بنی‌نضیر

از ویکی حج
(تغییرمسیر از یهودیان بنی‌نضیر)
بنی‌نضیر
نسب بنی‌اسرائیل، قبیله جذام
مکان شامات، یثرب
اشخاص مهم سلام بن مشکم، حیی بن اخطب، سلام بن ابی‌الحقیق، اسیر بن رزام
شاخه‌ای از یهود
مذهب یهودی

بنی‌نضیر، از قبیله‌های یهودی ساکن مدینه که پیامبر اسلام با آنها معاهده صلح بست ولی پیمان شکنی و اقدام آنها برای ترور پیامبر(ص) منجر به کارزاری شد که به همین نام معروف است. داستان غزوه بنی‌نضیر که با اخراج آن‌ها از مدینه خاتمه یافت در سوره حشر نقل شده است.

تاریخ دقیق سکونت آنان در یثرب مشخص نیست ولی بر اساس آنچه در منابع اسلامی آمده اطلاع آن‌ها از محل ظهور پیامبر آخر الزمان دلیل مهاجرتشان به این منطقه بوده است.

بنی‌نضیر به دلیل روابط گسترده با دیگر قبایل، توان نظامی و اقتصادی بالا و نیز نفوذ فرهنگی، از قبایل اثرگذار یهودی مدینه در دوران پیامبر و پیش از آن بودند. سلام بن مشکم و حیی بن اخطب از برجسته‌‌ترین سران این قبیله بودند.

بنابر گزارش‌های تاریخی، در پی آشکار شدن ارتباط بنی‌نضیر با قریش علیه پیامبر و طرح آنان برای قتل پیامبر، آن حضرت قلعه‌های آنان را محاصره کرد و آنان مجبور به خروج از مدینه شدند. رسول خدا(ص) اموال برجای مانده را میان مهاجران تقسیم کرد تا وظیفه حمایت از مهاجران توسط انصار پایان پذیرد.

اقتصاد بنی‌نضیر بر باغداری و دامداری استوار بود. داشتن باغ‌های وسیع خرما و نیز انتقال به منطقه عالیه یثرب موجب رونق اقتصادی و ثروتمندشدن آنها گردیده بود. بنی‌نضیر از جایگاه دینی بهتری نسبت به قبایل یهودی دیگر برخوردار بودند به طوری که مردم برای گشایش کارها به آنان نذر می‌کردند و در مورد پیامبر آخرالزمان و نشانه‌هایش از آنان سؤال می‌کردند.

روابط بنی‌نضیر با مسلمانان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پیامبر اکرم(ص) بنی‌نضیر را به اسلام فراخواند و پیشگویی‌های راهبی به نام ابن‌هیبان درباره ظهور پیامبر آخرالزمان را برای آن‌ها یادآور شد.[۱] آن‌ها به پیامبر امید دادند که در آینده و با شناخت بیشتر از اسلام، مسلمان خواهند شد و موافقت کردند که تا آن هنگام متعرض یکدیگر نشوند. پیامبر اسلام با آن‌ها نیز پیمان صلح بست و مقرر شد هر یک از طرف‌های پیمان که آن را نقض کند، با کشتار مردان و اسارت زنان و فرزندان و مصادره اموال مجازات شود.[۲]

غزوه بنی نضیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پیمان شکنی و اقدام به ترور رسول خدا(ص) از سوی بنی‌نضیر سبب بروز کارزاری شد که به غزوه بنی‌نضیر معروف است. روایات تاریخی در خصوص جزيیات این واقعه متفاوت است.
براساس برخی منابع، در سال سوم هجری بنی‌نضیر به منظور ترور پیامبر اسلام(ص) از او دعوت کردند در مکانی بیرون از مدینه با چند عالم یهودی که زیر لباس خود خنجرهایی را مخفی کرده بودند به گفتگو درباره اسلام بنشیند.[۳] اما یکی از زنان آن‌ها حقیقت را برملا ساخت و پیامبر به مدینه بازگشت. براساس روایت دیگر در سال چهارم هجری پیامبر برای درخواست کمک در پرداخت دیه‌ی دو تن از افراد قبیله بنی‌عامر که توسط یکی از صحابه کشته شده بودند نزد بنی‌نضیر رفت.[۴] آن‌ها از پیامبر(ص) خواستند که قدری درنگ کند تا این مبلغ را برای او گردآوری کنند و پنهانی تصمیم گرفتند با رها کردن سنگی از روی قلعه پیامبر(ص) را به قتل برسانند.[۵] اما پیامبر(ص) این نقشه را دریافت و به سرعت به مدینه بازگشت.[۶] پس از بروز دشمنی بنی‌نضیر، پیامبر به آن‌ها 10 روز فرصت داد تا مدینه را ترک کنند و سالانه برای برداشت محصول خرما بازگردند و گرنه خونشان هدر خواهد بود.[۷] عبدالله بن ابی پیامی برای بنی‌نضیر فرستاد و ضمن وعده یاری از آن‌ها خواست ایستادگی کنند.[۸] حُیَی بن اخطب پیشنهاد او را پدیرفت و خود را آماده رویارویی با پیامبر کرد.[۹] رسول خدا، علی(ع) را به عنوان فرمانده سپاه تعیین کرد[۱۰] و به سوی بنی‌نضیر به راه افتاد و قلعه‌های آنان را محاصره کرد.[۱۱] محاصره چندین روز به طول کشید و در این مدت درگیری‌های محدودی درگرفت.[۱۲] [۱۳] حُیَی که از رسیدن کمک‌های وعده داده شده نا امید شده بود خواست تا بر پایه پیشنهاد پیشین پیامبر که دارایی آن‌ها را محترم شمرده بود، سازش کند؛ اما پیامبر نپذیرفت و از آن‌ها خواست همه تجهیزات نظامی، مزارع و باغ‌های خود را وانهند و تنها دارایی‌های منقول را با خود برداشته و از آن منطقه کوچ کنند.[۱۴] سران بنی‌نضیر از بیم این که مبادا وضعیت سخت‌‌تر شود، به شرایط پیامبر تن دردادند و اثاث خود را بر پشت شتران بار زدند و خانه‌های خویش را ویران کردند تا قابل سکونت نباشد و در و چارچوبه‌های خانه را نیز با خود بردند.[۱۵] گفته شده 600 شتر، اثاث و افراد بنی‌نضیر را از محله‌های مدینه گذراندند.[۱۶] بیشتر تیره‌های بنی‌نضیر پس از اخراج، در حیره عراق، اریحای فلسطین و اَذْرَعات شام پراکنده شدند و تنها آل ابی‌الحُقَیق و آل حُیَی بن اَخْطَب در خیبر سکونت گزیدند.[۱۷]
آیاتی از سوره حشر به گزارش غزوه بنی‌نضیر پرداخته است.

غنایم[ویرایش | ویرایش مبدأ]

340 شمشیر، [۱۸] 50 زره و 50 نیزه از غنایم این غزوه بود[۱۹] که از میان آن‌ها، رسول خدا­(ص) شمشیر معروف ابی‌الحُقَیق را به سعد بن مُعاذ از بزرگان اوس بخشید.[۲۰]
پیامبر برخی از زمین‌های بنی‌نضیر را میان حدود 100 تن از مهاجرین و تنی چند از فقرای انصار که برخی از آن‌ها در کشتن تیراندازان بنی‌نضیر نقش داشتند، تقسیم کرد.[۲۱] باقی زمین‌ها در اختیار پیامبر ماند و پیامبر غلام خود ابورافع را بر آن گمارد[۲۲] و خود در آن کشاورزی می‌کرد و مواد غذایی سالانه خانواده خود و بنی‌عبدالمطلب را تامین می‌کرد.[۲۳] آن‌گاه افزوده درآمد این زمین‌ها صرف هزینه‌های نظامی می‌شد یا در بیت المال گرد می‌آمد.[۲۴] پس از رحلت پیامبر، ابوبکر زمین‌های یاد شده را مصادره کرد که با مخالفت حضرت زهرا(س) مواجه شد.[۲۵] و پس از وفات فاطمه(س)، علی(ع) با درخواست سهم الارث وی از ابوبکر، کار ابوبکر را تخطئه کرد.[۲۶] عمر تا دو [۲۷] یا چند سال[۲۸] پس از خلافتش همچنان بر سیره ابوبکر پا فشرد؛ اما سپس تصمیم گرفت آن زمین‌ها را بازگرداند.[۲۹] در روزگار خلافت عثمان[۳۰] زمین‌های یاد شده در اختیار بنی‌فاطمه قرار گرفت تا آن که بنی‌عباس در دوره خلافت خود با ادعای آن که این باغ‌ها سهم الارث عباس عموی پیامبر بوده است، آن را به سود خود مصادره کردند.[۳۱]

بنی‌نضیر پس از اخراج از مدینه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

سران بنی‌نضیر پس از تبعید از مدینه برای رویارویی با پیامبر از سران قریش یاری خواستند و به آن‌ها وعده حمایت مالی دادند.[۳۲] آن‌ها قبایلی بزرگ چون غطفان و قَیس بن عیلان را با خود همراه ساختند و زمینه نبرد احزاب را فراهم آوردند.[۳۳] بخشی از بنی‌نضیر، خود، در این جنگ حضور داشتند[۳۴] و وعده یاری یهودیان بنی‌قریظه ساکن در مدینه را نیز به سپاه احزاب داده بودند.[۳۵] حُیَی، رهبر بنی‌نضیر، پنهانی نزد بنی‌قریظه شتافت و آن‌ها را در نبرد احزاب همراه خود ساخت[۳۶] اما چون نبرد به پایان رسید و پیامبر بنی‌قریظه را محاصره کرد، در میان بنی‌قریظه و به حکم سعد بن معاذ کشته شد.[۳۷]
شاخه‌هایی از بنی‌نضیر چون آل ابی‌الحقیق که گنجینه بنی‌نضیر نیز در اختیار آن‌ها بود، در یکی از دژهای خیبر به نام کتیبه مستقر بودند. این قلعه از واپسین قلعه‌هایی بود که در غزوه خیبر به سال هفتم ق. مورد حمله قرار گرفت. آن‌ها پس از 14 روز محاصره با پیامبر سازش کردند که در برابر پرداخت همه دارایی‌ها و تسلیحات خود اجازه یابند از خیبر کوچ کنند. آن‌ها گنجینه خود را در خرابه‌ای پنهان کردند و به بهانه این که همه آن را هزینه کرده‌اند، از دادن آن به پیامبر سر باز زدند.
در این مدت، کوشش یکی از زنان بنی‌نضیر برای مسموم ساختن پیامبر ناکام ماند.[۳۸] پیامبر چون گنجینه یاد شده را یافت و سازش مذکور نقض شد، برخی مردان آن‌ها را کشت و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفت.[۳۹]

بنی‌نضیر در قرآن[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در قرآن نام بنی‌نضیر نیامده است؛ اما بخشی از آیات سوره حشر درباره یهودیان بنی‌نضیر و رویارویی آنها با پیامبر اکرم(ص) است.[۴۰] گفته شده دلیل نام‌گذاری این سوره نیز همین است که به حشر و آوارگی یهودیان بنی‌نضیر پرداخته است. نام دیگر این سوره، «بنی‌نضیر» است.[۴۱]

نسب و تاریخچه حضور در مدینه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در حالیکه برخی شرق‌شناسان بنی‌نضیر را از قبایل عرب یهودی شده دانسته و بنی‌اسرائیلی بودن آن‌ها را نامعقول شمرده‌اند.[۴۲] گفته می‌شود بر اساس گزارش‌های تاریخی نسب بنی‌نضیر از طریق‌ هارون بن عمران به یعقوب(ع) می‌رسد[۴۳] و تغییرات فرهنگی و زبانی آنها ناشی از اوضاع اقلیمی و فرهنگی حجاز بوده است.[۴۴]
گفته می‌شود یهودیان پیش از اوس و خزرج در مدینه ساکن شدند و تا زمان آمدن آن‌ها قدرت را در اختیار داشتند.[۴۵] در برخی منابع اسلامی، علت مهاجرت آن‌ها به یثرب، آگاهی ایشان از ظهور پیامبر آخر الزمان بیان شده است.[۴۶]

شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بنی‌نضیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از روابط بنی‌نضیر با قبایل خرد و کلان یهودی یثرب، آگاهی چندان در دست نیست، جز آن که در برابر یهودیان بنی‌قَیْنُقاع که هم‌پیمان خزرج بود، جنگیده بودند.[۴۷] تنها نکته‌ای که از روابط بنی‌نضیر با یهودیان بنی‌قُرَیظَه مورد توجه قرار گرفته، آن است که آن‌ها در روابط حقوقی خود با بنی‌قریظه تبعیض روا می‌داشتند و آنان ناچار بودند دیه خود را به صورت مضاعف به بنی‌نضیر بپردازند.[۴۸]
آن‌ها در درگیری‌های اوس و خزرج[۴۹] کنار اوس بر ضد خزرج جنگیده بودند.[۵۰] هنگامی که بنی‌نضیر پیمان خود را با پیامبر شکستند، رسول خدا به نشانه ابطال پیمان اوس با آن‌ها، در مقدمات غزوه‌ای که بر ضد آن‌ها شکل داد، اوسیان را در آن شریک ساخت و پس از تبعید بنی‌نضیر، پیامبر به نشانه قدردانی، شمشیر معروف آل ابی‌حُقَیْق از خانواده‌ای برجسته از بنی‌نضیر را به سعد بن مُعاذ، بزرگ اوسیان، بخشید.[۵۱] گزارش‌های دوران جاهلیت و عهد اسلامی تا سال سوم هجرت از ریاست سلام بن مشکم بر قبیله بنی‌نضیر گزارش می‌دهند.[۵۲] اما در رویدادهای بعد، نام حُیَی بن اَخْطَب به عنوان رئیس قبیله به چشم می‌خورد.[۵۳] این دو از برجسته‌‌ترین سران بنی‌نضیرند. پس از حُیَی که به سال پنجم هجرت همراه با مردان بنی‌قریظه کشته شد، [۵۴] ابورافع سلام بن ابی‌الحُقَیقْ و پس از او اُسَیر بن رزام ریاست بنی‌نضیر را بر عهده گرفتند.[۵۵]

اقتصاد بنی‌نضیر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اقتصاد بنی‌نضیر با توجه به منابع آب منطقه مسکونی آنان، بیشتر بر باغداری و دامداری استوار بود. آن‌ها افزون بر حومه یثرب، در خیبر[۵۶] در 165 کیلومتری شمال مدینه در راه شام[۵۷] و ذی الجَدر[۵۸] نیز باغ‌هایی با انواع خرما در اختیار داشتند[۵۹] که هر یک پس از 30 سال به بار می‌نشست.[۶۰] منابع تنها به نام هفت باغ که به مُخَیریق تعلق داشته، اشاره کرده‌اند.[۶۱] بر پایه روایاتی، منبت[۶۲] یا دلال[۶۳] نام باغی از آنِ بنی‌نضیر بوده که احیای آن به دست سلمان فارسی شرط آزادی او از قید بردگی تعیین شده بود.[۶۴]

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج2، ص503؛طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج1، ص158؛مقریزی، امتاع الاسماع،۱۴۲۰ق، ج13، ص304.
  2. طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج1، ص158؛مجلسی، بحار الانوار،۱۴۰۳ق، ج19، ص111.
  3. تفسیر ثعلبی، ج9، ص268؛صالحی شامی، سبل الهدی، ۱۴۱۴ق، ج4، ص317.
  4. سیوطی، الدر المنثور، ۱۳۶۵ق، ج2، ص266؛حلبی، السیره الحلبیه، ۱۴۰۰ق، ج2، ص559-560.
  5. ابن‌هشام، السیره النبویه، ۱۳۸۳ق، ج3، ص682؛ابن‌سعد، الطبقات، دار صادر، ج2، ص57؛طبری، تاریخ طبری،۱۴۰۳ق، ج2، ص223-224.
  6. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج1، ص365؛ابن‌سعد، الطبقات، دار صادر، ج2، ص57؛بیهقی، دلائل النبوه، ۱۴۰۵ق، ج3، ص183؛ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۰ق، ج2، ص150.
  7. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۳۶۹.
  8. ابن‌هشام، السیره النبویه، ۱۳۸۳ق، ج3، ص683؛ابن‌سعد، الطبقات، دار صادر، ج2، ص57؛طبری، تاریخ طبری،۱۴۰۳ق، ج2، ص224-225.
  9. قمی، تفسیر القمی،۱۴۰۴ق، ج2، ص359؛حویزی، نور الثقلین، ۱۳۷۳ش، ج5، ص272؛ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج1، ص368.
  10. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج1، ص371؛حلبی، السیره الحلبیه، ۱۴۰۰ق، ج2، ص562.
  11. ابن‌هشام، السیره النبویه، ۱۳۸۳ق، ج3، ص683.
  12. ابن‌سعد، الطبقات، دار صادر، ج2، ص44-45؛واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج1، ص370-371.
  13. ابن‌سعد، الطبقات، دار صادر، ج3، ص567؛سیوطی، الخصائص الکبری،۱۹۸۵م، ج2، ص399.
  14. ابن‌هشام، السیره النبویه، ۱۳۸۳ق، ج3، ص683؛طبری، تاریخ طبری،۱۴۰۳ق، ج2، ص225؛بلاذری، فتوح البلدان،۱۹۵۶، ج1، ص18.
  15. بغوی، تفسیر بغوی، دارالمعرفه، ج4، ص315؛حلبی، السیره الحلبیه، ۱۴۰۰ق، ج2، ص565؛دیاربکری، تاریخ الخمیس، ۱۲۸۳ق، ج1، ص462.
  16. ابن‌سعد، الطبقات، دار صادر، ج2، ص58؛مجلسی، بحار الانوار،۱۴۰۳ق، ج20، ص165.
  17. طبری، تاریخ طبری،۱۴۰۳ق، ج2، ص226؛طبرسی، مجمع البیان، ۱۴۱۵ق، ج9، ص386-387؛کحلانی، سبل السلام، ۱۳۷۹ق، ج4، ص63.
  18. حلبی، السیره الحلبیه، ۱۴۰۰ق، ج2، ص567.
  19. ابن سید الناس، عیون الاثر، ۱۴۱۴ق، ج2، ص73؛مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳، ج20، ص166.
  20. حلبی، السیره الحلبیه، ۱۴۰۰ق، ج2، ص569.
  21. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج2، ص489.
  22. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج1، ص378.
  23. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج2، ص490؛بلاذری، فتوح البلدان،۱۹۵۶م، ج1، ص20؛ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۸ق، ج4، ص87.
  24. صحیح البخاری، ج4، ص43؛ابو داوود، سنن ابی‌داود، ۱۴۱۰ق، ج2، ص22.
  25. ابن‌سعد، الطبقات، دار صادر، ج1، ص503؛ابو داوود،سنن ابی‌داود، ۱۴۱۰ق، ج2، ص23؛بیهقی، السنن الکبری، دارالفکر، ج6، ص296.
  26. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق،۱۴۱۵ق، ج1، ص208، 217.
  27. صحیح البخاری، ج5، ص24؛تاریخ دمشق، ج56، ص364.
  28. طبرانی، مسند الشامیین،۱۴۱۷ق، ج4، ص258.
  29. صحیح مسلم، ج5، ص152-153؛متقی هندی، کنز العمال، ۱۴۱۳ق، ج7، ص242.
  30. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۸ق، ج5، ص309.
  31. ابو داوود، سنن ابی‌داود، ۱۴۱۰ق، ج2، ص34؛ابن‌کثیر، تفسیر ابن‌کثیر، ۱۴۰۹ق، ج4، ص354.
  32. جامع البیان، ج5، ص186.
  33. ابن هشام، السیره النبویه، ۱۳۸۳ق، ج3، ص700؛طبری، تاریخ طبری،۱۴۰۳ق، ج2، ص233؛مفید، الارشاد، ۱۴۱۴ق، ج1، ص95.
  34. جامع البیان، ج21، ص156؛ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۸ق، ج4، ص108؛مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج20، ص250.
  35. حلبی، السیره الحلبیه، ۱۴۰۰ق، ج2، ص637.
  36. طبری، تاریخ طبری،۱۴۰۳ق، ج2، ص571-572.
  37. ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج2، ص186.
  38. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق،۱۴۱۵ق، ج2، ص466-467؛تاریخ طبری، ج2، ص302.
  39. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق،۱۴۱۵ق، ج2، ص466؛بلاذری، فتوح البلدان،۱۹۵۶م، ج1، ص26-27.
  40. واحدی، أسباب النزول، ۱۴۱۲ق، ص۳۵۰.
  41. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ۱۳۷۷ش، ج۲، ص۱۲۵۴ـ۱۲۵۵.
  42. علی، المفصل، ۱۴۲۴ق، ج7، ص248.
  43. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۲؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، دارالفکر، ج۲۲، ص۱۱۱، و ج۳، ص۱۱۰؛ ابن‌سعد، الطبقات، دار صادر، ج۷، ص۵۰۱؛طبرانی، المعجم الکبیر،۱۴۰۵ق، ج۲۲، ص۱۹۷؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۱۶۸.
  44. بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص153؛علی، المفصل، ۱۴۲۴ق، ج6، ص552.
  45. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، دارالفکر، ج۲۲، ص۱۱۱ و ۱۱۶؛یاقوت حموی، معجم البلدان، ۱۹۹۵م، ج۵، ص۸۴ و ۸۵؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ۱۳۹۱ق، ج۲، ص۳۴۳ و ۳۴۴.
  46. مجلسی، بحار الانوار،۱۴۰۳ق، ج۹۱، ص۱۰.
  47. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، دارالفکر، ج3، ص26؛ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج1، ص656.
  48. بغوی، تفسیر بغوی، دارالمعرفه، ج1، ص144؛ج2، ص38؛طبرسی، مجمع البیان،۱۴۱۵ق، ج3، ص300-301؛مجلسی، بحار الانوار،۱۴۰۳ق، ج22، ص27.
  49. ابن ابی‌حاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ۱۴۱۹ق، ج1، ص163.
  50. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، دارالفکر، ج3، ص21؛ابن اثیر، الکامل، ۱۳۸۵ق، ج1، ص679؛سمهوی، وفاء الوفاء، ۲۰۰۶م، ج1، ص170.
  51. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج1، ص379؛ابن سید الناس، عیون الاثر، ۱۴۱۴ق، ج2، ص74؛حلبی، السیره الحلبیه، ۱۴۰۰ق، ج2، ص569.
  52. ابن هشام، السیره النبویه، ۱۳۸۳ق، ج2، ص559؛یعقوبی،تاریخ الیعقوبی، ۱۴۱۵، ج2، ص66؛ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، دارالفکر، ج22، ص133.
  53. ابن‌حبان، الثقات، ۱۳۹۳ق، ج1، ص242؛ابن‌کثیر، السیرة النبویه، ۱۳۹۶ق، ج2، ص298؛ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ۱۴۰۸ق، ج3، ص258.
  54. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ۱۴۰۹ق، ج2، ص516؛ابن ابی شیبه، المصنف، ۱۴۰۹ق، ج8، ص503.
  55. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ۱۴۰۹ق، ج2، ص566؛ابن سید الناس، عیون الاثر، ۱۴۱۴ق، ج2، ص151.
  56. حلبی، السیره الحلبیه، ۱۴۰۰ق، ج2، ص563.
  57. شراب، المعالم الاثیره، ۱۴۱۱ق، ص109.
  58. ابن‌سعد، الطبقات، دار صادر، ج2، ص57.
  59. قرطبی، تفسیر قرطبی، ۱۴۰۵ق، ج18، ص6.
  60. واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج1، ص373؛صالحی شامی، سبل الهدی، ۱۴۱۴ق، ج4، ص323؛حلبی، السیره الحلبیه، ۱۴۰۰ق، ج2، ص564.
  61. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق،۱۴۱۵ق، ج1، ص174؛ابن‌سعد، الطبقات، دار صادر، ج1، ص502.
  62. حلبی، السیره الحلبیه، ۱۴۰۰ق، ج1، ص312.
  63. ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق،۱۴۱۵ق، ج1، ص175.
  64. صنعانی، المصنف، المجلس العلمی، ج8، ص418؛حلبی، السیره الحلبیه، ۱۴۰۰ق، ج1، ص312.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل بنی‌نضیر.
  • ابن ابی حاتم، عبدالرحمن، تفسير ابن ابی‌حاتم (تفسير القرآن العظيم)، به كوشش اسعد محمد، بيروت، المكتبة العصريه، 1419ق.
  • ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنّف،به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، 1409ق.
  • ابن خلدون، عبدالرحمن، تاريخ ابن خلدون، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1391ق.
  • ابن سعد، محمد، الطبقات الكبری، بيروت، دار صادر، بی‌تا.
  • ابن سید الناس، محمد بن محمد، عيون الاثر، بيروت، دار القلم، 1414ق.
  • ابن عساکر، علی بن حسین، تاريخ مدينة دمشق، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الفكر، 1415ق.
  • ابن هشام،عبدالملک، السیره النبویه، به كوشش محمد محيي الدين، مصر، مكتبة محمد علي صبيح، 1383ق.
  • ابن‌اثیر، عزالدین، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، 1385ق.
  • ابن‌حبان، محمد، الثقات، بی‌جا،الكتب الثقافيه، 1393ق.
  • ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البداية و النهايه، به كوشش علي شيري، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق.
  • ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیره النبويه، به كوشش مصطفي عبدالواحد، بيروت، دار المعرفه، 1396ق.
  • ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسير ابن‌كثير (تفسير القرآن العظيم)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1409ق.
  • ابوالفرج اصفهانی،علی بن حسین،الاغانی، به كوشش علي مهنّا و سمير جابر، بيروت، دار الفكر.
  • ابوداوود، سلیمان بن اشعث، سنن ابی‌داود، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410ق.
  • بخاری، محمد بن اسماعیل، صحيح البخاری، بيروت، دار الفكر، 1401ق.
  • بروکلمان، کارل، تاريخ الشعوب الاسلاميه، بيروت، دار العلم، 1968م.
  • بغوی، حسین بن مسعود،،تفسير بغوی (معالم التنزيل)، به كوشش خالد عبدالرحمن، بيروت، دار المعرفه، بی‌تا.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، به كوشش صلاح الدين، قاهره، النهضة المصريه، 1956م.
  • بیهقی، احمد بن حسین، السنن الكبری، بيروت، دار الفكر، بی‌تا.
  • بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق.
  • جصاص، احمد بن علی، احكام القرآن، به كوشش عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق.
  • حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، بيروت، دار المعرفه، 1400ق.
  • حویزی، عبدعلی، نور الثقلین، به كوشش رسولي محلاتي، اسماعيليان، 1373ش.
  • دیاربکری، حسین، تاريخ الخمیس، بيروت، مؤسسة شعبان، 1283ق.
  • ذهبی، شمس‌الدین، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير، به كوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دار الكتاب العربي، 1410ق.
  • سمهودی، علی بن احمد، وفاء الوفاء، به كوشش محمد عبدالحميد، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م.
  • سیوطی، جلال الدین، الخصائص الكبری، بيروت، دار الكتب العلميه، 1985م.
  • سیوطی، عبدالرحمن، الدر المنثور، بيروت، دار المعرفه، 1365ق.
  • شراب، محمد بن حسن، المعالم الاثيره، بيروت، دار القلم، 1411ق.
  • صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق.
  • صنعانی، عبدالرزاق، المصنّف، به كوشش حبيب الرحمن، بی‌جا، المجلس العلمی، بی‌تا.
  • طبرانی، سلیمان بن احمد،المعجم الكبير، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق.
  • طبرانی، سلیمان بن احمد،مسند الشامیین، به كوشش حمدي، بيروت، الرساله، 1417ق.
  • طبرسی، امین الاسلام، اعلام الوری، قم، آل البيت، 1417ق.
  • طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البيان، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمی، 1415ق.
  • طبری، محمد بن جریر، تاريخ طبری (تاریخ الامم و الملوك)، به كوشش گروهي از علما، بيروت، اعلمي، 1403ق.
  • علی، جواد، المفصل، دار الساقي، 1424ق.
  • قرطبی، محمد بن احمد، تفسير قرطبی (الجامع لاحكام القرآن)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق.
  • قمی، علی بن ابراهیم، تفسير القمی، به كوشش الجزائری، قم، دار الكتاب، 1404ق.
  • کحلانی، محمداسماعیل، سبل السلام، مصر، مصطفي البابی، 1379ق.
  • متقی هندی، علاء‌الدین، كنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، به كوشش السقاء، بيروت، الرساله، 1413ق.
  • مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، بيروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
  • مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، بيروت، دار‌ المفيد، 1414ق.
  • مقریزی، احمد بن علی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، به كوشش محمد عبدالحميد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق.
  • نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار الفكر.
  • واحدی، علی بن احمد، ‌أسباب النزول، بیروت: دار الکتاب العربی، ۱۴۱۲ق.
  • واقدی، محمد بن عمر، المغازي، به كوشش مارسدن جونس، بيروت، اعلمي، 1409ق.
  • یاقوت حموی، شهاب‌الدین عبدالله، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، 1995م.
  • یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاريخ الیعقوبی، بيروت، دار صادر، 1415ق.