جنگ بنی‌نضیر

از ویکی حج
آثار باقی مانده از قلعه‌های بنی‌نضیر در مدینه

جنگ بنی‌نضیر بین یهودیان بنی‌قریضه از قبایل ثروتمند و توانگر یهودی ساکن در مدینه و مسلمانان در سال 4 هجری درگرفت. با ورود پیامبر(ص) به مدینه ایشان با قبایل یهودی مخصوصا بنی‌نضیر پیمان بستند. اما آنان به پیمان خود پایبند نبودند و بارها سعی در قتل پیامبر داشتند اما ایشان از طریق وحی پی به حیله آنان برده بود. این پیمان‌شکنی‌ها و توطئه‌ها مقدمات غزوه بنی‌نضیر را فراهم کرد.

پیامبر(ص) با گماردن ابن‌ ام مکتوم بر مدینه به سوی بنی‌نضیر حرکت کردند و فرماندهی جنگ را به امام علی(ع) سپردند. بعد از 15 تا 20 روز محاصره بنی‌نضیر تسلیم پیامبر شده و مجبور به مهاجرت شدند.

از آنجا که جنگی در نگرفته بود اموال برجای مانده در حکم غنیمت نبود و تصرّف در آن به اختیار پیامبر بود. از این‌رو رسول خدا(ص) با توافق انصار آن را میان مهاجران تقسیم کرد تا وظیفه حمایت از مهاجران توسط انصار پایان پذیرد.

معرفی بنی‌نضیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بنی‌نضیر از قبایل اثرگذار یهودی مدینه در دوران پیامبر(ص) و پیش از آن بودند. روابط گسترده این قبیله با دیگر قبایل، توان بالای نظامی و اقتصادی و نیز دامنه نفوذ فرهنگی آن‌ها موجب چنین جایگاهی شده بود. روابط ستیزآمیز و احتجاج‌های دینی میان مسلمانان و یهود و تاثیر غیر مستقیم آن‌ها در جنگ‌هایی چون سویق، احزاب، بنی‌قریظه و خیبر برخاسته از همین موقعیت بود. از برجسته‌‌ترین سران این قبیله می‌توان به سلام بن مشکم و حیی بن اخطب اشاره کرد.

زمینه شکل‌گیری جنگ[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نبرد بدر برای مخالفان پیامبر در مدینه به‌ویژه یهودیان، هشداری جدی بود. پس از شکست سنگین مکیان در بدر، برخی بزرگان بنی‌نضیر که نفوذی گسترده بر یهودیان قبایل دیگر داشتند، همراه گروهی از احبار یهود پنهانی به مکه رفتند و در هم‌نوایی با قریش بر کشته‌های بدر گریستند[۱] و قریش را بر ضد پیامبر تحریک کردند.[۲]

در ماه‌های پایانی سال دوم ق. ابوسفیان که در نبرد بدر شرکت نکرده بود، با سپاهی‌ اندک نزدیک مدینه آمد. برخی سران بنی‌نضیر با آگاهی از تصمیم وی برای حمله به مسلمانان، به یاری او شتافتند و شبانه او را جای دادند و آگاهی‌های مورد نیاز را در اختیارش نهادند.[۳] برخی خاورشناسان برای ردّ معاونت بنی‌نضیر با قریش، جانبدارنه در روایت مذکور تردید کرده و آن را یک مهمانی ساده دانسته‌اند.[۴] علت اصلی درگیری مسلمانان با بنی‌نضیر، به پیمان‌شکنی و یاری آن‌ها به ابوسفیان و تصمیمشان برای کشتن پیامبر بازمی‌گردد. تفاوت بیشتر منابع درباره علت و هنگام نبرد، به سبب تفاوت گزارش ابن‌اسحق و زهری است؛ هر چند هر دو از عروة بن زبیر روایت کرده‌اند.[۵]

گزارش زهری[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به روایت زهری، مدتی پس از غزوه سویق، در پی ‌نامه تهدیدآمیز قریش، بنی‌نضیر تصمیم گرفتند با ترفندی پیامبر را به قتل برسانند و از این رو، از او خواستند تا در منطقه‌ای میان یثرب و مساکن بنی‌نضیر، همراه با 30 تن از اصحاب خود برای گفت‌وگو به دیدار 30 تن از احبار بیاید تا اگر آن‌ها او را تایید کردند و به وی ایمان آوردند، همگی به او ایمان بیاورند.

اما پس از حضور پیامبر دریافتند که با وجود یارانش نمی‌توانند او را بکشند و از او خواستند با سه تن از یاران خود به گفت‌وگوی سه تن از احباری بیاید که پنهانی خنجری با خود حمل می‌کردند.[۶] با افشای تصمیم بنی‌نضیر از جانب یکی از زنان آنان، پیامبر به مدینه بازگشت و فردای آن روز در حالی‌‌که تنها شش ماه از نبرد بدر گذشته بود، به سوی بنی‌نضیر رفت و آن‌ها را به وفادار ماندن به پیمان خود فراخواند؛ اما چون نپذیرفتند، به محاصره آن‌ها پرداخت و غزوه بنی‌نضیر شکل گرفت.

محدثان[۷] و مفسران[۸] این روایت را به طرق گوناگون از زهری گزارش کرده‌اند. منابع دیگر هم بخش‌هایی از روایت زهری را مطرح کرده‌اند.[۹] همه منابعی که به‌گونه‌ای روایت زهری را گزارش نموده‌اند، زمان غزوه بنی‌نضیر را شش ماه پس از نبرد بدر دانسته‌اند.

گزارش ابن‌ اسحاق[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در برابر روایت زهری، گزارش ابن‌ اسحاق قرار می‌گیرد که بر اساس آن، پس از رویداد بئر معونه به سال چهارم ق. یکی از یاران پیامبر دو تن از قبیله بنی‌عامر بن صعصعه را کشت و چون پیامبر(ص) پیشتر به آن‌ها امان داده بود، ملزم شد که دیه آن‌ها را بپردازد.

اما از آن‌جا که از پرداخت آن در این هنگام ناتوان بود، تصمیم گرفت از بنی‌نضیر، هم‌پیمان بنی‌عامر، یاری بگیرد. از این رو، در روز شنبه که مورد احترام یهودیان است، همراه حدود ده تن از اصحاب نزد آن‌ها رفت.[۱۰] گویا شمار‌ اندک همراهان پیامبر، بنی‌نضیر را برای طراحی توطئه قتل پیامبر وسوسه کرد.[۱۱] آن‌ها از پیامبر(ص) خواستند که قدری درنگ کند تا این مبلغ را برای او گردآوری کنند و پنهانی تصمیم گرفتند با رها کردن سنگی از روی قلعه بدون آن که خود مسؤولیت قتل را بپذیرند، او را از میان ببرند.[۱۲] اما پیامبر(ص) که این نقشه را دریافت، به‌گونه‌ای آن‌جا را ترک کرد که همگان تصور نمودند پیامبر(ص) در همان حوالی است و به زودی نزد یارانش بازمی‌گردد. اما پیامبر به سرعت به مدینه بازگشته بود تا بدان‌ها فرصت ترور ندهد.[۱۳]

گزارش ولفنسون[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در مطالعات جدید، ادلّه‌ای دیگر برای غزوه بنی‌نضیر مطرح شده است. ولفنسون که پیمان بنی‌نضیر با پیامبر را بر پایه پیمان‌نامه عمومی پذیرفته، علت حمله به بنی‌نضیر را همراهی نکردنشان با پیامبر در نبرد احد دانسته است. بر اساس معاهده، بنی‌نضیر می‌بایست در نبرد احد از مدینه دفاع می‌کردند. او درباره علت حمله نکردن پیامبر به بنی‌قریظه، بر این باور است که گویا پیمان آن‌ها متفاوت بوده و چنین تعهدی در برابر پیامبر نداشته‌اند.[۱۴]

شاید همراهی مُخَیْریق یهودی با پیامبر در غزوه احد که تنها بر پایه روایت واقدی از بنی‌نضیر است، پشتوانه سخنان ولفنسون باشد. مخیریق که خود در غزوه احد شرکت کرد، از یهودیان خواست به یاری پیامبر بیایند؛ اما آن‌ها عذر آوردند که آن روز شنبه است.[۱۵] از دیدگاه ولفنسون، آن‌ها با این‌‌کار خود پیمان خویش با پیامبر را شکستند.

گزارش بروکلمان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

بروکلمان غزوه بنی‌نضیر را برآمده از بهانه‌جویی پیامبر برای جبران ضربه سنگین رویداد بئر معونه دانسته است که در آن 70 یا 40 تن از مسلمانان به شهادت رسیدند.[۱۶] این تحلیل و نادیده گرفتن رفتار یهود، جانبدارانه است. البته پیروزی بر بنی‌نضیر می‌توانست تا حدی فشار برآمده از رویداد بئر معونه را بر مسلمانان جبران کند؛ اما بر پایه آیات قرآن (سوره حشر، آیه 2) این پیروزی قابل پیش‌‌بینی نبود. پس از بروز دشمنی بنی‌نضیر، پیامبر از طریق پیکی از اوسیان به آن‌ها اعلام کرد که اگر تا 10 روز دیگر محل سکونت خود را ترک نکنند، خونشان هدر خواهد بود. با این اقدام، آن‌ها دریافتند که برخلاف پیمان دوره جاهلی، اوس کنار بنی‌نضیر نخواهد ایستاد.[۱۷] از این رو، به گردآوری دارایی خود پرداختند و برای حرکت از قبایل عرب شتر کرایه کردند.[۱۸]


عبدالله بن ابی خزرجی با آگاهی از تصمیم پیامبر در پیامی ضمن وعده یاری خزرج و بنی‌قریظه و غَطفان به بنی‌نضیر از آن‌ها خواست ایستادگی کنند.[۱۹] در آیه 11 سوره حشر این وعده‌ها دروغ دانسته شده است.

سلام بن مشکم با یادآوری خیانت عبدالله بن ابیّ و عدم حمایت وی از بنی‌قَینقاع به سال دوم ق. و مبارزات بنی‌نضیر بر ضد خزرج در روزگار جاهلی، از حُیَی خواست حال که مالک نخلستان‌ها و دارایی‌های خود هستند، به عبدالله بن ابیّ اعتماد نکند.[۲۰] اما حُیَی با توجه به برتری نظامی و دفاعی خود، با پذیرش پیشنهاد عبدالله بن ابیّ، آماده رویارویی با پیامبر شد و به ترمیم دژهای بنی‌نضیر پرداخت[۲۱] و تدارکات لازم را همراه با چارپایان درون آن‌ها جای داد[۲۲] و پیامبر را از مخالفت خود آگاه ساخت.[۲۳]

آیه دوم سوره حشر گزارش می‌دهد: ﴿وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ﴾؛ «گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود». (سوره حشر، آیه2) گفته‌های سلاّم حکایت دارد که پیامبر(ص) در این مرحله در صدد تصرف دارایی آن‌ها نبوده است. این سخن شاهدی بر بطلان نظر ولفنسون است که هدف اصلی از نبرد با یهود را دستیابی به ثروت آن‌ها دانسته است.[۲۴]

جزئیات نبرد بنی‌نضیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در روایت زهری جزئیات نبرد نیامده است. بر پایه روایت ابن‌ اسحاق، پیامبر(ص) پس از آن که از ترور نافرجام آن‌ها جان سالم به در برد، به مدینه بازگشت. در دوازدهم ربیع الاول سال چهارم ق.[۲۵] با گماردن ابن‌ ام مکتوم بر مدینه[۲۶] به سوی قلعه‌های آن‌ها به راه افتاد. او علی(ع) را به‌عنوان فرمانده تعیین کرد[۲۷] و پرچم خود را به دستش داد.[۲۸]

مسلمانان به دستور پیامبر(ص) به سوی بنی‌نضیر حرکت کردند[۲۹] و هنگام عصر به زمین‌های بنی‌نضیر رسیدند.[۳۰] بنی‌نضیر با مشاهده پیامبر از فراز دژهای خود، به پرتاب تیر و سنگ پرداختند.[۳۱] مسلمانان پس از برپا کردن نماز عصر، در آن‌جا مستقر شدند.

خیمه پیامبر را نخست در زمین‌های تیره بنی‌خطمه از اوس و هم‌پیمانان بنی‌نضیر که همچنان ایمان نیاورده بودند،[۳۲] برپا کردند که بعدها به مسجد صغیر شهرت یافت؛ اما چون از جانب تیراندازان بنی‌نضیر هدف تیر قرار گرفت، خیمه را به‌منطقه‌ای میان زمین‌های بنی‌نضیر و بنی‌قریظه که بعدها مسجد فضیخ نام گرفت، منتقل کردند.[۳۳]

پیامبر با تنی چند از اصحاب خود به مدینه بازگشت و شب را آن‌جا گذراند و روز بعد به جمع سپاه اسلام بازگشت.[۳۴] به نظر می‌رسد منطقه جنگی از امنیت کافی برخوردار نبوده و بیم ترور پیامبر می‌رفته است. همچنین حضور پیامبر(ص) در مدینه می‌توانست زمینه توطئه عبدالله بن ابیّ در پیوستن او به بنی‌نضیر را خنثا کند.

مدت محاصره بنی‌نضیر شش شب[۳۵] یا 15 روز[۳۶] و یا بیش از 20 شب[۳۷] ادامه یافت. در طول این مدت، سعد بن عباده از بزرگان خزرج، با ارسال خرما، خوراک سپاه اسلام را تامین می‌کرد.[۳۸] بنی‌نضیر که منتظر رسیدن نیروهای کمکی بودند، به‌انداختن سنگ و تیراندازی از روی دژها بسنده کردند.[۳۹]


تنها اقدام نظامی بنی‌نضیر در این مدت آن بود که به عَزوَک، سردسته شجاع تیراندازان، ماموریت دادند تا با تنی چند پیامبر را ترور کنند. در آن شب، علی بن ابی‌طالب(ع) همراه با چند تن از انصار، ماموران بنی‌نضیر از جمله عزوک را کشتند و سرهایشان را در چاه‌های منطقه‌ انداختند. این امر ناتوانی بنی‌نضیر را آشکارتر ساخت.[۴۰]


عبدالله بن ابیّ هم از انجام وعده‌های خود ناتوان ماند، هر چند کوشید بنی‌قریظه را با خود همراه سازد. اما کعب بن اسد، رئیس بنی‌قریظه، به هیچ‌یک از اعضای قبیله خود اجازه نداد به یاری بنی‌نضیر بشتابد.[۴۱] مسلمانان برای قطع ارتباط قلعه‌های بنی‌نضیر، به محاصره دژهای آن‌ها پرداختند.[۴۲] خداوند در آیه 14 سوره حشر به این امر اشاره کرده است.

دستور قطع درختان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با طولانی شدن محاصره، پیامبر(ص) که از دلبستگی آن‌ها به درختانشان آگاه بود، فرمان داد آن‌ها را قطع کنند. بنی‌نضیر گفتند: چگونه کسی که دیگران را از فساد پرهیز می‌دهد، درختان را قطع می‌کند؟ این سخن برخی از مؤمنان را مردد ساخت. بر پایه وحی، این‌کار خواست خداوند دانسته شد.[۴۳] دستور قطع درختان تاثیری بسزا بر بنی‌نضیر نهاد، به‌ویژه که زنانشان شیون کردند و بر سر و صورت خود زدند.[۴۴] از این‌رو، کوشیدند تا نخلستان‌هایشان آسیب نبیند؛ شاید با سازش یا نبردی دیگر، بتوانند دیگر بار آن‌ها را بازیابند. بدین‌سان، به مقاومت خود پایان دادند. حُیَی تصمیم گرفت بر پایه پیشنهاد پیشین با پیامبر که دارایی آن‌ها را هنوز محترم شمرده بود، سازش کند؛ اما پیامبر نپذیرفت و از آن‌ها خواست همه تجهیزات نظامی، مزارع و باغ‌های خود را وانهند و تنها دارایی منقول خود را ببرند.[۴۵] اما وی چند روز درنگ کرد.[۴۶]

کوچ اجباری[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در این فاصله، دو تن از بنی‌نضیر به نام یامین بن عمیر و ابوسعد بن وهب برای حفظ جان و مال خود، مسلمان شدند.[۴۷] سران بنی‌نضیر از بیم این که مبادا وضعیت سخت‌‌تر شود، به شرایط پیامبر تن دردادند و اثاث خود را بر پشت شتران بار زدند و خانه‌های خویش را ویران کردند تا قابل سکونت نباشد و در و چارچوبه‌های خانه را نیز با خود بردند. برخی مسلمانان نیز به نشانه دلبستگی نداشتن به خانه‌هایشان، در ویرانی آن‌ها همراهی کردند.[۴۸]


بنی‌نضیر هنگام بیرون آمدن از یثرب کوشیدند قدرت و شوکت خود را با نمایش مال و منال خود نشان دهند.[۴۹] برخی شاعران با اثرپذیری از فراق بنی‌نضیر شعر سرودند.[۵۰] منافقان نیز نتوانستند ماتم و‌ اندوه خود را پنهان کنند؛ زیرا بنی‌نضیر کوشیدند همچنان استواری خود را به مردم مدینه بنمایانند. 600 شتر در یک صف، اثاث و افراد بنی‌نضیر را از محله‌های مدینه گذراندند.[۵۱]

زنان زیبای بنی‌نضیر که در آغاز این قافله بودند، بهترین لباس‌های رنگارنگ خود را پوشیده و زیور آلات خود را به نمایش نهاده بودند. دسته نوازندگان و خوانندگان پس از آن‌ها قرار داشتند و مردم مدینه هم در دو طرف قافله نظاره‌‌گر آن‌ها بودند. گنجینه بنی‌نضیر در معرض دید همگان قرار گرفت. آنان اعلام کردند: این را برای زیر و زبر کردن زمین‌ اندوخته‌ایم (کنایه‌ای تهدید‌آمیز از تغییر وضعیت موجود) و گرچه درختان خرمای خود را در مدینه از دست دادیم، در خیبر نخل‌های بهتر و بیشتری داریم.[۵۲]

محمد بن مسلم اوسی هدایت آن‌ها را به بیرون از مدینه برعهده گرفت.[۵۳] بیشتر تیره‌های بنی‌نضیر پس از اخراج، در حیره عراق، اریحای فلسطین و اَذْرَعات شام پراکنده شدند و تنها آل ابی‌الحُقَیق و آل حُیَی بن اَخْطَب در خیبر سکونت گزیدند.[۵۴]

در این هنگام، گروهی از انصار نزد پیامبر آمدند و از او خواستند تا مانع همراهی فرزندانشان با بنی‌نضیر شود؛ زیرا در دوران جاهلیت برخی زنان اوس برای زنده ماندن فرزندان خود نذر می‌کردند آن‌ها را یهودی کنند و فرزندان خود را به بنی‌نضیر می‌سپردند. بر پایه روایات، در پاسخ آن‌ها آیه 256 سوره بقره نازل شد و از مسلمانان خواست که چون حق از باطل روشن شده، دیگران را بر پذیرش دین وادار نکنند.[۵۵]

غنائم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

340 شمشیر،[۵۶] 50 زره و 50 نیزه غنیمت‌هایی بود که پیامبر به‌‌دست آورد.[۵۷] از میان آن‌ها، رسول خدا­(ص) شمشیر معروف ابی‌الحُقَیق را به سعد بن مُعاذ از بزرگان اوس بخشید.[۵۸]

پیامبر درباره باغ‌ها، زمین‌ها و منابع ابی‌بنی‌نضیر دو پیشنهاد کرد تا انصار یکی را برگزینند. نخست آن‌که پیامبر اموال بنی‌نضیر را میان مهاجران و انصار نیازمند پخش کند و دوم آن که بخشی از آن زمین‌ها را تنها میان مهاجران توزیع کند و در برابر، انصار اموالی را که در یثرب از آغاز هجرت در اختیار مهاجران قرار داده بودند، بازستانند. سعد بن معاذ و سعد بن عباده ضمن مشورت با یکدیگر از پیامبر خواستند تا افزون بر این که آن زمین‌ها را میان مهاجران تقسیم کند، مهاجران همچنان در اموال انصار شریک بمانند.

انصار به حمایت از بزرگانشان ندای رضایت و تسلیم سردادند و پیامبر برای انصار دعا کرد.[۵۹] پیامبر برخی از زمین‌ها را میان حدود 100 تن مهاجر و تنی چند از فقرای انصار که برخی از آن‌ها در کشتن تیراندازان بنی‌نضیر نقش داشتند، توزیع کرد.

بیشتر زمین‌های بنی‌نضیر در اختیار پیامبر ماند و پیامبر غلام خود ابو رافع را بر آن گمارد[۶۰] و خود در آن کشاورزی می‌کرد و مواد غذایی سالانه خانواده خود و بنی‌عبدالمطلب را تامین می‌کرد.[۶۱] آن‌گاه افزوده درآمد این زمین‌ها صرف هزینه‌های نظامی می‌شد یا در بیت المال گرد می‌آمد.[۶۲]

بر پایه روایت واقدی، هفت باغی که مُخَیْریق یهودی پیش از شهادتش در احد به پیامبر بخشیده بود، به نام المِیْثَب، الصّافیه، الدَلال، الحُسْنی، بَرْقَُه، الاعواف، و مشربه‌ ام ابراهیم نیز بخشی از زمین‌های بنی‌نضیر بود.[۶۳]

چند سال بعد که ماریه حسادت و آزار دیگر زنان پیامبر را دید، پیامبر او را در یکی از همین باغ‌­ها جای داد[۶۴] که به مَشْرَبه اُمّ ابراهیم معروف شد. همچنین پیامبر هنگامی که به سال ششم ق. تصمیم گرفت از برخی زنان خود جدا شود، آن‌ها را یک ماه در این باغ سکونت داد و خود از آن‌ها کناره گرفت.[۶۵] بنابه روایتی از امام صادق(ع)، پیامبر(ص) در همین باغ و در روزی که به «یوم مشربة‌ ام ابراهیم» شهرت یافت، کنار اصحاب خود از امامت و وصایت علی بن ابی‌طالب(ع) سخن گفت.[۶۶]

بنی‌نضیر پس از اخراج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

سران بنی‌نضیر در پی تبعید از مدینه و سکونت در خیبر به مکه رفتند و برای رویارویی با پیامبر از سران قریش یاری خواستند و به آن‌ها وعده حمایت مالی دادند.[۶۷] آن‌ها قبایلی بزرگ چون غطفان و قَیس بن عیلان را با خود همراه ساختند و زمینه نبرد احزاب را فراهم آوردند.[۶۸]

بخشی از بنی‌نضیر، خود، در سپاه حضور داشتند[۶۹] و وعده یاری یهودیان بنی‌قریظه ساکن در مدینه را نیز به سپاه احزاب داده بودند.[۷۰] حُیَی، رهبر بنی‌نضیر، پنهانی نزد بنی‌قریظه شتافت و آن‌ها را در نبرد احزاب همراه خود ساخت[۷۱] و بدین‌سان، بر مسلمانان فشار بسیار وارد آورد. اما چون نبرد به پایان رسید و پیامبر بنی‌قریظه را محاصره کرد، در میان بنی‌قریظه و به حکم سعد بن معاذ کشته شد.[۷۲]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. سبل السلام، ج4، ص63؛تاریخ الخمیس، ج1، ص460.
  2. تاریخ المدینه، ج2، ص454؛الطبقات، ج2، ص32؛تاریخ طبری، ج2، ص178.
  3. الاغانی، ج6، ص373-375؛تاریخ طبری، ج2، ص175؛بحارالانوار، ج20، ص2.
  4. Muhammad at Medina، P20.
  5. نک: تاریخ الاسلام، ج2، ص148، 151.
  6. تفسیر ثعلبی، ج9، ص268؛سبل الهدی، ج4، ص317.
  7. سنن ابی داود، ج2، ص33-34؛المصنف، صنعانی، ج5، ص358-359.
  8. اسباب النزول، ص279؛تفسیر ابن کثیر، ج4، ص354؛الدر المنثور، ج6، ص189.
  9. المستدرک، ج2، ص483؛فتح الباری، ج7، ص253-255؛عون المعبود، ج8، ص167.
  10. الدر المنثور، ج2، ص266؛السیرة الحلبیه، ج2، ص559-560.
  11. الدر المنثور، ج6، ص190؛السیرة الحلبیه، ج2، ص560.
  12. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص682؛الطبقات، ج2، ص57؛تاریخ طبری، ج2، ص223-224.
  13. المغازی، ج1، ص365؛الطبقات، ج2، ص57؛دلائل النبوه، ج3، ص183؛تاریخ الاسلام، ج2، ص150.
  14. تاریخ الیهود، ص177.
  15. السیرة النبویه، ابن هشام، ج2، ص362؛السیرة النبویه، ابن کثیر، ج2، ص344.
  16. تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص52.
  17. تاریخ طبری، ج2، ص224؛عیون الاثر، ج2، ص72؛فتح الباری، ج7، ص255-256.
  18. الطبقات، ج2، ص57.
  19. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص683؛الطبقات، ج2، ص57؛تاریخ طبری، ج2، ص224-225.
  20. المغازی، ج1، ص368؛تاریخ طبری، ج2، ص224-225؛السیرة الحلبیه، ج2، ص561.
  21. تفسیر قمی، ج2، ص359؛نور الثقلین، ج5، ص272.
  22. المغازی، ج1، ص368.
  23. الطبقات، ج2، ص57؛بحار الانوار، ج20، ص165.
  24. تاریخ الیهود، ص135.
  25. المحبر، ص113.
  26. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص683.
  27. المغازی، ج1، ص371؛السیرة الحلبیه، ج2، ص562.
  28. تاریخ طبری، ج2، ص226؛الطبقات، ج2، ص58؛الکامل، ج2، ص174.
  29. تفسیر قمی، ج2، ص359؛السیرة الحلبیه، ج2، ص562؛بحار الانوار، ج20، ص169.
  30. تاریخ الخمیس، ج1، ص461.
  31. الطبقات، ج2، ص58.
  32. المناقب، ج1، ص169-170؛بحار الانوار، ج20، ص172.
  33. تاریخ المدینه، ج1، ص69؛بحار الانوار، ج20، ص172.
  34. المغازی، ج1، ص371.
  35. البدایة و النهایه، ج4، ص86؛تاریخ ابن خلدون، ج2، ص28.
  36. تاریخ طبری، ج2، ص225؛فتوح البلدان، ج1، ص18؛التنبیه و الاشراف، ص213.
  37. المحبر، ص113؛بحار الانوار، ج20، ص166؛السیرة الحلبیه، ج2، ص562.
  38. السیرة الحلبیه، ج2، ص563.
  39. الطبقات، ج2، ص44-45؛المغازی، ج1، ص370-371.
  40. المغازی، ج1، ص372؛السیرة الحلبیه، ج2، ص562؛سبل الهدی، ج4، ص322.
  41. المغازی، ج1، ص368؛تاریخ طبری، ج2، ص225.
  42. الطبقات، ج3، ص567؛الخصائص الکبری، ج2، ص399.
  43. تفسیر قمی، ج2، ص359؛اسباب النزول، ص279.
  44. سبل الهدی، ج4، ص323؛السیرة الحلبیه، ج2، ص564.
  45. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص683؛تاریخ طبری، ج2، ص225؛فتوح البلدان، ج1، ص18.
  46. سبل الهدی، ج4، ص323.
  47. تاریخ طبری، ج2، ص226؛سبل الهدی، ج4، ص323؛السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص684.
  48. تفسیر بغوی، ج4، ص315؛السیرة الحلبیه، ج2، ص565؛تاریخ الخمیس، ج1، ص462.
  49. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص684؛تاریخ طبری، ج2، ص226.
  50. الاغانی، ج14، ص462-463.
  51. الطبقات، ج2، ص58؛بحار الانوار، ج20، ص165.
  52. المغازی، ج1، ص375-376؛الاغانی، ج3، ص39؛السیرة الحلبیه، ج2، ص566.
  53. المغازی، ج1، ص374؛الطبقات، ج2، ص58؛سبل الهدی، ج4، ص324.
  54. تاریخ طبری، ج2، ص226؛مجمع البیان، ج9، ص386-387؛سبل السلام، ج4، ص63.
  55. سنن ابی داود، ج1، ص606؛اسباب النزول، ص52؛لباب النقول، ص48.
  56. السیرة الحلبیه، ج2، ص567.
  57. عیون الاثر، ج2، ص73؛بحار الانوار، ج20، ص166.
  58. السیرة الحلبیه، ج2، ص569.
  59. تاریخ المدینه، ج2، ص489.
  60. المغازی، ج1، ص378.
  61. تاریخ المدینه، ج2، ص490؛فتوح البلدان، ج1، ص20؛البدایة و النهایه، ج4، ص87.
  62. صحیح البخاری، ج4، ص43؛سنن ابی داود، ج2، ص22.
  63. المغازی، ج1، ص378؛البدایة و النهایه، ج4، ص41.
  64. تاریخ المدینه، ج1، ص173؛الاستیعاب، ج1، ص54؛وفاء الوفاء، ج3، ص35-36.
  65. الحدائق، ج23، ص99.
  66. بصائر الدرجات، ص73؛الامالی، ص173؛بشارة المصطفی، ص45.
  67. جامع البیان، ج5، ص186.
  68. السیرة النبویه، ابن هشام، ج3، ص700؛تاریخ طبری، ج2، ص233؛الارشاد، ج1، ص95.
  69. جامع البیان، ج21، ص156؛البدایة و النهایه، ج4، ص108؛بحار الانوار، ج20، ص250.
  70. السیرة الحلبیه، ج2، ص637.
  71. تاریخ طبری، ج2، ص571-572.
  72. السیرة النبویه، ج2، ص235؛الکامل، ج2، ص186.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل بنی‌نضیر.
  • الارشاد:المفيد (م.413ق.)، بيروت، دار المفيد، 1414ق.
  • اسباب النزول:الواحدي (م.468ق.)، قاهره، الحلبي و شركاه، 1388ق.
  • بحار الانوار:المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق.
  • بصائر الدرجات:الصفار (م.290ق.)، به كوشش كوچه‌باغي، تهران، اعلمي، 1404ق.
  • الدر المنثور:السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق.
  • دلائل النبوه:البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق.
  • سبل السلام:الكحلاني (م.1182ق.)، مصر، مصطفي البابي، 1379ق.
  • عون المعبود:العظيم‌آبادي (م.1329ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق.
  • فتوح البلدان:البلاذري (م.279ق.)، به كوشش صلاح الدين، قاهره، النهضة المصريه، 1956م.
  • لباب النقول:السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار احياء العلوم.
  • وفاء الوفاء:السمهودي (م.911ق.)، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م.
  • Muhammad at Medina