج3، ص75.