عبدالله بن زبیر
اطلاعات فردی | |
---|---|
نام کامل | عبدالله بن زبیر بن عوام |
لقب | ابوبکر و ابوخُبَیب |
نسب | بنی اسدقریش |
تاریخ تولد | شوال سال اول قمری |
زادگاه | مدینه |
محل زندگی | مکه، مدینه |
تاریخ وفات | ۷۳ قمری |
شهر وفات | مکه |
خویشاوندان سرشناس | پیامبر(ص)، زبیر بن عوام، ابوبکر، عایشه |
فعالیتهای اجتماعی-سیاسی | |
سیاسی | شرکت در جنگهای جمل و صفین و خلافت مسلمانان پس از مرگ یزید بن معاویه |
اجتماعی | بازسازی کعبه پس از حمله و تخریب به دست لشگریان یزید |
عبدالله بن زبیر بن عوام بن خُوَیلد مکنّا به ابوبکر و ابوخُبَیب، صحابی خردسال و از مدعیان خلافت در مکه بود. او در 7 یا 8 سالگی، در میان جمعی از کودکان با پیامبر(ص) بیعت کرداز این رو، او را از صحابه صِغار پیامبر شمردهاند.[۱] خواهرزاده عایشه بود و با او ارتباط نزدیکی داشت. او پس از کنارهگیری از طرفین درگیر در صفین با معاویه بیعت کرد ولی برای فرار از بیعت با یزید، به مکه پناه برد و پس از مرگ یزید از دیگران بیعت گرفت و به خلافت رسید. بزرگان بنیهاشم در مکه با او بیعت نکردند. وی پس از خلافت به تعمیر و تجدید بنای کعبه پرداخت. او در محاصره دوم مکه به دست حجاج، کشته شد. پس از شکست ابن زبیر، گروهی از خاندانش راه عزلت گزیدند و گروهی دیگر خود را به حاکمان اموی و عباسی نزدیک کردند؛ زیرا نزد خوارج و شیعیان جایگاهی نداشتند.[۲]
نسب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن زبیر از تیره بنیاسد قریش[۳]، مکنّا به ابوبکر و ابوخُبَیب، پدرش عمهزاده پیامبر و مادرش اسماء، دختر ابوبکر است.[۴] وی بارها به این نسبتها افتخار میکرد.[۵]
تولد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بنا بر سخن مشهور، او نخستین نوزادی بود که پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، درمیان مسلمانان، در شوال سال اول ق زاده شد. مسلمانان با شنیدن خبر تولد او، از خوشحالی یکباره تکبیر گفتند؛ زیرا تولد وی نشانه بطلان شایعه یهودیان بود که به ادعای خویش میخواستند با جادو، مانع تولد نوزادان مسلمانان شوند و بدین ترتیب نسل مسلمانان را به تدریج منقرض کنند. پیامبر کام ابن زبیر را با خرما برداشت و او را عبدالله نامید و ابوبکر در گوشهایش اذان گفت.[۶]
ویژگی ظاهری[ویرایش | ویرایش مبدأ]
او پوستی به رنگ سبز تیره و بدنی لاغر، قدی میانه، محاسنی زرد و بسیار کم پشت[۷] و موهایی بلند و پر پشت[۸] داشت و پدرش وی را شبیهترین مردم به ابوبکر میدانست.[۹]
ویژگی باطنی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن زبیر را مردی شجاع، جنگجو، دارای قدرت بدنی بسیار، سخندان [۱۰] و درعین حال بدخلق و حسود معرفی کردهاند.[۱۱] غرورش تاجایی بود که در روابط زناشویی پدر و مادرش دخالت میکرد و به سبب تعصب به مادر[۱۲] سرانجام منجر به جدایی آنان شد.[۱۳] حرص و بخل شدیدش[۱۴] ضرب المثل بود[۱۵].[۱۶].[۱۷] تنگچشمی او زیاد بود[۱۸] او مردم بادیهنشین را که به یاریاش آمده بودند، افرادی بیارزش خواند.[۱۹]
همسران[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نفیسه دختر امام حسن(ع)[۲۰]؛ عایشه دختر عثمان بن عفان،[۲۱]؛ عایشه دختر عبدالرحمن بن حارث و خواهرانش رَیطه و حَنتَمه، تُماضر دختر مَنظور[۲۲]را جزء همسران وی دانستهاند.
محدثان نسل وی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
محدثان و دانشمندان بسیاری را از نسل ابن زبیر شمردهاند که از جمله آنان ابوعبدالله زبیر بن بَکار است.[۲۳] او قضاوت کوفه را در مدتی طولانی از سوی عباسیان عهدهدار شد و تألیفات فراوان داشت.[۲۴]
نقل روایات[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن زبیر را در طبقه میانی اصحاب در تعداد فتوا و همردیف ابوبکر، أمّ سلمه، أنس بن مالک و أبوسعید خُدری به شمار آوردهاند.[۲۵] احمد بن حنبل ۳۲ حدیث از او نقل کرده و ذهبی روایتهای او را ۳۳ حدیث مسند دانسته است.[۲۶]
فضیلتسازی برای خود[ویرایش | ویرایش مبدأ]
زبیریان گزارشهایی برای بزرگنمایی ابن زبیر جعل کردهاند؛ مثل:
- به ۱۰۰ زبان با غلامانش سخن میگفت[۲۷]؛
- نخستین طواف او در قنداقه با دست ابوبکر بود[۲۸]؛
- نخستین واژهای که در کودکی بر زبان آورد، شمشیر بود و پیوسته آن را تکرار میکرد[۲۹]؛
- در کودکی، خون حجامت پیامبر(ص) را نوشید[۳۰]؛
- زنان جنی را در طواف دید و آنان را فراری داد[۳۱]؛
- با مردان جنی همسخن شد و از آنان نمیترسید[۳۲]؛
- کنار حجرالاسود برای دستیابی به حکومت حجاز و خلافت، دعا نمود و خواستهاش برآورده شد.[۳۳]
عبادات سخت برای کسب مقبولیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن زبیر به عبادتهایی رو میآورد که دیگران از انجام دادن آن ناتوان بودند[۳۴]؛ برخی مانند ابن عباس[۳۵] اینها را نوعی ریاکاری برای کسب مقبولیت میدانست.[۳۶] به عنوان مثل:
- آنگاه که سیل در مسجدالحرام مانع از طواف بود، شناکنان کعبه را طواف کرد[۳۷]؛
- سجدهاش آنقدر طولانی میشد که پرندگان بر پشت او مینشستند[۳۸]؛
- 7 یا 15 روز پیاپی بدون افطار روزه میگرفت[۳۹]؛
- هر شب به گونهای خاص عبادت میکرد: شبی را تا صبح میایستاد، شبی را تا صبح رکوع و یا سجده میکرد[۴۰]؛
- در میان جمعی به رکوع رفت و با این که حاضران سورههای طولانی مانند بقره، آل عمران، نساء و مائده را خواندند، او از رکوع برنیامد.[۴۱]
در زمان خلیفه اول، دوم و سوم[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وای بر مردم از دست تو! و وای بر تو از دست مردم!
در روزگار ابوبکر، داوطلبانه سردسته گروهی از نوجوانان شد که در اجرای فرمان خلیفه، دزدی سابقهدار را در بقیع گردن زدند.[۴۲] او در نبرد یرموک همراه پدرش زبیر حاضر بود[۴۳] در مسابقه شترسواری با عمَر بر او پیروز شد.[۴۴] در زمان عثمان در روند یکسانسازی مصاحف، جزء کاتبان نسخههای قرآن بود.[۴۵] در حمله به مغرب شرکت داشت و به ادعای خود، با کشتن فرمانده لشکر دشمن، باعث پیروزی شد.[۴۶] او در زمان شورش مردم بر ضدّ عثمان، از مدافعان عثمان بود که خانهاش را ترک نکرد.[۴۷] و هنگام محاصره در مواجهه با معترضان زخمی شد.[۴۸]
در زمان امام علی(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در جوانی در برابر امام علی(ع) قرار داشت و تأثیر او بر پدرش باعث شد تا ایشان جدایی زبیر از اهل بیت(ع) را به سبب او بداند.[۴۹]
در جنگ جمل[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عاطفه فراوان میان ابن زبیر و عایشه باعث شد تا طلحه و زبیر او را برای قانعکردن عایشه در اتحاد با خود در جنگ جمل به خدمت گیرند.[۵۰] بعدها وقتی عایشه از ابن عمر پرسید که چرا او را از اینکار باز نداشته است، ابن عمر نفوذ ابن زبیر را مانع از آن دانسته بود.[۵۱] در جنگ جمل، سگان سرزمین حَوْأب به عایشه پارس کردند و او به یاد حدیث پیامبر افتاد که همسرانش را بر حذر داشته بود که سگهای حوأب سر راهشان را بگیرند. در این هنگام، ابن زبیر ۵۰ تن از بنیعامر را واداشت تا شهادت دهند که آن ناحیه حوأب نیست.[۵۲] این گواهی نخستین گواهی دروغ در اسلام شناخته شد.[۵۳] ابن زبیر در راه بصره پس از نزاع طلحه و زبیر بر سر امامت لشکر، در کنار محمد بن طلحه امامت را عهدهدار بود.[۵۴] پس از ورود به بصره و بر خلاف پیمان آتش بسی که با عثمان بن حُنَیف حاکم بصره تا رسیدن امام علی(ع) بسته بودند، در رأس گروهی محافظان مسلمان را کشت و بیت المال را تصرف کرد.[۵۵] او که فرمانده پیاده نظام جمل بود،[۵۶] در آغاز نبرد، با آگاهی از تصمیم پدرش برای کنارهگیری از جنگ، کوشید با ترسو خواندن پدرش او را از این کار بازدارد.[۵۷] عبدالله در این جنگ با مالک اشتر درگیر شد و با وجود بیش از ۳۰ زخم[۵۸] جان سالم به در برد.[۵۹] و در خانهای پنهان شد و بعدا مشمول عفو امام علی(ع) قرار گرفت.[۶۰]
در جنگ صفین[ویرایش | ویرایش مبدأ]
او پس از کنارهگیری از طرفین درگیر در صفین، به دعوت معاویه، در جمع معتزلان از امام علی برای نظارت بر حکمیت به دومة الجندل رفت.[۶۱] وی در این گردهمایی به عبدالله بن عمر، پیشنهاد پذیرش خلافت داد؛ ولی او نپذیرفت.[۶۲]
در زمان معاویه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
معاویه از جاهطلبی او با خبر بود و درباره شورش او به جانشینش یزید سخت هشدار داد[۶۳]؛ اما توانست از او بیعت بگیرد و وی را با تهدید و تطمیع در مدینه آرام نگاه دارد.[۶۴] وی در زمان معاویه در حمله به قسطنطنیه[۶۵] با او همکاری کرد.
در زمان امام حسن و امام حسین(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در دوران بنیامیه با توجه به جایگاه معنوی و اجتماعی امام حسن و امام حسین(ع) برخوردی رخ نداد؛ بلکه با وجود کینهای که در دل داشت، مدارا ورزید. در مواردی تلاش برای امتیازگیری از معاویه با تهدید به جانبداری از اهل بیت(ع) انجام میداد.[۶۶] ازدواج او با ام الحسن[۶۷] و ازدواج پسر برادرش با ام سلمه دختران امام حسن(ع)[۶۸] و ازدواج برادرش با سکینه دختر امام حسین(ع) از سیاستبازیهای او و خاندانش در روابط با اهل بیت(ع) است.[۶۹] با حضور امام حسین(ع) در مکه، ابن زبیر مجالی برای دعوت به خود نمیدید، ایشان را به سفر به عراق تشویق کرد؛ هر چند برای دفع اتهام از خود، آمادگیاش را برای همکاری مطرح میکرد. امام حسین(ع) هنگام خروج، نماندن خود را در مکه، به حدیثی از پیامبر خدا(ص) مستند دانست که ظهور فتنهگری را در مکه پیشبینی کرده بود که باعث شکستن حرمت کعبه میشود.[۷۰] و درباره این رخداد به ابن زبیر هشدار داد.[۷۱] همین روایت را ابن عباس، ابن عمر و عبدالله بن عمرو عاص نیز به ابن زبیر یادآوری کردند و او را از این کار بازداشتند.[۷۲]
در زمان یزید[ویرایش | ویرایش مبدأ]
یزید پس از رسیدن به حکومت، از ابن زبیر بیعت خواست ولی او به مکه پناه برد.[۷۳] در مکه در جماعت بنیامیه شرکت نمیکرد و در کنار کعبه نماز میگزارد و پنهانی مردم را به شورای خلافت دعوت میکرد و خود را عائذ البیت (پناهنده به خانه خدا) میخواند.[۷۴] وی این لقب را برگزید تا خود را با شخصی تطبیق کند که بر پایه روایتی از پیامبر، به کعبه پناه میبرد و دشمنان او در بیابان ، میان مکه و مدینه، در زمین فرو میروند. به اعتقاد برخی، این شخص امام زمان(عج) است.[۷۵] پس از رسیدن خبر شهادت امام حسین(ع)، خطابهای در رثای وی خواند و با کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.[۷۶]
عدم پذیرش بیعت با یزید[ویرایش | ویرایش مبدأ]
یزید با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از نقره، از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت.[۷۷] حاکم مکه و مدینه، به فرمان یزید برای دستگیری ابن زبیر و برای گرفتن بیعت، به مکه آمد. فرماندهی این نیروها را عمرو برادر ابن زبیر که مادرش از بنیامیه[۷۸] بود عهدهدار شد. نبرد کوتاهی میان نیروهای ابن زبیر و لشکر عمرو که در میانشان طرفداران ابن زبیر بودند، صورت گرفت و لشکر عمرو پراکنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به اسارت نیروهای او درآمد.[۷۹] ابن زبیر[۸۰]؛عمرو را در زندانی تنگ[۸۱] محبوس کرد[۸۲] و پس از مدتی زندان را بر سر وی و همراهانش ویران کرد.[۸۳]
رد پیشنهاد یزید برای تسلیم شدن[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن زبیر پس از پیروزی، با مشورت مادرش اسماء[۸۴]، با رد پیشنهادهای مکرر یزید برای تسلیم شدن، مردم را به خلع او فراخواند[۸۵] و مردم مدینه را به خود دعوت کرد. مردم مدینه، با عبدالله بن مُطیع عَدوی به نیابت از او بیعت کردند[۸۶].[۸۷] یزید لشکری را برای سرکوب ابن زبیر فرستاد. این لشکر مدینه را محاصره کرده و سه روز به مردم مهلت داد با لشکر شام همکاری کنند؛ اما آنان نپذیرفتند و [۸۸]، با لشکر شام به نبرد برخاستند.[۸۹] پس از شکست مردم مدینه، به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس آنان را بر لشکر خود مباح کرد.[۹۰] شامیان با قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس و پس از اعتراف از افراد به بندگی برای یزید، به سوی مکه آمدند.[۹۱]
جنگ با لشکر یزید[ویرایش | ویرایش مبدأ]
لشکر شام، مکه را[۹۲] محاصره کرد[۹۳][۹۴].[۹۵] شامیان،[۹۶]، بر کوههای مشرف بر مسجدالحرام منجنیق نصب کردند[۹۷] و با پرتاب سنگ و گلولههای شعلهور، زبیریان را زیر فشار قرار دادند. سنگها با اصابت به کعبه، آن را ویران کرد[۹۸] و به آتش کشاند. آتش پردههای میان رکن یمانی و حجرالاسود و چوبهای ساج بنای کعبه را سوزاند.[۹۹] ابن زبیر مانع خاموشکردن آتش شد تا با این ترفند، مکیان را در برابر لشکر شام استوار سازد.[۱۰۰][۱۰۱] زبیریان از این رخداد بیشترین بهره تبلیغاتی را بردند و در خطابههایشان شامیان را آتشزنان خانه خدا نامیدند.[۱۰۲] شامیان با شنیدن خبر مرگ یزید دست از محاصره برداشتند.[۱۰۳]
حامیان ابن زبیر در دفاع از مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- دستهای ۲۰۰ نفره از حبشیان که پادشاه وقت حبشه برای دفاع از کعبه اعزام کرده بود[۱۰۴]
- گروهی ۷۰ نفری از خوارج که ابن زبیر بدون پرسوجوی درباره عقایدشان، خود را با آنان موافق شمرد؛ پس از مرگ یزید که آنان خواستار اظهارنظر صریح درباره اعتقاداتشان شدند، آنان را از خود راند.[۱۰۵]
- مختار بن ابی عُبَیده ثقفی نیز در حمله حصین بن نمیر به مکه، با ابن زبیر همکاری کرد.[۱۰۶]
دشمنی با اهلبیت(ع)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از آنجا که حکومت وی از لحاظ مادی و نظامی کاملاً به عراق وابسته بود و عراق هم به اهل بیت گرایش داشت، سران با نفوذ بنیهاشم را رقیب جدی خود میدید و مختار که عراق را از چنگ زبیریان بیرون آورد[۱۰۷]، دشمن جدی برای خلافت خود میدانست. کینه فراموش نشدنی ابن زبیر از کسانی که او و پدر و خالهاش را در نبرد جمل شکست داده بودند. بر پایه گفته خود، از اهل بیت کینهای ۴۰ ساله داشت.[۱۰۸] دشمنی او با اهل بیت پیامبر(ص) او را واداشت تا ۴۰ هفته، درخطبه نماز جمعه، از درود فرستادن بر پیامبر(ص) خودداری کند تا مبادا اهل بیت(ع) به آن افتخار کنند.[۱۰۹] این برخورد ابن زبیر باعث شده تا برخی دانشمندان اهل سنت روایت او را به سبب دشمنیاش با امام علی(ع) معتبر ندانند.[۱۱۰]
دشمنی با محمد بن حنفیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن زبیر از محمد بن حنفیه خواست تا بیعت کند؛ اما او بیعت خود را منوط به اتفاقنظر همه مسلمانان.[۱۱۱] پس از اهانت او به امام علی(ع)، محمد بن حنفیه در خطبهای با اعتراض به این کار، بزرگان قریش را به واکنش در برابر این کار زشت فراخواند.[۱۱۲] پس از قیام مختار در کوفه ابن زبیر که از اقبال مردم به ابن حنفیه بیمناک بود، او را همراه پیروانش زندانی کرد و به آنان پیام داد که با خدا عهد کرده اگر با او بیعت نکنند، ایشان را بسوزاند یا گردن بزند.[۱۱۳] مختار گروهی۱۵۰ نفری را شتابان به مکه فرستاد. این گروه هنگامی رسیدند که ابن زبیر برای سوزاندن ابن حنفیه و یارانش در کنار زمزم هیزم انباشته بود.[۱۱۴] آنان شعار یا لَثاراتِ الحسین، شعار توّابین، را سر دادند و برای حفظ حرمت حرم و مسجدالحرام به جای شمشیر چوبدست برداشتند و زندانیان را آزاد کردند.[۱۱۵]
دشمنی با ابن عباس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
به خطر سربار زدن ابن عباس از بیعت با ابن زبیر، پیش و پس از مرگ یزید با او برخوردی خشن داشت[۱۱۶] بود؛ کاری که خلافت و مشروعیت خلافت ابن زبیر را زیر سؤال میبرد.[۱۱۷] ابن عباس، او را شایسته خلافت نمیدید[۱۱۸] و عامل هتک حرمت خانه امن الهی میدانست.[۱۱۹] تخریب کامل کعبه برای بازسازی آن[۱۲۰] و درگیری وی با محمد بن حنفیه، اعتراض ابن عباس را در پی داشت تا آنجا که ابن زبیر او را نیز از مکه اخراج کرد.[۱۲۱]
عایشه و ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن زبیر را عایشه از کودکی نزد خود نگهداری کرد. بدین ترتیب رابطه عاطفی شدیدی میان عایشه و ابن زبیر شکل گرفت.[۱۲۲] ابن زبیر به بهانه خرید حجره عایشه که محل دفن پیامبر گرامی است، اموال بسیاری در اختیار او قرار داد و شرط کرد که این حجره تا زنده بودن عایشه در اختیارش باشد.[۱۲۳] وقتی ابن زبیر آگاه شد که عایشه خانهاش را فروخته و بهای آن را صدقه داده، تهدید کرد که او را به سبب این ولخرجی از تصرف در اموالش محروم کند. عایشه به سبب این توهین سوگند یاد کرد که هرگز او را به حضور نپذیرد؛ اما محبت میان این دو باعث شد تا ابن زبیر با ترفندی به دیدن عایشه برود.[۱۲۴]
خلافت ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عبدالله ابن زبیر در نهم رجب سال ۶۴ق.[۱۲۵] مردم را به بیعت با خود بر پایه کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و سیره خلفا فراخواند. برخی نیز زمان اعلان خلافت ابن زبیر را سه ماه پس از مرگ یزید دانستهاند.[۱۲۶] بسیاری از شامیان پس از مرگ یزید هوادار خلافت ابن زبیر بودند. از همین رو، حصین بن نمیر، فرمانده لشکر محاصرهکننده که خود نیز از سران شام بود، به ابن زبیر پیشنهاد کرد برای به دست گرفتن خلافت همراه او به شام بیاید. اما ابن زبیر پیشنهاد حصین را نپذیرفت و به فرستادن نماینده بسنده کرد و همین باعث شد که حصین او را مردی بیکیاست بداند.[۱۲۷]
بیعتکنندگان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مردم حَمِص، دمشق، قِنِّسّرین، کوفه، بصره، خراسان و یمن با نمایندگان او بیعت کردند.[۱۲۸] به این ترتیب، او به آرزوی دیرین خود دست یافت. و پس از دعوی خلافت، طرفداران بنیامیه را از مکه راند[۱۲۹] و با محاصره سعد مولای عتبة بن ابیسفیان، از هواداران بنیامیه که در طائف پناه گرفته بود، او را همراه ۵۰ نفر از یارانش پس از ورود به حرم کشت.[۱۳۰] این کار او با اعتراض شدید عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس روبهرو شد.[۱۳۱]
بیعت نکنندگان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
افزون بر سران بنیهاشم از جمله محمد بن حنفیه و ابن عباس که از بیعت با ابن زبیر سر باز زدند، ابن عمر هم اعلان کرد با هیچ گروهی بیعت نمیکند و با جماعت نیز مخالفت نمیورزند.[۱۳۲]
مختار و ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مختار با ابن زبیر بیعت کرد و با لشکر شام جنگید، به این شرط که از مناصب حکومتی سهمی داشته باشد و پیشنهادهایش پذیرفته شود.[۱۳۳] وی پس از پایان محاصره به کوفه رفت و حاکم ابن زبیر، را از کوفه بیرون راند. درگیری میان ابن زبیر و مختار باعث شد تا زبیریان مختار را به دنیاطلبی، ادعای غیبگویی و کذب در روایت متهم کنند و او را کذاب ثقیف بخوانند.[۱۳۴] با شروع مجازات قاتلان امام حسین(ع) به دست مختار، اشراف کوفه که خود را در خطر دیدند، نزد مصعب، حاکم زبیری بصره، گریختند[۱۳۵] و او را به جنگ با مختار تشویق کردند.[۱۳۶] به رغم ادعای ابن زبیر که سوگند یاد کرده بود در صورت دستیابی به قاتلان امام حسین(ع) آنان را مجازات کند.[۱۳۷]
کشتن مختار و یارانش[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مصعب با پذیرفتن نظر آنان و به دستور ابن زبیر[۱۳۸]، به کوفه حمله کرد و پس از سه روز درگیری و محاصره بر مختار چیره شد. او افزون بر مختار جمع فراوانی ازهمراهانش را کشت.[۱۳۹] شمار اینان تا ۸۰۰۰ نفر یاد کردهاند[۱۴۰] که در میانشان ۷۰۰ تن از شیعیان ایرانی، عبیدالله بن حُر جعفی[۱۴۱] بودند.[۱۴۲] این کشتار چنان بیرحمانه بود که حتی ابن عمر، ابن زبیر را برای کشتن هزاران انسانی که در دارالاماره کوفه تسلیم او شده بودند، سزاوار دوزخ دانست.[۱۴۳] مصعب، به دستور برادرش ابن زبیر، همسر مختار عَمره دختر نعمان بن بشیر انصاری را که شوهرش را بندهای درستکار و محب اهل بیت(ع) میدانست، اعدام کرد.[۱۴۴]
مروانیان و ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن زبیر پس از قدرت یافتن، بنیامیه از جمله مروان بن حَکَم و پسرش را از مدینه اخراج کرد. حضور مروان در شام باعث شد تا به عنوان خلیفه رقیب ابن زبیر به میدان آید.[۱۴۵] و در نبرد [۱۴۶] بر هواداران شامی ابن زبیر چیره شد.[۱۴۷] به این ترتیب، قدرت ابن زبیر در شام پایان یافت. با تلاش مروان، مصر نیز از سلطه او بیرون رفت.[۱۴۸] دشمنی ابن زبیر و مروانیان باعث شد تا پس از دستیابی عبدالملک بن مروان به خلافت، ابن زبیر از موسم حج برای تبلیغ بر ضدّ آنان و بیعت گرفتن از حاجیان برای خود سود جوید. او در خطبههایش در روز عرفه و ایام منا در مکه، با یادکردن از لعنت پیامبر بر حَکَم بن عاص، جد عبدالملک، شامیان را به خود متمایل میکرد.[۱۴۹] او هر شب کنار در کعبه میایستاد و بدعتها و جنایتهای بنیامیه را بازمیگفت.[۱۵۰] عبدالملک شامیان را از رفتن به حج بازداشت.[۱۵۱] عبدالملک بعد از مدتی با حمله به عراق مصعب بن زبیر را کشت و عراق را تصرف کرد[۱۵۲]، و حجاج بن یوسف ثقفی را برای سرکوب ابن زبیر فرستاد.
ابن زبیر در محاصره مروانیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حجاج در ذی قعده سال ۷۲ق. با آگاهی از ناتوانی ابن زبیر و پس از رسیدن نیروی کمکی ۵۰۰۰ نفری وارد مدینه شد و حاکم زبیری آن را اخراج کرد.[۱۵۳] سپس به سوی مکه حرکت و ابن زبیر را در مسجدالحرام محاصره نمود. این محاصره در ذیحجه سال ۷۲ق. آغاز شد و پس از شش ماه و ۱۷ روز با قتل ابن زبیر در روز سهشنبه ۱۷ جمادی الاولی سال ۷۳ق. پایان یافت. برخی مدت این محاصره را هشت ماه و ۱۷ روز دانستهاند.[۱۵۴] در موسم حج سال ۷۲ق. ابن زبیر در مسجدالحرام در محاصره بود.[۱۵۵] در این زمان حجاج با لباس رزم در عرفات حاضر شد[۱۵۶]
شکست ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
عبدالملک در آغاز، حجاج را از تهاجم نظامی به مکه بر حذر داشت و از او خواست با محاصره اقتصادی ابن زبیر را به تسلیم وادارد.[۱۵۷] از این روی، حجاج مانع رسیدن آذوقه به زبیریان شد و آنان را چنان در تنگنا قرار داد که تنها به آب زمزم دسترسی داشتند.[۱۵۸] حجاج با نصب منجنیق، زبیریان را سخت کوبید. سنگهای منجنیق به کعبه اصابت کرد و به آن آسیب رساند.[۱۵۹] فشار اقتصادی و گرانی فراوان ارزاق عمومی سبب شد تا ابن زبیر که نمیخواست از آذوقه بسیار انبارها استفاده کند، ناچار به کشتن اسب و پخش گوشت آن در میان یارانش شود.[۱۶۰] خاندان و یاران ابن زبیر او را به صلح فرا میخواندند ولی او قبول نکرد.[۱۶۱] این وضعیت در کنار اعلان عفو عمومی حجاج[۱۶۲] سبب گشت یاران ابن زبیر و حتی پسرانش خبیب و حمزه برای حفظ جان خود تسلیم شوند.[۱۶۳]
مرگ ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن زبیر از چند روز پیش از مرگش مواد خوشبو مانند مشک میخورد تا در صورت آویخته شدن بر دار، جنازهاش بوی بد نگیرد.[۱۶۴] آخرین روز در گفتوگو با مادرش اسماء قیام خود را برای خدا دانست و دامن خود را از هر گونه خیانت پاک دانست. او انگیزه خود از این سخنان را، دلداری مادرش دانست.[۱۶۵] وی به سفارش مادرش[۱۶۶] با یارانی اندک در حالیکه به کعبه تکیه داده بود، جنگید و در ۷۲ سالگی کشته شد.[۱۶۷] در این نبرد ۲۴۰ نفر همراه ابن زبیر کشته شدند و خون برخی از آنان تا درون کعبه جاری شد.[۱۶۸] سر او را به مدینه بردند[۱۶۹] و آنجا نصب کردند.[۱۷۰] سپس سرها را برای عبدالملک بردند.[۱۷۱]
محل دفن[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حجاج جسد ابن زبیر را تا یک سال از پا آویخت.[۱۷۲] سرانجام به خواهش مادرش از عبدالملک یا ابن عمر از حجاج، پیکر او به اسماء سپرده شد. مادرش پیکر او را پس از غسل دادن با آب زمزم در قبرستان حجون مکه به خاک سپرد.[۱۷۳] از آن پس اینگونه غسل دادن میان مکیان سنت شد.[۱۷۴] مصعب بن عبدالله، جسد ابن زبیر را به مدینه انتقال دادند و در خانه مادر بزرگش صفیه دفن کردند که بعدها به مسجد پیامبر(ص) ملحق شد.[۱۷۵]
ابن زبیر و حج[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن زبیر به مدت نُه سال سرپرستی حاجیان را بر عهده داشت. او در سال ۶۳ق. آنگاه که خود را پناهنده به حرم نامیده بود، سرپرستی حاجیان را بر عهده گرفت.[۱۷۶] پس از ادعای خلافت در سالهای ۶۴-۷۲ق. نیز هشت سال با مردم حج گزارد.[۱۷۷] اما در سال ۷۳ق. با محاصره مکه به دست حجاج، از این کار بازماند.[۱۷۸] او در دهه اول ذیحجه میان نماز ظهر و عصر بر منبر مینشست و مناسک حج را به مردم میآموخت. او را داناترین فرد به احکام حج دانستهاند.[۱۷۹] از جمله فتاوای او در حج عبارتند از: حرمت تمتع در حِجة الاسلام[۱۸۰]، استحباب استلام همه ارکان کعبه[۱۸۱]، استحباب خواندن دو رکعت نماز پس از نماز عصر روبهروی کعبه[۱۸۲]، انجام دادن طواف به صورت قِران[۱۸۳]، دعا زیر ناودان کعبه[۱۸۴]، جواز غذا خوردن و خوابیدن در مسجدالحرام[۱۸۵]، نهی از مسح و لمس مقام ابراهیم[۱۸۶].
روایات ابن زبیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از جمله روایتهای او درباره حرمین و حج، روایت مشروعیت حج نیابی از پیامبر گرامی(ص)[۱۸۷] و تعیین مکان قبر دختران اسماعیل است.[۱۸۸] او در وصف حج بنیاسرائیل میگفت: ۷۰۰۰۰۰ نفر از آنان به احترام کعبه با پای برهنه از تنعیم وارد حرم میشدند.[۱۸۹] وی به نقل از پدرش، مقام ابراهیم و جای گامهای او را مکانی میدانست که ابراهیم بر آن اعلان عمومی حج کرد.[۱۹۰] نیز او روایتهای فراوان درباره فضیلت نماز در مسجدالحرام نقل کرده است.[۱۹۱]
بازسازی کعبه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در زمان حکومت ابن زبیر در مکه، کعبه را به طور کامل تخریب کردند و از نو ساختند. در این بازسازی با استناد به روایتی از پیامبر(ص) بخشی از حجر اسماعیل به مساحت کعبه اضافه شد. بنایی که ساخته شد عمر زیادی نیافت و با نابودی خلافت ابن زبیر در زمان حجاج بن یوسف ثقفی بار دیگر کعبه را بازسازی کردند و حجر اسماعیل را از مساحت آن خارج کردند.
جستارهای وابسته[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ الاصابه، ج۴، ص۸۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۴.
- ↑ نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۹۰-۹۱.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۳۰؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۳۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۶۱؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۶.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۳۱-۳۲؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۷؛ الاصابه، ج۴، ص۸۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
- ↑ الکامل، ج۴، ص۳۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
- ↑ الاصابه، ج۴، ص۸۱.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۶؛ الوافی بالوفیات، ج۱۷، ص۹۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۴۳.
- ↑ الاوائل، ص۱۵۶؛ اسد الغابه، ج۶، ص۹-۱۰.
- ↑ اسد الغابه، ج۶، ص۱۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۶.
- ↑ الاوائل، ص۲۲۰؛ النهایه، ج۳، ص۲۶۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۵۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۵۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۸.
- ↑ دولت امویان، ص۱۱۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۱۹؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۱.
- ↑ جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۲.
- ↑ جمهرة نسب قریش، ج۱، ص۶؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱؛ ج۹، ص۴۴۹.
- ↑ نقد و بررسی منابع سیره نبوی، ص۶۵-۸۰.
- ↑ الانساب، ج۶، ص۲۶۶؛ الاعلام، ج۳، ص۴۲.
- ↑ شذرات الذهب، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۶۳.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۳۴؛ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۷.
- ↑ الکامل، ج۴، ص۳۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۳؛ سبل الهدی، ج۱۰، ص۴۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۸۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۸۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۴۰؛ المنتظم، ج۶، ص۱۳۵.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰؛ الاصابه، ج۴، ص۸۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۴، ص۶۵؛ الفتوح، ج۶، ص۳۲۶.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۶۹؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۲۴.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۵۱؛ الکامل، ج۴، ص۳۶۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۰؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۳.
- ↑ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۳۵؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۰؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۷۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۴.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۶۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۵۷۱؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۴.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج۸، ص۴۶۸؛ کنز العمال، ج۱۶، ص۷۲۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۶؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۲۸؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۵.
- ↑ فتوح البلدان، ص۲۲۴؛ المنتظم، ج۴، ص۳۴۴.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۰۲؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۸۱.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۶؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۶۴.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۸؛ اسد الغابه، ج۳، ص۱۳۹.
- ↑ الجمل، ص۲۲۹؛ الاحتجاج، ج۱، ص۱۶۶.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۰؛ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۲۴۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۴؛ الفتوح، ج۲، ص۴۵۸.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۸۲؛ تذکرة الخواص، ص۶۸.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۴۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۸؛ الجمل، ص۲۸۲.
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۶۵؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۸.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۱۴۶؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸۵.
- ↑ الفتوح، ج۲، ص۴۷۰؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۶۳.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۶۵.
- ↑ الجمل، ص۳۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۶؛ الاصابه، ج۴، ص۸۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۷؛ الفتوح، ج۲، ص۴۸۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۱۷-۱۱۸؛ الاخبار الطوال، ص۱۹۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۵۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۳۴۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۱۴۵؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۸؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۶۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۳۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۵؛ الطبقات، خامسه۱، ص۳۴۵.
- ↑ المحبّر، ص۵۷؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۴۱.
- ↑ نسب قریش، ص۵۰؛ المحبّر، ص۵۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۴۱۶؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۵۲۶.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۶۶، ۳۳۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۵.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۲۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۳۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۱۸؛ الکامل، ج۴، ص۱۲۲.
- ↑ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۶۰۸؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۱۶۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۷-۳۲۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۵.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۸.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۴۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۱.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۷.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۶۹.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.
- ↑ المنتظم، ج۶، ص۱۶.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۵.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.
- ↑ معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۵؛ الروض المعطار، ص۱۸۸.
- ↑ شفاء الغرام، ج۱، ص۶۰۰؛ قاموس الحرمین، ص۵۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۳۸۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۷.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۵۹.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۹؛ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۹۸، ص۲۰۳؛ اخبار الکرام، ص۱۳۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۱۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۸.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۲۰.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۶۷؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۲، ۳۷۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۶۴-۵۶۹؛ الکامل، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۶۰؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۷۵.
- ↑ اسد الغابه، ج۴، ص۳۴۷؛ الاصابه، ج۶، ص۲۷۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ اخبار الدولة العباسیه، ص۱۱۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۷۹؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۱.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲؛ الفتوح، ج۶، ص۲۴۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۶۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۲-۴۷۳؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۵؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۶-۴۷۷؛ تاریخ طبری، ج۶، ص۷۷.
- ↑ المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۵۳۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۷.
- ↑ اخبار الدولة العباسیه، ص۹۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۰؛ اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۸۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۰.
- ↑ الاغانی، ج۹، ص۹۸.
- ↑ الطبقات، ج۸، ص۱۳۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۵۰؛ الادب المفرد، ج۱، ص۱۴۳.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۶۰.
- ↑ عبدالله بن زبیر، ص۱۱۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۴، ۳۷۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۳-۳۷۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۵.
- ↑ الفتوح، ج۵، ص۱۵۶.
- ↑ الفتوح، ج۵، ص۱۵۶.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۶۴؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۳؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۳۹.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۷۱؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۹.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۱۲۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۶، ص۴۰۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۷۰.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۳۰۴؛ الاصابه، ج۶، ص۲۷۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۷۶؛ الکامل، ج۴، ص۲۵۱.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۲.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۸.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۲؛ انساب الاشراف، ج۶، ص۴۴۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۳۴.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۳۰۶؛ الفتوح، ج۶، ص۲۹۲.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۶۰؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۸.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۳۰۹؛ الفتوح، ج۶، ص۲۹۳.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۴۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۶، ص۲۷۳؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۳۷.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۲۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۸۸.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۵۶؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۸۰؛ حیاة الحیوان، ج۲، ص۵۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۹۵؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۱۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۴.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۷۵؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۰.
- ↑ الفتوح، ج۶، ص۳۳۸.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۴؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۳۱.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۵؛ الانباء، ص۵۰.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۴، ص۳۳۱؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۰.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۳۸.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۳۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۸۸؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۷؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۳.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۸؛ المنتظم، ج۶، ص۱۲۵.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۹۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۳۴۲.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۰؛ الجوهرة فی نسب النبی، ج۱، ص۳۲۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۱۵۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۵۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۱۹۲؛ الاصابه، ج۵، ص۲۲.
- ↑ الطبقات، خامسه۲، ص۱۱۳-۱۱۴؛ الکامل، ج۴، ص۳۵۶.
- ↑ الکامل، ج۴، ص۳۵۷؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۹؛ نهایة الارب، ج۲۱، ص۱۴۱.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۴۷.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۲۸، ص۲۵۴؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۹۴؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۱.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۰۷.
- ↑ طبقات الفقهاء، ج۱، ص۵۰.
- ↑ مسند احمد، ج۴، ص۴.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۶؛ صحیح البخاری، ج۲، ص۱۶۲.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۴۶۲.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۲، ص۱۱۲، ۱۱۴.
- ↑ المصنف، صنعانی، ج۵، ص۴۹؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۳، ص۴۱۶.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۳۸۸.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج۲، ص۶۶؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۱۲۳.
- ↑ المصنف، ابن ابی شیبه، ج۳، ص۲۳۸؛ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۱۲۴.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۴۵۱.
- ↑ مسند ابن راهویه، ج۲، ص۸۳؛ صحیح مسلم، نووی، ج۹، ص۱۶۴.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، مشهد، ۱۴۰۳ق
- احسن التقاسیم: محمد بن احمد المقدسی (م.۳۸۰ق.)، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۴۱۱ق
- اخبار الدولة العباسیه: به کوشش الدوری و المطلبی، بیروت، دار الطلیعه
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م.۲۸۲ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق
- اخبار الکرام باخبار المسجدالحرام: احمد بن محمد الملکی (م.۱۰۶۶ق.)، بیروت، دار الصحوه، ۱۴۰۵ق
- اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، بیروت، دار الاندلس، ۱۴۱۶ق
- اخبار مکه: فاکهی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش عبدالملک دهیش، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق
- الادب المفرد: البخاری (م.۲۵۶ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار البشائر الاسلامیه، ۱۴۰۹ق
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق
- اسدالغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- اعلام العلماء: عبدالکریم القطبی (م.۱۰۱۴ق.)، ریاض، دار الرفاعی، ۱۴۰۳ق
- الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م.۳۵۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق
- الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، ۱۴۱۳ق
- الانباء فی تاریخ الخلفاء: ابن العمرانی (۵۸۰ق.)، به کوشش السامرائی، قاهره، الآفاق العربیه، ۱۴۱۹ق
- انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمن بن یحیی، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق
- الاوائل: حسن بن عبدالله العسکری (م.۳۹۵ق.)، ۱۴۰۸ق
- البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۳۵۵ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف
- البغال: الجاحظ (م.۲۵۵ق.)، بیروت، مکتبة الهلال، ۱۴۱۸ق
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق
- تاریخ الکعبة المعظمه: حسین عبدالله باسلامه، ۱۳۵۴ق
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
- تاریخ مکة المشرفة و المسجدالحرام: محمد بن احمد ابن الضیاء (م.۸۵۴ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق
- تاریخ مکه (از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه): احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش
- تاریخ و آثار اسلامی: اصغر قائدان، مشعر، ۱۳۸۶ش
- تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م.۴۲۱ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش, ۱۳۶۶ش
- تذکرة الخواص: سبط بن جوزی، قم، الرضی، ۱۴۱۸ق
- تهذیب التهذیب: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۴ق
- تهذیب الکمال: المزی (م.۷۴۲ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، ۱۴۱۵ق
- الجمل: المفید (م.۴۱۳ق.)، کنگره شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳
- جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- جمهرة نسب قریش: الزبیر بن بکار بن عبدالله (م.۲۵۶ق.)
- الجوهرة فی نسب النبی۹ و اصحابه: محمد بن ابیبکر انصاری، ریاض، دار الرفاعی، ۱۴۰۳ق
- حجاز در صدر اسلام: احمد العلی، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، مشعر، ۱۳۷۵ش
- حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (م.۴۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق
- حیاة الحیوان الکبری: الدمیری (م.۸۰۸ق.)، به کوشش احمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق
- دولت امویان: محمد سهیل طقوش، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،۱۳۸۷ش
- الروض المعطار: محمد بن عبدالله المنعم الحمیری (م.۹۰۰ق.)، بیروت، مکتبة لبنان، ۱۹۸۴م
- سبل الهدی و الرشاد: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
- سمط النجوم العوالی: عبدالملک بن حسین العصامی (م.۱۱۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق
- السنن الصغری: البیهقی (م.۴۵۱ق.)، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۲۲ق
- السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، بیروت، دار الفکر
- سنن النسائی: النسائی (م.۳۰۳ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه
- شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق
- شرف النبی۹: ابوسعید خرگوشی (م.۴۰۶ق.)، به کوشش روشن، تهران، بابک، ۱۳۶۱ش
- شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق
- صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق
- صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م.۶۷۶ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق
- صحیح مسلم:مسلم (م.۲۶۱ق.)، بیروت، دار الفکر
- طبقات الفقهاء: ابواسحاق الشیرازی، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار الرائد العربی، ۱۹۷۰م
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- عبدالله بن الزبیر العائذ ببیت الله الحرام: ماجد لحام، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۵ق
- فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، دار المعرفه
- فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م
- الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م.۳۱۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق
- فرهنگ اعلام جغرافیایی: محمد محمد حسن شراب، ترجمه: رسول جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۶ق
- قاموس الحرمین الشریفین: محمد رضا نعمتی، مشعر، ۱۳۷۷ش
- کعبه و مسجدالحرام در گذر تاریخ: ترجمه: انصاری، قم، مشعر، ۱۳۸۷ش
- کعبه و جامه آن از آغاز تا کنون: محمد الدقن، ترجمه: انصاری، تهران، مشعر، ۱۳۸۳ش
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق
- کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- مجمع الزوائد: الهیثمی (م.۸۰۷ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق
- محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار: ابن عربی (م.۶۳۸ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق
- المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده
- مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا، بیروت، دار المعرفه
- مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق
- المسالک و الممالک: ابوعبید البکری (م.۴۸۷ق.)، به کوشش ادریان فان لیوفن و اندری فیری، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۲م
- مسند ابن راهویه: اسحاق بن راهویه (م.۲۳۸ق.)، به کوشش البلوشی، المدینه، مکتبة الایمان، ۱۴۱۲ق
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر
- المصنّف: ابن ابیشیبه (م.۲۳۵ق.)، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق
- المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م.۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی
- المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، رضی، ۱۳۷۳ش
- المعجم الاوسط: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، قاهره، دار الحرمین، ۱۴۱۵ق
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م
- المعرفة و التاریخ: الفسوی (م.۲۷۷ق.)، به کوشش اکرم الامری، بیروت، الرساله، ۱۴۰۱ق
- مکه و مدینه تصویری از توسعه و نوسازی: عبیدالله محمد امین کردی، ترجمه: صابری، تهران، مشعر، ۱۳۸۰ش
- المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق
- نسب قریش: عبدالله الزبیری (م.۲۳۶ق.)، بیروت، دار المعارف
- نقد و بررسی منابع سیره نبوی: رسول جعفریان، تهران، سمت، ۱۳۷۸ش
- نهایة الارب: النویری (م.۷۷۳ق.)، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیه، ۱۴۲۳ق
- النهایه: ابن اثیر مبارک بن محمد الجزری (م.۶۰۶ق.)، به کوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش
- الوافی بالوفیات: الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق
- وفاء الوفاء: السمهودی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه.