عبدالله محض

از ویکی حج

عبدالله بن الحسن( عبدالله محض)[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نوه امام حسن مجتبی که از بزرگان بنی هاشم و امامان زیدیه محسوب می شود و در زندان منصور عباسی به دلیل حمایت از جنبش پسرانش محمد و ابراهیم به شهادت رسید.

نام و نسب[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبدالله بن الحسن المثنی با کنیه ابو محمد که پدرش زاده امام حسن مجتبی و مادرش فاطمه دختر امام حسین علیه السلام و نبوه دختری طلحه بن عبیدالله است. به خاطر انتساب از سوی پدر و مادر به رسول خدا لقب محض(=خالص) و کامل » به او دادند[۱] و از او نقل شده که خود را به خاطر‌این نسب نزدیکترین مردم به رسول خدا می‌دانست. عبدالله درسال هفتاد هجری در خانه حضرت فاطمه دختر پیامبراکرم در مسجد نبوی به دنیا آمد.[۲] وشباهت زیادی به رسول خدا داشت.[۳]

والدین[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حسن بن حسن[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حسن بن حسن المجتبی ملقب به حسن مثنی(دوتایی) به خاطر وجود دو کلمه حسن در نامش است. پدر وی سبط اکبر رسول خدا وسید جوانان بهشت و مادر خوله دختر منظور بن زبان ذبیانی و بیوه فرزند دار محمد بن طلحه بن عبیدالله( از فرماندهان جمل) است که چندی پس مرگ شوهر نخستش در واقعه جمل به همسری امام مجتبی در آمد. إبراهيم، و داود، و أم القاسم‏ فرزندان خوله از فرزند طلحه بودند. عبدالله بن زبیر که شوهر خواهر خوله بود واسطه‌این ازدواج بود. ازگفتگوی خوله و پدرش منظور که تصمیم گرفته بود خوله را به منطقه خود ببرد، روشن است که خوله به امام مجتبی علاقه داشت و همسری با آن حضرت را برای خود افتخار می‌دانست. هنگامیکه حسن مثنی به خواستگاری به خانه عموی بزرگوارش امام حسین علیه السلام آمد، امام دخترانشان فاطمه و سکینه را به او نشان داده و از او خواستند هرکدام را که پسند کرد انتخاب کند و حسن فاطمه دختر عمویش را برگزید. به روایت دیگر امام خود فاطمه را برای او برگزید چرا که به مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها شبیه تر بود. حسن مثنی در درواقعه کربلا به یاری سید الشهدا شتافت و در حالیکه به خاطر جراحت هایش نیمه جان بود، به شفاعت اسماء بن خارجه، هم قبیله‌ای مادرش یا به دلیل کم سن و سالی از مرگ نجات یافت و مدتی در خانه اسماء مداوا شده و به مدینه بازگشت. او پس از شهادت امام حسین (ع) تولیت موقوفات امام علی (ع) را برعهده داشت. بنا به روایتی حسن برای‌این مسئولیت با امام سجاد اختلاف پیدا کرد و آن حضرت به نفع او از نزاع کناره گیری کرد. او با کمک عبدالملک مروان خلیفه اموی توانست تا ادعای عمویش عمر بن علی در مورد سرپرستی‌این اموال را که با حمایت حجاج، حاکم وقت مدینه (72ـ73) روبرو شده بود، محکوم کند. پس از واقعه کربلا امام سجاد گوشه نشینی گزیده بود، برخی از شیعیان به وی به عنوان امام، مراجعه می‌کردند ولی پس از‌اینکه شایستگی‌های امامت را در وی نیافتند به تدریج به امام سجاد بازگشتند. با‌این حال زمانیکه، حاکم مدینه عثمان بن حیان مری 93 ه- 96 ه/ یا هشام بن اسماعيل المخزومي/ 86 ه- 87 ه/ از سوی ولید بن عبدالملک مامور شده بود تا به قصد کشت صدتازیانه بر وی زده و او را یک روز تمام در برابر مردم نگهدارد، امام سجاد کلمات فرج (نجاتبخش) به وی آموخت که او را از مرگ نجات داد و دل حاکم سنگدل مدینه را نسبت به وی نرم کرد و او طبق اختیارات خود وی را بیگناه دانست و آن را به ولید گزارش کرد. دلیل‌این فرمان را خبر نامه نگاری وی با مردم کوفه و برنامه ریزی برای قیام وی ذکر کرده اند. او به سال 97 یا 99 هجری وفات کرد که برادر مادر خود محمد بن طلحه را وصی خود قرار داده بود. پیش از‌این زمانی که عبد الرحمن ابن اشعث، عبد الملک بن مروان(حک:65_86ق) را از خلافت خلع و بر ضد او قیام کرد، به توصیه برخی فقها وی برای حسن مثنی به عنوان خلیفه از مردم عراق بیعت گرفت. حسن به رغم تردید و ترس از بیعت شکنی مردم، با اصرار برخی قیام کنندگان، بیعت به عنوان خلیفه را پذیرفت و برخی علما مانند شعبی، حسن بصری و ابن سیرین با او بیعت کردند. پس از کشته شدن ابن اشعث در سال 85 ق حسن مثنی نیز متواری شد. سر انجام حسن مثني در حدود سال 90ه‍. ق در سن 53 سالگي مسموم شد و درگذشت. حسن مثنی از پدرش امام حسن(ع)، عبدالله بن جعفر و همسرش فاطمه بنت الحسين(ع) احادیثی نقل کرده است. و افرادی چون حنان بن سدير کوفي، سعيد بن ابي سعيد، عبدالله بن حفص بن عمر بن سعد، حسن بن محمد حنفيه و همچنین فرزندان خود حسن مثنی یعنی ابراهيم، عبدالله، حسن مثلث ، سهيل، زياد بن سوقه از او روايت نقل ‌کرده‌اند.

مادرزندانیان هاشمیه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

فاطمه بزرگترین دختر امام حسين (ع ) از ام اسحاق دختر طلحه بن عبید الله تیمی است. ام اسحاق پس از شهادت امام حسن(ع) در سال 49 و یا 50 هجری به همسری امام حسین(ع) در آمد، به نظر می‌رسد تولد فاطمه در حدود سال 51 هجری بوده باشد. فاطمه را از نظر شمایل و سیما به جده اش حضرت فاطمه (س) شبیه بود. .وی پیش از رخداد بزرگ کربلا با پسر عمویش حسن مثنی ازدواج کرد و به همراه دیگر اعضاى خاندان امام حسین(ع)، در حادثه عاشورا حضور داشت. به نقل از امام باقر(ع)، سید الشهدا(ع) پیش از شهادتش ودایع و امانات و وصایای مکتوب خود را به دخترش فاطمه سپرد و او بعدا آنها را به امام سجاد(ع) تحویل داد. فاطمه پس از عاشورا در کاروان اسرا به کوفه و پس از آن به شام رفت و کشتار خاندان اهل بیت(ع) و وقایع غم بار دوران اسارت را با خطابه‌های خود در کوفه و شام خود آشکار و چهره کریه بنی امیه را به عنوان قاتلان اهل بیت (ع) برملا کرد و در پیام رسانی انقلاب عاشورا نقش داشت. وی پس از بازگشت از‌این سفر در مدينه منوره به ادامه زندگی با شویش که از مرگ رسته بود ادامه داداز جمله فرزندان‌این دو عبدالله، ابراهیم، حسن و زینب بودند. پس از وفات حسن مثنی، فاطمه یک سال بر مزار او سوگواری کرد و پس از مدتی به رغم تعهدی که به شوهرش داده بود، به اصرار مادرش، با عبد الله بن عمرو بن عثمان، نواده خلیفه سوم ازدواج کرد. حاصل‌این ازدواج ، سه فرزند به نام‌های محمد دیباج، قاسم و رقیه بود. شاید به همین دلیل بود که عبدالله بن حسن می‌گفت در آغاز از عبدالله بن عمرو بیزار بوده است. ابن صوفی دلیل مخالفت حسن مثنی با ازدواج فاطمه همسرش با عبدالله عمرو بن عثمان را دشمنی خانوادگی بیان می کند و ضمن اشاره به اختلافی که در سبب این ازدواج پس از وفات حسن مثنی وجود دارد آن را مورد اجماع می داند و از فاطمه کلامی پر معنا را دراین مورد نقل می کند که گفته : (ما كنت بذيّا و لا الحسن‏ نبيّا )من زنی سلیطه و پر جرات نبودم و حسن هم پیامبر نبود. فاطمه در مدینه منوره در گذشت اما زمان دقیق درگذشت وی دانسته نیست. ابن جوزی آن را درحدود سال 117 ه. ق. دانسته است. ابن عساکر نیز به وفات او در خلافت هشام بن عبد الملک (حک:105_125. ه. ق. ) اشاره کرده است. برخی مدت عمر فاطمه را 90 سال دانسته اند که بعید به نظر می‌رسد زیرا با توجه به سن کم او در واقعه عاشورا و احتمال تولد او در در حدود سال 51 هجری، می‌توان حدس زد که وی در حدود 70 سال سن داشته است.[۴]

فاطمه از تابعین و از راویان حدیث بود. او از پدرش امام حسین(ع)، ابن عباس، اسماء بنت عمیس خثعمی حدیث نقل کرده است. همچنین وی احادیثی به صورت مرسل از جده اش حضرت زهرا(س)، پدرش امام حسین(ع) و عمه‌اش زینب (س) و برادرش امام سجاد(ع) نقل کرده است. عبدالله، حسن و ابراهیم، پسران فاطمه از حسن مثنی بن حسن و هيثم و محمّدو رقيّة فرزندنش از عبدالله بن عمرو عثمانی هستند . نیز نوادگانش، محمد بن عبدالله بن عمرو، شیبه بن نعامه، یعلی بن ابی یحیی، عایشه دختر طلحه، عماره بن غزیه، ام ابی مقداد هشام بن زیاد، و ام الحسن دختر جعفر بن حسن بن حسن، از راویان حدیث فاطمه هستند. فاطمه را ثقه و از طبقه چهارم راویان حدیث دانسته اند.[۵]

همسران عبدالله[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در منابع مختلف از چهار بانو به عنوان همسران عبدالله محض یادشده است. هند دختر ابو عبیده از قبیله سرشناس بنی اسد بن عبدالعزی قریش و دختر برادرش قریبه /قرشیه دختر رکیح و ام سلمه دختر محمد بن طلحه از قبیله بنی تمیم و عاتکه دختر عبدالملک بن حارث مخزومی. بیشتر فرزندان عبدالله از همسر محبوبش هند بود واز ام سلمه نواده طلحه بن عبیدالله فرزندی نداشت.[۶]

فرزندان عبدالله[ویرایش | ویرایش مبدأ]

نسل عبدالله بن مثنی از شش مرد باقیماند که محمدنفس زکیه و ابراهیم شهید باخمرا و موسی الجون هستند. مادر‌اینان هند دختر ابی عبیده اسدی است و یحیی دیلمی که مادرش قرشية/قریبه بنت ركيح‏ بن أبي عبيد اللّه بن ربيعة دختر برادر هند است. عیسی و سلیمان و ادریس اصغر و داود که مادرشان عاتکه دختر عبدالملک مخزومی است.پسران عبدالله را (حلی البلاد)زینت‌های کشور می‌نامیدند که نشان از برجستگی و اهمیت مادی و معنوی آنان دارد. فاطمه، زینب، رقیه، ام کلثوم، کلثم و هارون و موسی و ادریس اکبر و عیسی که مادر همه هند دختر عبیده است از دیگر فرزندان عبدالله اند.

شیوخ حدیث[ویرایش | ویرایش مبدأ]

اساتید روایت عبدالله پدر و مادر برزگوارش فاطمة بنت الحسين‏، و عبد اللّه بن جعفر بن أبي طالب، و أبي بكر بن محمّد بن عمرو ‏بن‏ ‏ حزم، و الأعرج‏، و إبراهيم بن محمّد بن طلحة التيمي، و عكرمة مولى ابن عبّاس. ‏ و شاگردان حدیثش را عبد الرّحمن بن أبى الموالي، و سفيان الثوري، و ابن عليّة، و ليث بن أبي سليم، و جهم بن عثمان، و ‏يزيد بن عبد اللّه بن أسامة بن الهاد، و عبد العزيز بن المطّلب، و روح بن القاسم، و قيس بن الربيع، و الحسن ‏بن زيد، و فرزندش يحيى بن‏عبد اللّه بن الحسن، و حفص بن عمر بن‏، و عبد اللّه بن زياد بن سمعان، و صالح بن موسى الطلحي معرفی کرده اند.

جایگاه اجتماعی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبدالله از محبوبیت و جایگاه ویژه‌ای در میان مردم مدینه و علمای بزرگ برخوردار بود. اورا شیخ بنی هاشم و از خطیبان و سخنوران بنی هاشم در زمان خود خوانده اند عبداله مصعب زبیری می‌گفت: تمام نیکی ها در او تمام شده اگر گفته شود بهترین مردمان کیست ؟گفته می‌شود عبدالله بن حسن و اگر گفته وشد برترین مردم کیست ؟می گویند عبدالله و اگر گفته شود سخنورترینشان کیست، می گویند عبدالله بن حسن. البته می‌توان‌این اظهار نظر مصعب زبیری را که از اهل بیت منحرف بود به حساب دشمنی با آل حسین و براساس معیارهای حسب و نسب و سخنوری جاهلی دانست. محمد بن عمر واقدی او را چنین توصیف کرده است:« و كان عبد الله بن حسن من العباد و كان له شرف و عارضة و هيبة و لسان شديد» عبدالله از عابدان زمانه و دارای شرف و با هیبتی مخصوص و قدرت بیان و زبانی تند بود. قدرت بیان عبدالله به گونه‌ای بود که منصور عباسی او را دارای سحر بیان می‌دانست که با هرکس سخن بگوید او را مجاب خواهد. نقل است که عبدالله در پاسخ به کسی که از او پرسیده بود:چگونه برترین مردمان شدید؟گفت:چرا که همگان آرزو دارند تا ازما باشند ولی ما آرزو نمی کنیم که به خاندان دیگری وابسته باشیم. به لحاظ‌این افتخارات نسبی و نیز لیاقت‌های فردی عبدالله از جایگاه اجتماعی ویژه‌ای بهره مند بود. چنانکه جایگاه مخصوصی در مسجد داشت که درآن زیرانداز خود را پهن می‌کرد که حتی مدتها پس از رفتن او نیز در مسجد باقیماند. ودر روزهای جمعه وی مکانی اختصاصی در کنار استوانه پیامبراکرم داشت. روزی یکی از امویان با هتاکی او را در‌این مکان هل داد که باعث تحریک انصار برای شورش و قیام علیه امویان شد و به زودی فتنه را خاموش کردند. این جایگاه به حدی بود که در مفاخره میان بنی هاشم و بنی امیه عبدالله بن حسن یکی از مفاخر بنی هاشم شمرده شده است.[۷]

فعالیت سیاسی عبدالله محض[ویرایش | ویرایش مبدأ]

عبدالله محض که سودای امامت بر شیعه و مهدی بودن فرزندش محمد را در سرداشت، از حمایت و تشویق و پنهان نمودن فرزندانش محمد و ابراهیم فروگذار نکرد و به همین دلیل به زندان منصور رفت.گزارش های فراوانی حاکی از وجود یک تعامل دوطرفه میان حسنیانی چون عبدالله محض و پسرش محمد با اقلیت زیدیه است. در این گزارش ها از یک سو حمایت و اجتماع زیدیان پیرامون این افراد و از سوی دیگر ادعاها و موضع گیری های هماهنگ با این حمایت ها از آنان دیده می شود. به عنوان مثال روایتی صحیح السند از ادعای عبدالله محض درباره وجود شمشیر پیامبر نزد او (به عنوان نشان امامت) خبرداده که با تکذیب صریح و روشن امام صادق(ع) روبرو می شود و روایتی که محمد بن عبدالله ، یاران امام را به سوی خود فرا می‌خواند و از موضع تند آنان انتقاد می کند. گزارش های دیگری چون روایت کلبی نسابه و عبدالرحمن بن کثیر که به تلاش حسنیان برای جذب شیعیان ناآشنا به سوی عبدالله بن حسن و پسرش محمد تلاش می کردند و او را عالم و امام اهل بیت معرفی می کردند و کسانیکه امام صادق(ع) را به این افراد معرفی می کردند، ملامت می شدند.این رفتار به گونه ای آشکار بود که انگیزه حسادت در این رفتارشان برای مخاطب مشخص شده است.[۸] این گزارش ها که حاوی همراهی عبدالله و محمد با این افراد است، تایید کننده ادعای امامت حسنیان است. روایت دیگری با نقل سخنانی ازعبدالله محض، تردید و بی اعتقادی وی را به امامت امامان معصوم از نسل امام حسین(ع) به روشنی نشان می دهد. براساس این روایت عبدالله با نگاهی کاملا نسبی به مساله امامت مدعی شد که امامت باید در نسل هردو نوه پیامبر (ص) استمرار یابد و از آنجا که امام حسن و امام حسین در فضیلت برابر هستند و تنها امام حسن به دلیل بزرگتر بودن، فضیلتی بیشتر دارد، دلیلی وجود ندارد که امامت را منحصر در فرزندان امام حسین (ع) بدانیم، بلکه امامت باید در نسل برادر افضل یعنی امام حسن(ع) ادامه یابد. این روایت به روشنی تردید و عدم اعتقاد عبدالله را درباره امامت امام صادق(ع) و توهم امامت خود یا فرزندش می‌رساند.[۹]

زندان و شهادت عبدالله[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به گزارش ابن شدقم عبدالله به فرمان منصور عباسی سه سال در دار الاماره مدینه و سپس در زندان هاشمیه کوفه زندانی شد و به اختلاف درروز عید قربان سال 145 و در سن 46 سالگی ، یا 72 سالگی یا 75 . یا 92 سالگی به شهادت رسید . کیفیت شهادت‌این بزرگوار را مختلف نقل کرده انند: به نقلی پاهایش تورم کرده و عفونی شد و‌این عفونت با رسیدن به قلب وی را از پای در آورد ولی گزارش‌های دیگر از خفه شدن، مسموم شدن، مردن زیر شکنجه و به چهار میخ کشیده شدن بر دیوار یا دق مرگ شدن پس از با خبر شدن از شهادت فرزندش محمد خبر داده اند. شاید گزارش تنوخی مکمل‌این روایت باشد که پس از کشته شدن محمد نفس زکیه، به فرمان منصور دوانقی سر بریده او را در مقابل پدرش عبدالله بن حسن در زندان گذاشتند. ابوالفرج اصفهانی نقل می‌کند: عبدالرحمن بن عمران گفت من به همراه شعبانی و نزد ابو الازهر در هاشمیه می‌رفتیم و می‌دانستیم که او با خلیفه منصور مکاتبه دارد. روزی ما نزد وی بودیم و سه روزی می‌شد که نامه‌ای از خلیفه نزدش نیامده بود که ناگهان قاصد منصور به همراه نامه‌ای برای ابوالازهر زندانبان رسید که پس از خواندش رنگش تغییر کرد و مضطرب شد. به هنگام بلند شدن زندانبان نامه ازاو افتاد و ما خواندیمش که در آن نوشته بود: او ابو اللازهر در مورد مذمه فرمانی که به تو دادم اجرا کن و شتاب نما. شعبانی که همراه من بود بعد از خواندن نامه گفت: می‌دانی مذله کیست؟ گفتم نه به خدا. گفت:به خداوند سوگند که عبدالله بن حسن است ببین زندانبان با او چه می‌کند. زندانبان ساعتی رفت وبازگشت و گفت عبدالله بن حسن از دنیا رفت دوباره به داخل رفت و هنگامیکه بازگشت در فکر بود و اندوهگین. از ما پرسید: علی بن حسن چه باوری دارید؟ گفتیم به خدا قسم او بهترین انسان در آسمان ها و زمین است. زندانبان دست هایش را به هم زد و گفت از دنیا رفت.[۱۰]

عبدالله محض و تشیع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

او را مانند بسیاری از چهره های مشهور سادات حسنی باید شیعیانی دانست که در اصل اعتقاد به امامت بلافصل امام علی (ع)‌و امامت حسنین (ع) با شیعه امامیه مشترکند اما در مفهوم و شرایط امامت و امامان بعدی از آنها جدا می شوند، هرچند ممکن است میان عقیده باطنی حسنیان و جماعت طرفدارشان تفاوت گذاشت؛ اما این تفاوت بر خلاف رویکرد سیاسی و مذهبی و رفتارهای اجتماعی آنان است و قراین چندانی برای تایید آن یافت نمی شود. البته این مساله مانعی برای همدردی امامان اهل بیت (ع) با آنان و لزوم تکریم و بزرگداشتشان به عنوان نسل پیامبراکرم (ص) ندارد . چنانکه کرامت و بزرگواری اهل بیت باعث می شد تا با چهره هایی که به روشنی از آنان منحرف شده بودند مانند اسامه بن زید یا آشکارا با آنان دشمنی و عناد می ورزیدند مانند مروان بن حکم و هشام بن اسماعیل حاکمان مدینه نیز به هنگام افتادگی و نیاز با بزرگواری وبخشش و رافت برخورد کنند .اماباید توجه داشت که این همدردی ها و این انتساب نمی تواند انحراف آنان از اهل بیت و رفتارحسادت آمیزشان را توجیه و نفی کند. اماشاید بتوان برای جمع ادله گفت ‌این افراد پس از وارد شدن به زندان از اشتباهات گذشته پشیمان شده و با ‏نامه عملی پاک شده به لقاء الله رسیده اند و عاقبت به خیر شدند. ‏

  1. تيسير المطالب في أمالي أبي طالب، ص: 660
  2. المجدي، ابن الصوفي ، ص:222، تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم ، ج‏1، ص:314‏
  3. عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:93
  4. الطبقات الکبری ، ج 3، ص 214؛ تاریخ الطبری، ج5، ص464؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص577. . الطبقات الکبری، ج8، ص473؛ مقاتل‏الطالبيين، ص:167-تاریخ دمشق، ج70، ص 15؛ الارشاد، ج ۲، ص 25. و ص ۴۹۱ ؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۲۹. . دانشنامه امام حسین(ع): ص351 . عمدة الطالب، ص184؛ اعيان الشيعه، ج5، ص43-44؛ ابوالفرج اصفهانى، 1405، ص 122؛ المعارف، ص 213؛ تاریخ دمشق، ج70، ص17؛ الطبقات الکبری ج 8، ص 473. . الشجره المبارکه، ص 18؛عمده الطالب، ص 93؛ تهذيب الانساب، ص 34. . بصائر الدرجات، ص 182ـ183؛ الکافی، ج 1، ص 303. . الفخري، المروزي الأزوارقاني ، ص:86
  5. تاریخ دمشق ، ج 70، ص 10؛ تهذیب الکمال ، ج 35، ص 254ـ255. . الظرف و الظرفاء، وشاء؛ ص176‏ . تاریخ دمشق، ج70، ص10؛ تهذیب الکمال، ج35، ص254 . تقریب التهذیب، ج2، ص657.
  6. أغاني، ابو الفرج اصفهانى، ج‏21، ص: 85 و79 . الطبقات‏ الكبرى، ج‏5، ص:386؛ انساب‏ الأشراف، ج‏3، ص:75
  7. عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:93‏ البيان و التبيين، جاحظ، ج‏1، ص: 285‏ . الطبقات‏الكبرى، ج‏5، ص:385 . تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص369؛عمده الطالب . تاريخ المدينة المنورة، ص: 10 . شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ؛ ج‏15 ؛ ص289‏
  8. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 174‏ . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 156 ‎ ‎الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 350‏ ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) - قم، چاپ: اول، 1379 ق. ، ج‏4، ص: 221‏؛ الخرائج و الجرائح، القطب الراوندي ، ج‏2، ص:771‏‎ ‎ .
  9. معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج‌11، ص: 173‌‏ ابن بابويه، محمد بن على، علل الشرائع - قم، چاپ: اول، 1385ش / 1966م. علل الشرائع ؛ ج‏1 ؛ ص209‏
  10. تاریخ بغداد ج9، ص440 . تاریخ دمشق ، ج27، ص تاريخ بغداد، ج‏9، ص: 440 تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم ، ج‏1، ص:321‏عمدة الطالب، ابن عنبة ، ص:94 . أنساب الأشراف، البلاذري ، ج‏3، ص:89‏ ‏ . تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم ، ج‏1، ص:321 . فرج بعد الشدة، تنوخى، ج‏3، ص: 365‏ . مقاتل الطالبيين، ص:202