امارت مکه در دوره امویان
حک: 41-132ق.) در حکومت حدود 92 ساله امویان، امویان امیران شهر را بر میگزیدند، جز نُه سال در دوران عبدالله بن زبیر (حک: 64-73ق.) که وی مکه را مرکز خلافت خود قرار داد[۱] و نیز برههای کوتاه به سال 139ق. که خوارج ازارقه، مکه را تسخیر کردند و ابوحمزه خارجی بر آن شهر تسلط یافت.[۲]
امویان معمولا خویشاوندانشان را برای این مسؤولیت برمیگزیدند؛ حضور رقبا و برخی فعالان سیاسی در مکه، اهتمام امویان به این شهر را دوچندان کرده بود. حکومت مکه در دوران اموی، از مدینه جدا بود. البته گاه شهرهای پیرامونی مکه مانند طائف و جده، به امارت مکه ضمیمه میشدند.
در دوران بنیامیه، برخی امیران مکه فردی با عنوان حاجب برمیگزیدند که کارش مراقبت از اموال او در سرزمینهای فتح شده و نیز انتقال شکایات بود. نیز تعدادی نیروی شامی در اختیار داشت تا در ابطح، جایی میان منا و مکه، مراقب اوضاع باشد. همچنین کاتبانی داشت که بخششهای مردم را ثبت و ضبط میکرد. نیز در این روزگار، ساختمانی ویژه بیت المال کنار دارالندوه ساخته شد. برخی امیران مکه در این دوران کسانی را به نیابت از خود در قضاوت و برگزاری نماز جماعت به کار میگرفتند. نیز سازمان بَرید و راه ارتباطی مکه با شام به عنوان مرکز خلافت را گسترش دادند.[۳]
دوران معاویه
(41-60ق.) در این دوره، بیشتر امیران مکه از بنیامیه بودند که میتوان آنان را چنین فهرست کرد: عتبة بن ابیسفیان (برادر معاویه)، مروان بن حکم، سعید بن عاص، عبدالله بن خالد بن اسید، عمرو بن سعید بن عاص، ولید بن عتبة بن ابیسفیان، عثمان بن محمد بن ابیسفیان. اینان همگی به بنیامیه نسب میبردند. دیگر امیران مکه از این قرار بودند: عبدالرحمن بن زید بن خطاب عدوی، حارث بن خالد بن عاص مخزومی، یحیی بن حکیم بن صفوان جُمحی، حارث بن عبدالله بن ابیربیعه. برخی امارت حارث بن خالد را به نیابت از عمرو دانستهاند.[۴] امارت عتبه بر مکه از این رو که وی در این هنگام حکمران مصر یا طائف بوده[۵] بعید است.
دوران خلافت یزید
(61-64ق.) نخستین امیر مکه، عمرو بن سعید بن عاص بود. از رخدادهای مهم مکه در این دوران آن بود که امام حسین(ع) در پی خودداری از بیعت با یزید، چند ماه در مکه حضور یافت. هنگام عزیمت به عراق، عمرو بن سعید برای امام اماننامه نوشت؛ اما امام نپذیرفت.[۶] نیز عمرو تلاش کرد تا تلاشهای ابن زبیر را در مکه با جدیت و در عین حال مدارا محدود کند؛ اما به رغم گماردن جاسوسانی در ورودیهای شهر، کاری از پیش نبرد.[۷] عمرو به دستور یزید به عنوان امیر مدینه رهسپار این شهر شد و حارث بن خالد بن عاص مخزومی را جانشین خود در مکه قرار داد.[۸]
یزید به سال 62 یا 63ق. ولید بن عتبة بن ابیسفیان را به امارت مکه برگزید. در امارت او ابنزبیر حرکت خود را آغاز کرد؛ اما با واکنش یزید رویارو شد. او با اعزام لشکری که فرماندهی آن را مسلم (مسرف) بن عقبه مری و در پی مرگش حُصین بن نمیر بر عهده داشت، مکه را محاصره کرد و کعبه را به منجنیق بست که موجب آتش گرفتن پرده کعبه و ویرانی دیوار آن شد. با مرگ یزید به سال 64ق. حصین به شام بازگشت.[۹] از عثمان بن محمد بن ابیسفیان، حارث بن خالد مخزومی، عبدالرحمن بن زید بن خطاب، و یحیی بن حکیم نیز به عنوان امیران انتصابی بر مکه از سوی یزید یاد شده است.[۱۰] عبدالرحمن به سال 63ق. از سوی یزید بن معاویه مدتی حکمران مکه گشت؛ اما در پی حرکت عبدالله بن زبیر و ناتوانی عبدالرحمن در مهار وی، برکنار شد.[۱۱]
دوران ابن زبیر
پس از مرگ یزید، مردم مکه با ابن زبیر به عنوان خلیفه بیعت کردند و او تا سال 73ق. این شهر را مرکز خلافت خود قرار داد. [۱۲]
عبدالملک بن مروان نخست نیروهای زبیری در عراق به رهبری مصعب بن زبیر را شکست داد و با ارسال پول برای رؤسا و مراکز رهبری زبیریها در حجاز که زمینه کنارهگیری آنها از ابن زبیر را فراهم کرد،[۱۳] حجاج بن یوسف ثقفی را مامور دفع شورش ابن زبیر در مکه کرد. حجاج توانست در مدت محاصره مکه که برخی آن را هشت ماه و هفده روز دانستهاند،[۱۴] ضمن به منجنیق بستن کعبه و مسجدالحرام و کشتن ابن زبیر به سال 73ق. حجاز را دیگر بار زیر سلطه امویان درآورد.[۱۵]
دوره آل مروان
آنان تا پایان حکومت بنیامیه به سال 132ق. بیست و یک تن را بر مکه امیر کردند که تاریخنگاران درباره برخی اختلاف نظر دارند. به باور سباعی، بهترین فهرست که بتوان به آن اعتماد نمود، همان است که فاسی ارائه کرده است.[۱۶] از ویژگیهای این دوره، واگذاری مکه به شخصیتهای توانمند نظامی سیاسی و حاکمان برجسته محلی است.
دوره عبدالملک بن مروان
- حجاج بن یوسف سقفی (از ۷۳ تا ۷۵)
- مسلمه بن عبدالملک
- حارث بن خالد مخزومی
- خالد بن عبدالله قسری
- عبدالله بن سفیان مخزومی
- عبدالعزیز بن عبدالله بن خالد
- نافع بن علقمه کنانی
- یحیی بن حکم بن ابی العاص
- هشام بن اسماعیل مخزومی
- ابان بن عثمان
- قیس بن مخرمه[۱۷]
ولید بن عبدالملک
- عمر بن عبدالعزیز
- خالد بن عبدالله قسری (از ۹۱ تا ۹۴)[۱۸]: در امارت خالد، نخستین بار صفهای نماز جماعت به صورت دایرهوار پیرامون کعبه تشکیل شد.[۱۹] نیز اخراج عراقیها از مکه به دستور ولید،[۲۰] دستگیری سعید بن جبیر و فرستادن او نزد حجاج در عراق که منجر به گردن زدن سعید شد،[۲۱] جدایی انداختن میان مردان و زنان در حال طواف،[۲۲] تذهیب (طلاکاری) کعبه،[۲۳] و ساختن برکهای برای وضو گرفتن با جاری ساختن آب چاهی از تلاشهای او است. خالد نخستین بار در رمضان کسی را روی کوه ابوقبیس گماشت که هنگام طلوع فجر، با صدای بلند مردم را از ادامه خوردن و آشامیدن بازدارد.[۲۴] برخورد تند او با عبدالله بن شیبه، از پردهداران کعبه، برای گشودن در کعبه به هنگام نامعمول[۲۵] و نیز سبّ امام علی(ع) بر منبر از کارهای ناپسند خالد در دوران امارتش بر مکه بود.[۲۶]
سلیمان بن عبدالملک (حک: 96-99ق.)
- خالد بن عبدالله قسری از امارت مکه برکنار و طلحة بن داود حضرمی و در پی او عبدالعزیز بن عبدالله بن خالد بر مکه امارت یافتند.[۲۷]
عمر بن عبدالعزیز (حک: 99-101ق.)
- عبدالعزیز بن عبدالله بن خالد، محمد بن طلحة بن عبدالله، عروة بن عیاض نوفلی، عبدالله بن قیس بن مخرمه، و عثمان بن عبدالله بن سراقه را امیران مکه در این دوران دانستهاند. سخن طبری نشان میدهد که در خلافت عمر بن عبدالعزیز، تنها عبدالعزیز بن عبدالله امیر مکه بوده است.[۲۸] این خلیفه به عبدالعزیز دستور داده بود تا مردم درهای خانههایشان را به روی حاجیان باز بگذارند و از کرایه دادن آنها خودداری کنند و خانههای ساخته شده در منا نیز تخریب شوند. از این رو، مردم به صورت پنهانی خانههایشان را اجاره میدادند.[۲۹]
یزید بن عبدالملک (حک: 101-105ق.)
- نخست عبدالعزیز بن عبدالله بن خالد بن اسید و در پی او عبدالرحمن بن ضحاک را به سال 103ق. به امارت مکه برگزید. عبدالرحمن امارت مدینه را نیز بر عهده داشت. عبدالواحد بن زیاد نصری، ابراهیم بن هشام مخزومی، و خالد بن عبدالملک نیز از امیران دوران خلافت یزید بودند.[۳۰]
هشام بن عبدالملک (حک: 105-125ق.)
- این افراد را امیر مکه انتخاب کرد: عبدالواحد بن زیاد نصری، ابراهیم بن هشام مخزومی، محمد بن هشام مخزومی، نافع بن علقمه کنانی. برخی محمد بن ابیبکر بن حزم و یوسف بن محمد بن یوسف را نیز از امیران مکه دانستهاند.[۳۱]
ولید بن یزید (حک: 125-127ق.)
- یوسف بن محمد بن یوسف ثقفی امیر مکه و مدینه بود. وی به دستور خلیفه، ابراهیم بن هشام بن عبدالملک[۳۲] و برادرش محمد بن هشام را در مکه دستگیر نمود و به شام فرستاد و آن دو همراه خالد بن عبدالله قسری، از امیران پیشین مکه، بر اثر شلاق خوردن و شکنجه به سال 126ق. جان سپردند.[۳۳] رقابت و اختلاف خاندان اموی در این دوران به اوج رسید.
یزید بن ولید (حک: 127ق.)
- در خلافت کوتاه خود در حدود 5 ماه، کسی را به امارت مکه انتخاب نکرد و همچنان عبدالعزیز بن عمر امیر مکه بود. مروان بن محمد (حک: 127-132ق.) واپسین خلیفه اموی، نخست عبدالعزیز بن عمر بن عبدالعزیز و در پی او عبدالواحد بن سلیمان بن عبدالملک، ولید بن عروه، محمد بن عبدالملک بن مروان، و یوسف بن عروة بن محمد را به امارت مکه برگزید.[۳۴] از سال ۱۲۹ قمری در دوران امارت عبدالواحد بن سلیمان مکه و طائف مدتی به دست ابو حمزه خارجی افتاد. [۳۵]
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص494، 582؛ مروج الذهب، ج4، ص303.
- ↑ انساب الاشراف، ج9، ص289-290.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص126.
- ↑ نک: شفاء الغرام، ج2، ص194-196.
- ↑ المحبر، ص379.
- ↑ الطبقات، خامسه1، ص447-448؛ تاریخ طبری، ج5، ص388؛ اتحاف الوری، ج2، ص48.
- ↑ الطبقات، ج5، ص185؛ تاریخ الاسلام، ج5، ص198-199؛ الکامل، ج4، ص18.
- ↑ العقد الثمین، ج3، ص297؛ غایة المرام، ج1، ص138.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص202-203.
- ↑ امراء البلد الحرام، ص10.
- ↑ الطبقات، ج5، ص51.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص255-267؛ التنبیه و الاشراف، ص266-272؛ تاریخ مکه، سباعی، ص106.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص98-100.
- ↑ تاریخ طبری، ج6، ص175؛ المنتظم، ج6، ص124.
- ↑ المعارف، ص396-397؛ جمهرة انساب العرب، ص146.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص199-206؛ تاریخ مکه، سباعی، ص107.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص205.
- ↑ الکامل، ج4، ص536.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص65.
- ↑ تاریخ طبری، ج6، ص464، 485.
- ↑ تاریخ طبری، ج6، ص488.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج2، ص20-21.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص211.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص130-131.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص132.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج15، ص256.
- ↑ تاریخ طبری، ج6، ص522.
- ↑ تاریخ طبری، ج6، ص522.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص204.
- ↑ حجاز در صدر اسلام، ص268.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص232؛ اتحاف الوری، ج2، ص155.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص331.
- ↑ تاریخ طبری، ج7، ص226-227؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص331؛ تاریخ مکه، سباعی، ص109.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص266.
- ↑ انساب الاشراف، ج9، ص289؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص210.