اجداد رسول الله (ص)
اجداد رسول الله(ص) نیاکان پیامبر(ص) به تصریح خود ایشان. نسبشناسان با استناد به سخن پیامبر(ص) پدران ایشان را تا عدنان، جد بیستم وی، بدین ترتیب برشمردهاند: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قُصَی بن کِلاب بن مُرّة بن کَعب بن لُؤَی بن غالب بن فِهر بن مالک بن نَضر بن کنانة بن خُزَیمة بن مُدرِکة بن اِلیاس بن مُضَر بن نزار بن مَعَدّ بن عدنان. به گزارش منابع، اجداد پیامبر(ص) همگی از برترین افراد روزگار خود بودهاند. سخاوت و بذل و بخشش، سیمای زیبا، پاکدامنی و طهارت مولد از ویژگیهای ایشان بود. اجداد پیامبر(ص) اقدامات مهمی در مکه انجام دادند. حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) بنیانگذاران مکه بودند. برخی از نیاکان ایشان مانند عبدمناف، هاشم و عبدالمطلب، مناصبی مهم چون سقایت و رفادت و برخی نیز همانند عدنان، الیاس و قصی بن کلاب افزون بر ریاست مکه، تولیت و پردهداری کعبه را نیز بر عهده داشتند. بزرگی و سروری بر مکه از ویژگیهای اجداد رسول خدا شمرده شده است.
ایمان پدر و مادر رسول خدا(ص) و طهارت و پاکی ولادت همه پیامبران، از ویژگیهای اعتقادی امامیه است. شیعیان برای اثبات ایمان اجداد پیامبر(ص) به دلایل قرآنی، روایی، عقلی و تاریخی استناد کردهاند. برخی دانشوران اهل سنت مانند فخرالدین رازی، سیوطی و آلوسی بر ایمان و پاکی پدران پیامبر تأکید دارند. در برابر این گروه، بسیاری از اهل سنت بر این باورند که پدر و مادر و اجداد پیامبر متأثر از محیط زندگی خویش بتپرست بودهاند. تصریح قرآن بر کفر آزر، پدر ابراهیم(ع)، از ادله این گروه است. مکان زندگی اجداد پیامبر(ص) را در مکه، شِعْب (دره) ابیطالب، شعب بنیهاشم و شعب بنیعامر دانستهاند. برخی محققان، مدفن آخرین اجداد پیامبر پس از قصی را مکه و قبرستان ابوطالب دانستهاند.
سلسله نسب پیامبر(ص)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نسبشناسان با استناد به سخن پیامبر(ص) پدران ایشان را تا عدنان، جد بیستم وی، بدین ترتیب برشمردهاند: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قُصَی بن کِلاب بن مُرّة بن کَعب بن لُؤَی بن غالب بن فِهر بن مالک بن نَضر بن کنانة بن خُزَیمة بن مُدرِکة بن اِلیاس بن مُضَر بن نزار بن مَعَدّ بن عدنان. پیامبر(ص) از نام بردن نسب خویش از عدنان تا اسماعیل(ع) نهی کرد[۱] ؛ زیرا نسبشناسان در برشمردن آنان به اشتباه افتاده بودند.[۲] از این رو، شرححالنگاران، اجداد پیامبر را همانند خود پیامبر از عدنان آغاز میکنند.
زندگینامه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
۱. عَدْنان (جد بیستم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی مکنّا به ابومعد، به نام فرزندش معد، بود و او را «اُدّ» یا«اُدَد»[۳] نیز میخواندند. وی نخستین کسی بود که بر کعبه پردهانداخت و انصاب (نشانههای حدود حرم) را برنهاد.[۴] فرزندان عدنان در گذر زمان به تیرههای گوناگون قسمت و به عرب عدنانی (شمالی) نامآور شدند. قبایلی چون ربیعه، مُضَر، هوازان، بنیتمیم، کنانه و قریش از آن جملهاند.[۵]
۲. مَعَد (جد نوزدهم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
او مکنّا به ابوالدیث و نام مادرش مَهْدَد دختر لَهْم بن جِلْحَب بود.[۶] معد در زمان یورش بخت النصر به قوم یهود ۱۲ ساله بود. او به سرزمین شام رفت و تا پایان نبرد نزد بنیاسرائیل ماند.[۷] معد با دختری به نام معانه دختر جوشم(یا جشم)[۸] بن عدی بن جرهمی[۹] ازدواج کرد[۱۰] که ثمره آن، چهار پسر به نام قُضاعَه، قَنَص، إیاد و نزار بود.[۱۱]
۳. نِزار (جد هجدهم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کنیهاش ابوحیده[۱۲] و سرور و بزرگ قوم خود و در مکه ساکن بود. مادرش معانه[۱۳] نام داشت. پدرش هنگام تولد وی با کشتن شترانی بسیار، قبایل را اطعام کرد.[۱۴] نزار چهار پسر به نامهای مُضَر، ربیعه، اَنمار و ایاد داشت.[۱۵] او نخستین کسی بود که در زمان زندگانیاش وصیت نمود و اموال خود را میان فرزندانش قسمت کرد.[۱۶]
۴. مُضَر (جد هفدهم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کنیه او ابوالیاس[۱۷] و مادرش سوده[۱۸] دختر عَک بن عدنان[۱۹] بود. هنگامی که پدرش نزار اموالش را میان فرزندانش قسمت کرد، به او یک خیمه چرمی سرخ یا شتری سرخ رسید و از آن زمان به مُضَر الحمراء ملقب شد.[۲۰] وی از زیباترین مردان عصر خود بود. صدایی زیبا داشت و خردمند و حکیم بود. مضر دو پسر به نامهای الیاس و عَیلان داشت.[۲۱] پیامبر گرامی(ص) مردم را از بیاحترامی به آنان از این رو که بر دین ابراهیم(ع) بودهاند، برحذر داشته است.[۲۲]
۵. الیاس (جد شانزدهم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کنیه او ابوعمرو[۲۳] و نام مادرش رباب دختر حیده بن معد بن عدنان بود.[۲۴] وی در خردمندی شهره زمان و مَثَل او در عرب مانند لقمان حکیم در قومش بود.[۲۵] بر پایه گزارشی، وی از دگرگون شدن سنتهای ابراهیمی پدرانش ناخرسند بود و آن سنتها را به وضع پیشین خود بازگرداند. مردم از کارهای نیکش بسیار خرسند بودند. او نخستین کسی بود که شتران فربه را به کعبه هدیه کرد و رکن را پس از وفات حضرت ابراهیم(ع) بنا نهاد.[۲۶] الیاس از همسرش خندف (لیلی) پسرانی به نامهای مدرکه (عمرو)، طابخه و قمعه داشت.[۲۷]
۶. مُدرِکَه (جد پانزدهم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی بزرگترین فرزند الیاس، سرور فرزندان نزار[۲۸] و کنیهاش ابوهذیل[۲۹] و ابوعبدالرحمن[۳۰] بود. گفتهاند: از این رو وی را مدرکه خواندهاند که هر بزرگی و شرافتی را درک کرده بود. برای او دو فرزند به نامهای خزیمه و هذیل یاد کردهاند.[۳۱] برخی از دو فرزند دیگر به نام حارثه و غالب هم یاد نمودهاند.[۳۲]
۷. خُزَیمَه (جد چهاردهم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کنیهاش ابواسد[۳۳] و نام مادرش سلمی دختر اسلم ابن حاف بن قُضاعه بود.[۳۴] خزیمه از حُکام (داوران) عرب بود.[۳۵] وی فرزندانی به نام کنانه، اسد، اُسده، هون و عبدالله داشت.[۳۶] از نسل او قبایلی چون بنیاسد و قاره پدید آمدند.[۳۷]
۸. کِنانه (جد سیزدهم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
او به دوکنیه ابوقیس و ابونضر شهرت داشت.[۳۸] مادرش عوانه دختر سعد بن قیس بن عیلان یا هند دختر عمرو بن قیس بن عیلان است.[۳۹] عرب او را به بزرگی یاد میکرد و فضیلتهای بسیار برای وی گزارش کردهاند. فرزندان فراوان برای وی برشمردهاند که از جمله آنان نضر، مالک و مخرمه هستند.[۴۰]
۹. نَضْر (جد دوازدهم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نام دیگرش قیس و کنیهاش ابوالصلت[۴۱] بود که به سبب زیبارویی او را نضر خواندند.[۴۲] مادرش هاله، دختر سوید بن غطریف[۴۳] یا بره، دختر مر بن أد بن طابخه بود.[۴۴] به گفته یعقوبی، نضر نخستین کسی بود که به سبب بلندهمتی «قریش» نامیده شد. برخی نیز تجارت و ثروت وی را سبب این نامگذاری دانستهاند. به سخنی، مادرش او را قریش نامید. طوایف منسوب به نضر را قرشی گویند.[۴۵] مالک، یخلد و صلت فرزندان وی بودند.
۱۰. مالک (جد یازدهم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کنیهاش ابوحارث و مادرش عاتکه دختر عدوان بن عمرو بن قیس بن عیلان بود. فرزندانش فِهر و حارث نام داشتند.[۴۶]
۱۱. فِهر (جد دهم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی ملقب به قریش بود. برخی قریش را نام و فهر را لقب وی دانستهاند. فرزندان وی را قرشی و نسل دیگر برادران او را کنانی گفتهاند.[۴۷] مادر وی جندله دختر حارث بن مضاض بن عمرو جرهمی است.[۴۸] از ویژگیهای اخلاقی او این بود که با پرسوجو حاجتمندان را مییافت و به ایشان کمک میکرد. فرزندان وی غالب، محارب، حارث، اَسد، عوف، جون و ذئب بودند.[۴۹] به گزارشی فهر همراه مردم خود در برابر چهار پادشاه یمن ایستاد که قصد ربودن و بردن حجرالاسود به صنعا را داشتند و میخواستند حج را از مکه به صنعا منتقل کنند. او با کشتن سه تن از آنان و به اسارت گرفتن دیگری، ایشان را شکست داد و در این میان، فرزندش حارثه کشته شد.[۵۰]
۱۲. غالب (جد نهم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی مهتر فرزندان فهر و مادرش لیلی دختر حارث بن تمیم بود.[۵۱] وی فرزندانی به نام لؤی، تیم الادرم، یعلب، وهب، کثیر و حراق داشت[۵۲] ؛ اما ابن اسحاق تنها دو پسر برای او نام برده و مادرشان را سلمی دختر عمرو خزاعی دانسته است. ابن هشام از یک پسر دیگر به نام قیس از همین زن یاد کرده است.[۵۳]
۱۳. لُؤَیّ (جد هشتم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مادرش عاتکه دختر یخلد بن نضر بن کنانه بود. وی پس از مرگ پدرش جانشین او شد و به فضل و شرافت نامآور بود.[۵۴] منابع در تعیین فرزندان و همسران او اختلاف دارند.[۵۵] کعب، عامر، سامه، خزیمه از عائذه و نیز عوف، حارث و جُشَم از ماویه دختر کعب بن قین قضاعی، فرزندان او بودند. سعد، دیگر فرزند لؤی، از زنی به نام یسره دختر غالب بن هون بن خزیمه بود.[۵۶]
۱۴. کعب (جد هفتم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی مکنّا به ابوهصیص بود. او را شخصی بزرگوار، دانا و پناه درماندگان در قبیلهاش دانستهاند. او روز جمعه را که پیش از آن عَروبه خوانده میشد، جمعه نامید؛ زیرا در این روز قوم خود را جمع میکرد و پس از احترام و اکرام ایشان ظهور پیامبری از نسل خود را نوید میداد و به آنان سفارش میکرد تا در صورتی که به دیدن او موفق شدند، از وی پیروی کنند. وی آرزو میکرد تا در آن روزگار زنده باشد و ایشان را درک کند.[۵۷] جایگاه والای کعب در میان قریش موجب شد تا قریش سال وفات وی را مبدأ تاریخ خود قرار دهند و این تا مبدأ شدن عام الفیل ادامه داشت.[۵۸] برای کعب سه فرزند به نام مره، عدی و هصیص یاد کردهاند که مادرشان وحشیه دختر شیبان بن محارب بن فهر بود.[۵۹]
۱۵. مُرَّه (جد ششم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
او فرزندانی به نام کلاب از هند دختر سریر بن ثعلبة بن حارث و تیم و یقظه از مره دختر سعد بن بارق داشت.[۶۰]
۱۶. کِلاب (جد پنجم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
وی جد سوم حضرت آمنه(س) مادر پیامبر(ص) بود و پس از پدر، شرافت او و جایگاه خاندان مادری را به دست آورد که اجازه حج داشتند.[۶۱]
۱۷. قُصَیّ (جد چهارم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نام او زید و کنیهاش ابومغیره بود و از آن رو که پس از وفات پدر، مادرش او را به شام برد، به قصی (دور شده از وطن) ملقب شد. وی پس از بازگشت به مکه، ازدواج کرد و مهتری یافت و صاحب چهار پسر به نام عبدمناف، عبدالعزی، عبدالقصی و عبدالدار شد. پس از درگذشت حلیل، پدر زن قصی و بزرگ مکه، او ریاست مکه را در دست گرفت و با شکست قبایل رقیب چون خزاعه و بنیبکر، پراکندگان قریش را گرد آورد و برای آنها در مکه مکانهایی مشخص کرد. از این رو، او را «مُجْمِع» نیز گویند.[۶۲] تأسیس دارالندوه (مجلس مشورتی قریش) از دیگر کارهای وی بود.[۶۳]
۱۸. عبد مناف (جد سوم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نام وی مغیره بود و مادرش او را عبدمناف نامید.[۶۴] در سخاوت و فیضرسانی به مردم، گوی سبقت را از برادران خویش ربوده بود. از این رو، قریش او را فیاض میخواند. در زیبایی نیز ضرب المثل بود تا آنجا که به او قمر البطحاء میگفتند.[۶۵] به همین جهات، همگان او را برای جانشینی پدر و عهدهداری منصبهای او شایستهترین میدانستند. او شش پسر و شش دختر داشت: مطّلب، هاشم، عبدشمس، تماضر، حنه، قِلابه، بره و هاله که مادرشان عاتکه دختر مرة بن هلال بود و نوفل، ابوعمر و ابوعبید که مادرشان واقده دختر ابیعدی بود و ریطه که مادرش ثقفیه نام داشت[۶۶] .
۱۹. هاشم (جد دوم)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نام وی عمرو بود و بعدها به هاشم ملقب شد. از این رو، فرزندان او به بنیهاشم شهرت یافتند. هاشم پس از پدرش عهدهدار رفادت و سقایت حاجیان شد. وی فردی مهماننواز و بزرگوار بود تا آنجا که به عمرو العلی[۶۷] ، سید البطحاء و ابوالبطحاء شهرت یافت. در سالی که قحطی بر مکه حکمفرما شد، او با تهیه آرد از فلسطین نان پخت و با گوشت شتر طعام فراهم کرد و با دست خود نان در غذا خرد نمود. از این رو، به هاشم (خُردکننده) ملقب شد.[۶۸] او نخستین کسی بود که سفرهای زمستانی و تابستانی را برای تجارت با شام و یمن، در میان قریش جاری کرد.[۶۹]
۲۰. عبدالمطّلب (جد اول)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
او میان مردم به فیاض (بخشنده)[۷۰] و شیبة الحمد[۷۱] شهرت داشت. سخاوتمندی او را سبب این شهرت گفتهاند.[۷۲] وی بخشی از کودکی خود را میان قبیله مادرش، خَزْرَج، در شهر یثرب سپری کرد و سپس همراه مطلب، عموی خود، به سفارش هاشم به مکه بازگشت.[۷۳] پس از مطلب، برادرزادهاش عبدالمطلب مهمانداری حاجیان کعبه و آبرسانی را بر عهده گرفت[۷۴] و به کمک پسر بزرگش حارث، چاه زمزم را بازسازی کرد و به حافر الزمزم شهرت یافت.[۷۵] داستان ابرهه و نحوه رویاروییاش با عبدالمطلب از رخدادهای مهم دوران اوست.[۷۶] بر پایه روایتی، عبدالمطلب در قیامت به صورت یک امت شود، در حالی که سیمای پیامبران و شکوه پادشاهان را دارد.[۷۷]
بر پایه روایتی دیگر، رسول خدا(ص) پنج سنت عبدالمطلب در روزگار جاهلیت را برشمرده که خداوند آنها را در اسلام تأیید کرده است: حرام بودن همسر پدر بر پسران، پرداخت خمس گنجها و غنیمتها، آبرسانی به حاجیان، پرداخت دیه قتل با ۱۰۰ شتر، و طواف در هفت شوط.[۷۸]
اقدامات در مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اجداد پیامبر(ص) حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) بنیانگذاران مکه بودند. برخی از نیاکان ایشان مانند عبدمناف، هاشم و عبدالمطلب، مناصبی مهم چون سقایت (آب دادن به حاجیان)[۷۹] و رفادت (پذیرایی از حاجیان)[۸۰] و برخی نیز همانند عدنان[۸۱] ، الیاس[۸۲] و قصی بن کلاب (جد چهارم) افزون بر ریاست مکه، تولیت و پردهداری کعبه را نیز بر عهده داشتند.[۸۳] بزرگی و سروری[۸۴] بر مکه از ویژگیهای اجداد رسول خدا شمرده شده است.
محل زندگی و مزار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مکان زندگی اجداد پیامبر(ص) را در مکه، شِعْب (دره) ابیطالب، شعب بنیهاشم و شعب بنیعامر دانستهاند.[۸۵] اما از محل دفن بیشتر اجداد پیامبر(ص) اطلاعی در دست نیست. برخی محققان، مدفن آخرین اجداد پیامبر، از قصی تا عبدالمطلب، را مکه و قبرستان ابوطالب دانستهاند[۸۶] ، جز هاشم که بر پایه سخنی، در سفر تجاری شام در غزه، از شهرهای فلسطین، رحلت کرد و همان جا به خاک سپرده شد.[۸۷]
قبرهای مطهر آنان در شمال آن قبرستان در دامنه کوه قرار دارد و تا پیش از حکومت آل سعود، گنبد و بارگاه داشته و سفرنامهنویسان و مسافران به آن اشاره کردهاند. به گزارشی، گنبدهایی در این قبرستان بر روی آرامگاههای عبدمناف و عبدالمطلب، هاشم و دیگر اجداد پیامبر قرار داشته است.[۸۸] دعاهایی خاص برای زیارت قبرهای اجداد پیامبر روایت شده است.[۸۹]
اوصاف اجداد پیامبر(ص)[ویرایش | ویرایش مبدأ]
به گزارش منابع، اجداد پیامبر(ص) همگی از برترین افراد روزگار خود بودهاند.[۹۰] برخی از ویژگیهای آنان در منابع چنین آمده است:
- سخاوت و بذل و بخشش[۹۱] : اهدای شتران فربه به کعبه از سوی الیاس (جد شانزدهم)[۹۲] ، قربانی شتران و پذیرایی مردم و حاجیان از سوی عبدالمطلب، اطعام نزار (جد هجدهم)[۹۳] ، کمک فهر (جد دهم) به نیازمندان و اطعام هاشم (جد دوم)[۹۴] از آن جملهاند.
- سیمای زیبا: بیشتر اجداد پیامبر(ص) سیمایی زیبا داشتهاند. به گزارش منابع، این سیمای زیبا[۹۵] به سبب نور مقدس رسول خدا در وجود آنان بوده است.[۹۶] گفتهاند: هر بینندهای مجذوب زیبایی عدنان (جد بیستم) میشد[۹۷] و نضر (جد دوازدهم)[۹۸] به زیبایی نامآور بود.[۹۹] عبدمناف را به سبب زیبایی شگفتانگیزش قمر البطحاء لقب داده بودند.[۱۰۰]
- پاکدامنی و طهارت مولد: اجداد پیامبر همگی پاکدامن بودند[۱۰۱] و هیچ یک از آمیزشی نامشروع زاده نشده است.[۱۰۲] در این زمینه، روایتهایی معتبر از پیامبر(ص)[۱۰۳] و امامان معصوم:[۱۰۴] در دست است.
ایمان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
درباره ایمان نیاکان رسول خدا در میان مسلمانان اتفاقنظر وجود ندارد. موافقان و مخالفان، برای اثبات نظر خود ادلهای آوردهاند:
دیدگاه دانشوران شیعه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ایمان پدر و مادر رسول خدا(ص) و طهارت و پاکی ولادت همه پیامبران، از ویژگیهای اعتقادی امامیه است.[۱۰۵] شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ طوسی، معتقدند که همه نیاکان پیامبر از آدم(ع) تا عبدالله مسلمان بودهاند.[۱۰۶] شیخ مفید با اشاره به سخن صدوق، تصریح کرده است که به اجماع امامیه، پدران پیامبر(ص) موحد بودهاند.[۱۰۷] شیخ طوسی دلیل ایمان اجداد پیامبر را اجماع یاد کرده و یادآور شده است که اجماع امامیه به سبب وجود معصوم در میان آنان حجّت است. امامیه کتابهایی در اثبات این اعتقاد نگاشتهاند؛ مانند تنزیه الانبیاء نوشته سید مرتضی و مقصد الطالب فی ایمان آباء النبی و عمه ابیطالب اثر میرزا محمد گرگانی. طبرسی ذیل آیه {یا أبَتِ لا تَعبُدِ الشَّیطانَ} (سوره مریم، آیه ۴۴) با بیان این که خطاب متوجه پدر بزرگِ مادری ابراهیم(ع) بوده و نام پدر حقیقی ابراهیم، تارَخ است، به موحد بودن پدر و اجداد پیامبر(ص) تا آدم(ع) تصریح کرده است.[۱۰۸] از میان متأخران، مجلسی آنان را نه تنها مسلمان، بلکه از صدیقین دانسته که گروهی پیامبران خدا و دستهای دیگر از اوصیای معصوم بودهاند. به اعتقاد مجلسی، برخی از نیاکان رسول خدا(ص) ایمان خود را بر پایه مصالحی پنهان داشتهاند.[۱۰۹]
در کتب کلامی و تفسیری شیعه، آنجا که سخن از ایمان اجداد پیامبر(ص) به میان آمده، به ادله قرآنی، حدیثی، عقلی و تاریخی استناد شده است:
- دلیل قرآنی: برخی مفسران شیعه به آیه {وَتَقَلُّبَک فِی السَّاجِدِینَ} (سوره شعراء، آیه ۲۱۹) تمسک جسته و نیاکان پیامبر را مؤمن و ساجد شمردهاند.[۱۱۰] به اعتقاد متکلمان امامیه، حدیثهای فراوان در تفسیر این آیه، بر ایمان اجداد رسول خدا دلالت دارند.[۱۱۱] بر پایه منابع تفسیری، پیامبر(ص) در اصلاب پیامبران بود تا سرانجام نور او به عبدالله بن عبدالمطلب رسید.[۱۱۲] نیز از دو آیه {رَبَّنَا وَاجعَلنَا مُسلِمَینِ لَک وَمِن ذُرِّیتِنَا أُمَّةً مُسلِمَةً لَک} (سوره بقره، آیه ۱۲۸) و {وَجَعَلَها کلِمَةً باقِیةً فی عَقِبِهِ} (سوره زخرف، آیه ۲۸) برداشت کردهاند که باید کلمه «الله» در نسل حضرت ابراهیم تا روز قیامت بماند و جماعتی از نسل ایشان باشند که خداوند را در سرشت خود بپرستند.[۱۱۳] گویا این برآمده از دعای ابراهیم(ع) است که از خدا خواست او و فرزندانش را از عبادت بتها دور گرداند: {وَإِذ قَالَ إِبرَاهِیمُ رَبِّ اجعَل هَذَا البَلَدَ آمِنًا وَاجنُبنِی وَبَنِی أَن نَعبُدَ الأصنَامَ}. (سوره ابراهیم، آیه ۳۵) در اینجا مقصود از {هَذَا البَلَدَ} مکه و مراد از فرزندان، همان اجداد پیامبرند.[۱۱۴] نیز ابراهیم(ع) به گزارش قرآن کریم گفت: پروردگارا! من و خاندانم را از نمازگزاران قرار ده: {رَبِّ اجعَلنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَمِن ذُرِّیتِی}. (ابراهیم/۱۴، ۳۵)
- دلیل روایی: دستهای از روایتها بر پاک بودن پدران و مادران پیامبر دلالت دارند؛ مانند این روایت از پیامبر(ص): «لم نزل ننتقل من أصلاب الطاهرین إلی أرحام الطاهرات»؛ «پیوسته از صلبهای مردان پاک به رحمهای زنان پاک منتقل میشدم».[۱۱۵] و نیز این روایت: «خداوند ما را در صلب آدم قرار داد و سپس به صلبهای پدران و رحمهای مادران منتقل کرد و نجاست و شرک و گناه کفر به ما نرسید».[۱۱۶] این روایتها متواترند. کلمات «الطاهرین» و «الطاهرات» از یکتاپرست بودن آنان نشان دارد؛ زیرا خداوند فرموده: {إِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ}. (سوره توبه، آیه ۲۸) اگر در اجداد پیامبر کافری یافت میشد، معنا نداشت که همگی آنان طاهر دانسته شوند. برخی حکم طهارت در روایتها را پاکی از زنا دانستهاند؛ اما این توجیه را نمیتوان صحیح دانست؛ زیرا بدترین نجاستها شرک است. طهارت در این روایتها را یا باید در بر دارنده همه مصادیقش دانست یا شامل مصداق بارز آن شمرد که شرک است. افزون بر این، در برخی روایتها، پس از بیان طهارت پدران و مادران پیامبر(ص) از شرک، پاکدامنی آنان جداگانه یاد شده است.
در روایتی از ابن عباس، آمده است که پدر عدنان و مضر، اسد و... بر اسلام و آیین حضرت ابراهیم بودهاند.[۱۱۷] در حدیثی از پیامبر، خطاب به امام علی(ع) آمده است: ای علی! عبدالمطلب استقسام به ازلام (از اعمال دوران جاهلی) نمیکرد و بت نمیپرستید و از گوشت حیوانی که با نام بتها ذبح میکردند، نمیخورد و میگفت: من بر آیین ابراهیم هستم.[۱۱۸] در حدیثی، امام علی(ع) سوگند یاد کرده است که ابوطالب، عبدالمطلب، هاشم و عبدمناف، هیچگاه بت نپرستیدند و بر آیین ابراهیم بودند و به سوی بیت الحرام نماز میگزاردند.[۱۱۹]
دستهای دیگر از روایتها از شفاعت پیامبر برای نیاکانش سخن گفتهاند[۱۲۰] و بر پایه سخن قرآن کریم جایز نیست که پیامبر و مؤمنان برای مشرکان آمرزش خواهند و شفاعت کنند. (سوره توبه، آیه ۱۱۳) بر پایه روایتی، رسول خدا(ص) فرمان داد که مضر و ربیعه را دشنام دهند؛ زیرا آنان مسلمان بودهاند.[۱۲۱] - دلیل عقلی: متکلّمان امامیه بر آنند که اگر در پدران پیامبر ضعفی راه داشت، مردم از ایشان بیزار میشدند. آنان از این راه، به اثبات ایمان اجداد پیامبر از راه عقلی پرداختهاند.[۱۲۲]
- دلیل تاریخی: منابع تاریخی درباره ایمان اجداد پیامبر(ص) چندان گزارش ندادهاند؛ اما دلیلی صریح نیز بر شرک نیاکان پیامبر ارائه نکردهاند. از برخی گزارشها میتوان ایمان آنان را دریافت؛ مانند این که مردم عبدالمطلب را ابراهیم ثانی لقب داده بودند.[۱۲۳] نیز هنگامی که ابرهه برای تخریب کعبه به مکه هجوم برد و شتران عبدالمطلب را به غنیمت گرفت، وی به ابرهه گفت: «إِنَّ لِهَذَا البَیتِ رَبّاً یمنَعُه”[۱۲۴] یا: «أنی أنا رب الإبل و إن للبیت رباً سَیمنعه».[۱۲۵] در گزارشی دیگر آمده است که عبدالمطلب حلقه دَرِ کعبه را گرفت و از خداوند خواست ۱۰ پسر به او عطا کند.[۱۲۶]
دیدگاه دانشمندان اهل سنت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
برخی دانشوران اهل سنت مانند دانشمندان شیعه، بر ایمان و پاکی پدران پیامبر تأکید دارند[۱۲۷] ؛ اما بسیاری از ایشان آن را باور ندارند. در میان موافقان، دانشمندان نامآوری به چشم میخورند که به سختی با ادعای کفر اجداد پیامبر(ص) مخالفند[۱۲۸] ؛ مانند فخرالدین رازی[۱۲۹] که بر ادعای خود دو دلیل دارد:
- آیات ۲۱۸-۲۱۹ سوره شعراء: {الَّذِی یرَاک حِینَ تَقُومُ وَتَقَلُّبَک فِی السَّاجِدِینَ}؛ «خدایی که تو را میبیند؛ آنگاه که به عبادت برمیخیزی و آنگاه که در میان سجدهکنندگان منتقل میگردی». به گفته رازی، مراد از تقلّب و جابهجایی در میان ساجدان، انتقال نطفه پیامبر از صُلب یکتاپرست به صلب یکتاپرست دیگر است.
- حدیثی که بر پاکی پدران و مادران پیامبر تصریح دارد: «لَم أزَل أنْقُلُ مِن أصلابِ الطّاهِرینَ الی أرحام الطاهرات».
در دیدگاه سیوطی نیز خاندان و پدر و مادر پیامبر از «حُنَفا» و بر دین جدّشان ابراهیم(ع) بودهاند. او معتقد است که گروهی از دانشوران برجسته اهل سنت، مانند فخر رازی، بر همین عقیدهاند. سیوطی در تأیید نظریه فخر رازی، چند دلیل عقلی و روایی دیگر آورده و حدیثهایی از بخاری، بیهقی و ابونعیم و دیگر محدّثان گزارش کرده و سپس ادلهای از شهرستانی و ماوردی آورده است. به اعتقاد او ایمان نیاکان پیامبر را میتوان با دو دسته از روایتها ثابت کرد:
- روایتهایی که اجداد پیامبر(ص) را بهترین افراد زمان خود دانستهاند.
- حدیثهایی که تصریح دارند افراد یکتاپرست در هر روزگاری وجود داشتهاند.
با پیوند دادن این دو دسته روایت، یکتاپرستی نیاکان پیامبر ثابت میشود.
سیوطی کتابهایی در این زمینه نوشته است که عبارتند از: الدرج الرفیعة فی الآباء الشریفه، المقاصد السندسیة فی النسبة المصطفویه، التعظیم و المنّة بأن أبوی رسول اللَّه صلی الله علیه و آله فی الجنّه، السبل الجلیة فی الآباء العلیه، مسالک الحنفاء فی نجاة آباء المصطفی و نشر العلمین فی اثبات عدم وضع حدیث احیاء ابویه صلی الله علیه و آله واسلامهما علی یدیه. از دیگر دانشمندان اهل سنت، سخاوی مورخ نامآور است که به گفته خود، در این موضوع یک جلد کتاب نوشته است.
آلوسی ذیل آیه {وَ تَقَلُّبَک فِی السَّاجِدِینَ} (سوره شعراء، آیه ۱۹) بر ایمان پدر و مادر رسول خدا تأکید و یادآوری کرده است که استدلال به این آیه را بسیاری از بزرگان اهل سنت پذیرفتهاند.[۱۳۰] او در رد انحصار این عقیده به شیعه، به سخنان بسیاری از اهل سنت پرداخته که عقیده دارند آزر پدر حضرت ابراهیم(ع) نبوده و در میان پدران پیامبر هیچ کافری وجود نداشته است.[۱۳۱] کتانی حدیثهای دلالتگر بر یکتاپرستی نیاکان پیامبر را متواتر شمرده و آنان را از کفر، عیب و پلیدی روزگار جاهلیت، پاک دانسته است.[۱۳۲] بر پایه برخی پژوهشهای معاصر، ماوردی، رازی، سنوسی و تلمسانی از دانشمندان اهل سنت، به ایمان نیاکان رسول خدا تصریح دارند.[۱۳۳]
گفتهاند: ابن عربی در پاسخ کسی که پدر پیامبر را دوزخی خواند، خود او را به موجب این آیه: {إِنَّ الَّذِینَ یؤذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ} (سوره احزاب، آیه ۵۷) ملعون و دوزخی دانست.[۱۳۴] عمر بن عبدالعزیز اموی (حکومت: ۹۹-۱۰۱ق.) کسی را که پدر پیامبر(ص) را کافر خوانده بود، شایسته کتابت در دیوان ندانست. نیز وی سلیمان بن سعد را به سبب داشتن چنین عقیدهای از دیوان عزل کرد.[۱۳۵]
در برابر این گروه، بسیاری از اهل سنت بر این باورند که پدر و مادر و اجداد پیامبر متأثر از محیط زندگی خویش بتپرست بودهاند.[۱۳۶] حتی برخی، از جمله ابراهیم حلبی و علی القاری، در این زمینه کتاب و رساله نوشتهاند.[۱۳۷] تصریح قرآن بر کفر آزر، پدر ابراهیم(ع)، از ادله این گروه است. اما برخی مورخان اهل سنت مانند ابن حجر، اجماع مورخان را گزارش کردهاند که آزر پدر ابراهیم(ع) نبوده، بلکه عمو یا جد مادری وی بوده و نام پدر او تارخ است و اطلاق «اَب» بر عمو از روی توسّع و مجازگویی است؛ چنانکه در آیه ۱۳۳ سوره بقره خداوند اسماعیل را از اجداد یعقوب(ع) شمرده است، در حالی که عموی یکی از اجداد او بوده است. کلمه «اَب» بر مربی، عمو و جد نیز اطلاق میگردد، برخلاف «والد» که تنها به پدر بیواسطه گفته میشود. برخی از مخالفان ایمان اجداد پیامبر(ص) به رغم اعتقاد به آن، با استدلال به حرمت آزردن پیامبر(ص)، طرح این مسئله را حرام دانستهاند.[۱۳۸] به نظر میرسد هدف مخالفان از طرح مسئله شرک اجداد پیامبر(ص)، تطهیر بزرگان خودشان بوده که نه تنها اجدادشان مشرک بودهاند، بلکه خود نیز مدتی بسیار در شرک زیستهاند.
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۴۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۶؛ بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۰۴-۱۰۶.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۴۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۶؛ بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۰۵.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱-۲؛ الطبقات، ج۱، ص۶۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۳؛ سبل الهدی، ج۱، ص۲۹۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۹۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۹۴؛ الاکتفاء، ج۱، ص۱۱-۱۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۷۰.
- ↑ الکامل، ج۱، ص۲۷۲.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۹؛ الاکتفاء، ج۱، ص۱۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۷۰.
- ↑ الاکتفاء، ج۱، ص۱۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۸؛ الانساب، ج۱، ص۲۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۶۸؛ الانساب، ج۱، ص۳۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۸؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۹۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۳.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۹۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۶؛ الکامل، ج۲، ص۳۲؛ المنتظم، ج۲، ص۲۳۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۶.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۵۴.
- ↑ الاکتفاء، ج۱، ص۱۹-۲۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸-۳۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۱؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۹۹.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۱۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۹۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۱؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۹۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۹.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۵۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۱؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۹؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۶۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۲-۲۳۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۶۳-۲۶۵.
- ↑ المحبّر، ص۵۰؛ الکامل، ج۲، ص۲۶.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۴۶.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۹۵.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۹۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۵.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۳۹-۴۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۹۵-۹۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۹۶؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۴.
- ↑ الروض الانف، ج۱، ص۵۱-۵۲؛ سبل الهدی، ج۱، ص۲۷۸.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۰۳؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۷.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۴-۵۸؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸.
- ↑ الروض الانف، ج۱، ص۴۷؛ سبل الهدی، ج۱، ص۲۷۲.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۶۱-۶۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۱؛ شرف النبی، ص۱۷-۱۸.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۶۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۶؛ الطبقات، ج۱، ص۶۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۴۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۷۱؛ اعلام النبوه، رازی، ص۷۷؛ اعلام النبوه، ماوردی، ص۱۸۲.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۵۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۷۱-۷۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۴۷-۲۴۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۴۷.
- ↑ الخصال، ص۳۱۲-۳۱۳.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۲-۲۵۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۳؛ سبل الهدی، ج۱، ص۲۹۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ اعلام النبوه، ماوردی، ص۲۰۲.
- ↑ اعلام النبوه، ماوردی، ص۲۰۲.
- ↑ حج در اندیشه اسلامی، ص۳۰۶.
- ↑ آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۵۱-۵۲.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۶۴؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۴؛ البلدان، ص۱۶۷.
- ↑ مرآة الحرمین، ص۶۵.
- ↑ مفتاح الجنات، ج۲، ص۶-۸.
- ↑ مسند احمد، ج۴، ص۱۶۶؛ الخصال، ص۵۵۹؛ المستدرک، ج۳، ص۲۴۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۶، ۱۷۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۲؛ الاکتفاء، ج۱، ص۳۴-۳۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ الاکتفاء، ج۱، ص۱۱.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۶۲-۶۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۱.
- ↑ عمدة الطالب، ص۲۶؛ الاکتفاء، ج۱، ص۱۵، ۳۴-۳۶.
- ↑ الاکتفاء، ج۱، ص۱۵، ۳۴-۳۶.
- ↑ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۷.
- ↑ لسان العرب، ج۵، ص۲۱۲، «نضر».
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳.
- ↑ الروض الانف، ج۱، ص۴۷؛ عمدة الطالب، ص۲۶؛ سبل الهدی، ج۱، ص۲۷۲.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۳، ص۴۰۱؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۳۱۴.
- ↑ المصنف، ج۷، ص۴۰۹؛ الطبقات، ج۱، ص۲۰-۲۱، ۵۰.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۷۵؛ اوائل المقالات، ص۴۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۹۷، ص۲۰۳؛ شیعهشناسی، ج۱، ص۲۵۸-۲۵۹.
- ↑ تصحیح اعتقادات امامیه، ص۱۳۹؛ التبیان، ج۴، ص۱۷۵؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص۴۹.
- ↑ تصحیح اعتقادات امامیه، ص۱۳۹.
- ↑ اوائل المقالات، ص۴۵-۴۶.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۲، ص۴۹.
- ↑ نک: منهج الصادقین، ج۶، ص۴۵۷.
- ↑ دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۶۰۶.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۱۲۵؛ مجمع البیان، ج۷، ص۳۲۳-۳۲۴.
- ↑ تفسیر سمرقندی، ج۳، ص۲۵۶؛ التبیان، ج۹، ص۱۹۴.
- ↑ تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۲۴۵؛ البرهان، ج۳، ص۳۱۱.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۲۰۶؛ اوائل المقالات، ص۴۶؛ الدر المنثور، ج۵، ص۹۸.
- ↑ الدر المنثور، ج۵، ص۹۸؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص۴۸؛ ج۱۵، ص۱۱۹.
- ↑ سبل الهدی، ج۱، ص۲۹۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۴، ص۵۶.
- ↑ الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۰۷۵؛ بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۴۴؛ ج۳۵، ص۸۱؛ الغدیر، ج۷، ص۳۸۷.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵؛ بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۰۸.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۴۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۶.
- ↑ کشف المراد، ص۴۷۱-۴۷۲؛ حق الیقین، ص۱۴۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱؛ العدد القویه، ص۱۳۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۷، ص۲۲۶.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۴.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۲۹.
- ↑ تصحیح اعتقادات امامیه، ص۱۳۹؛ التبیان، ج۴، ص۱۷۵؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص۴۹.
- ↑ نک: شیعهشناسی، ج۱، ص۲۵۲-۲۶۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۴، ص۵۳۷؛ تفسیر لاهیجی، ج۳، ص۴۰۲.
- ↑ روح المعانی، ج۱۰، ص۱۳۴؛ شیعهشناسی، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ روح المعانی، ج۱۰، ص۱۳۵.
- ↑ النظم المتناثر، ص۲۰۲.
- ↑ الصحیح من سیرة النبی، ج۲، ص۱۸۶؛ نک: شیعهشناسی، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ الدر المنیفه، ص۱۷.
- ↑ الدر المنیفه، ص۱۹.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۴، ص۵۳۷؛ البحر المحیط، ج۸، ص۱۹۸.
- ↑ شیعهشناسی، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ روح البیان، ج۱، ص۲۱۸.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- آثار اسلامی مکه و مدینه: رسول جعفریان، قم، مشعر، ۱۳۷۳ش
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م.۲۸۲ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق
- اعلام النبوه: ابوحاتم رازی، بیروت، دار الساقی، ۲۰۰۳م
- اعلام النبوه: الماوردی (م.۴۵۰ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، مکتبة الهلال، ۲۰۰۰م
- الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله و الثلاثة الخلفاء: سلیمان بن موسی الکلاعی (م.۶۳۴ق.)، به کوشش عبدالواحد، قاهره، مکتبة الخانجی
- انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدر آباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق
- اوائل المقالات: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش الانصاری، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق
- بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق
- البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م.۷۵۴ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق
- بحر العلوم: السمرقندی (م.۳۷۵ق.)، به کوشش عمر بن غرامه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۶ق
- البرهان فی تفسیر القرآن: البحرانی (م.۱۱۰۷ق.)، قم، البعثه، ۱۴۱۵ق
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف
- البلدان: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۳ق
- تاریخ الخمیس: حسین بن محمد الدیاربکری (م.۹۶۶ق.)، بیروت، مؤسسة شعبان، ۱۲۸۳ق
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق
- التبیان: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- تصحیح اعتقادات الامامیه: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش درگاهی، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق
- تفسیر القمی: القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق
- التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م.۶۰۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق
- تفسیر شریف لاهیجی: شریف لاهیجی (م.۱۰۸۸ق.)، به کوشش حسینی و آیتی، انتشارات علمی، ۱۳۶۳ش
- تفسیر فرات الکوفی: الفرات الکوفی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش محمد کاظم، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ش
- جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- حج در اندیشه اسلامی: سید علی قاضی عسکر، مشعر، ۱۳۷۵ش
- حق الیقین فی معرفة اصول الدین: شبّر (م.۱۲۲۰ق.)، قم، انوار الهدی، ۱۴۲۴ق
- الخرائج و الجرائح: الراوندی (م.۵۷۳ق.)، قم، مؤسسة الامام المهدی[
- الخصال: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق
- دانشنامه کلام اسلامی: جعفر سبحانی، قم، مؤسسه امام صادق۷، ۱۳۸۷ش
- الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق
- تفسیر روح البیان: بروسوی (م.۱۱۳۷ق.)، بیروت، دار الفکر
- روح المعانی: الآلوسی (م.۱۲۷۰ق.)، به کوشش علی عبدالباری، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- الروض الانف: السهیلی (م.۵۸۱ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
- السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه
- شرف النبی: خرگوشی (م.۵۰۶ق.)، ترجمه: راوندی، تهران، بابک، ۱۳۶۱ش
- شیعهشناسی و پاسخ به شبهات: علی اصغر رضوانی، تهران، مشعر، ۱۳۸۴ش
- الصحیح من سیرة النبی(ص): جعفر مرتضی العاملی، بیروت، دار السیره، ۱۴۱۴ق
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- العدد القویة لدفع المخاوف الیومیه: علی بن یوسف الحلی (م.۷۳۶ق.)، به کوشش رجایی، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۸ق
- عمدة الطالب: ابن عنبه (م.۸۲۸ق.)، به کوشش محمد حسن، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۰ق
- الغدیر: الامینی (م.۱۳۹۰ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۶ش
- الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق
- کشف المراد: العلامة الحلی (م.۷۲۶ق.)، به کوشش حسن زاده آملی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق
- لسان العرب: ابن منظور (م.۷۱۱ق.)، قم، ادب الحوزه،۱۴۰۵ق
- مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق
- المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده
- مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا، ترجمه: انصاری، مشعر، ۱۳۷۷ش
- المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر
- المصنّف: عبدالرزاق الصنعانی (م.۲۱۱ق.)، به کوشش حبیب الرحمن، المجلس العلمی
- من لا یحضره الفقیه: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق
- المنتظم: ابن الجوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق
- منهج الصادقین: فتح الله کاشانی (م.۹۸۸ق.)، تهران، کتابفروشی محمد حسن علمی، ۱۳۳۶ش
- النظم المتناثر: محمد جعفر کتانی، مصر، دار الکتب السلفیه.