شرطة الخمیس

نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ اکتبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۱۱ توسط Engineer (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)')

شُرطة الخمیس، نیروی ویژه‌ای بود که اعضای آن با امام علی(ع) شرط مرگ و شهادت بسته، همیشه در خدمت وی بوده و در جنگ‌ها، پیشقراولان لشکر او بودند. این گروه، از نیروهای نخبه، باایمان، سخت‌کوش و گوش به فرمان تشکیل شده بود. شکل‌گیری آن پس از پیروزی در جنگ جمل رخ داد.

شمار آن‌ها از ۵ هزار تا ۴۰ هزار گزارش شده است. فراوانی اعضای این گروه، مربوط به آغاز حکومت امام علی(ع) است. ریزش افراد سست و شهادت بسیاری از آن‌ها، نیروهای این گروه را کاهش داد.

مأموریت‌های این گروه پیشقراولی در جنگ، برقراری امنیت کوفه، دفع یورش‌های معاویه و رسیدگی امور انتظامی و قضایی دانسته شده است. برخی از اعضای این گروه مانند عمار یاسر و قیس بن سعد انصاری، پیشتر، صحابی حضرت محمد(ص) بودند. حبیب بن مظاهر أسدی، یحیی حضرمی و عبدالله بن اُسَید کِندی از دیگر چهره‌های سرشناس شرطة الخمیس بودند.

واژه‌شناسی

شرطه، به معنای دنباله و عقبه سپاه است. درباره شرطه، دو معنا وجود دارد:

  1. از ماده «شرط» به معنای علامت و نشان، گرفته شده[یادداشت ۱][۱] و به گروهی از پیشاهنگان لشکر که در رزم حاضر باشند، «شُرطه» می‌گویند[یادداشت ۲][۲] و در مقام نسبت دادن، به آنان «شُرطی» می‌گویند. گویا شُرطه همان مقدمه لشکر است که چون دارای علامات و نشانه‌هایی بودند، به این نام خوانده شده و با آن علامت‌ها شناخته می‌شدند.[۳] بنابراین شرطة الخمیس نقش پیشقراولی را ایفا می‌کردند و نخستین گروهی بودند که وارد جنگ می‌شدند.[۴]
  2. از «شرْط» به معنای التزام به کاری، گرفته شده است.[یادداشت ۳][۵] با توجه به این معنا می‌توان شرطة الخمیس را گروه ویژه‌ای دانست که به دلیل پیمان و عهد در جان برکف بودن، عهده‌دار مأموریت‌های ویژه بوده‌اند. این معنا در روایت نیز بیان شده است؛ آن‌جا که شرطة الخمیس، گروهی دانسته شده که با امام شرط بهشت می‌کنند.[۶] از اصبغ بن نباته، یکی از اعضای شرطة الخمیس، درباره علت نامگذاری این گروه پرسش شد، وی علت آن را این دانست که اعضای گروه، کشتن دشمن را ضمانت کرده و امام علی(ع) پیروزی و بهشت را برای آن‌ها ضمانت می‌کرد.[یادداشت ۴][۷]

خمیس، به معنای لشکر است؛ از این جهت که در آن زمان، هر لشکر، به پنج بخشِ مقدمه، میسره، میمنه، قلب و ساقه تقسیم می‌شد.[۸] مقدمه، پیش‌تاز سپاه؛ میسره، جناح چپ؛ میمنه، جناح راست؛ قلب، مرکز فرماندهی و ساقه، به معنای دنباله و عقبه سپاه بود.[۴]

شرطة الخمیس، نیروی ویژه‌ای بود که اعضای آن به سبب تعهد و جایگاه خود، همیشه در خدمت امام علی(ع) بودند و در جنگ‌ها نیز نقش «مقدمة الجیش» یا پیشقراولان لشکر را داشتند. امروزه در ساختار بسیاری از ارتش‌های کشورهای عربی، گروهی به نام الشرطة العسکریة وجود دارد که امور امنیتی ارتش را عهده‌دار است.[۹] بر پایه روایتی، حضرت محمد(ع) از وجود شرطة الخمیس در آینده، به امام علی(ع) خبر داده و به گفته امام علی(ع)، حضرت محمد(ص) نخستین کسی است که این گروه را، سال‌ها پیش از شکل‌گیری آن، به این نام خوانده است.[یادداشت ۵][۶]

شکل‌گیری

شرطة الخمیس نخستین بار در جنگ جمل به دست امام علی(ع) در عراق تشکیل شد.[یادداشت ۶][۱۰] گروهی از یاران امام(ع)، پس از پایان پیکار و پس از سخنرانی امام(ع)، در مسجد جامع بصره، گردِ وی را گرفتند.[۱۱] به گزارش کشی رجال‌نگار، امام علی(ع) در میان یاران حاضر شد و از آن‌ها خواست در این شرطة نام بنویسید.[یادداشت ۷][۱۲] امام(ع) حضور در شرطة الخمیس را ارزش معرفی نموده و برخی از یارانشان را برای حضور در آن بشارت می‌داد؛ وی در روز جنگ جمل به عبدالله بن یحیی حضرمی از این که او و پدرش جزء شرطة الخمیس هستند، بشارت داد.[یادداشت ۸][۶] او حتی در گرماگرم جنگ صفین از جایگاه این گروه یاد کرده و قطعا پیروزی را با آن‌ها دانسته است.[یادداشت ۹][۱۳]

شمار

در متون تاریخی، آمار نیروی‌های شرطة الخمیس یکسان ارائه نشده و در تعداد آن اختلاف وجود دارد. کشی رجال‌نگار، از ۵ یا ۶ هزار نفر یاد می‌کند؛[۶] شیخ مفید[۱۴] و برقی[۱۵] به ۶ هزار نفر اشاره می‌کنند؛[۱۶] مزّی رجال‌نگار شافعی و ابن‌عساکر، رقم ۱۲ هزار را عنوان کرده‌اند؛[۱۷] طبری مدعی است آمار آنان ۴۰ هزار نفر بوده است.[۱۸] این آمارها که همگی ناظر به فراوانی نیروهای شرطة الخمیس است، با تنهایی و غربت ماه‌های پایانی زندگی امام علی(ع) همخوانی ندارد؛ زیرا بر پایه روایت‌های تاریخی، امام(ع) پس از نبرد صفین، از بی‌وفایی و شانه خالی کردن سربازانش در کوفه گلایه داشت و آنان را «مردنمایانِ نامرد» و «کودک‌صفتان بی‌خرد» توصیف کرده و دردمندانه آرزو می‌کرد ای کاش با آنان آشنا نمی‌شد؛ زیرا با نافرمانی و ذلّت‌پذیری، رأی و تدبیر او را تباه ساختند.[یادداشت ۱۰][۱۹]

به باور برخی، اگر از میان گفته‌های بالا به گفته کشی و مفید، درباره شمار ۵ یا ۶ هزار نفر تکیه کنیم، این آمار باید مربوط به آغاز شکل‌گیری این گروه، در دوره زمانی پیکار جمل، دانسته شود. احتمال ریزش برخی از نیروهای ویژه و شهادت یا زخمی شدن بسیاری از نیروهای شرطة الخمیس به دلیل پیشقراولی آن‌ها، سبب کاهش شمار این گروه شده است. آمار ارائه شده از شهیدان صفین، این گفته را تأیید می‌کند.[۲۰]

به گزارش ابن اعثم کوفی (م.۳۲۰ق)، در سپاه ۹۰ هزار نفری امام(ع)، ۸۰۰ مرد از انصار، ۹۰۰ مرد از صحابه حاضر در بیعت رضوان و ۸۰ مرد صحابه بدری حاضر بودند.[۲۱] پیکار صفین هفت ماه پس از پایان پیکار جمل و در آغاز صفر سال ۳۷ق. روی داد. به گزارش مسعودی (م.۳۴۵ق)،[۲۲] مقدسی (م.۵۰۷ق)[۲۳] و ابن‌جوزی (م.۵۹۷ق)[۲۴] در این جنگ از سپاه امام علی(ع) ۲۵ هزار نفر به شهادت رسیدند که ۲۵ نفر از آنان صحابه بدری بودند.[یادداشت ۱۱][۲۵] ذهبی (م.۷۴۸ق)، ۶۵ نفر از شهیدان صف نیروهای امام علی(ع) را از صحابه‌ای می‌داند که در بیعت رضوان حضور داشتند.[یادداشت ۱۲][۲۶] برخی، بر پایه این آمار، شهادت بیشتر نیروهای شرطة الخمیس، پس از نبرد صفین را طبیعی دانسته‌اند. آن‌ها، روایت امام باقر(ع) را درباره نبود ۵۰ نفر، میان اصحاب جنگاور امام علی(ع)، که شناخت درستی از امام علی(ع) و امامتش داشته باشند،[۲۷] از این نگاه تحلیل کرده‌اند؛[۲۸] از این روی برخی ،نقل ابن سعد (م.۲۳۰ق)، درباره آمار ۱۲ هزار نفری سپاه امام حسن(ع) و نامیدن آنان به عنوان شرطة الخمیس را روا ندانسته‌اند.[۲۹]

ویژگی

شرطة الخمیس، از نیروهای نخبه، باایمان، سخت‌کوش و گوش به فرمان تشکیل شده بود، که در دوران سخت حضور امام علی(ع) در عراق، در خدمت وی قرار داشتند. برخی از چهره‌های برجسته اسلام در این لشکر، حضور داشتند. اعضای این سپاه، به دلیل داشتن ویژگی‌های برجسته، از امتیاز خاصی نسبت به سایر نیروها برخودار بودند. اصبغ بن نباته، یکی از اعضای شرطة الخمیس، در پاسخ به پرسشی درباره جایگاه امام(ع) نزد این گروه، شمشیرهای این گروه را روی شانه‌هایشان آماده دانسته تا هر که امام(ع) اشاره کند، از پای درآورند. به گفته وی، امام(ع) با آن‌ها شرطِ طلا و نقره نکرد، بلکه پیمان مرگ و شهادت بست.[یادداشت ۱۳][۶]

مأموریت‌ها

شکل‌گیری این نیروی ویژه، با هدف انجام مأموریت‌های خاص، برپایی امنیت دارالخلافه، مقابله با ناامنی‌های مناطق مختلف و حضور بهنگام در حوادث بود؛ از این رو، امام(ع) این گروه را از باایمان‌ترین و برترین یاران خود سامان داد.[۳۰] مهم‌ترین مأموریت‌های شرطة الخمیس را از این قرار دانسته‌اند:

امنیت کوفه

گزارشی از ابواسحاق ثقفی کوفی (م.۲۸۳ق) گواه این است که یکی از وظایف شرطة الخمیس حفظ امنیت کوفه بوده است. به گزارش وی، امام علی(ع) هنگامی که از صفین بازگشتند، مالک اشتر را به محل حکومت خود در جزیره فرستاده و به قیس بن سعد فرمان داد در کوفه بماند و اداره شرطة الخمیس را به دست بگیرد، تا حکمیت پایان گیرد و پس از آن به سوی آذربایجان بروند.[۳۱]

دفع یورش‌های معاویه

با شدت یافتن حملات و غارت‌های کارگزاران معاویه به قلمرو حکومت، امام(ع) برای دفع یورش و دستبردهای آنان، بارها شرطة الخمیس را برای مقابله با آنان اعزام کرد. به گزارش یحیی بن صالح، به نقل از یاران وی، امام علی(ع) هنگامی که شامیان بر نواحی عراق تاختند، شرطة الخمیس را برای جلوگیری از آنها فرستاد، و قیس بن سعد را به تعقیب آنها روانه کرد و او تا میانه راه شام آنها را تعقیب نمود.[۳۲]

امور انتظامی و قضایی

شرطة الخمیس، در برخی از مأموریت‌های ویژه، مانند جلب مجرم،[یادداشت ۱۴][۳۳] کمک در کشف جرم و امور قضایی نیز حضور جدی داشتند. بر پایه روایتی از امام باقر(ع)، امام علی(ع) به یکی از قضاوت‌های شریح قاضی اشکال گرفته و قضاوت آن را خود به عهده گرفت؛ وی در امور اجرایی این قضاوت، از شرطة الخمیس استفاده کرد.[یادداشت ۱۵][۳۴]

نظارت بر اعضا

شرطة الخمیس با گستردگی وظایف آن، جایگاه حساسی داشت؛ از این روی، سلامت و عدم سرپیچی اعضای آن، نیازمند نظارت بود. گزارش پیش‌رو، نشان از نظارت و مجازات یکی از اعضای شرطة الخمیس دارد. امام علی(ع) افرادی از شرطه را فرستاد تا لبید بن عطارد تمیمی[یادداشت ۱۶] را نزد وی بیاورند. آنان در راه بازگشت، از منزل یکی از افراد بنی‌اسد گذشتند که نعیم بن دجاجه اسدی،[۳۷] یکی از دیگر افراد شرطة الخمیس در آن‌جا بود. نعیم، برخاست و لبید را از دست فرستادگان امام(ع) گرفت. آنها نزد امام(ع) رفته و ماجرا را گفتند. امام(ع) دستور داد نعیم را احضار کرده و او را به دلیل سرپیچی مجازات کنند. نعیم، زیستن با علی را موجب خواری و جدا شدن از او را کفر دانست.[یادداشت ۱۷] امام(ع) به خاطر این سخن، دستور آزادی او را داد.[۳۹] بر پایه روایتی از کلینی در کافی، امام(ع) پس از مجازات نعیم و شنیدن این سخن از وی، به سبب این آیه قرآن که «بدی را به بهترین راه و روش دفع کن!»[یادداشت ۱۸][۴۰] او را بخشید. سپس بخش نخست سخن او را یک بدی دانسته که نعیم آن را کسب کرده و بخش دوم سخن او را یک نیکی دانسته؛ سپس با عبارت «این خوبی به جای آن بدی» گفتارش را به پایان رسانده است.[۴۱]

اعضا

شرطة الخمیس، چهره‌های سرشناسی داشت، که از آن میان، سلمان، مقداد، ابوذر، عمار یاسر، ابوساسان، ابو عمره،[۴۲] قیس بن سعد انصاری[۴۳]، پیشتر، از اصحاب حضرت محمد(ص) بودند. برخی از اعضای شرطة الخمیس عبارتند از:

  • سلمان، مقداد و ابوذر: برقی (م.۲۸۰ق)[۴۴] رجال‌نگار شیعه و شیخ مفید،[۴۵] نام این سه تن را جزو شرطة الخمیس ذکر کرده‌اند؛ با این‌که ابوذر (م.۳۲ق)،[۴۶] مقداد (م.۳۳ق)[۴۷] و سلمان فارسی (آخر ۳۶ق)[یادداشت ۱۹][۴۸] اگر چه از یاران ویژه امام علی(ع) به شمار می‌روند ولی در دوره شکل‌گیری شرطة الخمیس حضور نداشتند، مگر آن‌که آنان در زمره کسانی باشند که با امام علی(ع) هم‌شرط و هم‌پیمان شدند؛ شرط و پیمانی که بر محور پیروی از امام و عطای بهشت شکل گرفت.[یادداشت ۲۰] به باور برخی، گویا شرطة الخمیس که در دوره خلافت امام(ع) گسترده شد، همان یاران نخست، هم‌شرط و هم‌پیمان با امام(ع) همچون سلمان، مقداد و ابوذر بودند که بعدها توسعه یافت.[۴۹]
  • عمار یاسر: برقی (م.۲۸۰ق)[۴۴] و مفید،[۴۵] نام وی را جزو شرطة الخمیس ذکر کرده‌اند.
  • ابوسنان یا ابوساسان:‌ برقی (م.۲۸۰ق)، ابو سنان را جزو این گروه دانسته[۴۴] و شیخ مفید، به جای او ابوساسان را یاد کرده است.[۴۵] در نگاه امین عاملی، سرگذشت‌نگار شیعی، در نسخه‌های حدیثی و رجالی، درباره نام او اختلاف بوده[۵۰] و به باور او، این دو یکی هستند و در این مورد، به دلیل شباهت لفظ این دو اسم، تصحیف صورت گرفته است.[۵۱] درباره ابو سنان، اطلاعی در دست نیست و افراد مختلفی به این نام معروف هستند که بی‌ارتباط با امام علی(ع) می‌باشند.[۴۹] البته نصر بن مزاحم، در کتاب وقعة صفین، از فردی به نام أبوسنان أسلمی یاد کرده که گزارشی از عمار یاسر نقل می‌کند.[۵۲] در این کتاب، اثر دیگری از وی نیست، که این گمنامی، باعث شده در نگاه برخی، توجه به ابوساسان تقویت شود.[۴۹] ابوساسان، کنیه «حُضَین بن المُنْذِر شیبانی رقاشی» است. او معروف به ابوساسان یا ابالیقظان است و بزرگ قبیله ربیعه بود. ذهبی، رجال‌نگار سلفی، او را از شرطة الخمیس دانسته است.[۵۳] او از امرا[۵۴] و پرچمداران سپاه امام(ع) در صفین بود[۵۵] و پرچم قبیله ربیعه به دست او قرار داشت.[۵۶] در «معجم رجال الحدیث» ضمن اشاره به حضور ابوساسان در شرطه، از صحابی بودن او نیز گزارش داده شده است.[۵۷]
  • ابوعمره یا ابوعمرو:‌ برقی (م.۲۸۰ق)، یکی از اعضای شرطة الخمیس را ابو عمره دانسته است.[۴۴] شیخ مفید،[۴۵] به جای او از ابو عمرو یاد کرده است. درباره نام واقعی ابوعمره انصاری اختلاف است؛ گویا نامش عامر بن مالک بن النجار انصاری است؛[۵۸] ولی کنیه مشهورش، همان ابوعمره (نه ابوعمر) می‌باشد. وی را از صحابه بدر می‌دانند که در صفین به شهادت رسید.[۵۸]
  • قیس بن سعد انصاری: وی از اصحاب سرشناس حضرت محمد(ص)،[۵۹] یار باوفای امام علی(ع) و فرمانده شرطة الخمیس به شمار می‌رفت.[۴۳] او سالاری سپاه امام(ع) تا زمان شهادت وی را بر عهده داشت.[۶۰] یریم بن سعد، از قیس بن سعد گزارش کرده، که وی در حالی که فرمانده شرطة الخمیس بوده کنار دجله وضو گرفته و سپس پیش رفته و با مردم نماز گزارده است.[۶۱] قیس، در آغاز خلافت امام حسن(ع) فرماندهی سپاه را عهده‌دار بود.[۶۲]
  • عبیدة السلمانی المرادی:[۶۳] وی از کارگزاران امام علی(ع) بود.[یادداشت ۲۱][۶۴] وی را فقیه و مفتی رشد یافته در مکتب امام(ع) نامیده‌اند. برخی او را در قضاوت هم‌سنگ شریح قاضی دانسته‌اند؛[۶۵] به گونه‌ای که هر گاه مسئله‌ای بر شریح دشوار می‌شد، به عبیده ارجاع می‌داد. عبیده در نهروان در صف یاران امام(ع) جای داشت.[۶۶]
  • اصبغ بن نباته تمیمی مجاشعی:[۶۷] او از یاران خاص و مورد اعتماد امیرمؤمنان(ع) بود که پس از ضربت خوردن امام، توفیق عیادت از حضرت را یافت.[۶۸] بنا بر نقل نصر بن مزاحم، اصبغ به عنوان یکی از فرماندهان صفین، در محضر علی(ع) این سخن را بیان کرد: ای امیر مؤمنان! تو مرا به شرطة الخمیس گماشته‌ای و اعتمادی به من کردی که به دیگران نکرده‌ای؛ من امروز از پایداری و پیروزی‌آفرینی خودداری نمی‌کنم؛ اما درباره شامیان (باید بگویم) که آنها از ما شکست خورده‌اند (و سرداران نامدارشان هلاک شده‌اند) در حالی که در میان ما هنوز دلاورانی باقی مانده‌اند؛ اجرای فرمانت را از ما بخواه و اجازه ده تا ما پیش‌روی کنیم. علی(ع) به او فرمود: «به نام خدا پیشروی کن».[۶۹] اصبغ بن نباته از أصحاب إمام حسن(ع) نیز به شمار می‌آمد.[۷۰]
  • عباد بن نسیب: بخاری، او را از اعضای شرطة الخمیس شمرده و معروف به ابوالوضی العبسی دانسته است.[۷۱] اربلی، او را با نام ابوالوضی القیسی یاد کرده است.[۷۲]
  • ابوالرضی عبدالله بن یحیی حضرمی؛[۷۳]
  • یحیی حضرم؛[۷۴]
  • حبیب بن مظاهر أسدی؛[۷۵]
  • عبدالله بن اُسَید کِندی؛[۷۶]
  • ابویحیی حکیم بن سعید حنفی؛[۷۷]
  • سلیم بن قیس هلالی؛[۷۸]
  • اصبغ بن نباته تمیمی مجاشعی؛[۷۹]

پانوشت

  1. طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص ٢۵٧.
  2. النهایه، ج٢، ص ۴۶٠.
  3. راغب اصفهانی، المفردات، ص ۴۵٠.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۲، ص63.
  5. ابن‌منطور، لسان‌العرب، ج٧، ص٣٣٠.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ رجال الکشی، ص۶.
  7. رجال الکشی، ص ۵.
  8. ابن اثیر، النهایه، ج٢، ص ٧٩.
  9. شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۲، ص۶۴.
  10. تاریخ الطبری، ج۵، ص ١۵٩؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج١٠، ص٣٢١، (پاورقی).
  11. شیخ مفید، الجمل، ص ٢١٨.
  12. رجال کشی، ص ۵.
  13. ابن مزاحم، وقعة صفین، ص ٣٨۵.
  14. مفید، الاختصاص، ص ٢.
  15. رجال البرقی، ص ٣.
  16. الاختصاص، ص ٢.
  17. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج١٣، ص ٢۶٣؛ مزی، تهذیب الکمال، ج ۶، ص ٢۴۴.
  18. تاریخ طبری، ج۵، ص ١۵٩.
  19. نهج‌البلاغه، خطبه ٢٧)
  20. شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۲، ص۶۵.
  21. ابن اعثم، الفتوح، ص ۵٠٠.
  22. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ٢۵۶؛ مسعودی، مروج الذهب، ج ٢، ص ٣۵٢.
  23. مقدسی، البدأ و التاریخ، ج ۵، ص ٢٠٧.
  24. ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص ١٢٠.
  25. مروج الذهب، ج ٢، ص ٣۵٢.
  26. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج٣، ص۵۴۵.
  27. رجال الکشی، ص ۶.
  28. شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۲، ص۶۵.
  29. الطبقات الکبری، خامسة،١، ص٣٢١.
  30. قرشی، موسوعة علی بن أبی‌طالب(ع) ، ج١١، ص٣٢.
  31. ثقفی، الغارات، ج١، ص ٢۵٧.
  32. الغارات، ج٢، ص ۴٨٩.
  33. کلینی، کافی، ج٧، ص ٢۶٨
  34. صدوق، من‌لایحضره‌الفقیه، ج٣، ص٢۴؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج١۴، ص١١.
  35. تاریخ مدینه دمشق، ج۵٠، ص٢٩٢.
  36. کافی، ج٧، ص٢۶٨.
  37. درباره شرح حال او ر. ک: رجال الشیخ الطوسی، ص٨۴؛ الطبقات الکبری، ج۶، ص ١٨٠؛ بلاذری، أنساب‌الأشراف، ج١١، ص٢٠٢؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۶۵، ص ۵١؛ خویی، معجم رجال الحدیث، ج٢٠، ص ١٩٠.
  38. شیخ صدوق، الامالی، ص۳۶۴.
  39. الثقفی، الغارات، ج١، ص١٢١) . با کمی تفاوت ر. ک: رجال‌الکشی، ص٩٠؛ صدوق، الامالی، ص٣۶۴؛ ابن شهراشوب، المناقب، ج ٢، ص ١١۴؛ طوسی، التهذیب، ج١٠، ص ٨٧.
  40. فصلت، آیه ٣۴.
  41. الکافی ج ٧ ص ٢۶٩.
  42. رجال البرقی، ص۴؛ الاختصاص ص٣.
  43. ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ رجال کشی، ص ١١٠، ح ١٧٧.
  44. ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ ۴۴٫۲ ۴۴٫۳ رجال البرقی، ص ۴.
  45. ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ ۴۵٫۲ ۴۵٫۳ الاختصاص ص ٣.
  46. ابن اثیر، أسدالغابة، ج١، ص٣۵٨.
  47. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص١۴٨١.
  48. الطبقات الکبری، ج۶، ص ٩۵.
  49. ۴۹٫۰ ۴۹٫۱ ۴۹٫۲ شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۲، ص۷۰.
  50. سیدمحسن امین عاملی، أعیان‌الشیعة، ج٢، ص ٣۶٠.
  51. أعیان‌الشیعة، ج٢، ص ٣۵٣.
  52. وقعة صفین، ص٢٢۵.
  53. تاریخ‌الإسلام، ج۶، ص۵٢٠.
  54. المعرفه و التاریخ، ج٣، ص ٣١۵.
  55. وقعة صفین، ص٣٠١.
  56. وقعة صفین، ص٣٣١.
  57. معجم رجال الحدیث، ج٧، ص ١٣۵.
  58. ۵۸٫۰ ۵۸٫۱ أسدالغابة، ج۵، ص٢٣١؛ الاستیعاب، ج۴، ص١٧٢١.
  59. الاستیعاب، ج٣، ص١٢٩٠.
  60. تاریخ طبری، ج۵، ص ١۵٩.
  61. الطبقات الکبری، ج۶، ص ١٢٢.
  62. الطبقات‌الکبری، خامسة١، ص٣٢١.
  63. الاختصاص، ص ۴.
  64. أنساب الأشراف، ج٢، ص١٧٧.
  65. ابن العماد حنبلی، شذرات‌الذهب، ج١، ص٣٠۴
  66. ابن‌جوزی، المنتظم، ج۶، ص١٢٣.
  67. الطبقات الکبری، ج ۶، ص ٢٢۵؛ الاختصاص، ص ۶۵.
  68. الأمالی للطوسی، ص ١٢٣، ح ١٩١.
  69. وقعة صفین، ص ۴٠۶.
  70. رجال الطوسی، ص ٩٣، الرقم ٩١٩.
  71. محمد بن اسماعیل بخاری، التاریخ الصغیر، ج١، ص ٢٧۵.
  72. اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج١، ص ٢۶٨.
  73. رجال البرقی، ص ٣؛ الاختصاص، ص ۴.
  74. رجال البرقی، ص ٣.
  75. معجم رجال الحدیث، ج۵، ص ٢٠٢
  76. بحارالأنوار، ج۵٣، ص ١٠٨.
  77. رجال البرقی، ص۴؛ الاختصاص، ص ٢؛ بحارالأنوار ج ٣۴، ص ٢٧٢ و ر. ک: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج٨، ص ٢۶٨.
  78. رجال البرقی، ص ۴؛ الإختصاص، ص ٢؛ ر. ک: حلی، خلاصة الأقوال (رجال العلامة) ، ص ٨٣.
  79. الطبقات الکبری، ج ۶، ص ٢٢۵؛ الاختصاص، ص ۶۵.
  1. الشرط بفتحتین العلامة.
  2. الشُّرْطَةُ أوّل طائفة من الجیش تشهد الوقعة.
  3. الشَّرْطُ معروف، و کذلک الشَّریطةُ، و الجمع شُروط و شَرائطُ. و الشَّرْطُ إِلزامُ الشیء و التِزامُه فی البیعِ و نحوه، و الجمع شُروط.
  4. ضمنا له الذبح و ضمن لنا الفتح.
  5. وَاللهُ سَمَّاکُمْ شُرْطَةَ الْخَمِیسِ عَلَی لِسَانِ نَبِیهِ.
  6. و شرطة الخمیس الذی ابتدعه من العرب (تاریخ طبری)؛ النص یوضح أن علیاً هو أول من ابتدأ هذا و أنهم فرقة خاصة من العرب (الطبقات الکبری).
  7. بِشْرِ بْنِ عَمْرٍو الْهَمَدَانِی قَالَ مَرَّ بِنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) فَقَالَ اکْتَتِبُوا فِی هَذِهِ الشُّرْطَةِ فَوَ اللهِ لَا غِنَی بَعْدَهُمْ إِلَّا شُرْطَةُ النَّارِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِمِثْلِ أَعْمَالِهِمْ.
  8. أَبْشِرْ یا ابْنِ یحْیی فَأَنْتَ وَ أَبُوکَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِیسِ حَقّاً، لَقَدْ أَخْبَرَنِی رَسُولُ اللهِ(ص) بِاسْمِکَ وَ اسْمِ أَبِیکَ فِی شُرْطَةِ الْخَمِیسِ...
  9. «یا شرطه الموت صبرا، لا یهولنکم دین ابن حرب، فان الحق قد ظهر»؛ ای سپاه مرگ! پایداری کنید و از دین پسر حرب نهراسید که حق قطعا پیروز است.
  10. امام وقتی خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر انبار در سال ۳۸ هجری را شنید؛ در برابر سستی و نافرمانی مردم خطبه‌ای ایراد کرد؛ بخشی از آن به این شرح است: «ای مردنمایان نامرد! ای کودک‌صفتان بی‌خرد که عقل‌های شما به عروسان پرده‌نشین شباهت دارد! چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی‌دیدم و هرگز نمی‌شناختم...خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پرخون و سینه‌ام از خشم شما مالامال است!کاسه‌های غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشاندید و با نافرمانی و ذلّت‌پذیری، رأی و تدبیر مرا تباه کردید.»
  11. و قتل بها من الصحابة ممن کان مع علی خمسة و عشرون رجلًا منهم عمار بن یاسر.
  12. شهدنا مع علی ثمانمائة ممّن بایع بیعة الرّضوان، قتل منهم ثلاثة و ستّون رجلاً، منهم عمّار.
  13. أَنَّ سُیوفَنَا کَانَتْ عَلَی عَوَاتِقِنَا فَمَنْ أَوْمَی إِلَیهِ ضَرَبْنَاهُ بِهَا، وَ کَانَ یقُولُ لَنَا تَشَرَّطُوا فَوَاللهِ مَا اشْتِرَاطُکُمْ لِذَهَبٍ وَ لَا لِفِضَّةٍ وَ مَا اشْتِرَاطُکُمْ إِلَّا لِلْمَوْت.
  14. به ماجرای دستگیری لبید بن عطارد مراجعه شود.
  15. در این ماجرا، گروهی که همسفر مردی بودند ادعا کردند وی در راه سفر درگذشته و مالی نیز از خود به جا نگذاشته است؛ پسر آن مرد، این ادعا را قبول نداشت. همسفران بر ادعای خود قسم خوردند و پسر، شاهدی نداشت. شریح به سود همسفران حکم داد ولی امام علی(ع) به غلام خود قنبر دستور داد شرطة الخمیس را آورده و هر کدام از این همسفران را به یکی از آنان سپرده، چشم‌های آنان را ببندند و جدای از هم نگه‌دارند. از مردمی که برای تماشای قضاوت جمع شده بودند خواست هر گاه وی تکبیر گفت آن‌ها نیز تکبیر بگویند. سپس یکی از آنان را خوانده، چشمانش را باز کرده و چندین سؤال از چگونگی سفر و مرگ آن مرد از او پرسید. پس از پاسخ‌های او امام(ع) تکبیر گفته، مردم نیز تکبیر گفتند. دیگر همسفران از صدای تکبیر پنداشتند، او حقیقت را بازگو کرده است. نفر دوم به کشتن آن توسط دیگر همسفران اعتراف کرده و خود را از این اتهام پاک دانسته، آن‌گاه به همه ماجرا اقرار کرد. دیگر همسفران نیز مانند نفر دوم به گناه خود اعتراف کردند. امام دستور داد اموال مرد به وارثان بازگشته و خون‌بهای او از آنان گرفته شود.
  16. به گفته ابن‌عساکر: لبید بن عطارد یکی از اشراف کوفه به شمار می‌رفت.[۳۵] در روایت ذکر شده در کافی «بشر عطاردی» ضبط شده است.[۳۶]
  17. این عبارت، در بسیاری از منابع اینگونه آمده: «انّ المقام معک لذلّ و انّ فراقک لکفر.» و در امالی صدوق به این صورت ذکر شده است: «وَ اللهِ إِنَّ صُحْبَتَکَ لَذُلٌّ وَ إِنَّ خِلَافَکَ لکفر.»[۳۸]
  18. ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ السَّیئَة.
  19. توفی بالمدائن فی خلافة عثمان بن عفان.
  20. امام علی(ع): تشرطوا، فإنا أشارطکم علی الجنة و لست أشارطکم علی ذهب و لا فضة، إن نبینا(ص) فیما مضی قال لأصحابه: تشرطوا، فإنی لست أشارطکم إلّا علی الجنة.
  21. عبیدة السلمانی المرادی؛ و ولی علی بن أبی‌طالب عبیدة السلمانی من مراد الفرات.

منابع

این مقاله برگرفته از مقاله شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، احمد نبوی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره دوازدهم، ص۶۳ است.