بنی‌غِفار شاخه‌ای از قبیله کنانه از عرب عدنانی، غارت‌کنندگان حاجیان و ساکنان میان مدینه و مکه بودند.

بنی‌غفار
نسب غفار بن مُلَیْل بن ضمره
مکان بین مدینه و مکه
سرسلسله غفار بن مُلَیْل بن ضمره
اشخاص مهم ابوذر غفاری، ابوالاحوص، ابوحازم تمار، ابوالغصن ثابت بن قیس، صالح بن کیسان، نافع بن عباس، عمرو بن سعد فدکی، صخر بن اسحق حجازی، ابی‌اللحم غفاری، ایماء بن رحضه
شاخه‌ای از قبیله کنانه از عرب عدنانی
زیرشاخه‌ها بنواُحیمِس، بنوجَروه، بنوحاجب بن عبدالله، بنوحرام، بنوحماس، بنومُعیص، بنونار، بنوحرّاق، بنونار، بنوحراق،
مذهب بت‌پرستی، اسلام

بنی‌غفار از تبار غفار بن مُلَیْل بن ضمره، بودند و در بین مدینه و مکه سکونت داشتند. درباره اسلام‌آوردن آنها گزارش‌ها مختلف است و زمان دقیقی برای اسلام آنها مشخص نیست ولی در مجموع می‌توان گفت که گروهی از بنی‌غفار با پیامبر(ص) سر ناسازگاری داشتند، اما گروهی دیگر تابع او و با ایمان بودند، و افرادی از آنها از مسلمانان سرشناش به‌حساب می‌آمدند. و اما درباره نقش غفاری‌ها بعد از پیامبر(ص) گزارشات دقیقی موجود نیست جز اینکه در فتح مصر شرکت داشتند و برخی از آنها در مصر و برخی دیگر در عراق سکنا گزیدند. در حادثه کربلا هم عده‌ای از آنان حضور داشتند و در شمار شهدای کربلا بودند.

از بزرگان غفاری مسلمان، ابوذر غفاری از نخستین مسلمانان و از ارکان چهارگانه شیعه را می‌توان نام برد، همچنین ابوالاحوص، ابوحازم تمار، ابوالغصن ثابت بن قیس، صالح بن کیسان، نافع بن عباس، عمرو بن سعد فدکی، و صخر بن اسحق حجازی از موالیان غفاری بودند، همچنین ابی‌اللحم غفاری و ایماء بن رحضه را می‌توان از بزرگان غفاری نام برد.

نسب‌شناسی

آنان به غفار بن مُلَیْل بن ضمره نسب می‌برند.[۱]

تیره‌ای دیگر از عمالقه که در نجد می‌زیستند، نیز به غفار شهرت داشتند که در این‌جا مد نظر نیستند.

غِفار فرزندانی داشت که شاخه‌هایی کوچک‌تر میان غفار پدید آوردند. بنواُحیمِس/اَحْمَس، [۲] بنوجَروه، [۳] بنوحاجب بن عبدالله، [۴] بنوحرام، [۵] بنوحماس، [۶] بنومُعیص، [۷] بنونار و بنوحرّاق[۸] از آن جمله هستند.

محل سکونت

شاخه‌های بنی‌غفار بیشتر در جنوب مدینه یعنی در نیمه شمالی راه مکه به مدینه در مسیر راه تجارت جنوب به شمال قریش سکنا داشتند. موقعیت چاه‌های آب، منازل و سرزمین‌های آنان، حاکی از سکونت آنان در مناطق جنوب مدینه است.

از بدر، [۹] قاحه (سُقیا)، [۱۰] شَبکه شَدَخ[۱۱] یا شبکه جرح، [۱۲] بُغیبِغه، غیقه و اذناب الصفراء[۱۳] به عنوان آب‌های مهم بنی‌غفار یاد شده است؛ آنان در مناطق صَفراء به ویژه دو تیره بنونار و بنوحراق، [۱۴] کراع الغَمیم محل نزول آیه تبلیغ (سوره مائده، 6) در هشت میلی عُسفان[۱۵] و بَعال در نزدیکی عسفان[۱۶] پراکنده بودند.

از عمده‌ترین مراکز جمعیتی آن‌ها می‌توان به وَدّان، محل غزوه‌ای به همین نام[۱۷] در هشت میلی ابواء[۱۸] و غَیْقَه[۱۹] اشاره کرد. به دلیل انتساب چاه رُوْمَه در وادی عقیق مدینه[۲۰] و اَضائه غفار (آبگیر مانندی در مدینه) به غفاریان، برخی از آن‌ها در آن‌جا مستقر بودند.[۲۱]

غفاری‌ها از غیقه، میان مکه و مدینه، فراوان به مدینه رفت و آمد داشتند.[۲۲]

میقات بنی‌غفار

مناصف به عنوان میقات بنی‌غفار در پیش از اسلام، [۲۳] خَضْخاض نزدیک اضائه[۲۴] و تَناضِب در یک منزلی مکه[۲۵] نیز به بنی‌غفار منسوب هستند.

بنی‌غفار پیش از اسلام

راهزنی آن‌ها در مسیر کاروان‌های تجاری و غارت اموال حاجیان موجب شده بود که میان برخی از قبایل به اهل سَلَّه (دزد)[۲۶] و سُرّاق الحَجیج[۲۷] مشهور شوند.

به گزارش سفیان ثوری، غفار در روزگار جاهلیت دزد بوده است.[۲۸] قریش در دیدار با یهود بنی‌نضیر به این نکته اشاره کردند که پیروان محمد(ص)، بنی‌غفار هستند که اموال حاجیان را غارت می‌کنند.[۲۹] نیز گزارش شده است که اقرع بن حابس تمیمی در دیدار با رسول خدا به او گفت: تو را سراق الحجیج مانند قبایل غفار، جهینه و اسلم حمایت می‌کنند.[۳۰]

برخی از آنان مانند ابوذر که به آیین جاهلی پشت کرد، موحد بودند.[۳۱] ابی‌اللحم غفاری نیز از خوردن گوشت‌های قربانی بتان خودداری می‌کرد.[۳۲]

شماری از غفاری‌ها با یهود خیبر[۳۳] و بنی‌اسلم[۳۴] هم‌پیمان بودند؛ به گونه‌ای که نام غفار در بسیاری از گزاره‌های تاریخی با نام اسلم هم‌ردیف است. در منابع، نام او با جنگ‌های فِجار قرین است.

روح عصبیت و فخرفروشی و عزت‌طلبی ابومنیعه غفاری موجب شد تا با خواندن رجزی در بازار عُکاظ، خود را عزیزترین عرب معرفی کند و از مخالف گفتارش بخواهد تا پای وی را قطع کند. این سبب بروز نبرد جاهلی فِجارِ دوم یا فجار اول[۳۵] شد که به فِجار فخر یا فِجار رِجْل مشهور گشت.

ƒاسلام‌آوردن غفار

برخی غفاری‌ها از آغاز با بعثت رسول خدا(ص) آشنا شدند. وجود ابوذر به عنوان چهارمین یا پنجمین مسلمان[۳۶] و بازگشت او به میان قبیله‌اش و تبلیغ اسلام نزد آنان[۳۷] دلیلی بر این مدعا است.

درباره اسلام‌آوردن غفاریان، جز‌ اندکی که در دوران مکی یا اوایل هجرت مسلمان شدند، روایت‌ها گوناگون است. برخی از گزارش‌ها به اسلام آوردن ایماء بن رَحضه، بزرگ و خطیب و امام غفار، همراه نیمی از قبیله‌اش پیش از هجرت اشاره دارند.[۳۸] در برابر، گزارشی از تصمیم او یا پسرش خفاف برای یاری رساندن به قریش در بدر همراه مردان جنگی خود حکایت دارد.[۳۹]

گزارش‌ها از اسلام غفاری‌ها

بر پایه گزارش ابن‌اسحق[۴۰] تیره‌های بنونار و بنوحراق از غفاری‌ها دست‌کم تا هنگام نبرد بدر مسلمان نبودند؛ چنان‌که رسول خدا(ص) هنگام حرکت به سوی بدر، به نام‌های زشت[۴۱] این دو تیره و دو کوه آن‌ها، مُسْلِح و مخرئ، تطیر زد و با پرهیز از ورود به مناطق آنان، راهی دیگر را برگزید تا به ذَفِران رسید و از آن‌جا به بدر رفت.[۴۲]

روایت طبرانی[۴۳] نیز گواه اسلام‌آوردن غفار در مدینه است. نامه رسول خدا(ص) به بنی‌غفار[۴۴] در سال دوم ق. نیز نامسلمانی غفار را تا آن هنگام و احتمال همکاری آن‌ها را با دشمنان اسلام نشان می‌دهد. برخی زمان نوشتن این نامه را پس از سال هفتم ق. یاد کرده‌اند.[۴۵]

نخستین گزارش‌ها درباره اسلام آوردن غفاری‌ها پیش از غزوه خندق[۴۶] (5ق.) است که برخی از بزرگان یهود بنی‌نضیر برای جلب حمایت قریش در حمله به مدینه با بزرگان مکه دیدار کردند.

مکیان همراه برشمردن صفات نیکوی خود، پیروان پیامبر(ص) را دزدان بنی‌غفار خواندند و از بزرگان یهود درباره برتری آیین اسلام یا آیین بت‌پرستی قریش نظرخواهی کردند. یهودیان آیین مکیان را برتر دانستند. خداوند در آیه51 سوره نساء، یهودیان را مؤمنان به بت و طاغوت معرفی کرده است. آورده‌اند که منظور از مؤمنان در آیه، مجموعه‌هایی از جمله بنی‌غفار هستند که یهودیان، قریش را بر آنان ترجیح دادند.[۴۷] اما این گزارش نیز نمی‌تواند به تنهایی بر اسلام‌آوردن غفار تا پیش از غزوه احزاب دلالت داشته باشد؛ زیرا یاد کردن پیروی غفار از دولت مدینه، شاید با هدف ویرانی چهره پیامبر(ص) رخ داده و تنها می‌تواند مؤید اسلام‌آوردن برخی از غفاریان باشد، به ویژه آن که برخی گزارش‌ها از اسلام ایماء بن رحضه غفاری، از بزرگان غفار،‌ اندکی پیش از حدیبیه به سال ششم ق. گزارش داده‌اند.[۴۸]

پس از صلح حدیبیه که به موجب آن، مسلمانان متعهد شده بودند از آن پس تازه مسلمانانی را که به یثرب پناه می‌برند، به مکه بازگردانند، پیامبر(ص) ابوبصیر نومسلمان را به مکه بازگرداند؛ اما وی گریخت و در مناطق بیابانی میان مکه و مدینه ماند. 300 تن از غفاریان مسلمان همراه وی شدند و بر ضد قریش کارهایی انجام دادند.[۴۹] این گزارش نیز احتمال اسلام‌آوردن غفار را در دوره مدنی و پیش از صلح حدیبیه تقویت می‌کند.

درباره نحوه اسلام‌آوردن برخی از غفاری‌ها آمده است که گرفتار خشکسالی شده، برای فراهم کردن خوراک به مدینه آمدند و به رغم صائبی بودن، با پذیرایی مدنی‌ها به دستور رسول خدا روبه‌رو شدند. صبح روز بعد، همگی آن‌ها به مسجد مدینه آمده، مسلمان شدند.[۵۰]

به باور برخی مفسران، اسلام‌آوردن غفار، قریش را در برابر دعوت رسول خدا(ص) سرسخت‌تر کرد و این موضوع شان نزول آیه11 سوره احقاف، بوده است.[۵۱] پیامبر خدا(ص) غفار را برای بسیاری از مردم سبب امتحان دانست[۵۲] و در برابر نکوهش برخی درباره پیروی راهزنانی چون غفار از رسول خدا، غفاری‌ها را دوستان خدا و رسول و از بهترین‌ها در قیامت برشمرده، از قبایلی بزرگ مانند تمیم بهتر دانست.[۵۳] اما برخی بر آنند که اسلام آوردن شماری از غفاریان با هدف حفظ جان و مال و دور از ایمان بوده است. از این‌رو، در مقاطع حساس، نفاق این دسته با سرپیچی از دستور رسول خدا آشکار می‌شد؛ چنان‌که در آیه 14 سوره حجرات، خداوند آن‌ها را فاقد ایمان دانسته است.[۵۴]

در آیه 101 سوره توبه، خداوند برخی از مسلمانان را اهل نفاق خوانده و آن‌ها را در دنیا و آخرت به عذاب خود تهدید کرده است که در گزارش‌های تفسیری، نام بنی‌غفار نیز میان آنان دیده می‌شود.[۵۵]

آورده‌اند که پیامبر(ص) به سال هشتم ق. ابورُهم غفاری را مامور فراخوانی غفار برای فتح مکه کرد[۵۶] و آن‌ها به استعداد 400 تن[۵۷] به مسلمانان پیوستند. ابوذر یا ایماء بن رَحضَه در این غزوه، پرچم غفار را در دست داشت[۵۸] و همراه خالد بن ولید از سمت پایین مکه وارد آن شهر شد.[۵۹] برخی با گزارش تخلّف برخی از غفاریان از دستور پیامبر(ص) برای شرکت در فتح مکه، آیه 11 سوره فتح، را در این زمینه یاد کرده‌اند.[۶۰]

در مجموع می‌توان گفت که گروهی از بنی‌غفار با پیامبر سر ناسازگاری داشتند، اما گروهی دیگر تابع او و با ایمان بودند؛ با هجرت غفاری‌ها به مدینه که هنگام دقیق آن مشخص نیست، رسول خدا زمینی به او واگذار کرد که در آن مستقر شود. مسجدی در آن بنا نهادند و خود پیامبر در این مسجد نماز گزارد.[۶۱] این مسجد از مساجد نُه‌گانه مدینه در دوران رسالت شمرده می‌شد[۶۲] و اکنون اثری از آن وجود ندارد. این مسجد در غرب بازار مدینه قرار داشته است.[۶۳]

ƒغفار پس از پیامبر

از نقش آن‌ها در سقیفه و دوران ابوبکر گزارشی در دست نیست. اما در فتوحات، برخی از غفاری‌ها در فتح مصر شرکت داشتند و چون تعدادشان برای داشتن پرچم و دیوان یا محله‌ای ویژه کافی نبود، با برخی از تیره‌های عرب زیر یک پرچم گرد آمده، به اهل الرایه (پرچم‌داران) معروف شدند و در محله «الرایه» در فسطاط مصر سکونت گزیدند.[۶۴] برخی نیز به عراق کوچ کرده، در بصره[۶۵] یا کوفه[۶۶] ساکن گشتند.

گروهی از غفاری‌ها ابوذر را در ملاقاتی با عثمان که به تبعید وی به ربذه انجامید، همراهی کردند[۶۷] و از برخورد ظالمانه عثمان با او خشمگین بودند.[۶۸]

از نقش آن‌ها در دوران خلافت علی(ع) گزارشی نرسیده است.

در رویداد کربلا، عبدالله و عبدالرحمن پسران قیس بن ابی‌عروه غفاری، از بزرگان و دلیران کوفه، شرکت داشتند.[۶۹] آن‌ها و همچنین جون بن حری، مولای ابوذر، در شمار شهدای کربلا هستند.[۷۰]

از نقش آن‌ها در قیام نفس زکیه (144ق.) نیز گزارش‌هایی در دست است.[۷۱] با خیانت برخی از ایشان در هدایت نیروهای عباسی به مدینه، نفس زکیه به قتل رسید.[۷۲]

برجستگان غفاری

ابوذر از نخستین مسلمانان و از ارکان چهارگانه شیعه به شمار می‌رفت و همسرش لیلی (امیه، امه یا آمنه) دختر ابوصلت[۷۳] در شمار راویان حدیث نبوی بود.

از دیگر محدثان می‌توان به ابوالاحوص، [۷۴] ابوحازم تمار، [۷۵] ابوالغصن ثابت بن قیس، [۷۶] صالح بن کیسان (فقیه، محدث و استاد عمر بن عبدالعزیز[۷۷] نافع بن عباس، [۷۸] عمرو بن سعد فدکی، [۷۹] و صخر بن اسحق حجازی[۸۰] اشاره کرد که همگی از موالیان غفاری بودند.

ابی‌اللحم غفاری از اشراف و شاعران عصر جاهلی و اسلام و از شهدای حنین[۸۱] (8ق.)، ایماء بن رحضه، بزرگ و نماینده غفاریان و به سخنی، پرچم‌دار بنی‌غفار در فتح مکه، [۸۲] ابورُهم مامور فراخوانی غفار برای شرکت در فتح مکه، [۸۳] و ابوسریحه از اصحاب بیعت شجره[۸۴] از دیگر برجستگان غفاری به شمار آمده‌اند. ‌

ام‌شریک دختر جابر[۸۵] و اسماء دختر نعمان[۸۶] در شمار همسران پیامبر از تیره غفار نام برده شده‌اند.

پانویس

  1. جمهرة انساب العرب، ص186، 465؛ الانساب، ج10، ص64؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص890.
  2. جمهرة انساب العرب، ص186.
  3. الطبقات، خلیفه، ص72.
  4. تاریخ دمشق، ج69، ص278؛ البدایة و النهایه، ج9، ص254.
  5. الطبقات، خلیفه، ص72.
  6. الطبقات، خلیفه، ص432.
  7. الثقات، ج3، ص354.
  8. السیرة النبویه، ج3، ص262.
  9. معجم ما استعجم، ج1، ص231؛ جامع البیان، ج4، ص99؛ تاج العروس، ج6، ص64، «بدر.
  10. اسد الغابه، ج3، ص264.
  11. معجم ما استعجم، ج3، ص779؛ معجم البلدان، ج3، ص322، 328.
  12. النهایه، ج2، ص441؛ لسان العرب، ج7، ص21، «شبک.
  13. معجم ما استعجم، ج2، ص659.
  14. السیرة النبویه، ج3، ص262؛ معجم ما استعجم، ج4، ص1227؛ معجم البلدان، ج5، ص72.
  15. اسد الغابه، ج1، ص221؛ معجم البلدان، ج4، ص214، 443.
  16. معجم البلدان، ج1، ص452؛ تاج العروس، ج14، ص58، «بعل.
  17. السیرة النبویه، ج1، ص591؛ الطبقات، ج2، ص5.
  18. معجم ما استعجم، ج3، ص1052؛ معجم البلدان، ج5، ص365-366؛ معجم قبائل العرب، ج3، ص890.
  19. الطبقات، ج4، ص185؛ نک: الثقات، ج3، ص355؛ معجم البلدان، ج4، ص222.
  20. تاریخ المدینه، ج1، ص153؛ معجم البلدان، ج1، ص299-300.
  21. معجم ما استعجم، ج1، ص164؛ فتح الباری، ج9، ص21.
  22. الجرح و التعدیل، ج8، ص347؛ اسد الغابه، ج1، ص615.
  23. اسباب النزول، ص249.
  24. معجم ما استعجم، ج2، ص501.
  25. تاج العروس، ج2، ص440، «نضب.
  26. دلائل النبوه، ج3، ص194.
  27. تاریخ المدینه، ج1، ص363؛ مسند احمد، ج5، ص41؛ صحیح البخاری، ج4، ص158.
  28. تفسیر صنعانی، ج3، ص216؛ تاریخ الاسلام، ج2، ص159؛ امتاع الاسماع، ج12، ص187.
  29. المعجم الکبیر، ج11، ص200-201؛ التبیان، ج3، ص224؛ مجمع الزوائد، ج7، ص6.
  30. المصنف، ج7، ص558.
  31. الطبقات، ج4، ص168، 223.
  32. اسد الغابه، ج1، ص621.
  33. المغازی، ج2، ص702.
  34. الاغانی، ج21، ص21-22.
  35. المنمق، ص161-162.
  36. المعجم الکبیر، ج2، ص147؛ تاریخ دمشق، ج46، ص265؛ ج66، ص184-185.
  37. الطبقات، ج4، ص168.
  38. اسد الغابه، ج1، ص188؛ الاصابه، ج1، ص315.
  39. المغازی، ج1، ص60؛ انساب الاشراف، ج11، ص128.
  40. السیرة النبویه، ج1، ص614.
  41. نک: سبل الهدی، ج4، ص79.
  42. معجم ما استعجم، ج4، ص1227.
  43. الاحادیث الطوال، ص23.
  44. الطبقات، ج1، ص210.
  45. مکاتیب الرسول، ج3، ص258.
  46. تاریخ المدینه، ج2، ص452-453؛ تاریخ الاسلام، ج2، ص159.
  47. المعجم الکبیر، ج11، ص201؛ التبیان، ج3، ص224.
  48. انساب الاشراف، ج11، ص128؛ اسد الغابه، ج1، ص188.
  49. دلائل النبوه، ج4، ص173؛ اعلام الوری، ص206؛ تاریخ دمشق، ج25، ص300.
  50. اکرام الضیف، ص42-43.
  51. تفسیر ماوردی، ج5، ص274؛ مجمع البیان، ج9، ص129.
  52. المعجم الکبیر، ج7، ص268.
  53. الانساب، ج1، ص26؛ امتاع الاسماع، ج14، ص252.
  54. تفسیر قرطبی، ج16، ص348.
  55. اسباب النزول، ص174؛ مجمع‌البیان، ج5، ص100.
  56. المغازی، ج2، ص799.
  57. السیرة النبویه، ج2، ص421.
  58. المغازی، ج2، ص819؛ ج3، ص896.
  59. السیرة النبویه، ج2، ص407.
  60. تفسیر قرطبی، ج16، ص268.
  61. تاریخ المدینه، ج1، ص260-261.
  62. تاریخ المدینه، ج1، ص260-263؛ سنن الدارقطنی، ج2، ص71.
  63. وفاء الوفاء، ج3، ص856-857.
  64. معجم البلدان، ج3، ص22.
  65. الطبقات، ابن‌سعد، ج7، ص21؛ اسد الغابه، ج4، ص610؛ الطبقات، خلیفه، ص72.
  66. الطبقات، خلیفه، ص72-73.
  67. الطبقات، ابن‌سعد، ج4، ص232.
  68. تاریخ المدینه، ج4، ص1158؛ الثقات، ج2، ص258-259.
  69. تاریخ طبری، ج4، ص337؛ مقتل الحسین، ص150؛ مثیر الاحزان، ص43.
  70. اقبال الاعمال، ج3، ص78، 345؛ اللهوف، ص64؛ بحارالانوار، ج45، ص22.
  71. تاریخ طبری، ج6، ص207-212.
  72. تاریخ طبری، ج6، ص217-218.
  73. تهذیب التهذیب، ج12، ص352.
  74. میزان الاعتدال، ج4، ص487.
  75. مشاهیر، ص129؛ تهذیب التهذیب، ج21، ص56.
  76. التاریخ الکبیر، ج2، ص167؛ الجرح و التعدیل، ج2، ص456.
  77. الجرح و التعدیل، ج4، ص410؛ مشاهیر، ص216.
  78. الجرح و التعدیل، ج8، ص453؛ تهذیب التهذیب، ج10، ص362.
  79. التاریخ الکبیر، ج6، ص341؛ الجرح و التعدیل، ج6، ص236؛ تهذیب الکمال، ج22، ص33.
  80. تهذیب التهذیب، ج4، ص360.
  81. انساب الاشراف، ج11، ص130؛ الاستیعاب، ج1، ص402.
  82. المغازی، ج2، ص819.
  83. المغازی، ج2، ص799.
  84. الاستیعاب، ج4، ص1668؛ اسد الغابه، ج5، ص136.
  85. اسد الغابه، ج6، ص351؛ الاصابه، ج8، ص415.
  86. المستدرک، ج4، ص34.

منابع

 محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل بنی‌غفار.


  • الاحادیث الطوال: الطبرانی (م. 360ق.)، به کوشش مصطفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
  • اسباب النزول: الواحدی (م. 468ق.)، قاهره، الحلبی و شرکاه، 1388ق.
  • الاستیعاب: ابن‌عبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
  • اسد الغابه: ابن‌اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی.
  • الاصابه: ابن‌حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
  • اعلام الوری: الطبرسی (م. 548ق.)، قم، آل البیت:، 1417ق.
  • الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الفکر.
  • اقبال الاعمال: ابن‌طاووس (م. 664ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1390ق.
  • اکرام الضیف: ابراهیم بن اسحق الحربی (م. 285ق.)، به کوشش عبدالله بن عائض، طنطا، مکتبة الصحابه، 1407ق.
  • امتاع الاسماع: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق.
  • انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
  • الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1382ق.
  • بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
  • البدایة و النهایه: ابن‌کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
  • تاج العروس: الزبیدی (م. 1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
  • تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.
  • التاریخ الکبیر: البخاری (م. 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
  • تاریخ المدینة المنوره: ابن‌شبّه (م. 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق.
  • تاریخ مدینة دمشق: ابن‌عساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • تفسیر صنعانی (تفسیر عبدالرزاق): عبدالرزاق الصنعانی (م. 211ق.)، به کوشش مصطفی مسلم، ریاض، مکتبة الرشد، 1410ق.
  • تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م. 671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
  • تهذیب التهذیب: ابن‌حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش مصطفی، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1415ق.
  • تهذیب الکمال: المزی (م. 742ق.)، به کوشش بشار عواد، الرساله، بیروت، 1415ق.
  • الثقات: ابن‌حبان (م. 354ق.)، به کوشش شرف الدین، هند، وزارت معارف و شؤون فرهنگی.
  • جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • الجرح و التعدیل: ابن‌ابی‌حاتم الرازی (م. 327ق.)، بیروت، دار الفکر، 1372ق.
  • جمهرة انساب العرب: ابن‌حزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
  • دلائل النبوه: البیهقی (م. 458ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق.
  • سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
  • سنن الدارقطنی: الدارقطنی (م. 385ق.)، به کوشش مجدی الشوری، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق.
  • السیرة النبویه: ابن‌هشام (م. 213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه.
  • صحیح البخاری: البخاری (م. 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.
  • الطبقات الکبری: ابن‌سعد (م. 230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
  • الطبقات: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق.
  • فتح الباری: ابن‌حجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار المعرفه.
  • لسان العرب: ابن‌منظور (م. 711ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
  • اللهوف فی قتلی الطفوف: سید بن طاووس (م. 664ق.)، قم، انوار الهدی، 1417ق.
  • مثیر الاحزان: محمد ابن‌نما الحلی (م. 645ق.)، نجف، المطبعة الحیدریه، 1369ق.
  • مجمع البیان: الطبرسی (م. 548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • مجمع الزوائد: الهیثمی (م. 807ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1402ق.
  • المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م. 405ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (م. 241ق.)، بیروت، دار صادر.
  • مشاهیر علماء الامصار: ابن‌حبان (م. 354ق.)، به کوشش مرزوق علی، دار الوفاء، 1411ق.
  • المصنّف: ابن‌ابی‌شیبه (م. 235ق.)، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، 1409ق.
  • معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م.
  • المعجم الکبیر: الطبرانی (م. 360ق.)، به کوشش حمدی عبد المجید، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
  • معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق.
  • معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م. 487ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق.
  • المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
  • مقتل الحسین(ع): ابومخنف (م. 157ق.)، به کوشش الغفاری، قم، المطبعة العلمیه.
  • مکاتیب الرسول: احمدی میانجی، تهران، دار الحدیث، 1419ق.
  • المنمق: ابن‌حبیب (م. 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
  • میزان الاعتدال فی نقد الرجال: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار المعرفه، 1382ق.
  • النکت و العیون: الماوردی (م. 450ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
  • النهایه: مبارک ابن‌اثیر (م. 606ق.)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش.
  • وفاء الوفاء: السمهودی (م. 911ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه.