ابن تیمیه: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '</ref>' به '</ref> ') |
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref> ') |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
==تاریخ تولد، ویژگیها، خانواده == | ==تاریخ تولد، ویژگیها، خانواده == | ||
تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی (درگذشت ۷۲۸ق) در دوازدهم [[ربیع الاول]] سال ۶۶۱ق. در [[حران|حَرّان]] زاده شد.<ref>العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۳.</ref> | تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی (درگذشت ۷۲۸ق) در دوازدهم [[ربیع الاول]] سال ۶۶۱ق. در [[حران|حَرّان]] زاده شد.<ref>العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۳.</ref> وی را با القابی چون [[مفسر|مفسّر]]، [[رجالی]]، [[حافظ]]، [[مفتی]]، [[ادیب]] و لغتشناس<ref>العقود الدریه، ص۵۷؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۵.</ref> و آگاه از [[کلام]]، [[ملل و نحل]]، تاریخ و [[اصول فقه|اصول]]<ref>العقود الدریه، ص۷۰.</ref> در کنار اوصافی چون زاهد و شجاع<ref>العقود الدریه، ص۷۰؛ فوات الوفیات، ج۱، ص۷۴.</ref> ستودهاند. وی تندخو بود و در برابر مخالفان خود پرخاش میکرد.<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۷۰.</ref> و از قریحه شعر<ref>نک: العقود الدریه، ص۶۴-۶۹.</ref> و حافظه قوی برخوردار بود.<ref>العقود الدریه، ص۵۹.</ref> خاندان وی بیش از یک قرن<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۷.</ref> از دانشمندان دینی به شمار میآمدند.<ref>نک: تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴؛ ج۴۸، ص۱۶۱؛ ج۵۰، ص۲۵۷؛ ج۵۱، ص۱۰۴؛ العقود الدریه، ص۵۷.</ref> [[محمد بن خضر]] (درگذشت ۶۲۲ق) جدّ اعلای وی از دانشمندان حنبلی مذهب و نخستین فرد ملقب به ابن تیمیه بود که [[سبط ابن جوزی|سبط بن جوزی]] (درگذشت ۶۵۴ق) او را فردی انحصارطلب خوانده که در آن خطه مجال فعالیت به هیچ دانشوری نمیداد.<ref>وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۸۶-۳۸۷.</ref> درباره سبب نامگذاری مادر وی به تیمیه. دیدگاههایی چند وجود دارد.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴.</ref> | ||
===شیوه برخورد با مخالفان=== | ===شیوه برخورد با مخالفان=== | ||
ابن تیمیه گرچه گاه با شرح مقصود دشمنان و محل نزاع، برخی از اشکالات بیجای وارد بر ایشان را دفع میکند<ref>برای نمونه نک: الایمان، ص۴۵.</ref> ، دیگرگاه خود پرچمدار سوء برداشت میگردد؛ چنانکه در نقد [[محیی الدین]] (درگذشت ۶۳۸ق) اتهامهایی چون فضیلت دادن اولیا بر انبیا<ref>الفرقان، ص۸۰.</ref> ، تنقیص پیامبران و برخی مشایخ اسلامی<ref>الفرقان، ص۹۸.</ref> | ابن تیمیه گرچه گاه با شرح مقصود دشمنان و محل نزاع، برخی از اشکالات بیجای وارد بر ایشان را دفع میکند<ref>برای نمونه نک: الایمان، ص۴۵.</ref> ، دیگرگاه خود پرچمدار سوء برداشت میگردد؛ چنانکه در نقد [[محیی الدین]] (درگذشت ۶۳۸ق) اتهامهایی چون فضیلت دادن اولیا بر انبیا<ref>الفرقان، ص۸۰.</ref> ، تنقیص پیامبران و برخی مشایخ اسلامی<ref>الفرقان، ص۹۸.</ref> و عقیده عینیت وجود [[حادث]] و [[قدیم]] ([[وحدت وجود]])<ref>الفرقان، ص۹۹.</ref> را بر او وارد کرده است که با مطالعه آثارش ناوارد مینماید.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۶۰-۱۶۸.</ref> وی [[نصیر الدین طوسی]] (درگذشت ۶۷۲ق) را نیز به مواردی مانند مشاوره به [[هلاکو]] در قتل خلیفه عباسی و مسلمانان، و نیز استمداد از ساحران و مشرکان و ارتکاب محرمات متهم کرده<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۴۴۵-۴۵۱.</ref> که با استنادات تاریخی ناسازگار است.<ref>نصیرالدین الطوسی، ص۱۵-۳۶؛ دراسات فی منهاج السنه، ص۱۷-۲۰.</ref> وی کتاب مناسک حجّ المشاهد را به شیخ مفید نسبت داده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۹۳.</ref> که در شمار نگاشتههای شیخ مفید هیچ یادی از آن نشده است. | ||
ابن تیمیه با استناد به روایت [[شعبی]] (درگذشت ۱۰۵ق)<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶.</ref> ، پایهگذار [[شیعه]] را [[عبدالله بن سبأ|عبدالله سبأ]] یهودی و دیگر زنادقه خوانده<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۳.</ref> | ابن تیمیه با استناد به روایت [[شعبی]] (درگذشت ۱۰۵ق)<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶.</ref> ، پایهگذار [[شیعه]] را [[عبدالله بن سبأ|عبدالله سبأ]] یهودی و دیگر زنادقه خوانده<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۳.</ref> و پس از غوغاگری بسیار در این زمینه، به جعلی بودن این روایت اقرار کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۸.</ref> اما دانشمندان منصف مبدأ تشیع را [[پیامبر(ص)|پیامبر]] و [[اهل بیت(ع)|اهل بیت]] خوانده<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۱۴-۲۱۵.</ref> این انتساب دروغین به ابن سبأ را دسیسهای برای خدشهدارکردن تشیع دانستهاند.<ref>مجموعه آثار طه حسین، ج۴، ص۵۱۸، «علی و بنوه».</ref> ابن تیمیه در موارد فراوان عقاید [[غلات]] را به [[امامیه]] نسبت داده، گر چه گاه نیز به نام غلات تصریح کرده است.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۴۶.</ref> اما امامیه، خود، غلات را کافر خوانده<ref>الاعتقادات، ص۹۷.</ref> ، از شخصیتهای مورد استناد وی تبرّی میجویند.<ref>رجال کشی، ص۱۹۱؛ الکافی، ج۸، ص۲۲۵.</ref> وی شیعه را به ایمان به [[سحر]] و [[فلسفه]] به عنوان جبت و طاغوت، ادای مناسک حجگونه هنگام زیارت قبور و همکاری با مشرکان در جنگ با مسلمانان، متهم کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۴۵۱-۴۵۲.</ref> در جای دیگر، در تعریف [[ناصبی]] از زبان شیعه، وی را کسی میداند که به حقانیت [[خلفای سهگانه]] معتقد باشد<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۲۵۷.</ref> ؛ چنانکه [[صحابه]] را بدترین امت پیامبر از منظر شیعه معرفی میکند.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶.</ref> اما به عقیده شیعه، ناصبی به معنای کینهورز به اهل بیت<ref>الاستبصار، ج۴، ص۸۷؛ لله و للحقیقه، ص۴۹۴؛ عقلیات اسلامیه، ج۲، ص۶۱۸.</ref> است. شیعیان صحابهای را که با اهل بیت: دشمنی نکرده باشند، شایسته صلوات<ref>صحیفه سجادیه، ص۴۲.</ref> ، بهترین انسانها و برترین خاستگاه برای رشد امّت اسلامی میدانند<ref>برای نمونه نک: اصل الشیعة و اصولها، ص۴۷-۴۸؛ بحث حول الولایه، ص۷۴-۷۵.</ref> و باور دارند که صحابه در یک درجه نبودند و حتی برخی همچون [[عبدالله بن سعد بن ابیسرح]] مرتد گشتند.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۸.</ref> از این رو، [[ابن خلدون]] (درگذشت ۸۰۸ق) بدگویی از خلفای نخستین را به غلات شیعه نسبت داده که نزد شیعه و اهل سنت مطرودند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۴۷.</ref> ابن تیمیه شیعه را به قتل [[عثمان]] متهم کرده است.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳.</ref> | ||
== شرح زادگاه== | == شرح زادگاه== | ||
حرّان در [[ترکیه]] کنونی قرار داشته و به رغم پیشینه درخشان، به گفته [[ابن جبیر]] (درگذشت ۶۱۴ق) در آن سالها در وضع جغرافیایی خشک و خشن و دور از مظاهر تمدن بوده است.<ref>رحلة ابن جبیر، ص۱۹۷.</ref> | حرّان در [[ترکیه]] کنونی قرار داشته و به رغم پیشینه درخشان، به گفته [[ابن جبیر]] (درگذشت ۶۱۴ق) در آن سالها در وضع جغرافیایی خشک و خشن و دور از مظاهر تمدن بوده است.<ref>رحلة ابن جبیر، ص۱۹۷.</ref> از دیرباز [[صابئی|صابئیان]]<ref>جغرافیای حافظ ابرو، ج۲، ص۳۵.</ref> و گاه [[مسیحی|مسیحیان]] در این شهر میزیستهاند.<ref>سفرنامه ناصر خسرو، ص۱۵.</ref> [[سبط بن عجمی]] (درگذشت ۸۸۴ق) [[قصیده|قصیدهای]] در هجو اهالی این دیار سروده و آنان را به بخل، اخلاق خشن، و فرومایگی وصف کرده است.<ref>کنوز الذهب، ج۲، ص۳۵۷.</ref> ساکنان این شهر از [[قبیله مضر]] به شمار میرفتند.<ref>المسالک و الممالک، ص۱۱۱.</ref> پس از فتوحات در زمان [[خلیفه دوم]]، مردم این شهر به تدریج به [[اسلام]] گرویدند. این شهر در [[جنگهای صلیبی]] و [[حمله مغول|یورش مغولان]] مورد تاخت و تاز مهاجمان قرار گرفت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۳-۲۴.</ref> مردمش [[حنبلی]] بوده و همچنان وفاداری خود را به [[بنی امیه|آل امیه]] حفظ کردهاند و رسوب افکار اموی در میان دانشمندان سدههای متأخر این دیار نیز یافت میشود.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۵۱۱.</ref> | ||
==حاکمان هم دوره== | ==حاکمان هم دوره== | ||
روزگار ابن تیمیه با [[حکومت ممالیک]] (۶۴۸-۷۸۴ق) همراه بود. او دوران حکمرانی [[بیبرس|بَیبَرَس]] (۶۲۵-۶۷۶ق)<ref>الاعلام، ج۲، ص۷۹.</ref> | روزگار ابن تیمیه با [[حکومت ممالیک]] (۶۴۸-۷۸۴ق) همراه بود. او دوران حکمرانی [[بیبرس|بَیبَرَس]] (۶۲۵-۶۷۶ق)<ref>الاعلام، ج۲، ص۷۹.</ref> و دو فرزندش [[محمد برکه]] (درگذشت ۶۷۸ق)<ref>الاعلام، ج۶، ص۵۲.</ref> و [[سلامش حاکم|سلامش]] (درگذشت ۶۹۰ق)<ref>الاعلام، ج۳، ص۱۰۶.</ref> و آنگاه [[سلطان قلاوون]] (درگذشت ۶۸۹ق)<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۸۹.</ref> و فرزندانش اشرف (درگذشت ۶۹۳ق) و پس از کشته شدن وی<ref>الاعلام، ج۲، ص۳۲۱.</ref> [[ملک ناصر]] (درگذشت ۷۴۱ق) را درک کرد و در اوج جنگهای ممالیک با [[ایلخانان مغول]] میزیست.<ref>الاعلام، ج۷، ص۱۱.</ref> وی در سال ۶۶۷ق. در شش سالگی در پی تهدید مغول، همراه خانواده و بسیاری از مردم حران کوچ کرد و عازم [[شام]] گشت.<ref>العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۶۳.</ref> | ||
دوران ابن تیمیه با خطر حمله مغولان از شرق و نیز صلیبیان، فقدان حکومت مرکزی و رکود علم<ref>الکامل، ج۱۲، ص۳۶۰-۳۶۱؛ العقود الدریه، ص۶۰.</ref> | دوران ابن تیمیه با خطر حمله مغولان از شرق و نیز صلیبیان، فقدان حکومت مرکزی و رکود علم<ref>الکامل، ج۱۲، ص۳۶۰-۳۶۱؛ العقود الدریه، ص۶۰.</ref> مقارن بود. نفوذ مغولان و صلیبیان و ترکان در میان مسلمانان، در کنار مهاجرتهای بسیار به سبب جنگها، موجب آمیختگی فرهنگی فراوان در جامعه اسلامی آن زمان گشت. این پدیده افزون بر برخی پیامدهای نیکو، ناگواریهایی را همچون رواج آداب به نام [[شریعت]] همراه داشت.<ref>دعاوی المناوئین، ص۲۷.</ref> [[صوفیه]] که از دیرباز مورد حمایت [[عباسیان]]، [[ایوبیان]]، و ممالیک بودند، رواج گسترده یافتند و نگرش معنوی آنان به دین، زمینهساز گرایش مردم به [[زیارت]] قبور پیامبران و صالحان گشته، اعتقاداتی مانند [[توسل]]، [[شفاعت]] و اخذ شفا را بسیار رونق داد.<ref>الحوادث الجامعه، ص۱۹۴.</ref> نیز برخی خرافهگراییها و [[بدعت|بدعتها]] در کنار این جریان شکل گرفت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۴۸.</ref> ابن تیمیه در چنین فضایی از زاویه دید خود به [[غلو|غالیان]] شیعه و [[نصیریه]] و [[اسماعیلیه]]، به ترویج دیدگاههای افراطی خویش پرداخت و همه [[شیعه|شیعیان]] را به بدعتگذاری متهم ساخت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۲.</ref> | ||
==فعالیتهای علمی== | ==فعالیتهای علمی== | ||
===اساتید=== | ===اساتید=== | ||
وی در دمشق از محضر اساتیدی چون [[ابن ابیالیسر]] (درگذشت ۶۷۲ق)، [[کمال بن عبدزاده]] (درگذشت ۵۸۹ق)، [[مجد بن عساکر]] (درگذشت ۶۹۹ق)، [[یحیی بن صیرفی]] (درگذشت ۶۷۸ق)، [[احمد بن ابوالخیرزاده]] (درگذشت ۵۸۹ق) و [[قاسم بن ابیبکر اربلی]] (درگذشت ۶۸۰ق) بهره برد. برخی مشایخ وی را بیش از ۲۰۰ نفر دانستهاند<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۸-۵۹.</ref> | وی در دمشق از محضر اساتیدی چون [[ابن ابیالیسر]] (درگذشت ۶۷۲ق)، [[کمال بن عبدزاده]] (درگذشت ۵۸۹ق)، [[مجد بن عساکر]] (درگذشت ۶۹۹ق)، [[یحیی بن صیرفی]] (درگذشت ۶۷۸ق)، [[احمد بن ابوالخیرزاده]] (درگذشت ۵۸۹ق) و [[قاسم بن ابیبکر اربلی]] (درگذشت ۶۸۰ق) بهره برد. برخی مشایخ وی را بیش از ۲۰۰ نفر دانستهاند<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۸-۵۹.</ref> که در میان ایشان زنان [[محدث|محدّث]] نیز به چشم میخورند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۶.</ref> در ۱۷ سالگی صاحب کرسی تدریس و [[فتوا]] گردید<ref>العقود الدریه، ص۷۱.</ref> و با مرگ پدرش (درگذشت ۶۸۲ق) در [[دار الحدیث سکریه]] در محله [[قصاعین]] دمشق به تدریس پرداخت و با اقبال دانشمندان زمان روبهرو شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۰۳.</ref> احمد بن نعمه (درگذشت ۶۹۴ق) آخرین استاد وی، اجازه فتوای او را صادر کرد.<ref>عقد الجمان، ج۳، ص۲۸۵.</ref> یک سال بعد در روزهای [[جمعه]]، به مدت دو سال، در [[مسجد جامع اموی]] به تدریس تفسیر [[قرآن]] پرداخت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۰۳.</ref> با وفات [[زین الدین بن منجا]] (درگذشت ۶۹۵ق)، ابن تیمیه به جای وی به تدریس مذهب حنبلی در [[مدرسه حنبلیه]] مشغول شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۴۴.</ref> | ||
===نگاشتهها=== | ===نگاشتهها=== | ||
تألیفات ابن تیمیه را بیش از ۴۰۰۰ رساله (بین چهار تا هشت برگ) دانستهاند.<ref>الاعلام، ج۱، ص۱۴۴.</ref> | تألیفات ابن تیمیه را بیش از ۴۰۰۰ رساله (بین چهار تا هشت برگ) دانستهاند.<ref>الاعلام، ج۱، ص۱۴۴.</ref> بسیاری از این آثار بدون مراجعه به منابع و با تکیه بر حافظه یا در مدت حبس نگاشته شده و نزد حاکمان و گاه شاگردان باقی مانده است. برخی تصنیفات ابن تیمیه را به سه دستة تقریر عقاید سلف مانند [[العقیدة الواسطیه(کتاب)|العقیدة الواسطیه]]، پاسخگو به شبهات مانند [[الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح]] و ترکیبی از این دو دسته مانند [[کتاب الحمویه]] تقسیم کردهاند.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۵.</ref> این آثار در چند بخش عمده کتابها، اَمالی، رسائل و اجازه نامهها گاه برای نقد و رد دانشها و فرقههای مذهبی و کلامی همچون فلسفه، [[مسیحیت]]، [[جهمیه]]، [[تشیع]]، [[صوفیه]] و برخی فتاوای فقهی و گاه نیز در قالب پاسخ به افراد یا گروهها مرقوم میگشت؛ چنانکه [[الصارم المسلول(کتاب)|الصارم المسلول]] در پاسخ به جسارت [[عساف نصرانی]] به پیامبر گرامی<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶.</ref> و [[منهاج السنه النبویه|منهاج السنه]] در نقض [[منهاج الکرامه(کتاب)|منهاج الکرامه]] [[علامه حلی|علامه حلّی]] (درگذشت ۷۲۴ق) و [[تلبیس الجهمیه(کتاب)|تلبیس الجهمیه]] در شش مجلد در [[مصر]] نگاشته شدهاند. | ||
میتوان بیشتر مصنفات ابن تیمیه را در دایره پاسخهای عقیدتی و توحیدی به شمار آورد.<ref>المداخل الی آثار ابن تیمیه، ص۴۶.</ref> | میتوان بیشتر مصنفات ابن تیمیه را در دایره پاسخهای عقیدتی و توحیدی به شمار آورد.<ref>المداخل الی آثار ابن تیمیه، ص۴۶.</ref> از این رو، کتابهای فراوان در زمینه مباحث عقیدتی و توحید عبادی از وی بر جای مانده است. در زمینه تألیفات قرآنی نیز [[فضائل القرآن ابن تیمیه|فضائل القرآن]]، [[اقسام القرآن ابن تیمیه|اقسام القرآن]]، [[امثال القرآن ابن تیمیه|امثال القرآن]]، [[الفرقان بین اولیاء الرحمان و اولیاء الشیطان]]، [[الکیلانیه(کتاب)|الکیلانیه]]، [[البغدادیه(کتاب)|البغدادیه]]، [[القادریه(کتاب)|القادریه]]، [[الازهریه(کتاب)|الازهریه]]، [[البعلبکیه(کتاب)|البعلبکیه]] و [[المصریه(کتاب)|المصریه]] در آثار وی به چشم میخورد. تعلیقه بر المحرر فی الفقه، شرح العمدة فی الفقه، مجموعهای از فتاوای فقهی که پس از گردآوری به دست شاگردانش به [[الفتاوی المصریه ابن تیمیه|الفتاوی المصریه]] مشهور شده و نیز تألیفاتی در زمینه [[حج]] [[پیامبر گرامی(ص)]]، متعة الحج و طواف حائض از مکتوبات فقهی اوست. این همه فارغ از قواعد فراوان عقیدتی، فقهی و اصولی، اخلاقی، تاریخی و حدیثی است که از وی بر جای ماندهاند. در این شمار است رسائل بسیار همچون رسالهای به اهل عراق یا بصره یا بحرین و نیز رسالهای در پاسخ به قاضی حنفیه در مصر، شمس الدین سروجی یا به پادشاه قبرس، پادشاه مصر و نیز پاسخهایی که به پرسشها و برخی شبهات اعتقادی نگاشته است. | ||
ابن تیمیه در اوایل عمر در زمینه مناسک حج کتابی نگاشت که جنبه تقلیدی دارد و بر احادیث غیر صحیح مشتمل است. از همین رو، به درخواست برخی دوستانش کتابی دیگر نوشت که به سان دیگر کتابهای فقهی و عقیدتی او استدلالی و اجتهادی بود و الهامبخش [[شنقیطی]] (درگذشت ۱۳۹۲ق) در تفسیر سوره حجّ شد.<ref>منسک شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۶-۷.</ref> | ابن تیمیه در اوایل عمر در زمینه مناسک حج کتابی نگاشت که جنبه تقلیدی دارد و بر احادیث غیر صحیح مشتمل است. از همین رو، به درخواست برخی دوستانش کتابی دیگر نوشت که به سان دیگر کتابهای فقهی و عقیدتی او استدلالی و اجتهادی بود و الهامبخش [[شنقیطی]] (درگذشت ۱۳۹۲ق) در تفسیر سوره حجّ شد.<ref>منسک شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۶-۷.</ref> مهمترین ویژگیهای آثار ابن تیمیه از این قرارند: پراکندگی مباحث و نداشتن تبویب و انسجام<ref>المداخل الی آثار ابن تیمیه، ص۴۵.</ref> در عین بهرهمندی از خطابههای جذاب و قلمی روان و خواندنی، تکرار مباحث، استطراد، و به روز نگاری.<ref>المداخل الی آثار ابن تیمیه، ص۵۰-۵۱.</ref> | ||
===اندیشهها=== | ===اندیشهها=== | ||
وی تنها منبع شریعت را [[قرآن]] دانسته و [[سنت]] را شارح آن شمرده است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۸؛ الایمان، ص۳۶.</ref> | وی تنها منبع شریعت را [[قرآن]] دانسته و [[سنت]] را شارح آن شمرده است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۸؛ الایمان، ص۳۶.</ref> بزرگداشت نصوص شرعی در برابر حکم عقل<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۷.</ref> ، تأیید آن به اقوال گذشتگان، رعایت ترتیب میان منابع اسلامی همچون کتاب، سنت نبوی و اقوال سلف، و واگذاشتن بحث از امور غیبی را از ویژگیهای عقیده او شمردهاند.<ref>دعاوی المناوئین، ص۳۹-۵۱.</ref> گاه مباحثی جالب در [[فقه اللغه]] و بسامد معنایی واژگان نیز مطرح کرده است.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۷-۵۱.</ref> اما آشفتگی روششناختی فراوان در اندیشه او به چشم میخورد؛ به گونهای که به هیچ یک از ویژگیهای یاد شده به طور مطلق پایبند نبوده و نمونههای بسیار تخلف از قول سلف در آثار او دیده میشود. | ||
وی تعارض میان [[قرآن|کتاب]] و [[سنت]] و [[عقل]] را منتفی میدانست<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۳۱-۲۳۳، ۲۵۵.</ref> | وی تعارض میان [[قرآن|کتاب]] و [[سنت]] و [[عقل]] را منتفی میدانست<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۳۱-۲۳۳، ۲۵۵.</ref> و [[حجیت]] عقل در [[اعتقادات|امور اعتقادی]] و [[احکام]] را رد میکرد<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۶.</ref> و با [[کلام]]، [[منطق]] و [[فلسفه]] میانه خوشی نداشت. در این زمینه، کتابهایی چون [[الرد علی الفلاسفه(کتاب)|الرد علی الفلاسفه]] و [[نقض المنطق]] را نگاشته و [[فخر رازی|رازی]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[ابن سینا]] (درگذشت ۴۲۸ق) و [[غزالی]] (درگذشت ۵۰۵ق) را با تعابیری موهن، وارثان [[مجوس]] و هند و یونان و مشرک خوانده است.<ref>العقیدة الحمویه، ص۷؛ العقود الدریه، ص۹۸.</ref> البته خود وی در عمده آثارش به ترتیب دادن مقدمات منطقی و طرح مباحث کلامی روی آورده است؛ چنانکه [[قیاس منطقی|قیاس]] را مادام که به مخالفت با نص منتهی نگردد، معتبر میداند.<ref>مجموعة الرسائل، ج۲، ص۲۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۹، ص۲۹۸-۲۹۹.</ref> | ||
ابن تیمیه خود را تبییینگر و پاسدار اندیشههای سلف دانسته است. از این رو، تنها دیدگاهی را برگزیده که به ادعای وی اجماع سلف که اطمینان آور و مصون از خطاست<ref>الفرقان، ص۲۰، ۷۵؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۸۲.</ref> | ابن تیمیه خود را تبییینگر و پاسدار اندیشههای سلف دانسته است. از این رو، تنها دیدگاهی را برگزیده که به ادعای وی اجماع سلف که اطمینان آور و مصون از خطاست<ref>الفرقان، ص۲۰، ۷۵؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۸۲.</ref> بر آن مستقر شده باشد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۲۲۹؛ دعاوی المناوئین، ص۴۰.</ref> البته در جای دیگر از این اطلاق دست برداشته و به صرف وجود آن دیدگاه در میان دانشمندان بسنده کرده است.<ref>الرد علی الاخنائی، ص۱۹۵.</ref> این بدان روست که [[صحابه]] جز به کلام پیامبر تمسک نمیکردند و از سویی آگاهترین مردم به سنت نبوی بودند<ref>منهاج السنة النبویه، ج۵، ص۱۸۲.</ref> ؛ پس سخنان غیر حدیثی ایشان نیز حجت است.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۲، ص۳۰۱.</ref> البته این حجیت تا جایی است که نصی بر خلاف آن نرسیده باشد و صحابه دیگر نیز با ایشان مخالفت نکرده باشند، به ویژه اگر شهرت یافته باشند؛ زیرا در این صورت عدم مخالفت به معنای «[[اجماع اقراری]]» بر پذیرش آن است. بر این اساس، سخنان [[خلفای راشدین]] نیز به خودی خود پذیرفتنی نیست.<ref>التوسل و الوسیله، ص۱۱۳.</ref> وی میکوشد تا میان سخنان [[صحابه]] جمع کند<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۰.</ref> ؛ اما ادعای عدم حجیت سخنان متعارض صحابه با رحمتآور خواندن اینگونه اختلافها و تخییر مکلّف در تمسک به هر یک از آنها متعارض میداند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۷۹-۸۱.</ref> او تا آنجا که به سود خود ببیند، اختلافها را رحمت میخواند؛ ولی اگر سخن صحابی را مخالف رأی خود بپندارد، آن را رد میکند.<ref>نک: التوسل و الوسیله، ص۱۱۳.</ref> | ||
====آرای حدیثی==== | ====آرای حدیثی==== | ||
ابن تیمیه معمولاً پس از نقل [[حدیث|احادیث]] به بررسی درجه اعتبار آنها میپردازد. سپس دیدگاه خود را با قطعیت کامل بیان میکند. گویا پرونده هر مبحث با اظهار عقیده او برای همیشه بسته خواهد شد.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹.</ref> | ابن تیمیه معمولاً پس از نقل [[حدیث|احادیث]] به بررسی درجه اعتبار آنها میپردازد. سپس دیدگاه خود را با قطعیت کامل بیان میکند. گویا پرونده هر مبحث با اظهار عقیده او برای همیشه بسته خواهد شد.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹.</ref> این نوع جزمگرایی در کنار اندوختههای وافر حدیثی وی شاگردانش را بر این عقیده داشت که هر چه او معتبر نشناسد، حدیث ندانند.<ref>تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۷۷؛ العقود الدریه، ص۷۱.</ref> البته منتقدان از اشتباههای وی در نقل و نقد حدیث پرده برداشتهاند. وی گاه [[حدیث نبوی]] را [[حدیث قدسی|قدسی]] میشمرد و در بسیاری اوقات احادیث متفاوت را با هم میآمیخت؛ چنانکه گاه در نسبت حدیث به مصدر یا [[راوی]] آن اشتباه میکرد. همین اشتباهها نقشی عمده در اندیشههای فقهی و کلامی وی داشت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹-۷۲.</ref> تقطیع یا گزینش سخنان بر وفق دیدگاههای خود نیز از دیگر موارد اتهام وی است.<ref>دفع شبه التشبیه، ص۷۴؛ المقالات السنیه، ص۲۰۵-۲۰۶.</ref> | ||
[[رجال|رجالشناسی]] ابن تیمیه نیز با اشتباههای فاحشی همراه است. گاه از شخصیتهایی یاد میکند که در هیچ منبع رجالی یافت نمیشوند.<ref>نک: کتاب الزیاره، ص۲۳.</ref> | [[رجال|رجالشناسی]] ابن تیمیه نیز با اشتباههای فاحشی همراه است. گاه از شخصیتهایی یاد میکند که در هیچ منبع رجالی یافت نمیشوند.<ref>نک: کتاب الزیاره، ص۲۳.</ref> تضعیفهای رجالیاش از نظر متخصصان حدیث بیاعتبار است تا آنجا که اهل حدیث را بر آن داشته تا به بررسیهای رجالی او اعتنا نکنند.<ref>لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.</ref> ردکردن [[حدیث صحیح|احادیث صحیح]] در فضیلت [[علی(ع)]] هواداران وی را نیز به اعتراض واداشته است؛ چنانکه [[البانی]] (درگذشت ۱۳۳۲ق) وی را به جرئت در انکار احادیث صحیح متهم کرده است.<ref>سلسلة الاحادیث، ج۴، ص۳۴۴-۴۰۰.</ref> وی بیمهابا برخی از تضعیفهای خود را به [[اجماع]] نسبت داده است. مثلاً حدیث [[تصدّق خاتم علی(ع)]] را به اجماع نادرست میشمرد<ref>مقدمة فی اصول التفسیر، ص۳۱، ۳۶.</ref> ؛ در حالی که بسیاری از محدثان و مفسران به آن احتجاج کردهاند.<ref>تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۸۶؛ جامع البیان، ج۶، ص۸۶؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲؛ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۸۰.</ref> اینگونه تعامل با روایتها، تداعیکننده روش جدالگرایانه وی در نقد علمی است.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۷۵.</ref> | ||
وی در نگاشتههایش از آثار حدیثی نویسندگان [[صحاح سته]]، [[عبدالله بن محمد جعفی]] (درگذشت ۲۲۹ق)، [[ابوبکر بن اثرم]] (درگذشت ۲۶۱ق)، [[حنبل بن اسحاق]] (درگذشت ۲۷۳ق)، [[ابوداود سجستانی]] (درگذشت ۲۷۵ق)، [[دارمی]] (درگذشت ۲۸۰ق)، [[ابن ابیعاصم]] (درگذشت ۲۸۷ق)، [[عبدالله بن احمد حنبل]] (درگذشت ۲۹۰ق)، [[خلال|خلّال]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[ابن ابیزمنین]] (درگذشت ۳۱۰ق)، [[ابن ابیحاتم]] (درگذشت ۳۲۷ق)، [[ابوحفص بن شاهین]] (درگذشت ۳۸۵ق)، [[ابن منده]] (درگذشت ۳۹۵ق)، [[ابوذر هروی]] (درگذشت ۴۳۴ق) و نیز [[کتاب التوحید ابن خزیمه|کتاب التوحید اثر ابن خزیمه]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[الشریعه ابوبکر آجری(کتاب)|الشریعه اثر ابوبکر آجری]] (درگذشت ۳۶۰ق)، [[الابانه ابنبطه(کتاب)|الابانه از ابنبطه]] (درگذشت ۳۸۷ق)، [[شرح اصول السنه لالکائی(کتاب)|شرح اصول السنه لالکائی]] (درگذشت ۴۱۸ق) و [[عقیدة السلف و اصحاب الحدیث صابونی(کتاب)|عقیدة السلف و اصحاب الحدیث از صابونی]] (درگذشت ۴۴۹ق) بهره برده است.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۲-۴۴.</ref> | وی در نگاشتههایش از آثار حدیثی نویسندگان [[صحاح سته]]، [[عبدالله بن محمد جعفی]] (درگذشت ۲۲۹ق)، [[ابوبکر بن اثرم]] (درگذشت ۲۶۱ق)، [[حنبل بن اسحاق]] (درگذشت ۲۷۳ق)، [[ابوداود سجستانی]] (درگذشت ۲۷۵ق)، [[دارمی]] (درگذشت ۲۸۰ق)، [[ابن ابیعاصم]] (درگذشت ۲۸۷ق)، [[عبدالله بن احمد حنبل]] (درگذشت ۲۹۰ق)، [[خلال|خلّال]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[ابن ابیزمنین]] (درگذشت ۳۱۰ق)، [[ابن ابیحاتم]] (درگذشت ۳۲۷ق)، [[ابوحفص بن شاهین]] (درگذشت ۳۸۵ق)، [[ابن منده]] (درگذشت ۳۹۵ق)، [[ابوذر هروی]] (درگذشت ۴۳۴ق) و نیز [[کتاب التوحید ابن خزیمه|کتاب التوحید اثر ابن خزیمه]] (درگذشت ۳۱۱ق)، [[الشریعه ابوبکر آجری(کتاب)|الشریعه اثر ابوبکر آجری]] (درگذشت ۳۶۰ق)، [[الابانه ابنبطه(کتاب)|الابانه از ابنبطه]] (درگذشت ۳۸۷ق)، [[شرح اصول السنه لالکائی(کتاب)|شرح اصول السنه لالکائی]] (درگذشت ۴۱۸ق) و [[عقیدة السلف و اصحاب الحدیث صابونی(کتاب)|عقیدة السلف و اصحاب الحدیث از صابونی]] (درگذشت ۴۴۹ق) بهره برده است.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۲-۴۴.</ref> | ||
==== آرای تفسیری ==== | ==== آرای تفسیری ==== | ||
بیشتر مباحث تفسیری ابن تیمیه به آیات صفات و آیات مرتبط با ردّ صوفیه اختصاص دارد<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ج۷، ص۱۴۱.</ref> | بیشتر مباحث تفسیری ابن تیمیه به آیات صفات و آیات مرتبط با ردّ صوفیه اختصاص دارد<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ج۷، ص۱۴۱.</ref> که به طور پراکنده در لابهلای کتابهایش یافت میشوند و به قلم [[عبدالرحمن عمیره]] با عنوان [[التفسیر الکبیر(کتاب)|التفسیر الکبیر]]؛ و [[محمد سید جلیند]] با عنوان [[دقائق التفسیر(کتاب)|دقائق التفسیر]] گرد آمده است. | ||
به باور وی [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی اسلام]]، تمام [[قرآن]] را تفسیر کرد. از این رو، اختلاف اصحاب در تفسیر بسیار کم و بیشتر مربوط به اختلاف در تعابیر یا مصداقهای یک عنوان عام است.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۱-۹۵.</ref> | به باور وی [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی اسلام]]، تمام [[قرآن]] را تفسیر کرد. از این رو، اختلاف اصحاب در تفسیر بسیار کم و بیشتر مربوط به اختلاف در تعابیر یا مصداقهای یک عنوان عام است.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۱-۹۵.</ref> البته گاه نیز به سبب اشتراک لفظی یک آیه بر اثر نزول مکرّر آن [[آیه]] یا اراده هر دو معنا در عرض یکدیگر، هر دو [[تفسیر]] درستاند.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۶.</ref> عقاید تشبیهی ابن تیمیه در تفسیرش نیز اثری بارز نهاده است؛ تا جایی که وجود [[متشابه]] را در قرآن انکار میکند و آن را امری کاملاً نسبی میداند. از این رو، بر این باور است که برای تفسیر آیات قرآن هیچ نیازی به ارجاع آیه متشابه به [[آیه محکم]] نیست و هر آیهای خودبسند است.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۵۲.</ref> وی در جایی دیگر اِحکام را به سه معنای اِحکام در تنزیل با امحای القائات شیاطین<ref>الاکلیل، ص۸.</ref> ، اِحکام در ابقای تنزیل با عدم [[نسخ]] آن و اِحکام معنا در برابر تفاسیر ناروا دانسته است.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰.</ref> وی [[تفسیر قرآن به قرآن]] را بهترین شیوه تفسیر و سپس تفسیر به سنت، سخنان صحابه و آنگاه تابعین را مطلوب دانسته است.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref> او بهترین تفسیر را [[جامع البیان طبری]] با اسانید ثابت و به دور از نقل بدعت یا نقل از متهمین میشمارد.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۷.</ref> تفسیر قرآن بر پایه مقتضای عربیت، بدون در نظر گرفتن قراین مرتبط با متکلم و مخاطب و سیاق آیه را نادرست میخواند.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۵.</ref> [[تفسیر به رأی]] به معنای تفسیر از روی ظنّ و گمان یا آرای شخصی بدون مراجعه به لغت و [[شرع]]، [[حرام]] است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۶.</ref> ؛ اما وی عملاً آیات را بر مقتضای رأی تشبیهی خود حمل کرده است؛ چنانکه در گزارش [[صفدی]] در ذیل آیات ۱۸۹-۱۹۰ [[سوره اعراف]] شاهد هستیم.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۲۰-۲۱.</ref> رجوع به اهل کتاب به قصد استشهاد و نه اعتقاد رواست؛ اما ابن تیمیه [[اسرائیلیات]] را به سهگونه درست، نادرست و مسکوت قسمت کرده و درگونه سوم تنها نقل آن را جایز میشمارد.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۲.</ref> تفسیر [[نزول قرآن بر هفت حرف]] به [[قرائات هفتگانه]] اشتباه است؛ اما این اختلاف ممکن است به اختلاف در معنای غیر مخل به حقانیت دعوت، منتهی شود.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۶۸-۶۹.</ref> وی در جای دیگر مدعی میشود که قرائات هفتگانه در زمان پیامبر گرامی(ص) و به تأیید ایشان بوده است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۹.</ref> و ترادف به جهت کاربست تضمین در قرآن، بسیار نادر است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۹۶.</ref> و احادیث مربوط به فضیلتهای سوره ها نیز دروغاند.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۴.</ref> | ||
====آرای اعتقادی==== | ====آرای اعتقادی==== | ||
ابن تیمیه در امور [[اعتقادات|اعتقادی]]، ظاهر [[قرآن|کتاب]] را [[حجیت|حجت]] دانسته، تأویل کلام بر خلاف ظاهر<ref>الصفدیه، ج۱، ص۲۹۱.</ref> | ابن تیمیه در امور [[اعتقادات|اعتقادی]]، ظاهر [[قرآن|کتاب]] را [[حجیت|حجت]] دانسته، تأویل کلام بر خلاف ظاهر<ref>الصفدیه، ج۱، ص۲۹۱.</ref> یا هرگونه باطن مخالف با ظاهر را که گاه به بهانه دوری از [[تشبیه]] و [[تجسیم]] مطرح میگردد، رد میکند.<ref>الفتوی الحمویه، ص۱۰۶-۱۱۰.</ref> وی بر دیدگاه کسانی که [[اسمای الهی|اسما]] و [[صفات الهی]] را بر خلاف ظاهر درخور مخلوقات حمل میکنند، نیز میتازد و آن را مفسده انگیز میخواند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۳۵۷.</ref> این همه در حالی است که برخی او را به [[تأویل گرایی|تأویلگرایی]] در اثبات دعاوی فاسد خود متهم کردهاند.<ref>شواهد الحق، ص۲۲۷؛ السیف الصقیل، ص۱۳۲، ۱۳۶.</ref> وی با استناد به [[آیه نفر|آیه نَفْر]]، [[خبر واحد]] اعتقادی را حجت دانسته است. بر این اساس، چنانچه فارغ از طریق صدور، مفاد خبری قطعآور باشد، در فهم دین استنادپذیر خواهد بود.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۳، ص۳۸۳-۳۸۴؛ المسوده، ص۲۴۸.</ref> البته این حجیت مشروط به آن است که قرینهای دال بر صحت آن همچون وجود آن خبر در [[صحاح|کتابهای صحاح]]، یا عمل بر وفق آن وجود داشته باشد.<ref>الرد علی المنطقیین، ص۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۳، ص۳۵۱؛ ج۱۸، ص۴۸.</ref> همین اعتراض مخالفان را فراهم آورده است.<ref>الحقائق الجلیه، ص۸۷؛ رفع الاشتباه، ص۲۳۲.</ref> | ||
در تفسیر [[صفات خبری]] با دوگونه موضعگیری از ابن تیمیه روبهرو میشویم که جمع آن دو نتیجهای جز تشبیه و تجسیم به دست نمیدهد. وی از یکسو به تنزیه خداوند از صفات مخلوق اشاره میکند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۱۴؛ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۲۴.</ref> | در تفسیر [[صفات خبری]] با دوگونه موضعگیری از ابن تیمیه روبهرو میشویم که جمع آن دو نتیجهای جز تشبیه و تجسیم به دست نمیدهد. وی از یکسو به تنزیه خداوند از صفات مخلوق اشاره میکند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۱۴؛ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۲۴.</ref> و تشبیه اوصاف خداوند به بندگان را بدعت و ضلالت میخواند و در کنار عطف توجه به مبنای ظاهرگرایانه خود با پرهیز از تأویل این صفات به عدم توان عقل بر فهم کیفیت آنها عنایت میورزد<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹.</ref> و در جای دیگر با منسوب ساختن نظریه تجسیم به برخی [[شیعه]]<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.</ref> دامن خود و [[اهل سنت]] را از این دیدگاه، پاک و پیراسته میخواند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۳۰، ۲۳۷-۲۵۲، ۲۵۸؛ منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.</ref> و باور به تمثیل<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۰۶.</ref> ، مصافحه<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۵۰۰، ۵۲۰.</ref> و تجسیم<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۵۱، ۴۵۳-۴۵۴.</ref> درباره خداوند را کفرآمیز دانسته، به عقیده «جسمانیت خداوند» اعتراض کرده، آن را مستلزم تشبیه میداند.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۱۰، ص۳۱۲.</ref> همو در جای دیگر با ارائه تفسیری متفاوت از جسمانیت از ادعای خود بر ضدّ شیعه دست کشیده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۲۴۳، ۲۵۶.</ref> اعتراض دیگر او به نو پدید بودن اصطلاح جسمانیت است. | ||
به باور وی، از آنجا که اسماء و صفات خداوند [[توقیفی]] هستند، نمیتوان خداوند را به [[تجسیم|جسمانیت]] متصف کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۸.</ref> | به باور وی، از آنجا که اسماء و صفات خداوند [[توقیفی]] هستند، نمیتوان خداوند را به [[تجسیم|جسمانیت]] متصف کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۸.</ref> از این رو، با توجیه عقیده کرامیه درباره جسمانیت خداوند و تأویل آن به موجودیت، اشکال اخیر را بر آنان متوجه میداند<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۱۳۷.</ref> و بر همین اساس از پاسخ به متحیز و جهتدار بودن خداوند دوری کرده، این الفاظ را مجمل و فارغ از آموزههای کتاب و سنت میداند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۵.</ref> این همه در حالی است که وی در نوشتارهای خود صریحاً به ایستادن بر عرش، آمدن، دست، پا<ref>صحیح الکلم، ص۴۳.</ref> ، شادی و عصبانیت و... برای خداوند اشاره دارد و روایتهای این باب را میپذیرد و بر تفسیر آنها بر پایه معنای ظاهری و عرفی آن تأکید میورزد<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹-۶۴۰.</ref> ؛ چنانکه تشبیه محال را تنها در اوصاف اختصاصی خداوند میپذیرد و تشبیه در برخی جهات را مستلزم تمثیل محال نمیشمارد.<ref>التدمریه، ص۳۹-۴۰.</ref> وی خداوند را ساکن در ما فوق [[آسمانهای هفتگانه]] بر روی [[عرش]] خود میداند. از همین رو، می توان به خدا اشاره کرد و به همین دلیل است که هنگام [[دعا]] دستها را به سمت آسمان میگیریم. یا ذیل آیات ۳۶-۳۷ [[سوره غافر]] [[فرعون]] در پی گفتار [[موسی]]، به [[هامان]] دستور ساخت کوشک بزرگی میدهد تا بدان وسیله به پیشگاه خدا برسد.<ref>العقیدة الحمویه، ص۹۴؛ شرح حدیث النزول، ص۵۹.</ref> | ||
[[حصنی]] (درگذشت ۸۲۹ق)، [[ابن حجر هیتمی]] (درگذشت ۹۷۳ق) و بسیاری دیگر ابن تیمیه را به تشبیه و تجسیم وصف کردهاند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۹، ۱۲۹-۱۳۰؛ کشف النقاب، ص۱۵؛ فیض الوهاب، ج۲، ص۵۰؛ السیف الصقیل، ص۴۲.</ref> | [[حصنی]] (درگذشت ۸۲۹ق)، [[ابن حجر هیتمی]] (درگذشت ۹۷۳ق) و بسیاری دیگر ابن تیمیه را به تشبیه و تجسیم وصف کردهاند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۹، ۱۲۹-۱۳۰؛ کشف النقاب، ص۱۵؛ فیض الوهاب، ج۲، ص۵۰؛ السیف الصقیل، ص۴۲.</ref> حصنی در این زمینه مینویسد: ابن تیمیه بر بالای منبر مسجد جامع اموی مسئله استواری خداوند بر عرش را به نشستن خود بر منبر تشبیه کرد و از همین رو حاضران به او اعتراض کردند.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۱.</ref> به روایت ابن بطوطه (درگذشت ۷۷۹ق) وی [[حدیث]] نزول خداوند بر آسمان دنیا را به پایین آمدن خود از [[منبر]] تشبیه کرد.<ref>رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۱۷.</ref> فارغ از گزارش ابن بطوطه به عنوان جهانگردی بیطرف، به گزارش [[ابوحیان]] (درگذشت ۷۴۵ق) نیز وی در کتاب العرش خود آورده که خداوند بر [[کرسی]] نشسته و جایی را برای نشستن پیامبرش خالی کرده است.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۷.</ref> شاهد صحت این نسبت آن است که ابن تیمیه این حدیث را [[حدیث صحیح|صحیح]] شمرده است: عرش آنگاه که خداوند بر آن جلوس فرماید، تنها به پهنای چهار انگشت فضای خالی دارد!<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶۲۸-۶۳۰.</ref> البته مفقود ماندن کتاب مورد اشاره ابوحیان بعید نیست؛ چنانکه در میان تاریخنگاران همفکر ابن تیمیه به نوعی پنهانکاری در منسوب ساختن نظریه تجسیم به وی برمیخوریم و پس از مراجعه به دیگر کتابهای تاریخی، این راز آشکار میشود.<ref>قس: تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۴۶؛ نک: الوافی بالوفیات، ج۷، ص۱۹.</ref> ابن تیمیه، خود، در جلسه دادگاهی که بدین منظور برگزار شده بود، حضور نیافت و حکومت با اعلان حمایت از وی و ضرب و شتم مخالفان، از آشکار شدن عقیده او جلوگیری کرد. موضعگیریهای علمای مذاهب و احضار مکرر وی به دادگاه و درخواست توضیح درباره عقیده او در تشبیه و تجسیم حاکی از وجود برخی گفتههای نانگاشته یا نگاشتههای نایافته از سوی وی است.<ref>ابنتیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۷-۱۱۸، ۱۲۵.</ref> | ||
به ادعای [[شهرستانی]]، با ملاحظه بیش از ۱۰۰ کتاب تفسیری میتوان دریافت که هیچ یک از سلف صالح، آیات و روایتهای مرتبط با صفات را تأویل نبرده و آن را بر ظاهرش حمل کردهاند.<ref>تفسیر سورة النور، ص۱۷۸-۱۷۹.</ref> | به ادعای [[شهرستانی]]، با ملاحظه بیش از ۱۰۰ کتاب تفسیری میتوان دریافت که هیچ یک از سلف صالح، آیات و روایتهای مرتبط با صفات را تأویل نبرده و آن را بر ظاهرش حمل کردهاند.<ref>تفسیر سورة النور، ص۱۷۸-۱۷۹.</ref> اما بسیاری از صحابه و دانشمندان در اینگونه صفات راه تأویل را برگزیدهاند.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۲۱-۱۲۹.</ref> برخی نویسندگان، عقیده تشبیه و تجسیم ابن تیمیه را برگرفته از [[ابوالبرکات بغدادی]] (درگذشت ۵۴۷ق) که فردی [[یهودی]] زاده بود<ref>المقدمات الخمس و العشرون، ص۹-۱۰.</ref> یا محصول گرایشهای [[کرامیه|کرّامی]] وی<ref>نشأة الفکر الفلسفی، ج۱، ص۳۱۱.</ref> یا به پیروی از طیف [[مجسمه]] [[حنبلی|حنابله]] همچون [[محمد بربهاری]] (درگذشت ۳۲۹ق) و [[قاضی ابویعلی]] (درگذشت ۴۵۸ق)<ref>التبصیر فی الدین، ص۶۷.</ref> دانستهاند. | ||
ابن تیمیه در عین التزام به [[قضا و قدر]] الهی و تفسیر [[جبر و اختیار|جبری]] از آن، هیچ عذری را برای مرتکبان جرایم نمیپذیرد و اینگونه عذرتراشی را مستلزم کفر میداند.<ref>مجموعة الرسائل، ج۲، ص۸۹-۹۱.</ref> | ابن تیمیه در عین التزام به [[قضا و قدر]] الهی و تفسیر [[جبر و اختیار|جبری]] از آن، هیچ عذری را برای مرتکبان جرایم نمیپذیرد و اینگونه عذرتراشی را مستلزم کفر میداند.<ref>مجموعة الرسائل، ج۲، ص۸۹-۹۱.</ref> او، دین را دارای سه مرتبه اسلام، ایمان و احسان دانسته است. از این رو، هر مسلمانی مؤمن نیست؛ چنانکه هر مؤمنی نیز محسن نیست.<ref>الایمان، ص۸.</ref> بر همین اساس، ایمان در صورتی که همراه با اسلام یاد گردد، به معنای اعمال قلبی و اسلام به معنای اعمال ظاهری خواهد بود.<ref>الایمان، ص۱۵.</ref> وی ایمان جامع اسلام را مرکب از قول قلب و زبان، و عمل قلب و زبان و جوارح و قابل زیادی و نقصان میدانست.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۱.</ref> او [[کفر]] را عدم ایمان به خداوند و [[پیامبران الهی|پیامبرانش]] میداند؛ خواه مقرون به تکذیب باشد یا شک. هیچ مسلمانی به صرف گناه کافر نیست و میان تکفیر مطلق و معین میبایست تفاوت گذاشت؛ زیرا گاه کلام کفرآمیز از آنجا که حجت بر قائل آن تمام نیست، مستلزم کفر وی نیست.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۳، ص۳۴۸-۳۴۹؛ ج۱۲، ص۴۸۷-۴۸۸؛ ج۱۱، ص۴۰۶؛ ج۲۷، ص۴۷۸.</ref> به عقیده وی، «حجت» توانایی بر دانستن و قدرت بر عمل طبق آن است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۱۶۷.</ref> | ||
====آرای فقهی==== | ====آرای فقهی==== | ||
ابن تیمیه تقلید در [[اعتقادات|اصول اعتقاد]] از هر مذهبی را ممنوع میداند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۲۱۶.</ref> | ابن تیمیه تقلید در [[اعتقادات|اصول اعتقاد]] از هر مذهبی را ممنوع میداند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۲۱۶.</ref> وی گرچه مدافع نگرش [[حنبلی]] به شمار میرود و در دفاع از باورهاشان آنان را پیروان راستین [[قرآن]] و [[سنت]] دانسته است<ref>بیان تلبیس الجهمیه، ج۳، ص۵۴۸.</ref> ، هیچ تعهدی به پذیرش کلام غیر مستند به [[حدیث نبوی]] از [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] (درگذشت ۲۴۱ق) ندارد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۹.</ref> به باور وی، عقیده حق در ابن حنبل منحصر نیست<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۸۹.</ref> و او هم فتاوای خلاف جمهور داشته است؛ از جمله: [[طلاق]] در حالت [[حیض]] واقع نمیشود؛ قضای [[نماز]] بر تارک الصلاة اگر [[توبه]] کند، مشروع نیست؛ در صورت اقامه [[بینه]] بر رؤیت هلال، [[روزه]] ادامه روز مشروع است، گر چه پیش از آن چیزی خورده شده باشد؛ حائض هنگام ضرورت میتواند [[طواف]] کند و [[فدیه|فدیهای]] بر او واجب نیست؛ حکم [[محرمیت]] با شیر در بزرگسالی نیز تحققپذیر است؛ اجاره حیوان و درخت برای استفاده از منافع آن جایز است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ابن تیمیه، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref> وی بر خلاف فقیهان [[مذاهب چهارگانه اهل سنت|مذاهب چهارگانه]]، معتقد است که مدت حیض تقدیرپذیر نیست؛ [[نماز مسافر|نماز در سفر]]، کوتاه یا بلند، شکسته است؛ جمع بین دو نماز هنگام حاجت نیز رواست؛ اگر [[بنیهاشم]] از [[خمس]] محروم گردند، میتوانند از [[زکات]] بهره گیرند؛ در صورت شک در طلوع فجر میتوان مبطلات روزه را انجام داد؛ زنان بتپرست نیز قابل ملکیت یمیناند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.</ref> | ||
ابن تیمیه [[مسلمان|مسلمانان]] را از رفتن بر مزار پیامبران بازمیدارد و تنها رویکردن به قبر ایشان را هنگام سلام بر آنان میپذیرد؛ اما بر این باور است که هنگام دعا برای میت باید رو به [[قبله]] بود.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۶، ۸۸.</ref> | ابن تیمیه [[مسلمان|مسلمانان]] را از رفتن بر مزار پیامبران بازمیدارد و تنها رویکردن به قبر ایشان را هنگام سلام بر آنان میپذیرد؛ اما بر این باور است که هنگام دعا برای میت باید رو به [[قبله]] بود.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۶، ۸۸.</ref> وی بر آن است که هرگونه نماز یا دعا برای خود نزد قبر هر میتی [[بدعت]] و [[حرام]] است<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۲؛ قاعدة عظیمه، ص۵۶.</ref> ؛ نیز نشستن نزدیک قبر پیامبران و لمس کردن یا بوسیدن قبرهای آنان ممنوع است.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۷.</ref> وی با رد احادیث [[مستحب|استحباب]] زیارت قبر [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] آنها را دروغ دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۴، ص۳۵۶-۳۵۷.</ref> به عقیده وی، منظور از زیارت، همان حضور در [[مسجد النبی|مسجدالنبی]] و نماز خواندن در آنجا و سلام گفتن بر پیامبر هنگام ورود به مسجد است که به اتفاق مسلمانان جایز است.<ref>الجواب الباهر، ص۲۲.</ref> او از به کار بردن لفظ زیارت به سبب ابهام موجود در آن دوری میکند و لفظ سلام بر میت را به کار میبندد.<ref>قاعدة جلیله، ص۱۴۰-۱۴۱.</ref> | ||
ابن تیمیه پس از اشاره به اختلاف دانشمندان درباره [[حرمت]] یا عدم استحباب سفر به قصد زیارت قبور، دیدگاه نخست را منسوب به جمهور دانشمندان دانسته و پذیرفته است.<ref>الرد علی الاخنائی، ص۱۳.</ref> | ابن تیمیه پس از اشاره به اختلاف دانشمندان درباره [[حرمت]] یا عدم استحباب سفر به قصد زیارت قبور، دیدگاه نخست را منسوب به جمهور دانشمندان دانسته و پذیرفته است.<ref>الرد علی الاخنائی، ص۱۳.</ref> به عقیده وی تمام ائمه مسلمین بر حدیث عدم قصد سفر جز برای رفتن به [[مسجدالحرام]]، [[مسجدالنبی]] و [[مسجدالاقصی]] اتفاقنظر دارند<ref>الجواب الباهر، ص۴۳؛ قاعدة عظیمه، ص۶۲.</ref> ؛ چنانکه سیره [[صحابه]] نیز بر همین بوده است.<ref>قاعدة عظیمه، ص۴۸-۴۹.</ref> این دیدگاه با اعتراض مخالفان روبهروست<ref>شفاء السقام، ص۱۱۵؛ السیف الصقیل، ص۱۵۶؛ الجوهر المنظم، ص۲۳.</ref> ؛ زیرا سفر به قصد زیارت در سیره مسلمانان و صحابه همچون [[خلیفه دوم]] در توصیه به [[کعب الاحبار]] (درگذشت ۳۲ق)، [[بلال حبشی]] (درگذشت ۲۰ق) و [[عمر بن عبدالعزیز]] (درگذشت ۱۰۱ق) یافت میشود.<ref>الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۱۸۱-۱۸۳.</ref> [[روایت شدّ الرحال|روایت «شدّ الرحال»]] نیز با مناقشه دلالی به گونهای دیگر تفسیر شده است.<ref>احیاء علوم الدین، ج۲، ص۲۴۷، ۴۴۸.</ref> این همه در حالی است که به گزارش حصنی (درگذشت ۸۲۹ق) فتوایی مکتوب از ابن تیمیه بر حرام بودن مطلق زیارت قبرهای پیامبران وجود دارد.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۷.</ref> | ||
ابن تیمیه به پیروی از [[ابن عبدالبر]] (درگذشت ۴۶۳ق)<ref>التمهید، ج۱، ص۱۶۸.</ref> | ابن تیمیه به پیروی از [[ابن عبدالبر]] (درگذشت ۴۶۳ق)<ref>التمهید، ج۱، ص۱۶۸.</ref> و ابنقدامه (درگذشت ۶۲۰ق)<ref>المغنی، ج۳، ص۴۴۱.</ref> هرگونه بنا بر قبور را نشانه [[شرک]] و ریشه [[بتپرستی]] خوانده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> و احترام به قبر را آیین مشرکان و کار [[اهل کتاب]] شمرده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۴.</ref> او در این زمینه به روایتهای [[حدیث متواتر|متواتر]]<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۲.</ref> و عمل [[پیامبر اسلام(ص)|پیامبر]] و [[صحابه]] استناد میکند که ساختن بنا بر قبور در زمانشان رواجی نداشت<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۹.</ref> و بدعت به شمار میرفت<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> ؛ چنانکه صحابه پیامبر بر ویرانکردن این مشاهد تأکید میورزیدند.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۸۰.</ref> وی ظهور مشاهد و روایتهای دال بر فضیلت زیارت آنها را مربوط به دوران سلطه [[قرامطه]] بر کشورهای اسلامی<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۶۷.</ref> و خراب کردن چنین مکانهایی را تکلیف هر مسلمان دانسته است.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۵.</ref> به عقیده او نماز کنار قبور، خواه به قصد [[تبرک]]<ref>الرد علی البکری، ج۱، ص۱۱۵؛ قاعدة عظیمه، ص۴۵.</ref> و خواه بدون قصد<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۴۸۸.</ref> جایز نیست. | ||
برخی از مخالفان ابن تیمیه این سخنان را انکار حیات پیامبران در قبر<ref>السیف الصقیل، ص۱۶۰.</ref> ، مساوات قبور ایشان و دیگران<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۵.</ref> | برخی از مخالفان ابن تیمیه این سخنان را انکار حیات پیامبران در قبر<ref>السیف الصقیل، ص۱۶۰.</ref> ، مساوات قبور ایشان و دیگران<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۵.</ref> و انکار رسالت نبوی پس از وفات وی<ref>دفع شبه من شبه، ص۶۵، ۶۷.</ref> دانستهاند. به عقیده ایشان ادله تعظیم شعائر الهی ([[سوره حج|سوره حجّ]]، آیه ۳۲) و وجوب محبت پیامبر گرامی(ص) و [[اهل بیت(ع)|اهل بیت]] ایشان(ع) ([[سوره شوری]]، آیه ۲۳)، نیز گزارش [[قرآن]] از رواج سنت بنای [[مسجد]] بر قبور صالحان و تأیید ضمنی آن ([[سوره کهف]]، آیه ۲۱) و تصریح قرآن به اراده الهی بر بزرگداشت مادی یا معنوی خانههایی که در آن یاد خدا میشود ([[سوره نور]]، آیه ۳۶-۳۷) از ادله قرآنی مطلوبیت ساخت مشاهد بر قبور صالحاناند.<ref>نک: الوهابیة فی المیزان، ص۳۱-۴۲.</ref> نیز بقای آثار باستانی قبور پیامبران در منطقه [[حجاز]]، [[فلسطین]] و [[شامات]] به رغم دسترسی مسلمانان روزگار نزول و امکان تخریب آنها شاهدی بر جواز آن است.<ref>الوهابیة فی المیزان، ص۴۲-۴۳.</ref> ادله روایی ابن تیمیه و شاگردان مکتب وی نیز با مناقشات سندی، متنی و دلالی روبه رو شده است.<ref>الوهابیة فی المیزان، ص۴۹-۷۱، ۷۷-۹۰.</ref> | ||
به باور ابن تیمیه، [[توسل]] به معنای تبعیت از سنت رسول اکرم(ص) است.<ref>قاعدة جلیله، ص۷۹-۸۰، ۱۵۹، ۲۴۱.</ref> | به باور ابن تیمیه، [[توسل]] به معنای تبعیت از سنت رسول اکرم(ص) است.<ref>قاعدة جلیله، ص۷۹-۸۰، ۱۵۹، ۲۴۱.</ref> وی گر چه دعای مؤمنان درباره یکدیگر را پسندیده میداند، درخواست [[دعا]] از صالحان پس از مرگشان را ناخواسته خداوند میشمرد<ref>قاعدة جلیله، ص۵۸.</ref> و در جای دیگر، درخواستی را که تنها مصلحت درخواستکننده را در نظر گیرد، نامطلوب میداند.<ref>قاعدة جلیله، ص۷۱.</ref> به همین سبب، [[خلیفه نخست]] و امثال وی هیچ گاه از پیامبر گرامی پس از رحلت ایشان درخواست دعا نکردند.<ref>قاعدة جلیله، ص۶۰.</ref> وی شفاعتجویی از پیامبر در زمان وفات وی را نیز بدعتآمیز دانسته، آیات دال بر مطلوبیت درخواست استغفار از پیامبران را ویژه زمان زندگی ایشان میداند.<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۳۷۶.</ref> وی بر این باور است که تعبیر توسل به پیامبر در کلمات صحابه و دانشوران تنها در زمان حیات صالحان<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۷۷؛ الرد علی البکری، ص۱۲۶.</ref> و به معنای تمسک به دعا و شفاعت ایشان است.<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۸۰.</ref> از این رو، توسل به ذات صالحان هر چند مقامی ارجمند نزد خدا داشته باشند، مؤثر نیست<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۳۳.</ref> ؛ زیرا ذات ایشان چیزی ندارد که اقتضای اجابت دعا کند.<ref>الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۶۵؛ قاعدة جلیله، ص۲۷۵.</ref> شرک به خدا رهاورد توسل به پیامبران پس از مرگشان بوده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۸۰-۸۱.</ref> نیز درخواست دعا برای اموری چون شفای بیمار و ادای دِین و آمرزش [[گناه|گناهان]] که جز خداوند کسی قادر بر آن نیست، حرام است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۶۷.</ref> سوگند یادکردن به مخلوقات نیز حرام است.<ref>الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۷۰-۳۷۱.</ref> وی توسل به پیامبر در [[آخرت]] برای [[شفاعت]] را میپذیرد و آن را به [[اجماع]] مسلمانان نسبت میدهد.<ref>قاعدة جلیله، ص۲۴۴.</ref> برخی از منتقدان در پاسخ، مسئله توسل و زیارت را به اجماع عملی امت اسلامی نسبت داده و او را بنیانگذار تحریم این کارها دانستهاند.<ref>شفاء السقام، ص۱۵۳؛ مقالات الکوثری، ص۴۶۸؛ المذاهب الاسلامی، ص۳۲۱.</ref> به عقیده ایشان، ابن تیمیه تمام احادیث صحیح دال بر جواز توسل را به تاویل برده است.<ref>السیف الصقیل، ص۱۵۵.</ref> آنان در پاسخ به شرکآمیز بودن توسل، میان باور به استقلال در سببیت و وساطت در پیشگاه خداوند تفاوت نهاده و قسم دوم را خارج از شرک و عین توحید دانستهاند<ref>الوهابیون و البیوت المرفوعه، ص۱۵.</ref> ؛ همانگونه که توسل در حال حیات نیز شرک نیست.<ref>البراهین الجلیه، ص۳۴.</ref> بر این اساس، کمکخواهی از اولیای الهی در حال حیات و در امور جزئی ([[سوره کهف]]، [[آیه]] ۹۵) یا برای دعا و طلب مغفرت (رجوع کنید به: [[سوره نساء]] آیه ۶۴؛ [[سوره توبه]]، آیه ۱۰۳) یا انجام امور فراعادی ([[سوره اعراف]]، آیه ۱۶۰؛ [[سوره نمل]]، آیه ۳۸؛ [[سوره مائده]]، آیه ۱۱۰) و نیز پس از وفات ایشان رواست؛ زیرا با الهام از قرآن، نه مرگ به معنای معدوم شدن است و نه اتصال به عالم ارواح، محال است.<ref>التوسل، ص۱۱-۵۵.</ref> اموات مؤمنان به سان زندگان در قبر خویش قدرت درک و برآوردن نیازها را به اذن خداوند دارند.<ref>حقیقة التوسل، ص۲۶۱-۲۶۲.</ref> آیات ([[سوره مائده]]، آیه ۳۵؛ [[سوره فرقان]]، آیه ۵۷)<ref>التوسل، ص۹۹-۱۰۷.</ref> ، [[روایت|روایتها]]<ref>تحفة الزوار، ص۱۱۱؛ دفع شبه من شبه، ص۷۵؛ الجوهر المنظم، ص۱۲۴-۱۲۵؛ التوسل، ص۱۲۲-۱۷۹.</ref> و سیره مسلمانان نیز یاری خواستن از ارواح اولیای خدا را تأیید میکنند.<ref>التوسل، ص۱۱-۵۵.</ref> توسل در میان تابعینی چون [[محمد بن منکدر]] (درگذشت ۱۳۰ق)<ref>تاریخ الاسلام، ج۸، ص۲۵۶.</ref> و دانشورانی چون [[شافعی]] (درگذشت ۲۰۴ق)<ref>فضائل الخمسه، ج۲، ص۸۱.</ref> ، [[طبرانی]] (درگذشت ۳۶۰ق)، [[ابوبکر بن مقری]] (درگذشت ۳۸۱ق) و [[ابوالشیخ]] (درگذشت ۳۶۹ق) رواج داشته است.<ref>نک: التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.</ref> ابن تیمیه در اعتراض به این روایت، آن را که تنها در نقل [[قاضی عیاض]] به چشم میخورد، از جهت سندی محکوم به [[روایت ضعیف|ضعف]] و [[روایت مرسل|ارسال]] و اعراض اصحاب [[مالک بن انس|مالک]] میشمرد و از جهت متنی نیز مخالف دیدگاه سلف و منافی با دیگر آرای مالک میداند؛ زیرا به باور مالک، تنها هنگام سلام میتوان رو به قبر کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۲۲۸-۲۳۳.</ref> | ||
ابن تیمیه تبرک به اجزای بدن پیامبران را روا و جز آن را حرام میشمارد.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref> | ابن تیمیه تبرک به اجزای بدن پیامبران را روا و جز آن را حرام میشمارد.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref> اما بر پایه گزارشهای فراوان تاریخی، یاران رسول خدا به آثاری چون ظرفی که وی از آن نوشیده<ref>صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱۳۴؛ ج۶، ص۲۶۷۳؛ السنن الکبری، ج۵، ص۳۴۹؛ الاصابه، ج۵، ص۲۷۶.</ref> ، جای لبان و دست مبارک وی<ref>مسند احمد، ج۳، ص۱۱۹؛ ج۶، ص۳۷۶؛ مسند الشامیین، ج۱، ص۳۶۹؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۳۲؛ الاصابه، ج۲، ص۲۰۰؛ ج۸، ص۴۲۶؛ التبرک، ص۱۲۱-۱۳۸.</ref> ، منبر<ref>الثقات، ج۴، ص۹؛ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶؛ المصنف، ج۳، ص۴۵۰؛ الشفا، ج۲، ص۱۲۷، ۲۰۰، ۶۶۴-۶۶۵.</ref> ، دینارهای اعطایی<ref>المغازی، ج۲، ص۶۸۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۳؛ مسند احمد، ج۳، ص۳۱۴؛ ج۶، ص۳۸۰؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۹۸.</ref> ، عصا<ref>المغازی، ج۲، ص۵۳۳؛ الطبقات، ج۲، ص۳۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۵۲.</ref> ، لباس<ref>مسند احمد، ج۵، ص۳۳۳؛ الطبقات، ج۱، ص۳۵۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۱.</ref> ، مکان عبور<ref>الموطأ، ج۱، ص۲۱۶،۲۹۱، «حاشیه».</ref> و قبر ایشان<ref>التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.</ref> تبرک میجستند. | ||
====آرای تاریخی==== | ====آرای تاریخی==== | ||
ابن تیمیه در قصیدهای محبت همه صحابه را مذهب خود دانسته<ref>سؤال فی یزید بن معاویه، ص۱۹.</ref> ، بر رعایت حقوق ایشان به اتفاق اهل سنت<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۲.</ref> | ابن تیمیه در قصیدهای محبت همه صحابه را مذهب خود دانسته<ref>سؤال فی یزید بن معاویه، ص۱۹.</ref> ، بر رعایت حقوق ایشان به اتفاق اهل سنت<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۲.</ref> و اهل بهشت بودن تمام ایشان به مقتضای رضایت الهی از آنها<ref>الصارم المسلول، ص۵۷۱-۵۷۳.</ref> تأکید میورزد. وی اعتقاد به ارتداد صحابه را موجب کفر خوانده و درباره جواز [[لعن]] تردید کرده است.<ref>الصارم المسلول، ص۵۸۶؛ مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۵۸.</ref> وی خطاهای ایشان را به سبب کارهای نیکشان مغفور میداند و بر این باور است که از ایشان گناهانی بخشوده میشود که از غیر آنان بخشوده نخواهد شد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۵.</ref> به باور وی، باید از بازگوکردن اختلافهای صحابه خودداری کرد و به بیان فضیلتهای آنان و [[استغفار]] برای ایشان بسنده نمود.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۴، ۴۶۹، ۴۷۳؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> این بدان روست که برخی از اشتباههای ایشان از روی عذر صورت گرفته و برخی به سبب توبه یا انجام کار خیر بخشوده شده است و یادکرد کارهای زشت آنان موجب بغض و دشمنی به آنان میگردد.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۹.</ref> | ||
این همه در حالی است که به عقیده برخی نویسندگان، هیچ فردی حتی صحابه از دشمنی و تکفیر ابن تیمیه در امان نمانده است.<ref>نشأة الفکر الفلسفی، ج۲، ص۱۱۶-۱۶۲؛ دفع شبه من شبه، ص۶۲، ۶۴، ۱۲۳.</ref> | این همه در حالی است که به عقیده برخی نویسندگان، هیچ فردی حتی صحابه از دشمنی و تکفیر ابن تیمیه در امان نمانده است.<ref>نشأة الفکر الفلسفی، ج۲، ص۱۱۶-۱۶۲؛ دفع شبه من شبه، ص۶۲، ۶۴، ۱۲۳.</ref> برخی نیز وی را به خبث نیت و برداشت غلط یا کینهورزی به صحابه متهم میدانند<ref>نک: دفع شبه من شبه، ص۹۴، ۱۰۷، ۱۲۱؛ البرهان الجلی، ص۵۶.</ref> و او را ضعیف العقل میخوانند.<ref>السیف الصقیل، ص۲۱؛ الجوهر المنظم، ص۲۸.</ref> به گزارش ایشان، ابن تیمیه [[ابوبکر]] را به عدم فهم اسلام<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> و [[عمر بن خطاب|عمر]] را به عدم اعتنا به سخنانش<ref>دفع شبه من شبه، ص۶۲.</ref> و [[عثمان بن عفان|عثمان]] را به مالدوستی<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> متهم کرده است. ابن تیمیه تحت تأثیر باورهای اموی [[دمشق]]، از ارادتمندان [[معاویه]] به شمار میرود. وی با نگارش فضائل معاویة و فی یزید و أنّه لا یسبّ نخستین بار آرزوی دیرینه شام را جامه عمل پوشاند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۷۷-۲۷۸.</ref> وی معاویه را صحابی عادل و بهترین سلطان و فردی [[فقیه]] دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۵۳، ۴۶۶، ۴۷۸؛ منهاج السنه، ج۶، ص۲۳۲، ۲۳۵.</ref> نیز به برائت [[مروان بن حکم]] از هرگونه گناهی که سبب تبعیدش گردد، تصریح کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۱۹۶.</ref> | ||
ابن تیمیه رویکردی دوگانه درباره [[اهل بیت(ع)]] دارد. در جایی سبب تقدم آنان را رسوم [[جاهلیت|جاهلی]] و رابطه خویشاوندی ایشان دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۲.</ref> | ابن تیمیه رویکردی دوگانه درباره [[اهل بیت(ع)]] دارد. در جایی سبب تقدم آنان را رسوم [[جاهلیت|جاهلی]] و رابطه خویشاوندی ایشان دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۲.</ref> و در جای دیگری محبت اهل بیت را فریضه<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۷.</ref> و فراتر از محبت به سایر قبایل [[قریش]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۵۹۹-۶۰۲.</ref> دانسته و آن را فارغ از نسب، به سبب [[ایمان]] قوی ایشان خوانده است.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۳.</ref> به عقیده وی، اهل بیت از [[فیء]] بهرهمند بودهاند<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.</ref> و [[صدقه]] بر ایشان حرام است.<ref>فضل اهل البیت، ص۲۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.</ref> اجماع ایشان [[حجیت|حجت]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۳.</ref> و [[صلوات]] بر ایشان سنت<ref>فضل اهل البیت، ص۲۳.</ref> و واجب است.<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۲۴۳-۲۴۴.</ref> وی درباره شمول نسبت «آل» به همسران پیامبر، به دو روایت از [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] (درگذشت ۲۴۱ق) اشاره کرده و روایت تأییدگر را پذیرفته<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۷۶.</ref> و صله به نسب را در مقایسه با صله به صهر، اولی دانسته است.<ref>فضل اهل البیت، ص۲۱.</ref> او در جایی [[فاطمه زهرا(س)]] را سرور زنان جهان خوانده<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۳.</ref> و در جای دیگر او را به منافقان تشبیه کرده است.<ref>ابنتیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۶.</ref> نیز [[حسین بن علی(ع)]] را [[شهید]] و قاتل وی را ملعون دانسته<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۱۴۱.</ref> ؛ اما [[یزید بن معاویه|یزید]] را از مشارکت در قتل وی تبرئه کرده و او را از بشارت یافتگان به [[بهشت]] خوانده است. وی قیام امام حسین(ع) را به هدف دستیابی به خلافت به گمان همکاری اهل [[عراق]] با وی وصف کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۴۲.</ref> | ||
او دیگر [[ائمه شیعه]] را گاه به عنوان فقیه، تابعی و عابد ستوده است.<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۵؛ ج۴، ص۵۰، ۵۲؛ ج۵، ص۱۶۲-۱۶۳؛ ج۷، ص۵۳۴.</ref> | او دیگر [[ائمه شیعه]] را گاه به عنوان فقیه، تابعی و عابد ستوده است.<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۵؛ ج۴، ص۵۰، ۵۲؛ ج۵، ص۱۶۲-۱۶۳؛ ج۷، ص۵۳۴.</ref> امام علی(ع) را چهارمین صحابی در فضیلت و خلافت<ref>منهاج السنه، ج۶، ص۳۳۰؛ الوصیة الکبری، ص۴۱.</ref> ، محبوب خداوند<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۲۱۸.</ref> و زاهد<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۴۸۹.</ref> خوانده و دعوتگر به جنگ با وی را [[دوزخ|دوزخی]] شمرده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۷.</ref> با این حال، در جریان نبرد وی و معاویه، هر دو را بر حق نسبی دانسته است، گر چه علی(ع) به حق نزدیکتر بود.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۳، ۴۳۸-۴۳۹، ۴۶۶؛ الجواب الصحیح، ج۶، ص۱۱۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۸.</ref> وی بسیاری از فضیلتهای علی(ع) را رد کرده یا آن را در حد فضیلتهای سایر صحابه تلقی کرده است. به عقیده وی، علی(ع) پیش از اسلام همچون خلفای سهگانه [[بتپرست]] بوده و اسلام وی نیز به سبب خردسالی پذیرفته نیست.<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۲۸۵-۲۸۶؛ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۸.</ref> او علم باطن آن امام را انکار کرده<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۵.</ref> و جانشینی وی در مدینه هنگام [[جنگ تبوک]] را به سان جانشینی ابن ام مکتوم و دیگران در سایر جنگها دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۱-۲۷۲.</ref> و ربط ایمان به حبّ علی و نفاق به بغض وی را نیز به سان ربط این دو به حبّ و بغض انصار شمرده<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۳۷۱.</ref> و شجاعتش را همسان دیگران<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۴۵۳.</ref> خوانده است. وی تنقیصهایی را که از جانب شیعه بر سه خلیفه نخست وارد شده، درباره علی(ع) نیز وارد میداند.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۵۳؛ ج۸، ص۹۱.</ref> | ||
به تصریح او، مجموع [[حدیث صحیح|احادیث صحیح]] در فضل [[علی(ع)]] افزون بر ۱۰ حدیث است<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۴۲۱.</ref> ؛ ولی بر پایه برخی گزارشها، وی هیچ حدیثی را در مناقب علی(ع) صحیح نمیداند.<ref>ابن تیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۵.</ref> | به تصریح او، مجموع [[حدیث صحیح|احادیث صحیح]] در فضل [[علی(ع)]] افزون بر ۱۰ حدیث است<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۴۲۱.</ref> ؛ ولی بر پایه برخی گزارشها، وی هیچ حدیثی را در مناقب علی(ع) صحیح نمیداند.<ref>ابن تیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۵.</ref> به عنوان نمونه، احادیث [[حدیث سد الابواب|سدّ الاَبواب]]<ref>منهاج السنه، ج۵، ص۳۵.</ref> ، [[حدیث منزلت|منزلت]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۲۶.</ref> ، [[حدیث معیت علی(ع) و حق|معیت علی(ع) و حق]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۳۸.</ref> ، [[حدیث مؤاخات|مؤاخات]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۳-۳۳.</ref> ، [[حدیث مدینة العلم|مدینة العلم]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۱۰.</ref> ، [[حدیث ولایت علی بر تمام مومنان|ولایت علی بر تمام مومنان]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۹۱.</ref> ، [[رد الشمس]]<ref>الجواب الصحیح، ج۶، ص۳۴۲-۳۴۳.</ref> ، حدیث معروف [[حدیث غدیر|غدیر]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۱۹.</ref> ، و [[تصدق خاتم|صدقه دادن انگشتری در مسجد]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۲، ص۳۰-۳۲؛ ج۴، ص۴۱۸.</ref> از این دستاند.<ref>الغدیر، ج۳، ص۱۵۶-۲۱۶.</ref> برخی این رویکرد را برابر با شیوه منصفانه او در بازگوکردن واقعیات به دور از غلو شمرده<ref>دعاوی المناوئین، ص۵۴۹.</ref> یا پیامد اشتباههای علمی وی به خاطر تکیه بر حافظه در نقل و نقد احادیث دانستهاند.<ref>لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.</ref> اما گروهی آن را بر پایه شیوه خاص مناظرات وی در برابر مخالفان، بدون پایبندی به مفاد کلام خود، شمردهاند.<ref>شیخ الاسلام لم یکن ناصبیاً، ص۴۸.</ref> برخی نیز با الهام از مناقشات بیامان وی در انکار احادیث صحیح در فضیلتهای علی(ع) آن را حاکی از نوعی بغض پنهانی به ایشان دانستهاند.<ref>فتح الملک العلی، ص۷۳؛ المقالات السنیه، ص۲۰۰، ۲۰۸.</ref> بسیاری از نویسندگان، روایتهای یاد شده را بررسی کرده و از طرق مختلف صحت آن را به اثبات رساندهاند.<ref>دلائل الصدق، ج۶، ص۵-۲۸۲؛ محاضرات فی الاعتقادات، ج۱، ص۳۵-۹۱.</ref> | ||
ابن تیمیه در عرصه نظریهپردازی سیاسی، دیدگاهی دوسویه درباره ارتباط دیانت و سیاست برگزیده است. از یک سو، در تحلیلی جامعهشناختی، نگاه بدبینانه به سیاست را مولود روش بد حاکمان خوانده و با تخطئه جدا انگاری دیانت و سیاست و مغضوب خواندن دنیاگرایان دین ستیز و گمراه دانستن دینمداران دنیاگریز، راه میانه را در برگزیدن کتاب و شمشیر دانسته<ref>السیاسة الشرعیه، ص۱۴۱.</ref> | ابن تیمیه در عرصه نظریهپردازی سیاسی، دیدگاهی دوسویه درباره ارتباط دیانت و سیاست برگزیده است. از یک سو، در تحلیلی جامعهشناختی، نگاه بدبینانه به سیاست را مولود روش بد حاکمان خوانده و با تخطئه جدا انگاری دیانت و سیاست و مغضوب خواندن دنیاگرایان دین ستیز و گمراه دانستن دینمداران دنیاگریز، راه میانه را در برگزیدن کتاب و شمشیر دانسته<ref>السیاسة الشرعیه، ص۱۴۱.</ref> و از سوی دیگر، به حرمت خروج بر حاکم فاسد فتوا داده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۱.</ref> و خود را مرد دین و نه دولت خوانده است.<ref>الحسنة و السیئه، ص۳.</ref> | ||
==فعالیتهای سیاسی و نظامی== | ==فعالیتهای سیاسی و نظامی== | ||
ابن تیمیه در امور سیاسی و نظامی نیز نقشی مهم داشت. وی به سال ۶۹۳ق. در جریان معروف به «عساف نصرانی» با شکایت از فردی [[مسیحی]] به سبب اهانت به [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] به دست نایب السلطنه دمشق، محبوس گشت و آن فرد از اتهام تبرئه شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶.</ref> | ابن تیمیه در امور سیاسی و نظامی نیز نقشی مهم داشت. وی به سال ۶۹۳ق. در جریان معروف به «عساف نصرانی» با شکایت از فردی [[مسیحی]] به سبب اهانت به [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] به دست نایب السلطنه دمشق، محبوس گشت و آن فرد از اتهام تبرئه شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶.</ref> در سال ۶۹۹ق. با لشکرکشی مغولان به سمت [[حلب]]، ابن تیمیه در نامهای به اهالی [[مصر]]، مردم آن دیار را به [[جهاد]] فراخواند.<ref>شذرات الذهب، ج۷، ص۷۹۴.</ref> سپس به روایت [[ابن خلدون]] (درگذشت ۸۰۸ق) همراه برخی دیگر از بزرگان دمشق برای دریافت اماننامه از [[غازان خان|غازان]] رهسپار اردوگاه وی شد؛ اما برخی فرماندهان به رغم اصرار ابن تیمیه و دیگر شیوخ، از اعطای این اماننامه سرباز زدند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۴۷۴.</ref> به ادعای [[ابن کثیر]]، تسلیم نشدن قلعه دمشق به درخواست ابن تیمیه بوده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۷.</ref> همین باعث بروز هرج و مرج شد که با دخالت نظامی ابن تیمیه و نظام الدین [[محمود بن علی شیبانی]] خنثا گردید. وی نیز برای آزاد سازی اسیران [[مسلمان]] به خیمهگاه بولای از فرماندهان مغول رفت و تا اندازهای نیز توفیق یافت. با رسیدن خبر لشکرکشی سپاه مصر، سپاهیان مغول عقبنشینی نسبی کردند و ابن تیمیه نیز با خیالی آسوده مردم را به صبر و جهاد و همکاری با سپاه مصر دعوت کرد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۰-۱۱.</ref> به عقیده برخی شاگردان ابن تیمیه، او نقشی مهم در تشجیع سپاه شام و مصر برای نبرد موسوم به شَقْحَبْ با غازان مغول در سال ۷۰۲ق. داشت. وی آنان را که مسلمان شده بودند، به [[خوارج]] تشبیه کرد<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۳-۲۴.</ref> و سپس خود نیز به صف مبارزان پیوست.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۵.</ref> او گاه مکاتبات مخفیانهای با مغولان داشته و به همین سبب، مورد انتقاد قرار گرفته است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۲.</ref> | ||
===کشتار شیعیان=== | ===کشتار شیعیان=== | ||
ابن تیمیه به سال ۷۰۴ق. در قتل عام شیعیان کسروان، در امتداد اقدامهای سرکوبگرانه [[ایوبیان]] و ممالیک برای قتل عام شیعیان و راندن آنان از مصر و شام و سپس [[مدینه النبی|مدینه]]<ref>تبصرة الحکام، ج۳، ص۳۵۴؛ السلفیه، ص۶۳۴.</ref> | ابن تیمیه به سال ۷۰۴ق. در قتل عام شیعیان کسروان، در امتداد اقدامهای سرکوبگرانه [[ایوبیان]] و ممالیک برای قتل عام شیعیان و راندن آنان از مصر و شام و سپس [[مدینه النبی|مدینه]]<ref>تبصرة الحکام، ج۳، ص۳۵۴؛ السلفیه، ص۶۳۴.</ref> و [[لبنان]]، نقشی مهم داشت. به گزارش [[ابن فضل الله عمری]] (درگذشت ۷۴۹ق) گاه خود نیز در جنگ شرکت میجست و گاه جنگجویان را بدین کار تشویق میکرد و گاهی برای تدارک نیرو به نزد [[مهنا بن عیسی|مهنّا بن عیسی]] (درگذشت ۷۳۵ق) از امرای قبایل ایلاتی شام<ref>الاعلام، ج۷، ص۳۱۶.</ref> میرفت و با تعابیر خشمآلود آنان را به لشکرکشی وامیداشت.<ref>مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۱.</ref> به گفته ابن کثیر (درگذشت ۷۴۸ق) او برای توجیه کشتارهایش [[شیعیان]] را [[کافر]] و گمراه نامید.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۲.</ref> دامنه این کشتار تا قتل عام [[علویان]] شمال لبنان، [[قنیطره]]، [[عاقوره]]، [[بترون]] و [[عکا]] نیز امتداد یافت. در پی این تاراج، کسانی که جان به در بردند، به مناطق دیگر کوچ کردند.<ref>الملل و النحل، سبحانی، ج۸، ص۴۱۳-۴۱۴.</ref> | ||
اختلافهای داخلی در امت اسلامی از جمله نزاع سخت میان [[شافعی|شافعیان]] و [[حنفی|حنفیان]] که گاه به کشتار یکدیگر و آتش زدن [[مسجد|مساجد]] میانجامید<ref>شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۳۷-۲۳۸.</ref> | اختلافهای داخلی در امت اسلامی از جمله نزاع سخت میان [[شافعی|شافعیان]] و [[حنفی|حنفیان]] که گاه به کشتار یکدیگر و آتش زدن [[مسجد|مساجد]] میانجامید<ref>شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۳۷-۲۳۸.</ref> و نیز اختلافهای سیاسی میان حاکمان مسلمان در کشورهای اسلامی، بهترین فرصت را برای سلطه مغول و [[صلیبیان]] بر امت اسلامی فراهم آورد.<ref>نک: النجوم الزاهره، ج۷، ص۳۶۳ به بعد.</ref> در این اوضاع، ابن تیمیه به جای توجه به این ضعفها و تلاش برای یکپارچه ساختن نیروی مسلمانان در برابر حمله همه جانبه مغولان و صلیبیان که در آخرین گام به [[شام]] و [[فلسطین]] رسیده بودند، همواره به این اختلافهای درونی دامن میزد.<ref>نک: البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۹۹-۴۱۸؛ ج۱۴، ص۲۶۱-۲۶۳.</ref> | ||
بهرهمندی گهگاهی ابن تیمیه از حمایت حکومتها، و نیز عقاید خاص مخالف با دیدگاههای متعارف، هجمه به دیدگاهها یا [[مقدسات]] دیگران، به کار بردن کلمات رکیک در [[مناظره|مناظرات]]<ref>شفاء السقام، ص۱۳۲؛ التوسل، ص۱۸۱؛ برائة الاشعریین، ص۲۵۴.</ref> | بهرهمندی گهگاهی ابن تیمیه از حمایت حکومتها، و نیز عقاید خاص مخالف با دیدگاههای متعارف، هجمه به دیدگاهها یا [[مقدسات]] دیگران، به کار بردن کلمات رکیک در [[مناظره|مناظرات]]<ref>شفاء السقام، ص۱۳۲؛ التوسل، ص۱۸۱؛ برائة الاشعریین، ص۲۵۴.</ref> به رغم اعتراف به [[حرمت]] دشنام مسلمان<ref>رفع الملام، ص۶۵.</ref> ، اقامه [[حد|حدود]] و قتل افراد بر پایه تشخیص خود<ref>مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۰.</ref> و چه بسا حسدورزی رقیبان<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹، ۳۷.</ref> موجب بروز کشمکشهایی میان وی و دانشوران زمانش شد. وی به سال ۶۹۸ق. در پی اعتراض دانشمندان [[شافعی]] و [[حنفی]] به عقیده وی در باب [[تجسیم]]، به دادگاه فراخوانده شد؛ ولی از حضور در آن خودداری کرد و امیر [[سیف الدین جاعان]] (درگذشت ۶۹۹ق) به حمایت از وی برخاست و با ضرب و جرح برخی از مخالفان ابن تیمیه، غائله را پایان داد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴.</ref> او در سال ۷۰۱ق. جعلی بودن نامه [[یهودی|یهودیانی]] را اثبات کرد که مدعی بودند پیامبر با آن نامه یهود [[خیبر]] را از پرداخت [[جزیه]] معاف کرده است.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹.</ref> وی در سال ۷۰۴ق. سنگی را که بدان تبرک میجستند، خراب کرد<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۱۵؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۹.</ref> و در سال بعد با برخی از فرقههای [[صوفیه]] درافتاد و درباره احوال و مسلک آنان کتابی نگاشت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۶.</ref> در همین سال، به دعوت بَیبَرَس سلطان مصر، مجلس مناظرهای میان [[ابن مخلوف]] (درگذشت ۷۰۹ق) قاضی مالکی و [[نصر منبِجی|نصر مَنبِجی]] بر سر کتاب [[العقائد الواسطیه(کتاب)|العقائد الواسطیه]] صورت گرفت. علت اصلی این فراخوان، انتقادهای ابن تیمیه به [[محیی الدین عربی]] (درگذشت ۶۳۸ق) و منبجی پیرو وی بود. در همین زمان [[جمال الدین مزی]] (درگذشت ۷۴۲ق) که به سبب تدریس فصلی از کتاب [[افعال العباد بخاری(کتاب)|افعال العباد بخاری]] در ردّ بر [[جهمیه]] مورد خشم [[فقیه|فقیهان]] زمان قرار گرفته بود، به رغم تلاشهای ابن تیمیه و به فتوای [[ابن صصری]] (درگذشت ۷۲۳ق) قاضی شافعیان به زندان افتاد. پس از کشمکشهایی ابن تیمیه همراه ابن صصری برای محاکمه به مصر فراخوانده شد. [[ابن مخلوف]] قاضی دادگاه با برشمردن پارهای از عقاید ابن تیمیه در زمینه جسمانیت و نزول خداوند از وی توضیح خواست. او از توضیح خودداری کرد و از این رو، به موجب حکم دادگاه به زندان رفت. ابن صصری پس از استعفای خود دیگر بار به عنوان قاضی شام منصوب شد و به فعالیت بر ضدّ عقاید ابن تیمیه در آن خطه پرداخت.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۷-۳۸.</ref> | ||
[[پرونده:قبر ابن تیمیه.jpg|بندانگشتی|مقبره ابن تیمیه در دمشق]] | [[پرونده:قبر ابن تیمیه.jpg|بندانگشتی|مقبره ابن تیمیه در دمشق]] | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
حبس ابن تیمیه تا ۲۳ [[ربیع الاول]] سال ۷۰۷ق. طول کشید. وی پس از آزادی به پیشنهاد طرفداران خود در مصر ماند و در آنجا به ترویج عقاید خود پرداخت. او به سبب مخالفت با عقاید صوفیه دیگر بار به دادگاه احضار شد و پس از ابراز عقاید خود در جواز [[شفاعت|شفاعتجویی]] از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] در زمان حیات ایشان و حرمت استغاثه از آن حضرت، به اتهام اسائه ادب به پیامبر گرامی(ص) محکوم شد که میان حبس در مصر و تبعید به [[اسکندریه]] یا دمشق، یکی را برگزیند. وی بازگشت به موطن خویش را پذیرفت؛ اما به درخواست حکومت، بار دیگر حبس گردید. وی در طول مدت حبس آزادانه به ترویج عقاید خویش ادامه میداد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۵-۴۶.</ref> | حبس ابن تیمیه تا ۲۳ [[ربیع الاول]] سال ۷۰۷ق. طول کشید. وی پس از آزادی به پیشنهاد طرفداران خود در مصر ماند و در آنجا به ترویج عقاید خود پرداخت. او به سبب مخالفت با عقاید صوفیه دیگر بار به دادگاه احضار شد و پس از ابراز عقاید خود در جواز [[شفاعت|شفاعتجویی]] از [[پیامبر اسلام|پیامبر]] در زمان حیات ایشان و حرمت استغاثه از آن حضرت، به اتهام اسائه ادب به پیامبر گرامی(ص) محکوم شد که میان حبس در مصر و تبعید به [[اسکندریه]] یا دمشق، یکی را برگزیند. وی بازگشت به موطن خویش را پذیرفت؛ اما به درخواست حکومت، بار دیگر حبس گردید. وی در طول مدت حبس آزادانه به ترویج عقاید خویش ادامه میداد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۵-۴۶.</ref> | ||
ابن تیمیه در سال ۷۰۹ق. به اسکندریه رفت و در آنجا هشت ماه اقامت کرد. به ادعای برخی، علت این سفر توطئه برای نابودی وی بود.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۹-۵۰.</ref> | ابن تیمیه در سال ۷۰۹ق. به اسکندریه رفت و در آنجا هشت ماه اقامت کرد. به ادعای برخی، علت این سفر توطئه برای نابودی وی بود.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۹-۵۰.</ref> وی در سال ۷۱۳ق. با شنیدن خبر خطر حمله [[سلطان محمد خدابنده|محمد خدابنده]] اولجایتو (حکومت: ۷۰۳-۷۱۶ق) به شام، همراه [[ملک ناصر]] عازم دمشق گردید و با منتفی شدن خطر، در آنجا به قصد تدریس اقامت گزید. رابطه گرم میان وی با ملک ناصر نیز چندان پایدار نماند و در سال ۷۱۹ق. ملک ناصر در حکمی از وی خواست تا از [[فتوا|فتوای]] خود در مسئلهای در زمینه [[طلاق]] دست بردارد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۹۷؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۹۳.</ref> او بر اثر برخی فتاوایش در سال ۷۲۰ق. بیش از پنج ماه در قلعه دمشق زندانی شد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۹۷.</ref> بار دیگر در ششم [[شعبان]] ۷۲۶ق. به دستور ملک ناصر، این بار به سبب فتوایش در مسئله حرمت سفر به قصد [[زیارت]] قبر پیامبر، محبوس گشت. در نیمه شعبان قاضی دمشق دستور بازداشت پیروانش را صادر کرد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۲۳.</ref> وی در شب بیستم [[ذی قعده]] سال ۷۲۸ق. در زندان از دنیا رفت.<ref>العقود الدریه، ص۶۳؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷.</ref> جنازه وی را تشییع نمودند و اشعاری در مدح او سرودند.<ref>مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۳؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۶.</ref> | ||
ابن تیمیه بر تمام مخالفتها و نزاعهای خود برچسب جهاد ضدّ [[بدعت|بدعتهای]] رایج زمان میزد و رد اینگونه افکار را وظیفه هر دانشمندی میخواند.<ref>الاعلام العلیه، ص۳۴.</ref> | ابن تیمیه بر تمام مخالفتها و نزاعهای خود برچسب جهاد ضدّ [[بدعت|بدعتهای]] رایج زمان میزد و رد اینگونه افکار را وظیفه هر دانشمندی میخواند.<ref>الاعلام العلیه، ص۳۴.</ref> اما خود هیچ اعتراضی به کارهای ظالمانه حکمرانان نکرد.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۸۳.</ref> برخورد آشتیآمیز وی با هواداران [[خاندان اموی]] و تقدیسگران [[یزید بن معاویه|یزید]] و نامیدن ایشان به [[اهل سنت]] و جماعت و فرقه منجیه<ref>الوصیة الکبری، ص۵.</ref> بیانگر میزان صحت ادعای وی است. | ||
==جایگاه و تأثیرات اجتماعی== | ==جایگاه و تأثیرات اجتماعی== | ||
ابن تیمیه در سه حوزه علمی، عملی و عقیدتی، تأثیراتی عمده بر حرکتهای [[سلفی]] پس از خود نهاد.<ref>منهج شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۱۰۷.</ref> | ابن تیمیه در سه حوزه علمی، عملی و عقیدتی، تأثیراتی عمده بر حرکتهای [[سلفی]] پس از خود نهاد.<ref>منهج شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۱۰۷.</ref> تأکید بر پیروی از منهج سلف و پرهیز از هرگونه اظهار نظر، [[بدعت]] دانستن هر تفسیر جدید، عقل ستیزی و تفسیر خاص از ابعاد [[توحید]] و پیوند [[احکام]] و آداب شرعی از جمله [[احکام حج]] و [[حرمین]] با این تفسیر، نیز نبرد وی با مخالفان، الهامبخش حرکت سلفیه در تعامل با نصوص شرعی، دیدگاههای عقیدتی و حرکتهای نظامی بوده است.<ref>منهج شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۱۱۰-۱۲۴.</ref> با گذشت پنج سده از نگارش کتابهای مختلف در نقد و رد افکار ابن تیمیه و افول نسبی این تفکر، در بحرانیترین وضعیت، [[محمد بن عبدالوهاب]] (درگذشت ۱۲۰۶ق) با تکفیر هر مسلمانی که عقیده وی را نداشته باشد و با همکاری برخی سران ایلات به کشتار مسلمانان پرداخت.<ref>الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۴۷-۵۱.</ref> تأکید ابن تیمیه بر لزوم محو مظاهر [[شرک]] و بدعت، موجب یورش وهابیان به [[حرم امام حسین(ع)|حرم حسینی(ع)]] در سال ۱۲۱۱ق. و کشتار بیش از ۵۰۰۰ مسلمان<ref>الملل و النحل، سبحانی، ج۴، ص۵۸۷.</ref> شد. در سال ۱۳۴۳ق. و پس از یک استفتای صوری از علمای مدینه درباره عدم جواز ساخت بارگاه برای اهل بیت(ع) و صحابه، این مشاهد ویران شدند.<ref>کشف الارتیاب، ص۵۱-۵۲.</ref> ترویج این عقاید در کشورهای اسلامی موجب ظهور موجی از حرکتهای [[انتحاری]] در میان وابستگان به این حرکت گردیده است. جالب آن است که برخی این معارضه را در مسیر دعوت به وحدت اسلامی تعریف کردهاند.<ref>نک: منهج شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۱۱۰.</ref> [[ابن قیم جوزی]] (درگذشت ۷۵۱ق) بزرگترین شاگرد و مروج افکار ابن تیمیه به شمار میآید. نیز [[ابن سید المرسلین]] (درگذشت ۷۳۴ق)، [[ابن عبدالدائم]] (درگذشت ۷۷۵ق)، [[ذهبی]] (درگذشت ۷۴۸ق)، و [[ابن کثیر]] (درگذشت ۷۷۴ق) از ستایشگران وی هستند.<ref>نک: الرد الوافر، ص۲۶-۱۳۵.</ref> | ||
==مخالفان ابن تیمیه== | ==مخالفان ابن تیمیه== | ||
برخی، مخالفان ابن تیمیه را چهار دسته دانستهاند: فقیهان و قاضیان، متکلمان [[اشعری]]، [[صوفیه]] و [[شیعه]].<ref>دعاوی المناوئین، ص۶۲-۷۳.</ref> | برخی، مخالفان ابن تیمیه را چهار دسته دانستهاند: فقیهان و قاضیان، متکلمان [[اشعری]]، [[صوفیه]] و [[شیعه]].<ref>دعاوی المناوئین، ص۶۲-۷۳.</ref> اوج این مخالفت در جانب فقیهان مربوط به فتوای عدم انعقاد [[طلاق]] در فرض قسم بر طلاق و یک طلاق شمردن اجرای صیغه سه طلاقه، عدم انعقاد طلاق [[محرم|مُحرِم]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۷، ص۹۷.</ref> و نیز عدم جواز قصد سفر برای [[زیارت]] قبور یا توسل به ایشان و دعا به پیشگاهشان است؛ چنانکه اشاعره نیز به نگارش کتابهای العقیدة الحمویه و سپس العقیدة الواسطیه درباره مسائل [[تجسیم]] و [[تشبیه]] خرده گرفتهاند. صوفیه و در رأس آنان [[نصر منبجی]] (درگذشت ۷۱۹ق) نیز به حمایت از [[ابن عربی]] (درگذشت ۶۳۸ق) در برابر تکفیرهای ابن تیمیه<ref>رأس الحسین، ص۴۱.</ref> برخاستند.<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۵۷.</ref> نگارش منهاج السنة النبویه و رویکرد [[ناصبی|ناصبیوار]] آن در کنار رسائل، فتاوا و جنگهای ابن تیمیه بر ضدّ شیعه نیز موجب برانگیختن احساسات شیعیان شد. [[تقی الدین سبکی شافعی|تقی الدین سُبکی شافعی]] (درگذشت ۷۵۶ق)، با نگارش کتابهای [[الدرّة المضیئة فی الرد علی ابن تیمیه(کتاب)|الدرّة المضیئة فی الرد علی ابن تیمیه]] و [[شفاء السقام فی زیارة خیر الاَنام(کتاب)|شفاء السقام فی زیارة خیر الاَنام]] و [[السیف الصقیل(کتاب)|السیف الصقیل]]، [[ملا علی قاری حنفی]] (درگذشت ۱۰۱۴ق) در شرح خود بر شفاء السقام، [[محمد بن ابیبکر اخنائی مالکی|محمد بن ابیبکر اَخنائی مالکی]] (درگذشت ۷۶۳ق) در کتاب [[المقالة المرضیة فی الرد علی ابن تیمیه(کتاب)|المقالة المرضیة فی الرد علی ابن تیمیه]]، [[علی بن محمد سمهودی شافعی]] (درگذشت ۹۱۱ق) در [[وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی|وفاء الوَفاء باَخبار دار المصطفی]] درباره [[زیارت]]، [[شفاعت]]، [[توسل]] و استغاثه، [[محمد بن علی زملکانی شافعی|محمد بن علی زَمْلَکانی شافعی]] در [[الدرة المضیئة فی الرد علی ابن تیمیه(کتاب)|الدرة المضیئة فی الرد علی ابن تیمیه]]، [[تقی الدین حصنی شافعی]] (درگذشت ۸۲۹ق) در [[دفع شبه من شبه و تمرد(کتاب)|دفع شبه من شبّه و تمرّد]] و بسیاری دیگر به نقد دیدگاههای وی پرداختهاند.<ref>نک: معجم ما الّفه علماء الامامه.</ref> هر دو گروه اشعاری نیز در نقد یکدیگر سرودهاند<ref>نک: الوافی بالوفیات، ج۲۱، ص۲۶۲؛ قس: اعیان الشیعه، ج۵، ص۳۹۸.</ref> که پارهای از آنها در کتاب [[الحمیة الاسلامیه(کتاب)|الحمیة الاسلامیه]] گردآمده است. | ||
نقل و نقد افکار ابن تیمیه گاه با زیادهرویهایی در هر دو طیف روبه رو شده؛ چنانکه خود او از تعمّد بر دروغپردازی در زمینه عقایدش خبر داده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۲.</ref> | نقل و نقد افکار ابن تیمیه گاه با زیادهرویهایی در هر دو طیف روبه رو شده؛ چنانکه خود او از تعمّد بر دروغپردازی در زمینه عقایدش خبر داده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۲.</ref> دامنه این مخالفت تا بدان جا پیش رفت که افرادی چون [[محمد بن عبدالمؤمن حصنی شافعی]] (درگذشت ۸۲۹ق)<ref>الضوء اللامع، ج۶، ص۸۳.</ref> وی را [[تکفیر]] کردند و برخی نیز افرادی که او را شیخ الاسلام بدانند، کافر دانستند.<ref>نک: الرد الوافر، ص۲۱.</ref> | ||
==مطالعه بیشتر== | ==مطالعه بیشتر== |
نسخهٔ ۴ ژوئن ۲۰۱۹، ساعت ۱۵:۴۹
اطلاعات فردی | |
---|---|
نام کامل | تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی |
لقب | مفسّر، رجالی، حافظ، مفتی |
نسب | قبیله مضر |
تاریخ تولد | دوازدهم ربیع الاول سال ۶۶۱ قمری |
زادگاه | حرّان |
محل زندگی | حرّان، شام(دمشق)، |
تاریخ وفات | بیستم ذی قعده سال ۷۲۸ق. |
شهر وفات | دمشق |
خویشاوندان سرشناس | جدّش محمد بن خضر |
اطلاعات علمی | |
استادان | احمد بن نعمه (م.۶۹۴ق)، ابن ابیالیسر (م.۶۷۲ق)، کمال بن عبدزاده (م.۵۸۹ق)، مجد بن عساکر (م.۶۹۹ق)، یحیی بن صیرفی (۶۷۸م.ق)، احمد بن ابوالخیرزاده (م.۵۸۹ق)، قاسم بن ابیبکر اربلی (م.۶۸۰ق) و... |
محل تحصیل | شام |
اجازه اجتهاد از | احمد بن نعمه (م.۶۹۴ق) |
تألیفات | بیش از ۴۰۰۰ رساله از جمله العقیدة الواسطیه، الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح، الحمویه، الصارم المسلول، منهاج السنه، تلبیس الجهمیه، فضائل القرآن، اقسام القرآن، امثال القرآن، الفرقان بین اولیاء الرحمان و اولیاء الشیطان، الفتاوی المصریه، متعة الحج، طواف حائض و... |
فعالیتهای اجتماعی-سیاسی | |
سیاسی | زندانی شدن توسط حاکم دمشق در جریان «عساف نصرانی»، فراخواندن مردم مصر به جهاد در برابر لشکرکشی مغولان در سال ۶۹۹ قمری، تشجیع سپاه شام و مصر برای نبرد موسوم به شَقْحَبْ با غازان مغول در سال ۷۰۲ قمری، نقش داشتن در قتل عام شیعیان کسروان و راندن آنان از مصر و شام و سپس مدینه و لبنان به دست ایوبیان و ممالیک |
اجتماعی | پدیده سلفی گری و زایش محمد بن عبدالوهاب از میان اندیشههای او که آثاری مانند تخریب قبور ائمه(ع) بقیع، کشتار شیعیان در کربلا و حرکتهای انتحاری |
ابن تیمیه فقیه، محدّث، مدافع مذهب منسوب به سلف و الهام بخش عقیدتی وهابیت در شبه جزیره عربستان. ابن تیمیه به سبب کثرت و تنوع فعالیتها و شیوه رفتار خاصش در امور سیاسی و برخورد سختگیرانه با پیروان مذاهب اسلامی، شخصیتی چالش برانگیز به شمار رفته و دو مواجهه کاملاً متفاوت پدید آورده است؛ از طرفداری سرسختانه کسانی مانند ابن کثیر دمشقی، ابن قیم جوزیه و وهابیان در دوره معاصر تا مخالفان سرسخت از علمای بارز مذاهب اسلامی. افزون بر این، آرای او درباره زیارت قبور و تبرک و توسل و شفاعت، مبنای نگرش وهابیان در اداره امور حرمین قرار گرفته است. هر چند آرای تندروانه ابن تیمیه درباره موضوعات پیش گفته و نیز نگرش تعصب آمیزش به مذاهب اسلامی، نقش یک مؤسس را در جریان سلفی به وی داده است. پیش از وی نیز شخصیتهایی چون عز بن عبدالسلام و محمد بربهاری (درگذشت ۳۲۹ق) و برخی حنبلیان تندرو چنین دیدگاههایی داشتهاند.
تاریخ تولد، ویژگیها، خانواده
تقی الدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی (درگذشت ۷۲۸ق) در دوازدهم ربیع الاول سال ۶۶۱ق. در حَرّان زاده شد.[۱] وی را با القابی چون مفسّر، رجالی، حافظ، مفتی، ادیب و لغتشناس[۲] و آگاه از کلام، ملل و نحل، تاریخ و اصول[۳] در کنار اوصافی چون زاهد و شجاع[۴] ستودهاند. وی تندخو بود و در برابر مخالفان خود پرخاش میکرد.[۵] و از قریحه شعر[۶] و حافظه قوی برخوردار بود.[۷] خاندان وی بیش از یک قرن[۸] از دانشمندان دینی به شمار میآمدند.[۹] محمد بن خضر (درگذشت ۶۲۲ق) جدّ اعلای وی از دانشمندان حنبلی مذهب و نخستین فرد ملقب به ابن تیمیه بود که سبط بن جوزی (درگذشت ۶۵۴ق) او را فردی انحصارطلب خوانده که در آن خطه مجال فعالیت به هیچ دانشوری نمیداد.[۱۰] درباره سبب نامگذاری مادر وی به تیمیه. دیدگاههایی چند وجود دارد.[۱۱]
شیوه برخورد با مخالفان
ابن تیمیه گرچه گاه با شرح مقصود دشمنان و محل نزاع، برخی از اشکالات بیجای وارد بر ایشان را دفع میکند[۱۲] ، دیگرگاه خود پرچمدار سوء برداشت میگردد؛ چنانکه در نقد محیی الدین (درگذشت ۶۳۸ق) اتهامهایی چون فضیلت دادن اولیا بر انبیا[۱۳] ، تنقیص پیامبران و برخی مشایخ اسلامی[۱۴] و عقیده عینیت وجود حادث و قدیم (وحدت وجود)[۱۵] را بر او وارد کرده است که با مطالعه آثارش ناوارد مینماید.[۱۶] وی نصیر الدین طوسی (درگذشت ۶۷۲ق) را نیز به مواردی مانند مشاوره به هلاکو در قتل خلیفه عباسی و مسلمانان، و نیز استمداد از ساحران و مشرکان و ارتکاب محرمات متهم کرده[۱۷] که با استنادات تاریخی ناسازگار است.[۱۸] وی کتاب مناسک حجّ المشاهد را به شیخ مفید نسبت داده[۱۹] که در شمار نگاشتههای شیخ مفید هیچ یادی از آن نشده است.
ابن تیمیه با استناد به روایت شعبی (درگذشت ۱۰۵ق)[۲۰] ، پایهگذار شیعه را عبدالله سبأ یهودی و دیگر زنادقه خوانده[۲۱] و پس از غوغاگری بسیار در این زمینه، به جعلی بودن این روایت اقرار کرده است.[۲۲] اما دانشمندان منصف مبدأ تشیع را پیامبر و اهل بیت خوانده[۲۳] این انتساب دروغین به ابن سبأ را دسیسهای برای خدشهدارکردن تشیع دانستهاند.[۲۴] ابن تیمیه در موارد فراوان عقاید غلات را به امامیه نسبت داده، گر چه گاه نیز به نام غلات تصریح کرده است.[۲۵] اما امامیه، خود، غلات را کافر خوانده[۲۶] ، از شخصیتهای مورد استناد وی تبرّی میجویند.[۲۷] وی شیعه را به ایمان به سحر و فلسفه به عنوان جبت و طاغوت، ادای مناسک حجگونه هنگام زیارت قبور و همکاری با مشرکان در جنگ با مسلمانان، متهم کرده است.[۲۸] در جای دیگر، در تعریف ناصبی از زبان شیعه، وی را کسی میداند که به حقانیت خلفای سهگانه معتقد باشد[۲۹] ؛ چنانکه صحابه را بدترین امت پیامبر از منظر شیعه معرفی میکند.[۳۰] اما به عقیده شیعه، ناصبی به معنای کینهورز به اهل بیت[۳۱] است. شیعیان صحابهای را که با اهل بیت: دشمنی نکرده باشند، شایسته صلوات[۳۲] ، بهترین انسانها و برترین خاستگاه برای رشد امّت اسلامی میدانند[۳۳] و باور دارند که صحابه در یک درجه نبودند و حتی برخی همچون عبدالله بن سعد بن ابیسرح مرتد گشتند.[۳۴] از این رو، ابن خلدون (درگذشت ۸۰۸ق) بدگویی از خلفای نخستین را به غلات شیعه نسبت داده که نزد شیعه و اهل سنت مطرودند.[۳۵] ابن تیمیه شیعه را به قتل عثمان متهم کرده است.[۳۶]
شرح زادگاه
حرّان در ترکیه کنونی قرار داشته و به رغم پیشینه درخشان، به گفته ابن جبیر (درگذشت ۶۱۴ق) در آن سالها در وضع جغرافیایی خشک و خشن و دور از مظاهر تمدن بوده است.[۳۷] از دیرباز صابئیان[۳۸] و گاه مسیحیان در این شهر میزیستهاند.[۳۹] سبط بن عجمی (درگذشت ۸۸۴ق) قصیدهای در هجو اهالی این دیار سروده و آنان را به بخل، اخلاق خشن، و فرومایگی وصف کرده است.[۴۰] ساکنان این شهر از قبیله مضر به شمار میرفتند.[۴۱] پس از فتوحات در زمان خلیفه دوم، مردم این شهر به تدریج به اسلام گرویدند. این شهر در جنگهای صلیبی و یورش مغولان مورد تاخت و تاز مهاجمان قرار گرفت.[۴۲] مردمش حنبلی بوده و همچنان وفاداری خود را به آل امیه حفظ کردهاند و رسوب افکار اموی در میان دانشمندان سدههای متأخر این دیار نیز یافت میشود.[۴۳]
حاکمان هم دوره
روزگار ابن تیمیه با حکومت ممالیک (۶۴۸-۷۸۴ق) همراه بود. او دوران حکمرانی بَیبَرَس (۶۲۵-۶۷۶ق)[۴۴] و دو فرزندش محمد برکه (درگذشت ۶۷۸ق)[۴۵] و سلامش (درگذشت ۶۹۰ق)[۴۶] و آنگاه سلطان قلاوون (درگذشت ۶۸۹ق)[۴۷] و فرزندانش اشرف (درگذشت ۶۹۳ق) و پس از کشته شدن وی[۴۸] ملک ناصر (درگذشت ۷۴۱ق) را درک کرد و در اوج جنگهای ممالیک با ایلخانان مغول میزیست.[۴۹] وی در سال ۶۶۷ق. در شش سالگی در پی تهدید مغول، همراه خانواده و بسیاری از مردم حران کوچ کرد و عازم شام گشت.[۵۰]
دوران ابن تیمیه با خطر حمله مغولان از شرق و نیز صلیبیان، فقدان حکومت مرکزی و رکود علم[۵۱] مقارن بود. نفوذ مغولان و صلیبیان و ترکان در میان مسلمانان، در کنار مهاجرتهای بسیار به سبب جنگها، موجب آمیختگی فرهنگی فراوان در جامعه اسلامی آن زمان گشت. این پدیده افزون بر برخی پیامدهای نیکو، ناگواریهایی را همچون رواج آداب به نام شریعت همراه داشت.[۵۲] صوفیه که از دیرباز مورد حمایت عباسیان، ایوبیان، و ممالیک بودند، رواج گسترده یافتند و نگرش معنوی آنان به دین، زمینهساز گرایش مردم به زیارت قبور پیامبران و صالحان گشته، اعتقاداتی مانند توسل، شفاعت و اخذ شفا را بسیار رونق داد.[۵۳] نیز برخی خرافهگراییها و بدعتها در کنار این جریان شکل گرفت.[۵۴] ابن تیمیه در چنین فضایی از زاویه دید خود به غالیان شیعه و نصیریه و اسماعیلیه، به ترویج دیدگاههای افراطی خویش پرداخت و همه شیعیان را به بدعتگذاری متهم ساخت.[۵۵]
فعالیتهای علمی
اساتید
وی در دمشق از محضر اساتیدی چون ابن ابیالیسر (درگذشت ۶۷۲ق)، کمال بن عبدزاده (درگذشت ۵۸۹ق)، مجد بن عساکر (درگذشت ۶۹۹ق)، یحیی بن صیرفی (درگذشت ۶۷۸ق)، احمد بن ابوالخیرزاده (درگذشت ۵۸۹ق) و قاسم بن ابیبکر اربلی (درگذشت ۶۸۰ق) بهره برد. برخی مشایخ وی را بیش از ۲۰۰ نفر دانستهاند[۵۶] که در میان ایشان زنان محدّث نیز به چشم میخورند.[۵۷] در ۱۷ سالگی صاحب کرسی تدریس و فتوا گردید[۵۸] و با مرگ پدرش (درگذشت ۶۸۲ق) در دار الحدیث سکریه در محله قصاعین دمشق به تدریس پرداخت و با اقبال دانشمندان زمان روبهرو شد.[۵۹] احمد بن نعمه (درگذشت ۶۹۴ق) آخرین استاد وی، اجازه فتوای او را صادر کرد.[۶۰] یک سال بعد در روزهای جمعه، به مدت دو سال، در مسجد جامع اموی به تدریس تفسیر قرآن پرداخت.[۶۱] با وفات زین الدین بن منجا (درگذشت ۶۹۵ق)، ابن تیمیه به جای وی به تدریس مذهب حنبلی در مدرسه حنبلیه مشغول شد.[۶۲]
نگاشتهها
تألیفات ابن تیمیه را بیش از ۴۰۰۰ رساله (بین چهار تا هشت برگ) دانستهاند.[۶۳] بسیاری از این آثار بدون مراجعه به منابع و با تکیه بر حافظه یا در مدت حبس نگاشته شده و نزد حاکمان و گاه شاگردان باقی مانده است. برخی تصنیفات ابن تیمیه را به سه دستة تقریر عقاید سلف مانند العقیدة الواسطیه، پاسخگو به شبهات مانند الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح و ترکیبی از این دو دسته مانند کتاب الحمویه تقسیم کردهاند.[۶۴] این آثار در چند بخش عمده کتابها، اَمالی، رسائل و اجازه نامهها گاه برای نقد و رد دانشها و فرقههای مذهبی و کلامی همچون فلسفه، مسیحیت، جهمیه، تشیع، صوفیه و برخی فتاوای فقهی و گاه نیز در قالب پاسخ به افراد یا گروهها مرقوم میگشت؛ چنانکه الصارم المسلول در پاسخ به جسارت عساف نصرانی به پیامبر گرامی[۶۵] و منهاج السنه در نقض منهاج الکرامه علامه حلّی (درگذشت ۷۲۴ق) و تلبیس الجهمیه در شش مجلد در مصر نگاشته شدهاند.
میتوان بیشتر مصنفات ابن تیمیه را در دایره پاسخهای عقیدتی و توحیدی به شمار آورد.[۶۶] از این رو، کتابهای فراوان در زمینه مباحث عقیدتی و توحید عبادی از وی بر جای مانده است. در زمینه تألیفات قرآنی نیز فضائل القرآن، اقسام القرآن، امثال القرآن، الفرقان بین اولیاء الرحمان و اولیاء الشیطان، الکیلانیه، البغدادیه، القادریه، الازهریه، البعلبکیه و المصریه در آثار وی به چشم میخورد. تعلیقه بر المحرر فی الفقه، شرح العمدة فی الفقه، مجموعهای از فتاوای فقهی که پس از گردآوری به دست شاگردانش به الفتاوی المصریه مشهور شده و نیز تألیفاتی در زمینه حج پیامبر گرامی(ص)، متعة الحج و طواف حائض از مکتوبات فقهی اوست. این همه فارغ از قواعد فراوان عقیدتی، فقهی و اصولی، اخلاقی، تاریخی و حدیثی است که از وی بر جای ماندهاند. در این شمار است رسائل بسیار همچون رسالهای به اهل عراق یا بصره یا بحرین و نیز رسالهای در پاسخ به قاضی حنفیه در مصر، شمس الدین سروجی یا به پادشاه قبرس، پادشاه مصر و نیز پاسخهایی که به پرسشها و برخی شبهات اعتقادی نگاشته است.
ابن تیمیه در اوایل عمر در زمینه مناسک حج کتابی نگاشت که جنبه تقلیدی دارد و بر احادیث غیر صحیح مشتمل است. از همین رو، به درخواست برخی دوستانش کتابی دیگر نوشت که به سان دیگر کتابهای فقهی و عقیدتی او استدلالی و اجتهادی بود و الهامبخش شنقیطی (درگذشت ۱۳۹۲ق) در تفسیر سوره حجّ شد.[۶۷] مهمترین ویژگیهای آثار ابن تیمیه از این قرارند: پراکندگی مباحث و نداشتن تبویب و انسجام[۶۸] در عین بهرهمندی از خطابههای جذاب و قلمی روان و خواندنی، تکرار مباحث، استطراد، و به روز نگاری.[۶۹]
اندیشهها
وی تنها منبع شریعت را قرآن دانسته و سنت را شارح آن شمرده است.[۷۰] بزرگداشت نصوص شرعی در برابر حکم عقل[۷۱] ، تأیید آن به اقوال گذشتگان، رعایت ترتیب میان منابع اسلامی همچون کتاب، سنت نبوی و اقوال سلف، و واگذاشتن بحث از امور غیبی را از ویژگیهای عقیده او شمردهاند.[۷۲] گاه مباحثی جالب در فقه اللغه و بسامد معنایی واژگان نیز مطرح کرده است.[۷۳] اما آشفتگی روششناختی فراوان در اندیشه او به چشم میخورد؛ به گونهای که به هیچ یک از ویژگیهای یاد شده به طور مطلق پایبند نبوده و نمونههای بسیار تخلف از قول سلف در آثار او دیده میشود.
وی تعارض میان کتاب و سنت و عقل را منتفی میدانست[۷۴] و حجیت عقل در امور اعتقادی و احکام را رد میکرد[۷۵] و با کلام، منطق و فلسفه میانه خوشی نداشت. در این زمینه، کتابهایی چون الرد علی الفلاسفه و نقض المنطق را نگاشته و رازی (درگذشت ۳۱۱ق)، ابن سینا (درگذشت ۴۲۸ق) و غزالی (درگذشت ۵۰۵ق) را با تعابیری موهن، وارثان مجوس و هند و یونان و مشرک خوانده است.[۷۶] البته خود وی در عمده آثارش به ترتیب دادن مقدمات منطقی و طرح مباحث کلامی روی آورده است؛ چنانکه قیاس را مادام که به مخالفت با نص منتهی نگردد، معتبر میداند.[۷۷]
ابن تیمیه خود را تبییینگر و پاسدار اندیشههای سلف دانسته است. از این رو، تنها دیدگاهی را برگزیده که به ادعای وی اجماع سلف که اطمینان آور و مصون از خطاست[۷۸] بر آن مستقر شده باشد.[۷۹] البته در جای دیگر از این اطلاق دست برداشته و به صرف وجود آن دیدگاه در میان دانشمندان بسنده کرده است.[۸۰] این بدان روست که صحابه جز به کلام پیامبر تمسک نمیکردند و از سویی آگاهترین مردم به سنت نبوی بودند[۸۱] ؛ پس سخنان غیر حدیثی ایشان نیز حجت است.[۸۲] البته این حجیت تا جایی است که نصی بر خلاف آن نرسیده باشد و صحابه دیگر نیز با ایشان مخالفت نکرده باشند، به ویژه اگر شهرت یافته باشند؛ زیرا در این صورت عدم مخالفت به معنای «اجماع اقراری» بر پذیرش آن است. بر این اساس، سخنان خلفای راشدین نیز به خودی خود پذیرفتنی نیست.[۸۳] وی میکوشد تا میان سخنان صحابه جمع کند[۸۴] ؛ اما ادعای عدم حجیت سخنان متعارض صحابه با رحمتآور خواندن اینگونه اختلافها و تخییر مکلّف در تمسک به هر یک از آنها متعارض میداند.[۸۵] او تا آنجا که به سود خود ببیند، اختلافها را رحمت میخواند؛ ولی اگر سخن صحابی را مخالف رأی خود بپندارد، آن را رد میکند.[۸۶]
آرای حدیثی
ابن تیمیه معمولاً پس از نقل احادیث به بررسی درجه اعتبار آنها میپردازد. سپس دیدگاه خود را با قطعیت کامل بیان میکند. گویا پرونده هر مبحث با اظهار عقیده او برای همیشه بسته خواهد شد.[۸۷] این نوع جزمگرایی در کنار اندوختههای وافر حدیثی وی شاگردانش را بر این عقیده داشت که هر چه او معتبر نشناسد، حدیث ندانند.[۸۸] البته منتقدان از اشتباههای وی در نقل و نقد حدیث پرده برداشتهاند. وی گاه حدیث نبوی را قدسی میشمرد و در بسیاری اوقات احادیث متفاوت را با هم میآمیخت؛ چنانکه گاه در نسبت حدیث به مصدر یا راوی آن اشتباه میکرد. همین اشتباهها نقشی عمده در اندیشههای فقهی و کلامی وی داشت.[۸۹] تقطیع یا گزینش سخنان بر وفق دیدگاههای خود نیز از دیگر موارد اتهام وی است.[۹۰]
رجالشناسی ابن تیمیه نیز با اشتباههای فاحشی همراه است. گاه از شخصیتهایی یاد میکند که در هیچ منبع رجالی یافت نمیشوند.[۹۱] تضعیفهای رجالیاش از نظر متخصصان حدیث بیاعتبار است تا آنجا که اهل حدیث را بر آن داشته تا به بررسیهای رجالی او اعتنا نکنند.[۹۲] ردکردن احادیث صحیح در فضیلت علی(ع) هواداران وی را نیز به اعتراض واداشته است؛ چنانکه البانی (درگذشت ۱۳۳۲ق) وی را به جرئت در انکار احادیث صحیح متهم کرده است.[۹۳] وی بیمهابا برخی از تضعیفهای خود را به اجماع نسبت داده است. مثلاً حدیث تصدّق خاتم علی(ع) را به اجماع نادرست میشمرد[۹۴] ؛ در حالی که بسیاری از محدثان و مفسران به آن احتجاج کردهاند.[۹۵] اینگونه تعامل با روایتها، تداعیکننده روش جدالگرایانه وی در نقد علمی است.[۹۶]
وی در نگاشتههایش از آثار حدیثی نویسندگان صحاح سته، عبدالله بن محمد جعفی (درگذشت ۲۲۹ق)، ابوبکر بن اثرم (درگذشت ۲۶۱ق)، حنبل بن اسحاق (درگذشت ۲۷۳ق)، ابوداود سجستانی (درگذشت ۲۷۵ق)، دارمی (درگذشت ۲۸۰ق)، ابن ابیعاصم (درگذشت ۲۸۷ق)، عبدالله بن احمد حنبل (درگذشت ۲۹۰ق)، خلّال (درگذشت ۳۱۱ق)، ابن ابیزمنین (درگذشت ۳۱۰ق)، ابن ابیحاتم (درگذشت ۳۲۷ق)، ابوحفص بن شاهین (درگذشت ۳۸۵ق)، ابن منده (درگذشت ۳۹۵ق)، ابوذر هروی (درگذشت ۴۳۴ق) و نیز کتاب التوحید اثر ابن خزیمه (درگذشت ۳۱۱ق)، الشریعه اثر ابوبکر آجری (درگذشت ۳۶۰ق)، الابانه از ابنبطه (درگذشت ۳۸۷ق)، شرح اصول السنه لالکائی (درگذشت ۴۱۸ق) و عقیدة السلف و اصحاب الحدیث از صابونی (درگذشت ۴۴۹ق) بهره برده است.[۹۷]
آرای تفسیری
بیشتر مباحث تفسیری ابن تیمیه به آیات صفات و آیات مرتبط با ردّ صوفیه اختصاص دارد[۹۸] که به طور پراکنده در لابهلای کتابهایش یافت میشوند و به قلم عبدالرحمن عمیره با عنوان التفسیر الکبیر؛ و محمد سید جلیند با عنوان دقائق التفسیر گرد آمده است.
به باور وی پیامبر گرامی اسلام، تمام قرآن را تفسیر کرد. از این رو، اختلاف اصحاب در تفسیر بسیار کم و بیشتر مربوط به اختلاف در تعابیر یا مصداقهای یک عنوان عام است.[۹۹] البته گاه نیز به سبب اشتراک لفظی یک آیه بر اثر نزول مکرّر آن آیه یا اراده هر دو معنا در عرض یکدیگر، هر دو تفسیر درستاند.[۱۰۰] عقاید تشبیهی ابن تیمیه در تفسیرش نیز اثری بارز نهاده است؛ تا جایی که وجود متشابه را در قرآن انکار میکند و آن را امری کاملاً نسبی میداند. از این رو، بر این باور است که برای تفسیر آیات قرآن هیچ نیازی به ارجاع آیه متشابه به آیه محکم نیست و هر آیهای خودبسند است.[۱۰۱] وی در جایی دیگر اِحکام را به سه معنای اِحکام در تنزیل با امحای القائات شیاطین[۱۰۲] ، اِحکام در ابقای تنزیل با عدم نسخ آن و اِحکام معنا در برابر تفاسیر ناروا دانسته است.[۱۰۳] وی تفسیر قرآن به قرآن را بهترین شیوه تفسیر و سپس تفسیر به سنت، سخنان صحابه و آنگاه تابعین را مطلوب دانسته است.[۱۰۴] او بهترین تفسیر را جامع البیان طبری با اسانید ثابت و به دور از نقل بدعت یا نقل از متهمین میشمارد.[۱۰۵] تفسیر قرآن بر پایه مقتضای عربیت، بدون در نظر گرفتن قراین مرتبط با متکلم و مخاطب و سیاق آیه را نادرست میخواند.[۱۰۶] تفسیر به رأی به معنای تفسیر از روی ظنّ و گمان یا آرای شخصی بدون مراجعه به لغت و شرع، حرام است[۱۰۷] ؛ اما وی عملاً آیات را بر مقتضای رأی تشبیهی خود حمل کرده است؛ چنانکه در گزارش صفدی در ذیل آیات ۱۸۹-۱۹۰ سوره اعراف شاهد هستیم.[۱۰۸] رجوع به اهل کتاب به قصد استشهاد و نه اعتقاد رواست؛ اما ابن تیمیه اسرائیلیات را به سهگونه درست، نادرست و مسکوت قسمت کرده و درگونه سوم تنها نقل آن را جایز میشمارد.[۱۰۹] تفسیر نزول قرآن بر هفت حرف به قرائات هفتگانه اشتباه است؛ اما این اختلاف ممکن است به اختلاف در معنای غیر مخل به حقانیت دعوت، منتهی شود.[۱۱۰] وی در جای دیگر مدعی میشود که قرائات هفتگانه در زمان پیامبر گرامی(ص) و به تأیید ایشان بوده است[۱۱۱] و ترادف به جهت کاربست تضمین در قرآن، بسیار نادر است[۱۱۲] و احادیث مربوط به فضیلتهای سوره ها نیز دروغاند.[۱۱۳]
آرای اعتقادی
ابن تیمیه در امور اعتقادی، ظاهر کتاب را حجت دانسته، تأویل کلام بر خلاف ظاهر[۱۱۴] یا هرگونه باطن مخالف با ظاهر را که گاه به بهانه دوری از تشبیه و تجسیم مطرح میگردد، رد میکند.[۱۱۵] وی بر دیدگاه کسانی که اسما و صفات الهی را بر خلاف ظاهر درخور مخلوقات حمل میکنند، نیز میتازد و آن را مفسده انگیز میخواند.[۱۱۶] این همه در حالی است که برخی او را به تأویلگرایی در اثبات دعاوی فاسد خود متهم کردهاند.[۱۱۷] وی با استناد به آیه نَفْر، خبر واحد اعتقادی را حجت دانسته است. بر این اساس، چنانچه فارغ از طریق صدور، مفاد خبری قطعآور باشد، در فهم دین استنادپذیر خواهد بود.[۱۱۸] البته این حجیت مشروط به آن است که قرینهای دال بر صحت آن همچون وجود آن خبر در کتابهای صحاح، یا عمل بر وفق آن وجود داشته باشد.[۱۱۹] همین اعتراض مخالفان را فراهم آورده است.[۱۲۰]
در تفسیر صفات خبری با دوگونه موضعگیری از ابن تیمیه روبهرو میشویم که جمع آن دو نتیجهای جز تشبیه و تجسیم به دست نمیدهد. وی از یکسو به تنزیه خداوند از صفات مخلوق اشاره میکند[۱۲۱] و تشبیه اوصاف خداوند به بندگان را بدعت و ضلالت میخواند و در کنار عطف توجه به مبنای ظاهرگرایانه خود با پرهیز از تأویل این صفات به عدم توان عقل بر فهم کیفیت آنها عنایت میورزد[۱۲۲] و در جای دیگر با منسوب ساختن نظریه تجسیم به برخی شیعه[۱۲۳] دامن خود و اهل سنت را از این دیدگاه، پاک و پیراسته میخواند[۱۲۴] و باور به تمثیل[۱۲۵] ، مصافحه[۱۲۶] و تجسیم[۱۲۷] درباره خداوند را کفرآمیز دانسته، به عقیده «جسمانیت خداوند» اعتراض کرده، آن را مستلزم تشبیه میداند.[۱۲۸] همو در جای دیگر با ارائه تفسیری متفاوت از جسمانیت از ادعای خود بر ضدّ شیعه دست کشیده است.[۱۲۹] اعتراض دیگر او به نو پدید بودن اصطلاح جسمانیت است.
به باور وی، از آنجا که اسماء و صفات خداوند توقیفی هستند، نمیتوان خداوند را به جسمانیت متصف کرد.[۱۳۰] از این رو، با توجیه عقیده کرامیه درباره جسمانیت خداوند و تأویل آن به موجودیت، اشکال اخیر را بر آنان متوجه میداند[۱۳۱] و بر همین اساس از پاسخ به متحیز و جهتدار بودن خداوند دوری کرده، این الفاظ را مجمل و فارغ از آموزههای کتاب و سنت میداند.[۱۳۲] این همه در حالی است که وی در نوشتارهای خود صریحاً به ایستادن بر عرش، آمدن، دست، پا[۱۳۳] ، شادی و عصبانیت و... برای خداوند اشاره دارد و روایتهای این باب را میپذیرد و بر تفسیر آنها بر پایه معنای ظاهری و عرفی آن تأکید میورزد[۱۳۴] ؛ چنانکه تشبیه محال را تنها در اوصاف اختصاصی خداوند میپذیرد و تشبیه در برخی جهات را مستلزم تمثیل محال نمیشمارد.[۱۳۵] وی خداوند را ساکن در ما فوق آسمانهای هفتگانه بر روی عرش خود میداند. از همین رو، می توان به خدا اشاره کرد و به همین دلیل است که هنگام دعا دستها را به سمت آسمان میگیریم. یا ذیل آیات ۳۶-۳۷ سوره غافر فرعون در پی گفتار موسی، به هامان دستور ساخت کوشک بزرگی میدهد تا بدان وسیله به پیشگاه خدا برسد.[۱۳۶]
حصنی (درگذشت ۸۲۹ق)، ابن حجر هیتمی (درگذشت ۹۷۳ق) و بسیاری دیگر ابن تیمیه را به تشبیه و تجسیم وصف کردهاند.[۱۳۷] حصنی در این زمینه مینویسد: ابن تیمیه بر بالای منبر مسجد جامع اموی مسئله استواری خداوند بر عرش را به نشستن خود بر منبر تشبیه کرد و از همین رو حاضران به او اعتراض کردند.[۱۳۸] به روایت ابن بطوطه (درگذشت ۷۷۹ق) وی حدیث نزول خداوند بر آسمان دنیا را به پایین آمدن خود از منبر تشبیه کرد.[۱۳۹] فارغ از گزارش ابن بطوطه به عنوان جهانگردی بیطرف، به گزارش ابوحیان (درگذشت ۷۴۵ق) نیز وی در کتاب العرش خود آورده که خداوند بر کرسی نشسته و جایی را برای نشستن پیامبرش خالی کرده است.[۱۴۰] شاهد صحت این نسبت آن است که ابن تیمیه این حدیث را صحیح شمرده است: عرش آنگاه که خداوند بر آن جلوس فرماید، تنها به پهنای چهار انگشت فضای خالی دارد![۱۴۱] البته مفقود ماندن کتاب مورد اشاره ابوحیان بعید نیست؛ چنانکه در میان تاریخنگاران همفکر ابن تیمیه به نوعی پنهانکاری در منسوب ساختن نظریه تجسیم به وی برمیخوریم و پس از مراجعه به دیگر کتابهای تاریخی، این راز آشکار میشود.[۱۴۲] ابن تیمیه، خود، در جلسه دادگاهی که بدین منظور برگزار شده بود، حضور نیافت و حکومت با اعلان حمایت از وی و ضرب و شتم مخالفان، از آشکار شدن عقیده او جلوگیری کرد. موضعگیریهای علمای مذاهب و احضار مکرر وی به دادگاه و درخواست توضیح درباره عقیده او در تشبیه و تجسیم حاکی از وجود برخی گفتههای نانگاشته یا نگاشتههای نایافته از سوی وی است.[۱۴۳]
به ادعای شهرستانی، با ملاحظه بیش از ۱۰۰ کتاب تفسیری میتوان دریافت که هیچ یک از سلف صالح، آیات و روایتهای مرتبط با صفات را تأویل نبرده و آن را بر ظاهرش حمل کردهاند.[۱۴۴] اما بسیاری از صحابه و دانشمندان در اینگونه صفات راه تأویل را برگزیدهاند.[۱۴۵] برخی نویسندگان، عقیده تشبیه و تجسیم ابن تیمیه را برگرفته از ابوالبرکات بغدادی (درگذشت ۵۴۷ق) که فردی یهودی زاده بود[۱۴۶] یا محصول گرایشهای کرّامی وی[۱۴۷] یا به پیروی از طیف مجسمه حنابله همچون محمد بربهاری (درگذشت ۳۲۹ق) و قاضی ابویعلی (درگذشت ۴۵۸ق)[۱۴۸] دانستهاند.
ابن تیمیه در عین التزام به قضا و قدر الهی و تفسیر جبری از آن، هیچ عذری را برای مرتکبان جرایم نمیپذیرد و اینگونه عذرتراشی را مستلزم کفر میداند.[۱۴۹] او، دین را دارای سه مرتبه اسلام، ایمان و احسان دانسته است. از این رو، هر مسلمانی مؤمن نیست؛ چنانکه هر مؤمنی نیز محسن نیست.[۱۵۰] بر همین اساس، ایمان در صورتی که همراه با اسلام یاد گردد، به معنای اعمال قلبی و اسلام به معنای اعمال ظاهری خواهد بود.[۱۵۱] وی ایمان جامع اسلام را مرکب از قول قلب و زبان، و عمل قلب و زبان و جوارح و قابل زیادی و نقصان میدانست.[۱۵۲] او کفر را عدم ایمان به خداوند و پیامبرانش میداند؛ خواه مقرون به تکذیب باشد یا شک. هیچ مسلمانی به صرف گناه کافر نیست و میان تکفیر مطلق و معین میبایست تفاوت گذاشت؛ زیرا گاه کلام کفرآمیز از آنجا که حجت بر قائل آن تمام نیست، مستلزم کفر وی نیست.[۱۵۳] به عقیده وی، «حجت» توانایی بر دانستن و قدرت بر عمل طبق آن است.[۱۵۴]
آرای فقهی
ابن تیمیه تقلید در اصول اعتقاد از هر مذهبی را ممنوع میداند.[۱۵۵] وی گرچه مدافع نگرش حنبلی به شمار میرود و در دفاع از باورهاشان آنان را پیروان راستین قرآن و سنت دانسته است[۱۵۶] ، هیچ تعهدی به پذیرش کلام غیر مستند به حدیث نبوی از ابن حنبل (درگذشت ۲۴۱ق) ندارد.[۱۵۷] به باور وی، عقیده حق در ابن حنبل منحصر نیست[۱۵۸] و او هم فتاوای خلاف جمهور داشته است؛ از جمله: طلاق در حالت حیض واقع نمیشود؛ قضای نماز بر تارک الصلاة اگر توبه کند، مشروع نیست؛ در صورت اقامه بینه بر رؤیت هلال، روزه ادامه روز مشروع است، گر چه پیش از آن چیزی خورده شده باشد؛ حائض هنگام ضرورت میتواند طواف کند و فدیهای بر او واجب نیست؛ حکم محرمیت با شیر در بزرگسالی نیز تحققپذیر است؛ اجاره حیوان و درخت برای استفاده از منافع آن جایز است.[۱۵۹] وی بر خلاف فقیهان مذاهب چهارگانه، معتقد است که مدت حیض تقدیرپذیر نیست؛ نماز در سفر، کوتاه یا بلند، شکسته است؛ جمع بین دو نماز هنگام حاجت نیز رواست؛ اگر بنیهاشم از خمس محروم گردند، میتوانند از زکات بهره گیرند؛ در صورت شک در طلوع فجر میتوان مبطلات روزه را انجام داد؛ زنان بتپرست نیز قابل ملکیت یمیناند.[۱۶۰]
ابن تیمیه مسلمانان را از رفتن بر مزار پیامبران بازمیدارد و تنها رویکردن به قبر ایشان را هنگام سلام بر آنان میپذیرد؛ اما بر این باور است که هنگام دعا برای میت باید رو به قبله بود.[۱۶۱] وی بر آن است که هرگونه نماز یا دعا برای خود نزد قبر هر میتی بدعت و حرام است[۱۶۲] ؛ نیز نشستن نزدیک قبر پیامبران و لمس کردن یا بوسیدن قبرهای آنان ممنوع است.[۱۶۳] وی با رد احادیث استحباب زیارت قبر پیامبر گرامی(ص) آنها را دروغ دانسته است.[۱۶۴] به عقیده وی، منظور از زیارت، همان حضور در مسجدالنبی و نماز خواندن در آنجا و سلام گفتن بر پیامبر هنگام ورود به مسجد است که به اتفاق مسلمانان جایز است.[۱۶۵] او از به کار بردن لفظ زیارت به سبب ابهام موجود در آن دوری میکند و لفظ سلام بر میت را به کار میبندد.[۱۶۶]
ابن تیمیه پس از اشاره به اختلاف دانشمندان درباره حرمت یا عدم استحباب سفر به قصد زیارت قبور، دیدگاه نخست را منسوب به جمهور دانشمندان دانسته و پذیرفته است.[۱۶۷] به عقیده وی تمام ائمه مسلمین بر حدیث عدم قصد سفر جز برای رفتن به مسجدالحرام، مسجدالنبی و مسجدالاقصی اتفاقنظر دارند[۱۶۸] ؛ چنانکه سیره صحابه نیز بر همین بوده است.[۱۶۹] این دیدگاه با اعتراض مخالفان روبهروست[۱۷۰] ؛ زیرا سفر به قصد زیارت در سیره مسلمانان و صحابه همچون خلیفه دوم در توصیه به کعب الاحبار (درگذشت ۳۲ق)، بلال حبشی (درگذشت ۲۰ق) و عمر بن عبدالعزیز (درگذشت ۱۰۱ق) یافت میشود.[۱۷۱] روایت «شدّ الرحال» نیز با مناقشه دلالی به گونهای دیگر تفسیر شده است.[۱۷۲] این همه در حالی است که به گزارش حصنی (درگذشت ۸۲۹ق) فتوایی مکتوب از ابن تیمیه بر حرام بودن مطلق زیارت قبرهای پیامبران وجود دارد.[۱۷۳]
ابن تیمیه به پیروی از ابن عبدالبر (درگذشت ۴۶۳ق)[۱۷۴] و ابنقدامه (درگذشت ۶۲۰ق)[۱۷۵] هرگونه بنا بر قبور را نشانه شرک و ریشه بتپرستی خوانده[۱۷۶] و احترام به قبر را آیین مشرکان و کار اهل کتاب شمرده است.[۱۷۷] او در این زمینه به روایتهای متواتر[۱۷۸] و عمل پیامبر و صحابه استناد میکند که ساختن بنا بر قبور در زمانشان رواجی نداشت[۱۷۹] و بدعت به شمار میرفت[۱۸۰] ؛ چنانکه صحابه پیامبر بر ویرانکردن این مشاهد تأکید میورزیدند.[۱۸۱] وی ظهور مشاهد و روایتهای دال بر فضیلت زیارت آنها را مربوط به دوران سلطه قرامطه بر کشورهای اسلامی[۱۸۲] و خراب کردن چنین مکانهایی را تکلیف هر مسلمان دانسته است.[۱۸۳] به عقیده او نماز کنار قبور، خواه به قصد تبرک[۱۸۴] و خواه بدون قصد[۱۸۵] جایز نیست.
برخی از مخالفان ابن تیمیه این سخنان را انکار حیات پیامبران در قبر[۱۸۶] ، مساوات قبور ایشان و دیگران[۱۸۷] و انکار رسالت نبوی پس از وفات وی[۱۸۸] دانستهاند. به عقیده ایشان ادله تعظیم شعائر الهی (سوره حجّ، آیه ۳۲) و وجوب محبت پیامبر گرامی(ص) و اهل بیت ایشان(ع) (سوره شوری، آیه ۲۳)، نیز گزارش قرآن از رواج سنت بنای مسجد بر قبور صالحان و تأیید ضمنی آن (سوره کهف، آیه ۲۱) و تصریح قرآن به اراده الهی بر بزرگداشت مادی یا معنوی خانههایی که در آن یاد خدا میشود (سوره نور، آیه ۳۶-۳۷) از ادله قرآنی مطلوبیت ساخت مشاهد بر قبور صالحاناند.[۱۸۹] نیز بقای آثار باستانی قبور پیامبران در منطقه حجاز، فلسطین و شامات به رغم دسترسی مسلمانان روزگار نزول و امکان تخریب آنها شاهدی بر جواز آن است.[۱۹۰] ادله روایی ابن تیمیه و شاگردان مکتب وی نیز با مناقشات سندی، متنی و دلالی روبه رو شده است.[۱۹۱]
به باور ابن تیمیه، توسل به معنای تبعیت از سنت رسول اکرم(ص) است.[۱۹۲] وی گر چه دعای مؤمنان درباره یکدیگر را پسندیده میداند، درخواست دعا از صالحان پس از مرگشان را ناخواسته خداوند میشمرد[۱۹۳] و در جای دیگر، درخواستی را که تنها مصلحت درخواستکننده را در نظر گیرد، نامطلوب میداند.[۱۹۴] به همین سبب، خلیفه نخست و امثال وی هیچ گاه از پیامبر گرامی پس از رحلت ایشان درخواست دعا نکردند.[۱۹۵] وی شفاعتجویی از پیامبر در زمان وفات وی را نیز بدعتآمیز دانسته، آیات دال بر مطلوبیت درخواست استغفار از پیامبران را ویژه زمان زندگی ایشان میداند.[۱۹۶] وی بر این باور است که تعبیر توسل به پیامبر در کلمات صحابه و دانشوران تنها در زمان حیات صالحان[۱۹۷] و به معنای تمسک به دعا و شفاعت ایشان است.[۱۹۸] از این رو، توسل به ذات صالحان هر چند مقامی ارجمند نزد خدا داشته باشند، مؤثر نیست[۱۹۹] ؛ زیرا ذات ایشان چیزی ندارد که اقتضای اجابت دعا کند.[۲۰۰] شرک به خدا رهاورد توسل به پیامبران پس از مرگشان بوده است.[۲۰۱] نیز درخواست دعا برای اموری چون شفای بیمار و ادای دِین و آمرزش گناهان که جز خداوند کسی قادر بر آن نیست، حرام است.[۲۰۲] سوگند یادکردن به مخلوقات نیز حرام است.[۲۰۳] وی توسل به پیامبر در آخرت برای شفاعت را میپذیرد و آن را به اجماع مسلمانان نسبت میدهد.[۲۰۴] برخی از منتقدان در پاسخ، مسئله توسل و زیارت را به اجماع عملی امت اسلامی نسبت داده و او را بنیانگذار تحریم این کارها دانستهاند.[۲۰۵] به عقیده ایشان، ابن تیمیه تمام احادیث صحیح دال بر جواز توسل را به تاویل برده است.[۲۰۶] آنان در پاسخ به شرکآمیز بودن توسل، میان باور به استقلال در سببیت و وساطت در پیشگاه خداوند تفاوت نهاده و قسم دوم را خارج از شرک و عین توحید دانستهاند[۲۰۷] ؛ همانگونه که توسل در حال حیات نیز شرک نیست.[۲۰۸] بر این اساس، کمکخواهی از اولیای الهی در حال حیات و در امور جزئی (سوره کهف، آیه ۹۵) یا برای دعا و طلب مغفرت (رجوع کنید به: سوره نساء آیه ۶۴؛ سوره توبه، آیه ۱۰۳) یا انجام امور فراعادی (سوره اعراف، آیه ۱۶۰؛ سوره نمل، آیه ۳۸؛ سوره مائده، آیه ۱۱۰) و نیز پس از وفات ایشان رواست؛ زیرا با الهام از قرآن، نه مرگ به معنای معدوم شدن است و نه اتصال به عالم ارواح، محال است.[۲۰۹] اموات مؤمنان به سان زندگان در قبر خویش قدرت درک و برآوردن نیازها را به اذن خداوند دارند.[۲۱۰] آیات (سوره مائده، آیه ۳۵؛ سوره فرقان، آیه ۵۷)[۲۱۱] ، روایتها[۲۱۲] و سیره مسلمانان نیز یاری خواستن از ارواح اولیای خدا را تأیید میکنند.[۲۱۳] توسل در میان تابعینی چون محمد بن منکدر (درگذشت ۱۳۰ق)[۲۱۴] و دانشورانی چون شافعی (درگذشت ۲۰۴ق)[۲۱۵] ، طبرانی (درگذشت ۳۶۰ق)، ابوبکر بن مقری (درگذشت ۳۸۱ق) و ابوالشیخ (درگذشت ۳۶۹ق) رواج داشته است.[۲۱۶] ابن تیمیه در اعتراض به این روایت، آن را که تنها در نقل قاضی عیاض به چشم میخورد، از جهت سندی محکوم به ضعف و ارسال و اعراض اصحاب مالک میشمرد و از جهت متنی نیز مخالف دیدگاه سلف و منافی با دیگر آرای مالک میداند؛ زیرا به باور مالک، تنها هنگام سلام میتوان رو به قبر کرد.[۲۱۷]
ابن تیمیه تبرک به اجزای بدن پیامبران را روا و جز آن را حرام میشمارد.[۲۱۸] اما بر پایه گزارشهای فراوان تاریخی، یاران رسول خدا به آثاری چون ظرفی که وی از آن نوشیده[۲۱۹] ، جای لبان و دست مبارک وی[۲۲۰] ، منبر[۲۲۱] ، دینارهای اعطایی[۲۲۲] ، عصا[۲۲۳] ، لباس[۲۲۴] ، مکان عبور[۲۲۵] و قبر ایشان[۲۲۶] تبرک میجستند.
آرای تاریخی
ابن تیمیه در قصیدهای محبت همه صحابه را مذهب خود دانسته[۲۲۷] ، بر رعایت حقوق ایشان به اتفاق اهل سنت[۲۲۸] و اهل بهشت بودن تمام ایشان به مقتضای رضایت الهی از آنها[۲۲۹] تأکید میورزد. وی اعتقاد به ارتداد صحابه را موجب کفر خوانده و درباره جواز لعن تردید کرده است.[۲۳۰] وی خطاهای ایشان را به سبب کارهای نیکشان مغفور میداند و بر این باور است که از ایشان گناهانی بخشوده میشود که از غیر آنان بخشوده نخواهد شد.[۲۳۱] به باور وی، باید از بازگوکردن اختلافهای صحابه خودداری کرد و به بیان فضیلتهای آنان و استغفار برای ایشان بسنده نمود.[۲۳۲] این بدان روست که برخی از اشتباههای ایشان از روی عذر صورت گرفته و برخی به سبب توبه یا انجام کار خیر بخشوده شده است و یادکرد کارهای زشت آنان موجب بغض و دشمنی به آنان میگردد.[۲۳۳]
این همه در حالی است که به عقیده برخی نویسندگان، هیچ فردی حتی صحابه از دشمنی و تکفیر ابن تیمیه در امان نمانده است.[۲۳۴] برخی نیز وی را به خبث نیت و برداشت غلط یا کینهورزی به صحابه متهم میدانند[۲۳۵] و او را ضعیف العقل میخوانند.[۲۳۶] به گزارش ایشان، ابن تیمیه ابوبکر را به عدم فهم اسلام[۲۳۷] و عمر را به عدم اعتنا به سخنانش[۲۳۸] و عثمان را به مالدوستی[۲۳۹] متهم کرده است. ابن تیمیه تحت تأثیر باورهای اموی دمشق، از ارادتمندان معاویه به شمار میرود. وی با نگارش فضائل معاویة و فی یزید و أنّه لا یسبّ نخستین بار آرزوی دیرینه شام را جامه عمل پوشاند.[۲۴۰] وی معاویه را صحابی عادل و بهترین سلطان و فردی فقیه دانسته است.[۲۴۱] نیز به برائت مروان بن حکم از هرگونه گناهی که سبب تبعیدش گردد، تصریح کرده است.[۲۴۲]
ابن تیمیه رویکردی دوگانه درباره اهل بیت(ع) دارد. در جایی سبب تقدم آنان را رسوم جاهلی و رابطه خویشاوندی ایشان دانسته[۲۴۳] و در جای دیگری محبت اهل بیت را فریضه[۲۴۴] و فراتر از محبت به سایر قبایل قریش[۲۴۵] دانسته و آن را فارغ از نسب، به سبب ایمان قوی ایشان خوانده است.[۲۴۶] به عقیده وی، اهل بیت از فیء بهرهمند بودهاند[۲۴۷] و صدقه بر ایشان حرام است.[۲۴۸] اجماع ایشان حجت[۲۴۹] و صلوات بر ایشان سنت[۲۵۰] و واجب است.[۲۵۱] وی درباره شمول نسبت «آل» به همسران پیامبر، به دو روایت از ابن حنبل (درگذشت ۲۴۱ق) اشاره کرده و روایت تأییدگر را پذیرفته[۲۵۲] و صله به نسب را در مقایسه با صله به صهر، اولی دانسته است.[۲۵۳] او در جایی فاطمه زهرا(س) را سرور زنان جهان خوانده[۲۵۴] و در جای دیگر او را به منافقان تشبیه کرده است.[۲۵۵] نیز حسین بن علی(ع) را شهید و قاتل وی را ملعون دانسته[۲۵۶] ؛ اما یزید را از مشارکت در قتل وی تبرئه کرده و او را از بشارت یافتگان به بهشت خوانده است. وی قیام امام حسین(ع) را به هدف دستیابی به خلافت به گمان همکاری اهل عراق با وی وصف کرده است.[۲۵۷]
او دیگر ائمه شیعه را گاه به عنوان فقیه، تابعی و عابد ستوده است.[۲۵۸] امام علی(ع) را چهارمین صحابی در فضیلت و خلافت[۲۵۹] ، محبوب خداوند[۲۶۰] و زاهد[۲۶۱] خوانده و دعوتگر به جنگ با وی را دوزخی شمرده است.[۲۶۲] با این حال، در جریان نبرد وی و معاویه، هر دو را بر حق نسبی دانسته است، گر چه علی(ع) به حق نزدیکتر بود.[۲۶۳] وی بسیاری از فضیلتهای علی(ع) را رد کرده یا آن را در حد فضیلتهای سایر صحابه تلقی کرده است. به عقیده وی، علی(ع) پیش از اسلام همچون خلفای سهگانه بتپرست بوده و اسلام وی نیز به سبب خردسالی پذیرفته نیست.[۲۶۴] او علم باطن آن امام را انکار کرده[۲۶۵] و جانشینی وی در مدینه هنگام جنگ تبوک را به سان جانشینی ابن ام مکتوم و دیگران در سایر جنگها دانسته[۲۶۶] و ربط ایمان به حبّ علی و نفاق به بغض وی را نیز به سان ربط این دو به حبّ و بغض انصار شمرده[۲۶۷] و شجاعتش را همسان دیگران[۲۶۸] خوانده است. وی تنقیصهایی را که از جانب شیعه بر سه خلیفه نخست وارد شده، درباره علی(ع) نیز وارد میداند.[۲۶۹]
به تصریح او، مجموع احادیث صحیح در فضل علی(ع) افزون بر ۱۰ حدیث است[۲۷۰] ؛ ولی بر پایه برخی گزارشها، وی هیچ حدیثی را در مناقب علی(ع) صحیح نمیداند.[۲۷۱] به عنوان نمونه، احادیث سدّ الاَبواب[۲۷۲] ، منزلت[۲۷۳] ، معیت علی(ع) و حق[۲۷۴] ، مؤاخات[۲۷۵] ، مدینة العلم[۲۷۶] ، ولایت علی بر تمام مومنان[۲۷۷] ، رد الشمس[۲۷۸] ، حدیث معروف غدیر[۲۷۹] ، و صدقه دادن انگشتری در مسجد[۲۸۰] از این دستاند.[۲۸۱] برخی این رویکرد را برابر با شیوه منصفانه او در بازگوکردن واقعیات به دور از غلو شمرده[۲۸۲] یا پیامد اشتباههای علمی وی به خاطر تکیه بر حافظه در نقل و نقد احادیث دانستهاند.[۲۸۳] اما گروهی آن را بر پایه شیوه خاص مناظرات وی در برابر مخالفان، بدون پایبندی به مفاد کلام خود، شمردهاند.[۲۸۴] برخی نیز با الهام از مناقشات بیامان وی در انکار احادیث صحیح در فضیلتهای علی(ع) آن را حاکی از نوعی بغض پنهانی به ایشان دانستهاند.[۲۸۵] بسیاری از نویسندگان، روایتهای یاد شده را بررسی کرده و از طرق مختلف صحت آن را به اثبات رساندهاند.[۲۸۶]
ابن تیمیه در عرصه نظریهپردازی سیاسی، دیدگاهی دوسویه درباره ارتباط دیانت و سیاست برگزیده است. از یک سو، در تحلیلی جامعهشناختی، نگاه بدبینانه به سیاست را مولود روش بد حاکمان خوانده و با تخطئه جدا انگاری دیانت و سیاست و مغضوب خواندن دنیاگرایان دین ستیز و گمراه دانستن دینمداران دنیاگریز، راه میانه را در برگزیدن کتاب و شمشیر دانسته[۲۸۷] و از سوی دیگر، به حرمت خروج بر حاکم فاسد فتوا داده[۲۸۸] و خود را مرد دین و نه دولت خوانده است.[۲۸۹]
فعالیتهای سیاسی و نظامی
ابن تیمیه در امور سیاسی و نظامی نیز نقشی مهم داشت. وی به سال ۶۹۳ق. در جریان معروف به «عساف نصرانی» با شکایت از فردی مسیحی به سبب اهانت به پیامبر گرامی(ص) به دست نایب السلطنه دمشق، محبوس گشت و آن فرد از اتهام تبرئه شد.[۲۹۰] در سال ۶۹۹ق. با لشکرکشی مغولان به سمت حلب، ابن تیمیه در نامهای به اهالی مصر، مردم آن دیار را به جهاد فراخواند.[۲۹۱] سپس به روایت ابن خلدون (درگذشت ۸۰۸ق) همراه برخی دیگر از بزرگان دمشق برای دریافت اماننامه از غازان رهسپار اردوگاه وی شد؛ اما برخی فرماندهان به رغم اصرار ابن تیمیه و دیگر شیوخ، از اعطای این اماننامه سرباز زدند.[۲۹۲] به ادعای ابن کثیر، تسلیم نشدن قلعه دمشق به درخواست ابن تیمیه بوده است.[۲۹۳] همین باعث بروز هرج و مرج شد که با دخالت نظامی ابن تیمیه و نظام الدین محمود بن علی شیبانی خنثا گردید. وی نیز برای آزاد سازی اسیران مسلمان به خیمهگاه بولای از فرماندهان مغول رفت و تا اندازهای نیز توفیق یافت. با رسیدن خبر لشکرکشی سپاه مصر، سپاهیان مغول عقبنشینی نسبی کردند و ابن تیمیه نیز با خیالی آسوده مردم را به صبر و جهاد و همکاری با سپاه مصر دعوت کرد.[۲۹۴] به عقیده برخی شاگردان ابن تیمیه، او نقشی مهم در تشجیع سپاه شام و مصر برای نبرد موسوم به شَقْحَبْ با غازان مغول در سال ۷۰۲ق. داشت. وی آنان را که مسلمان شده بودند، به خوارج تشبیه کرد[۲۹۵] و سپس خود نیز به صف مبارزان پیوست.[۲۹۶] او گاه مکاتبات مخفیانهای با مغولان داشته و به همین سبب، مورد انتقاد قرار گرفته است.[۲۹۷]
کشتار شیعیان
ابن تیمیه به سال ۷۰۴ق. در قتل عام شیعیان کسروان، در امتداد اقدامهای سرکوبگرانه ایوبیان و ممالیک برای قتل عام شیعیان و راندن آنان از مصر و شام و سپس مدینه[۲۹۸] و لبنان، نقشی مهم داشت. به گزارش ابن فضل الله عمری (درگذشت ۷۴۹ق) گاه خود نیز در جنگ شرکت میجست و گاه جنگجویان را بدین کار تشویق میکرد و گاهی برای تدارک نیرو به نزد مهنّا بن عیسی (درگذشت ۷۳۵ق) از امرای قبایل ایلاتی شام[۲۹۹] میرفت و با تعابیر خشمآلود آنان را به لشکرکشی وامیداشت.[۳۰۰] به گفته ابن کثیر (درگذشت ۷۴۸ق) او برای توجیه کشتارهایش شیعیان را کافر و گمراه نامید.[۳۰۱] دامنه این کشتار تا قتل عام علویان شمال لبنان، قنیطره، عاقوره، بترون و عکا نیز امتداد یافت. در پی این تاراج، کسانی که جان به در بردند، به مناطق دیگر کوچ کردند.[۳۰۲]
اختلافهای داخلی در امت اسلامی از جمله نزاع سخت میان شافعیان و حنفیان که گاه به کشتار یکدیگر و آتش زدن مساجد میانجامید[۳۰۳] و نیز اختلافهای سیاسی میان حاکمان مسلمان در کشورهای اسلامی، بهترین فرصت را برای سلطه مغول و صلیبیان بر امت اسلامی فراهم آورد.[۳۰۴] در این اوضاع، ابن تیمیه به جای توجه به این ضعفها و تلاش برای یکپارچه ساختن نیروی مسلمانان در برابر حمله همه جانبه مغولان و صلیبیان که در آخرین گام به شام و فلسطین رسیده بودند، همواره به این اختلافهای درونی دامن میزد.[۳۰۵]
بهرهمندی گهگاهی ابن تیمیه از حمایت حکومتها، و نیز عقاید خاص مخالف با دیدگاههای متعارف، هجمه به دیدگاهها یا مقدسات دیگران، به کار بردن کلمات رکیک در مناظرات[۳۰۶] به رغم اعتراف به حرمت دشنام مسلمان[۳۰۷] ، اقامه حدود و قتل افراد بر پایه تشخیص خود[۳۰۸] و چه بسا حسدورزی رقیبان[۳۰۹] موجب بروز کشمکشهایی میان وی و دانشوران زمانش شد. وی به سال ۶۹۸ق. در پی اعتراض دانشمندان شافعی و حنفی به عقیده وی در باب تجسیم، به دادگاه فراخوانده شد؛ ولی از حضور در آن خودداری کرد و امیر سیف الدین جاعان (درگذشت ۶۹۹ق) به حمایت از وی برخاست و با ضرب و جرح برخی از مخالفان ابن تیمیه، غائله را پایان داد.[۳۱۰] او در سال ۷۰۱ق. جعلی بودن نامه یهودیانی را اثبات کرد که مدعی بودند پیامبر با آن نامه یهود خیبر را از پرداخت جزیه معاف کرده است.[۳۱۱] وی در سال ۷۰۴ق. سنگی را که بدان تبرک میجستند، خراب کرد[۳۱۲] و در سال بعد با برخی از فرقههای صوفیه درافتاد و درباره احوال و مسلک آنان کتابی نگاشت.[۳۱۳] در همین سال، به دعوت بَیبَرَس سلطان مصر، مجلس مناظرهای میان ابن مخلوف (درگذشت ۷۰۹ق) قاضی مالکی و نصر مَنبِجی بر سر کتاب العقائد الواسطیه صورت گرفت. علت اصلی این فراخوان، انتقادهای ابن تیمیه به محیی الدین عربی (درگذشت ۶۳۸ق) و منبجی پیرو وی بود. در همین زمان جمال الدین مزی (درگذشت ۷۴۲ق) که به سبب تدریس فصلی از کتاب افعال العباد بخاری در ردّ بر جهمیه مورد خشم فقیهان زمان قرار گرفته بود، به رغم تلاشهای ابن تیمیه و به فتوای ابن صصری (درگذشت ۷۲۳ق) قاضی شافعیان به زندان افتاد. پس از کشمکشهایی ابن تیمیه همراه ابن صصری برای محاکمه به مصر فراخوانده شد. ابن مخلوف قاضی دادگاه با برشمردن پارهای از عقاید ابن تیمیه در زمینه جسمانیت و نزول خداوند از وی توضیح خواست. او از توضیح خودداری کرد و از این رو، به موجب حکم دادگاه به زندان رفت. ابن صصری پس از استعفای خود دیگر بار به عنوان قاضی شام منصوب شد و به فعالیت بر ضدّ عقاید ابن تیمیه در آن خطه پرداخت.[۳۱۴]
حبس ابن تیمیه تا ۲۳ ربیع الاول سال ۷۰۷ق. طول کشید. وی پس از آزادی به پیشنهاد طرفداران خود در مصر ماند و در آنجا به ترویج عقاید خود پرداخت. او به سبب مخالفت با عقاید صوفیه دیگر بار به دادگاه احضار شد و پس از ابراز عقاید خود در جواز شفاعتجویی از پیامبر در زمان حیات ایشان و حرمت استغاثه از آن حضرت، به اتهام اسائه ادب به پیامبر گرامی(ص) محکوم شد که میان حبس در مصر و تبعید به اسکندریه یا دمشق، یکی را برگزیند. وی بازگشت به موطن خویش را پذیرفت؛ اما به درخواست حکومت، بار دیگر حبس گردید. وی در طول مدت حبس آزادانه به ترویج عقاید خویش ادامه میداد.[۳۱۵]
ابن تیمیه در سال ۷۰۹ق. به اسکندریه رفت و در آنجا هشت ماه اقامت کرد. به ادعای برخی، علت این سفر توطئه برای نابودی وی بود.[۳۱۶] وی در سال ۷۱۳ق. با شنیدن خبر خطر حمله محمد خدابنده اولجایتو (حکومت: ۷۰۳-۷۱۶ق) به شام، همراه ملک ناصر عازم دمشق گردید و با منتفی شدن خطر، در آنجا به قصد تدریس اقامت گزید. رابطه گرم میان وی با ملک ناصر نیز چندان پایدار نماند و در سال ۷۱۹ق. ملک ناصر در حکمی از وی خواست تا از فتوای خود در مسئلهای در زمینه طلاق دست بردارد.[۳۱۷] او بر اثر برخی فتاوایش در سال ۷۲۰ق. بیش از پنج ماه در قلعه دمشق زندانی شد.[۳۱۸] بار دیگر در ششم شعبان ۷۲۶ق. به دستور ملک ناصر، این بار به سبب فتوایش در مسئله حرمت سفر به قصد زیارت قبر پیامبر، محبوس گشت. در نیمه شعبان قاضی دمشق دستور بازداشت پیروانش را صادر کرد.[۳۱۹] وی در شب بیستم ذی قعده سال ۷۲۸ق. در زندان از دنیا رفت.[۳۲۰] جنازه وی را تشییع نمودند و اشعاری در مدح او سرودند.[۳۲۱]
ابن تیمیه بر تمام مخالفتها و نزاعهای خود برچسب جهاد ضدّ بدعتهای رایج زمان میزد و رد اینگونه افکار را وظیفه هر دانشمندی میخواند.[۳۲۲] اما خود هیچ اعتراضی به کارهای ظالمانه حکمرانان نکرد.[۳۲۳] برخورد آشتیآمیز وی با هواداران خاندان اموی و تقدیسگران یزید و نامیدن ایشان به اهل سنت و جماعت و فرقه منجیه[۳۲۴] بیانگر میزان صحت ادعای وی است.
جایگاه و تأثیرات اجتماعی
ابن تیمیه در سه حوزه علمی، عملی و عقیدتی، تأثیراتی عمده بر حرکتهای سلفی پس از خود نهاد.[۳۲۵] تأکید بر پیروی از منهج سلف و پرهیز از هرگونه اظهار نظر، بدعت دانستن هر تفسیر جدید، عقل ستیزی و تفسیر خاص از ابعاد توحید و پیوند احکام و آداب شرعی از جمله احکام حج و حرمین با این تفسیر، نیز نبرد وی با مخالفان، الهامبخش حرکت سلفیه در تعامل با نصوص شرعی، دیدگاههای عقیدتی و حرکتهای نظامی بوده است.[۳۲۶] با گذشت پنج سده از نگارش کتابهای مختلف در نقد و رد افکار ابن تیمیه و افول نسبی این تفکر، در بحرانیترین وضعیت، محمد بن عبدالوهاب (درگذشت ۱۲۰۶ق) با تکفیر هر مسلمانی که عقیده وی را نداشته باشد و با همکاری برخی سران ایلات به کشتار مسلمانان پرداخت.[۳۲۷] تأکید ابن تیمیه بر لزوم محو مظاهر شرک و بدعت، موجب یورش وهابیان به حرم حسینی(ع) در سال ۱۲۱۱ق. و کشتار بیش از ۵۰۰۰ مسلمان[۳۲۸] شد. در سال ۱۳۴۳ق. و پس از یک استفتای صوری از علمای مدینه درباره عدم جواز ساخت بارگاه برای اهل بیت(ع) و صحابه، این مشاهد ویران شدند.[۳۲۹] ترویج این عقاید در کشورهای اسلامی موجب ظهور موجی از حرکتهای انتحاری در میان وابستگان به این حرکت گردیده است. جالب آن است که برخی این معارضه را در مسیر دعوت به وحدت اسلامی تعریف کردهاند.[۳۳۰] ابن قیم جوزی (درگذشت ۷۵۱ق) بزرگترین شاگرد و مروج افکار ابن تیمیه به شمار میآید. نیز ابن سید المرسلین (درگذشت ۷۳۴ق)، ابن عبدالدائم (درگذشت ۷۷۵ق)، ذهبی (درگذشت ۷۴۸ق)، و ابن کثیر (درگذشت ۷۷۴ق) از ستایشگران وی هستند.[۳۳۱]
مخالفان ابن تیمیه
برخی، مخالفان ابن تیمیه را چهار دسته دانستهاند: فقیهان و قاضیان، متکلمان اشعری، صوفیه و شیعه.[۳۳۲] اوج این مخالفت در جانب فقیهان مربوط به فتوای عدم انعقاد طلاق در فرض قسم بر طلاق و یک طلاق شمردن اجرای صیغه سه طلاقه، عدم انعقاد طلاق مُحرِم[۳۳۳] و نیز عدم جواز قصد سفر برای زیارت قبور یا توسل به ایشان و دعا به پیشگاهشان است؛ چنانکه اشاعره نیز به نگارش کتابهای العقیدة الحمویه و سپس العقیدة الواسطیه درباره مسائل تجسیم و تشبیه خرده گرفتهاند. صوفیه و در رأس آنان نصر منبجی (درگذشت ۷۱۹ق) نیز به حمایت از ابن عربی (درگذشت ۶۳۸ق) در برابر تکفیرهای ابن تیمیه[۳۳۴] برخاستند.[۳۳۵] نگارش منهاج السنة النبویه و رویکرد ناصبیوار آن در کنار رسائل، فتاوا و جنگهای ابن تیمیه بر ضدّ شیعه نیز موجب برانگیختن احساسات شیعیان شد. تقی الدین سُبکی شافعی (درگذشت ۷۵۶ق)، با نگارش کتابهای الدرّة المضیئة فی الرد علی ابن تیمیه و شفاء السقام فی زیارة خیر الاَنام و السیف الصقیل، ملا علی قاری حنفی (درگذشت ۱۰۱۴ق) در شرح خود بر شفاء السقام، محمد بن ابیبکر اَخنائی مالکی (درگذشت ۷۶۳ق) در کتاب المقالة المرضیة فی الرد علی ابن تیمیه، علی بن محمد سمهودی شافعی (درگذشت ۹۱۱ق) در وفاء الوَفاء باَخبار دار المصطفی درباره زیارت، شفاعت، توسل و استغاثه، محمد بن علی زَمْلَکانی شافعی در الدرة المضیئة فی الرد علی ابن تیمیه، تقی الدین حصنی شافعی (درگذشت ۸۲۹ق) در دفع شبه من شبّه و تمرّد و بسیاری دیگر به نقد دیدگاههای وی پرداختهاند.[۳۳۶] هر دو گروه اشعاری نیز در نقد یکدیگر سرودهاند[۳۳۷] که پارهای از آنها در کتاب الحمیة الاسلامیه گردآمده است.
نقل و نقد افکار ابن تیمیه گاه با زیادهرویهایی در هر دو طیف روبه رو شده؛ چنانکه خود او از تعمّد بر دروغپردازی در زمینه عقایدش خبر داده است.[۳۳۸] دامنه این مخالفت تا بدان جا پیش رفت که افرادی چون محمد بن عبدالمؤمن حصنی شافعی (درگذشت ۸۲۹ق)[۳۳۹] وی را تکفیر کردند و برخی نیز افرادی که او را شیخ الاسلام بدانند، کافر دانستند.[۳۴۰]
مطالعه بیشتر
- ابن تیمیة؛ عزیز العظمة
- ابن تیمیة؛ موسی، محمد یوسف
- ابن تیمیة؛ صائب عبدالحمید
- ابن تیمیة؛ شمری حبیب طاهر
- ابن تیمیة؛ عبدالرحمن النحلاوی
- ابن تيميه از ديدگاه اهل سنت؛ علیاصغر رضوانی
- ابن تیمیه السلفی: نقده لمسالک للمتکلمین و الفلاسفه فی الالهیات؛ محمد خلیل هراس
- ابن تیمیه العالم الجری؛ عبدالمنعم الهاشمی
پیوند به بیرون
- بیوگرافی «ابن تیمیه»؛ حوزه.نت
- معرّفی ابن تیمیه؛ پایگاه اطلاعرسانی دفتر آیتالله مکارم شیرازی
- زندگینامه «ابن تیمیه»؛ پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب
پانویس
- ↑ العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۳.
- ↑ العقود الدریه، ص۵۷؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۴۵.
- ↑ العقود الدریه، ص۷۰.
- ↑ العقود الدریه، ص۷۰؛ فوات الوفیات، ج۱، ص۷۴.
- ↑ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۷۰.
- ↑ نک: العقود الدریه، ص۶۴-۶۹.
- ↑ العقود الدریه، ص۵۹.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۷.
- ↑ نک: تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴؛ ج۴۸، ص۱۶۱؛ ج۵۰، ص۲۵۷؛ ج۵۱، ص۱۰۴؛ العقود الدریه، ص۵۷.
- ↑ وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۸۶-۳۸۷.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۴۵، ص۱۳۴.
- ↑ برای نمونه نک: الایمان، ص۴۵.
- ↑ الفرقان، ص۸۰.
- ↑ الفرقان، ص۹۸.
- ↑ الفرقان، ص۹۹.
- ↑ نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۶۰-۱۶۸.
- ↑ منهاج السنه، ج۳، ص۴۴۵-۴۵۱.
- ↑ نصیرالدین الطوسی، ص۱۵-۳۶؛ دراسات فی منهاج السنه، ص۱۷-۲۰.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۹۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۶.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۸.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۱۴-۲۱۵.
- ↑ مجموعه آثار طه حسین، ج۴، ص۵۱۸، «علی و بنوه».
- ↑ نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۴۶.
- ↑ الاعتقادات، ص۹۷.
- ↑ رجال کشی، ص۱۹۱؛ الکافی، ج۸، ص۲۲۵.
- ↑ منهاج السنه، ج۳، ص۴۵۱-۴۵۲.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۶.
- ↑ الاستبصار، ج۴، ص۸۷؛ لله و للحقیقه، ص۴۹۴؛ عقلیات اسلامیه، ج۲، ص۶۱۸.
- ↑ صحیفه سجادیه، ص۴۲.
- ↑ برای نمونه نک: اصل الشیعة و اصولها، ص۴۷-۴۸؛ بحث حول الولایه، ص۷۴-۷۵.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۹۱۸.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۴۷.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۲۴۳.
- ↑ رحلة ابن جبیر، ص۱۹۷.
- ↑ جغرافیای حافظ ابرو، ج۲، ص۳۵.
- ↑ سفرنامه ناصر خسرو، ص۱۵.
- ↑ کنوز الذهب، ج۲، ص۳۵۷.
- ↑ المسالک و الممالک، ص۱۱۱.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۳-۲۴.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۵۱۱.
- ↑ الاعلام، ج۲، ص۷۹.
- ↑ الاعلام، ج۶، ص۵۲.
- ↑ الاعلام، ج۳، ص۱۰۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۲۸۹.
- ↑ الاعلام، ج۲، ص۳۲۱.
- ↑ الاعلام، ج۷، ص۱۱.
- ↑ العقود الدریه، ص۵۸؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۶۳.
- ↑ الکامل، ج۱۲، ص۳۶۰-۳۶۱؛ العقود الدریه، ص۶۰.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۲۷.
- ↑ الحوادث الجامعه، ص۱۹۴.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۴۸.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۲.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۸-۵۹.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۵۶.
- ↑ العقود الدریه، ص۷۱.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۰۳.
- ↑ عقد الجمان، ج۳، ص۲۸۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۰۳.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۴۴.
- ↑ الاعلام، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۴۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶.
- ↑ المداخل الی آثار ابن تیمیه، ص۴۶.
- ↑ منسک شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۶-۷.
- ↑ المداخل الی آثار ابن تیمیه، ص۴۵.
- ↑ المداخل الی آثار ابن تیمیه، ص۵۰-۵۱.
- ↑ منهج شیخ الاسلام، ص۳۸؛ الایمان، ص۳۶.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۷.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۳۹-۵۱.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۴۷-۵۱.
- ↑ درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۳۱-۲۳۳، ۲۵۵.
- ↑ منهج شیخ الاسلام، ص۳۶.
- ↑ العقیدة الحمویه، ص۷؛ العقود الدریه، ص۹۸.
- ↑ مجموعة الرسائل، ج۲، ص۲۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۹، ص۲۹۸-۲۹۹.
- ↑ الفرقان، ص۲۰، ۷۵؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۸۲.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۲۲۹؛ دعاوی المناوئین، ص۴۰.
- ↑ الرد علی الاخنائی، ص۱۹۵.
- ↑ منهاج السنة النبویه، ج۵، ص۱۸۲.
- ↑ درء تعارض العقل و النقل، ج۲، ص۳۰۱.
- ↑ التوسل و الوسیله، ص۱۱۳.
- ↑ الجواب الصحیح، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۰.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۷۹-۸۱.
- ↑ نک: التوسل و الوسیله، ص۱۱۳.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹.
- ↑ تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۷۷؛ العقود الدریه، ص۷۱.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹-۷۲.
- ↑ دفع شبه التشبیه، ص۷۴؛ المقالات السنیه، ص۲۰۵-۲۰۶.
- ↑ نک: کتاب الزیاره، ص۲۳.
- ↑ لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.
- ↑ سلسلة الاحادیث، ج۴، ص۳۴۴-۴۰۰.
- ↑ مقدمة فی اصول التفسیر، ص۳۱، ۳۶.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۸۶؛ جامع البیان، ج۶، ص۸۶؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲؛ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۸۰.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۷۵.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۴۲-۴۴.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ج۷، ص۱۴۱.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۱-۹۵.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ الاکلیل، ص۸.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۱.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۷.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۵.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۷، ص۲۰-۲۱.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۲.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۶۸-۶۹.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۹.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۹۶.
- ↑ دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۴.
- ↑ الصفدیه، ج۱، ص۲۹۱.
- ↑ الفتوی الحمویه، ص۱۰۶-۱۱۰.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۶، ص۳۵۷.
- ↑ شواهد الحق، ص۲۲۷؛ السیف الصقیل، ص۱۳۲، ۱۳۶.
- ↑ درء تعارض العقل و النقل، ج۳، ص۳۸۳-۳۸۴؛ المسوده، ص۲۴۸.
- ↑ الرد علی المنطقیین، ص۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۳، ص۳۵۱؛ ج۱۸، ص۴۸.
- ↑ الحقائق الجلیه، ص۸۷؛ رفع الاشتباه، ص۲۳۲.
- ↑ شرح حدیث النزول، ص۱۱۴؛ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۲۴.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.
- ↑ شرح حدیث النزول، ص۱۳۰، ۲۳۷-۲۵۲، ۲۵۸؛ منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.
- ↑ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۰۶.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۵۰۰، ۵۲۰.
- ↑ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۵۱، ۴۵۳-۴۵۴.
- ↑ درء تعارض العقل و النقل، ج۱۰، ص۳۱۲.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۲۴۳، ۲۵۶.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۸.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۱۳۷.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۵.
- ↑ صحیح الکلم، ص۴۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹-۶۴۰.
- ↑ التدمریه، ص۳۹-۴۰.
- ↑ العقیدة الحمویه، ص۹۴؛ شرح حدیث النزول، ص۵۹.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۹، ۱۲۹-۱۳۰؛ کشف النقاب، ص۱۵؛ فیض الوهاب، ج۲، ص۵۰؛ السیف الصقیل، ص۴۲.
- ↑ دفع شبه من شبه، ص۴۱.
- ↑ رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ دفع شبه من شبه، ص۴۷.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۶۲۸-۶۳۰.
- ↑ قس: تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۴۶؛ نک: الوافی بالوفیات، ج۷، ص۱۹.
- ↑ ابنتیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۷-۱۱۸، ۱۲۵.
- ↑ تفسیر سورة النور، ص۱۷۸-۱۷۹.
- ↑ نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۲۱-۱۲۹.
- ↑ المقدمات الخمس و العشرون، ص۹-۱۰.
- ↑ نشأة الفکر الفلسفی، ج۱، ص۳۱۱.
- ↑ التبصیر فی الدین، ص۶۷.
- ↑ مجموعة الرسائل، ج۲، ص۸۹-۹۱.
- ↑ الایمان، ص۸.
- ↑ الایمان، ص۱۵.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۱.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۳، ص۳۴۸-۳۴۹؛ ج۱۲، ص۴۸۷-۴۸۸؛ ج۱۱، ص۴۰۶؛ ج۲۷، ص۴۷۸.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۱۶۷.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۶، ص۲۱۶.
- ↑ بیان تلبیس الجهمیه، ج۳، ص۵۴۸.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۹.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۸۹.
- ↑ منهج شیخ الاسلام، ابن تیمیه، ص۱۸۸-۱۸۹.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.
- ↑ قاعدة عظیمه، ص۵۶، ۸۸.
- ↑ اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۲؛ قاعدة عظیمه، ص۵۶.
- ↑ قاعدة عظیمه، ص۵۷.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۴، ص۳۵۶-۳۵۷.
- ↑ الجواب الباهر، ص۲۲.
- ↑ قاعدة جلیله، ص۱۴۰-۱۴۱.
- ↑ الرد علی الاخنائی، ص۱۳.
- ↑ الجواب الباهر، ص۴۳؛ قاعدة عظیمه، ص۶۲.
- ↑ قاعدة عظیمه، ص۴۸-۴۹.
- ↑ شفاء السقام، ص۱۱۵؛ السیف الصقیل، ص۱۵۶؛ الجوهر المنظم، ص۲۳.
- ↑ الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۱۸۱-۱۸۳.
- ↑ احیاء علوم الدین، ج۲، ص۲۴۷، ۴۴۸.
- ↑ دفع شبه من شبه، ص۴۷.
- ↑ التمهید، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ المغنی، ج۳، ص۴۴۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۴.
- ↑ اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۹.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.
- ↑ منهاج السنه، ج۱، ص۴۸۰.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۶۷.
- ↑ اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۵.
- ↑ الرد علی البکری، ج۱، ص۱۱۵؛ قاعدة عظیمه، ص۴۵.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۴۸۸.
- ↑ السیف الصقیل، ص۱۶۰.
- ↑ دفع شبه من شبه، ص۴۵.
- ↑ دفع شبه من شبه، ص۶۵، ۶۷.
- ↑ نک: الوهابیة فی المیزان، ص۳۱-۴۲.
- ↑ الوهابیة فی المیزان، ص۴۲-۴۳.
- ↑ الوهابیة فی المیزان، ص۴۹-۷۱، ۷۷-۹۰.
- ↑ قاعدة جلیله، ص۷۹-۸۰، ۱۵۹، ۲۴۱.
- ↑ قاعدة جلیله، ص۵۸.
- ↑ قاعدة جلیله، ص۷۱.
- ↑ قاعدة جلیله، ص۶۰.
- ↑ جامع الرسائل، ج۲، ص۳۷۶.
- ↑ جامع الرسائل، ج۲، ص۷۷؛ الرد علی البکری، ص۱۲۶.
- ↑ جامع الرسائل، ج۲، ص۸۰.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۳۳.
- ↑ الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۶۵؛ قاعدة جلیله، ص۲۷۵.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۸۰-۸۱.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۶۷.
- ↑ الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۷۰-۳۷۱.
- ↑ قاعدة جلیله، ص۲۴۴.
- ↑ شفاء السقام، ص۱۵۳؛ مقالات الکوثری، ص۴۶۸؛ المذاهب الاسلامی، ص۳۲۱.
- ↑ السیف الصقیل، ص۱۵۵.
- ↑ الوهابیون و البیوت المرفوعه، ص۱۵.
- ↑ البراهین الجلیه، ص۳۴.
- ↑ التوسل، ص۱۱-۵۵.
- ↑ حقیقة التوسل، ص۲۶۱-۲۶۲.
- ↑ التوسل، ص۹۹-۱۰۷.
- ↑ تحفة الزوار، ص۱۱۱؛ دفع شبه من شبه، ص۷۵؛ الجوهر المنظم، ص۱۲۴-۱۲۵؛ التوسل، ص۱۲۲-۱۷۹.
- ↑ التوسل، ص۱۱-۵۵.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۸، ص۲۵۶.
- ↑ فضائل الخمسه، ج۲، ص۸۱.
- ↑ نک: التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۱، ص۲۲۸-۲۳۳.
- ↑ اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱۳۴؛ ج۶، ص۲۶۷۳؛ السنن الکبری، ج۵، ص۳۴۹؛ الاصابه، ج۵، ص۲۷۶.
- ↑ مسند احمد، ج۳، ص۱۱۹؛ ج۶، ص۳۷۶؛ مسند الشامیین، ج۱، ص۳۶۹؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۳۲؛ الاصابه، ج۲، ص۲۰۰؛ ج۸، ص۴۲۶؛ التبرک، ص۱۲۱-۱۳۸.
- ↑ الثقات، ج۴، ص۹؛ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶؛ المصنف، ج۳، ص۴۵۰؛ الشفا، ج۲، ص۱۲۷، ۲۰۰، ۶۶۴-۶۶۵.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۶۸۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۳؛ مسند احمد، ج۳، ص۳۱۴؛ ج۶، ص۳۸۰؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۹۸.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۵۳۳؛ الطبقات، ج۲، ص۳۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۵۲.
- ↑ مسند احمد، ج۵، ص۳۳۳؛ الطبقات، ج۱، ص۳۵۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۱.
- ↑ الموطأ، ج۱، ص۲۱۶،۲۹۱، «حاشیه».
- ↑ التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.
- ↑ سؤال فی یزید بن معاویه، ص۱۹.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۲.
- ↑ الصارم المسلول، ص۵۷۱-۵۷۳.
- ↑ الصارم المسلول، ص۵۸۶؛ مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۵۸.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۵.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۴، ۴۶۹، ۴۷۳؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۹.
- ↑ نشأة الفکر الفلسفی، ج۲، ص۱۱۶-۱۶۲؛ دفع شبه من شبه، ص۶۲، ۶۴، ۱۲۳.
- ↑ نک: دفع شبه من شبه، ص۹۴، ۱۰۷، ۱۲۱؛ البرهان الجلی، ص۵۶.
- ↑ السیف الصقیل، ص۲۱؛ الجوهر المنظم، ص۲۸.
- ↑ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ دفع شبه من شبه، ص۶۲.
- ↑ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۷۷-۲۷۸.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۵۳، ۴۶۶، ۴۷۸؛ منهاج السنه، ج۶، ص۲۳۲، ۲۳۵.
- ↑ منهاج السنه، ج۳، ص۱۹۶.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۲.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۷.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۵۹۹-۶۰۲.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.
- ↑ فضل اهل البیت، ص۲۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۳.
- ↑ فضل اهل البیت، ص۲۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۲۴۳-۲۴۴.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۷۶.
- ↑ فضل اهل البیت، ص۲۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۶۳.
- ↑ ابنتیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۶.
- ↑ منهاج السنه، ج۸، ص۱۴۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۴۲.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۵؛ ج۴، ص۵۰، ۵۲؛ ج۵، ص۱۶۲-۱۶۳؛ ج۷، ص۵۳۴.
- ↑ منهاج السنه، ج۶، ص۳۳۰؛ الوصیة الکبری، ص۴۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۲۱۸.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۴۸۹.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۷.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۳، ۴۳۸-۴۳۹، ۴۶۶؛ الجواب الصحیح، ج۶، ص۱۱۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۸.
- ↑ منهاج السنه، ج۸، ص۲۸۵-۲۸۶؛ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۸.
- ↑ درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۵.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۱-۲۷۲.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۳۷۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۴۵۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۲۵۳؛ ج۸، ص۹۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۸، ص۴۲۱.
- ↑ ابن تیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۵.
- ↑ منهاج السنه، ج۵، ص۳۵.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۳۲۶.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ منهاج السنه، ج۴، ص۳-۳۳.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۱۰.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۳۹۱.
- ↑ الجواب الصحیح، ج۶، ص۳۴۲-۳۴۳.
- ↑ منهاج السنه، ج۷، ص۳۱۹.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۲، ص۳۰-۳۲؛ ج۴، ص۴۱۸.
- ↑ الغدیر، ج۳، ص۱۵۶-۲۱۶.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۵۴۹.
- ↑ لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.
- ↑ شیخ الاسلام لم یکن ناصبیاً، ص۴۸.
- ↑ فتح الملک العلی، ص۷۳؛ المقالات السنیه، ص۲۰۰، ۲۰۸.
- ↑ دلائل الصدق، ج۶، ص۵-۲۸۲؛ محاضرات فی الاعتقادات، ج۱، ص۳۵-۹۱.
- ↑ السیاسة الشرعیه، ص۱۴۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۱.
- ↑ الحسنة و السیئه، ص۳.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۳۵-۳۳۶.
- ↑ شذرات الذهب، ج۷، ص۷۹۴.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۴۷۴.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۷.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۰-۱۱.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۳-۲۴.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۲.
- ↑ تبصرة الحکام، ج۳، ص۳۵۴؛ السلفیه، ص۶۳۴.
- ↑ الاعلام، ج۷، ص۳۱۶.
- ↑ مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۱.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۲.
- ↑ الملل و النحل، سبحانی، ج۸، ص۴۱۳-۴۱۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۳۷-۲۳۸.
- ↑ نک: النجوم الزاهره، ج۷، ص۳۶۳ به بعد.
- ↑ نک: البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۳۹۹-۴۱۸؛ ج۱۴، ص۲۶۱-۲۶۳.
- ↑ شفاء السقام، ص۱۳۲؛ التوسل، ص۱۸۱؛ برائة الاشعریین، ص۲۵۴.
- ↑ رفع الملام، ص۶۵.
- ↑ مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۰.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹، ۳۷.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۹.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۲۱۵؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۱۹.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۳۷-۳۸.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۵-۴۶.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۴۹-۵۰.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۹۷؛ شذرات الذهب، ج۸، ص۹۳.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۹۷.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۲۳.
- ↑ العقود الدریه، ص۶۳؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۷.
- ↑ مسالک الابصار، ج۵، ص۷۰۳؛ البدایة و النهایه، ج۱۴، ص۱۳۶.
- ↑ الاعلام العلیه، ص۳۴.
- ↑ ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۸۳.
- ↑ الوصیة الکبری، ص۵.
- ↑ منهج شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۱۰۷.
- ↑ منهج شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۱۱۰-۱۲۴.
- ↑ الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۴۷-۵۱.
- ↑ الملل و النحل، سبحانی، ج۴، ص۵۸۷.
- ↑ کشف الارتیاب، ص۵۱-۵۲.
- ↑ نک: منهج شیخ الاسلام ابن تیمیه، ص۱۱۰.
- ↑ نک: الرد الوافر، ص۲۶-۱۳۵.
- ↑ دعاوی المناوئین، ص۶۲-۷۳.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۷، ص۹۷.
- ↑ رأس الحسین، ص۴۱.
- ↑ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۵۷.
- ↑ نک: معجم ما الّفه علماء الامامه.
- ↑ نک: الوافی بالوفیات، ج۲۱، ص۲۶۲؛ قس: اعیان الشیعه، ج۵، ص۳۹۸.
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۲.
- ↑ الضوء اللامع، ج۶، ص۸۳.
- ↑ نک: الرد الوافر، ص۲۱.
منابع
- ابن تیمیة حیاته عقائده: صائب عبدالحمید، قم، الغدیر، ۱۴۱۴ق.
- ابن تیمیة لیس سلفیاً: منصور عویس، دار النهضة العربیه، ۱۹۷۰م.
- ابن تیمیة و امامة علی(ع): سید علی میلانی، مرکز الابحاث العقائدیه، ۱۴۲۱ق.
- احیاء علوم الدین: الغزالی (م.۵۰۵ق)، بیروت، دار المعرفه.
- اسباب النزول: الواحدی (م.۴۶۸ق)، قاهره، الحلبی و شرکاه، ۱۳۸۸ق.
- الاستبصار: الطوسی (م ۴۶۰ق)، به کوشش موسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش.
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق.
- اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
- اصل الشیعة و اصولها: محمد حسین آل کاشف الغطاء (م.۱۳۷۳ق)، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۳ق.
- الاعتقادات: الصدوق (م.۳۸۱ق)، به کوشش عصام عبدالسید، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
- الأعلام العلیة فی مناقب شیخ الاسلام ابن تیمیه: ابوحفص البزار، به کوشش صلاح الدین، بیروت، دار الکتاب الجدید، ۱۳۹۶ق.
- الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۶۹ق)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م.
- اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م.۱۳۷۱ق)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
- اقتضاء الصراط المستقیم لمخالفة اصحاب الجحیم: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش ناصر العقل، دار المسلم، ۱۴۱۵ق.
- الاکلیل فی المتشابه و التأویل: ابنتیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد الشیمی، دار الایمان.
- امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
- الایمان: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش البانی، عمان، المکتب الاسلامی، ۱۴۱۶ق
- بحث حول الولایه: محمد باقر صدر، بیروت، دار التعارف، ۱۳۹۹ق
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق)، بیروت، مکتبة المعارف.
- براءة الأشعریین من عقاید المخالفین: ابوحامد بن مرزوق، دمشق، العلم، ۱۳۸۷ق.
- البراهین الجلیة فی رفع تشکیکات الوهابیه: محمد حسن قزوینی.
- البرهان الجلی فی تحقیق انتساب الصوفیة الی علی(علی بن ابیطالب امام العارفین): احمد غماری، السعاده، ۱۳۸۹ق.
- بیان تلبیس الجهمیه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش عبدالرحمن، مکه، الحکومه، ۱۳۹۱ق.
- تاریخ ابن الوردی: عمر بن مظفر (م.۷۴۹ق)، نجف، ۱۳۸۹ق.
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق.
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق.
- التبرک: علی الاحمدی المیانجی، تهران، مشعر، ۱۴۲۲ق.
- تبصرة الحکام فی اصول الاقضیة و مناهج الاحکام: ابراهیم بن علی فرحون (م.۷۹۹ق)، مکتبة الکلیات الازهریه، ۱۴۰۶ق.
- التبصیر فی الدین و تمییز الفرق الناجیة عن الفرق الهالکین: ابوالمظفر اسفرایینی، به کوشش محمد کوثری، الأنور، ۱۳۵۹ق.
- تحفة الزوار الی قبر النبی المختار: ابن حجر الهیتمی (م.۹۷۴ق)، به کوشش سید ابوعمه، دار الصحابه، ۱۴۱۲ق.
- التدمریه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد السعوی، ریاض، شرکة العبیکان، ۱۴۰۵ق..
- تفسیر ابن ابیحاتم رازی (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابیحاتم (م.۳۲۷ق)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق؛
- تفسیر ابن تیمیه (التفسیر الکبیر): ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق.
- تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م.۴۲۷ق)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
- تفسیر سورة النور: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- تفسیر مقاتل بن سلیمان: عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، ۱۴۲۳ق.
- التمهید لما فی الموطّأ من المعانی و الأسانید: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق)، به کوشش العلوی و البکری، مغرب، وزارت اوقاف، ۱۳۸۷ق.
- التوسل بالنبی(ص) و جهلة الوهابیین: ابوحامد بن مرزوق، استانبول، مکتبة اشیق، ۱۳۹۶ق.
- التوسل و الوسیله: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، دار الفکر، ۱۹۹۲م.
- التوسل: جعفر سبحانی، بیروت، دار الکتب الاسلامیه،۱۴۱۲ق.
- الثقات: ابن حبان (م.۳۵۴ق)، الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق.
- جامع الرسائل: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد رشاد، ریاض، دار العطاء، ۱۴۲۲ق.
- جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
- جغرافیای حافظ ابرو: عبدالله خوافی (م.۸۳۳ق)، تهران، میراث مکتوب، ۱۳۷۵ش.
- الجواب الباهر فی زوار المقابر: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش سلیمان صنیع و المعلمی، السلفیه.
- الجواب الصحیح لمن بدّل دین المسیح: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش علی حسن ناصر و دیگران، دار العاصمه، ۱۴۱۴ق.
- الجوهر المنظم فی زیارة القبر الشریف النبوی المکرم: ابن حجر الهیتمی (م.۹۷۴ق)، دار جوامع الکلم.
- الحسنة و السیئه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه
- الحقائق الجلیة فی الردّ علی ابن تیمیة فیما اورده فی الفتوی الحمویه: شهاب الدین بن جهبل، به کوشش طه الدسوقی، ۱۹۸۷ق.
- حقیقة التوسل و الوسیلة علی ضوء الکتاب و السنه: موسی علی، دار التراث العربی، ۱۴۱۰ق.
- الحوادث الجامعة و التجارب النافعه: عبدالرزاق بن فوطی (م.۷۲۳ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
- درء تعارض العقل و النقل: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد رشاد، ریاض، دانشگاه محمد بن سعود الاسلامیه، ۱۴۰۱ق.
- دراسات فی منهاج السنّة لمعرفة ابن تیمیه: سید علی حسینی میلانی، ۱۴۱۹ق.
- الدرر الکامنه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق)، به کوشش محمد عبدالمعید خان، حیدرآباد، ۱۳۹۳ق.
- دعاوی المناوئین لشیخ الاسلام ابن تیمیه: عبدالله بن صالح الغصن، عربستان، دار ابن جوزی، ۱۴۲۴ق.
- دفع شبه التشبیه باکف التنزیه: عبدالرحمن بن جوزی (م.۵۹۷ق)، قاهره، المکتبة التوفیقیه، ۱۹۷۶ق.
- دفع شبه من شبّه و تمرّد و نسب ذلک الی الامام احمد: تقی الدین الحصنی، به کوشش الکوثری، قاهره، المکتبة الازهریه، ۱۳۵۰ق.
- دقائق التفسیر: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد السید، دمشق، مؤسسة علوم القرآن، ۱۴۰۴ق.
- دلائل الصدق: محمد حسین مظفّر (م.۱۳۸۱ق)، قم، آل البیت، ۱۴۲۲ق.
- دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
- رأس الحسین: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش الفقی، السنة المحمدیه، ۱۳۶۸ق.
- رجال کشی (اختیار معرفة الرجال): محمد بن عمرکشی (م.۳۴۰ق)، به کوشش دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش.
- رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م.۷۷۹ق)، الرباط، آکادیمیة المملکة المغربیه، ۱۴۱۷ق.
- رحلة ابن جبیر: محمد بن احمد (م.۶۱۴ق)، بیروت، دار مکتبة الهلال، ۱۹۸۶م.
- الرد الوافر علی من زعم بأن من سمّی ابن تیمیة شیخ الاسلام کافر: محمد بن ابیبکر دمشقی (م.۸۴۲ق)، به کوشش الشاویش، بیروت، المکتب الاسلامی،۱۳۹۳ق
- الرد علی الاخنائی و استحباب زیارة خیر البریه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش المعلمی، ریاض، رئاسة ادارات البحوث العلمیه، ۱۴۰۴ق.
- الرد علی البکری: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، هند، دار العلمیه، ۱۴۰۵ق.
- الرد علی المنطقیین: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بمبئی، القیمه، ۱۳۶۸ق.
- رفع الاشتباه فی استحالة الجهة علی الله: یوسف النبهانی.
- رفع الملام عن الائمة الاعلام: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.۹۴۲ق)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
- سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م.۴۸۱ق)، تهران، زوار، ۱۳۸۱ش.
- سلسلة الاحادیث الصحیحه: محمد ناصر الدین البانی، ریاض، مکتبة المعارف، ۱۴۱۵ق.
- السلفیه: سید محمد کثیری، بیروت، الغدیر، ۱۴۱۸ق.
- سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.۲۷۵ق)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ق.
- السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق)، بیروت، دار الفکر.
- سنن النسائی: النسائی (م.۳۰۳ق)، به کوشش عبدالغفار و سید کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
- سؤال فی یزید بن معاویه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش صلاح الدین، بیروت، دار الکتاب الجدید.
- السیاسة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش ابویعلی القویسینی، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۹ق.
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق.
- السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه.
- السیف الصقیل فی الردّ علی ابن زنجفیل: تقی الدین السبکی (م.۷۵۶ق)، تکملة محمد کوثری، مصر، السعاده، ۱۳۵۶ق.
- شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق.
- شرح حدیث النزول: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد الخمیس، دار العاصمه، ۱۴۱۴ق.
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
- شفاء السقام: تقی الدین السبکی (م.۷۵۶ق)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۱ق.
- الشفاء بتعریف حقوق المصطفی: قاضی عیاض (م.۵۴۴ق)، عمان، دار الفیحاء، ۱۴۰۷ق.
- شواهد الحق: یوسف النبهانی (م.۱۳۵۰ق)
- شیخ الاسلام ابن تیمیة لم یکن ناصبیاً: سلیمان صالح بن خراش، ریاض، دار الوطن، ۱۴۱۹ق.
- الصارم المسلول علی شاتم الرسول: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد محیی الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۸ق.
- صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق)، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، دار ابنکثیر، ۱۴۰۷ق.
- صحیح الکلم الطیب لشیخ الاسلام ابن تیمیه: محمد ناصر الدین البانی، ریاض، مکتبة المعارف، ۱۴۰۷ق.
- صحیفه سجادیه: قم، الهادی، ۱۳۷۶ش.
- الصفدیه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد رشاد، قاهره، مکتبة ابن تیمیه، ۱۴۰۶ق.
- الضوء اللامع: شمس الدین السخاوی (م.۹۰۲ق)، دار مکتبة الحیاة.
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
- عقد الجمان فی تاریخ اهل الزمان: محمد بن احمد العینی (م.۸۵۵ق)، مصر، الهیئة المصریة العامة للکتاب، ۱۴۰۷ق.
- عقلیات اسلامیه: محمد جواد مغنیه، بیروت، دار التیار-دار الجواد، ۱۴۰۴ق.
- العقود الدریه (مجموعة القول الجلی و ما لحقها): ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۵م.
- العقیدة الحمویة الکبری: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق).
- الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب: عبدالحسین امینی، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۳ق.
- الفتاوی الحدیثیه: ابن حجر الهیتمی (م.۹۷۴ق)، مطبعة مصطفی البابی حلبی، ۱۳۹۰ق.
- الفتاوی الکبری: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، دار المعرفه.
- فتح الملک العلی لصحة حدیث باب مدینة العلم علی: احمد غماری، السعاده، ۱۳۸۹ق.
- الفتوی الحمویة الکبری: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد عبدالرزاق، مصر، ۱۴۰۳ق.
- الفرقان بین اولیاء الرحمن و اولیاء الشیطان: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، جماعة الدعوة الی القرآن و السنه، پیشاور.
- فضائل الخسمة من الصحاح السته: سید مرتضی حسینی فیروزآبادی (م.۱۴۱۰ق)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۲ق.
- فضل اهل البیت و حقوقهم: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، جده، دار القبله، ۱۴۰۵ق..
- فوات الوفیات: محمد بن شاکر الکتبی (م.۷۶۴ق)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر، ۱۹۷۳م.
- فیض الوهاب فی بیان اهل الحقّ ممن ضلّ عن الصواب: عبد ربّه بن سلیمان، دار القومیه، ۱۳۸۳ق.
- قاعدة جلیلة فی التوسل و الوسیله: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش ربیع مدخلی، مصر، لینه، ۱۴۰۹ق.
- قاعدة عظیمة فی الفرق بین عبادات اهل الاسلام و عبادات اهل الشرک و النفاق: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش سلیمان الغصن، دار العاصمه، ۱۴۱۱ق.
- الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
- کتاب الزیاره: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، دار و مکتبة الحیاة.
- کشف النقاب عن عقائد ابن عبدالوهاب: ابوالحسن طباطبائی، نجف، ۱۳۴۵ق.
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
- الکشاف: الزمخشری (م.۵۳۸ق)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- کشف الارتیاب: سید محسن امین (م.۱۳۷۱ق)، دار الکتب الاسلامی؛
- کنوز الذهب فی تاریخ حلب: سبط ابن العجمی الحلبی (م.۸۸۴ق)، حلب، دار القلم، ۱۴۱۷ق.
- لسان المیزان: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۰ق.
- لله و للحقیقه: علی آل محسن، تهران، مشعر، ۱۳۸۲ش..
- مجموع الفتاوی: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش عبدالرحمن، مکتبة ابن تیمیه.
- مجموعة الرسائل الکبری: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- مجموعه آثار طه حسین: بیروت، دار الکتاب اللبنانی.
- محاضرات فی الاعتقادات: سید علی حسینی میلانی، مرکز الابحاث العقائدیه، ۱۴۲۱ق.
- المداخل الی آثار شیخ الاسلام ابن تیمیة و ما لحقها من اعمال: بکر بن عبدالله ابوزید، مکه، دار عالم الفوائد، ۱۴۲۲ق.
- مسالک الابصار فی ممالک الامصار: احمد بن یحیی عمری (م.۷۴۹ق)، ابوظبی، المجمع الثقافی، ۱۴۲۳ق.
- المسالک و الممالک: حسن بن احمد المهلبی (م.۳۸۰ق)، دمشق، التکوین للطباعة و النشر، ۲۰۰۶م.
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق)، بیروت، دار صادر؛
- مسند الشامیین: الطبرانی (م.۳۶۰ق)، به کوشش حمدی، بیروت، الرساله، ۱۴۱۷ق.
- المسودة لآل تیمیه: عبدالسلام و عبدالحلیم و احمد بن تیمیه، به کوشش محمد محیی الدین، قاهره، ۱۳۸۴ق.
- المصنف: ابن ابیشیبه، به کوشش کمال یوسف، ریاض، مکتبة الرشد، ۱۴۰۹ق.
- معجم ما الّف علماء الامامیة رداً علی خرافات الفرقة الوهابیه: سید عبدالله محمد علی، مجلة تراثنا، ۱۴۱۹ق.
- المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق.
- المغنی: ابن قدامه (م.۶۲۰ق)، به کوشش عبدالله ترکی، دار هجر، ۱۴۰۶ق.
- المقالات السنیة فی کشف ضلالات احمد بن تیمیه: عبدالله هروی، دار المشاریع، ۱۴۱۴ق.
- مقالات الکوثری: محمد زاهد کوثری، المکتبة الازهریة للتراث، ۱۴۱۴ق
- المقدمات الخمس و العشرون فی اثبات وجود الله و وحدانیته... : موسی بن میمون (م.۶۰۱ق)، حاشیه تبریزی، المکتبة الازهریة للتراث، ۱۴۱۳ق.
- مقدّمة فی اصول التفسیر: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، بیروت، مکتبة الحیاة، ۱۴۰۹ق.
- الملل و النحل: جعفر سبحانی، قم، نشر اسلامی.
- الملل و النحل: الشهرستانی (م.۵۴۸ق)، به کوشش سید کیلانی، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۵ق.
- منسک شیخ الاسلام ابن تیمیه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش العمران، مکه، دار عالم الفوائد، ۱۴۱۸ق.
- منهاج السنة النبویه: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد رشاد، مؤسسة قرطبه، ۱۴۰۶ق.
- منهج شیخ الاسلام ابن تیمیة التجدیدی السلفی و دعوته الاصلاحیه: سعید عبدالعظیم، اسکندریه، دار الایمان.
- الموطّأ: مالک بن انس (م.۱۷۹ق)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۶ق.
- النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهره: یوسف ابن تغری بردی (م.۸۷۴ق)، قاهره، الموسسة المصریة العامه.
- نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام: علی سامی النشار، مصر، دار المعارف، ۱۹۷۵م.
- نصیر الدین الطوسی: سید علی حسینی میلانی، مرکز الابحاث العقائدیه، ۱۴۲۱ق.
- الوافی بالوفیات: خلیل بن ایبک الصفدی (۷۶۴ق)، ۱۳۸۱ق.
- الوصیة الکبری: ابن تیمیه (م.۷۲۸ق)، به کوشش محمد حمود، کتابخانه ابن جوزی، ۱۴۰۸ق.
- وفیات الاعیان: ابن خلکان (م.۶۸۱ق)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
- الوهابیة بین المبانی الفکریة و النتائج العملیه: جعفر سبحانی، قم، موسسه امام صادق(ع)، ۱۴۲۶ق.
- الوهابیة فی المیزان: جعفر سبحانی، قم، موسسه امام صادق(ع)، ۱۴۲۷ق.
- الوهابیون و البیوت المرفوعه: شیخ محمد همدانی، ۱۴۱۸ق.