ایاد
اِیاد: قبیلهای عدنانی از متولیان کعبه بودند که نسبشان به ایاد بن نزار بن مَعْد بن عدنان میرسد، چون ایادیان در حفظ نسل و نسب خود اهتمامی نداشتند و در سرزمینهای گوناگون در میان اقوام عرب و غیرعرب میزیستند، نسبشان گم شد و از آنها چهار قبیله مالک، حُذاقه، یَقْدم و نزار شناخته شدهاند. از القاب این قبیله الطبق یاد شده است. جرهمیان در پی رویدادی که مجبور به اخراج از مکه شدند حجرالاسود را از کعبه جدا و در محلی دفن کردند، همین موجب از دست رفتن تولیت کعبه از دست ایادیان و افتادن آن به دست خزاعه شد. در پی این رویداد ایادیان پراکنده شدند، گروهی به سرزمین خانق تَهامَه رفتند در آنجا ازدیاد نسل کردند، بنومعد چون از آنان ناخرسند بودند بر آنها شوریدند و آنان را پراکنده کردند، گروهی بهیمن رفتند و جمعی نیز راهی طائف شدند. بسیاری از ایادیان نیز در عراق ساکن شدند. ایادیان با حکومت ساسانی رابطهای دشمنانه داشتند و پادشاهان ساسانی در پی پیشگیری از تجاوزهای آنان به قلمرو خود یا سرکوب و اخراج آنان از منطقه عراق بودند. با ظهور اسلام، گروهی از آنان راهی روم شدند و شماری نیز در شهرهای حمص و انطاکیه و قنسرین و سرزمینهای پیرامون پراکنده شدند.
جمعی از قبیله ایاد خدمت پیامبر(ص) رسیدند و ایشان از آنان درباره قس بن ساعده ایادی پرسید. وی از چهرههای برجسته بنو ایاد بود که در روزگار جاهلیت در بازار عکاظ خطبه میخواند و مواعظی سودمند بیان میکرد.
معرفی اجمالی
ایاد از قبایل بزرگ عدنانی است که نسبش به ایاد بن نزار بن مَعْد بن عدنان میرسد.[۱]نزار چهار پسر به نامهای مضر، ربیعه، انمار و ایاد داشت و اموالش را در دوران حیاتش میان آنان قسمت کرد.[۲]در این میان، ایاد دارای کنیزی شد که «شمطا» نام داشت.[۳]از اینرو، به او «ایاد شمطا» نیز گفتهاند.[۴]فرزندان نزار بر سر سهم الارث اختلاف پیدا کردند و برای داوری نزد افعی بن حصین بهنجران رفتند و با نظر وی که مطابق وصیت نزار بود، عصا و حلّه نزار به ایاد رسید. از اینرو، او را «ایاد العصا» نیز خواندهاند.[۵]ایاد و مُضَر هر دو از یک مادر به نام سوده بنت عَک بودند.[۶]
القاب قبیله
از القاب این قبیله، ایاد «الطبق» به معنای شدت و سختی است که دلیل آن هماهنگی آنها با تجاوز به مردمان یاد شده است.[۷]قبایلی از یمن، حَضْرَموت، عَک و عَجیب به «طَلْس» به معنای صافی مشهورند که کنار آنها نام ایاد بن نزار نیز دیده میشود.[۸]از آنجا که ایادیان در حفظ نسل و نسب خود اهتمامی نداشتند و در سرزمینهای گوناگون در میان اقوام عرب و غیرعرب میزیستند، نسبشان گم شد[۹]و از آنها چهار قبیله مالک، حُذاقه، یَقْدم و نزار شناخته شدهاند.[۱۰]
تولیت کعبه
فرزندان ایاد بن نزار در رویداد اخراج جُرهمیان از مکه، درکنار خزاعه قرار گرفتند.[۱۱]جرهمیان پیش از ترک مکه، حجرالاسود را از کعبه جدا و در محلی دفن کردند.[۱۲]همین موجب از دست رفتن تولیت کعبه و افتادن آن به دست خزاعه شد. آوردهاند که واپسین شخص از فرزندان معد که تولیت بیتالحرام را بر عهده داشت، ثعلبة بن ایاد بود و در پی او تولیت کعبه به دست خزاعه افتاد.[۱۳]گویا زنی از خزاعه، شاهد دفن حجرالاسود بود و قوم خود را آگاه کرد و آنها با یافتن حجرالاسود، مضر را به قبول تولیت خزاعه بر کعبه وادار کردند.[۱۴]
عام التفرق
بنوایاد در پی اخراج از مکه به سرزمین خانق[۱۵]تَهامَه رفته، در آنجا ساکن شدند و به تدریج نسل ایاد در این منطقه رو به فزونی نهاد.[۱۶]بنومعد که در آن منطقه ساکن و از حضور ایادیان ناخرسند بودند، بر ایشان شوریدند و آنان را پراکنده کردند. گروهی به یمن رفتند و جمعی نیز راهی طائف شدند که قسی بن منبه، جد قبیله ثقیف، از آن جمله است.[۱۷]این سال عام التفرق نام گرفت و مبدأ تاریخ عرب شد.[۱۸]
سکونت ایاد در عراق
بسیاری از ایاد نیز در عراق ساکن شدند.[۱۹]از این گروه، شماری در عین اُباغُ،[۲۰] نزدیک انبار در راه فرات بهشام،[۲۱] و دیگران میان بصره و کوفه ساکن شدند.[۲۲]جمعیت ایاد در این ناحیه رو به فزونی نهاد تا آنجا که برای انجام کارهای عبادی خود در سنداد، قصری در عذیب نزدیک کوفه،[۲۳] خانهای مانند کعبه ساختند[۲۴]که ذوالکعبات نامیده میشد. آنها در پی انجام حج، وارد خانههایشان نمیشدند، مگر پس از عبادت در این معبد.[۲۵]بعدها از آنجا تا حوالی حیره نیز پراکنده شدند و در خُورنَق، نزدیک حیره[۲۶]و سُدیر، بیابانی نزدیک حیره،[۲۷] و بارِق، از نواحی کوفه[۲۸]ساکن گشتند.[۲۹]بعدها دیر اعور، دیر سواد، دیر قرّه و دیر جماجم که همگی در عراق هستند، به آنان تعلق یافت.[۳۰]
جنگ ایاد و بهراء القین
بر پایه گزارشی، سبب نامگذاری دیر جماجم (جمجمهها) جنگی بود که میان ایاد و بهراء القین درگرفت که در آن، گروهی از ایاد کشته شدند و اجساد کشتههای ایاد در این دیر دفن شد و بعدها که مردمان آنجا را حفر کردند، به جمجمههایی برخوردند. نیز آمده است که بلال الرماح بن محرز ایادی گروهی از ایرانیان را کشت و سر آنان را در دیر نصب کرد و از اینرو، این مکان به دیر جماجم مشهور شد.[۳۱]از آن پس، به فرمان پادشاه ایران، آنان به تکریت، شهری کهن کنار رود دجله، رانده شدند.[۳۲]
رابطه دشمنانه ایادیان با حکومت ساسانی
ایادیان با حکومت ساسانی رابطهای دشمنانه داشتند و پادشاهان ساسانی در پی پیشگیری از تجاوزهای آنان به قلمرو خود یا سرکوب و اخراج آنان از منطقه عراق بودند. شاپور ذوالاکتاف برای رویارویی با شورش ایادیان[۳۳]و برخی قبایل عرب، پادگانهایی در انبار، عینالتمر و دیگر سرزمینهای[۳۴]ساخت و پس از چندی به اخراج آنان از عراق همت گماشت. رهبر این ایادیان، حارث بن اغر ایادی بود. آنان تابستان در جزیره و زمستان در عراق به سر میبردند.[۳۵]یکی از ایادیان به نام لقیط که در زندان شاپور بود، قصد داشت با ارسال شعری ایاد را از حمله شاپور آگاه کند. اما نامهاش به آنها نرسید و شاپور به آنان حمله کرد و همه را از عراق به قلمرو روم راند.[۳۶]گویا گروهی از آنان در قلمرو روم تا آنکارا در آسیای صغیر پیش رفتند و همانجا ساکن شدند. در این هنگام، رئیس آنان کعب بن مامه بود.[۳۷]بار دیگر ایادیان در روزگار انوشیروان ناحیه سواد را معرض غارت قرار دادند و انوشیروان برای دفع آنها سپاهیان فراوان فرستاد که سبب کشته شدن و پراکندگی آنان گشت. گروهی از آنان غرق شدند و شماری به میان بنیتغلب رفتند و به آیین مسیحیت گرویدند. گروهی از آنها نیز به صورت ناشناس به حیره رفتند و در آنجا ماندگار شدند و بسیاری از آنها نیز به قلمرو غسانیان در شام رفتند.
سکونت در روم با ظهور اسلام
با ظهور اسلام، گروهی از آنان راهی روم شدند و شماری نیز در شهرهای حمص و انطاکیه و قنسرین و سرزمینهای پیرامون پراکنده شدند و گروهی نیز به قبایل خثعم و تنوخ پیوستند.[۳۸]آنان در آستانه ظهور اسلام در نبرد ذوقار که میان بنیشیبان، حامی نعمان بن منذر حاکم معزول حیره، وگروهی از سپاهیان خسرو پرویز درگرفت، با وجود اینکه به سپاه کسری پیوسته بود، در حمایت از آلمنذر، از نبرد کناره گرفت.[۳۹]
دیدار ایادان با پیامبر
جمعی از قبیله ایاد خدمت پیامبر(ص) رسیدند و ایشان از آنان درباره قس بن ساعده ایادی پرسید.[۴۰]وی از چهرههای برجسته بنو ایاد بود که در روزگار جاهلیت در بازار عکاظ خطبه میخواند و مواعظی سودمند بیان میکرد که مضمونش پیروی از دین حق و توجه به هدف زندگی و پند گرفتن از مردگان بود. بر پایه گزارشهایی، پیامبر (ص) در دیدار هیئت بنو ایاد، خاطره خود را از این خطبههای قس یادآور شد و از آنها درباره وصیتنامه او پرسید. او را از حکیمان و خطبای بزرگ عرب دانستهاند که پیش از هجرت درگذشت و پیامبر (ص) خبر داد که او به سان یک امت محشور خواهد شد.[۴۱]رویدادهای پسین در عهد خلفا حاکی از مسلمان نبودن بنو ایاد است.
در فتح جزیره و ارمنستان در دوران عمر در حالی که قبایل عرب از حمایت روم دست کشیده بودند، قبیله ایاد که در سرزمین روم بودند، همچنان با آنان همکاری میکردند. در پی آگاهی عمر از این ماجرا، وی در نامهای تهدیدآمیز به هراکلیوس، امپراتور روم، او را وادار به اخراج آنان کرد.[۴۲]۴۰۰۰ تن از آنها میان شام و جزیره پراکنده بودند و ولید بن عقبه حاکم منطقه راهی جز مسلمان شدن برای آنها نگذاشته بود.[۴۳]
پانویس
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص28؛ الانساب، ج1، ص233.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص35؛ تاریخ طبری، ج2، ص268.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص35.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص35.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص36؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص223.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص74؛ انساب الاشراف، ج1، ص28؛ ج13، ص267؛ البدایة و النهایه، ج2، ص199.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص34؛ معجم ما استعجم، ج1، ص81.
- ↑ المحبر، ص179.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص162.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص226.
- ↑ مروج الذهب، ج2، ص24؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص398.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص398؛ البدایة و النهایه، ج2، ص185؛ الکامل، ج2، ص43.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص254.
- ↑ مروج الذهب، ج2، ص29؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص398.
- ↑ معجم ما استعجم، ج1، ص67.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص30.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص46؛ انساب الاشراف، ج1، ص30-32.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص173.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص31؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص358.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص31؛ تاریخ طبری، ج1، ص614؛ معجم البلدان، ج4، ص175.
- ↑ معجم البلدان، ج1، ص61.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص31؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص208.
- ↑ مراصد الاطلاع، ج2، ص745؛ معجم البلدان، ج4، ص92.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص32.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص494.
- ↑ مراصد الاطلاع، ج1، ص489.
- ↑ مراصد الاطلاع، ج2، ص700.
- ↑ مراصد الاطلاع، ج1، ص151.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص225؛ انساب الاشراف، ج1، ص32.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص32.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص32.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص225.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص33.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص33.
- ↑ مروج الذهب، ج1، ص279؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص205.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص226؛ مروج الذهب، ج1، ص280.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص225-226.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص33-34.
- ↑ الاعلام، ج8، ص69.
- ↑ آثار البلاد، ص133؛ البدایة و النهایه، ج2، ص230، 233، 236؛ امتاع الاسماع، ج9، ص68.
- ↑ کتاب الحیوان، ج7، ص438؛ الاغانی، ج15، ص162؛ دلائل النبوه، ج2، ص102-104.
- ↑ تاریخ ابن خلدون ج2، ص546.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص546.
منابع
- آثار البلاد: زکریا بن محمد القزوینی (م. ۶۸۲ق)، ترجمه: میرزا جهانگیر، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۳ش؛
- الاعلام: الزرکلی (م. ۱۳۹۶ق)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م؛
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. ۳۵۶ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق؛
- امتاع الاسماع: المقریزی (م. ۸۴۵ق)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛
- انساب الاشراف: البلاذری (م. ۲۷۹ق)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. ۵۶۲ق)، به کوشش عبدالله عمر، بیروت، دار الجنان، ۱۴۰۸ق؛
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. ۷۷۴ق)، بیروت، مکتبة المعارف؛
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. ۸۰۸ق)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق؛
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. ۳۱۰ق)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛
- جمهرة انساب العرب: ابنحزم (م. ۴۵۶ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛
- دلائل النبوه: البیهقی (م. ۴۵۸ق)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق؛
- السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۲۱۳/۲۱۸ق)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. ۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
- کتاب الحیوان: الجاحظ (م. ۲۵۵ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق؛
- المحبّر: ابن حبیب (م. ۲۴۵ق)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛
- مراصد الاطلاع: صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م. ۷۳۹ق)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛
- مروج الذهب: المسعودی (م. ۳۴۶ق)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. ۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛
- معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م. ۴۸۷ق)، به کوشش السقاء، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۳ق.