جارالله: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}} '''جارالله''' اصطلاحی ترکیبی به معنای همسایه خدا یا در پناه خدا،...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - 'http://phz.hajj.ir/422' به 'http://hzrc.ac.ir/post') |
||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''جارالله''' اصطلاحی ترکیبی به معنای همسایه [[خدا]] یا در پناه خدا، که بر مجاوران [[مکه]] اطلاق میشود. | |||
[[ | [[مجاور|مجاورت]] و اقامت در [[مکه]]، در فرهنگ اسلامی و منابع روایی، نیکو شمرده شده است. فقیهان شیعی با پرداختن به مبحث مجاورت در مکه، اقامت در این شهر را [[مستحب]] شمردهاند. همچنین دفن اموات نیز در [[حرم]] مستحب است. | ||
در دوره اسلامی، منابع تراجم لقب جارالله را برای حدود 50 تن از دانشوران بهکار بردهاند که نخستین و معروفترین کسی که به این عنوان ملقب گشته، [[زمخشری|جارالله زمخشری]] صاحب [[تفسیر الکشاف]] است که این عنوان برای وی به صورت اسم خاص درآمده است. | |||
در دوره اسلامی، منابع تراجم لقب جارالله را برای حدود 50 تن از دانشوران بهکار بردهاند | |||
ملاکی خاص برای اطلاق جارالله بر مجاوران [[خانه خدا]] از نظر مکی یا غیر مکی بودن و طول دوران اقامت یا اشتغال به کاری خاص وجود ندارد. با اینحال، نمونهای از اطلاق این لقب بر کسی که اصلاً به مکه نرفته یا بر غیر عالمان، دیده نشده است. | ملاکی خاص برای اطلاق جارالله بر مجاوران [[خانه خدا]] از نظر مکی یا غیر مکی بودن و طول دوران اقامت یا اشتغال به کاری خاص وجود ندارد. با اینحال، نمونهای از اطلاق این لقب بر کسی که اصلاً به مکه نرفته یا بر غیر عالمان، دیده نشده است. | ||
خط ۱۳: | خط ۱۱: | ||
«جارالله» اصطلاحی ترکیبی به معنای همسایه [[خدا]] یا در پناه خدا است. ماده «ج ـ و ـ ر» به معنای عدول و میل است و واژه جار، صفت بر وزن فَعَل، <ref>اعراب القرآن، ج5، ص35.</ref> به معنای هممسکن و همسایه میباشد. مجاورت و جِوار نیز از همین ماده به اینمعنا و نیز به معنای «در پناه و حمایت دیگری بودن» است.<ref>العین، ج1، ص176؛ لسان العرب، ج4، ص153؛ تاج العروس، ج6، ص220، «جور. </ref>ترکیب اضافی «جارالله» به صورت مستقیم یا با مستتر دانستن بیت پیش از الله (جار بیت الله) به معنای همسایه خدا، همسایه خانه خدا، در پناه خدا، یا در پناه خانه خدا است. | «جارالله» اصطلاحی ترکیبی به معنای همسایه [[خدا]] یا در پناه خدا است. ماده «ج ـ و ـ ر» به معنای عدول و میل است و واژه جار، صفت بر وزن فَعَل، <ref>اعراب القرآن، ج5، ص35.</ref> به معنای هممسکن و همسایه میباشد. مجاورت و جِوار نیز از همین ماده به اینمعنا و نیز به معنای «در پناه و حمایت دیگری بودن» است.<ref>العین، ج1، ص176؛ لسان العرب، ج4، ص153؛ تاج العروس، ج6، ص220، «جور. </ref>ترکیب اضافی «جارالله» به صورت مستقیم یا با مستتر دانستن بیت پیش از الله (جار بیت الله) به معنای همسایه خدا، همسایه خانه خدا، در پناه خدا، یا در پناه خانه خدا است. | ||
== | ==واژه «جار» در قرآن== | ||
لفظ جار در آیه 36 [[سوره نساء]] به همسایه<ref>الکشاف، ج1، ص509؛ جوامع الجامع، ج1، ص255.</ref>و در آیه 48 [[سوره انفال]] به پناه و یاور<ref>التبیان، ج5، ص134؛ مجمع البیان، ج4، ص844.</ref>تفسیر شده است. ششمین آیه [[سوره توبه]] نیز با بیان استجاره و پناه خواستن برخی [[مشرکان]] برای شنیدن سخن خداوند، [[پیامبر(ص)]] را به پناه دادن به ایشان موظف کرده است.<ref>تفسیر مقاتل، ج2، ص157؛ جامع البیان، ج10، ص57.</ref> | لفظ جار در آیه 36 [[سوره نساء]] به همسایه<ref>الکشاف، ج1، ص509؛ جوامع الجامع، ج1، ص255.</ref>و در آیه 48 [[سوره انفال]] به پناه و یاور<ref>التبیان، ج5، ص134؛ مجمع البیان، ج4، ص844.</ref>تفسیر شده است. ششمین آیه [[سوره توبه]] نیز با بیان استجاره و پناه خواستن برخی [[مشرکان]] برای شنیدن سخن خداوند، [[پیامبر(ص)]] را به پناه دادن به ایشان موظف کرده است.<ref>تفسیر مقاتل، ج2، ص157؛ جامع البیان، ج10، ص57.</ref> | ||
خط ۱۹: | خط ۱۷: | ||
==پیشینه تاریخی== | ==پیشینه تاریخی== | ||
از پیشینه تاریخی اطلاق عنوان جارالله یا جار البیت بر اشخاص پیش از [[اسلام]]، گزارشی در دست نیست. آوردهاند که برخی خود را در پناه «الله» دانسته، با پناهندگی و حق جوار خداوند، خود را از جوار دیگر افراد بینیاز میشمردند.<ref>اسد الغابه، ج3، ص589.</ref>پیمان مجاورت و حق جِوار که نزد عرب مرسوم بوده است، بر پیمانی اطلاق میشد که فردی در پناه شخص محترم و قبیله یا قوم یا مقبره و مکان مقدسی مانند [[حرم مکه]] قرار میگرفت.<ref>المفصل، ج7، ص360-364.</ref>شخص پناهنده، جار یا مستجیر خوانده میشد.<ref>لسان العرب، ج4، ص154، «جور». </ref><ref>المفصل، ج7، ص360-364 | از پیشینه تاریخی اطلاق عنوان جارالله یا جار البیت بر اشخاص پیش از [[اسلام]]، گزارشی در دست نیست. آوردهاند که برخی خود را در پناه «الله» دانسته، با پناهندگی و حق جوار خداوند، خود را از جوار دیگر افراد بینیاز میشمردند.<ref>اسد الغابه، ج3، ص589.</ref> | ||
پیمان مجاورت و حق جِوار که نزد عرب مرسوم بوده است، بر پیمانی اطلاق میشد که فردی در پناه شخص محترم و قبیله یا قوم یا مقبره و مکان مقدسی مانند [[حرم مکه]] قرار میگرفت.<ref>المفصل، ج7، ص360-364.</ref>شخص پناهنده، جار یا مستجیر خوانده میشد.<ref>لسان العرب، ج4، ص154، «جور». </ref><ref>المفصل، ج7، ص360-364.</ref> | |||
==مجاورت مکه در دیدگاه مذاهب== | ==مجاورت مکه در دیدگاه مذاهب== | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
از میان پیشوایان مذاهب [[اهلسنت]]، [[ابوحنیفه]] و [[مالک بن انس|مالک]] به کراهت مجاورت<ref>المجموع، ج8، ص278؛ فیض القدیر، ج1، ص535؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص577.</ref>و بسیاری از [[حنبلیان]]<ref>صحیح مسلم، ج9، ص151؛ المجموع، ج8، ص278؛ کشاف القناع، ج2، ص548.</ref>و [[شافعیان]]<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص483؛ فیض القدیر، ج1، ص535.</ref>و برخی از [[حنفیان]]<ref>البحر الرائق، ج2، ص526-527؛ فیض القدیر، ج1، ص535.</ref>به استحباب مجاورت در مکه باور دارند. شاید از همینرو است که شمار بیشتری از دانشوران حنفی با عنوان جارالله خوانده شدهاند.<ref>نک: شذرات الذهب، ج8، ص477، 547؛ ج10، ص432.</ref> | از میان پیشوایان مذاهب [[اهلسنت]]، [[ابوحنیفه]] و [[مالک بن انس|مالک]] به کراهت مجاورت<ref>المجموع، ج8، ص278؛ فیض القدیر، ج1، ص535؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص577.</ref>و بسیاری از [[حنبلیان]]<ref>صحیح مسلم، ج9، ص151؛ المجموع، ج8، ص278؛ کشاف القناع، ج2، ص548.</ref>و [[شافعیان]]<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص483؛ فیض القدیر، ج1، ص535.</ref>و برخی از [[حنفیان]]<ref>البحر الرائق، ج2، ص526-527؛ فیض القدیر، ج1، ص535.</ref>به استحباب مجاورت در مکه باور دارند. شاید از همینرو است که شمار بیشتری از دانشوران حنفی با عنوان جارالله خوانده شدهاند.<ref>نک: شذرات الذهب، ج8، ص477، 547؛ ج10، ص432.</ref> | ||
== | ==جارالله زمخشری== | ||
در دوره اسلامی، منابع تراجم و فهرستها، لقب جارالله را برای حدود 50 تن از دانشوران بهکار بردهاند.<ref>نک: معجم المؤلفین، ج3، ص107؛ ج7، ص50؛ ج10، ص175، 251؛ ج12، ص11، 186؛ ج13، ص36، 168؛ هدیة العارفین، ج1، ص249؛ الکنی و الالقاب، ج2، ص298.</ref>نخستین و معروفترین کسی که به این عنوان ملقب گشته، جارالله [[زمخشری|ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری خوارزمی]] (467-538ق.) صاحب [[تفسیر الکشاف]] است که این عنوان برای وی به صورت اسم خاص درآمده است.<ref>وفیات الاعیان، ج5، ص169.</ref>زمخشری برای گریز از خطر مرگ به دست سلطان سنجر سلجوقی (حک: 511-552ق.) <ref>معجم البلدان، ج1، ص47، 60، «مقدمه ترجمه. </ref>در حدود سال 516ق. به مکه پناه برد.<ref>ربیع الابرار، ج1، ص9.</ref>او مدتی دراز در مکه اقامت گزید و تا سال 518ق. در مکه بوده است<ref>البلغه، ص75.</ref>؛ ولی سال بیرون آمدن وی از مکه مشخص نیست. زمخشری اواخر عمر خود را در خوارزم گذراند و به سال 538ق. در همانجا درگذشت.<ref>وفیات الاعیان، ج5، ص173؛ البلغه، ص75.</ref> | در دوره اسلامی، منابع تراجم و فهرستها، لقب جارالله را برای حدود 50 تن از دانشوران بهکار بردهاند.<ref>نک: معجم المؤلفین، ج3، ص107؛ ج7، ص50؛ ج10، ص175، 251؛ ج12، ص11، 186؛ ج13، ص36، 168؛ هدیة العارفین، ج1، ص249؛ الکنی و الالقاب، ج2، ص298.</ref>نخستین و معروفترین کسی که به این عنوان ملقب گشته، جارالله [[زمخشری|ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری خوارزمی]] (467-538ق.) صاحب [[تفسیر الکشاف]] است که این عنوان برای وی به صورت اسم خاص درآمده است.<ref>وفیات الاعیان، ج5، ص169.</ref>زمخشری برای گریز از خطر مرگ به دست سلطان سنجر سلجوقی (حک: 511-552ق.) <ref>معجم البلدان، ج1، ص47، 60، «مقدمه ترجمه. </ref>در حدود سال 516ق. به مکه پناه برد.<ref>ربیع الابرار، ج1، ص9.</ref>او مدتی دراز در مکه اقامت گزید و تا سال 518ق. در مکه بوده است<ref>البلغه، ص75.</ref>؛ ولی سال بیرون آمدن وی از مکه مشخص نیست. زمخشری اواخر عمر خود را در خوارزم گذراند و به سال 538ق. در همانجا درگذشت.<ref>وفیات الاعیان، ج5، ص173؛ البلغه، ص75.</ref> | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
==ملاک اطلاق جارالله== | ==ملاک اطلاق جارالله== | ||
درباره اینکه مکی یا غیر مکی بودن و طول مدت اقامت در مکه، شرط اطلاق این عنوان بر فرد است یا نه، نکتهای یاد نشده است. البته درباره برخی مانند زمخشری تصریح شده که بهسبب طول دوران اقامت، به این عنوان ملقب شده است.<ref>تاج العروس، ج6، ص472، «زمخشری. </ref>با اینحال، برخی از مکیان نیز این عنوان را دارا بودند، مانند جمالالدین محمد جارالله بن محمد نورالدین بن ابیبکر علی بن ظهیرة القرشی المخزومی (درگذشت 986ق.) مؤلف کتاب [[الجامع اللطیف فی فضل مکة و اهلها و بناء البیت الشریف]]. | |||
نیز برخی از مکیان که به سببی به شهر دیگر مهاجرت کرده و سپس به مکه بازگشتهاند، نیز به این عنوان ملقب شدهاند؛ همچون: [[ابوالفضل محمد بن عبدالعزیز|جارالله | نیز برخی از مکیان که به سببی به شهر دیگر مهاجرت کرده و سپس به مکه بازگشتهاند، نیز به این عنوان ملقب شدهاند؛ همچون: [[ابوالفضل محمد بن عبدالعزیز|جارالله محمد بن عبدالعزیز]] (891-954ق.) از تاریخنگاران [[خاندان ابن فهد]] که در مکه زاده شد و سالها در [[جده|جدّه]] اقامت کرد و سفرهای متعدد به [[شام]] و [[مصر]] داشت و سپس به مکه بازگشت.<ref>الضوء اللامع، ج3، ص52؛ شذرات الذهب، ج8، ص301.</ref> | ||
میتوان گفت که ملاکی خاص برای اطلاق جارالله بر مجاوران خانه خدا از نظر مکی یا غیر مکی بودن و طول دوران اقامت یا اشتغال به کاری خاص وجود ندارد. با اینحال، نمونهای از اطلاق این لقب بر کسی که اصلاً به مکه نرفته یا بر غیر عالمان، دیده نشده است. برخی قبایل و خاندانها نیز شاید به جهت مسافرت یکی از نیاکان ایشان به مکه و مجاورت در آنجا، به آل جارالله ملقب شدهاند.<ref>المعجم الجغرافی، ج1، ص342؛ معجم قبائل العرب، ج4، ص52.</ref> | میتوان گفت که ملاکی خاص برای اطلاق جارالله بر مجاوران خانه خدا از نظر مکی یا غیر مکی بودن و طول دوران اقامت یا اشتغال به کاری خاص وجود ندارد. با اینحال، نمونهای از اطلاق این لقب بر کسی که اصلاً به مکه نرفته یا بر غیر عالمان، دیده نشده است. برخی قبایل و خاندانها نیز شاید به جهت مسافرت یکی از نیاکان ایشان به مکه و مجاورت در آنجا، به آل جارالله ملقب شدهاند.<ref>المعجم الجغرافی، ج1، ص342؛ معجم قبائل العرب، ج4، ص52.</ref>برخی افراد نیز دارای اسم جارالله بودهاند.<ref>اتحاف الوری، ج3، ص385؛ ج4، ص64؛ موسوعة عشائر العراق، ج1، ص135.</ref> | ||
در کتابهای تراجم از افراد فراوان که به مکه سفر کردند و مدتی طولانی در مکه اقامت نمودند و حتی در آنجا درگذشتند، یاد شده که به عنوان جارالله ملقب نشدند | در کتابهای تراجم از افراد فراوان که به مکه سفر کردند و مدتی طولانی در مکه اقامت نمودند و حتی در آنجا درگذشتند، یاد شده که به عنوان جارالله ملقب نشدند. برخی افراد نیز که مدتی در مکه اقامت کردهاند، به عنوان نزیل،<ref>التحفة اللطیفه، ج1، ص156-159، 184؛ الدرر الکامنه، ج1، ص24، 165؛ ج3، ص40، 42.</ref> مجاور بیت الله<ref>الدرر الکامنه، ج1، ص251؛ الضوء اللامع، ج9، ص266.</ref>یا حمامة الحرم<ref>انباء الغمر، ج1، ص407؛ الدرر الکامنه، ج5، ص73.</ref>خوانده شدهاند. | ||
از اطلاق چنین عنوانی بر مجاوران [[حرم نبوی]] یا [[شهر مدینه]] گزارشی در دست نیست؛ جز آنکه [[ابوثابت قرشی]] از [[صحابه]] [[پیامبر(ص)]] که در دوره زندگانی ایشان همسایه وی بودند، جار النبی خوانده شده است.<ref>معرفة الصحابه، ج5، ص2843؛ اسد الغابه، ج6، ص41.</ref> | از اطلاق چنین عنوانی بر مجاوران [[حرم نبوی]] یا [[شهر مدینه]] گزارشی در دست نیست؛ جز آنکه [[ابوثابت قرشی]] از [[صحابه]] [[پیامبر(ص)]] که در دوره زندگانی ایشان همسایه وی بودند، جار النبی خوانده شده است.<ref>معرفة الصحابه، ج5، ص2843؛ اسد الغابه، ج6، ص41.</ref> | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
==منابع == | ==منابع== | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
{{دانشنامه | {{دانشنامه | ||
| آدرس = http:// | | آدرس = http://hzrc.ac.ir/post/7394 | ||
| عنوان = جارالله | | عنوان = جارالله | ||
خط ۱۴۶: | خط ۱۴۶: | ||
[[رده:مجاوران مکه]] | [[رده:مجاوران مکه]] | ||
[[رده:مقالههای تکمیلشده]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۵۵
جارالله اصطلاحی ترکیبی به معنای همسایه خدا یا در پناه خدا، که بر مجاوران مکه اطلاق میشود.
مجاورت و اقامت در مکه، در فرهنگ اسلامی و منابع روایی، نیکو شمرده شده است. فقیهان شیعی با پرداختن به مبحث مجاورت در مکه، اقامت در این شهر را مستحب شمردهاند. همچنین دفن اموات نیز در حرم مستحب است.
در دوره اسلامی، منابع تراجم لقب جارالله را برای حدود 50 تن از دانشوران بهکار بردهاند که نخستین و معروفترین کسی که به این عنوان ملقب گشته، جارالله زمخشری صاحب تفسیر الکشاف است که این عنوان برای وی به صورت اسم خاص درآمده است.
ملاکی خاص برای اطلاق جارالله بر مجاوران خانه خدا از نظر مکی یا غیر مکی بودن و طول دوران اقامت یا اشتغال به کاری خاص وجود ندارد. با اینحال، نمونهای از اطلاق این لقب بر کسی که اصلاً به مکه نرفته یا بر غیر عالمان، دیده نشده است.
واژهشناسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
«جارالله» اصطلاحی ترکیبی به معنای همسایه خدا یا در پناه خدا است. ماده «ج ـ و ـ ر» به معنای عدول و میل است و واژه جار، صفت بر وزن فَعَل، [۱] به معنای هممسکن و همسایه میباشد. مجاورت و جِوار نیز از همین ماده به اینمعنا و نیز به معنای «در پناه و حمایت دیگری بودن» است.[۲]ترکیب اضافی «جارالله» به صورت مستقیم یا با مستتر دانستن بیت پیش از الله (جار بیت الله) به معنای همسایه خدا، همسایه خانه خدا، در پناه خدا، یا در پناه خانه خدا است.
واژه «جار» در قرآن[ویرایش | ویرایش مبدأ]
لفظ جار در آیه 36 سوره نساء به همسایه[۳]و در آیه 48 سوره انفال به پناه و یاور[۴]تفسیر شده است. ششمین آیه سوره توبه نیز با بیان استجاره و پناه خواستن برخی مشرکان برای شنیدن سخن خداوند، پیامبر(ص) را به پناه دادن به ایشان موظف کرده است.[۵]
پیشینه تاریخی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
از پیشینه تاریخی اطلاق عنوان جارالله یا جار البیت بر اشخاص پیش از اسلام، گزارشی در دست نیست. آوردهاند که برخی خود را در پناه «الله» دانسته، با پناهندگی و حق جوار خداوند، خود را از جوار دیگر افراد بینیاز میشمردند.[۶]
پیمان مجاورت و حق جِوار که نزد عرب مرسوم بوده است، بر پیمانی اطلاق میشد که فردی در پناه شخص محترم و قبیله یا قوم یا مقبره و مکان مقدسی مانند حرم مکه قرار میگرفت.[۷]شخص پناهنده، جار یا مستجیر خوانده میشد.[۸][۹]
مجاورت مکه در دیدگاه مذاهب[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مجاورت و اقامت در مکه، در فرهنگ اسلامی و منابع روایی، نیکو شمرده شده است. فقیهان شیعی با پرداختن به مبحث مجاورت در مکه، اقامت در این شهر را برای کسانی که از قساوت قلب در امان هستند، مستحب شمردهاند.[۱۰]دفن اموات، هر چند افراد بیرون از آن مرده باشند، نیز در حرم مستحب است.[۱۱]
از میان پیشوایان مذاهب اهلسنت، ابوحنیفه و مالک به کراهت مجاورت[۱۲]و بسیاری از حنبلیان[۱۳]و شافعیان[۱۴]و برخی از حنفیان[۱۵]به استحباب مجاورت در مکه باور دارند. شاید از همینرو است که شمار بیشتری از دانشوران حنفی با عنوان جارالله خوانده شدهاند.[۱۶]
جارالله زمخشری[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در دوره اسلامی، منابع تراجم و فهرستها، لقب جارالله را برای حدود 50 تن از دانشوران بهکار بردهاند.[۱۷]نخستین و معروفترین کسی که به این عنوان ملقب گشته، جارالله ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری خوارزمی (467-538ق.) صاحب تفسیر الکشاف است که این عنوان برای وی به صورت اسم خاص درآمده است.[۱۸]زمخشری برای گریز از خطر مرگ به دست سلطان سنجر سلجوقی (حک: 511-552ق.) [۱۹]در حدود سال 516ق. به مکه پناه برد.[۲۰]او مدتی دراز در مکه اقامت گزید و تا سال 518ق. در مکه بوده است[۲۱]؛ ولی سال بیرون آمدن وی از مکه مشخص نیست. زمخشری اواخر عمر خود را در خوارزم گذراند و به سال 538ق. در همانجا درگذشت.[۲۲]
ملاک اطلاق جارالله[ویرایش | ویرایش مبدأ]
درباره اینکه مکی یا غیر مکی بودن و طول مدت اقامت در مکه، شرط اطلاق این عنوان بر فرد است یا نه، نکتهای یاد نشده است. البته درباره برخی مانند زمخشری تصریح شده که بهسبب طول دوران اقامت، به این عنوان ملقب شده است.[۲۳]با اینحال، برخی از مکیان نیز این عنوان را دارا بودند، مانند جمالالدین محمد جارالله بن محمد نورالدین بن ابیبکر علی بن ظهیرة القرشی المخزومی (درگذشت 986ق.) مؤلف کتاب الجامع اللطیف فی فضل مکة و اهلها و بناء البیت الشریف.
نیز برخی از مکیان که به سببی به شهر دیگر مهاجرت کرده و سپس به مکه بازگشتهاند، نیز به این عنوان ملقب شدهاند؛ همچون: جارالله محمد بن عبدالعزیز (891-954ق.) از تاریخنگاران خاندان ابن فهد که در مکه زاده شد و سالها در جدّه اقامت کرد و سفرهای متعدد به شام و مصر داشت و سپس به مکه بازگشت.[۲۴]
میتوان گفت که ملاکی خاص برای اطلاق جارالله بر مجاوران خانه خدا از نظر مکی یا غیر مکی بودن و طول دوران اقامت یا اشتغال به کاری خاص وجود ندارد. با اینحال، نمونهای از اطلاق این لقب بر کسی که اصلاً به مکه نرفته یا بر غیر عالمان، دیده نشده است. برخی قبایل و خاندانها نیز شاید به جهت مسافرت یکی از نیاکان ایشان به مکه و مجاورت در آنجا، به آل جارالله ملقب شدهاند.[۲۵]برخی افراد نیز دارای اسم جارالله بودهاند.[۲۶]
در کتابهای تراجم از افراد فراوان که به مکه سفر کردند و مدتی طولانی در مکه اقامت نمودند و حتی در آنجا درگذشتند، یاد شده که به عنوان جارالله ملقب نشدند. برخی افراد نیز که مدتی در مکه اقامت کردهاند، به عنوان نزیل،[۲۷] مجاور بیت الله[۲۸]یا حمامة الحرم[۲۹]خوانده شدهاند.
از اطلاق چنین عنوانی بر مجاوران حرم نبوی یا شهر مدینه گزارشی در دست نیست؛ جز آنکه ابوثابت قرشی از صحابه پیامبر(ص) که در دوره زندگانی ایشان همسایه وی بودند، جار النبی خوانده شده است.[۳۰]
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ اعراب القرآن، ج5، ص35.
- ↑ العین، ج1، ص176؛ لسان العرب، ج4، ص153؛ تاج العروس، ج6، ص220، «جور.
- ↑ الکشاف، ج1، ص509؛ جوامع الجامع، ج1، ص255.
- ↑ التبیان، ج5، ص134؛ مجمع البیان، ج4، ص844.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج2، ص157؛ جامع البیان، ج10، ص57.
- ↑ اسد الغابه، ج3، ص589.
- ↑ المفصل، ج7، ص360-364.
- ↑ لسان العرب، ج4، ص154، «جور».
- ↑ المفصل، ج7، ص360-364.
- ↑ الدروس، ج1، ص471؛ التنقیح الرائع، ج1، ص521؛ جامع المقاصد، ج3، ص278.
- ↑ الدروس، ج1، ص471؛ وسائل الشیعه، ج9، ص340-343.
- ↑ المجموع، ج8، ص278؛ فیض القدیر، ج1، ص535؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص577.
- ↑ صحیح مسلم، ج9، ص151؛ المجموع، ج8، ص278؛ کشاف القناع، ج2، ص548.
- ↑ مغنی المحتاج، ج1، ص483؛ فیض القدیر، ج1، ص535.
- ↑ البحر الرائق، ج2، ص526-527؛ فیض القدیر، ج1، ص535.
- ↑ نک: شذرات الذهب، ج8، ص477، 547؛ ج10، ص432.
- ↑ نک: معجم المؤلفین، ج3، ص107؛ ج7، ص50؛ ج10، ص175، 251؛ ج12، ص11، 186؛ ج13، ص36، 168؛ هدیة العارفین، ج1، ص249؛ الکنی و الالقاب، ج2، ص298.
- ↑ وفیات الاعیان، ج5، ص169.
- ↑ معجم البلدان، ج1، ص47، 60، «مقدمه ترجمه.
- ↑ ربیع الابرار، ج1، ص9.
- ↑ البلغه، ص75.
- ↑ وفیات الاعیان، ج5، ص173؛ البلغه، ص75.
- ↑ تاج العروس، ج6، ص472، «زمخشری.
- ↑ الضوء اللامع، ج3، ص52؛ شذرات الذهب، ج8، ص301.
- ↑ المعجم الجغرافی، ج1، ص342؛ معجم قبائل العرب، ج4، ص52.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص385؛ ج4، ص64؛ موسوعة عشائر العراق، ج1، ص135.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج1، ص156-159، 184؛ الدرر الکامنه، ج1، ص24، 165؛ ج3، ص40، 42.
- ↑ الدرر الکامنه، ج1، ص251؛ الضوء اللامع، ج9، ص266.
- ↑ انباء الغمر، ج1، ص407؛ الدرر الکامنه، ج5، ص73.
- ↑ معرفة الصحابه، ج5، ص2843؛ اسد الغابه، ج6، ص41.
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- اتحاف الوری: عمر بن محمد بن فهد (درگذشت 885ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعةام القری، 1408ق.
- اسد الغابه: ابن اثیر (درگذشت 630ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- اعراب القرآن و صرفه و بیانه (الجدول): محمود صافی، قم، مدین، 1412ق.
- انباء الغمر بابناء العمر: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، به کوشش حبشی، مصر، المجلس الاعلی، 1389ق.
- البحر الرائق: ابونجیم المصری (درگذشت 970ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- البلغة فی تراجم ائمة النحو و اللغه: محمد بن یعقوب الفیروزآبادی، به کوشش المصری، الکویت، دار النشر، 1407ق.
- تاج العروس: الزبیدی (درگذشت 1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
- التبیان: الطوسی (درگذشت 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (درگذشت 902ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
- تفسیر مقاتل بن سلیمان: (درگذشت 150ق.)، به کوشش عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، 1423ق.
- التنقیح الرائع: الفاضل المقداد (درگذشت 826ق.)، به کوشش کوهکمری، قم، مکتبة النجفی، 1404ق.
- جامع البیان: الطبری (درگذشت 310ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1412ق.
- جامع المقاصد: الکرکی (درگذشت 940ق.)، قم، آل البیت:، 1411ق.
- جوامع الجامع: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، به کوشش گرجی، تهران، 1378ش.
- حاشیة رد المحتار: ابن عابدین (درگذشت 1252ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- الدرر الکامنه: ابن حجر العسقلانی (درگذشت 852ق.)، به کوشش عبدالمعید خان، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1392ق.
- الدروس الشرعیه: الشهید الاول (درگذشت 786ق.)، قم، نشر اسلامی، 1412ق.
- ربیع الابرار: الزمخشری (درگذشت 538ق.)، به کوشش عبدالامیر، بیروت، اعلمی، 1412ق.
- شذرات الذهب: عبدالحی بن العماد (درگذشت 1089ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، 1406ق.
- صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (درگذشت 676ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق.
- الضوء اللامع: شمس الدین السخاوی (درگذشت 902ق.)، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
- العین: خلیل (درگذشت 175ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، 1409ق.
- فیض القدیر: المناوی (درگذشت 1031ق.)، به کوشش احمد عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- کشاف القناع: منصور البهوتی (درگذشت 1051ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- الکشاف: الزمخشری (درگذشت 538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق.
- الکنی و الالقاب: شیخ عباس القمی (درگذشت 1359ق.)، تهران، مکتبة الصدر، 1368ش.
- لسان العرب: ابن منظور (درگذشت 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
- مجمع البیان: الطبرسی (درگذشت 548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
- المجموع شرح المهذب: النووی (درگذشت 676ق.)، دار الفکر.
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (درگذشت 626ق.)، ترجمه: منزوی، تهران، سازمان میراث فرهنگی، 1380ش.
- المعجم الجغرافی للبلاد العربیة السعودیه: حمد الجاسر، ریاض، دار الیمامه.
- معجم المؤلفین: عمر کحّاله، بیروت، دار احیاء التراث العربی ـ مکتبة المثنی.
- المعجم الوسیط: ابراهیم انیس و دیگران، تهران، فرهنگ اسلامی، 1375ش.
- معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق.
- معرفة الصحابه: ابونعیم الاصفهانی (درگذشت 430ق.)، به کوشش العزازی، ریاض، دار الوطن، 1419ق.
- مغنی المحتاج: محمد الشربینی (درگذشت 977ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق.
- المفصل: جواد علی، دار الساقی، 1424ق.
- موسوعة عشائر العراق: عباس العزاوی المحامی، بیروت، الدار العربیه، 1425ق.
- وسائل الشیعه: الحر العاملی (درگذشت 1104ق.)، قم، آل البیت:، 1412ق.
- وفیات الاعیان: ابن خلکان (درگذشت 681ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
- هدیة العارفین: اسماعیل پاشا (درگذشت 1339ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.